زین الدین رفاعی
زینالدین بن زینالعابدین الرفاعی البغدادی از اعلام تصوف اسلامی در عصر عثمانی و از بزرگان قضات در دولت عثمانی او قاضی القضات نظامی در سپاه عثمانی نیز بود.
زندگی
سال تولدش معلوم نیست ولی در استانبول به دنیا آمد و پدرش او را زینالدین نامید و کنیهاش ابا رابعه است. او در خانوادهای متقی و با کمالات رشد یافتتا شش سالگی با تربیتی ممتاز عمر خویش را سپری نمود .قرآن را خواند و در سه ماه حفظ کرد و در سال هفتم تجوید را مسلط شد و فقه شافعی را خواند، فقه از دیدگاه مکتب ابوحنیفه را نیز فراگرفت. و بسیار در خواندن علوم نحو و لغت و حدیث و تفسیر تلاش کرد. او در علوم بلاغت، تاریخ، نسب و تصوف ساعی بود. او با میل و اشتیاق به تحصیل تصوف تمایل داشت. پس به ظرایف این علم از ابهامات معانی آن پرداخت و آن را حل کرد و مسائل آن را روشن کرد و بیش از صد هزار بیت شعر دارد. به بغداد سفر کرد و با علما و فضلا دیدار کرد. نام او در میان علمای بغداد شهرت یافت و به دست علمای بزرگ آنجا مفتخر به کسب اجازه در تعلیم علوم عقلی و نقلی شد و از آنچه در بغداد به دست آورد به زادگاه خود بازگشت. پدرش به روش اسلاف گذشته رفاعیه به او اجازه داد. پس از مدتی از روش رفاعی فاصله گرفت و در سال (1732م) بغداد را به قصد زیارت جد خاندان الرفاعی ترک کرد. مدتی در آنجا اقامت گزید و با قطب زمان خود بهاءالدین رفاعی بیعت کرد و با الرفاعی و دیگر شیوخ طریقت آشنا شد. باعلمای ممتاز مجالست و از آنان علم می آموخت. پس از آن به حلب سفر کرد و طریقه رفاعی را در آنجا تبلیغ کرد. او دست به تألیف کتب ارجمند و نامههای فاخری زد که که در آن اسرار شرع مطهّره و طریقه رفاعی را بیان کرده است. در حلب اقامت داشت تا اینکه در سال (1739 م) از آنجا به استانبول پایتخت خلافت اسلامی نقل مکان کرد و در آنجا اقامت گزید. پس با خلیفه سلطان احمد سوم نشست داشت. او را نصیحت و راهنمایی میکرد و از او خواست که در رسیدگی به مصالح مسلمانان تلاش کند. خلیفه حسن سریرة به شیخ زین الدین و فضیلت او پی برد و شیخ الشیوخ دار الخلافه شد. او قاضی القضات دادگستری نظامی که بالاترین سطح تحصیلات را لازم داشت بر عهده گرفت و نشان دولت ترکیه نیز به او اعطا شد. که در آن زمان بالاترین مدال افتخار دولتی محسوب می شد. سپس به بغداد بازگشت و مدتی در آنجا ماند و پس از انزوا و عبادت عازم بلدرو شد. در آنجا به عبادت پرداخت تا اینکه درگذشت. با جایگاهی که نزد خلیفه و حکومت داشت مغرور نبود. حاجت حاجت داران را به اندازه توانش برآورده میکرد و خانهاش چون کندوی عسل پر از زائران و حاجت طلبان حکومت و والیان بود. او سخاوتمندانه پول خرج میکرد تا مهمانان و بازدیدکنندگان خود را گرامی بدارد. هدایای مالی به کسانی میداد که از بین مسلمانان سزاوار آن باشند. پس نزد همه مسلمانان، مقربان، عزت و احترام داشت. او را پسر عمویش علی ابن خی رالله الصیادی الرفاعی در حلب به عنوان نماینده طریقه رفاعیه برگزید. به توصیه پدرش هنگامی که به بغداد آمد طریقت را به دست قطب زمان خود، بهاءالدین صیادی الرفاعی گرفت.
وفات
او در آخرین روزهای زندگی به بیماری مبتلا شد که مدتی او را در بستر بیماری رزگار گذراند تا اینکه در سال 1742 درگذشت. او را در گوشه خود در بلدروز بعقوبه در حجره مجاور نمازخانه دفن کردند[۱].