ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۵۹ توسط Javadi (بحث | مشارکت‌ها)
تصوف
تصوف
نام ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی
نام‌های دیگر عبدالرزاق کاشانی، کمال الدین کاشانی، کاشی
متولد حدود650 هجری قمری
محل تولد کاشان
دین اسلام
استادان نورالدین عبدالصمد نطنزی، شمس‌الدین کیشی، اصیل‌الدین عبدالله
برخی از آثار لطائف الاعلام، تاویلات القرآن، اصطلاحات الصوفیه

ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی مشهور به کمال الدین کاشانی در اواسط سده هفتم هجری در کاشان به دنیا آمد. ایشان ابتدا به آموختن علوم رایج روی آورد و شمار زیادی از این علوم را فراگرفت اما بدان جهت که مقصود خود را نرسیده بود در وادی حقیقت قدم نهاد و به پرورش روح و تزکیه نفس پرداخت و چندی نگذشت که جامع علوم ظاهری و باطنی شد[۱] وی در سال ۷۳۶ق در نطنز درگذشت [۲] و سپس در خانقاه مرشدش عبدالصمد اصفهانی نطنزی به خاک سپرده شد و این خانقاه هنوز در نطنز باقی است[۳].

معرفی اجمالی

عبدالرزاق کاشانی علاوه بر علوم باطنی در علوم ظاهری و عقلی مانند: شرعیات (فقه، حدیث، تفسیر وعلوم مرتبط)، اصول فقه، کلام، معقولات (منطق وعلوم طبیعی) و علوم الهی (فلسفه) تبحر زیاد داشته‌است؛ و شارح آثار عرفانی از جمله شارح آثار و عقاید ابن عربی و مروج اصل وحدت وجود است. از آثار عمده او لطائف الاعلام، تاویلات القرآن، اصطلاحات الصوفیه، شرح فصوص الحکم محیی ابن عربی، و شرح منازل السائرین عبدالله انصاری است. از جمله رویدادهای علمی زندگانی وی این است که میان وی با رکن الدوله علاءالدوله سمنانی (عارف و درگذشته ۷۳۶ق) که منتقد وحدت وجود بوده در این زمینه مکاتباتی شده‌است.

مراتب علمی

عبدالرزاق در نامه‌ای که به علاءالدوله سمنانی نوشته اطلاعاتی مختصر اما بسیار با ارزش دربارهٔ مراتب تعلم و علومی که آنها را فراگرفته بود به دست می‌دهد. وی در‌این‌باره می‌گوید: «و چون در اوایل جوانی از بحث و فضلیات و شرعیات فارغ شده بود و از آن بحث‌ها و بحث اصول کلام هیچ تحقیقی نگشود تصور افتاد که بحث معقولات و علم الهی و آنچه بر آن موقوف بود مردم را به معرفت رساند و از این ترددها باز رهاند. مدتی در تحصیل آن علوم صرف شد و استحضار آن به جایی رسید که بهتر از آن صورت نبندد و چندان وحشت و اضطراب و احتجاب از آن پیدا شد که قرار نماند و معلوم گشت که معرفت مطلوب از طور عقل برتر است چه در آن علوم هرچند حکما از تشبیه به صور و اجرام خلاص یافته‌اند، در تشبیه به ارواح افتاده‌اند. تا وقتی که صحبت متصوفه و ارباب ریاضت و مجاهده اختیار افتاد و توفیق حق دستگیر شد…»[۴].

از این اشارات بر می‌آید که وی بر علوم رسمی و رایج روزگار خود احاطه پیدا کرد و ابتدا علوم ادبی را فراگرفت سپس شرعیات یا علوم اسلامی را آموخت و از آن پس به کسب اصول فقه و اصول کلام پرداخت و سپس علوم عقلی را فراگرفت اما هیچ‌یک از این علوم او را اقناع نکرد و وی به دنبال گمشده خود پای در طریقت گذاشت. کمال الدین در این راه با عزالدین محمود هم درس و همراه شد و مانند او در شمار شاگردان نورالدین عبدالصمد نطنزی درآمد[۵] بعد از درگذشت نورالدین صحبت مشایخ دیگری چون شمس الدین کیشی، نورالدین ابرقوهی، صدرالدین روزبهان ثانی، ظهیرالدین بزغش شیرازی و نورالدین عبدالرحمان اسفراینی را دریافت [۶].

تمایلات شیعی کمال الدین عبدالرزاق که از آثارش پیداست موجب شده عده‌ای او را از بزرگان امامیه بدانند[۷] در مقابل صاحب روضات الجنات معتقد است که تشیع وی خالی از نظر نیست زیرا در کلماتش مدح خلفا و تعظیم آنها دیده می‌شود[۸].

شخصیت عرفانی

شخصیت عرفانی عبدالرزاق کاشانی در میان عارفان این دوره ویژگی خاصی دارد. وی به‌طور رسمی پرورش یافته مشرب عرفانی سهروردیه است زیرا نسبت و تربیت عرفانی او با چند واسطه به شهاب‌الدین و ابونجیب سهروردی می‌رسد. بر این اساس وی به ترویج تعالیم و میراث سهروردیه که از مشربهای با نفوذ سنت اول به‌شمار می‌آید، همت گمارد البته وی بیشتر به مبانی و تعالیم سنت دوم و مکتب ابن عربی و تبیین و ترویج مبانی و اصول آن گرایش نشان داد و در مقابل مخالفان محیی الدین به دفاع از آراء و مبانی فکری او پرداخت؛ که این موضوع می‌تواند از گرایش‌های شیعی او سرچشمه گرفته باشد زیرا مبانی سنت دوم در بستر تفکرات شیعی بیشتر مجال ظهور می‌یافت و علایق عارفانی را که با معتقدات شیعی آشنایی و سازگاری داشتند به خوبی برمی‌انگیخت. تألیفات ارزشمند و متنوع وی و همچنین مکاتبات او با علاء الدوله سمنانی در دفاع از دیدگاه‌های شیخ اکبر محیی الدین بن عربی به خوبی بیانگر دغدغه‌های فکری و اعتقادی اوست [۹].

تصوف در روزگارش

در این دوران و در داخل ایران، تصوّف بیشتر در حیطه نفوذ دو شخصیت بزرگ قرار داشته است. یکی نجم‌الدین کبری که به‌سال ۶۱۸ ه. ق در فتنه مغولان دست از زندگی کشید و دو دیگر شهاب‌الدّین سهروردی که چهارده سال پس از نجم‌الدّین کبری بدرود حیات گفت. تعالیم نجم‌الدّین پس از او به وسیله شاگردان ناموری که طریق معرفت را در محضر او سپری کردند بسط یافت. در شمار این گروه است شیخ بهاء‌الدّین ولد پدر مولانا که سید برهان‌الدّین محقق حسینی ترمذی از او تربیت یافت و مولانا به سال در محضر او نشست و صلاح‌الدّین زرکوب- که بعدها به حلقه مریدان مولوی پیوست و دخترش برای همسری فرزند صاحب مثنوی گزین شد- نیز اوّلین تعالیم را از او گرفت[۱۰].

دیگر از مریدان نجم‌الدّین بابا کمال خجندی است که مولانا یا به واسطه شمس و یا بدون واسطه از او استفاده برد. نیز سوّمین اینان که بزرگ‌ترین شاخه سلسله کبرویه از پس او پدید آمد علی بن سعید بن عبدالجلیل لالای غزنوی معروف به شیخ رضی‌الدّین علی لالا است که از یکصد و بیست و چهار شیخ خرقه ستاند و معاصر معروف کاشانی، علاء‌الدوله سمنانی به‌واسطه شیخ نورالدّین عبدالرحمن اسفراینی کسرقی که از شیخ جمال‌الدّین احمد ذاکر جورفانی فیض‌یاب شده بود بدو می‌پیوندد.

نیز در همین دسته است شیخ سعدالدین حموی که عزیزالدین نسفی از جمله مریدانش بوده و شیخ نجم‌الدین رازی و شیخ سیف‌الدین باخزری که نجم‌الدین در شمار معشوقانش می‌دانست و نیز عین‌الزمان گیلی که در میان مریدان نجم‌الدّین دانشمندترین آنها بوده است و از پس اولین اربعینی که به امر او نشسته بود لقب عین‌الزمان یافت. اما‌ اندیشه‌های سهروردی در قالب سلسله سهروردیه- یکی از سلاسل دوازده یا چهارده‌گانه طرق معروفیه- انتشار یافت در تعالیم چند تن از شاگردان و تابعانش مکانتی والا پیدا کرد. هر چند در همین روزگار پاره‌ای از صوفیان و مورّخان از انحطاط تصوف و رنگ باختن آن شکوه‌ها داشتند اما می‌توان همین دوران را به واسطه امتزاج عناصر مختلف تصوف که در عالی‌ترین حد خود تجلی کرده بود دوران طلایی تصوف خواند. امتزاج قوانین سلوک عملی و رسوم ویژه خانقاهیان از سویی و باریک‌بینی‌های ظریف نوادری همچون ابن عربی و ابن فارض از سویی دیگر باعث پدید آمدن این دوران طلایی شد.

پانویس

  1. نفحات الانس؛ ص ۴۸۳.
  2. کشف الظنون؛ ۱. ص. ۱۰۷.
  3. مقاله زندگی‌نامه ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی ملقب به کمال الدین بانک مقالات دانشجویی
  4. نفحات الانس؛ ص ۴۸۷.
  5. نفحات الانس؛ ص ۴۸۱.
  6. ترجمه اصطلاحات الصوفیه؛ ص ۲۴.
  7. تحفة الاخوان؛ مقدمه-۱۸.
  8. روضات الجنات. ص ۱۱.
  9. نفحات الانس؛ ص ۴۸۳–۴۹۲.
  10. مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی؛ ص ۶۷.