غدیر

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۴۰ توسط Javadi (بحث | مشارکت‌ها)
غدیر خم 2.jpg
جریان «غدیر خم»
جریان غدیر
عنوان مقاله غدیر
محل وقوع واقعه غدیر منطقه غدیر خم
زمان صدر اسلام / سال آخر حیات پیامبر(ص)
زبان مقاله فارسی
اطلاعات نشر ایران – قم – پژوهشگاه مطالعات تقریبی

غدیر یکی از مهم‌ترین مسائل واقع در صدر اسلام و در آخرین سال حیات پیامبر اسلام (ص) است که اصل واقع شدن آن مورد اتفاق اهل‌سنت و شیعیان می‌باشد. در این مدخل به ابعاد مختلف این رویداد مهم اسلامی از دیدگاه شیعه و اهل‌سنت خواهیم پرداخت.

جغرافیای خم

«خم» نام منطقه‌ای در میان مکه و مدینه است که بر سر راه حاجیان قرار دارد و به خاطر وجود برکه‌ای در این محل که در آن آب باران جمع می‌شده‌است، به این نام شهرت یافته‌است. غدیر در ۳–۴ کیلومتری جحفه واقع شده و جحفه در ۶۴ کیلومتری مکه قرار دارد که یکی از میقات‌های پنجگانه‌ است. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا می‌شود. «خم» به سبب وجود آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان بود؛ اما با وجود گرمای طاقت فرسای عربستان رویداد غدیر در اواخر اسفند ماه رخ داد و آنچنان گرم نبود.

رخداد غدیر خم

پیامبر اسلام در ۱۸ ذی‌الحجه سال ۱۰ هجری قمری (برابر با ۲۸ اسفند سال ۱۰ خورشیدی) علی بن ابی‌طالب را «مولای» مؤمنان اعلام کرد.[۱] سالروز این واقعه در میان شیعیان به عید غدیر شهرت دارد. پیامبر اسلام، در بازگشت از آخرین حج خود همهٔ مسلمانانی را که در حج شرکت داشتند در غدیر خم جمع و خطبه‌ای نسبتا طولانی ایراد کرد که به خطبه غدیر مشهور شد و عبارت معروف: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا علیٌ مَولاه»؛ هرکه من مولای اویم پس علی مولای اوست. قسمتی از آن است. «ولی» یا «مولا» به معنای رهبر یا دوست قابل اعتماد و با کلمه ولایت (با کسر واو) یا وَلایت (با فتح واو) که حکومت، غلبه معنوی و قدرت معنی می‌دهد، مرتبط است. وقوع این رخداد و بیان سخنان با تفاوت‌هایی در عبارات حدیث متواتر مورد قبول بین شیعه و سنی می‌باشد. اما، در تفسیر حدیث غدیر خم در بین شیعه و سنی اختلاف وجود دارد. شیعیان معتقدند که او در آنجا علی بن ابی‌طالب را به‌عنوان وصی و برادر و جانشین خود از جانب خدا معرفی کرد. اهل‌سنت این حدیث را به خاطر خصومت‌های صحابه با علی(ع) که در یمن بر سر تقسیم غنائم جنگی رخ داد، می‌دانند که علی(ع) گفت بگذارید پیامبر میان ما غنائم را تقسیم کند اما صحابه مخالفت کردند و علی(ع) داستان را به پیامبر گفت و پیامبر به همین خاطر تنها آن را به‌منزلهٔ اظهار نزدیکی پیامبر به علی(ع) و دعوت به دوستی با او و رفع کینه‌ها می‌دانند و اینکه علی(ع) به‌عنوان پسر عمو و فرزندخوانده‌اش جانشین او در مسئولیت‌های خانوادگی‌اش پس از مرگ شود.

آیات مربوط به غدیر

طبق نظر مفسران شیعه[۲] و سنی [۳]، چند آیه در قرآن کریم دربارهٔ ماجرای غدیر در حجة الوداع نازل شده است:

  1. «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»[۴]؛ امروز، دینتان را برای شما کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم». که به آیه اکمال معروف است. بنا به نظر روحانیون شیعه، از جمله عبدالحسین امینی، این آیه بلافاصله بعد از سخنرانی پیامبر اسلام، نازل شد. البته بنا به نظر برخی از مفسرین، آیهٔ اکمال چند روز قبل در روز عرفه نازل شده‌ است.
  2. «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربّک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس»[۵]؛‌ ای پیامبر، آنچه را از ناحیه پروردگارت به تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، اصلاً پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از (شر) مردم، نگه می‌دارد.» این آیه به آیه تبلیغ مشهور است.
  3. «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع»[۶] پس از آنکه پیامبر مسئله ولایت علی(ع) را به مردم اعلان کرد نعمان بن حارث فهری با حالت اعتراض به پیامبر گفت: ما را به توحید و قبول رسالتت و انجام جهاد و حج و روزه و نماز و زکات امر کردی، ما هم قبول کردیم. اما به این مقدار راضی نشدی تا اینکه این جوان را منصوب کردی و او را ولی ما قرار دادی. آیا این اعلام ولایت از ناحیه خودت بوده، یا از سوی خدا؟ وقتی پیامبر به او فرمود که از ناحیه خداوند است، با حالت انکار از خداوند خواست که اگر این حکم از جانب اوست، سنگی از آسمان بر سرش فرود آید. در این هنگام سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را درجا کشت و این آیه نازل شد[۷].

دیدگاه شیعه

واقعه غدیر خم

در ۱۸ ذی‌الحجه سال دهم هجری در زمان بازگشت ازحجة الوداع، پیامبر در محلی به نام غدیرخم توقف کرد تا همراهانش گرد او آیند. به دلیل گرمای هوا، منبر سایه‌بان‌داری برای او ساختند. سپس بالای آن رفته و خطبه ای نسبتا طولانی گفتند در بخشی از آن علی(ع) را فراخواند و دست او را گرفت. بعد از حجاج پرسید که آیا کسی از میان خودشان بیش از او به آنها نزدیک است و حاجیان پاسخ گفتند که کسی نزدیک‌تر نیست[۸] سپس محمد جمله معروف: «هرکس که من مولای او هستم، از این پس علی مولای اوست» را بر زبان راند. در برخی روایات بلندتر، عبارت «خدایا، دوستِ دوستان علی و دشمن دشمنان او باش» هم روایت شده‌ است[۹].

روایت فوق در میان شیعه و سنی پذیرفته شده‌است؛ اما در منابع شیعه جزئیات بیشتری دربارهٔ این رویداد موجود است. در این روایات، پیامبر عنوان می‌کند که پیش از این هم از طریق وحی الهی آگاه شده‌ است که علی(ع) پس از او رهبر امت اسلام خواهد بود؛ ولی این را آشکار نکرده بود تا زمانی که اطمینان داشته باشد مخالفتی از سوی مسلمانان نسبت به انتخاب علی(ع) به‌عنوان جانشین وجود نخواهد داشت. در غدیر خم، آیه ۶۷ سورۀ مائده حاوی «ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده [به مردم] برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرسانده‌ای و خداوند از مردم نگاهت خواهد داشت» بر محمد(ص) نازل شد.

پس از آن، پیامبر عبارت:«هرکس من مولای او هستم، از این پس علی مولای اوست» را به سمع مسلمانان رساند که اعلام رسمی علی به‌عنوان جانشین بود. او همچنین از مرگ قریب‌الوقوع خود خبر داد و به مسلمین تأکید کرد از دو چیز دور نشوند: قرآن و اهل‌بیت. پس از اقامهٔ نماز، محمد(ص) و علی(ع) به چادر پیامبر اسلام رفتند و بعد بنا به دستور محمد(ص) علی(ع) با مسلمانان که او را امیرالمؤمنین خطاب می‌کردند، بیعت کرد. در میان آنان که با علی بیعت کردند، خلفای اول و دوم ابوبکر و عمر و به علاوه ابن‌عباس بودند که اولین کسی که با آن حضرت بیعت کرد، خلیفه دوم بود. حسان بن ثابتِ شاعر با تأیید پیامبر شعری به افتخار انتخاب علی سرود. آنگاه پیامبر آن روز را بزرگ‌ترین عید مسلمانان نامید.

دیدگاه اهل‌سنت

غدیر نخستین موضعی نبود که رسول اکرم(ص) علی(ع) را به‌عنوان جانشین خود به مردم معرفی کرد. حضرت بارها در مناسبت‌های مختلف و با شیوه‌های گوناگون، این امر خطیر را به امت خود گوشزد کرده بود. احادیث ثقلین، منزلت، رایت، طیر، سفینه، رد الشمس، سد ابواب، و دیگر احادیث روایت‌شده از زبان پیامبراعظم(ص)، به جایگاه ممتاز مولای متقیان اشاره دارند و دال بر حقیقت یاد شده‌اند. متن کامل خطبه غدیر در آثار معتبر و اصیل اسلامی ذکر شده است [۱۰].

بحث، تحقیق و تألیف درباره غدیر خم، اهمیت و جایگاه آن، از قرن دوم (آغاز حرکت تألیف) تا عصر حاضر، از سوی نویسندگان شیعه، اسماعیلی، زیدی، سنی و مسیحی، با تألیف کتاب‌های گرانسنگی به زبان عربی، فارسی، اردو و ترکی، به نحو احسن صورت گرفته است. عناوین این تألیفات، طبق گزارش کتاب تحقیقی الغدیر فی التراث الاسلامی، تألیف سید عبدالعزیز طباطبایی، بالغ بر 162 عنوان کتاب است که هرکدام از آنها از1 تا 29 مجلد است. هرچند متأسفانه از این تعداد، 35 عنوان ازمیان رفته و 24 عنوان بصورت نسخه‌های خطی باقی‌مانده و بر روی آنها غبار غفلت نشسته است، اما 104 عنوان دیگر به زینت چاپ آراسته شده و در اختیار همگان قرار گرفته است.

آثار علمی شیعه با موضوع غدیر

برخی از این آثار جامع و بی‌بدیل که به قلم علمای شیعه نگاشته شده‌اند، عبارتند از:

  • الغدیر فی الکتاب والسنة و الادب؛ تألیف عبدالحسین امینی در بیست جلد؛
  • عبقات الانوار فی مناقب الائمة الاطهار، تألیف سیدمیرحامد حسین موسوی هندی نیشابوری، در سی جلد؛
  • کتاب نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار تألیف علامه سیدعلی حسینى میلانى در شانزده جلد؛
  • عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار (حدیث الغدیر)، میر حامد حسین کنتوری لکنهویی؛
  • غدیر در آیینه کتاب، محمد انصاری؛
  • چهارده قرن با غدیر، محمدباقر انصاری؛
  • همگام با پیامبر در حجة الوداع، حسین واثقی؛
  • الغدیر و المعارضون، سید جعفر مرتضی عاملی؛
  • الغدیر فی الإسلام، محمدرضا فرج اللّه حلفی نجفی؛
  • شرح و تفسیر خطبه پیامبراکرم در غدیر خم، سید محمدتقی نَقَوی؛
  • فرهنگ غدیر، جواد محدثی.

آثار علمی اهل‌سنت با موضوع غدیر

دربارۀ غدیر، علمای مشهور اهل‌سنت نیز کتاب‌ها و رساله‌های مستقلی تألیف کرده‌اند از جمله:

  • حدیث الولایة از ابوالعباس احمدبن محمدبن سعید همدانی، معروف به ابن‌عُقْده کوفی، که در آن 105 سند حدیث غدیر را جمع‌آوری کرده است؛
  • کتاب الولایة فی طُرق حدیث الغدیر، از مورخ و مفسر مشهور، ابن‌جریر طبری، که از 75 سندِ روایت غدیر نام برده است؛
  • مَن روى حدیث غدیر خم‏ از حافظ ابوبکر جِعابى؛
  • رسالة فی اسناد حدیث غدیر یا جزء فی طرق حدیث الغدیر، از حافظ دارقُطْنى؛
  • کتابی در حدیث غدیر، از ابوجعفر شَیبانی؛
  • الدرایة فی حدیث الولایة، در هفده جلد، از ابوسعید مسعودبن ناصر سجستانى، که 120 سند از روایت غدیر را جمع‌آوری کرده است؛
  • رسالة طُرُق حدیث مَن کُنتُ مَولاه فهذا عَلی مَولاه از شمس‌الدین محمد ذهبی؛
  • کتابی در حدیث غدیر، از زین‌العابدین عبدالرحیم شافعی و...[۱۱].

عبدالحسین امینی، به 24 مورخ، 27 محدث، 14 مفسر،7 متکلم و تعدادى از علماى لغت عربی - که در آثار خود، واقعه غدیر خم را ثبت کرده‌اند - اشاره کرده و آن را دلیل اهمیت این واقعه در تاریخ، حدیث، تفسیر، کلام و لغت عرب دانسته است[۱۲]. وی در جلد نخست کتاب شریف خود، به اسامی 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعین و 360 تن از دانشمندان و بزرگان اهل‌سنت از آغاز قرن دوم تا پایان قرن چهاردهم که حدیث غدیر را نقل کرده‌اند، اشاره می‌کند. بنابر یادداشت‌هاى ایشان، در مستدرکات الغدیر و در چاپ نهایى آن، بر تعداد علما و بزرگان اهل‌سنت افزوده شده و به حدود هفتصد نفر رسیده است، که این عدد راویان غدیر، آن هم تنها در میان عالمان اهل‌سنت، قابل اعتنا و چشمگیر، و حاکى از وقوع حتمی غدیر خم و عظمت بیکران آن حادثه تاریخى است؛ بنابراین، ملاحظه می‌شود که حادثه تاریخ‌ساز غدیر، فقط از جانب اندیشمندان شیعه مطرح نشده، بلکه هر یک از عالمان اهل‌سنت، با هر تخصصی، به آن عنایت داشته‌اند. در واقع، باید گفت: «این موضوع [غدیر خم] در نظر علماى عامه نیز ثابت و محقق، و از متواترات و مسلمات است».

برخی از نویسندگان اهل‌سنت، جریان غدیر را یا بصورت خبر واحد آورده و سند آن را از حالت تواتر خارج نموده‌اند و با این کار، از اعتبار خطبه غدیر کاسته و دلالت آن را مخدوش ساخته‌اند، یا با حذف قراین خطبه که دربردارنده آیه:«النبِی اوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ»[۱۳] و کلام نبوی:«الَسْتُ اوْلَى بِالمُؤمِنِینَ مِنْ انْفُسِهِم؟» و حدیث ثقلین و دیگر قرینه‌ها بوده‌اند، و با اکتفا به ذکر حدیث:«مَن کُنتُ مَولاهُ فهَذا عَلی مَولاهُ»، تا حدود زیادی موجب ابهام این سند قطعیِ دال بر ولایت علی(ع) شده‌اند. در نهایت هم علمای اهل‌سنت، از واژۀ «مولا» فقط معنای «دوست و محب» یا «یاور و ناصر» را برداشت کرده‌اند.

دیدگاه‌های متفاوت مشاهیر اهل‌سنت

الف. پذیرش غدیر با برداشتی متفاوت از شیعه

برخی از مشاهیر فن تاریخ اهل‌سنت، در برخورد با رویداد عظیم غدیر خم، با طرق و اسناد مختلف به بیان آن پرداخته و ابعاد حدیث غدیر را بررسی کرده‌اند؛ و برخی بزرگان اهل‌سنت، دربارۀ معنای واژه «مَولی» در حدیث غدیر، با دیدگاه شیعه موافق‌اند. اسامی و کتاب آنها که به این مطلب تصریح دارند، از این قرار است:

  1. ابن زُولاق لیثی مصری درتاریخ مصر؛
  2. ابوحامد غزالی در کتاب سر العالمین وکشف ما فی الدارین؛
  3. محمد بن طلحه شافعی در کتاب مطالب السؤول؛
  4. سبط ابن الجوزی در کتاب تذکرة خواص الامة فی معرفة الائمة؛
  5. محمد بن یوسف کنجی شافعی در کتاب کفایة‌ الطالب فی‌مناقب امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب و دیگر کتاب‌ها.

برخی نیز علی‌رغم نقل حدیث غدیر دیدگاه متفاوتی با نگاه شیعه دارند، تفاوت این است که از دیدگاه آنان، واقعه غدیر خم و علت بیان حدیث غدیر از زبان وجود نازنین پیامبراکرم(ص) و مواردی از این دست، بر خلافت و امامت بلافصل علی(ع) دلالت نمی‌کند. این گروه از مورخان اهل‌سنت، به حدیث غدیر به‌عنوان موضوعی برای تثبیت محبت و نصرت صحابه نسبت به علی(ع) نگریسته‌اند، مثل:

  • بِلاذُری در انساب‌الاشراف، از برخی صحابه (بَراء بن عازِب و ابوهُرَیره و زید‌ بن ارقَم و ابن عباس و بُریدةبن الحُصَیب و ابوسعید خُدْری) جزئیات داستان غدیر را نقل کرده است و به حدیث ولایت (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا علی مَوْلاهُ)[۱۴] و نفرین حضرت در حق برخی از صحابه که از شهادت دادن نسبت به واقعه غدیرامتناع ورزیدند، اشاره نموده است[۱۵].
  • خطیب بغدادى در تاریخ بغداد، از قول برخی صحابه پیامبر(ص) حدیث غدیر را آورده است[۱۶] او در شرح حال حَبشُون‌بن موسی، با سند صحیح و راویان ثقات از نظر دانشمندان اهل‌سنت، از قول ابوهریره به حادثه غدیر خم و تبریک خلیفه دوم به علی(ع) و نزول آیه اکمال (مائده:3) بعد از این قضایا، اشاره می‌کند و می‌نویسد: «از عبدالله بن علی بن محمد بن بِشْران از علی بن عُمر الحافظ، از ابونصر حَبشُون‌بن‌موسى بن ایوب الخَلال، از علی بن سعید رَمْلی، از ضَمرَة بن رَبیعه قُرَشی، از ابن‌شَوذَب، از مَطَر الوَراق، از شَهربن حَوشَب، از ابوهُرَیره نقل شده است که گفت: کسی که روز هجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد، ثواب روزه شصت ماه برای او نوشته می‌شود. این روز، روز غدیر خم است؛ روزی که رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم؟ پاسخ دادند: آری، ‌ای رسول خدا! فرمود: «هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست». سپس عمر گفت: تبریک می‌گویم ای فرزند ابوطالب! مولای من و مولای هر مسلمان شدی. آنگاه این آیه نازل شد: الْیوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ[۱۷] خطیب، در ادامه به بیان تفصیلى سند این روایت مى‌پردازد.

نکته مهم قابل استنباط از روایت خطیب بغدادی آن است که نزول آیه شریفه اکمال، بعد از اتمام خطابه غدیر است و این می‌تواند خود دلیل متقنی بر ولایت و امامت علی(ع) باشد؛ چراکه با دقت در محتوای خطابه رسول الله(ص) درمی‌یابیم که جز ولایت حضرت علی(ع) چیز دیگری صلاحیت اکمال دین و اتمام نعمت را نخواهد داشت. همچنین مسئله واضح و دقیق در قضیه تبریک خلیفه دوم آن است که آیا فقط تاکید بر محبت و نصرت مولا(ع) سبب تبریک و تهنیت از جانب عمربن‌خطاب شده است؟ چراکه اگر مقصود، صِرف دوست داشتن علی(ع) بود، دیگر چه نیازى به تبریک گفتن بود؟! خطیب بغدادى همچنین به نقل از عبدالرحمن بن ابی لَیلَی، به مناشده صحابه از سوی امیرمؤمنان(ع) درخصوص حدیث غدیر اشاره می‌کند و می‌نویسد: از علی(ع) در رَحْبه (آبادی‌ای نزدیک کوفه) شنیدم که صحابه را سوگند می‌داد و می‌گفت: چه کسی شنیده است که پیامبر(ص) فرمود: «هر کس من مولای اویم، على مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هرکس که على را دوست مى‌دارد، و دشمن بدار هرکس او را دشـمـن مى‌دارد»؛ پس دوازده نفر که همه اهل بدر بودند، شهادت دادند که شنیده‌اند پیامبر (ص) فرمود: «هر کس من مولای اویم، على مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هر کس که على را دوست مى‌دارد، و دشمن بدار هر کس او را دشـمـن مى‌دارد)» [۱۸] بدیهی است احتجاج حضرت(ع) در روز رحْبه به حدیث ولایت و شهادت خواستن از حاضران در غدیر، امری جز تاکید بر خلافت و زعامت امتِ پس از پیغمبر نبوده است. خطیب بغدادی در شرح حال حاکم نیشابوری، معروف به ابن البُیع، به نقل از دیگران، از گرایش شیعی حاکم سخن گفته است و از ابواسحاق ابراهیم بن محمد ارموی نیشابوری، سخن یرمنصفانه‌ای را می‌آورد و می‌گوید: «حاکم ابوعبدالله احادیثی را که به گمان خود با شرط بخاری و مسلِم صحیح بوده است و باید در صحیح آن دو می‌آمد، جمع¬آوری نمود، که از آن جمله، «حدیث طائر» و «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» است. پس اصحاب حدیث، حاکم را مورد سرزنش قرار دادند و به سخنانش التفات نکردند و کار او را صواب ندانستند». [۱۹]

  • ابن خَلکان در وفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به عید بودن روز غدیر، تصریح کرده و کاملاً به حادثه غدیر خم اشاره نموده است. او پیرامون تاریخ وفات مستنصر عبیدی، که در شب هجدم ذی‌حجه واقع شده و آن تاریخ مصادف با زمان رویداد غدیر خم بوده است، می‌گوید: «این شب، شب عید غدیر است؛ یعنی شب هجدهم ذی¬حجه؛ و آن، غدیر خم است؛ و گروه بسیاری را دیدم که از این شب سؤال می‌کردند [...] و این مکان، میان مکه و مدینه است که در آن، غدیر (برکه) آبی قرار دارد و گفته می‌شود در آنجا درختان انبوهی است و هنگامی که پیامبر(ص) از مکه از حجةالوداع باز می‌گشت، به این مکان رسید و علی بن ابیطالب (ع) را به برادری انتخاب نمود و فرمود: «عَلی منی کهارون مِن مُوسى، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه»؛ و شیعه تعلق زیادی به آن دارد. و حازمی گوید: آن سرزمینی میان مکه و مدینه، نزد جحفه است که در کنار برکه اش، پیامبر(ص) خطبه‌ای خواند. و این وادی، به سختی زیاد و شدت حرارت، شناخته می‌شود». [۲۰]
  • ابوالفتح شهرستانى (ف548ق) در المِلَل والنحَل، ضمن توضیح درباره نحله شیعه امامیه، به واقعه غدیر خم و حدیث پیامبر(ص) که فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فعَلی مَولاه، اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه، وانصُر مَن نَصَره، واخذُل مَن خَذَله، وادِرِ الحَق معَه حَیثُ دارَ»؛ و آن پس از نزول آیه تبلیغ [۲۱] بوده است، اشاره می‌کند. [۲۲]
  • ابن عَساکِر دمشقی شافعی(ف571ق) در تاریخ دمشق، در مواضع بسیار زیادی به حدیث غدیر اشاره می‌کند. برای نمونه می‌نویسد: «روزغدیرخم، پیامبر(ص) ایستاد و خطبه‌ای خواند و فرمود: ‌ای مردم! آیا من اولی از مؤمنان برخودشان نیستم؟ و سه بارتکرارکرد! همه گفتند: آری! فرمود: ای علی! نزدم بیا. پس دست علی را آن¬قدر بالا برد که سفیدی زیربغل هر دو نمایان شد و فرمود: «هرکس من مولای اویم, على مولای اوست». حتی سه بار این جمله را تکرار نمود». [۲۳]
  • او با سند صحیح و راویان موثق و مورد تایید علمای رجال اهل‌سنت، درباره نزول آیه بلاغ (مائده:۶۷) در غدیر می‌گوید: «از ابوبکر وَجِیه-بن¬طاهر، از ابوحامد ازهری، از ابومحمد مَخْلَدی، از ابوبکر محمد بن حَمدُون، از محمدبن ابراهیم حُلْوانی، از حسن بن حَماد سَجَاده، از علی بن عابس، از [سلیمان] اعمَش وابوجَحاف [بُرجُمی]، از عَطیه[عَوفِی]، از ابوسعید خُدْری نقل است که گفت: این آیه (یا ایها الرسولُ بَلغْ ما انزِلَ الیکَ مِن ربک) (مائده: 67) بر رسول خدا در غدیر خم در شان علی بن ابیطالب نازل شد». [۲۴] افزون بر این، ابن عساکر با روایات صحیحی، به موضوع تبریک خلیفه دوم به علی(ع) در روز غدیر اشاره می‌کند، [۲۵] همچنین او با ذکر سلسله‌ای از راویان که به فُضَیل¬بن¬مَرزوق ختم می‌شود، از حسن بن حسن بن علی(ع)، معروف به حسن مثنی، در رد دیدگاه شیعه (رافضی‌ها از دید راوی) که قایل به ولایت و خلافت علی(ع) با استناد به حدیث غدیرند، سخنانی را نقل می‌کند. او می‌گوید: رافضی¬ها از حسن بن حسن(ع) پرسیدند: مگر نه آن است که رسول خدا(ص) فرمود: مَن کُنت مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؟ که حسن در جواب گفت: به¬خدا قسم! اگر مقصود پیامبر(ص) امارت و قدرت بود، آن را به وضوح بیان می‌کرد و می‌فرمود: «ای مردم! او والی و سرپرست شما پس از من است. پس به او گوش فرا دهید و فرمان وی را اطاعت کنید». سپس از حسن بن حسن(ع) چنین آورده که اگر قایل به انتخاب حضرت از سوی پیامبر به امر خلافت باشیم، باید بپذیریم که حضرت علی(ع) در انجام فرمان رسول خدا(ص) کوتاهی کرده و امر را به دیگران واگذار نموده؛ پس از همه مردم گناهکارتر است؛ و ازاین رو می‌‌بایست از مردم به دلیل این کوتاهی اش در انجام وظیفه عذرخواهی کند. [۲۶] در رد این نقل قول باید بگوییم: حتی اگر بحث سندی روایت را - که خالی از ضعف و اشکال نیست - مطرح نکنیم و فقط به اشکالات دلالی روایت بپردازیم، به این نکات می‌توان بسنده کرد:
1. روایت یاد شده از متفردات اهل‌سنت است؛ یعنی فقط از طرق اهل‌سنت روایت شده و از راویان شیعه نقل نشده است؛ ازاین رو قابلیت استدلال ندارد؛ 
2. از منظر اهل‌سنت، چون این روایت در هیچ یک از کتب صحاح و دیگر کتاب‌های روایی معتبر ذکر نشده است، اعتباری ندارد؛ 

3. با فرض اینکه حسن مثنی چنین جمله‌‌ای گفته باشد، اما چون معصوم نیست، قول او برای شیعه حجیت ندارد؛

4. این سخن با سخنان معصومین علیهم السلام منافات دارد که از حدیث غدیر برای اثبات امامت حضرت علی(ع) استفاده کرده‌اند؛ 
5. این حدیث، با حدیث مناشده علی(ع) درباره حدیث غدیر که در منابع اهل‌سنت آمده است، تضاد کامل دارد؛ 
6. حسن مثنی می‌گوید: چرا رسول‌خدا(ص)  صراحتا به ولایت امیزالمؤمنین(ع) اشاره نکرده است؟ حال آنکه درباره بیان صریح رسول‌‌خدا(ص)  بر خلافت و امامت علی(ع) روایات متعددی از شیعه و برخی اهل‌سنت وارد شده است. 
  • عزالدین ابن اثیر (ف630ق) در اسْد الغابة فی معرفة الصحابة، با ذکر سلسله‌ای از راویان متعدد، به واقعه غدیر خم و حدیث ولایت اشاره می‌کند. [۲۷] همچنین روایاتی درباره احتجاج‌ حضرت به‌ حدیث‌ غدیر در روز رَحْبه، و شهادت دادن صحابه نقل کرده‏ است. [۲۸]
  • ذَهَبى (ف748ق)، رجال¬شناس و مورخ نامور اهل‌سنت، ضمن تألیف آثار مستقلی درباره امیرمؤمنان علی(ع) - که با تاسف فراوان، تقریبا همه آن آثار از میان رفته¬اند، در حالی که بیشتر آثار رجالی و تاریخی او برجای مانده است!- در تاریخ الاسلام و وَفَیات المَشاهیر والاعلام به موضوع تبریک خلیفه دوم به علی(ع) درباره مقام و منصب جدید آن حضرت، یعنی خلافت و جانشینی پیامبر (ص) اشاره می‌کند. از جمله، با سند صحیح چنین نقل می‌کند: حَمادبن¬سَلَمه، به نقل از علی¬بن¬زید و ابی¬هارون، به نقل از عَدِی¬بن-ثابت، به نقل از بَراء گوید: با رسول خدا (ص) زیر درخت نشسته بودیم که ندای الصلاة جامعة (بیایید نماز را با جماعت بخوانیم) بلند شد، و رسول خدا (ص) علی(ع) را فراخواند و دستش را گرفت و او را به¬سمت راست خود برد و [به دیگران] فرمود: آیا من نسبت¬به مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: پس این [علی] مولای کسی است که من مولای او هستم. خداوندا! دوست بدار آنکه علی را دوست می‌دارد و دشمن بدار آن که او را دشمن می‌دارد. پس عمربن¬خطّاب به دیدار او رفت و گفت: گوارایت باشد، ای علی! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی. [۲۹] ذهبی از طرق مختلف به حدیث غدیر و تبریک خلیفه دوم، و نیز مناشده حضرت با صحابه اشاره کرده است. [۳۰] او در شرح حال محمدبن¬ادریس شافعی، در تبیین کیفیت انتساب وی به تشیع، به متواتر بودن حدیث ولایت اشاره می‌کند و می¬نویسد: «با این اعتبار، احمدبن¬عبدالله عِجْلی در مورد شافعی می‌گوید: ثقه است؛ ولی به تشیع تمایل داشته. من می¬گویم: معنای این تشیع، یعنی دوستی علی(ع) و بغض نواصب؛ و اگر علی(ع) را مولای خود دانسته، به¬دلیل عمل به روایت متواتری است که از پیامبرمان رسیده که فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ». [۳۱] ذهبی در دیگر کتاب خود به¬نام تَذْکِرة الحُفاظ در شرح حال علی¬بن¬ابی¬طالب (ع)، حدیث غدیر را نقل می‌کند و می‌گوید: «پیامبر (ص) او [علی(ع)] را به بهشت بشارت و مژده داد و فرمود: هرکس من مولای اویم، علی(ع) مولای اوست». (ذهبی، 1998م، ج1، ص14) همچنین در شرح حال محمدبن¬جریر طبری، از تألیف سترگ او درباره اسناد حدیث غدیر نام می‌برد و می‌نویسد: «جلدی از طرق حدیث غدیر که ابن¬جریر نوشته بود را دیدم که از زیاد بودن طرق آن، شگفت¬زده شدم». [۳۲]. ذهبی درباره رساله مستقلی که خود او درباره طرق حدیث غدیر تألیف کرده است، می‌گوید: «و اما حدیث مَن کُنتُ مَولاه؛ پس برای آن طرق خوبی است که آن را در رساله‌ای جداگانه نگاشته‌ام». [۳۳] همچنین در دو کتاب تاریخ الاسلام [۳۴] و تذکرة الحفاظ [۳۵] درباره صحت و سقم مستدرک حاکم نیشابوری، به ذکر سخن ابوبکر خطیب بغدادی به نقل از ارموی که قبلا بدان اشاره شد می‌پردازد.
  • ابن¬کَثِیر شامی (ف774ق) در تاریخ البِدایة و النهایة علت وقوع حادثه غدیر را، همان امری می‌داند که ابن¬هشام در سیره¬اش (ر.ک: ابن-هشام، 1955م، ج2، ص602-604) و طبری در تاریخ خود [۳۶] به اجمال و خلاصه بدان اشاره کرده‌اند؛ یعنی دفاع پیامبر (ص) از علی(ع) در برابر شکایت برخی از همراهان حضرت، به دلیل سخت¬گیری ایشان در بازگرداندن پارچه‌های زکات و جزیه اهل یمن به بیت¬المال؛ [۳۷] با این تفاوت که ابن¬کثیر، زمان و مکان دقیق آن واقعه را ذکر می‌کند. البته باید توجه داشت که دفاع پیامبر (ص) از علی(ع) در پی شکایت برخی به¬اصطلاح صحابه از حضرت - که در بسیاری از منابع معتبر تاریخی اهل‌سنت به¬عنوان علت وقوع حادثه غدیر و بیان حدیث ولایت، مطرح شده است - هیچ¬گونه ارتباطی با قضیه غدیر خم ندارد و به نخستین سفر امیر مؤمنان علی(ع) به یمن و شکایت لشکر از استفاده حضرت از کنیز غنیمتی مربوط می‌شود که در سال هشتم هجری (یک سال و نیم پیش از حجة الوداع و حادثه غدیر) و در مدینه روی داده است. در توضیح مطلب باید گفت که مولا علی(ع) به¬دستور نبی مکرم (ص) سه بار به یمن سفر کرده است: سفر نخست برای دعوت اهل یمن به دین مبین اسلام صورت گرفت که پیش از اعزام حضرت امیر(ع)، خالدبن¬ولید و بُرَیده موفق به انجام این ماموریت نشده بودند. در این سفر، گروهی از مردم یمن، به‌ویژه قبیله هَمْدان، با عشق و علاقه مسلمان می‌شوند. در همین سفر است که شکوائیه‌های بُرَیده با تحریک خالد و دیگران صورت گرفته، و پیامبر(ص) در مدینه از مولا علی(ع) دفاع کرده است. سفر دوم حضرت امیر(ع) در سال نهم هجری برای امر قضاوت بوده است که شکایتی نداشت. سفر سوم ایشان نیز در سال دهم برای جنگ با اهل یمن یا جمع‌آوری زکات و بیت¬المال انجام شده است که در نهایت، علی(ع) خود را در مکه به پیامبر (ص) رساند و در حجة الوداع شرکت کرد. در سفر اخیر، از حضرت(ع) دو بار شکایت شد: یک بار به دلیل منع لشکر از پوشیدن لباس¬های غنیمتی، که آن در مکه صورت گرفت؛ شکایت دیگر مربوط به منع حضرت(ع) از سوار شدن لشکر بر شتران غنیمتی است، که پس از حجة-الوداع؛ در مدینه خدمت پیامبر(ص) طرح شد.غالب آنچه در تواریخ اهل‌سنت آمده، خلط سفرهای علی(ع) و شکایات یاد شده با یکدیگر است که فهم حقیقت امر، دقت بسیار و تعمق کافی می‌طلبد. ابن¬کثیر در مورد اینکه وقوع رویداد غدیر در میانه راه مکه به مدینه، نزدیک جُحفه - مکانی که بدان غدیر خم گفته می‌شود- و در روز یک¬شنبه، هجدهم[20] ذی¬حجه سال دهم هجرت بوده است، تردیدی ندارد. او پس از آن، درصدد ذکر مصادر احادیث واردشده و تمییز صحیح از ضعیف آن برمی¬آید، و از کتاب دوجلدی محمدبن¬جریر طبری و صاحب تفسیر و تاریخ معروف) که درباره طرق و الفاظ حدیث غدیر و جَرح و تعدیل آن نگاشته، و نیز از احادیث بسیار ابن‌عساکر (صاحب تاریخ دمشق) درباره این خطبه، سخن می‌گوید [۳۸] و روایات متعددی را از منابع مختلف درباره حادثه غدیر، نقل و به صحت و ضعف آنها اشاره می‌کند. ([۳۹] از جمله آن منابع، سنن نسائی است که به گنجانده شدن حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر اشاره کرده است و ابن¬کثیر درباره آن می‌گوید: «نسائی در سنن خود روایت کرده است از محمد¬بن¬مُثنی، از یحیى¬بن¬حَماد، از ابی¬معاویه، از اعمَش، از حبیب بن ابی‌ثابت، از ابی‌طُفَیل، از زَید‌بن ارْقَم، که گفت: هنگامى که رسول الله (ص) از حجهالوداع بازمى‏گشت، در محل غدیر خم فرود آمد و به درختانی که در آن نزدیکى بودند، اشاره کرد. پس اصحاب، زیر آن درختان را تمیزو آماده کردند. سپس فرمود: مرا به¬سوى خداوند دعوت کرده‏اند و نزدیک است که دعوت او را اجابت نمایم [زمان رحلتم نزدیک است]. دو اثر گران¬بها در میان شما به¬جاى می‌‏گذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم. بنگرید تا پس از رحلت من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد. پس این دو یادگار، هرگز از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: اللهُ مَولاىَ و انَا وَلى کُل مُؤمِنٍ. پس از آن، دست علی(ع) را گرفت و فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِیهُ، اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ وعادِ مَنْ عَادَاهُ. من [ابوطفیل] به زید [بن¬ارقم] گفتم: آیا تو از رسول خدا این را شنیده‏اى؟ زید گفت: کسی در اطراف آن درختان حضور نداشت، مگر اینکه با دو چشمش دید و با دو گوشش شنید [همه دیدند و شنیدند]». او پس از نقل این روایت می‌گوید‌: «نسائی به¬تنهایی آن را نقل کرده است. استاد ما ابوعبدالله ذهبی گفته است این حدیث، صحیح است». [۴۰] ابن‌کثیر که ازشاگردان ذهبی است، به نقل از استادش، درباره تواتر حدیث غدیر می‌نویسد: «ذهبی گفت: صدر این حدیث [مَن کُنتُ مَولاه فَعَلی مَولاه] متواتر است و من یقین دارم که از رسول خدا (ص) صادر شده؛ اما جمله اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ، دنباله‌ای است با سند قوی». [۴۱] همچنین او به نقل از راویان متعدد، به ماجراى تبریک عمربن¬خطاب اشاره می‌کند [۴۲] و از احتجاج حضرت به حدیث غدیر در رَحْبه، و اعتراف و انکار برخی صحابه، روایاتی را می‌آورد. [۴۳]

لازم است در اینجا به سه مطلب اشاره شود:

1. با اینکه ابن¬کثیر از دیگران روایاتی نقل کرده، ولی خود او معتقد است که اجتماع غدیر خم و بیان حدیث غدیر در شان علی(ع) بدان سبب بود که پس از بازگشت حضرت از فتح یمن، چند تن از ناراضیان، او را به خشونت و عدم رعایت عدالت در تقسیم غنایم متهم کردند و پیامبر(ص) برای اثبات برائت علی(ع) و دفاع از او، اجتماع غدیر را ترتیب داد و آن خطبه را بیان نمود، [۴۴] که رد این عقیده غلط بیان شد.

2. وی با نقل روایتی‌ از ابوهریره که به نزول آیه اکمال دین پس از جریان غدیر و نیز ثواب‌ شصت‌ ماهه‌ روزه هجدهم ذی‌الحجه (روز غدیر) اشاره دارد و در بیان روایات تاریخ بغداد [۴۵] ذکر شد - به¬شدت به انکار آن روایت می¬خیزد و می‌گوید: «این‌ حدیث،‌ جداً منُکَر است‌ پذیرفتنی نیست، بلکه‌ کذب‌ است‌‌؛ زیرا با آنچه در صحیح بخارى و صحیح مسلم از عمربن¬خطاب نقل شده، که این آیه [اکمال دین] در روز جمعه مصادف با روز عرفه نازل شد، مخالفت دارد؛ و همان گونه که گذشت، رسول خدا(ص) در این هنگام در عرفات بودند. و همچنین‌ این گفتار که‌ روزه هجدهم‌ ذی¬حجه‌ - روز غدیر خم - با شصت ماه روزه گرفتن برابر است، صحیح‌ نیست؛ زیرا که‌ در حدیث‌ صحیح‌ بدین‌ مضمون‌ روایت‌ شده‌ است‌ که: روزه ماه‌ رمضان‌ معادل‌ ده‌ ماه‌ روزه گرفتن است. پس چگونه‌ روزه‌ یک‌ روز، معادل‌ شصت‌ ماه‌ روزه گرفتن می‌شود؟ پس این کلام،‌ غیرقابل قبول و باطل‌ است‌. شیخ‌ ما، حافظ‌ ابوعبدالله‌ ذهبی، بعد از ذکر این‌ حدیث،‌ آن را حدیثى کاملا غیرقابل قبول مى‌داند و مى‌گوید: این‌ حدیث‌ را حَبشُون خَلال‌ و احمدبن¬عبدالله¬بن¬احمد نیری‌ ـ که این‌ دو در نقل‌ حدیث‌ صادق‌ و صدوق‌ هستند ـ از على ابن¬سعید رَملى، از ضمره نقل کرده‌اند. استاد ما ذهبی‌ در ادامه گفته‌ است: البته این حدیث، با سندهاى واهى و سست، به عمربن¬خطاب، مالک¬بن¬حُوَیرث، انس¬بن مالک، ابوسعید و دیگران نسبت داده شده است. او همچنین مى‌گوید: صدر حدیث‌ غدیر، متواتر است و یقین‌ دارم‌ که‌ رسول‌ خدا(ص) ان‌ را گفته‌ است؛ اما عبارت «اللهُم وَالِ مَن‌ وَالاهُ» دنباله¬اى است‌ که‌ اسناد آن قوی‌ است. در رابطه با روزه نیز باید گفت که این روزه صحیح نیست. سوگند به‌ خدا، این‌ آیه نازل‌ نشده‌ است،‌ مگر در روز عرفه‌ و چند روز قبل‌ از غدیر خم. والله‌ تعالی‌ اعلم». [۴۶] در پاسخ به این دیدگاه باید گفت: روایت‌ واردشده از عمربن‌¬خطاب‌ - که‌ در صحیحین‌ آمده‌ است‌ - با فرض‌ درست بودن سند آن، باید با روایت‌ خطیب‌ بغدادی معارضه‌ کند؛ زیرا آن هم‌ دارای سند صحیح‌ است؛ حال با‌ چه‌ دلیلی باید روایت خلیفه دوم را اصل‌ قرار داد و روایت‌ خطیب‌ را به¬واسطه اختلاف‌ متنش با آن، از درجه اعتبار ساقط کرد؟! همچنین، تمام راویان روایت‌ خطیب بغدادی‌ نزد علمای عامه ثقه¬اند و روایت‌ یاد شده، روایتی‌ صحیح‌ است و نمی‌توان آن را فقط به این دلیل که‌ در مضمون‌ با روایت‌ عمربن¬خطاب‌ مخالفت‌ دارد، نادیده‌ گرفت‌.

3. ابن‌کثیر به نقل از خطیب بغدادی، به کلام ابو اسحاق ارمَوی در رد مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری، به¬دلیل آوردن احادیثی مانند حدیث «الطائر» و «من کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ» اشاره می‌کند. [۴۷]

  • - مِقرِیزى (ف845ق) در کتاب المَواعظ والاعتبار بذِکْر الخِطَط والاثار، معروف به خِطَط مقریزی به نقل از مُسند کبیر احمد حنبل، به ماجراى کامل غدیر خم و نیز تبریک خلیفه دوم اشاره می‌کند. [۴۸]. او از قول ابن¬زُولاق مصری - که از عید بودن غدیر نزد مردم مصر و مغاربه، و نیز جانشینی علی(ع) در آن روز سخن گفته است - می‌نویسد: «ابن‌زولاق گوید: در روز هجدهم ذى¬حجه سال 362 هجری، که آن روز غدیر است، گروهى از مردم مصر، مغاربه و اطراف آن براى خواندن دعا جمع مى‌شدند؛ زیرا آن روز را به¬مناسبت وصیت پیامبر خدا(ص) به امیرالمؤمنین على¬بن¬ابى¬طالب(ع) در جانشینى پس از خود، عید مى‌دانستند؛ [۴۹] اما مقریزی ادعا می‌کند که عید غدیر از بدعت‌های معزالدوله علی¬بن¬بویه دیلمى بوده، [۵۰] که علامه امینى با ذکر دلایل، ادعاى او را رد کرده است. [۵۱]
  • - ابن حَجَر عَسقَلانى (ف852ق) در «الاصابة فی تَمْییز الصحابة» از طریق ابن¬عُقْده به نقل از کتاب «الموالاة» او، با اسناد مختلف و تصریح به ضعیف یا صحیح بودن آن روایات، به رویداد کامل غدیر و حدیث ولایت اشاره کرده [۵۲] و از مناشده و احتجاج‌ حضرت به‌ حدیث‌ غدیر، روایاتی آورده است. [۵۳] ابن¬حجردر تهذیب التهذیب - که یکی از کتاب‌های معتبر رجالی اهل‌سنت به حساب می¬آید - به حدیث غدیر خم اشاره می‌کند [۵۴] و پس از ذکر برخى راویان حدیث غدیر و طرق آن، در خصوص تألیفات مستقل ابن¬جریر و ابن¬عقده درباره غدیر خم، مى‌گوید: «ابن¬جریر طبرى، طرق حدیث غدیر را در کتابی گردآورده، و ابوالعباس ابن¬عقده این حدیث را تصحیح، و به جمع¬آوری طرق آن اعتنا نموده و حدیث را از طریق هفتاد صحابی یا بیشتر، روایت کرده است». [۵۵]
  • ابن عِماد حنبلی (ف1089ق) در شَذَرات الذهَب فی اخبار مَن ذَهَب، همانند ابن¬خلکان، در بخش اعلام و اشخاصی که به سال 487 هجری فوت نموده‌اند، ضمن ذکر تاریخ وفات المستنصر بالله - که در هجدهم ذی¬حجه بوده - از عید بودن غدیر و چگونگی وقوع آن رخداد خطیر یاد می‌کند و می‌گوید: «و این شب، عید غدیر نامیده می‌شود، مقصود من، غدیر خم است؛ نام مکانی میان مکه و مدینه، که در آن برکه آبی است. گفته شده در آنجا درختان انبوهی است که پیامبر(ص) به¬هنگام بازگشت از حجةالوداع و رسیدن به این مکان، علی¬بن¬ابی¬طالب (ع) را به برادری خود برگزید و فرمود: علی منی کهارون مِن موسى، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه که شیعه به آن تعلق زیادی دارد. و این مکان به دشواری و وخامت و شدت حرارت، وصف می‌شود». [۵۶]

ب. بسنده کردن به ذکر جزئیات مرتبط با غدیر

گروه دوم از مورخان اهل‌سنت به گوشه‌هایی از آنچه با غدیر خم مرتبط است، اشاره کرده‌اند. این تاریخ¬نگاران، به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه»، یا احتجاج و مناشده علی(ع) با برخی صحابه در خصوص واقع شدن غدیر خم و مواردی از این دست، بسنده کرده‌اند، که عبارت¬اند از:

  • - ابن¬قُتَیبه (ف276ق) در کتاب المعارف، در فصل ذکر کسانی که به بیماری بَرَص (پیسی) مبتلا شده‌اند، به احتجاج و مناشده علی(ع) با انَس¬بن¬مالک اشاره می‌کند و می‌گوید: «در چهره انس¬بن‌ مالک، بیماری برص(پیسی) نمایان بود. گروهی گفتند: علی(ع) درباره این کلام رسول خدا (ص) : (اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه)از او سؤال کرد. او [که شاهد بر این سخن در غدیر بود] گفت: من پیر شدم و این سخن را به¬خاطر نمی¬آورم. علی(ع) فرمود: اگر دروغ گفته باشی، خداوند تو را به بیماری برص مبتلا کند که دستار (عِمامه) آن را پنهان نکند». [۵۷] متأسفانه باید گفت: در چاپ¬های مصری کتاب، کلماتی که از ابومحمد ابن¬قتیبه نیست و در متن کتاب او وجود نداشته، بر آن افزوده شده است و پس از ذکر عبارت بالا، این جمله را گنجانده‌اند: «ابومحمد [ابن¬قتیبه] گوید: برای این حکایت، اصلی نیست و آن حقیقت ندارد». (همان) البته عبدالحسین امینی در الغدیر، با استدلالات صائب خود، از ساختگی بودن عبارت اخیرِ کتاب، پرده برداشته و آن را رد کرده است. [۵۸]لازم به ذکر است، هرچند محققانی در صحت انتساب کتاب الامامة و السیاسة به ابن¬قتیبه تردید دارند، (ر.ک: على‌ بهرامیان، «الامامة و السیاسة»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد10، شماره: 3918‌) اما عبدالحسین امینی با استناد به این کتاب ابن¬قتیبه، به ذکر موضوع غدیر و بیعت نکردن برخی طوایف با ابوبکر، به¬دلیل پایبندی¬شان به بیعت با امام علی(ع) در روز غدیر، اشاره کرده است. [۵۹]
  • - ابن عَبدالبَر قُرطُبی(ف465ق) در الاستیعاب فی معرفة الاصحاب از چند طریق (بُرَیده، ابوهُرَیره، جابر، بَراءبن عازِب و زیدبن¬ارقَم) فقط به حدیث غدیر اشاره کرده و آورده است که حضرت نبی اکرم(ص) در روز غدیر خم فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ، اللهم وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ. وی در ادامه می‌گوید: برخی از این صحابه بر جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» چیزی نیفزوده‌اند. [۶۰] همچنین پس از ذکر احادیث مؤاخات (برادری) و رایت (پرچم) و غدیر، درباره اعتبار آنها مى‏گوید: «تمام این روایات، اثارى ثابت شده‏اند» [۶۱]
  • - ابن الشیخ بَلوِى مالکی(متوفاى حدود 605ق) در کتاب الف باء، غدیریه امام علی(ع) را روایت کرده و در جلد اول، صفحه 439 می‌نویسد: «اما علی(ع) جایگاهش بلند و شرفش عالی است. او نخستین کسى است که اسلام را پذیرفت و همسر فاطمه :دختر پیغمبر است؛ و هنگامیکه بعضى از دشمنانش بر او فخر فروختند، با سرایش ابیاتى، مفاخر خود را بیان کرد و به حمزه، عموى خود، و جعفر، برادرش، افتخار نمود و سرود: محمدٌ النبی اخِى و صِنْوِى [...]». ابن الشیخ پس از ذکر بیتی که به موضوع ولایت و داستان غدیر اشاره دارد (فاوْجَبَ لِی وِلایَتَه عَلَیکُم * رَسُولُ اللهِ یَومَ غَدِیرِ خُم)، می¬گوید: «مراد از این شعر، سخن پیامبر است که فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه، اللهم والِ مَن وَالاه و عَادِ مَن عَاداه». [۶۲]
  • - یاقوت حموی (ف626ق) که بر امیرمؤمنان علی(ع) سخت متعصب بوده، در مُعجَم الادَباء، جلد 18، صفحه84 چاپ اخیر، حدیث غدیر خم را آورده است. [۶۳]
  • - ابن ابی‌‌الحَدید(ف656ق) در بخش‌های تاریخی شرح نهج‌البلاغه، که حادثه غدیر را از منظر شیعیان بیان کرده است، [۶۴] به نقل از صحابه پیامبر (ص) فقط به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فهَذا عَلی مَولاهُ» بسنده کرده (ر.ک: همان، ج3، ص208) و درباره داستان احتجاج علی(ع) با طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل سخن گفته است. [۶۵] ابن¬ابی¬‌الحدید درباره داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه نسبت¬به صدور حدیث غدیر از پیامبر (ص) و امتناع انس¬بن¬¬مالک و زیدبن¬ارقم از اعتراف به آن، مطالبی آورده است. [۶۶]
  • - یُونِینِی(ف726ق) در ذَیل مِراة الزمان، وقتی از حوادث سال 679 هجری سخن می‌گوید، به مضمون نوشته سلطان منصور سیف الدین قلاوون صالحی، خطاب به پسرش ولی¬عهد اشاره می‌کند که بخشی از آن کلام، گریزی به واقعه غدیر دارد. او می‌نویسد: «هرصاحب علم وعمل باید بداند گفته پیامبر(ص) به همنامش [علی] (ع) را، آنگاه که او را تا اوج فخر بالا برد، که فرمود: هر کس من مولای اویم، على مولای اوست. پس هیچ مُلک روی زمین نیست، مگر اینکه این خطاب به آنجا رسیده است؛ و هیچ ¬فرمانده لشکری نیست، مگر اینکه این مطلب شامل او هم می‌شود؛ و هیچ اقلیمی نیست، مگر اینکه این مطلب را قبول دارد و بدان عمل می‌کند؛ وهیچ منبری نیست، مگر اینکه خطیب آن منبر، دلیل این تقدم را بیان می‌کند». [۶۷]
  • - ابن الوَرْدی شافعی (ف749ق) در تَتِمة المُختصر فی اخبار البَشَر، معروف به تاریخ ابن الوردی (چاپ مصر)، با اشاره به برخی فضایل حضرت علی(ع)، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ» را ذکر کرده و درباره رویداد غدیر سخنی نگفته است. [۶۸]
  • - یافِعی (ف768ق) در کتاب مِراة الجِنان وعَبْرة الیَقْظان فی معرفة ما یُعتَبَر مِن حوادث الزمان، وقتی از سال چهلم هجری سخن می‌گوید، به وفات حضرت علی(ع) در این سال اشاره می¬کند و ضمن بیان مناقب و فضایل بی¬بدیل آن حضرت، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه، اللهم والِ مَن والاه، وعَادِ مَن عاداه» را ذکر می¬نماید. (ر.ک: یافعی، 1997م، ج1، ص90)
  • - محمدبن¬احمد فاسِی (ف832ق) در شِفاء الغَرام باخبار البَلَد الحَرام، هنگام ذکر آبراهه زیرزمینی مشهوری به نام «خُم» می‌گوید: «خُم، مجرای آبی زیرزمینی مشهوری است که آن، غیر از خُمی است که پیامبر (ص) نزد غدیر (برکه) واقع در آن فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ و آن در فضیلت علی بن ابی طالب (ع) وارد شده است. این خم، موضعی در جحفه است و میان آن و باب مکه - که محب طبری بدان اشاره کرده - به مسافت پرتاب دو تیر، فاصله است. والله اعلم». [۶۹] این سخن، بر معروف بودن غدیر خم و حدیث پیامبر (ص) نزد همه دلالت دارد.
  • - نُوَیرى (متوفاى حدود 833ق) در نِهایة الارَب فى فنون الادب، در باب ذکر گزیده‌ای از فضایل علی¬بن¬ابی¬طالب (ع)، با ذکر پنج تن از صحابه (بریده، ابوهریره، جابر، براءبن¬عازب و زیدبن¬ارقم) از زبان حضرت رسول (ص) به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه» در روز غدیر خم و نیز روایت (اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه) بعضی از آن صحابه، اشاره می‌کند. [۷۰]
  • - ابن ضِیاءمَکی حنفی (ف854ق) در تاریخ مکة المُشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریفة والقبر الشریف همانند محمدبن¬احمد فاسی، در فصل ذکر چاه‌های مکه و اطراف آن، به¬هنگام سخن از چاهی به¬نام «خُم» جهت دفع خطا و برای اینکه اشتباها خمِ معروف، به ذهن خواننده خطور نکند، به توضیحِ مطلب مبادرت می‌ورزد و می‌گوید: «چاهی است در آبراهه‌ای زیرزمینی که بدان خُم می‌گویند و آن، غیر از خُمی است که روایت شده پیامبر (ص) فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ زیرا این خُم، نزدیک جُحفه است». [۷۱]. این مطلب، از شهرت واقعه غدیر خم و حدیث پیامبر (ص) حکایت دارد.
  • - سُیُوطی (ف911ق) در تاریخ الخلفاء، با سلسله سندهای مختلف، حدیث غدیر مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه و تتمه آن (اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَادَاه) را ذکر کرده، (ر.ک: سیوطی، 2004م، ص132) به احتجاج حضرت علی(ع) با برخی صحابه در روز رَحْبه اشاره می‌کند. [۷۲]
  • - سَمهُودى شافعی(ف911ق) در جواهر العِقْدین فی فضل الشرفَین، حدیث غدیر را نقل نموده [۷۳] و به مناشده علی(ع) در روز رحبه اشاره کرده است. [۷۴] همچنین در کتاب تاریخی خود با عنوان خلاصه الوَفا باخبار دار المصطفى، که درباره مدینه منوره تألیف شده است، فصلی را به مساجد واقع¬شده در راهی که پیامبر (ص) در ایام حج و غیر آن به سوی مکه می‌پیموده، اختصاص داده است. او در این فصل، از مسجدِ بعدِ جُحفه - که به¬گمانش همان مسجد غدیر خم است - نام می‌برد و پس از توضیحاتِ جغرافیایی درباره آن، به موضوع غدیر و نماز ظهر پیامبر (ص) در آن مکان، و ایراد جمله «اللهم مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» از زبان مبارک رسول خدا (ص) پس از بالا بردن دست علی(ع) اشاره می‌کند. [۷۵]
  • - احمد بن یوسف قِرْمانى دمشقى (ف1019ق) از جمله علمای راوی حدیث غدیردر قرن یازدهم، در کتاب اخبار الدوَل وآثار الاوَل فی التاریخ، به حدیث غدیر خم اشاره می‌کند. [۷۶]
  • - ابوالعرفان صَبان شافعى مصرى (ف1206ق) در اسْعاف الراغبی نفى سیره المصطفى و فضائل اهل بیته الطاهرین - که در حاشیه نور الابصار شَبَلَنجی چاپ شده است - در صفحه153می¬گوید: «رسول خدا (ص) در روز غدیر خم فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه و ادِرِ الحَق معَه حیثُ دارَ، و این حدیث را سى نفر از صحابه از پیامبر (ص) روایت نموده‌اند که بسیارى از طرق آن، صحیح یا حسَن است». [۷۷]
  • - زَینِی دَحْلان مَکی شافعی (ف1304ق) در الفتوحات الاسلامیه جلد2، صفحه306، می‌نویسد: «عمر(رض) على بن ابیطالب و اهل¬بیت رسول خدا (ص) را دوست می‌داشت، که در این خصوص مطالب زیادی از او روایت شده؛ و از آن ‌جمله است: هنگامی که پیامبر (ص) فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه، ابوبکر و عمر، گفتند: اى فرزند ابوطالب! مولاى هر مرد و زن مؤمن شدی». [۷۸]
  • - شهاب الدین سَلاوی (ف1315ق) در الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَى، با بیان اینکه فضایل و مناقب علی(ع) در عدالت و حسن سیرت، اجل از آن است که بتوان بدان احاطه یافت، به احادیث نبوی غدیر، اعطای پرچم، و حدیث منزلت اشاره می‌کند. [۷۹]
  • - شیخ یوسف نَبْهانى بیروتی (معاصر) در صفحه 113 کتاب خود الشرَف المُؤَبد لآل محمد، از طریق ابن¬ابى¬شَیبه، از زیدبن¬یُثَیْع، به مناشده حضرت علی(ع) در روز رَحْبه اشاره می‌کند. [۸۰]

ج. سکوت مطلق یا انکار صریح

در برابر دو گروه نخست، برخی مورخان عامه، حادثه عظیم غدیر را ساخته و پرداخته ذهن شیعه دانسته و با دید تردید و انکار، به آن موضوع حساس تاریخی نگریسته‌اند. آنان انکار خود را یا صراحتاً بیان کرده¬اند یا در برابر آن سکوت اختیار نموده و حتی سطری از آن حادثه بزرگ در تاریخ‌های خود ننگاشته‌اند. عده‌ای از آنان، علت بیان حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» را از جانب پیامبر (ص) پایان دادن به انتقاد و بدگویی صحابه از علی(ع) در جریان برخوردهای قاطعانه او با همراهانش (سخت¬گیرى حضرت در ممانعت از استفاده از مرکب¬هاى زکات و اقدام او در بازپس‏گیرى لباس‌هایى که در غیابش توزیع شده بود) و خنثی شدن توطئه تفرقه¬افکنی میان مسلمانان، ذکر کرده‌اند که رد گفته آنان، قبلاً بیان شد. عبدالحسین امینی، محقق گران¬قدر و نگارنده کتاب شریف الغدیر، در صفحات نخستین این کتاب، بحثی عقلانی و علمی تحت عنوان «اهمیت غدیر در تاریخ» مطرح، و مورخان متعصب را به¬شدت محکوم می‌کند و می‌گوید: اگر مورخی از روی تعصب جاهلانه، از بیان این داستان [غدیر] و حقایق وابسته به آن چشم‌پوشی کند، به اسلام و نبی مکرم (ص) خیانتی بزرگ کرده و هم در صفحات تاریخِ خود، جنایتی جبران¬ناپذیر مرتکب شده است؛ زیرا حدیث غدیر و آنچه که پیامبر گرامی ما در آن روز فرخنده و باشکوه ابلاغ کرده و آن صحنه تبلیغی‌ای را که برپا نموده، مسئولیتی بوده است که به‌فرمان وحی انجام شده و هیچ کس شک ندارد که روز غدیر، در تاریخ اسلام موجی ایجاد کرده است که هیچ‌گاه از ارتعاشات آن کاسته نمی‌شود. از اینجاست که می‌بینیم مورخین، نظر به حفظ حقایق تاریخ و ثبت حوادث بزرگ، به بررسی درباره حدیث غدیر و جمع¬آوری مأخذش همت گماشته‌اند. [۸۱] علامه سخن خود را از علم تاریخ، به علم حدیث، تفسیر، عقیده‌شناسی و لغت¬نامه‌نویسی می‌گستراند و به جایگاه و اهمیت غدیر در این علوم اشاره می‌کند. [۸۲] این گروه از تاریخ¬نویسان اهل‌سنت که در قبال واقعه غدیر خم، رویکرد سکوت مطلق یا انکار صریح را درپیش گرفته‌اند، عبارت¬اند از:

  • - ابن هِشام مُعافِری (ف213ق)، تاریخ‌ نگار معروف، در کتاب السیرة النبویة، پس از توضیحاتی درباره حجهالوداع پیامبر اکرم (ص)، به ماموریت علی(ع) در نجران یمن که جهت جمع‌آوری زکات و جزیه ‌بدانجا رفته بود و به پیوستن حضرت به رسول خدا (ص) برای ادای فریضه حج، اشاره کرده است؛ سپس از موضوع تصرف همراهان علی(ع) در جزیه اهل یمن (پارچه¬های بیت‏المال) در غیاب او و بازپس¬گرفتن آن توسط مولا (ع) که به شکایت آنان از حضرت انجامیده، سخن گفته است. سپس ابن¬هشام، به نقل از ابن¬اسحاق، با ذکر سلسله سندی که به ابوسعید خُدْری می¬رسد، فقط به عبارت «ای مردم! از علی شکایت نکنید که به¬خدا قسم، اودر ذات خدا، یا در راه خدا، سخت‌تر و شدیدتر از آن است که از او شکایت شود»، که پیامبر (ص) در دفاع از علی(ع) ایراد فرمود، بسنده می‌کند. پس از آن، به ذکر خطبه رسول (ص) در حجه الوداع می‌پردازد و کلام خود را بدون هیچ اشاره‌ای به حادثه غدیر و حدیث متواتر «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» به¬پایان می‌برد. [۸۳]
  • ابن¬هشام، ضمن اینکه در خطبه حجةالوداع پیامبر (ص)، به حدیث غدیر اشاره‌ای نداشته است، درباره داستان شکایت مردم و دفاع پیامبر (ص) نیز بیش از آنچه ذکر شد، چیزی ننوشته؛ و اشاره نکرده که این سخن پیامبر (ص) چه هنگام و در چه محلی بیان شده است.
  • - خلیفه بن خَیاط(ف240ق) در تاریخ خود که به تاریخ خلیفه بن خیاط مشهور است، با آنکه در ذکر وقایع سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره کرده و از ماموریت خالد‌بن¬ولید در نجران یمن سخن گفته است، اما از ذکر واقعه غدیر خم به¬کلی صرف¬نظر کرده و از آن هیچ سخنی به¬میان نیاورده است. [۸۴] این در حالی است که روش وى در برابر تمام وقایع، ذکر آن، و گاه بیان تفصیلی درباره موضوعات است؛ چنان¬که درباره عمر پیامبر اکرم (ص) در تاریخ او با روایات متعدد اختلافی مواجه می‌شویم؛ [۸۵] ولی با کمال شگفتی درباره این قضیه سکوت اختیار نموده و به نوشتن چند سطر درباره حجةالوداع بسنده کرده است.
  • - ابن جَریر طَبَرى (ف310ق)، مورخ و مفسر نام¬دار اهل‌سنت، هرچند در کتاب الولایة فى طُرُق حدیث الغدیر، مفصلاً به اسناد حدیث غدیر پرداخته است، (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص152، 153 و 214) در تاریخ خود با عنوان تاریخ الرسُل والمُلُوک، همانند ابن¬هشام معافری، به موضوع حجهالوداع پرداخته است و فقط از داستان دفاع پیامبر (ص) از علی(ع) در برابر شکایت مردم که با عبارت «ای مردم! از علی شکایت مکنید. پس به¬خدا سوگند که او در ذات خدا - یا در راه خدا - بسیارسخت و خشن¬تر از آن است که از او شکایت شود»، پایان پذیرفت، مطالبی نگاشته [۸۶] و در برابر خطیرترین موضوع تاریخى، یعنی حادثه غدیر، سکوت کامل اختیار کرده است. این امر، برخلاف روش متداول اوست که قضایا و حوادث را به¬تفصیل و به طرق متعدد گزارش می‌کند.
  • - ابن جَوزی حنبلی (ف597 ق) در المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک به فرستاده شدن علی(ع) به‌سوی اهل یمن برای دعوت آنان به اسلام، و پس از آن، جمع¬آوری زکات و جزیه‌ آنها، و رسیدن حضرت به حجةالوداع اشاره می‌کند؛ اما از غدیر خم سخنی نمی‌گوید. [۸۷] البته عبدالحسین امینی به نقل از کتاب المناقب او می‌نویسد: «علمای سیره اتفاق نظر دارند که داستان غدیر، پس از بازگشت پیامبر (ص) از حجةالوداع، روز هیجدهم ذی¬حجه رخ داده و در آن روز، 120 هزار نفراز صحابه، اعراب و ساکنان حومه مدینه و مکه - که با پیامبر در حج شرکت داشتند - همراه وی بودند و حدیث غدیر رااز او شنیدند و شاعران دراین¬باره اشعار بسیار سرودند». [۸۸]ابن¬جوزی، همچنین نقل قول غیرمنصفانه خطیب بغدادی را درباره بی‌اعتباری مستدرک حاکم نیشابوری - که در صفحات گذشته بدان اشاره شد- را یادآور می‌شود. [۸۹]
  • - ابوالفداء (ف732ق) در المُختصر فی اخبار البَشَر، با اینکه از فرستاده شدن علی(ع) به فرمان پیامبر (ص) به یمن، و اخذ صدقات و جزیه اهل نجران، و هم¬زمانی آن با حجةالوداع و رسیدن مولا علی(ع) به آن حج سخن می‌گوید، ولی به موضوع غدیر اشاره‌ای نمی‌کند. (ر.ک: ابوالفداء، بی¬تا، ج1، ص150) با این حال، در بخش بیان برخی از فضایل حضرت (ع)، از حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و دیگر احادیث پیامبر (ص) در بیان منقبت مولا (ع) نام برده است. (همان، ج1، ص181)
  • - ابن‌ خَلْدُون اشْبیلی (ف808ق)، از مورخان بنام و مطرح جهان اسلام، در العِبَر و دیوان المُبتَدَا والخَبَر، معروف به تاریخ ابن‌خلدون، ضمن بحث درباره مذاهب شیعه، در مورد حکم امامت، از زبان شیعیان به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و تبریک خلیفه دوم اشاره می‌کند. [۹۰] او در بحث حجةالوداع، فقط به ذکر ماموریت علی‌ (ع) برای جمع‌آوری جزیه‌ مردم نجران یمن و بازگشت و پیوستن حضرت به رسول خدا (ص) و به¬جای آوردن حج، بسنده کرده است. (ر.ک: همان، ج2، ص479 و 480) عجیب این است که وی به موضوع حجةالوداع پرداخته؛ اما اشاره‌ای گذرا به غدیر نداشته و از کنار آن، با کمال بی¬انصافی عبور کرده است؛ در حالی که خلیل شحاده (محقق کتاب)، پس از پایان موضوع حجةالوداع، در پاورقی به حدیث غدیر اشاره کرده و گفته است:

«در اینجا حدیث غدیر ذکر نشده است؛ در حالی که مورخان و ارباب تفسیر، اجماع دارند که در راه بازگشت رسول خدا (ص)، از حجةالوداع به¬سمت مدینه، جبرئیل امین بر ایشان نازل شد و آیه یاایهَا الرسُولُ بَلغْ ما انْزِلَ الَیْکَ من رَبکَ [۹۱] را ابلاغ نمود و پیامبر (ص) به نصب علی پس از خود به¬عنوان امیر و خلیفه مسلمین امر شد. رسول خدا (ص) به کسانی که با او بودند، فرمان داد که در غدیر خم نزدیک جحفه توقف نمایند؛ و آن، روز هجدهم ذی¬حجه سال دهم هجرت بود[...]. [۹۲] وی سپس خطابه پیامبر (ص) را به¬صورت نسبتاً مفصل ذکر می‌کند. نویسنده مقاله «داوری در اندیشه‌های ابن خلدون درباره امام علی(ع) و مسئله خلافت»، پس از تحلیل و بررسی بخش تاریخ صدر اسلام کتاب ابن¬خلدون (از بعثت تا رحلت رسول خدا (ص) ) می¬گوید: استقرای تام در این زمینه، نشان از تحفظ و تقید ابن‌خلدون بر این نکات دارد که اولاً: در حد امکان، هیچ منقبت و فضیلتی را از علی بن ابیطالب(ع) به صراحت یا اشاره بیان نکند، مگر ناچار شود؛ و حتی در مواردی چون مباهله، که بدون ذکر منقبتی اختصاصی از آن حضرت قابل نقل نیست، به¬کلی مسکوت مانده و فقط از آن (مباهله) نام برده است؛ ثانیاً در برخی موارد دیگر، مانند فتح خیبر، آنچه را که معجزه پیامبر(ص) است، نقل می‌کند و آنچه منقبت علی(ع) است، وامی‌گذارد [...]؛ ثالثاً در بیان عظمت مقام و مناقب صحابه‌ای همچون ابوبکر و عمر - که ما نتوانستیم وجهی خاص برای آن بیابیم، جز اینکه رقیب سیاسی علی بن ابیطالب(ع) محسوب می‌شدند - هرجا که فرصت و مجالی یافته، به¬صراحت سخن گفته است. بدین¬سان به¬نظر می‌رسد نحوه برخورد او با امام‌ علی(ع) در بیان این بخش از تاریخ صدر اسلام، منصفانه و علمی نیست. [۹۳] همچنین در سخن پایانی¬اش تاکید می‌کند: ابن¬خلدون تعهد ویژه‌ای به خلفا داشت [...]. وی آشکارا یک¬سونگرانه و بر اساس تعصب مذهبی (فقهی و کلامی) و نیز تعصب نسبت¬به نظریه عصبیت خویش، به پالایش و سانسور تاریخ دست زده است [...]. وی در این روش، چنان جسورانه و باجرئت عمل کرده، که گویی در پی حذف کامل نقش و جایگاه علی¬بن¬ابی¬طالب (ع) در عصر رسول خدا (ص) و خلفای سه¬گانه است[...]. با این حال، ابن¬خلدون درباره دوران خلافت آن حضرت، از بیان بسیاری از حقایق کوتاهی نکرده است؛ ولی در نهایت، به¬دلیل همان تعصبات، نتوانسته به داوری خردمندانه بپردازد [...]. بنابراین، می‌توان چنین نتیجه گرفت که یا ابن¬خلدون به دلایلی، از بیان حقایق عاجز است؛ و یا اصولا مورخی متعصب و غیرمنصف می‌باشد.» [۹۴] نورالدین حَلَبى شافعی(ف1044ق) در السیرة الحَلَبیه، در کنار ذکر داستان یمن و دفاع پیامبر (ص) از علی(ع) در برابر شکایت برخی افراد از آن حضرت، [۹۵] عقیده شیعیان (روافض به ادعای او) درباره حادثه غدیر را بیان می‌کند و متن کامل حدیث غدیر (مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَاداه، واحب مَن احبه، وابغُضْ مَن ابغَضَه، وانصُر مَن نصَرَه، واعِن مَن اعانَه، واخذُل مَن خذَله، وادِر الحَق معَه حَیثُ دارَ) را از دیدگاه آنان می‌آورد و مى‏گوید: شیعه معتقد است این حدیثى است صحیح که با سندهاى صحیح و حسَن روایت شده و به سخنان شک¬کنندگان در صحت آن، مانند ابوداود و ابوحاتم رازی، اعتنا نمى‏شود. ([۹۶] او روایت شیعیان را درباره داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه و امتناع برخی دیگر نسبت¬به صحت صدور حدیث غدیر از پیامبر(ص) می‌آورد. [۹۷] در پایان سخن، با اشاره به کتاب خود به نام القول المطاع فی الرد على اهل الابتداع، که به‌ گفته او، خلاصه الصواعق المحرقة ابن¬حجر هیثمی است، با ذکر دلایل چهارگانه (تناقض¬گویی شیعه در باب تواتر احادیث دال بر امامت و آحاد بودن احادیث مخالف آن، مولا به‌معنای آقا و سرور، تواتر نقل مبنی بر عدم تعیین خلیفه به¬هنگام وفات پیامبر(ص)، و عدم احتجاج علی(ع) و عباس و دیگر صحابه به حدیث غدیر) و نقل اقوال کسانی مانند حسن مثنی و نَوَوی، به رد عقاید شیعه در باب مفاد حدیث غدیر و دلالت آن بر امامت علی(ع) پرداخته است. [۹۸] - عِصامی مَکی (ف1111ق) - که با تناقض¬گویی‌های او درباره غدیر در کتابش سِمْط النجُوم العَوالی فی انباء الاوائل والتوالی مواجهیم - از کسانی است که با وجود اشاره به حدیث مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِى مَوْلَاهُ [۹۹] و ذکر آن در بخش احادیث پیامبر(ص) در شأن علی(ع) و ذکر کرامات و مناقب حضرت، [۱۰۰] نهایتاً در حدیث غدیر تردید کرده و صراحتاً منکر صحت آن شده است. او ضمن نگارش حوادث سال نخست هجری، از جحفه و غدیر خم سخن به میان می‌آورد و به واقعه غدیر اعتراف می‌کند و می‌گوید: و غدیر خم در سه مایلی جحفه در سمت چپ راه واقع شده است، که چشمه‌ای در این غدیر می‌ریزد و پیرامون آن، درختان به هم پیچیده و انبوهی است و آن جای پردرخت، خُم نامیده می‌شود. و در این غدیر است که پیامبر(ص) در خطبه‌ای فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِى مَوْلَاهُ، اللهُم والِ من وَالَاهُ تا آخر آن، و آن به¬هنگام بازگشت حضرت از حجةالوداع در روز هشتم ذی الحجه الحرام بوده است. [۱۰۱] جای بسی شگفت است که وی در ذکر حوادث سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره داشته، ولی از غدیر و حدیث ولایت، هیچ نگفته است. [۱۰۲] وی روایت تاریخ دمشق ابن¬عساکر را که از زبان حسن مثنی در رد ادعای شیعه [رافضی¬ها از دیدگاه او] مبنی بر ولایت و خلافت علی(ع) آمده است، نقل می‌کند. [۱۰۳] عصامی، افزون بر توهین و تحقیرهای زشت و بی¬شرمانه نسبت¬به شیعیان، قاطعانه حدیث غدیر را از اخبار آحاد دانسته است و آن را قابل اطمینان نمی‌داند [۱۰۴] او با انکار و رد و تضعیف بسیاری از احادیث که درباره فضایل و مناقب امیرمؤمنان(ع) از زبان پیامبر مکرم اسلام(ص) بیان شده¬اند، مانند حدیث منزلت و غدیر و طائر، [۱۰۵] نهایت بی¬انصافی علمی خود را نمایان می‌کند. در پاسخ به برخی ادعاهای او باید گفت: 1. حدیث غدیر به¬طور قطع از اخبار متواتر بوده، از شهرتی بسیار برخوردار است. می‌توان گفت که این حدیث، از حد تواتر نیز گذشته و قطعی بودن ماجرای آن چنان است که به¬گفته ضیاءالدین مُقبلی (ف1108ق)، اگر حدیث غدیر مسلم نباشد، هیچ امر روشن و مسلمی در اسلام وجود ندارد! [۱۰۶] اگر در این گونه احادیث مستند و متواتر، شک و تردید راه یابد، پس به کدامین خبر و حدیث می‌توان به دیده صحت و اعتبار نگریست؟! 2. بسیاری از احادیثی که بر مناقب امیر مؤمنان(ع) دلالت دارند و او آنها را از اخبار باطل، کذب و ضعیف می‌داند، تماماً از احادیثی‌اند که علمای طراز اول اهل‌سنت آن را پذیرفته‌اند. میرزامحمد بدخشی در نزل الابرار، صفحه 21 چنین می‌گوید: «حدیث غدیر، حدیث صحیح مشهوری است که در صحت آن هیچ کس خدشه نمی‌کند؛ مگر متعصب مخالف حق، که کلام وی اعتباری ندارد». [۱۰۷] دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود، از علمای معاصر اهل‌سنت و از نام‌های آشنا در عرصه تاریخ اسلام و مؤلف کتاب الامام علی بن ابی‌طالب، در تقریظ خود بر کتاب الغدیر می‌نویسد: «حدیث غدیر، یقیناً حقیقتی است که دستخوش باطل نمی‌شود؛ چونان روشنایی روز، درخشان است؛ و از حقایق وحیانی‌ای است که از سینه پیامبر (ص) پراکنده شده تا ارزش دست¬پرورده، برادر و برگزیده خود را در میان امتش معلوم سازد». [۱۰۸]

رویکردهای سه‌گانه بزرگان تاریخ اهل‌سنت به غدیر خم سید مرتضی حسینی

راویان حدیث غدیر

علامه عبدالحسین امینی در کتاب الغدیر نام صد و ده تن از صحابهٔ پیامبر را که این حدیث را نقل کرده‌اند برمی‌شمارد و برخی دیگر از منابع تعدادی بیشتری را ذکر کرده‌اند که اکثر صحابه بزرگ مورد قبول شیعه و سنی در زمرهٔ آنها هستند و برخی از مشهورترین آنها عبارتند از:

  1. فاطمه، دختر محمد؛
  2. علی بن ابی‌طالب امام اول شیعه و خلیفه چهارم اهل‌سنت؛
  3. ابوبکر، خلیفه اول اهل‌سنت؛
  4. عمر بن خطاب، خلیفه دوم اهل‌سنت؛
  5. عثمان بن عفان، خلیفه سوم اهل‌سنت؛
  6. ام سلمه، همسر محمد؛
  7. عایشه، همسر محمد؛
  8. اسماء بنت عمیس، همسر ابوبکر و علی؛
  9. ام هانی بنت ابوطالب، خواهر علی؛
  10. فاطمه بنت حمزه، دخترعموی محمد و علی؛
  11. زبیر بن عوام، از صحابه؛
  12. طلحه، از صحابه؛
  13. سعد بن ابی وقاص، از صحابه؛
  14. جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه؛
  15. ابوذر غفاری، از صحابه؛
  16. سلمان فارسی، از صحابه؛
  17. عمار یاسر، از صحابه؛
  18. عبدالله بن جعفر، برادر زاده علی؛
  19. حسان بن ثابت، از شعرای مدینه که شعری برای غدیر سرود؛
  20. حسن بن علی، پسر علی؛
  21. حسین بن علی، پسر علی؛
  22. عباس بن عبدالمطلب، عموی محمد و علی؛
  23. عبدالله بن عباس، پسر عموی محمد و علی؛
  24. عبدالله بن عمر، پسر عمر و از صحابه؛
  25. عبدالله بن مسعود، از صحابه؛
  26. عمرو عاص؛
  27. ابوسعید خدری، از صحابه؛
  28. زید بن ارقم، از صحابه؛
  29. ابوهریره، از صحابه؛
  30. انس بن مالک انصاری، خادم محمد و از صحابه؛
  31. ابو ایوب انصاری؛
  32. قیس بن سعد بن عباده؛
  33. سهل بن حنیف؛
  34. ابن تیهان؛
  35. خزیمة بن ثابت؛
  36. حذیفه بن یمان؛
  37. ابی بن کعب.

بیان حدیث غدیر از منظر تاریخ

طبق بررسی ماریا دقاق این حدیث از سدهٔ نخست در میان مسلمانان مطرح بوده، اما در زمان سه خلیفهٔ نخست در اختلافات مذهبی یا سیاسی میان هواداران و مخالفان علی(ع) به آن چندان استناد نمی‌شده‌ است. در زمان جنگ‌های میان مسلمانان در دوران خلافت علی بن ابی‌طالب، این حدیث دارای اهمیت مذهبی به خصوص در رابطه با موضوع ولایت شد و حامیان علی(ع) در تثبیت مشروعیت وی به آن استناد کردند. علی بن ابی‌طالب در دوران خلافت علی بن ابی‌طالب روزی که معروف به روز رحبه است در کوفه از صحابهٔ پیامبر اسلام، که شاهد رخداد غدیرخم بودند درخواست می‌کند که ماجرا را برای مردم روایت کنند و بر آن شهادت دهند. در این هنگام بین ۱۲ تا ۳۰ نفر از این افراد برمی‌خیزند و شهادت می‌دهند که پیامبر فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» یا «الا من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن من اعانه»؛ همانا خدای عزوجل ولی من است، و من ولی مؤمنین هستم، پس هر کس که من مولای اویم پس این علی، مولای او است، بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او دشمن بدارد.

به گفتهٔ دقاق در دانشنامهٔ ایرانیکا، اولین آثار ادبی قابل تاریخ‌گذاری برجامانده، مجموعهٔ اشعاری از نویسندگان شیعه در قرن دوم هجری است. اولین منبع تاریخی که به غدیرخم اشاره می‌کند یعقوبی (م. ۲۸۴ هـ)، مورخ شیعه در نیمهٔ دوم قرن سوم هجری، است.

بنا بر پژوهش دقاق، حدیث غدیرخم در برخی از منابع شیعه و برخی از منابع سنی آمده، اما نقل یا عدم نقل آن بر مبنای دسته‌بندی مذهبی نبوده‌ است. مجموعهٔ جامعی از نقل قول‌ها و احادیث در مورد غدیرخم در سه کتاب اهل سنت وجود دارد. این سه اثر عبارتند از کتاب مُسند احمد بن حنبل (۱۶۴–۲۴۱ هجری)، تاریخ مدینات دمشق ابن عساکر (۴۹۹هـ - ۵۷۱ ه)، و کتاب البدایة و النهایة ابن کثیر (۷۰۱ ق. - ۷۷۴ ق). این حدیث در برخی منابع تاریخی اهل سنت نظیر سیرهٔ ابن هشام تاریخ طبری و طبقات الکبری ابن سعد نیامده، اما در انساب الاشراف بلاذری ذکر شده‌ است. به نوشتهٔ شاه‌ کاظمی، زمانی که گروهی از اهل حدیث افراطی در بغداد در سدهٔ سوم هجری این حدیث را ساختگی می‌دانستند، محمد بن جریر طبری کتابی با نام «الولایة» نگاشت که اسناد حدیث غدیر را با جزئیات بیان نمود و تردیدناپذیری این رخداد را نشان داد.

عید غدیر در اسلام

مسلمانان و به‌خصوص شیعه همواره روز غدیر را از عیدهای بزرگ می‌دانند و این روز در میان ایشان به عید غدیر معروف و مشهور است. در سال ۴۸۷ق بیعت با مستعلی بن مستنصر، از حاکمان مصر در روز عید غدیر خم صورت گرفت[۱۰۹]. همچنین از اهل‌سنت روایت شده که هر کس روز ۱۸ ذی الحجه را روزه بگیرد، خداوند ثواب روزه شصت ماه را برای او می‌نویسد[۱۱۰].

رسول خدا(ص) فرمود:«روز غدیرخم برترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد که در آن روز، برادرم امام علی(ع) را به‌عنوان پرچمدار امتم منصوب کنم تا بعد از من، مردم توسط او هدایت شوند و آن روزی است که خداوند در آن روز، دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به‌عنوان دین برای آنان پسندید.»[۱۱۱].

امام صادق(ع) می‌فرماید:«روز غدیرخم عید بزرگ خداست. خدا پیامبری مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان در زمین، روز پیمان محکم و حضور همگانی است»[۱۱۲]. امام رضا(ع) فرمود:«روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین... اگر مردم ارزش این روز را می‌دانستند، بی‌تردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه می‌کردند.»[۱۱۳].

مسعودی (متوفى 346 هجری) در کتاب "التنبیه والأشراف" به بزرگداشت عید غدیر در میان مسلمانان با این کلامش اشاره دارد: "فرزندان و شیعیان علی -رضی الله عنه-این روز را بزرگ می دارند". و این نقل تاریخی مسعودی در قرن چهارم هجری نشان از یک سنت تاریخی دارد که تا آن زمان میان مسلمانان رایج بوده .... [۱۱۴]

پیوند به بیرون

کتاب پژوهشی درباره غدیر خم
تواتر حدیث غدیر نزد اهل سنت

منابع

  1. طبرسی، الاحتجاج؛ ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۵۶؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۴۷۴؛ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۴۸.
  2. طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۴۳۵، ۵۸۸؛ طباطبائی، المیزان، ۱۳۹۴ق، ج۵، ص۱۹۳-۱۹۴.
  3. واحدی، أسباب النزول، ۱۹۹۱م، ص۱۳۹؛ حاکم الحسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۰۰، ۲۴۹
  4. سورهٔ مائده:۳.
  5. سورهٔ مائده:۶۷.
  6. سورهٔ معارج:۱-۲.
  7. طبرسی، مجمع البیان، موسسه اعلمی للمطبوعات، ج۱۰، ص۵۳۰؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۱۳۶۴ق، ج۱۹، ص۲۷۸؛ ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ۱۴۲۲ق، ج۱۰، ص۳۵.
  8. مفید، الارشاد؛ ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۱.
  9. نسائی، سنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۵.
  10. ر.ک:عبدالحسین امینی؛ الغدیر، ج1، ص10 و 11.
  11. ر.ک: الغدیر عبدالحسین امینی، ج1، ص152-157.
  12. الغدیر؛ امینی، ج1، ص6-8.
  13. سوره احزاب:6.
  14. بلاذری، ج2، ص108-112 و ج5، ص80.
  15. همان، ج2، ص156و157.
  16. خطیب بغدادی، ج8، ص372 و ج14، ص303)
  17. همان، ج9، ص221.
  18. (همان، ج16، ص348)
  19. (همان، ج3، ص509)
  20. (ابن خلکان، 1994م، ج5، ص230و231)
  21. (مائده:67)
  22. (ر. ک: شهرستانى، بی¬تا، ج1، ص163)
  23. (ابن‌عساکر، 1995م، ج42، ص117)
  24. (همان، ج42، ص237)
  25. (ر.ک: همان، ج42، ص220-222 و 233و234)
  26. (ر.ک: همان، ج13، ص69-71)
  27. (ابن¬اثیر، 1994م، ج1، ص572، 669، 671 و ج2، ص362 و ج3، ص136، 137، 412، 465، 487 و ج6، ص132و427)
  28. (همان، ج4، ص102 و ج5، ص281 و ج6، ص126 و 246)
  29. (ذهبی، 1993م، ج3، ص632 و 633)
  30. (همان، ج3، ص629-633 و ج21، ص124)
  31. (همان، ج14، ص338)
  32. (همان، ج2، ص202)
  33. (همان، ج3، ص164)
  34. (ذهبی، 1993، ج28، ص127)
  35. (همو، 1998م، ج3، ص164)
  36. (ر.ک: طبری، 1387، ج3، ص147-152)
  37. (ابن¬کثیر، 1988، ج5، ص227 و ج7، ص370 و 371)
  38. (همان، ج5، ص227 و 228)
  39. همان، ج5، ص228 - 233 و ج7، ص379 - 387)
  40. (همان، ج5، ص228 و 229)
  41. (همان، ج5، ص223).
  42. (همان، ج7، ص386)
  43. (همان، ج5، ص229 - 231 و ج7، ص383 - 385)
  44. (همان، ج5، ص227)
  45. (خطیب بغدادی، 2002، ج9، ص221)
  46. (ابن‌کثیر، 1988م، ج5، ص233)
  47. (همان، ج11، ص409)
  48. (ر.ک: مقریزی، 1418م، ج2، ص255)
  49. (همان، ج2، ص255؛ همچنین ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص391)
  50. (ر.ک: همان، ج2، ص254 و 255)
  51. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص287-289)
  52. (ر.ک: ابن¬حجر عسقلانی، 1415، ج2، ص140 و ج3، ص481 و 484 و ج4، ص23، 227، 276 و 467)
  53. (ر.ک: همان، ج2، ص13، 14و504 و ج3، ص484 و ج4، ص277 و 300 و ج6، ص316 و ج7، ص274 و 275)
  54. (ابن¬حجر عسقلانی، 1326، ج7، ص337)
  55. (همان، ج7، ص339)
  56. (ابن¬عماد، 1986م، ج5، ص377)
  57. (ابن¬قتیبه، 1992م، ص580).
  58. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص192-195)
  59. (امینی، 1977م، ج1، ص 6 و 201)
  60. (ر.ک: ابن عبدالبر، 1992، ج3، ص1099)
  61. (همان، ج3، ص1100)
  62. (ر.ک: امینی، 1977م، ج2، ص27)
  63. (ر.ک: همان، ص6)
  64. (ر.ک: ابن ابی الحدید، 1959م، ج2، ص59 و ج5، ص8)
  65. (ر.ک: همان، ج17، ص174)
  66. (ر.ک: همان، ج2، ص288 و 289 و ج4، ص74 و ج19، ص217)
  67. (یونینی، 1992م، ج4، ص50)
  68. (ر.ک: ابن-الوردی، 1996م، ج1، ص157)
  69. (تقی فاسی، 2000م، ج1، ص406)
  70. (ر.ک: نویری، 1423م، ج20، ص4)
  71. (ابن¬ضیاء، 2004م، ص209)
  72. (ر.ک: همان، ص132)
  73. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص15، 17 و 29)
  74. (ر.ک: همان، ج1، ص16، 45، 48، 54 و 176)
  75. (ر.ک: سمهودی، بی¬تا، ج2، ص484)
  76. (ر.ک: قرمانی، 1992م، ج1، ص305)
  77. (امینی، 1977م، ج1، ص145)
  78. (همان، ج1، ص282 و 283)
  79. (سلاوی، بی¬تا، ج1، ص112)
  80. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص171 و 172)
  81. (امینی، 1977م، ج1، ص5 و 6)
  82. (همان، ص6-8)
  83. (ر.ک: ابن¬هشام، 1955م، ج2، ص602 - 604)
  84. (ر.ک: ابن¬خیاط، 1397ق، ص94)
  85. (ر.ک: همان، ص95)
  86. (ر.ک: طبری، 1387، ج3، ص147-152)
  87. (ر.ک: ابن¬جوزی، 1992م، ج1، ص150و151)
  88. (امینی، 1977م، ج1، ص296)
  89. (ابن¬جوزی، 1992م، ج15، ص109)
  90. (ر.ک: ابن¬خلدون، 1988م، ج1، ص246)
  91. (مائده:67)
  92. (همان، ج2، ص480 و 481)
  93. (امه طلب، 1384، ص85 و 86، با تلخیص)
  94. (همان، ص96، با تلخیص).
  95. (ر.ک: حلبی، 1427ق، ج3، ص384)
  96. ر.ک: همان، ج3، ص384)
  97. (ر.ک: همان، ج3، ص384 و 385)
  98. (ر.ک: همان، ج3، ص385-387)
  99. (ر.ک: عصامی، 1998م، ج2، ص30)
  100. (ر.ک: همان، ج3، ص25-83 و ج4، ص159-162)
  101. (همان، ج2، ص30)
  102. (ر.ک: همان، ج2، ص305-307)
  103. (ر.ک: همان، ج2، ص341)
  104. (ر.ک: همان، ج2، ص374)
  105. (ر.ک: همان، ج2، ص370-385)
  106. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص306 و 307)
  107. (همان، ج1، ص309)
  108. (امینی، 1977م، ج6، صص«و، ز»)
  109. ابن خلکان وفیات الاعیان؛ ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۱۸۰
  110. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد؛ ۱۴۱۷ق، ج۸، ص۲۸۴
  111. صدوق، امالی، موسسه بعثت، ص۱۲۵.
  112. حر عاملی، وسائل الشیعة، موسسه آل البیت، ج۵، ص۲۲۴.
  113. طوسی، مصباح المتهجد، المکتبة الاسلامیة، ج۲، ص۷۳۷.
  114. مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 221 - 222.