احادیث تقریبی (مقاله)
احادیث و روایات متععدی در زمینه وحدت و تقریب مذاهب اسلامی از اهل بیت علیهمالسلام وارد شده است.
امام علی (علیهالسلام)
اختلافات بین مسلمانان-تشیع و تسنن- صغروی است نه کبروی
در نهجالبلاغه [۱] از امام علی علیهالسلام نقل شده است که:
آن حضرت خطاب به یهودی که به طعنه اظهار داشت: ما دفنتم نبیکم حتی اختلفتم فیه:
هنوز پیامبرتان دفن نشده بود که بین شما مسلمانان نسبت به جانشینی او اختلاف افتاد و به دو گروه تقسیم شدید،
فرمود: انما اختلفنا عنه لا فیه
تو اشتباه میکنی. ما درباره خود پیامبرمان اختلاف نکردیم. اختلاف ما درباره دستوری بود که از پیامبر ما رسیده است که آیا چنین است یا چنان.
این سخن امام علیهالسلام بیانگر آن است که اختلاف بین مسلمانان در مساله خلافت امری صغروی است نه کبروی.
بدین معنا که همه مسلمانان نسبت به نبوت رسول اکرم و حجیت تمام گفتارش اذعان داشته و اختلافات مطرح شده ناشی از صدور یا عدم صدور یا صراحت و عدم صراحت گفتارشان در مساله جانشینی آن حضرت میباشد.
امام علیهالسلام سپس به سستی مبانی فکری و اعتقادی یهود آن هم زمانی که پیامبرشان موسی علیهالسلام در قید حیات بود اشاره نموده و فرمود:... و لکنکم ما جفت ارجلکم من البحر حتی قلتم لنبیکم «اجعل لنا الها کما لهم آلهة فقال انکم قوم تجهلون» [۲]
اما شما هنوز پایتان از دریا خشک نشده بود که به پیامبر خود گفتید برای ما مانند این بتپرستان بتی بساز و پیامبرتان گفت همانا شما قومی نادان هستید.
بنابراین بر اساس این سخن امام علی علیهالسلام منکرین امامت را نمیتوان بدلیل سوء برداشت شان از مساله امامت در زمره کافران دانست.
بلکه آنان نیز مسلمانانی هستند که به اسلام و رسالت پیامبر اکرم ایمان داشته و تفاوت آنان با شیعیان – معتقدین به امامت معصومین علیهمالسلام- در نوع نگاه و برداشت شان از نصوص میباشد.
تبیین شهید مطهری از کلام امام علی علیهالسلام
شهید مطهری در تبیین سخن امام علی علیهالسلام میفرماید:
امیرالمؤمنین جواب خیلی عجیبی میدهد، میفرماید: انَّمَا اخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فیهِ وَ لکِنَّکُمْ ما جَفَّتْ ارْجُلُکُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتّی قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمُ «اجْعَلْ لَنا الهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ فَقالَ انَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلونَ»
ما درباره پیغمبر اختلاف نکردیم، اختلاف ما درباره دستوری بود که از پیغمبر ما رسیده بود؛ ولی شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که از پیغمبرتان خواستید که همان اصل اول توحیدتان را زیر پا بگذارید، گفتید برای ما بتی بساز مثل اینها.
پس خیلی تفاوت است میان آنچه برای ما رخ داد [و آنچه برای شما رخ داد.]
ما درباره خود پیغمبر اختلاف نکردیم بلکه درباره این اختلاف کردیم که مفهوم و مفاد دستور پیغمبر چیست.
ایندو با هم خیلی فرق دارد که کاری که به هر حال آن را انجام میدادند توجیهش در خارج این طور باشد (نه اینکه در واقع این طور بود) که بگویند [آنها که مرتکب این خطا شدند]خیال میکردند مقصود پیغمبر این بوده و در نتیجه گفته پیغمبر را به این صورت توجیه کردند و یا اینکه بگویند نصّ آیه قرآن با این صراحت را کنار گذاشتند یا قرآن را تحریف کردند.[۳]
امام محمد باقر علیهالسلام
زرارة نقل میکند که: «با برادرم حمران- یا برادر دیگرم بکیر- بر امام باقر (ع) وارد شدیم؛
من به امام گفتم: ما افراد را با شاقول اندازه میگیریم، هر کس مانند ما شیعه باشد، خواه از اولاد علی و خواه از غیر آنها، با او پیوند دوستی (به عنوان یک مسلمان و اهل نجات) برقرار میکنیم.
و هر کس با عقیده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان یک گمراه و اهل هلاک) تبرّی میجوییم.»
امام علیهالسلام فرمود:
«ای زرارة! سخن خدا از سخن تو راستتر است؛ اگر آنچه تو میگویی درست باشد، پس سخن خدا آنجا که میفرماید:
«إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا»[۴] کجا رفت؟!
پس «المرجون لامر اللّه»[۵]چه شد؟!
آنها که خدا درباره آنها میفرماید:
«خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»[۶] کجا رفتند؟!
«اصحاب الاعراف» چه شدند؟!
«الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»[۷] چه کسانی هستند و کجایند؟!»
اگر کسی در روایاتی که از ائمه اطهار (علیهمالسلام) رسیده است که بیشترین آنها در «کتاب الحجّة» کافی و «کتاب الایمان و الکفر» کافی گرد آمده است دقت کند مییابد که:
ائمه (علیهمالسلام) تکیهشان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان میآید از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق تعصّب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند و نکند؛
اما افرادی که ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراک و یا به علل دیگر در شرایطی بسر میبرند که مصداق منکر و یا مقصّر در تحقیق و جستجو به شمار نمیروند، آنها در ردیف منکران و مخالفان نیستند، آنها از «مستضعفین»(یعنی بیچارگان و دست نارسان) و «مرجون لامر اللّه» (یعنی کسانی که درباره آنها باید گفت کار اینها با خداست، خداوند خودش به نحوی که حکمت و رحمتش ایجاب میکند عمل خواهد کرد.) به شمار میروند؛
از روایات استفاده می شود که ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند. [۸]
امام صادق علیهالسلام
بررسی روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال میداند
شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل میکند:
در «کافی» کتاب الحجة، برخی روایات نقل میکند مبنی بر اینکه:
کلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من اللّه فسعیه غیر مقبولref>(کافی ج 1ص 183)</ref> «هر که خدا را با عبادتی اطاعت کند و خود را به رنج اندازد اما امامی که خدا برایش معیّن کرده نداشته باشد عملش مردود است».
و یا اینکه:
لا یقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته «خدا اعمال بندگان را بدون آنکه امام زمان خودشان را بشناسند نمی پذیرد».
ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان میکند:
در عین حال در همان کتاب الحجة کافی از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که:
من عرفنا کان مؤمنا، و من انکرنا کان کافرا، و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالّا حتّی رجع الی الهدی الّذی افترض اللّه علیه من طاعتنا، فان یمت علی ضلالته یفعل اللّه ما یشاء
«هر که ما را بشناسد مؤمن است و هر که انکار کند کافر است و هر که نه بشناسد و نه انکار کند «راه نایافته» است تا بازگردد به راه هدایت، اگر به همین حال بمیرد از کسانی است که کارش واگذار به خداست مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ».
محمد بن مسلم میگوید: در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصیر وارد شد و پرسید: چه میگویی درباره کسی که در خدا شک کند؟
امام فرمود: - کافر است.
- چه میگویی درباره کسی که در رسول خدا شک کند؟ - کافر است. در این وقت امام به سوی زرارة توجه کرد و فرمود: «همانا چنین کسی آنگاه کافر است که انکار کند و جحود بورزد».
و هم در کافی نقل میکند که هاشم بن البرید (صاحب البرید) گفت:
من و محمد بن مسلم و ابو الخطاب در یک جا گرد آمده بودیم؛ ابو الخطاب پرسید عقیده شما درباره کسی که امر امامت را نشناسد چیست؟ من گفتم: به عقیده من کافر است.
ابو الخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده کافر نیست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه کافر است.
محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انکار هم نداشته باشد چگونه کافر شمرده میشود؟! خیر، غیر عارف اگر جاحد نباشد کافر نیست. به این ترتیب ما سه نفر سه عقیده مخالف داشتیم.
موقع حج رسید، به حج رفتم و در مکه به حضور امام صادق (علیهالسلام) رسیدم.
جریان مباحثه سه نفری را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم.
امام فرمود: هنگامی میان شما قضاوت میکنم و به این سؤال پاسخ میدهم که آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده گاه من و شما سه نفر همین امشب در منی نزدیک جمره وسطی.
شب که شد سه نفری رفتیم. امام در حالی که بالشی را به سینه خود چسبانده بود سؤال را شروع کرد: - چه میگویید درباره خدمتکاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آیا آنها به وحدانیّت خدا شهادت نمیدهند؟ من گفتم: چرا.
- آیا به رسالت پیغمبر گواهی نمیدهند؟ - چرا. - آیا آنها مانند شما امامت و ولایت را میشناسند؟ - نه.
- پس تکلیف آنها به عقیده شما چیست؟ - عقیده من این است که هر کس امام را نشناسد کافر است. - سبحان اللّه! آیا مردم کوچه و بازار را ندیدهای، سقّاها را ندیدهای؟ - چرا، دیده و میبینم. - آیا اینها نماز نمیخوانند؟ روزه نمیگیرند؟ حج نمیکنند؟ به وحدانیّت خدا و رسالت پیغمبر شهادت نمیدهند؟ - چرا. - خوب آیا اینها مانند شما امام را میشناسند؟ - نه.
- پس وضع اینها چیست؟ - به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است. - سبحان اللّه! آیا وضع کعبه و طواف این مردم را نمیبینی؟ هیچ نمیبینی که اهل یمن چگونه به پردههای کعبه میچسبند؟ - چرا. - آیا اینها به توحید و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آیا نماز نمیخوانند؟ روزه نمیگیرند؟ حج نمیکنند؟ - چرا. - خوب آیا اینها مانند شما امام را میشناسند؟ - نه.
- عقیده شما درباره اینها چیست؟ - به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است. - سبحان اللّه! این عقیده، عقیده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مایل هستید که حقیقت را بگویم؟
هاشم که به قول مرحوم فیض، میدانست قضاوت امام بر ضدّ عقیده او است، گفت: نه.
امام فرمود: بسیار بد است برای شما که چیزی را که از ما نشنیدهاید از پیش خود بگویید.
هاشم بعدها به دیگران چنین گفت: گمان بردم که امام نظر محمد بن مسلم را تأیید میکند و میخواهد ما را به سخن او برگرداند [۹]
همانگونه که در روایت مذکور میبینیم امام علیهالسلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد و غیر عارف به امامت را اندیشه خوارج میداند.
شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر میپردازد:
در «کافی» آخر «کتاب الایمان و الکفر» بابی دارد تحت عنوان: «با ایمان، هیچ عملی زیان نمیرساند و با کفر، هیچ عملی سود نمیبخشد.» ولی روایاتی که در ذیل این عنوان آمده این عنوان را تأیید نمیکند؛ از آن جمله این روایت است: یعقوب بن شعیب گفت: از امام صادق (علیهالسلام) پرسیدم:
هل لاحد علی ما عمل ثواب علی اللّه موجب الّا المؤمنین؟ قال: لا «آیا جز مؤمنین کسی دیگر هم هست که پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟ [۱۰] امام فرمود: نه».
شهید مطهری در تحلیل این روایت میفرماید:
مقصود این روایت این است که خداوند تنها به مؤمنین وعده پاداش داده است و به موجب وعدهای که داده است البته لزوماً به وعده خود وفا میکند، ولی در غیر مورد اهل ایمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا کند، و چون وعده نداده است پس با خود او است که پاداش بدهد یا ندهد. امام با این بیان میخواهد بفهماند که غیر اهل ایمان از نظر اینکه خدا پاداش میدهد یا نمیدهد در حکم مستضعفین و مرجون لامر اللّه میباشند؛ باید گفت کار اینها با خداست که پاداش بدهد یا ندهد.
شهید مطهری بعد از مباحث روایی میفرماید:
البته روایات مربوطه منحصر به آنچه ما در اینجا نقل کردیم نیست؛ روایات دیگر هم هست. استنباط ما از همه این روایات همین است که گفتیم. اگر کسی جز این استنباط میکند و نظر ما را تأیید نمیکند ممکن است نظر خود را مستدل بیان کند، شاید مورد استفاده ما نیز قرار گیرد.[۱۱]
نتیجه
بطور کلی نتیجهای که از مجموع مباحث مطرح شده در بررسی روایات بدست آمد این است که:
حکم تکفیر منکران امامت تنها در صورتی صحیح است که انکار از روی جحد و عناد باشد و در غیر اینصورت نمیتوان حکم تکفیر را بر آنان مترتب نمود.
حتی آنان که انکارشان معلول عدم احساس نیاز به تحقیق در این مسائل باشد در زمره کفار نخواهند بود. تمامی اینان در زمره قاصران و مستضعفان قرار خواهند گرفت و مصداق مرجون لامر الله خواهند بود.
شاخصههای اسلام و مسلمان بودن از منظر روایات
نگاه اجمالی به روایات نشان میدهد که اعتقاد به وحدانیت الهی و نبوت پیامبر ص و نیز اعتقاد به مرتبه نازله امامت یعنی محبت اهل بیت علیهمالسلام در تحقق اسلامیت و مسلمان بودن کافی است.
بنابر این انکار امامت معصومین تا زمانی که به نفی محبت به آنان نینجامد مستلزم خروج از اسلام نخواهد بود.
در اینجا برخی از روایاتی که بیانگر مضمون فوق است را بیان میکنیم:
روایت اول
یکی از خدام امام صادق علیهالسلام میگوید: در باز گشت از سفری که به همراه جمعی به امر امام به حیره داشتیم خدمت امام رسیده و به آن حضرت عرض کردم:
دراین سفر با کسانی مواجه شدیم که از آنها بجهت اینکه اعتقاداتشان در مساله امامت نظیر اعتقادات ما نبود برائت جستیم ... : جعلت فداک إنا نبرأ منهم، إنهم لا یقولون ما نقول.
امام فرمود: آیا به رغم اینکه نسبت به ما محبت ورزیده اما همانند شما در مساله امامت نمی اندیشند از آنها برائت جستید؟
- یتولونا ولا یقولون ما تقولون تبرؤون منهم؟
در پاسخ گفتم: نعم
امام علیهالسلام فرمود: در اینصورت از آنجا که مراتب اعتقاد و التزام شما در سطح اعتقاد و التزام ما نیست بنابراین ما هم باید از شما تبری جوئیم.
- فهوذا عندنا ما لیس عندکم فینبغی لنا أن نبرأ منکم؟
به امام عرض کردم:
- لا - جعلت فداک –
امام علیهالسلام در این هنگام به نکته مهمی اشاره نموده و فرمود:
وهوذا عند الله ما لیس عندنا أفتراه أطرحنا؟ در نزد خداوند اموری است که در نزد مانیست آیا دیدهاید که خداوند ما را بدین جهت رها نماید؟
گفتم: لا والله جعلت فداک ما نفعل؟
آنگاه امام فرمود:
فتولوهم ولا تبرؤوا منهم، إن من المسلمین من له سهم ومنهم من له سهمان ومنهم من له ثلاثة أسهم، ومنهم من له أربعة أسهم، و منهم من له خمسة أسهم، ومنهم من له ستة أسهم، ومنهم من له سبعة أسهم:
با کسانی که به اهل بیت محبت داشته اما در امامت آنان همانند شما نمی اندیشند محبت بورزدید چون اسلام دارای مراتب گوناگونی است برخی از مردم تنها به مرتبهای از آن فقط نائل شدهاند و برخی دو مرتبه و برخی سه مرتبه وبرخی....هفت مرتبه
آنگاه فرمود:
فلیس ینبغی أن یحمل صاحب السهم علی ما علیه صاحب السهمین ولا صاحب السهمین علی ما علیه صاحب الثلاثة ولا صاحب الثلاثة علی ما علیه صاحب الأربعة ولا صاحب الأربعة علی ما علیه صاحب الخمسة ولا صاحب الخمسة علی ما علیه صاحب الستة ولا صاحب الستة علی ما علیه صاحب السبعة،
- بنابراین وقتی اسلام دارای مراتبی است شایسته نیست کسانی را که در مرتبه اول ان قرار دارند به اموری وادار نمود که مختص مسلمانان مرتبه دوم است و همینطور کسانی را در مرتبه دوم اسلام قراردارند وادار به اموری نمود که مختص به مسلمانان مرتبه سوم است و...
امام علیهالسلام بعد از بیان نکات فوق داستانی را که بیانگر آثار منفی رعایت ننمودن اصل مذکور- مراتب اسلام و متناسب بودن تکالیف در ردههای مختلف آن - میباشد بیان فرمود- ماجرای مسلمانی که زمینه پذیرش فردی مسیحی را به اسلام فراهم نمود و در کمتر از یک شبانه روز هم سبب خروج او از اسلام گردید- [۱۲]
تبیین
نکات بسیار مهمی که در این روایت وجود دارد:
1-اسلام (و ولایت ائمه ((ع) دارای مراتبی است که یکی از آنها اصل محبت به اهل بیت علیهمالسلام است 2-تمام کسانی که در مراتب برتری از اسلام قرار دارند باید حقوق دینی افرادی را که در مراتب نازلتر دینی قرار دارند رعایت نمایند. بدین معنا که در تعامل با آنان متناسب با سطح ایمان و اعتقاد آنها سخن گفته و تکلیفی بیش از حد توانشان را بر آنان تحمیل نکنند.
3-از آنجا که مودت اهل بیت مبنای قرآنی دارد لذا تمام مسلمانان به رغم فرق و مذاهب متعددی که دارند آن را از شعائر قطعی خویش میدانند.
4- نکته بسیار مهم در روایت مذکور شیوه استدلال عقلانی امام بر لزوم وحدت و انسجام بین همه مسلمانان و عدم تبری آنان از یکدیگر است.
امام ع در تصحیح نگرش صحابی اش نسبت به چگونگی تعامل او با مسلمانانی که در مساله امامت همانند او نمی اندیشند میفرماید:
بر اساس مبنائی که در برائت از دیگران اتخاذ نمودی- برائت از کسانی که امامت بمعنای خاص شیعی آنرا انکار نموده و تنها به اصل محبت اهل بیت معتقد هستند- باید ما هم از شما تبری جسته و خداوند نیز از ما تبری جسته و ما را طرد نماید.
بدلیل آنکه مراتب اسلام و ایمان ما از شما بیشتر و مراتب کمالاتی که در نزد خداوند است بسیار بیش از اموری است که در نزد ما وجود دارد.
5-نکته مهم دیگر بکارگیری واژه اسلام– در برابر ایمان – است. این امر بیانگر آن است که همه مسلمانان در اصل اسلام شریک بوده هر چند در مراتبش از یکدیگر متفاوتند چون اسلام یعنی اعلام تسلیم در برابر معارف، احکام و دستوراتی که از ناحیه خداوند متعال توسط رسول اکرم ص برای بشریت نازل شده است.
مفهوم مذکور مورد پذیرش همه مسلمانان میباشد حتی کسانی که در مساله امامت و ولایت به محبت و مودت اهل بیت علیهمالسلام اکتفا نموده و به عصمت آنان معتقد نیستند.
روایت دوم
عن سماعة قال: قلت لأبی عبیدالله (علیهالسلام): أخبرنی عن الاسلام والایمان أهما مختلفان؟ فقال: إن الایمان یشارک الاسلام والاسلام لا یشارک الایمان، فقلت: فصفهما لی، فقال: الاسلام شهادة أن لا إله إلا الله والتصدیق برسول الله (صلی الله علیه وآله)، به حقنت الدماء وعلیه جرت المناکح والمواریث وعلی ظاهره جماعة الناس، والایمان الهدی وما یثبت فی القلوب من صفة الاسلام وما ظهر من العمل به والایمان أرفع من الاسلام بدرجة، إن الایمان یشارک الاسلام فی الظاهر والاسلام لا یشارک الایمان فی الباطن وإن اجتمعا فی القول والصفة.[۱۳]
در این روایت نیز که موید روایت پیشین است - تفاوت بین اسلام و ایمان مطرح گردیده و درجه ایمان هر چند برتر از اسلام دانسته شده است اما از مومنان خواسته شده تا احکام عمومی اسلام را نسبت به همه مسلمانان که شهادت ظاهری با وحدانیت الهی داده و نبوت رسول اکرم ص را تصدیق ظاهری نموده است جاری نمایند.
نکته مهم در این روایت آن است که معیار اصلی مسلمان بودن دو صفت: شهادت ظاهری به وحدانیت الهی و تصدیق ظاهری رسول اکرم به نبوت دانسته شده است.
یعنی نه تنها اعتقاد به امامت بلکه اعتقاد به معاد نیز از شاخصههای اسلامیت نیست.
توجه به این نکته از آنجا اهمیت دارد که روایت مذکور از امام صادق نقل گردیده است و نمیتوان آن را متعلق به اوائل صدر اسلام دانست که مساله امامت ائمه علیهمالسلام چندان مطرح نبوده است بنابراین عصر صدور این این قبیل روایات نشان میدهد که به رغم وجود مذاهب مختلف اسلامی و تمایز امامیه از آنان ائمه علیهمالسلام از پیروان مذاهب دیگر بعنوان مسلمان یاد نمودهاند.
بدیهی است با این دو معیار زمینه وحدت اسلامی در جمعیت ملیاردی مسلمین ایجاد گردیده و اساس و مبنای هر نوع جریان تکفیری بطور کلی از جوامع اسلامی رخت بر خواهد بست.
روایت سوم
عن أبی جعفر (علیهالسلام) قال: سمعته یقول: الایمان ما استقر فی القلب وأفضی به إلی الله عز وجل وصدقه العمل بالطاعة لله والتسلیم لامره والاسلام ما ظهر من قول أو فعل وهو الذی علیه جماعة الناس من الفرق کلها و به حقنت الدماء وعلیه جرت المواریث وجاز النکاح واجتمعوا علی الصلاة والزکاة والصوم والحج، فخرجوا بذلک من الکفر وأضیفوا إلی الایمان، والاسلام لا یشرک الایمان والایمان یشرک الاسلام وهما فی القول والفعل یجتمعان، کما صارت الکعبة فی المسجد والمسجد لیس فی الکعبة وکذلک الایمان یشرک الاسلام والاسلام لا یشرک الایمان وقد قال الله عز وجل: " قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم فقول الله عز وجل أصدق القول
قلت: فهل للمؤمن فضل علی المسلم فی شئ من الفضائل والأحکام والحدود وغیر ذلک؟ فقال: لا، هما یجریان فی ذلک مجری واحد ولکن للمؤمن فضل علی المسلم فی أعمالهما وما یتقربان به إلی الله عز وجل، قلت: ألیس الله عز وجل یقول: " من جاءبالحسنة فله عشر أمثالها " وزعمت أنهم مجتمعون علی الصلاة والزکاة والصوم والحج مع المؤمن؟ قال: ألیس قد قال الله عز وجل: " یضاعفه له أضعافا کثیرة فالمؤمنون هم الذین یضاعف الله عز وجل لهم حسناتهم لکل حسنة سبعون ضعفا، فهذا فضل المؤمن ویزیده الله فی حسناته علی قدر صحة إیمانه أضعافا کثیرة ویفعل الله بالمؤمنین ما یشاء من الخیر، قلت: أرأیت من دخل فی الاسلام ألیس هو داخلا فی الایمان؟ فقال: لا ولکنه قد أضیف إلی الایمان وخرج من الکفر وسأضرب لک مثلا تعقل به فضل الایمان علی الاسلام، أرأیت لو بصرت رجلا فی المسجد أکنت تشهد أنک رأیته فی الکعبة؟ قلت: لا یجوز لی ذلک، قال: فلو بصرت رجلا فی الکعبة أکنت شاهدا أنه قد دخل المسجدالحرام، قلت: نعم، قال: وکیف ذلک؟ قلت: إنه لا یصل إلی دخول الکعبة حتی یدخل المسجد، فقال: قد أصبت وأحسنت، ثم قال: کذلک الایمان والاسلام [۱۴]
تبیین
1- فقره "والاسلام ما ظهر من قول أو فعل و هو الذی علیه جماعة الناس من الفرق کلها" نص بر این است که شاخصه ورود در حوزه اسلام همان شهادت ظاهری به آن بوده که همه فرق اسلامی آنرا واجد میباشند بنابراین ایمان و اعتقاد راسخ به دین از جمله اعتقاد به امامت معصومین علیهمالسلام شرط ورود در زمره مسلمین نخواهد بود. بدیهی است لازمه این فقره از روایت مذکور نفی تکفیر بین مسلمانان میباشد
2- در این روایت نیز همانند روایت قبل از مسلمانان خواسته شده که تمام احکام عمومی اسلام از معاملات و... نسبت به همه کسانی که شاخصه مذکور را دارند – به اصطلاح اسلام حداقلی را دارا هستند- اجرا نمایند.
3- نکته مهم دیگر در روایت مذکور تساوی مسلمانان و مومنین در اجرای احکام عمومی اسلام میباشد یعنی نازلترین درجه اسلام با عالیترین درجات ایمان در اجرای احکام اسلام مساوی اند.
پانویس
- ↑ حکمت 317
- ↑ اعراف: 138
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج4، ص: 769-768
- ↑ (نساء: 98)
- ↑ (توبه:106)
- ↑ (توبه: 102)
- ↑ (توبه: 60)
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ ج1؛ ص323-322-با تلخیص و ویرایش جزئی -
- ↑ رک به: مجموعه آثار استاد شهید مطهری (عدل الهی)، ج1، ص: 327-320)
- ↑ «کافی» آخر «کتاب الایمان و الکفر»
- ↑ همان
- ↑ اصول کافی ج 2ص 44
- ↑ کافی ج ص25
- ↑ کافی ج 2ص27