ابوالحسن اشعری
نام | ابوالحسن اشعرى |
---|---|
نام کامل | علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری |
نام پدر | اسماعیل بن اسحاق اشعری |
زادروز | ۲۶۰ق |
زادگاه | عراق • بصره |
دین | اسلام |
مذهب | سنی |
نقشهای | متکلم • تأسیس مکتب کلامی اشعری |
آثار | مقالات الاسلامیین • الإبانة عن اصول الدیانة •.... |
درگذشت | ۳۲۴ق |
آرامگاه | میان کرخ و باب بصره |
علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری (۲۶۰-۳۲۴ق/ ۸۷۴ -۹۳۶م) مشهور به ابوالحسن اشعری متکلم نامدار و بنیانگذار مکتبی در عقاید اسلامی است. پیروان این مکتب به نام اشاعره خوانده میشوند. ویژگی اصلی این مکتب کلامی دفاع عقلانی از عقاید اهل سنت و اصحاب حدیث است.
تولد و انتساب
ابوالحسن اشعری زاده بصره و از نسل ابوموسی اشعری صحابی معروف پیامبر صلوات الله علیه است. [۱] و [۲] در آثار خود به این مسئله اشاره کردهاند.
روش اعتقادی
چون پدر ابوالحسن اشعری بر مشرب اهل حدیث بود، از این نظر وی نیز بر همان منوال رفتار کرد، ولی در ادامه به مکتب اعتزال گرایش پیدا کرد و از مدافعین این مکتب بود تا آن که دگر بار تحولی در اندیشه او پیدا شد و از مکتب معتزله فاصله گرفت و مکتب خودش را که به نام مکتب اشعری معروف شد، پایه گذاری نمود.
دلیل روی گردانی از مکتب معتزله
اعتزال اشعری از مکتب معتزله به روایتهای گوناگونی گره خورده است، اما آنچه معروف است این که میان اشعری و استادش ابوعلی جبایی معتزلی، مناظره معروفی در گرفت. اشعری در این مناظره توانست بر استادش غالب شود و این موضوع باعث شد وی از عقاید معتزله رویگردان شود و چون از قبل با مبانی این مکتب آشنایی کامل و نیز در فن مناظره مهارت داشت، با تمام وجود، به مخالفت با معتزله و رد عقاید آنان کمر همت بست. روایتی که ابنندیم به عنوان قدیمیترین مورخ نقل میکند این است که اشعری در یکی از شبهای جمعه به مسجد جامع بصره رفته و تغییر اعتقادی و توبه خود را اعلام کرده و گفته است که معتزله را رسوا خواهد کرد.[۳] ابن عساکر نیز نقل میکند که اشعری در مسجد گفته است که از راه دلایل عقلی نتوانسته است به حقیقت برسد و سرانجام به هدایت الهی و بازخوانی کتاب و سنت، باطل بودن عقاید معتزله را در یافته است.[۴] علاوه درباره انگیزه تحول فکری اشعری نقل های دیگری نیز وجود دارد که در برخی از آن ها گفته شده است که اشعری ادعا کرده است که دلیل روی گردانی اش از معتزله ناشی از الهامات و رویاهای قابل اعتناء بوده است. [۵]
مبانی کلامی
شناخت ضروری و اکتسابی
ابوالحسن اشعری شناخت را به دو نوع ضروری و اکتسابی تقسیم میکند. شناخت اکتسابی شناختی است که از راه تفکر و استدلال عقلی تحصیل شود و شناخت ضروری تمام شناخت هایی است که از مسیر غیر نظری به دست بیاید چه آن شناخت حسی باشد یا از راه علم به بدیهیات به دست آید و یا به وسیله اخبار قابل اعتماد به دست آید.[۶]اشعری معتقد است که تلاش برای شناخت خداوند بر انسان واجب است. و اما شناختی که موجب تعبد شود منوط به معرفت اکتسابی است و معرفت اکتسابی از مسیر استدلال عقلی به دست میآید در نتیجه باید گفت که شناخت خدا تقلیدی نیست.[۷]
واجب بودن شناخت خدا
اشعری معتقد است که شرع حکم میکند که انسان از عقل خود برای شناخت خدا بهره ببرد وی برای عقل به هیچ گونه شایستگی مبنی بر این که چه تکیلفی در برابر خدا دارد قایل نیست.[۸]
حسن و قبح شرعی به جای حسن و قبح عقلی
حسن و قبح شرعی اختراع اشعری در برابر حسن و قبح عقلی است که مورد قبول همگان است. این نظریه بر مبنای تفاوتی است که این متکلم میان احکام نظری و احکام عقلی قایل میشود اشعری قلمرو عقل را صرفا به احکام نظری محدود میکند به همین جهت عقل قادر نیست تا درباره نیک و بد کارها حکمی بدهد در نتیجه نمیتوان با عقل به حکم وجوب یا حرمت رسید و فقظ شرع است که میتواند این موضوع را تشخیص دهد.[۹]
شناخت از راه اخبار مورد اعتماد
اشاعره معتقدند معرفتی که از راه موثق به دست آید مثلا ناشی از دریافتهای حسی باشد معرفتی ضروری است. دادههای حسی جای شکی برای انسان باقی نمیگذارد به گونهای که میتواند منشا استدلال باشد بر همین مبنا آن چه از اخبار معتبر نصیب انسان میشود می تواند در حکم شناخت حسی باشد.[۱۰] در حالی که پیامبر صلوات الله علیه خبر داده است که اگر در دعوت او و نشانههایش اندیشه نکنند دچار عذاب الهی خواهند شد، زیرا با شناختی که انسانها از راستگویی حضرت دارند، اندیشه کردن در نشانههای پیامبری او بر آنان واجب میشود و نتیجه این تعقل، ایمان به غیب و تسلیم بی چون و چرا در برابر احکام شرع خواهد بود.[۱۱] بنا بر این، تکلیف انسان در دیدگاه اشعری، این گونه آغاز میشود.
استدلال از شاهد به غایب
در نگاه ابوالحسن اشعری، استدلال عقلی در عقاید دینی، مانند استدلال از شاهد به غایب یعنی محسوس به نامحسوس است. به این معنا که انسان در مسیر استدلال عقلی، احکام مربوط به امور دنیا را که از نوع محسوس است به موضوعات مشابهی در جهان ناشناخته سریان میدهد.[۱۲] البته اشعری اعتبار قیاس را میپذیرد و در برهانهای خویش نیز از برخی مفاهیم عقلی استفاده میکند و نتایج عقلی را مانعی برای التزام به نصوص دینی نمیداند. ولی گستره اعتبار عقل را محدود می کند و به عقل آن بها را نمیدهد که معتزلیان دادهاند. با این وجود، توجه اشعری به لوازم منطقی آراء کلامی در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگی وی را اغلب در موضعی میان اصحاب حدیث و جریان عقلگرا قرار میدهد. [۱۳]
اشاره به برخی از آراء و عقاید
صفات ازلی خداوند متعال
از نظر اشاعره، خداوند قدیم است و صفات او یعنی علم، قدرت، اراده، حیات، سمع، بصر و کلام همه قدیم اند و در مجموع قدمای هشت گانه را تشکیل میدهند.[۱۴] ابوالحسن اشعری معتقد است که صفات ازلی نه عین ذات اند و نه غیر ذات، اگر چه در واقعیت خود قائم به ذات میباشند.[۱۵]
صفات خبریه
مقصود از «صفات خبریه»، صفات مربوط به خدای متعال است که در قرآن و روایات نام آن آمده است و مستندى جز نقل ندارد.[۱۶] مانند استواء بر عرش، [۱۷]آمدن،[۱۸].وجه، [۱۹] دست،[۲۰]و چشم،[۲۱] چنان که آیات مربوط به این صفات را متشابه می نامند. معتزله در تفسیر این آیات قایل به تاویل اند، اهل حدیث (مجسمه و مشبهه) به مفاد ظاهری آن ها تمسک کردند. اما روشی که اشعری برگزید، متوسط بین این دو روش است؛ زیرا وی تأویل معتزله را نمی پذیرد و می گوید که خداوند حقیقتا دارای صفات مذکور است،ولی بحث درباره کیفیت آن ممنوع است. این نوع تفسیر اشعری به عنوان یک نظریه و اصل معروفی مطرح است و آن « ایمان داشتن بدون سوال از کیفیت» است.[۲۲]
حدوث و قدم کلام الهی
اهل حدیث و حنابله معتقدند که قرآن قدیم است و اگر کسی بگوید که قرآن حادث است مرتکب کفر شده است. اما معتزلیان معتقدند که کلام خدا حادث است. در این میان ابوالحسن اشعری از عقیده اهل حدیث پیروی میکند و البته می گوید که کلام الهی دو گونه است 1. کلام نفسی 2. کلام لفظی و توضیح میدهد که کلام نفسی کلام حقیقی و قدیم است و کلام لفظی کلام حقیقی نیست بلکه وسیله اظهار و ابراز آن میباشد. [۲۳]
افعال انسان و نظریه کسب
این نظریه که بر آیند اجتهاد اشعری و پیروانش در تفسیر خلق افعال عباد است، از جمله نظریه های مطرح و معروفی است که البته قدمتش به پیش از اشعری باز میگردد و مربوط به مسئله قدر و جبر و اختیار است. در این بین هر کدام از مذاهب تفسیری ارایه کردند که در خور توجه است. معتزله به انگیزه دفاع از عدل و حکمت خداوند، نظریه تفویض را برگزیدند و افعال اختیاری انسان را از حیطه اراده الهی بیرون دانستند، و انسان را خالق افعال خویش شناختند بدون آن که فاعلی چون خدا در آن دخالت داشته باشد. در برابر معتزله، اهل حدیث با هدف دفاع از عمومیت اراده و قدر الهی و نیز حفاظت از اصل توحید در خالقیت، هر گونه فاعلیت و تأثیر را از انسان نفی کردند و افعال او را چه از نوع طاعت یا معصیت، فعل خدا دانستند. از این عقیده به عنوان نظریه «خلق افعال عباد» یاد میشود.ابوالحسن اشعری پس از فاصله گرفتن از مکتب معتزله، حمایت خود را از عقیده خلق اعمال ابراز و بر این عقیده تصریح کرد که: «افعال بندگان، مخلوق و مقدور خداوند است»،[۲۴]ولی برای توجیه اصل اختیار و رهایی از پی آمدهای نادرست اندیشه جبر، نظریه کسب را که قبل از او توسط حسین نجار و ضِرار بن عمرو مطرح شده بود، برگزید. اشعری معتقد است خداوند خالق افعال است و انسان به عنوان ابزار کسب آن فعل را کسب میکند. وی در تعریف کسب می گوید: «حقیقت در نزد من این است که معنای اکتساب و کسب کردن، وقوع فعل همراه و همزمان با قوه حادث است. پس کسب کننده فعل کسی است که فعل همراه قدرت در او ایجاد میشود.».[۲۵] و اما فاضل قوشجی تعریف روشن تری از کسب ارایه کرده و گفته است «کسب عبارت است از مقارنت وجود فعل با قدرت و اراده انسان، بدون آن که قدرت و اراده او در تحقق فعل تأثیری داشته باشد». [۲۶] البته باید گفت نظریه کسب پس از ابوالحسن اشعری دستخوش تفاسیر دیگری شده است که میشود گفت با تفسیر اشعری تمایز قابل توجهی دارد زیرا متکلمان این مذهب از متقدمین گرفته تا متاخرین، کسب را به گونهای تعریف کردهاند که به تعریف نظریه امر بین الامرین نزدیک میشود و میتوان آن را دستاویزی جهت تقریب به اندیشه متکلمان امامیه قرار داد.
عدل و انکار حسن و قبح عقلی
اشاعره معتقدند هیچ چیزى بر خداوند ضرورى و واجب نیست و اعتقاد به وجوب چیزى بر خداوند، مستلزم تحدید او و تعیین تکلیف براى او است، در حالى که انسان حق ندارد برای خدا تکلیفی را تعیین و حیطه قدرت او را محدود کند. بر همین مبنا نمیتوان گفت “صدور عدالت بر خدا لازم و ارتکاب قبیح مثل ظلم بر او ممتنع است”، بلکه هر آن چه خدا انجام دهد، عین عدالت است، گر چه تمامى مؤمنان را وارد جهنم و تمامى کفار را وارد بهشت کند.هر چه آن خسرو کند شیرین بود. (این یعنی حسن و قبح شرعی.)[۲۷] البته خداوند مطابق با وعده ای که در قرآن و روایات داده است، هرگز مرتکب ظلم نخواهد شد و هر کسی را مطابق با اعمالش جزای متناسب خواهد داد.
اعتقاد در مورد عقل
اشعری اعتماد و اتکاء مطلق به عقل را جایز نمی داند و به همین دلیل، مورد سرزنش معتزله قرار می گرفت. وی در زمینه اعتماد به عقل جانب میانه را می گرفت و مذهب وسط را اختیار میکرد. شهرستانی از قول اشعری نقل میکند که: معرفت خدا به عقل حاصل و به شرع واجب میگردد.[۲۸]
تکلیف خارج از تحمل
به گفته شهرستانی، اشعری تکلیف مالایطاق را جایز می داند.[۲۹] به این معنا که جایز است خداوند بنده اش را مامور به امری نماید که از حوزه توانایی او خارج است. مثلا انسانی بدون بال امر به پریدن مثل پرندگان شود.
ایمان
از نظر اشعری ایمان تصدیق قلبی است، اما اقرار به زبان و عمل به ارکان دین از جمله ی فروع ایمان است. مینویسد: ایمان توفیقی است که خداوند به بندگانش عنایت میکند و منظور از توفیق، آفریدن قدرت بر طاعت است.[۳۰]
حکم درباره مرتکب کبیره
به اعتقاد اشعری و پیروانش، نمیتوان کسانی را که مرتکب گناه کبیره میشوند مومن ندانست بلکه هر گونه قضاوتی دراینباره از عهده انسان ها خارج است و باید آن را به خد وا گذارد.[۳۱]
پانویس
- ↑ خطیب بغدادی، احمد، ج۱۱، ص۳۴۶، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۵۰ق.
- ↑ ابنعساکر، علی، ج۱، ص۳۴، تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام ابیالحسن الاشعری، به کوشش حسام الدین قدسی، دمشق، ۱۳۴۷ق.
- ↑ ابن ندیم، الفهرست، ص۲۳۱
- ↑ ابن عساکر علی، تبیین الکذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، ص۳۹
- ↑ ر ک، ابن عساکر، ص۳۸ – ۴۳، ۹۱؛ ابن جوزی، ج۶، ص۳۳۳؛ سبکی، ج۳، ص۳۴۷-۳۴۹
- ↑ ابن فورک، ص۱۳، ۱۵، ۱۷
- ↑ اشعری، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، ص۲؛ ابن فورک، ص۱۵، ۲۵۱-۲۵۲؛ نسفی، ج۱ ص۲۸–۲۹
- ↑ ابن فورک، ص۳۲، ۲۵۰، ۲۸۵، ۲۹۲ – ۲۹۳
- ↑ ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶؛ شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱
- ↑ ابن فورک، ص۲۸۷
- ↑ ابن فورک، ص۲۳، ۲۸۵
- ↑ ابن فورک، ص۲۸۶
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۴
- ↑ تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، موسسه انتشارات بعثت، تهران، 1367، ج2،ص468.
- ↑ شهرستانى، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، محقق بدران، محمد، ج 1، ص 108.
- ↑ سبحانى، جعفر، سیماى عقائد شیعه، ترجمه جواد محدثی، ص 66.
- ↑ سوره طه، آیه 5.
- ↑ سوره فجر، آیه 22
- ↑ سوره الرحمن،آیه 27
- ↑ سوره فتح، آیه 10
- ↑ سوره هود، آیه 37.
- ↑ درآمدی بر علم کلام، ص 275 و 276.
- ↑ همان، ص 276.
- ↑ ر ک اشعرى، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، ص 291؛ و سبحانی، جعفر، الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج 3، ص 107 و 108.
- ↑ اشعری، ابوالحسن؛ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، دار احیا التراث العربی، بیروت، ط 3، ص532
- ↑ ر ک درآمدی بر علم کلام، ص 278، به نقل از فاضل قوشجی، شرح تجرید، ص 445.
- ↑ ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶و شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱
- ↑ شهرستانی، محمد ابن عبدالکریم؛ الملل والنحل، تصحیص محمدسید گیلانی، قاهره، 1961، ج1، ص129.
- ↑ شهرستانی، محمد ابن عبدالکریم؛ پیشین، ص124
- ↑ ولوی، علیمحمد؛ پیشین، ص474.
- ↑ همان، ص475.