دروزیه
دروزیه؛ در اوایل قرن پنجم قمری و با حمایتهای ششمین خلیفه فاطمی، «الحاکم بامر الله» در مصر به وجود آمد و امروزه اکثراً در کشور لبنان سکونت دارند.
برخی از باورهایی که به این گروه نسبت داده میشود، بر خلاف معتقدات اسلامی است، از جمله:
الف. الوهیت حاکم بأمرالله؛
ب. اعتقاد به تناسخ و حلول؛
ج. عدم ایمان به نبوت و پیامبران.
بر این اساس آنها از شیعیان نبوده و فقهای شیعه ازدواج دختر شیعه با آنان را جایز نمیدانند و اگر انتساب موارد فوق به آنان صحیح باشد، آنان از مسلمانان نیز به شمار نخواهند آمد.
البته، برخی رهبران فعلی این طایفه، چنین انتساباتی را نپذیرفته و خود را معتقد به خدای واحد و پیامبر اسلام(ص) میدانند که در این صورت، از مسلمانان به شمار خواهند آمد.
دروزیه: [۱] پاسخ تفصیلی فرقه دروزیه که در حقیقت انشعابی از مذهب اسماعیلیه است، در اوایل قرن پنجم قمری و با حمایتهای ششمین خلیفه فاطمی، «الحاکم بامر الله» در مصر به وجود آمد. از جمله رهبران این گروه، حمزة بن علی بن احمد زوزنی (خادم مخصوص الحاکم) و محمد بن اسماعیل نشتکین دروزی میباشند.[1] چگونگی پیدایش یکی از عوامل مهم در پدید آمدن فرقه دروزیه کارهای عجیبی بود که از «الحاکم بامر الله» سر میزد. او بر خلاف دیگر حاکمان، با مردم مهربان و اغلب در میان آنها بود. او تمام بردگان را آزاد کرد و تمام املاک دولتی را به مردم واگذار نمود. حاکم در سالهای قحطی نهایت کوشش را برای یاری مردم به عمل آورد و با تثبیت قیمتها و بخششهای بیدریغ موفق به انجام این کار شد. بخششهای او از حد گذشت، به طوری که خزانهدار او در انجام فرمان حاکم مردد ماند، خلیفه با خط خود نگاشت: مال و ثروت متعلق به خداست و مردم بندگان خدایند و ما امین خدا در زمین هستیم، حق مردم را به آنان بازگردان و آنرا از ایشان دریغ مدار.[2] اینگونه رفتارهای حاکم تأثیر زیادی در اطرافیانش گذاشت تا جائی که حمزة بن علی و محمد بن اسماعیل دروزی این اندیشه را نزد حاکم مطرح کردند که ادعای خدایی کند و حاکم نه تنها آنها را سرزنش نکرد، بلکه در خفا آنان را تشویق نمود.[3] یکی از چیزهایی که این اندیشه را تشدید نمود، زهدگرایی شدید حاکم در سالهای واپسین حکومتش و غایب شدن او بود، چرا که در یکی از گردشهای متداولش در اطراف شهر ناپدید گشت و مرگ او همانند زندگیاش معمایی شد.[4] البته گفته شده، ناپدید شدن حاکم از توطئههای حمزة بن علی بوده و جسدش را در نهایت احتیاط پنهان ساختند تا بتوانند از ناپدید شدن اسرار آمیز خلیفه، برای مقاصد خویش بهره جویند. دروزیها ناپدید شدن حاکم را به استتار ارادی وی که آغاز غیبت او محسوب میشود، تعبیر کردند.[5] امروزه جامعه دروزی به دو بخش یا طبقه تقسیم شده است: 1. طبقة عقّآل (عاقلان)؛ که همان عالمان دینی میباشند و در رأس آنها «شیخ عقل» است. اکنون (ابتدای قرن بیست و یکم) شیخ عقل این طائفه «محمد ابو شقراء» است. 2. طبقه جهّال یا مردم عادی؛ که گروه اکثریت جامعه دروزی را تشکیل میدهد. رهبری دینی این طایفه با شیخ عقل و رهبری سیاسی با شخص دیگری است. در حال حاضر «ولید جنبلاط»، فرزند کمال جنبلاط رهبری سیاسی این فرقه را در لبنان بر عهده دارد.[6] عقاید و باورهای دروزیه آنچه امروزه به عنوان اندیشه کلامی دروزیه مطرح است، برگرفته از عناصر مختلفی است که در طول زمان وارد باورهای فکری و اعتقادی آنان شده و چندان شباهتی با عقاید شیعه اثناعشریه و حتی سایر مسلمین ندارد؛ در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود: الف. الوهیت حاکم بأمرالله: از نگاه آنان «الحاکم بأمرالله» صورت ناسوتی الوهیت است و همو است یگانه، صمد و منزّه از شمارش و همسر، لذا یک دروزی چیزی جز طاعت وی نمیشناسد. دروزی کسی است که اعتراف کند، هیچ خدایی در آسمان و هیچ امامی در زمین جز حاکم وجود ندارد.[7] در مصحف دروز آمده است: حمزة بن علی از پیروان خود عهد و پیمان گرفته و از تمام موحدان در طول تاریخ، حفظ و کتابت آنرا خواسته و به نام «میثاق ولی الزمان» معروف گشته است. قسمتی از متن عهدنامه چنین است: «اینجانب فلان بن فلان در کمال آزادی و سلامت جسمی و عقلی اعتراف میکنم که از تمامی مذاهب تبرّی جویم و جز پیروی از مولایم «الحاکم بأمرالله»(ششمین خلیفه فاطمی) چیزی نشناسم و هر گاه از دین مولایم بازگشته، یا با فرمانی از او مخالفت ورزم، از خالق معبودم بیگانه شده، سزاوار کیفرش باشم»، آنگاه تصریح میکند که «هر کس اعتراف کند که در آسمان، اله معبودی و در زمین امام موجودی جز مولای حاکم وجود ندارد، موحد رستگار است».[8] ب. تناسخ و حلول: از کتابها و متون منسوب به این فرقه به دست میآید که دروزیها معتقد به انتقال روح از جسم انسان به انسان دیگری میباشند؛ زیرا نفس را جاودانه دانسته و میگویند: آنچه میمیرد، پیراهن(جسم) است و وقتی که کهنه شد، نفس انسانی به پیراهن دیگر منتقل میشود. دروزیه لفظ تناسخ را به «تقمّص» تبدیل کردهاند تا نسخ را شامل نگردد.[9] حمزه، بنیانگذار این فرقه میگوید: عذابی که برای گنهکاران است، همین انتقال دنیوی است، از درجه بلندتر به مرتبه نازلتر. هرچه این انتقال بیشتر ادامه یابد، جایگاه دینی او فروتر گردد. چنانکه پاداش نیز با انتقال از درجهای به درجه فراتر در علوم دینی تحقق مییابد.[10] از اینرو؛ ابتلای انسانها به کوری، گنگی، فقر و جهالت، قصاص اعمال گذشته آنان در مراحل پیشین حیات میدانند. معتقدند که در تناسخ تمایز جنسی نیز مراعات میشود؛ یعنی روح مردان همواره به مردان و روح زنان به جنس خودشان منتقل میشود.[11] ج. نبوت و پیامبران الهی از دیدگاه دروزیه: دروزیان پیامبران الهی را انکار نمودهاند. حمزه مؤسس و بنیانگذار این فرقه، معتقد است که: جنگ با انبیای اولوالعزم و تبرّی جستن از شریعت و عقاید آنان واجب است. در برخی از مدارک آنها آمده است: مراد از ناطق و اساس که به دست حمزه در کنار رکن یمانی کشته میشوند، ابلیس و شیطان است. ابلیس نخست در جسم آدم تجلّی کرد، سپس نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص). و شیطان ابتدا در جسم شیث و سام و اسماعیل و یشوع و شمعون و سرانجام در علی بن ابیطالب(ع) ظهور یافت. بنابراین، هنگام برپایی قیامت دروزیان، پیامبر و امیر المؤمنین، به دست «الحاکم بأمرالله» کشته میشوند.[12] در مورد عقیده دروزیان به قرآن مجید، برخی معتقدند که آنان ادعا دارند که قرآن در واقع بر سلمان فارسی نازل شده و محمد(ص) از او دریافت کرده است.[13] آنچه گذشت، قسمتی از عقاید و باورهای فرقه دروزیه است که هیچگونه شباهت و سنخیتی با عقاید اسلامی ندارند و کاملاً منحرف و بیگانه از اسلام است. اگرچه رهبران فعلی این فرقه اصرار دارند که معتقد به دین اسلاماند و آنچه در مورد عقاید آنها ذکر میشود، دسیسههای استعمار و ایادی آنها بوده است. ولی از آنجا که دسترسی به منابع اصلی آنان امکان ندارد، قضاوت کردن در مورد عقاید آنان مشکل بوده و آنچه ذکر شد، اگر صحیح باشد میتوان گفت که آنان از دایره اسلام و حتی ادیان آسمانی خارج هستند. بر این اساس فقهای شیعه آنان را جزو شیعیان نشمرده و ازدواج با فرد دروزی مذهب را جایز نمیدانند. ضمائم: پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سؤال، چنین است:[14] حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی): دروزیه، شیعه نیستند و ازدواج با آنها اشکال دارد. حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی(مد ظله العالی): دروزیه، جزو شیعیان اثنی عشری محسوب نمیشوند و چنانچه قائل به الوهیت بعضی از مخلوقین باشند و یا منکر ضروریات دین باشند مرتد هستند و ازدواج با آنها جائز نیست.