صلاح الدین ایوبی
صلاح الدین ایوبی | |
---|---|
نام کامل | ابوالمظفر صلاحالدین یوسف بن ایوب بن شاذی بن مروان بن یعقوب دُوِینی تکریتی |
نامهای دیگر | صلاح الدین ایوبی |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | ۵۳۲ ق، ۵۱۶ ش، ۱۱۳۸ م |
محل تولد |
|
سال درگذشت | ۵۸۹ ق، ۵۷۲ ش، ۱۱۹۳ م |
محل درگذشت | دمشق |
دین | اسلام، اهلسنت |
فعالیتها |
|
صلاحالدین یوسف بن أیوب بن شادی بن مروان (به کردی: سهلاحهدین ئهوبی، Selah’edînê Eyubî)[۱] که بعدها معروف به صلاحالدین ایوبی شد یکی از نامدارترین حاکمان و فرماندهان در تاریخ اسلام بوده است. او فتوحات بسیاری را برای مسلمانان به دست آورد و از مرزهای اسلامی در مقابل مسیحیان اروپایی حفاظت کرد.
نجمالدین ایوب پدر پادشاهان ایوبی در تکریت زندگی میکرد و صلاحالدین نیز در همان شهر به دنیا آمد. در این شهر قوم کُرد زندگی میکردند و خاندان ایوبی نیز جزو قوم کرد بودند[۲]. البته به جهت غلبهای که عربی بودن در آن زمان یافته بود آنها کمتر به کرد بودن شناخته شده بودند و این به این سبب بوده که در آن زمان نژاد غیر عرب کمتر به عنوان نژاد خاص خود قدرت ترکتازی داشته است.
نجمالدین ایوب در زمان عمادالدین زنگی حاکم شهر بعلبک بود[۳]. صلاحالدین از همان اوان کودکی علاقه شدیدی به یادگیری فنون جنگی به ویژه شمشیر بازی و جنگ با خنجر داشت و بالاخره در این فنون مهارتهایی را به دست آورد. او به احتمال زیاد از همان کودکی با فقه شافعی آشنا شده باشد؛ فقهی که بعدها در ترویجش تلاش بسیاری کرد[۴].
صلاحالدین بدون شک یک سنی متعصب و شافعی تمام عیار بود و وقتی که در مصر به قدرت رسید تمام سعی خود را در نشر این مذهب و جایگزین کردن آن به جای مذهب شیعه به کار گرفت که در قسمتهای بعدی این مطلب را بیشتر توضیح میدهیم[۵].
ورود صلاحالدین به مصر و پایان حکومت فاطمی
مسیحیان در سالهای ابتدایی جنگ صلیبی توانسته بودند شهرهای مسلماننشین بسیاری را فتح کنند و این فتوحات به آنان روحیه بسیار داد تا این که طمع فتح قاهره مرکز دولت فاطمی را در سر بپرورانند. «ارتش بزرگ مسیحی به سمت قاهره حرکت کرد و شهرهایی که در میان راه بود از جمله شهر بزرگ بلبیس را فتح و آنجا را غارت کرده و مردمان را نیز کشتند[۶]». در نهایت آنها به قاهره رسیدند و آنجا را به محاصره خود در آوردند. اما مردم قاهره که بیم آن داشتند فرنگیها در قاهره نیز چنان کنند که در بلبیس کرده بودند به دفاع از شهر برخاستند.
العاضد که به عنوان خلیفه فاطمی در آنجا حکومت میکرد از حکومت عباسی درخواست کمک کرده و از آنها تقاضا کرد برای رفع مشکل صلیبیون نیروی نظامی به آنجا بفرستند. او که خوب میدانست بدون کمک قدرتی برای مقابله با غربیها ندارد خواستار لشکرکشی اسدالدین شیرکوه فرمانده بزرگ که عموی صلاحالدین بود شد.
«اسدالدین با شش هزار سپاهی عازم مصر شد و پیش از حرکت نیازهای سپاهیان را رفع نمود و هر سواری را بیست دینار عطا کرد. جماعتی از امرا نیز در خدمت او بودند و صلاحالدین یوسف بن ایوب به همراه پدرش ایوب برادر شیرکوه او را همراهی میکردند. چون نزدیک قاهره شد فرنگیها عقبنشینی کرده و به شهرهای خود بازگشتند. او نیز در اواسط همان سال وارد قاهره شد. "العاضد لدین الله" خلیفه فاطمی او را خلعت داد و برای او و لشکریانش مقرری معین نمود[۷]».
اسدالدین بعد از مدتی که وارد قاهره شده بود توانست به کمک فرماندهان و خواست عاضد خلیفه فاطمی وزیر خلیفه که "شاور" نام داشت و به نوعی تمام امور را ریاست میکرد به قتل برساند[۸]».
اسدالدین با مرگ شاور همه کاره قاهره شد و العاضد تنها نامی از خلافت را یدک میکشید. اما اسدالدین بعد از فتح قاهره عمر چندانی نکرد و دو ماه بعد فوت کرد[۹]. بعد از او فرماندهانش بر سر جانشینی او اختلاف کردند تا این که با خواست خلیفه فاطمی و همراهی بعضی از فرماندهان صلاحالدین یوسف بن ایوب جانشین عموی خود شده و این گونه حکومت صلاحالدین بر مصر آغاز شد.
از عاضد نیز تنها نامی به عنوان خلیفه باقی مانده بود و در امور مملکتی هیچ نقشی نداشت تا این که در هنگام مریضیش از حکومت کنار گذاشته شد که تفصیل آن را در بخش حکومت فاطمیها خواهیم آورد.
حکومت فاطمیها
دولت فاطمی که میتوان آن را دولت علوی نامید «دولتی بود که دامنه کشورش پهناور و مدّت فرمانرواییاش طولانی بود، زیرا آغاز آن در سال 296 و پایانش در سال 567 بود. اوّلین خلیفه فاطمی المهدی باللّه نام داشت. وی ابو محمّد عبیدالله بن احمد بن اسماعیل ثالث بن احمد بن اسماعیل ثانی بن محمّد بن اسماعیل اعرج بن جعفر الصّادق (ع) بود. البته نسبهای دیگری نیز برای فاطمیها نقل شده که در آن اختلاف وجود دارد، امّا آنچه از این نسبهای مختلف مسلّم است این که ایشان علوی و اسماعیلی هستند، و اتّصال ایشان به علی (ع) صحیح و درست است». [۱۰]
خلفای فاطمی به نشر و گسترش شیعه در مصر همت گماردند که خود مقالهای دیگر میطلبد و از وظیفه این نوشتار خارج است. اما به ذکر همین نکته بسنده میکنیم که فاطمیها نمادهای شیعه را برافراشتند و تشیع را به عنوان مذهب رسمی مصریان مطرح کردند.
افول فاطمیها به دلیل دو ویژگی بود که آنها در اواخر دوره خود داشتند:
1. وزیران فاطمی قدرت فوقالعادهای پیدا کردند که این قدرت وزراء با تضعیف خلفای فاطمی همراه بود.
2. سست شدن پایههای حکومت؛ بدین ترتیب که وزیران قدرت یافته، بر سر تصاحب قدرت به کشمکش و نزاع با هم پرداختند و این درگیریهای داخلی قدرت حکومت را به شدت تضعیف کرد.
العاضد آخرین حاکم فاطمیون بود که در حکمرانیش سن زیادی نداشت از این باب بیشتر امور دولتی به دست وزیران افتاد که یکی از مهمترین و قدرتمندترین آنها شخصی به نام شاور بود که به دست اسدالدین شیرکوهی کشته شد. [۱۱] [۱۲] و این گونه حکومت فاطمیان پایان یافت و صلاحالدین ایوبی حاکم بلا منازع مصر شد.
صلاحالدین ایوبی و شیعیان
حکومتهای سنی مذهب غالباً رابطه خوبی با شیعیان نداشته و معمولاً با تمام تلاش سعی در از بین بردن شیعیان میکردند. حتی در بسیاری از موارد، حاکمان سنی مذهب با اقلیتهای دینی همچون یهودیان و مسیحیان، رفتاری مناسب داشتند و حتی مقامهایی را به آنها میدادند اما هرگز این احترامات را برای شیعیان قائل نبوده و با سختترین شکل ممکن با آنها به مبارزه میپرداختند. برای این امر میتوان ادله و شواهد بسیاری را ذکر کرد که خود مجالی دیگر میطلبد و از وظیفه این نوشتار خارج است.
حکومت ایوبیان و در رأس آن صلاحالدین نیز بنابر همین سیره، تلاشهای بسیاری برای ریشه کن کردن تشیع در مصر کردند. این تلاشها میتوانست دلائل متفاوتی داشته باشد که بطور قطع و یقین مهمترین آن، دلائل مذهبی بوده است. صلاحالدین به عنوان یک شافعی تمام عیار، تحمل اقلیتهایی مثل شیعه را نداشت و به نوعی مبارزه با این اقلیت را جزو وظائف دینی خود میدانست. علاوه بر این، دلائل سیاسی نیز برای او وجود داشت؛ زیرا حکومت فاطمی، شیعه بود و صلاحالدین حکومت را از آنها گرفته بود و بالتبع شیعیان را رقیبی برای خود فرض میکرد و احتمال بسیار میداد که شیعیان علیه او قیام کنند. از این باب صلاحالدین با شیعیان به مبارزه پرداخت.
اما او به دلیل جنگهای بسیاری که در خارج مصر داشت، تلاش میکرد نیروی نظامی کمتری را در مصر مشغول کند، از این باب بیشتر تلاش میکرد که مبارزه فرهنگی را در رأس امور خود قرار دهد. ما در این جا به اختصار تعدادی از مبارزات و گاه ناجوانمردیهای صلاحالدین در مورد شیعیان را ذکر میکنیم:
1. مبارزه با آموزهها و نمادهای شیعی: صلاحالدین علمای شیعی را به انزوا کشانده و مدارس آنها را تخریب و یا تبدیل به مدارس علمیه سنی کرد. او همچنین دستور داد کتابخانه بزرگ فاطمیها را آتش بزنند. از همه مهمتر این که دستور داد تا شعائر شیعی تعطیل شود، از جمله روز عاشورا را به عنوان روز سرور و شادی اعلام کرد و با این کار مانع برگزاری مراسم عاشورا توسط شیعیان شد. [۱۳] او همچنین عبارت "حی علی خیر العمل" را که به عنوان یک شعار برای مذهب شیعه مطرح بود، از اذان حذف کرد. این حادثه در دهم ذی الحجه سال 565 اتفاق افتاد. [۱۴]
2. او دستور داد تا نام خلفای راشدین که نمادی از اهلسنت هستند، در هرخطبه برده شود. [۱۵]
3. تغییر قاضیان شیعی از دیگر اقدامات او در جهت محو تشیع بود. [۱۶] او با قرار دادن قاضیان شافعی مذهب به جای قاضیهای شیعی تلاش کرد تا فقه شیعی را محو و فقه شافعی را در جامعه پیاده کند تا مردم با این نوع از احکام خو بگیرند.
4. در بعضی از زمانها قیامهای شیعی در نقاط مختلف مصر به انجام میرسید و با این که صلاحالدین راه فرهنگی و ایدئولوژیکی را ترجیح میداد، اما به مبارزه نظامی با شیعیان پرداخت. ساقط کردن و تعقیب شیعیان از کارهای جدی زمامداران منصوب صلاحالدین بود. در عصر صلاحالدین شیعه بودن جرم محسوب میشد و شیعیان به عنوان مجرم از سوی قاضیانی که صلاحالدین از میان اهل سنت انتخاب کرده بود، تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند. [۱۷]
5. سرو سامان دادن امور اقتصادی با پُررنگی نقش حکومت: در اواخر حکومت فاطمی، اوضاع اقتصادی مردم سخت شده و مبلغ دویست هزار دینار در سال مالیاتی بود که بر عهده مردم بود. اما صلاحالدین به یکباره مردم را از پرداخت مالیات معاف کرد. [۱۸] این امر و نکاتی از این دست که تماماً در دوران وزارت صلاحالدین و یا سالهای اولیه حکومت او انجام شد، برای فراموش کردن حکومت شیعی و تفکر شیعه و وابسته کردن مردم به صلاحالدین و مذهب او انجام شده است.
6. تأسیس مدارس علمیه شافعی: صلاحالدین در راستای ترویج مذهب شافعی مدارس علمی شافعی را در مصر تأسیس کرد و از طریق این مدارس عالمان و مبلغان شافعی بسیاری را رهسپار جامعه کرد تا مذهب شافعی را ترویج کنند. [۱۹]
جنگهای صلیبی و صلاحالدین
جنگهای صلیبی، به جنگهایی که مسیحیان علیه مسلمانان بهراه انداختند گفته میشود که از سال 1096 م. شروع و تا دو قرن ادامه یافت [۲۰] و در چندین مرحله انجام شد. این دوره تاریخی به صورت مفصل توسط مورخان مورد بحث و بررسی قرار گرفته که یکی از مفصلترین منابع در این بحث کتاب الکامل ابن اثیر است که تقریباً از نیمه جلد 22 تا نیمه جلد 24 این کتاب نزدیک به هفتاد درصد مطالب مربوط به جنگهای صلیبی و صلاحالدین است.
در خلال این جنگها، صلاحالدین مردان توانایی را در شهرهای مختلف گماشت و استحکامات شهرها را تقویت کرد تا فرنگیان نتوانند بدان نواحی دست یابند. از سوی دیگر به شهرهایی که در شام به دست فرنگیان افتاده بود، حمله میبرد و آنها را میگشود و فرنگیان را اسیر میکرد یا از آن نقاط میراند. او ظرف مدتی کمتر از پنج سال شهرهای بسیاری را تصرف کرد، اما بالاتر از همه اینها فتح بیتالمقدس بود.
شهر بیتالمقدس به عنوان یک نقطه استراتژیک و با اهمیت از نظر دینی، برای هر دو طرف مهم بود. این شهر در جنگ اول صلیبی به دست مسیحیان افتاده بود و صلاحالدین توانست آنجا را از مسیحیان پس بگیرد. او با فتح بیتالمقدس و آزادی آن از دست مسیحیان، توانست برای خود شهرتی به دست آورد.
عملکرد صلاحالدین به خصوص در جنگهای صلیبی، سبب شهرت و احترام خاص به او در میان مسلمانان به خصوص اهل سنت شد و اکثر علما و مورخان اهل سنت نیز از او به نیکی یاد میکنند.
البته این شهرت و عملکرد او سبب درستی تمام اعمال او نیست، بلکه او کارهایی را نیز داشته که اخلاقاً و شرعاً درست نبوده و حتی میتوان آن را قبیح دانست. یکی از این اعمال برخورد او با شیعیان بوده که قبلاً آن را ذکر کردیم. علاوه بر این او برای این که عملکرد صلیبیون را بی جواب نگذارد، عملکردی مشابه آنان را انجام میداد و به قتل و غارتهای بسیاری دست میزد، بسیاری از مردم عادی را از دم تیغ میگذراند و اعمالی که صلیبیها بعد از فتح شهرها انجام میدادند، او نیز بعد از فتح شهرها انجام میداد. این اعمال اگرچه در آن زمان تا حدودی عادی به حساب میآمد، اما به هیچ وجه نمیتوان آن را اسلامیدانست. در این جا ما به ذکر چند مورد از آنها اکتفا میکنیم:
«... صلاحالدین در نهر اسود اردو زد و در شهرهای اطراف به غارت و کشتار پرداخت». [۲۱]
«صلاحالدین خود به رأس عین راند و جمعیت آن جا را پراکنده ساخت، آنگاه لشکر به ماردین برد و در آن نواحی دست به غارت و کشتار زد و باز گردید». [۲۲]
«صلاحالدین شهر طبریه را غارت کرد و آتش زد». [۲۳]
مرگ صلاحالدین
در ماه صفر سال 589، صلاحالدین یوسف بن ایوب بن شاذی فرمانروای مصر و شام و جزیره و شهرهای دیگر، در دمشق از جهان رخت بربست. سبب بیماری او آن بود که برای دیدار حاجیان از شهر بیرون رفته و همان روز مریض شد و دچار بیماری حاد گردید. هشت روز بیمار بود و سپس درگذشت. [۲۴][۲۵]
پانویس
- ↑ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، تحقیق: شحادة، خلیل، ج 1، ص 316، بیروت، دار الفکر، 1408 ق.
- ↑ الأعلام، ج3، ص 183.
- ↑ کاظم پور، داوود، وضعیت شیعیان مصر در عصر صلاحالدین ایوبی، ص 143، فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش، سال پنجم، شماره دوم، تابستان 1387.
- ↑ وضعیت شیعیان مصر در عصر صلاحالدین ایوبی، ص 143.
- ↑ همان، ص 144.
- ↑ أبوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ج 12، ص 255، بیروت، دار الفکر، 1407/1986.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج 5، ص 330.
- ↑ الاعلام، ج 3، ص 154.
- ↑ شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: تدمری، عمر عبدالسلام، ج 39، ص 196، بیروت، دار الکتاب العربی، 1413 ق.
- ↑ ابن الطقطقی، محمد بن علی بن طباطبایی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق: مایو، عبدالقادر محمد، ص 257، بیروت، دار القلم العربی،1418/1997.
- ↑ وضعیت شیعیان پس از مرگ شاور، اسدالدین امور مصر را در دست گرفت. اسدالدین که یک سنی مذهب و همپیمان خلیفه بغداد به حساب میآمد، وزارت حکومتی را در دست گرفت که از مروجان شیعه بوده و خود را در مقابل حکومت بغداد میدانست و این خود نشان از وضع اسف بار حکومت فاطمیها میدهد. وزارت اسدالدین به همراه سستی حاکم، موجب زمینهسازی برای پایان حکومت فاطمیها شد. بعد از اسدالدین «صلاح الدّین بر دولت تسلّط یافت، و به هر یک از خویشان خود که نزدش آمده بودند قطعه زمینهایی با ارزش بخشید، و دست اطرافیان عاضد را کوتاه کرد و خود شخصاً امور حکومت را در دست گرفت. پس از چندی عاضد بیمار شد، و بیماریش رو به فزونی نهاد، و در سال 567 درگذشت. در این وقت مردم درباره شخصی که باید نامش در بالای منابر به عنوان خلافت برده شود بی رغبتی نشان دادند، تا آن که روز جمعه فرا رسید و مردی بالای منبر رفته خطبه خواند، و نام المستضی ء (خلیفه عباسی) را به خلافت برد و کسی به گفته او اعتراضی ننمود. از آن پس همچنان در مصر خطبه به نام عباسیان خوانده شد، و دولت فاطمیها یکباره از سرزمین مصر برافتاد، و صلاح الدّین یوسف بن ایوب با استقلال و بدون وجود رقیب و منازع به حکومت مصر پرداخت». <ref>الفخری، ص 257 – 258.
- ↑ البته قول دیگری نیز وجود دارد به این که در حین مریضی عاضد، اسم او از خطبهها حذف شد و او بعد از خلع از خلافت مرد. برای مطالعات بیشتر رجوع کنید به تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 105.
- ↑ وضعیت شیعیان مصر در عصر صلاحالدین ایوبی، ص 155.
- ↑ همان، ص 144.
- ↑ همان، ص 144.
- ↑ همان، ص 145.
- ↑ البدایة و النهایة، ج 12، ص 363.
- ↑ همان، ص 146.
- ↑ همان، ص 153.
- ↑ خیری، حسن، تاراج تمدن شرق، ص 51، مجله معرفت، پاییز 72.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه: آیتی، عبدالمحمد، ج4، ص 449، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363 ش.
- ↑ همان، ج4، ص 285.
- ↑ ابن الأثیر، عزالدین أبوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 29، ص 78، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385 ق.
- ↑ همان، ج 12، ص 96.
- ↑ صلاحالدین ایوبی