اثنی عشریه
اثنى عشريه يا دوازده اماميه پرجمعيت ترين فرقه هاى شيعه هستند كه معتقد به دوازده امام اند كه از حضرت على (ع) آغاز مى شود و به محمد بن حسن مهدى آل محمّد (ص) ختم مى گردد.از همان آغاز ايشان را در مقابل سبعيه يا هفت اماميان اثنى عشريه خواندند.اثنی عشریه در صحت شمار ائمه خود كه دوازده تن هستند به آيات قرآنى از قبيل: «... وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً ...» (سوره مائده آیه 12) «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً ...» (سوره اعراف آیه 160) «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً ...» (سوره توبه آیه 36) استناد مى جويند. اما برخى از ادله اماميه بر امامت خاندان عترت عبارت است از: 1- وجوب عصمت در امام: زيرا اگر امام معصوم نباشد اطمينان به وى در ابلاغ احكام سلب مى شود، به علاوه ممكن است در امامت و زعامت مسلمين بر خلاف عدالت رفتار نمايد. 2- نصب امام به واسطه رفع فتنه و اختلاف است و چنانچه امام را مردم تعيين كنند اين اختلاف تشديد مى يابد. 3- امامت خلافت از خدا و رسول است كه قهرا بايد توسط خدا و رسول خدا خليفه تعيين شود. 4- سيره رسول اكرم در زمان حيات خود بر استخلاف و تعيين جانشين در موارد غيبت خود از مدينه بود، بنابراين چگونه مى شود، آن حضرت براى بعد از خود جانشين تعيين نكند. چنان كه در مبحث اماميه گفتيم شيعه اثنى عشرى معتقد به «نصّ جلى» هستند، يعنى كسانى كه قايل به «نص» و تعيين آشكار شدند و گويند رسول خدا (ص) به «نصّ جلى» در روز غدير خم حضرت على (ع) را به جانشينى خود برگزيدند و صريحا ايشان را به امامت امت تعيين فرمودند. ايشان دلايل امامت حضرت على (ع) را بنا بر قرآن و سنت چنين بيان مى نمايند: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (سوره مائده آیه 55) يعنى، همانا ولى شما خدا است و پيغمبر او و كسانى كه ايمان آوردند و نماز را بپاىدارند و زكات مى دهند، در حالى كه ركوع مى گذارند.«... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي ...» ( سوره مائده آیه 3) يعنى، امروز دين را بر شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ...» (سوره مائده آیه 67) يعنى، اى پيغمبر برسان آنچه را كه به تو از سوى پروردگارت نازل شده و اگر چنين نكنى پيغام او را نرسانيده باشى، خداوند تو را از گزند مردم نگاه مى دارد.و ديگر آيه: «... وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ ...» (سوره التحريم آیه 4) يعنى اگر عليه او هم پشت( هم پیمان) شوند پس همانا خدا و جبرئيل و مؤمنان نيكوكار يار و ياور اويند. ديگر آيه مباهله است كه فرمود:«... فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» ( سوره آل عمران آیه 61) يعنى، اى پيغمبر بگو بياييد تا پسران خود و پسران شما و زنان مان و زنان شما و خودهاي مان و خودهاي تان را بخوانيم، سپس زارى كنيم و نفرين خداى را بر دروغ گويان بفرستيم.گويند: مقصود همه اين آيات ولايت حضرت على (ع) است، همچنين به احاديثى از اين قبيل استناد مى نمايند: «انت الخليفة من بعدى و انت وصيى و قاضى دينى»، يعنى تو پس از من جانشين منى، تو وصى و وام گذار من هستى. «و سلّموا عليه بامرة المؤمنين»، يعنى او را به اميرى مؤمنان سلام دهيد. «و اقضاكم على»، بهترين قاضى در ميان شما حضرت على (ع) است. «و تعلّموا منه و لا تعلّموه، اسمعوا له و اطيعوه»، از او بياموزيد و به او نياموزيد. «و من كنت مولاه فعلىّ مولاه»، هر كه من مولاى او هستم على (ع) نيز مولاى اوست. «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا انه لا نبى بعدى»، تو در نزد من مانند هارونى در پيش موسى، جز اين كه پيغمبرى بعد از تو نيست.
ميراث ائمه
طرفداران «نصّ جلى» مى گويند كه: حضرت على (ع) پيش از آن كه به شهادت برسند «كتاب» و «سلاح» خود را به فرزند خود، امام حسن (ع) تحويل دادند و در حضور اهل بيت و بزرگان شيعه فرمودند: اى فرزندم، من را رسول اللّه (ص) فرمودند كه شما را وصى خود كنم و كتاب و سلاح خويش را همان طور كه پيغمبر (ص) به من عطا فرمودند به شما بسپارم. من را فرمودند كه به شما سفارش كنم كه هرگاه شما را دعوت حق فرارسد آن ها را به حضرت حسين (ع) سپارى. سپس روى به حضرت حسين (ع) كرده گفت:پيغمبر خدا (ص) به شما سفارش كرده كه وديعه امامت را هم چنان به فرزند خود حضرت على بن حسين (ع) سپارى و در باره حضرت على بن حسين (ع) فرمودند كه او نيز وديعه امامت را به فرزند خود حضرت محمد بن على (ع) سپارد. نام دوازده امام شيعه اثنى عشريه از اين قرار است: 1- امام على بن أبي طالب (ع) شهادت 40 ه. 2- امام حسن به على (ع) شهادت 49 ه 3- امام حسين بن على (ع) شهادت 61 ه 4- امام على بن حسين (ع) شهادت 95 ه 5- امام محمد باقر (ع) شهادت 115 ه 6- امام جعفر صادق (ع) شهادت 148 ه 7- امام موسى كاظم (ع) شهادت 183 ه 8- امام علىّ رضا (ع) شهادت 203 ه 9- امام محمد جواد (تقى) شهادت 220 ه 10- امام علىّ نقى (ع) شهادت 254 ه 11- امام حسن عسكرى (ع) شهادت 260 ه 12- امام محمد بن الحسن المهدى (عج) «آغاز غيبت كبرى 329 ه». ايشان امامان را مانند پيغمبر ملهم از جانب خدا مىدانند و مى گويند كه امام رياست عامّه دارد و مقام او مافوق بشر عادى است (-: اماميه) و از آن روزى كه خداوند آدم را آفريد، نور خود را در برگزيدگان خود از حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسى و حضرت عيسى گرفته تا به حضرت محمد (ص) خاتم انبياء سرايت داد و از وى آن نور را به اوصياى او كه ائمه طاهرين (ع) باشند سريان داد، و همان نور و روح خدايى است كه در امام عصر (عج) تجلى مى كند و او را از سطح بشر عادى فراتر مى برد، و وى را قادر مى سازد كه قرن ها بلكه هزاران سال بى هيچ گزند و آزار و بدون ضعف و پيرى با بدن جسمانى كه در بشر عادى موجب اضمحلال و فساد است زندگى نمايد تا به امر خداوند از مكمن غيب ظهور فرمايد. به روايت «علّامه مجلسى» رنگ صورت آن حضرت عربى و گندم گون و جسمى يعقوب وار و بر گونه او خالى مانند كوكب درّى است.
ظهور قائم
شيعه اماميه «اثنى عشريه» معتقد است كه به قدرت خداوند و لطف او حضرت مهدى (عج) پس از بروز علايمى ظهور خواهد كرد، درحالى كه سن آن حضرت بين سى و چهل به نظر خواهد رسيد. محل ظهور آن حضرت را در «مكه» نوشته اند و در بين «ركن و مقام»، مردم با آن حضرت بيعت مى كنند. از علايم ظهور حضرت مهدى (عج) نزول عيسى (ع) از آسمان است و وى «دجّال» را كه پيش از حضرت مهدى (عج) ظهور كرده است مى كشد و پشت سر آن حضرت نماز مى گزارد. در زمان حضرت مهدى «اصحاب كهف» از خواب چند هزارساله برمى خيزند و حضرت مهدى (عج) به ايشان درود مى گويد و آنان او را جواب مى گويند و بار ديگر به خواب عميق فرو مى روند و تا قيامت بر نمى خيزند.از ودايعى كه در نزد حضرت مهدى (عج) مى باشد تابوت سكينه حضرت موسى (ع) و نسخه صحيح اسفار تورات و انجيل است و چون آن حضرت آن ها را به يهود و نصارى عرضه فرمايد ايشان مسلمان شوند. سپس حضرت عيسى (ع) به فرمان او صليب را مى شكند و خوك را مى كشد و كليساها را ويران مى كند و بعد از چهل سال مى ميرد.حضرت مهدى (عج) دين راستين اسلام را اظهار مى فرمايد، و دنيا را پر از عدل و داد كند چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد. درباره مدت خلافت آن حضرت اختلاف است و خلافت او را از هفت سال تا نه سال نوشته اند و در بعضى اخبار بيست تا چهل سال آمده است.
مبانى فقه اثنى عشريه
معمولا مسلمانان جهان قوانين و احكام شريعت اسلام را از دو منبع اصلى: قرآن، سنت، و منابع فرعى و تبعى: اجماع، قياس و استحسان و مصالح مرسله (در نزد سنيان) يا اجماع و عقل (در نزد شيعيان) استنباط مى كنند. شيعه اماميه اثنى عشريه قايل به جامعيت قرآن است كه بر حضرت محمد (ص) نازل شد بى كم و بيش، و همين است كه ما بين الدّفّتين قرار دارد و در دست مسلمان ها است و هر كه به عقيده اى غير از اين معتقد باشد به خطا رفته است. سنت و احاديث رسول خدا در شيعه بايد از طريق عترت يا توسط روات ساير فرق كه مورد وثوق اند رسيده باشد، يعنى بايد سلسله روايات به ائمه اطهار برسد و اگر از طريق ديگر نقل شده باشد راويان آن از نظر شيعه مورد اعتماد باشند وگرنه ارزشى ندارد. از حضرت صادق (ع) روايت شده كه فرمود: احاديثى را كه از ما روايت مى كنند، اگر مطابق قرآن و سنت پيغمبر (ص) و شاهدى ديگر از احاديث نباشد باور نكنيد، زيرا كسانى مانند مغيرة بن سعيد كه از «غلاة» بودند گفته هاى ما را با اغراض خود درآميختند. مجموعه احاديث قديم شيعه را در چهار كتاب گردآورى كرده و كتب اربعه خواندند. اساس اين كتاب ها اخبارى است كه از ائمه (ع) رسيده و غالبا به امام محمّد باقر (ع) و حضرت صادق (ع) منتهى مى شود.در مجلس آن دو ا مام بزرگوار، بسيارى از روات حديث و بزرگان اسلام شاگردی مى كردند و بر اثر درك محضر آن دو امام چهار صد رساله در شرايع اسلام نوشته شد كه آ نها را اصول اربعمائه يعنى ريشه هاى چهار صدگانه ناميده اند. از آن زمان تا حدود سال سيصد هجرى كه تقريبا دويست سال باشد شيعيانى كه از حضور ائمه دور و يا به واسطه غيبت صغرى از امام غايب مهجور بودند به اين چهارصد رساله كه هر يك محتوى بابى از ابواب فقه شيعه بود عمل مى كردند. به قول شيخ مفيد محدثان اماميه از زمان حضرت على (ع) تا عهد امام حسن عسكرى (ع) چهار صد كتاب تأليف كرده بودند كه آن ها را «اصول» مى خوانند تا اين كه در حدود سال سيصد هجرى ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى (متوفى 329 ه) كه از مردم كلين، قريه اى از قراى فشاپويه (جنوب شرقى تهران) است، بر مسند فقاهت نشست و با كمال دقت طى بيست سال توانست آن چهارصد رساله «اصل» را جمع نمايد و پنج مجلد، يكى در اصول دين و سه در فروع دين و يكى در مواعظ تبويب كرد، و هر يك را در چند كتاب و چند باب ترتيب داد و آن را «الكافى» نام نهاد.جمله اخبار «كافى» قريب 199، 16 حديث است و جمله كتبش سى و دو كتاب است. پس از كلينى، فقيهى ديگر به نام ابو جعفر محمد بن على بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق (متوفى 381 ه)مدفون در رى، بر اساس همين رسايل چهار صدگانه، كتاب «من لا يحضره الفقيه» را تأليف كرد كه جمله اخبار آن 5963 حديث است. پس از شيخ صدوق (عليه الرحمه) به فاصله چند سال ابو جعفر محمد بن حسن طوسى (385- 460 ه) ظهور كرد و بر اساس همين اصول چهار صدگانه دو كتاب معروف «الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار» و «تهذيب الاحكام» را كه اولى مشتمل بر 5511 حديث است تأليف كرد. اما اجماع، سومين دليل از ادله فقه مسلمانان است كه شيعه و تمامى فرق اهل سنت اجمالا در سنديت آن اتفاق نظر دارند.اجماع در اصطلاح عبارت است از اتفاق علماى عصر، بر حكم شرعى نسبت به مسئله اى كه حكم آن در كتاب و سنت نيامده باشد.چنانكه اشاره شد اجماع نزد شيعه نيز به عنوان يكى از «ادله اربعه» مورد استناد است. منتهى اهل سنت نفس اتفاق نظر اهل حل و عقد و مراجع نافذ الحكم را (به استناد روايت نبوى لا يجتمع امتى على خطا) «حجت» مى دانند ولى اماميه اتفاقى را كه كاشف از قول معصوم باشد (يعنى امام داخل در مجمعين باشند)، ملاك عمل و حجت مى دانند. خلاصه علماى مذهب جعفرى گويند:اجماع عبارت است از اتفاق مجتهدين شيعه بر هر امرى شرعى به نحوى كه كاشف از قول معصوم باشد، بنابراين اجماع را از باب آن كه كاشف از قول معصوم است «حجت» دانند. چون شيعيان معتقدند هيچ عصرى خالى از «امام معصوم» نمى باشد و از باب «لطف» بر خدا واجب است كه هرگاه بندگانش بر خطا روند به وسيله امام آنان را راهنمايى فرمايد.پس اگر در مسأله اى «اجماع» كردند و قول خلافى هم اظهار نشد، دليل بر اين است كه معصوم راضى بوده و يا اصولا خود در ميان آن ها وجود داشته و يا القاى اين مسأله از طرف معصوم شده است. امّا «قياس» كه چهارمين اصل از مصادر تشريع نزد اهل سنت و جماعت (غير از فرقه ظاهريه) به شمار مىرود، عمل به آن در شيعه ممنوع است، و به جاى آن اعتماد بر اصلى ديگر به نام «عقل» كردهاند. از حضرت صادق (ع) مروى است كه: «قياس» از دين من خارج است و اصحاب قياس از راه سنجش طلب علم كرده اند و به همين جهت از حقيقت دور افتاده اند، چه دين خدا با قياس درست نمى آيد. در شيعه قاعده و اصلى است موسوم به قاعده ملازمه كه: «كلّ ما حكم به العقل حكم به الشرع» يعنى هر چيز كه عقل بدان حكم كند شرع نيز بدان حكم نمايد و بالعكس: «كل ما حكم به الشرع حكم به العقل»، يعنى هر چيز كه شرع بدان حكم نمايد عقل نيز بدان حكم نمايد.
فقه جعفرى
منسوب به ششمين امام شيعه حضرت امام صادق (ع) است، چون دوره زندگانى آن حضرت مصادف با اواخر دوره بنى اميه و اوايل روزگار بنى عباس بود به سبب اختلافى كه امويان با عباسيان داشتند كمتر مزاحم شيعه اماميه مى شدند، مضافا بر اين كه عمر امام صادق (ع) بعد از امام على بن أبي طالب (ع) از ديگر ائمه (ع) طولانى تر بود. آن حضرت در مدّت دراز امامت خود موفق شد كه نظم و ترتيبى به وضع شيعه اماميه بدهند و فقه شيعه را تعليم فرمايند، از اين جهت آن حضرت را «حبر الامه»، يعنى دانشمند امت اسلام و «فقيه» آل محمد (ص) خوانده اند. بيشتر احاديث اعتقادى و فقهى شيعه از آن حضرت روايت شد و بدين سبب فقه شيعه را «فقه جعفرى» گفته و مذهب پيروان ايشان را «مذهب جعفرى» نام نهاده اند. در مجلس درس آن حضرت كه در مدينه تشكيل مى شد عده اى از بزرگان اسلام حاضر مى شدند و از محضر آن بزرگوار درك فيض مى نمودند. از مشهورترين شاگردان امام زرارة بن اعين (متوفى در 150 ه) و محمد بن مسلم و ابو بصير و بريد بن معاويه عجلى و فضيل بن يسار و معروف بن خربوذ و جميل بن دراج و عبد اللّه بن مسكان و حماد بن عثمان ... بودند. مهم ترين اختلاف شيعه با اهل سنت و جماعت درباره تعيين جانشين رسول خداست كه شيعيان اماميه آن را به «نصّ جلى و خفى» و اهل تسنن به اختيار امت مى دانند. به جز اين مسأله اساسى، اختلاف شيعه با سنى در بعض مدارك و ادله اجتهاد و نيز در پارهاى از قواعد اصول و فروع عبادات و معاملات و نكاح است. عمل به «قياس» در نزد شيعه اماميه حرام است ولى در نزد تمامى فرق اهل سنت (به جز خوارج و ظاهريه) مورد قبول مى باشد. در بيشتر مسائل فروع فقه، مذهب شيعه اماميه غالبا با يكى از مذاهب اربعه اهل سنت موافق است، ولى مسائلى نيز وجود دارد كه جزو منفردات اماميه است، گرچه در اكثر اين مسائل نيز يكى از فقهاى صحابه يا تابعين و اتباع، با شيعه موافق اند. حتى بعضى از علماى سنت و جماعت بدين سبب مذهب جعفرى را كنار مذاهب چهارگانه مذهب پنجم شناخته اند و از مسائل مورد اختلاف ايشان با سنت و جماعت «عقد متعه» يا زناشويى موقت و بعضى از مسائل «ارث» و غيره است.
بعضى از اعتقادات خاص شيعه اماميه
اعتقادات خاص شيعه اماميه كه آنان را از اهل سنت و جماعت ممتاز مى سازد، «امامت و ولايت» حضرت على (ع) و اولاد او كه ائمه معصومين (ع) باشند و «عصمت» انبياء و امامان و «تقيه» و «بداء» و «متعه» است. در اينجا درباره بداء و متعه و رجعت به اختصار چند سطرى مى نگاريم:
بداء
عبارت از اين اعتقاد است كه خداوند عالم مشيتش را بر حسب مصالحى تغيير مىدهد. به اعتقاد ايشان چون خداوند قادر مطلق است و به نصّ آيه: «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ».( سوره رعدآیه 39) بنابر مصالح (وجودیه) هرگاه بخواهد امرى را مى تواند باطل سازد و به جاى آن امرى ديگر را برقرار نمايد. «بداء» در اين صورت به معنى نسخ است، چنان كه خداوند امامت اسماعيل بن جعفر با بنابر مصالح نسخ فرمود و درباره اسماعيل بداء حاصل شد، چنان كه حضرت صادق (ع) فرموده است: «ما بدا للّه فى شيء كما بدا للّه فى اسماعيل ابنى».
متعه
به ضم ميم به معنى تمتع و برخوردارى است و آن نكاح منقطع و موقت است كه در اصطلاح عوام شيعه آن را صيغه گويند. در حليت متعه، شيعه اماميه به اين آيه: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (نساء/ 24) در روايات وارده از اهل بيت و نقل بعض صحابه استناد كنند، علاوه بر آن، متعه در زمان رسول اكرم (ص) تجويز شده است و نسبت به ادعاى نهى و نسخ آن كه در خيبر يا حجة الوداع بوده ترديد است و همين ترديد موجب مى شود كه نهى از آن را «نهى تنزيهى» بدانيم نه «نهى تحريمى» كه موجب نسخ حكم حليت قبلى است.به علاوه كه در شريعت همگانى و همه زمانى اسلام كه مصالح عباد در نظر گرفته شده است تشريع نكاح موقت و متعه مانع از زنا و فساد است. از شرايط «متعه» يكى آن است كه ذكر «مدت» ضمن عقد تمتع لازم است، پس اگر مدّت ذكر نگردد عقد باطل مى شود، به خلاف عقد دائم. دوم ذكر «مهر» در متعه لازم است، پس اگر مهر ذكر نگردد عقد باطل مى شود. سوم در عقد متعه ذكر هر شرط كه مخالف شرع و مجهول نباشد جايز است. چهارم اين كه در متعه طلاق نيست هر وقت مدت تمام شود يا شوهر باقى مدت را ببخشد متعه فسخ مى گردد. پنجم آن كه زن حق نفقه ندارد و ارث نمى برد مگر اين كه در ضمن عقد شرط شده باشد. شيعه اماميه معتقدند كه متعه در زمان رسول خدا (ص) جايز بوده است و پس از او تا دوره خليفه دوم عمر بن الخطاب رواج داشته و عمر آن را منع كرده است.
رجعت
به فتح راء اعتقاد شيعه است به بازگشتن بعضى از مردگان (ما حض الايمان و ما حض الكفر) و نيز بعض مظلومين پيش از قيامت و انتقام گرفتن آنان از ظالمين خود بدين معنى كه ايشان ديگرباره به دنيا باز مى گردند و زندگى را از سر مى گيرند و اين امر پس از ظهور حضرت مهدى (عج) واقع خواهد شد. درباره رجعت به آياتى از قرآن استدلال كنند و «اصحاب كهف» را كه پس از سيصد سال خواب، خداوند آنان را زنده كرد و به دنيا بازگردانيد مثال آورند.بعضى از اختلافات در اعمال مذهبى بين شيعيان و سنيان: اعمال مذهبى شيعه اماميه دوازده امامى فرق زيادى با اعمال مذهب سنى ندارد. روزه و حج در هر دو يكى است، امّا در بعض مسائل نماز و آداب وضو اختلاف دارند و در اذان و اقامه؛ «اشهد انّ عليّا ولى اللّه» را تبركا (نه بعنوان جزء) و «حىّ على الصلاة» را جزو فصول اذان و اقامه دانند. چهار سوره اى را كه در آن «آيه سجده» است در نماز نخوانند و فقاع را مثل مى(شراب) حرام دانند و گوشت خر را مكروه شمرند. نكاح بى گواه را روا بينند امّا طلاق بى گواه عادل را روا ندانند و به ظاهر اين آيه احتجاج كنند:«فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ ...» (سوره طلاق آیه 2) و گويند: خداى تعالى شاهد گرفتن بر طلاق را شرط كرد نه بر نكاح و سه طلاق را كه در يك مجلس دهند جايز ندانند و گويند: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ ...» (سوره بقره آیه 229) در نماز ميت پنج تكبير گويند و از اين گونه اختلافات جزئى در فروع بين ايشان و اهل سنت و جماعت بسيار است. امّا اصول عقايد شيعيان توحيد و نبوت و معاد و عدل و امامت است. شيعه اماميه صفت عدالت را ذاتى حضرت حق مى داند و مبناى آن را بر «عقل» مىشناسد نه بر مشيت، «امامت» اصل اساسى است كه شيعه را از سنّى جدا مى كند. بنابر اعتقاد شيعه، وحى يك صورت بيرونى و ظاهرى دارد و يك جنبه درونى و باطنى كه پيغمبر (ص) اسلام از هر دو جنبه درحد كمال آگاهى داشت چه در آن واحد هم نبى بود و هم ولىّ. نبوت وظيفه ظاهرى پيغمبر يعنى رسانيدن وحى الهى به مردم بود و ولايت وظيفه باطنى يعنى آشكار ساختن معنى دين. با رحلت پيغمبر (ص) دوره پيامبرى به پايان رسيد امّا دوره «ولايت» در شخص امام ادامه يافت. امام كسى است كه وظيفه ولايت را بر عهده دارد و آن وظيفه به سه چيز تعلق مى گيرد: حكومت بر جامعه اسلامى، بيان مسائل فقهى و دينى و رهبرى روحانى كه مردم را به درك معانى باطن هدايت مى فرمايد.به دليل اين سه وظيفه الهى برگزيدن امام از طرف مردم جايز نيست، اين رهبر روحانى را بايد خداوند تعيين كند و او امام معصومى است كه الهام گرفته از غيب بوده به رهبرى مردم مى پردازد. اما قطب رحاى عالم امكان و ضامن حفظ و بقاى شريعت است با اين همه حضرت مهدى (عج) از چشم ظاهر مردمان پنهان است و ظهور نخواهد كرد مگر در آخر الزمان. در نظر شيعه امام غايب ادامه شخصيت و بركت پيغمبر است و به وسيله او است كه قرآن محفوظ مى ماند و بى ظهور او حكومت دنيوى ناقص است، و تنها با ظهور دگرباره او است كه وضع كمال مطلوب مبتنى بر «عدل الهى» كه اسلام در تعاليم خود بر آن تكيه مىكند برقرار خواهد شد.
شيعه اماميه در ايران
مذهب شيعه اماميه اثنىعشريه تا پيش از صفويه در ايران غير رسمى بود و مذهب اقليت به شمار مى رفت. كوشش سلاطين آل بويه كه در قرن چهارم هجرى بر بعضى از ولايات ايران فرمان روايى داشتند و معتقد به مذهب شيعه اماميه بودند و در رسمى ساختن آن مذهب به علت مخالفت خلفاى بغداد كه نفوذ دينى و سياسى بسيار در ايران داشتند به جايى نرسيد. بعد از سقوط خلافت بغداد به دست هلاكوى مغول در 656 هجرى، يكى از ايلخانان مغول به نام سلطان محمد خدابنده موقتا مذهب شيعه اماميه را پذيرفت و در سكه و خطبه نام ائمه شيعه را نقش و ذكر نمود، ولى باز رسمى شدن آن مذهب عقيم ماند. ليكن شيعه در پرده دامنه نفوذ خود را بين مردم شهرهاى ايران هر روز گسترده تر مى ساخت تا اين كه خانواده اى شيعى مذهب به نام سربداران در اواسط قرن هشتم هجرى توانست كه حكومتى اثنى عشرى در شهر سبزوار كه اكثر مردم آن شيعه بودند تأسيس نمايند و نيز سادات مرعشى حكومت شيعى در مازندران تشكيل دادند.جهانشاه از شاهان قراقويونلو كه در قرن نهم هجرى در آذربايجان حكومت مىكردند به شيعه بودن خود افتخار مى نمود. پيش از ظهور صفويه بعضى از شهرهاى ايران چون قم و كاشان و سبزوار معروف به شهرهاى شيعه نشين بودند و اكثر مردم آنها به آن مذهب اعتقاد داشتند. شاه اسماعيل صفوى كه به دست عدّهاى از صوفيان قزلباش كه مذهب شيعه داشتند روى كار آمده بود و در سال نهصد و هفت هجرى بر تخت سلطنت ايران جلوس كرد و على رغم سلطان سليم پادشاه نيرومند عثمانى كه به بهانه ادعاى خلافت اسلام قصد حكومت بر مسلمانان ايران و بلعيدن اين كشور را داشت، از همان آغاز پادشاهى رسميت مذهب شيعه را به جاى طريق سنت و جماعت اعلام نمود و اعلاى لواى اين مذهب را سياست دولت خود قرار داد و گفتن «اشهد ان عليا ولى اللّه» و «حى على خير العمل» را در اذان و اقامه عملى ساخت. اكثر سنيان ايران كه از بيم شمشير شاه اسماعيل چارهاى جز تسليم نداشتند طوعا يا كرها آن مذهب را پذيرفتند و در اندك مدتى مذهب شيعه اثنى عشرى بيشتر ولايات ايران را فرا گرفت و از آن زمان تا كنون كه قريب پانصد سال مى گذرد شيعه جعفرى اثنى عشرى مذهب رسمى دولت و ملّت ايران است. صفويه پس از رسميت دادن مذهب شيعه اثنى عشرى براى اين كه معارف جديدى جانشين معارف قديم سنّى كرده باشند در صدد برآمدند كه فقهايى را از جبل لبنان كه در آن روزگار مهد معارف شيعه بود و يا از احساء و بحرين كه در ساحل غربى خليج فارس قرار داشت براى تعليم و تتبع فقه و كلام شيعه به ايران دعوت كنند و علمايى چون شيخ حرّ و بهاء الدّين عاملى به ايران روى نهادند و امثال علامه مجلسى از شاگردان ايشان به شمار مى روند. [۱]
پانویس
==رده ها==کلام اسلامی، فرقه شناسی، مذاهب مختلف
- ↑ محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 24 با ویرایش مختصر