اخلاق تقریبی برای مسافران حج (مقاله)

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۷ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی')

گرد آوری

عنوان مقاله اخلاق و آداب سفر (اخلاق تقریبی برای مسافران حج )
زبان مقاله فارسی
مرتضی مطهری

نقش عظیم اخلاق در تعمیق وحدت اسلامی آن هم در سفر زیارتی حج بر کسی پوشیده نیست .استاد شهید مطهری بعنوان یکی از عالمان برجسته و زمان شناس معاصر در نوشتار ذیل تحت عنوان اخلاق و آداب سفر نکات بسیار ارزشمند و کلیدی را جهت آموزش مسافران حج بصورت درسواره مطرح نموده اند . هر چند مطالب ذکر شده در این قسمت بیش از دو درس نمی باشد اماظاهرا بنای استاد شهید بر تکمیل این سلسله از دروس بود. امید است این نوشتار که تحت عنوان اخلاق تقریبی ذکر شده است نقطه شروعی برای تحقیقاتی عمیق در این زمینه باشد ان شاء الله.

اخلاق و آداب سفر

درس اول: فایده و لزوم درس اخلاق براى مسافران حج‏

اخلاق و آداب سفر، بخشى از اخلاق و آداب انسانى است. هر انسانى از آن نظر كه انسان است باید داراى خُلقها و خویهاى پسندیده و بزرگوارانه باشد.

رسول اكرم صلى الله علیه و آله فرمود: عَلَیْكُمْ بِمَكارِمِ الأَخْلاقِ فَانَّ رَبّى بَعَثَنى بِها بر شما باد به اخلاق بزرگوارانه كه خداوند مرا براى همینها مأموریت داده است. آنگاه فرمود: وَ انَّ مِنْ مَكارِمِ الأَخْلاقِ انْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطى مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ یَعودَ مَنْ لا یَعودُهُ‏ [۱]

یعنى از جمله اخلاق بزرگوارانه این است كه آدمى در مقابل بدیهاى مردم خوبى كند به اینكه از انتقام صرف‏نظر كند و ببخشاید، به كسى كه از احسان به او دریغ داشته است احسان كند، با كسى كه پیوند با او را بریده است از نو پیوند كند، كسى را كه از او عیادت نكرده است عیادت كند.

اخلاق بر دو قسم است: عمومى و خصوصى. اخلاق عمومى وظایفى است كه انسان در همه جا و همه وقت باید رعایت كند. ولى اخلاق خصوصى ناشى ازوظایف و تكالیفى است كه انسان در شرایط خاص و زمان خاص و یا نسبت به افراد خاص پیدا مى‏كند. مثلًا اخلاق خانوادگى نوع خاصى از اخلاق است، اخلاق كسبى نوعى دیگر است.


مسافرت، اخلاق و آداب خاصى را ایجاب مى‏كند زیرا وضع جدیدى براى انسان به وجود مى‏آورد و انسان را در شرایط خاصى قرار مى‏دهد كه با محیط اقامت یعنى وطن متفاوت است. در مسافرت انسان با یك عده كه «همسفر» نامیده مى‏شوند، شب و روز بسر مى‏برد.

بسیارى از پرده‏ها كه تا آن وقت میان او و همسفرانش وجود داشت خواه ناخواه برداشته مى‏شود، خواب و بیدارى‏اش با آنهاست، همكاریها و همگامیهایى كه هرگز در حضر پیش نمى‏آید لازم مى‏شود. اینها قهراً وظایف و تكالیف خاصى را به وجود مى‏آورد و آمادگى روحى و اخلاقى مخصوصى را ایجاب مى‏كند.

در دین مقدس اسلام به این بخش از اخلاق توجه مخصوص شده و دستورهاى بسیار مفید و ثمربخش- كه نمونه دیگرى از جامعیت و عمق تعلیمات این دین مبین است- داده شده است. ما امیدواریم بتوانیم اینها را براى شما آقایان و بانوان محترم كه عازم سفر بیت‏اللَّه مى‏باشید بیان كنیم.


اتفاقاً علماى اسلام این دستورهاى اسلامى را در مقدمه حج ذكر كرده‏اند، زیرا در میان فرایض اسلامى این فریضه است كه مستلزم سفر و خروج از وطن مى‏باشد.


ما قبل از آنكه وارد متن آن دستورها بشویم، مقدمتاً دو مطلب را توضیح مى‏دهیم: یكى راجع به فایده و لزوم این درس براى حجاج محترم، دیگر راجع به معنى كلمات «اخلاق» و «آداب» و «سفر» كه در عنوان درس ما قرار گرفته‏اند و همچنین كلمه «رفیق» كه معمولًا در مورد همسفر به كار برده مى‏شود.


فایده و لزوم این درس برای حجاج

فرضاً آمادگى اخلاقى براى سایر مسافرتها لازم نباشد، براى این سفر مذهبى اجتماعى كمال ضرورت دارد. این سفر علاوه بر جهاتى كه در سایر سفرها وجود دارد یك سفر روحى و مذهبى است. بدیهى است تا انسان از نظر روحى پاك و منزه نباشد نمى‏تواند از یك برنامه روحى بهره معنوى ببرد.


گاهى بعضى افراد مى‏پرسند: چطور است كه از نظر اسلام استطاعت مالى و استطاعت بدنى و استطاعت طریقى شرط است اما استطاعت روحى و اخلاقى‏ شرط نیست؟ یعنى چطور است كه حاجى باید از لحاظ مالى آن‏قدر ثروت داشته باشد كه به راحتى برود به مكه و برگردد و ضربه‏اى به كار و كسب و وضع خانواده‏اش وارد نشود، و از لحاظ بدنى باید سالم باشد مریض نباشد، از لحاظ راه باید امنیت داشته باشد، اما لازم نیست كه حاجى از لحاظ روحى و اخلاقى سرمایه كافى داشته باشد؟ چرا؟

جواب این است كه استطاعت روحى و اخلاقى هم شرط است اما با یك تفاوت و آن اینكه سایر استطاعتها شرط وجوب است و اما استطاعت روحى و اخلاقى شرط وجود است.

توضیح شرط وجوب و شرط وجود

شرط وجوب یعنى شرطى كه تا پیدا نشود تكلیفى در كار نیست. مثلًا رسیدن مال به حد نصاب شرط وجوب زكات است، تا مال به حد نصاب نرسد تكلیفى نیست.

اما شرط وجود یعنى شرطى كه تا آن شرط محقق نشود عمل انسان صحیح یا قبول نیست. مثلًا پاكى لباس و بدن شرط نماز است اما شرط وجود است، یعنى بدن و لباس باید پاك باشد تا نماز درست باشد. همچنین حضور قلب شرط نماز است، یعنى باید حضور قلب باشد تا نماز مقبول واقع شود و انسان را بالا ببرد و آثار خود را ببخشد.


فرق این دو نوع شرط این است كه انسان مكلف نیست شرط وجوب را ایجاد كند، بلكه هروقت موجود شد آن وقت انسان تكلیف پیدا مى‏كند. مثلًا انسان مكلف نیست كه حتماً مال خود را به حد نصاب برساند كه زكات بدهد ولى اگر به حد نصاب رسید زكات واجب مى‏شود.

اما شرط وجود شرطى است كه الزاماً باید آن را ایجاد كرد. مثلًا الزاماً باید لباس و بدن را پاك نگه داشت تا نماز صحیح باشد. همچنین الزاماً باید حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعى خود را ببخشد.


پس شرط وجود از شرط وجوب مهم‏تر است. استطاعت اخلاقى و روحى شرط وجود است، یعنى تنها در صورت آمادگى روحى و اخلاقى است كه انسان از مزایاى بى‏پایان روحى و اجتماعى بهره‏مند مى‏شود و اگر انسان این آمادگى را نداشته باشد «محنت بادیه خریده به سیم».


حالا چه دلیلى داریم كه استطاعت روحى، شرط وجود یعنى شرط مقبولیت و مفید بودن حج است؟ براى نمونه این روایت را ذكر مى‏كنیم:


شیخ صدوق روایت كرده است كه امام باقر علیه السلام مى‏فرمود: ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَكُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ وَ حِلْمٌ یَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ ‏[۲]

یعنى كسى كه به قصد حج به خانه كعبه مى‏آید، مورد عنایت حق واقع نمى‏شود مگر آنكه در او سه خصلت وجود داشته باشد: اخلاق مناسبى براى معاشرت با همسفران داشته باشد، داراى نیروى حلم و بردبارى باشد كه بتواند جلو خشم خود را- كه خواه ناخواه موجبات آن در سفر پیش مى‏آید- بگیرد، پارسایى داشته باشد كه جلو او را از گناهان بگیرد.


از اینجا مى‏توان تكلیف حجاجى كه بى‏جهت با رفقا به نزاع برمى‏خیزند، زود از كوره در مى‏روند، انواع گناهان از دروغ و غیبت و غیره مرتكب مى‏شوند، فهمید و متأسفانه نقاط ضعف زیادى ازاین‏جهت در غالب حجاج محترم دیده مى‏شود.


ممكن است بگویید استطاعت روحى و اخلاقى شرط قبول همه عبادات است، اختصاص به حج ندارد زیرا خداوند در قرآن مى‏فرماید: انَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ [۳] یعنى همانا منحصراً خداوند عمل متقیان را مى‏پذیرد؛ تا انسان داراى تقوا و پاكى نباشد، هیچ عملى از او قبول نمى‏شود.عرض مى‏كنم بلى چنین است. هر عملى آمادگى قبلى روحى مى‏خواهد

ولى با این تفاوت كه عمل حج گذشته از اینكه عبادت است و باید به قصد قربت بجا آورده شود و على هذا احتیاج دارد به تقواى قلب، یك عمل اجتماعى است. هركسى باید داراى اخلاق اجتماعى مناسبى باشد تا بتواند این وظیفه الهى را درست انجام دهد و آن اثرى كه منظور اسلام از این اجتماع بزرگ است پیدا شود.

در حدیثى كه نقل كردیم، به سه خصلت اشاره شده بود و دوتاى آنها مربوط است به شایستگى انسان از نظر اخلاق معاشرتى. براى اینكه انسان نماز درستى بخواند یا زكاتى را به قصد قربت ادا كند، لزومى ندارد كه صلاحیت اجتماعى داشته باشد اما براى اینكه عمل عظیم حج را انجام دهد لازم است صلاحیت اجتماعى داشته باشد.


پس معلوم شد كه استطاعت اخلاقى و روحى و به عبارت دیگر صلاحیت اجتماعى نیز شرط است و این استطاعت از استطاعت مالى و بدنى و طریقى از نظر اسلام مهم‏تر است، زیرا این را شرط وجود قرار داده كه الزاماً باید آن را به وجود آورد و تحصیل كرد نه شرط وجوب.


درس دوم: آشنایى با چند لغت‏

وقتى كه مى‏گوییم «اخلاق و آداب سفر» باید معنى اخلاق و معنى آداب و فرق میان آنها را بدانیم. حتى خوب است بدانیم چرا به سفر، سفر مى‏گویند و چرا همسفر را «رفیق» مى‏گویند.

اخلاق‏

اخلاق جمع خُلق است. خلق یعنى خوى. ساختمان وجود انسان تا آنجا كه مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته مى‏شود و تا آنجا كه مربوط به روح یعنى مربوط به قسمتى از تمایلات روحى است، خُلق (به ضم خاء) گفته مى‏شود.


به عبارت دیگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصیت. در دعا وارد شده است كه هنگامى كه در مقابله آیینه مى‏ایستید و خود را مى‏بینید، بگویید: اللَّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقى كَما حَسَّنْتَ خَلْقى‏ یعنى خداوندا، اخلاق مرا نیكو گردان همچنان كه اندام مرا نیكو گردانیده‏اى و مرا به صورت انسان و در احسن تقویم آفریده‏اى.


آنچه مربوط به بدن است طرح‏ریزى و ساختمانش در رحم تمام مى‏شود. مثلًا استعداد اینكه انسان سفیدپوست باشد یا سیاه‏پوست، زشت باشد یا زیبا، كوتاه باشد یا بلند، تمام اینها در مرحله رحم طرح و بنا مى‏شود و پس از اینكه كودك به دنیا مى‏آید نه به وسیله خود او و نه به وسیله دیگران قابل تغییر نیست.


اما اخلاقیات كه مربوط به روح است در همین دنیا به وسیله خود شخص و معلمان و مربیان و اجتماع، طرح و بنا مى‏شود. البته قسمتى از استعدادهاى اخلاقى مربوط به سرشت و مرحله قبل از تولد است.


على هذا دو تفاوت میان خَلق و خُلق هست. اولًا اینكه خَلق كه مربوط به بدن است یك منزل جلوتر یعنى در منزل رحم تكوین پیدا مى‏كند و اما خُلق كه مربوط به روح است یك منزل عقب‏تر یعنى بعد از تولد متكوّن مى‏شود.

ثانیاً آنچه مربوط به خلقت بدن است از اختیار انسان بیرون است، انسان خود قادر نیست كه خلقت خود را عوض كند، اما آنچه مربوط به اخلاقیات روحى است در اختیار خود انسان است؛ هركسى خودش باید شخصیت خود را بسازد، معمار و مهندس روح خود باشد، بنّا و سازنده اخلاق خود باشد.


انسانها از لحاظ طرز رفتار با یكدیگر مختلفند، مثلًا ممكن است متواضع باشند یا متكبر، كریم و بخشنده باشند یا لئیم و ممسك، حلیم و بردبار باشند یا كینه‏توز و پرخاشگر. صفاتى از قبیل تواضع و تكبر و كرم و بخل و حلم و حقد را خُلقیات مى‏گویند.


البته هنگامى به این صفات كلمه خُلق اطلاق مى‏شود كه در روح انسان جایگزین شده باشد و جزء خویهاى انسان به شمار رود. در اثر عمل و تكرار و تلقین و غیره این صفات در روح انسان جایگزین مى‏شوند و به اصطلاح به صورت ملكه در مى‏آیند: ملكه فاضله یا رذیله.


به عبارت دیگر عكس‏العمل هر فردى در مقابل فرد دیگر متفاوت است؛ ممكن است عكس‏العملى باشد كه به زیان او و اجتماع باشد و ممكن است عكس‏العملى باشد مفید به حال او و اجتماع. اگر عكس‏العمل‏هاى انسان در برابر دیگران همیشه خوب و مفید باشد و انسان عادت كند كه همیشه عكس‏العمل خوب نشان بدهد، گفته مى‏شود خلقیات او خوب است.


آداب‏

آداب جمع ادب است. تشریفاتى كه انسان براى كارهاى خود قرار مى‏دهد، آداب آن كار نامیده مى‏شود. مثلًا خوردن یك عمل طبیعى است. انسان مى‏تواند احیاناً مانند حیوانات با دهان آب یا غذا بخورد و مى‏تواند با دست بخورد و یا با قاشق بخورد، مى‏تواند با دست راست بخورد و یا با دست چپ بخورد، مى‏تواند با دست‏ نشُسته یا قاشق كثیف بخورد و مى‏تواند با دست پاكیزه و یا قاشق پاكیزه بخورد.


اینكه انسان غذا را با دست راست بخورد و دست یا قاشقش شسته باشد، هنگام شروع‏ بسم اللَّه‏ بگوید، با تأنّى بخورد، لقمه‏ها را زیاد بجود، آداب غذا خوردن نامیده مى‏شود.


افراد هنگام برخورد به یكدیگر معمولًا آدابى را رعایت مى‏كنند. بعضیها سر خود را مى‏جنبانند یا كلاه خود را برمى‏دارند و شنیده‏ام بعضى از ملتها بینى‏هاى خود را به هم مى‏مالند، و آنها كه یادشان نرفته كه انسانند و مى‏دانند بهترین وسیله تفهیم معنویات براى انسان سخن است و بهترین آرزویى كه یك نفر براى یك نفر دیگر باید بكند این است كه براى او سلامت و صلح و مسالمت بخواهد، اینها وقتى كه به یكدیگر مى‏رسند مى‏گویند: «سلام علیك» یعنى من براى تو از خداوند سلامت و مسالمت آرزو مى‏كنم.


سلام ادبِ ملاقات است. همچنین هر كارى آدابى دارد و همین قدر مثال كافى است. سفر نیز به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد؛ یعنى انسان باید از برخى خصلتهاى روحى بهره‏مند باشد، مثل اینكه نسبت به دیگران مهربان باشد و به چهره آنها لبخند بزند و هم پاره‏اى آداب را باید رعایت كند، مثل اینكه مثلًا قبل از مسافرت دوستان خود را آگاه كند و با آنها موادعه و خداحافظى نماید. بعداً به تفصیل درباره اخلاق و آداب سفر بحث خواهیم كرد.


سفر

كلمه سفر از ماده سفور است كه به معنى برداشتن پرده از روى یك چیز است. غزالى (به نقل‏ محجة البیضاء) مى‏گوید: سفر ازآن‏جهت سفر نامیده شده است كه پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمى‏دارد. فقط در مسافرت مى‏توان به اخلاق واقعى اشخاص پى برد و آنها را شناخت. مى‏گوید: شخصى مى‏خواست درباره دیگرى شهادت بدهد، به او گفتند: آیا با او سفر كرده‏اى؟ گفت: نه. گفتند: پس او را نمى‏شناسى.


مى‏گوید: اگر كسى را دیدید كه مردمى كه با او معامله و دادوستد كرده‏اند و كسانى‏ كه با او مسافرت كرده‏اند از او تمجید مى‏كنند، قطعاً بدانید آدم خوبى است‏ .


به طور كلى هر چیزى كه انسان را در شرایط غیر عادى كه آرامش روح را بهم مى‏زند قرار دهد، پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمى‏دارد. انسان در حال عادى حكم آب راكد را دارد كه در حوضى جمع شده است؛ به واسطه ركود، مخلوطهاى آب ته‏نشین مى‏شود و آب بسیار صاف و زلال مشاهده مى‏شود. اما همین‏كه یك چوب داخل آب ببرید و آب را تكان بدهید و زیر و رو كنید، آن‏وقت مى‏بینید چقدر كثافت داخل این آب است.


بسا افرادى كه در شرایط عادى به دل و نفس خود مراجعه مى‏كنند، آن را مانند همان آب حوض صاف و پاك مى‏بینند و خودشان غافلند كه اگر شرایط جدیدى به وجود آید و موجباتى پیدا شود كه صفات پلید ته‏نشین‏شده باطن ظهور كند معلوم خواهد شد كه چقدر آلودگیها در روح آنها بوده است. غزالى مى‏گوید: یكى از فواید سفر این است كه ماهیت هركس را بر خودش روشن مى‏كند. اخلاق واقعى هركسى در سفر ظاهر مى‏شود. در سفر معلوم مى‏شود كه كى شجاع است و كى ترسو، كى مهربان است و كى بى‏عاطفه، كى خدمتگزار است و كى لافزن و دروغگو، كى حلیم و پرحوصله است و كى كم‏ظرفیت و سبك؟ و از این روست كه سفر را سفر گفته‏اند.


سفر به طور كلى مفید و لازم است. قطع نظر از اینكه اخلاق واقعى هركسى را بر خودش ظاهر مى‏كند، حقایق دیگرى را نیز بر انسان روشن مى‏كند: آدمى را پخته و جهان‏دیده مى‏نماید، فواید مادى و معنوى فراوانى دارد. در مدح سفر سخنان زیادى رسیده است. قرآن كریم به سیر در زمین امر مى‏كند و آن را موجب باز شدن چشم و گوش و ازدیاد عقل و تجربه مى‏داند.


در سوره مباركه حج، آیه 46 مى‏فرماید: أَ فَلَمْ یَسیروا فِى الْارْضِ فَتَكونَ لَهُمْ قُلوبٌ یَعْقِلونَ بِها اوْ آذانٌ یَسْمَعونَ بِها یعنى آیا در زمین گردش نكرده‏اند تا روحیه‏هایى متفكر و گوشهایى باز و شنوا پیدا كنند؟


پیغمبر اكرم مى‏فرمود: سافِروا تَصِحّوا [۴] مسافرت كنید، صحت مى‏یابید. در دیوان‏ منسوب به مولى امیر المؤمنین‏ است: تَغَرَّبْ عَنِ الْاوْطانِ فى طَلَبِ الْعُلى‏ وَ سافِرْ فَفِى الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدِ تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اكْتِسابُ مَعیشَةٍ وَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةُ ماجِدِ


یعنى در طلب علوّ و بزرگى از وطن خارج شو، زیرا در مسافرت پنج فایده وجود دارد: غصه‏هاى محلى فراموش مى‏شود، وسیله كسب معیشت است، وسیله آموختن علم است، راه ادب‏آموزى است، به وسیله سفر انسان به مصاحبت بزرگان توفیق مى‏یابد.


انورى مى‏گوید: به جرم خاك و به گردون نگاه باید كرد كه آن كجاست ز آرام و این كجا ز سفر به شهر خویش درون، بى‏خطر بود مردم‏ به كان خویش درون، بى‏بها بود گوهر سفر مربى مرد است و آستانه جاه‏ سفر خزانه مال است و اوستاد هنر درخت اگر متحرك شدى ز جاى به جاى‏ نه جور ارّه كشیدى و نه جفاى تبر


غزالى مى‏گوید: یكى از علما به یاران خود مى‏گوید: «سیحوا تَطیبوا، فَانَّ الْماءَ اذا كَثُرَ مَقامُهُ فى مَوْضِعٍ تَغَیَّرَ» [۵] 42یعنى سیاحت كنید تا پاكیزه شوید، زیرا آب اگر در یك جا بماند مى‏گندد .


ابو الفتح بستى مى‏گوید: لَقَدْ هُنْتُ مِنْ طولِ الْمَقامِ وَ مَنْ یَقُمْ‏ طَویلًا یُهَنْ مِنْ بَعْدِ ما كانَ مُكْرَما وَ طولُ جَمامِ الْمَرْءِ فى مُسْتَقَرِّهِ‏ یُغَیِّرُهُ لَوْناً وَ ریحاً وَ مَطْعَما [۶]


یعنى از بس كه یك جا ماندم از نظرها افتاده و پست شدم، آرى هركس در یك نقطه زیاد بماند عزتش تبدیل به خوارى مى‏شود، زیاد ماندن مرد در جایگاه خودش رنگ و بوى و مزه او را مى‏برد.

رفیق‏

كلمه رفیق از ماده رفق است كه به معنى نرمى است. از قدیم‏الایام كلمه رفیق به همسفر اطلاق مى‏شده است. در احادیث همین تعبیر به كار رفته است. پیغمبر اكرم فرمود: الرَّفیقَ ثُمَّ السَّفَرَ یعنى اول رفیق خوب انتخاب كنید، بعد تصمیم به مسافرت بگیرید.


این كلمه ازآن‏جهت براى همسفر انتخاب شده است كه لازم‏ترین شرط همسفرى، رفق و نرمى و ملایمت است. انسان باید كوشش كند حد اكثر ملایمت و همراهى را با رفقاى خود داشته باشد. پس معلوم شد كه سفر به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد. باید آنها را بدانیم و بكار ببندیم.


پانویس

  1. وسائل ج2ص 224.
  2. من لا یحضره الفقیه ج 2ص 179 .
  3. مائده : 27‏
  4. من لا یحضره الفقیه ج 2ص 173
  5. محجه البیضاء ج 4ص
  6. المحاسن و الاضدا ص 136

منبع

مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حج)، ج‏25، ص: 62-51- با تلخیص و ویرایش-