مروان بن محمد


مروان بن محمد
نام مروان بن محمد
نام کامل مروان بن محمد بن مروان بن الحکم بن أبی العاص بن أمیه

مروان بن محمد بن مروان بن حکم اموی، مکنّی به ابوعبدالملک و ملقب به القائم بحق الله چهاردهمین و آخرین خلیفه اموی می باشد. وی در الجزیره که پدرش والی آنجا بود، متولد شد.

هشام بن عبدالملک خلیفة اموی، او را به سمت والی آذربایجان، ارمنستان و الجزیره منصوب گرداند.

در ایام خلافت او، کار عباسیان که برای بدست گرفتن خلافت می کوشیدند، بالا گرفت سرانجام بین او و سپاه قحطبة بن شبیب طائی جنگی در گرفت که شکست خورد.

مروان پس از این شکست به بوحیر که در مصر قرار دارد گریخت، اما در سال 132 هجری قمری در آنجا به قتل رسید و سر او را برای سفاح عباسی بردند.

مروان بن محمد مردی با تدبیر و شجاع بود و لقب حمار یا حمار الجزیره به سبب جرأت و شجاعتش بود. وی از زمان بیعت مردم با سفاح تا هنگام قتلش به مدت پنج سال و یک ماه خلافت کرد و ماه بعد به قتل رسید.

معلم مروان بن محمد و فرزندانش جعد بن درهم بود که دین مانوی داشت و لذا به او جعدی نیز گویند. گویند وی در اواخر عمر به دین مانوی گراییده بود.

معرفی اجمالی مروان بن محمد

مروان بن محمد بن مروان بن حکم، آخرین فرد از خلفای بنی امیه بود. چون مربی او جعد بن درهم بود، او را مروان جعدی می گفتند [۱] و چون در جنگ ها بسیار شجاع، جنگجو و شکیبا بود، به او حمار می گفتند [۲] و به قولی برای آن که عرب هر صد سال را حمار می نامد و چون سلطنت بنی امیه نزدیک صد سال شد، مروان را حمار لقب دادند. [۳]

مروان بن محمد کنیه اش ابوعبدالملک و ابوعبدالله و مادرش کنیزی به نام زبادة [۴] بود. او مدت 5 سال و دو ماه خلافت کرد. [۵] در شهر حرّان با او بیعت کردند و همه مردم شام به جز عده ای از بنی امیه با او بیعت کردند. [۶]

چگونگی به خلافت رسیدن مروان بن محمد

در دوران یزید بن ولید (یزید سوم) کار مروان بن محمد (که به دستور هشام بن عبدالملک) [۷] حاکم جزیره و آذربایجان و ارمنستان بود، بالا گرفت. او که به خلافت چشم دوخته بود، خلافت ابراهیم بن ولید را به رسمیت نشناخت و او را خلع کرد. [۸]

مروان در راس نیروهایش از حران به دمشق حمله کرد و هنگام حمله بر قنسرین و حمص استیلا یافت و با سپاه خلیفه در محلی - میان بلبعک و دمشق- درگیر شدند و بر آن ها چیره شد. ابراهیم هنگامی که نتیجه جنگ را دریافت، از دمشق فرار کرد. مروان در سال 127 پیروزمندانه وارد دمشق شد و مردم با او برای خلافت بیعت کردند. [۹]

اوضاع سیاسی دوران مروان

حکومت اموی در دوران مروان محمد پایان یافت. در حالی که او در حکمرانی از عمل و نظری درست برخوردار بود و عامل سقوط نبود. زیرا عوامل ضعف و زوال حکومت اموی از زمان‌های بسیار دور فراهم شده بود و او فقط توانست با رخ دادهای بسیاری که بر ضد او بود، دست و پنجه نرم کند و این سقوط را چند سال به تاخیر بیندازد. از عواملی که فضا را برای قیام بر حکومت مروان دوم آماده کرد، انتقال پایتخت از دمشق به حران بود. چون مروان در حران و در زیر سیطره قیسی‌ها پرورش یافته بود. این مسئله به دور شدن یمنی‌ها از او و پیوستن‌شان به دعوت عباسیان منجر شد. [۱۰]

و از عوامل دیگر منازعات قبایلی و درگیری‌های داخلی میان خاندان اموی برای رسیدن به قدرت بود. از جمله شورش‌هایی که مروان دوم با آن‌ها روبه روبه بود:


عاقبت مروان بن محمد

مشغول شدن مروان دوم به سرکوب شورش و آشوب ها، او را از آن چه در شرق، به ویژه در خراسان مرکز دعوت عباسیان، می گذشت، باز داشت. این دعوت در آن منطقه گسترش یافت و کار بنی عباس بالا گرفت و به قانع شدن داعیان عباسی، مبنی بر فرا رسیدن وقت دعوت علنی منجر شد. این داعیان موافقت ابراهیم کسی که در آن نزدیکی به انتظار دعوت علنی شورش بر امویان می زیست را به دست آوردند. ابومسلم خراسانی که رئیس دعوت در خراسان بود با شعار الرضا من آل محمد بیعت با شخصیت پسندیده از خاندان محمد (ص)، از مردم بیعت می گرفت. [۱۱]

نصر بن سیار، کارگزار مروان دوم در خراسان، خطر ابومسلم را برای حکومت اموی دریافت. نامه ای فوری به دمشق فرستاد و از مروان کمک خواست. [۱۲] به نظر می رسد که مروان در آن هنگام از پاسخ به درخواست این استاندار عاجز بود و جز وعده دادن و نصیحت کردن نتوانست کاری انجام دهد و این باعث شده ابومسلم بر همه خراسان چیره شود و نصر نتوانست در برابر او پایداری نماید و همراه یارانش از خراسان به نیشابور رفت. [۱۳] نصر بن سیار زمستان سال 131(ه. ق)، در فضای تیره شکست، در ری درگذشت. [۱۴]

قحطبه بن شبیب فرماندهی عالی سپاه عباسیان در عراق بر ابن هبیره پیروز شد و تصمیم گرفت به کوفه برود؛ ولی به هنگام عبور از فرات غرق شد. نیروهای عباسی به فرماندهی حمید بن قحطبه در سال 132 وارد شهر شدند و کار را به ابی سلمه خلال سپردند. [۱۵]

در کوفه با عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، معروف به «ابی العباس» بیعت شد. برادرش ابراهیم امام بعد از این که مروان دوم در آن زمان بر وی چیره شد و کارش آشکار گشت کار دعوت را به او واگذار کرده بود تا وی نخستین خلیفه عباسی باشد. [۱۶]

بعد از پایان رسیدن کارش در عراق، سپاهی را به فرماندهی عمویش عبدالله بن عباس اعزام کرد که در کنار رودخانه زاب با مروان دوم روبه روشد. در جمادی الاخر 132 جنگ سختی بین دو سپاه اموی و عباسی روی داد که یازده روز طول کشید و به شکست مروان دوم منتهی شد. وی بعد از جنگ به موصل عقب نشینی کرد. اما آن شهر دروازه هایش را به روی او نگشود. وی مجبور شد به حران، پایتخت سابقش، عقب نشینی کند؛ اما سپاه عباسی او را تعقیب می کرد. وی به حمص، دمشق، بعد اردن و فلسطین عقب نشینی کرد. این شهرها دروازه های شان را به روی سپاه عباسی گشودند، به غیر از دمشق که عباسیان با زور وارد آن شهر شدند.

عبدالله بن علی بعد از خروج از شام برادرش صالح را به تعقیب مروان فرستاد. مروان به مصر رسید و در روستای کوچکی به نام بوصیر در منطقه الفیوم- توقف کرد که ناگهان نیروهای نظامی وارد شدند. مروان دوم مقاومت کرد تا این که کشته شد و با مرگ او خلافت اموی پایان یافت و این در سال 132(ه. ق) بود. [۱۷]


پانویس

  1. ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج 14، ص 55
  2. محمد بن علی بن طباطبا، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360، ج 2، ص 184
  3. یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371، چاپ ششم، ج 2، ص 286
  4. مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، چاپ دوم، ص 281
  5. مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، چاپ پنجم، ج 2، ص 238
  6. مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، چاپ پنجم، ج 2،ص 236
  7. ابن اثیر، پیشین، ج 14، ص 77
  8. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375، چاپ پنجم، ج 10، ص 4438
  9. یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا، ج 2، ص 337
  10. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۳۴۵، ترجمه ابو القاسم پاینده
  11. طقوش، محمد سهیل؛ پیشین،ج 7، ص 353
  12. مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 240-239
  13. ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 311-عزالدین؛ الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371310
  14. ابن اثیر،-عزالدین؛ الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، ج 4، ص 320-321
  15. یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 277
  16. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۲۱-۴۲۰.
  17. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۴۲-۴۳۷.