قفقاز
این مقاله هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۰۶:۵۳، ۱۰ مه ۲۰۲۱ (ساعت هماهنگ جهانی) (۳ سال پیش) تغییر یافتهاست؛ لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با در دست ساخت جایگزین میکنید. |
نام قفقاز | قفقاز |
---|---|
کشورها | ارمنستان / جمهوری آذربایجان / گرجستان / ایران / روسیه / ترکیه |
مناطق | داغستان • دربند • نخجوان • باکو • آذربایجان • ارمنستان • گرجستان • تفلیس • نارداران • مارنئولی |
اماکن زیارتی | بیبی هیبت • رحیمه خاتون • مقبره سید لر • علی آیاغی |
مساجد | مسجد عباس میرزا • مسجد کبود (ایروان) |
شخصیتها | آقا دربندی • محمدتقی قمری دربندی • محمد فضولی • سید حسین بادکوبهای • سید محمد بادکوبهای |
قفقاز ناحیهای در آسیا و اروپا میان دریای خزر و دریای سیاه است که رشتهکوه قفقاز در آن واقع است. قفقاز از نظر سیاسی به دو بخش قفقاز جنوبی (ماورای قفقاز) و قفقاز شمالی تقسیم میشود و دارای مساحتی حدود ۵۲۰٬۰۰۰ کیلومترمربع و جمعیتی حدود ۴۰٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر میباشد.
قفقاز جنوبی شامل کشورهای جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و بخشهایی از شمال باختری ایران و شمال خاوری ترکیه میشود. اما قفقاز شمالی جزئی از روسیه است و شامل جمهوریهای خودگردان داغستان، چچن، اینگوشتیا، اوستیای شمالی-آلانیا، کاباردینو-بالکاریا، کاراچای-چرکسیا، سرزمین کراسنودار، آدیغیه و سرزمین استاوروپول میشود.
نام
همچنین در تاریخ باستانی طبیعی پلینی بزرگ (۷۷–۷۹ میلادی) نام قفقاز از نام سکایی kroy-khasis کروی-خاسیس به معنی یخ درخشان، سفید یا برف گرفته شدهاست. در شکل یونانی Kaukasos خوانده میشود.[۱]
جغرافیای قفقاز
قفقاز ناحیهای میان دریای خزر و دریای سیاه است. قفقاز به دو بخش قفقاز جنوبی (ماورای قفقاز) و قفقاز شمالی تقسیم میشود.
قفقاز جنوبی شامل کشورهای جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و بخشهای کوچکی از شمال باختری ایران و شمال خاوری ترکیه میشود.
قفقاز شمالی اکنون جزئی از روسیه است و شامل جمهوریهای خودگردان چچن، داغستان، اینگوشتیا، کاراچای-چرکسیا، کاباردینو-بالکاریا، سرزمین کراسنودار، آدیغیه، اوستیای شمالی-آلانیا، و سرزمین استاوروپول است.
بخشهای اصلی قفقاز جنوبی (ماورای قفقاز) و داغستان در جنوب خاوری قفقاز شمالی تا زمان قاجاریه جزو خاک ایران بود. اما در زمان فتحعلیشاه قاجار طی جنگهای ایران و روس از ایران جدا شد و به روسیه تزاری پیوست.
در فصل سوم عهدنامه گلستان آمدهاست:
… اعلیحضرت قدرقدرت، پادشاه اعظم مالک بالاستقلال کل ممالک ایران به جهت ثبوت دوستی و وفاقی که به اعلیحضرت خورشیدرتبت، امپراتور کل ممالک روسیه دارند، به این صلحنامه به عوض خود و ولیعهدان عظام تخت شاهانه ایران ولایات قراباغ و گنجه که الان موسوم به الیزابتپول است و الکای خوانیننشین شکی، شیروان، قوبه، دربند، بادکوبه و هر جا از ولایات طالش را با خاکی که الان در تحت تصرف دولت روسیهاست و تمامی داغستان، گرجستان، محال شورهگل، آچوقباش، کورنه، مینگرلی، آبخازی و تمامی الکا و اراضی که در میانه قفقازیه و سرحدات معینهالحاله بوده و نیز آنچه از اراضی دریای قفقازیه الی کنار دریای خزر متصل است مخصوص و متعلق به ممالک آمپیریه روسیه میداند…
با فروپاشی شوروی سه کشور جمهوری آذربایجان، ارمنستان، و گرجستان بر جنوب قفقاز حکومت میکنند و جمهوری خودگردان داغستان نیز جزئی از روسیه است.[۲]
تاریخ قفقاز
در دوران آشوربانیپال، امپراتوری امپراتوری آشور قفقاز را به خاک خود ضمیمه کرد. پیش از تشکیل حکومت ماد، حکومتهایی همچون اورارتو و کلخیس در قفقاز شکل گرفته بود که قدمت برخی از آنها به بیش از ۴٬۰۰۰ سال نیز میرسد، اما در نتیجهٔ جنگهای فرسایشی بین این دولتها از قدرت آنها کاسته شد و بعدها دولت هخامنشی آن را تصرف نمود و به خاک خود ضمیمه نمود. بخشهایی از قفقاز در دورههایی تحت تسلط حکومت ایران قرار داشت.
در اوایل قرن نوزدهم میلادی جنگهای ایران و روس بر سر تسلط بر مناطق جنوبی و شرقی قفقاز درگرفت. در پایان دورهٔ اول جنگ روسیه با انعقاد عهدنامهٔ گلستان بیشتر مناطق قفقاز و در پایان دورهٔ دوم جنگ با عهدنامهٔ ترکمنچای تقریباً تمامی این منطقه را به تصرف خود درآورد. با فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ سه جمهوری گرجستان، ارمنستان و آذربایجان در این منطقه اعلام استقلال کردند.
از شاعران بزرگ پارسیگوی قفقاز میتوان به خاقانی، نظامی، مجی، بدر، مهستی، هندوشاه نخجوانی و پسرش محمد بن هندوشاه اشاره کرد.[۳]
در سال ۵۱۴ پیش از میلاد داریوش بزرگ به سکاها در ناحیهٔ شمال قفقاز و دریای سیاه حمله میکند.[۴]
مردمان قفقاز
مردمان قفقاز نامی ست که برای قومیتهای ساکن در منطقه قفقاز به کار میرود. بیشتر از ۵۰ گروه قومی در این منطقه زندگی میکنند.[۵]
گروههای قومی قفقاز
گروههای قومی ساکن در قفقاز: آذری (آبی کمرنگ)، گرجی (نارنجی روشن)، ارمنی (سبز روشن)، روسی (کرمی)، کرد (سبز تیره)، تالش (نارنجی تیره)، آبخاز (صورتی روشن)، لزگی، چرکس، مغول، اوستی، ترک، یونانی، تات، تاتار، آوار، چچنی، اینگوش،...
قفقاز از دید نژادی و زبانی از متنوعترین مناطق جهان است.[۶]
گروههای قومی ساکن در قفقاز به سه گروه اصلی قفقازی، هندواروپایی، و ترکتبار تعلق دارند:
گویشوران زبانهای قفقازی
گرجی، آبخاز، لزگی، چرکس، آوار، چچنی، اینگوش، قاباردی، تاباساری، لکها (داغستان)، اودی، ساخوری، آغول، روتول، دارگی، کاسپین
گویشوران زبانهای هندواروپایی
ارمنی، روسی، کرد، تالش، اوستی، یونانی، تات
گویشوران زبانهای ترکی
نوغای، بالکار، قرهچای، آذربایجانیها، ترکهای مسختی
قوم مغولتبار قالموق و آشوریها از دیگر گروههای قومیتی این منطقه هستند.[۷]
نژاد قفقازی
نژاد قفقازی یک گونه همگانی از ریخت است که همه یا برخی از مردم اروپا، شمال و شاخ آفریقا، آسیای میانه، آسیای غربی و آسیای جنوبی[۸] را در برمیگیرد. این واژه در انسانشناسی زیستی برای بسیاری از مردم این بخشها بدون در نظر گرفتن لزوماً رنگ پوستشان بکار رفتهاست.[۹] نخستین بار در اوایل دانش ژنتیک و انسانشناسی برای معرفی یکی از گونههای اصلی نژادی انسان معرفی شد.[۱۰] اگرچه درستی این نظریه توسط بسیاری از انسانشناسان مورد تردید و منازعه قرار گرفتهاست ولی نژاد قفقازی به عنوان یک طبقه زیستشناسی همچنان استفاده میشود؛[۱۱] به ویژه در رشته انسانشناسی پزشکی قانونی.
مفهوم بخش کردن گونه انسان به سه نژاد به نام کوکازوار (سفید)، مُنگولوار (زرد) و نِگروار (سیاه) در دهه 1780 توسط اعضای مدرسه تاریخ گوتینگن معرفی شد و فراتر توسط دانشپژوهان غربی در بافتار «ایدئولوژیهای نژادپرست»[۱۲] طی ایام استعمار توسعه یافت.[۵] با خیزش ژنتیک نوین، مفهوم نژادهای انسانیِ جدا در یک حس زیستشناختی، منسوخ شد. در سال 2019، انجمن آمریکایی انسانشناسان فیزیکی اظهار داشتند: "باور در "نژادها" بهعنوان نمودهای طبیعی زیستشناسی انسان، و ساختارهای نابرابری (نژادپرستی) که از چنین باورهایی ظهور میکنند، درمیان آسیبزنندهترین اِلِمانها در تجربه انسانی در هردوی امروز و گذشته هستند."[۱۳]
یک مطالعه ژنتیکی اخیر که در «ژورنال اروپایی ژنتیک بشر» در طبیعت (۲۰۱۹) منتشر شد، نشان داد که جمعیت در غرب آسیا (اعراب)، اروپاییها، آفریقای شمالی، آسیای جنوبی (هندیها) و برخی از آسیاییهای مرکزی رابطه نزدیکی دارند. آنها بسیار متفاوت از آفریقاییهای زیر صحرایی یا جمعیت آسیای شرقی هستند.[۱۴]
پیشینه فرهنگ دینی قفقاز
دین در قفقاز
اسناد و شواهد تاریخی به روشنی دلالت دارد بر اینكه بیشتر مردم قفقاز قبل از ظهور اسلام، مانند دیگر مردمان ایران، پیرو آیین زردشتی بوده و در بخش هایی نیز دین مسیحیت داشته اند. پس از ورود اسلام به ایران در سال 22ق به تدریج به اسلام گرویدن و به جز بومیان گرجستان (مسیحی) و ارمنیان مهاجر از هند و اروپا كه از سده هفتم میلادی به این سرزمین كوچیده بودند، عمده مردم قفقاز، به ویژه قفقاز شرقی (ارّان، شروان و مغان) به اسلام روی آورده و هماهنگ با دیگر نقاط ایران دین واحد داشتند.
حضور امامزادگان و سادات
یكی از عوامل مهم ترویج و تبلیغ معارف اسلامی در سرزین های فتح شده توسط مسلمانان، به ویژه ایران، مهاجرت و حضور امامزادگان و سادات علوی بوده كه تاكنون توجه بایسته به این موضوع نشده است و جای پژوهش و بررسی فراوان دارد. امامزادگان و سادات كه در واقع حاملان پیام قرآن و اهل بیت(ع) و نماد اسلام ناب محمدی(ص) بودند، به موازات حضور در جای جای ایران، در قفقاز نیز حضور داشته اند كه نام بسیاری از آنان در كتاب های تبارشناسی وجود دارد، مانند:
1. جناب حسین بن علی بن محمدبن علی بن اسماعیل بن جعفر صادق(ع) كه در قرن سوم هجری در تفلیس زیسته و همانجا توسط صفاریه به شهادت رسید.[۱۵]
2. ابو اسماعیل طباطبا در كتاب معروف خود منتقلةالطالبیه اسامی جمعی از فرزندان امام حسین(ع) و حضرت اباالفضل العبّاس(ع) را آورده كه به شهر بردعه (مركز وقت قفقاز شرقی) وارد شده و در آنجا اقامت گزیده اند. از آن جمله از فرزندان حسن بن علی بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب و از فرزندان عمر بن حسن افطس بن علی بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب و حمزة بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب(ع).[۱۶]
3. فاطمه صغرا، مشهور به بی بی هیبت، امامزاده مشهوری كه مرقدش در ورودی شهر بادكوبه قرار دارد و از قرن سوم هجری توجه ویژه عموم اهالی منطقه را به خود جلب كرده است. از ایشان در منابع متعددی یاد شده و در ادوار مختلف تاریخی، به ویژه در دوران پادشاهان صفوی، عنایت خاصی در مرمّت و تولیت بقعه او مبذول شده است.[۱۷]
علاوه بر مواردی كه ذكر شد در جای جای قفقاز، مراقد امامزادگان و سادات، همچون امامزاده ابراهیم در شهر گنجه، بی بی حكمیه در نارداران و امامزاده شهر شاماخی و... و نیز خاندان های فراوان سادات وجود دارند و كاركرد مهم فرهنگی، در اشاعه و استمرار باورهای دینی، به خصوص در دوران حاكمیت ملحدان كمونیسم داشته اند.
راویان حدیث و عالمان دینی
به موازات گسترش اسلام و حضور امام زادگان و سادات، از قرن دوم هجری راویان حدیث و عالمان دینی بی شماری از جای جای قفقاز برخاسته اند، به گونه ای كه هیچ كتاب تاریخ، تراجم و رجالی را نمی توان یافت كه در آن دانشمندانی با نسبت بادكوبه ای و لنكرانی و گنجوی و دربندی و ایروانی و ... در آن نباشد و این خود، نشان دهنده عمق نفوذ اسلام در روح و جان با استعداد و آرمان خواه و پاك طینت مردم منطقه است.[۱۸] در اینجا تنها نام چند تن از آنان را یاد آور می شویم:
1. مفضل(الفضل) بن ابی قرّه تمیمی. وی در اصل آذربایجانی بوده و از آنجا به تفلیس كوچ كرده است. او از اصحاب امام جعفر صادق(ع) است كه در نیمه دوم قرن هجری می زیسته و كسانی چون احمد بن محمد بن یساری و ابراهیم بن سلیمان سهمی و از تفلیسیان شریف بن سابق از او روایت كرده اند.[۱۹]
2. بیان بن حمران تفلیسی امامی كه از اصحاب امام صادق(ع) است.
3. عبدالله بن حمّاد تفلیسی (اواخر سده دوم).[۲۰]
4. محمد بن عبدالكریم تفلیسی.[۲۱]
عارفان و صوفیان
صرف نظر از نقد و نظر درباره عرفان و تصوّف و عارفان و صوفیان، تأثیر آنان در گسترش فرهنگ دینی غیر قابل انكار است، از این رو، نمی توان نقش آنان را در بررسی پیشینه و زمینه رشد و تعالی فرهنگ دینی از نظر دور داشت. قفقاز نیز به مثابه دیگر مناطق ایران در امتداد تاریخی خویش شاهد نشو و نمای عارفان و صوفیان در بستر جریان فرهنگی خود بوده است كه تنی چند از این مقوله ذكر می شود:
1. شیخ حسن باكوی یا شیخ حسن باكو، از عرفای قرن چهارم هجری كه مكرر از او در اسرار التّوحید فی مقامات شیخ ابوسعید، یاد شده است. وی در خراسان زیسته و همانجا رحلت كرده است.
2. شاگردان شیخ زاهد گیلانی (م700 ق).
3. فضل الله نعیمی و عمادالدین نسیمی (مقتول در 810ق) سردسته حروفیان كه در قرن هشتم و نهم نهضتی عرفانی و فلسفی را به وجود آورده اند.
4. سید جلال الدین باكوی یا سیدیحیی شیروانی (813ـ867ق) از عرفای نامدار قرن نهم هجری قفقاز كه مریدان بسیار داشته و صاحب آثار متعددی در عرفان است. او در عصر خویش در ایران و برخی سرزمین های اسلامی آوازه داشته است. قبر او در مجموعه كاخ شیروان شاهان شهر قدیمی باكو موسوم به ایچری شهر قرار دارد.
با توجه به موارد یاد شده، علاوه بر روشن شدن پیشینه فرهنگ دینی مردمان قفقاز، دلایل گرایش به مذهب تشیع هم زمان با روی كار آمدن دولت صفوی نیز آشكار شود؛ چرا كه هر كدام از موارد یاد شده، نقش اساسی در بسترسازی برای پذیرش و اعلام مذهب رسمی شیعه ایفا كردند.
حیات فرهنگ دینی منطقه قفقاز بدین منوال ادامه یافت تا آنكه گاهِ فراق در رسید. ضعف و آشفتگی دولت قاجار، دشمنان دیرینه و همسایگان زیاده خواه و آزمند ایران را گستاخ كرد و آنان را جرأت تجاوز داد. جنگ های ایران و روس آغاز شد و فرجام تلخ و غم انگیز را رقم زد. قفقاز در پی عهدنامه ها یا به عبارت بهتر، ستم نامه های تحمیل شده در تاریخ های مذكور (گلستان 29 شوال 1228 ق/1813م و تركمن چای 5 شعبان 1243 ق/1828م) از ایران جدا و دستخوش طوفان سهمگین ظلم و كفر تزاری و سپس بلشویكی شد.[۲۲]
مذاهب موجود در قفقاز
حوزه تمدنی قفقاز شامل چهار دین جهانی می باشد:
اسلام (شیعه و سنی)، مسیحیت[۲۳] (ارتدوکس)، یهودیت، بودیسم. دین اسلام و مذهب شیعه جعفری، اکثریت دینی آذربایجان را که بالغ بر 75 درصد می باشد، تشکیل می دهد و تالیش ها و قسمت کوچکی از اقوام داغستانی در آذربایجان را شامل می شود. از سوی دیگر، اکثریت سنی مذهبان مسلمان در قفقاز ، که متشکل از مذاهب شافعی و حنفی است، در داغستان، چچن و اینگوش قرار دارند، که اکثر جمعیت آنها دارای مذهب حنفی می باشند. در دیگر مناطق قفقاز چون گرجستان، مناطق آجاریا و آبخازیا قرار دارند که 35 درصد از حجم جمعیتی آن مناطق را مسلمانان سنی مذهب تشکیل می دهند و در اوستیا 20 تا 30 درصد از جمعیت آن سرزمین را به خود اختصاص داده اند و همچنین اقلیتی در آذربایجان را سنی مذهبان شامل می شوند.
مسیحیت، نیز از دیگر ادیان حاضر در حوزه تمدنی منطقه قفقاز است که از دو رکن اصلی شامل: کلیسای ارتدوکس گرجی و کلیسای ارتدوکس رسالتی ارامنه تشکیل می شود. جمعیت مسیحیان قفقاز ، در قسمت هایی از اوستیا، ارمنستان ، آذربایجان، گرجستان و آبخازیا قرار دارند. البته این نکته نیز حائز اهمیت است که به دلیل آمیزش میان مسیحیان و مسلمانان در این حوزه تمدنی، نگاه نفی گرایانه نسبت به یکدیگر بسیار کمرنگ شده است و نوعی کثرت گرایی دینی و تساهل و تسامح دینی میان آنها به وجود آمده است. یهودیت از دیگر ادیان موجود در منطقه قفقاز است که در مناطق کوهستانی داغستان و آذربایجان زندگی می کنند. آنها دارای روابط حسنه ای با دولت های منطقه هستند. یهودیانی که در کوهستان های گوبای آذربایجان زندگی می کنند، با غرور اعتقاد دارند که تنها در 2 نقطه از جهان یهودیان در کنار یکدیگر زندگی می کنند، در گوبای و اسرائیل. همچنین در گرجستان بالغ بر 20000 هزار یهودی زندگی می کنند.
بودائیسم از دیگر مذاهب زنده در حوزه تمدنی قفقاز به شمار می آید. بودایی ها ساکن منطقه کالمیکس در شمال غربی سواحل دریای مازندران هستند که در شمال داغستان واقع شده و البته به طور دقیق در منطقه قفقاز قرار ندارد، اما هم مرز این منطقه به حساب می آید. البته میزان روابط میان آنها با مردمان حوزه تمدنی قفقاز در حال افزایش است.
با توجه به ادیانی که در حوزه تمدنی قفقاز حضور دارند، به وضوح می توان از پتانسیل منازعه ادیان و مذاهب در این حوزه نام برد. این نظر بر گفتمان جنگ تمدن ها استوار است که البته با توجه به واقعیات موجود در حوزه تمدنی قفقاز و ریشه های و دلایل بحران های شکل گرفته در این حوزه، می توان به دنبال نتیجه ای جز این فرضیه بود. در این خصوص، ابتدا برخی از بحران های به وجود آمده در این حوزه تمدنی را به عنوان شاهد مثال بحث به میان می آوریم تا بتوانیم در خصوص جایگاه دین در منازعات و بحران های این حوزه تمدنی به قضاوت بنشینیم.[۲۴]
علمای مبارز و شهید قفقاز
شیخ الشهدای قفقاز، آیت الله شیخ عبدالغنی بادكوبه ای
وی سرآمد فقیهان و عالمان بزرگ و سرسلسله مجاهدان مسلمان قفقاز است. حدود 1266/1850م در شهر بادكوبه دیده به جهان گشود و مقدمات را در مدرسه میرزا حسیب قدسی آموخت. وی در جوانی رهسپار نجف اشرف شد و در حلقه شاگردان حضرات آیات عظام مولی محمد فاضل ایروانی و میرزا حبیب الله رشتی قرار گرفت و در معقول نیز از علامه برغانی بهره برد و به مقام شامخ اجتهاد نایل شد. در دهه آخر قرن نوزدهم میلادی به باكو بازگشت و با توجه به عظمت علمی و معنوی اش در صدر علمای اعلام منطقه قفقاز نشست و چون آفتابی در میان ستارگان علم و معنویت درخشید و محبوب دل مردمان و مرجع مسلمانان گردید و علما و مراجع وقت جهان تشیع، عموم مردم قفقار را به وی ارجاع داده و اطاعتش را لازم شمردند. علاوه بر جایگاه رفیع علمی و معنوی، ویژگی هایی چون شجاعت و صراحت لهجه، ظلم ستیزی، بی باكی در رویارویی با ستمگران و صاحبان افكار الحادی، معظم له را بر آن داشت تا با تمام توان در مقابل تهاجم فرهنگی و ظلم و ستم روسیه تزاری بپاخیزد و برای پاسداری از قرآن و اسلام تیغ جهاد بركشد. در این راه، بارها تهدید شد و فرزندش محمدعلی در جریان حمله ارامنه به شهادت رسید.
پس از انقلاب كمونیستی و حاكمیت دولت الحادی، شیخ كه نفوذ فوق العاده مردمی داشت، عالمان مجاهد و یاران جان بركف خویش را فرا خواند و با تشكیل جبهه ای با نام «جمعیۀ دعوۀ الإلهیة» در بادكوبه، مركز قفقاز شرقی، به مبارزه با ملحدان كمونیست پرداخت و آشكارا « لنین» وپیروانش را در خطابه ها كافر خواند و زیر ضربات برهان و استدلال گرفت تا آنكه در سال 1350ق/1931م ستمگران كوردل بلشویك حضور آفتاب گونش را برنتافته و حضرتش را همراه سی نفر از علمای اعلام بادكوبه، از جمله علامه شیخ حسین رامانایی و شیخ حنیفه بادكوبه ای، سیدمحمّد بادكوبه ای و دیگران دستگیر كرده و پس از چهارماه شكنجه به دار آویختند. بدین سان، شهادت این بزرگمرد دین و سیاست كه مظهر غیرت، حمیت، شجاعت و شهامت عالمان شیعی و روحانیان علوی است، برگ زرّین دیگری بر صفحات پرافتخار رهروان صراط مستقیم قرآن و پیروان راستین امیرمؤمنان علی(ع) افزود.
علامه شیخ حسین رامانایی
وی از یاران و هم رزمان شیخ شهیدان عبدالغنی بود. در نجف اشرف از شاگردان شیخ محمدحسن مامقانی و سیدمحمدكاظم طباطبایی و آخوند خراسانی بود. او حافظ قرآن، و محفلش مجمع عالمان دینی عصر خویش بود. به جهاد با كفار كمونیست برخاست و در سال 1937 م به شهادت رسید. 3. آیت الله شیخ محمد پیش نماززاده گنجوی
او در سال 1275ق/1859م در شهر گنج متولد شد و تحصیلات خویش را ابتدا در حوزه عملیه تبریز نزد میرزا جواد آقا مجتهد و میرزا باقر مجتهد فراگرفت، سپس به زادگاهش بازگشت و به سبب مبارزات با 23 نفر از علمای گنجه دستگیر و به تركمنستان تبعید شد. اما از تبعیدگاه گریخت و به نجف اشرف رفت و سه سال در دروس حضرات آیات عظام سیدمحمدكاظم طباطبایی یزدی، آخوند خراسانی و شریعت اصفهانی شركت كرد. دوباره به گنجه بازگشت و با یاران خود جمعیت «دفاع» را تشكیل داد و به فعالیت های فرهنگی و سیاسی پرداخت و سرانجام در هفدهم ذی قعده 1356ق / بیستم ژانویه 1937م دستگیر و زندانی شد و سپس توسط دژخیمان كمونیست به شهادت رسید.
آیت الله سیدمحمد مشتاقایی بادكوبه ای
وی فرزند آیت الله میرعبدالغنی مشتاقایی است. كه در سال 1302ق/ 1885م متولد شد. مقدمات و سطوح عالی را نزد پدر و دیگر عالمان منطقه آموخت. بعد از آن به نجف رفت و پانزده سال از محضر سید محمدكاظم طباطبایی یزدی و آخوند خراسانی و میرزا محمد حسین نایینی بهره برد و به درجه اجتهاد رسید، آنگاه به زادگاهش بازگشت و به فعالیت های دینی پرداخت. وی از یاران شیخ شهیدان قفقاز شیخ عبدالغنی است كه همراه ایشان در سال 1931م دستگیر و پس از یك سال به شهادت رسید.
آیت الله شیخ محمد لنكرانی
در آن زمان، منطقه لنكران قفقاز از لحاظ دینی جایگاه قم را در ایران زمانِِِ ما داشت. خاندان های متعدد سادات وعلم و فضیلت در این سامان زیسته و شخصیت های علمی و معنوی بسیار از آن جا برخاسته اند. از جمله خاندان های علم و جهاد و اجتهاد، خاندان آیت الله شیخ عبدالله لنكرانی است كه در بحث پیشیین به آنها پرداخته شد. فرزندان ایشان حضرات آیات شیخ جعفر و شیخ محمد نیز از علمای اعلام و روحانیان عالی مقام منطقه بودند. محل سكونت آنان روستای «كلوَز» از توابع شهرستان «لریك» لنكران بود. این خاندان از نفوذ كلمه و استطاعت مالی فراوانی بهره مند بوده و سری نترس در برخورد با متجاوزان روس و سپس بلشویك داشتند. شیخ محمد مقدمات را نزد پدر و برادر آموخت، سپس در نجف اشرف سالیان متمادی حضور بزرگان علمی جهان تشیع را درك و به مقامات عالی دست یافت. پدرش در اواخر قرن سیزدهم بدرود حیات گفت و وی با برادرش شیخ جعفر عهده دار وظایف روحانیت گردید. همواره برخوردهای متعدد و تندی میان این خاندان و سربازان روس تزاری رخ می داد تا آنكه نغمه های انقلاب بلشویكی از سال 1905م به گوش رسید. این برادران از همان آغاز، انحطاط و مقاصد شوم كمونیست ها را شناخته و به جهاد برخاستند. شیخ در سال 1331 ق/1913م بدرود حیات گفت و برادرش آیت الله شیخ جفعر نیز چند سالی پیشتر وفات كرد. اینان علم و اجتهاد را برای فرزندان خود به ارث گذاشتند. فرزند شیخ محمد، آیت الله میرزا عبدالحسین لنكرانی بود كه بعدها نام واعظی لنكرانی را برای خود برگزید و پس از پدر، بزرگ خاندان شد و صراط مستقیم پدر و اجدادش را پیمود. پس از برقراری رژیم الحادی، به جهاد بی امان برخاست و در این راه، بسیاری از بستگانش به شهادت رسیده و عده ای نیز اسیر و تبعید شدند و دیگر كسی از سرنوشتشان باخبر نشد. میرزا عبدالحسین تا آنجا كه یارای جهاد داشت، ایستاد و به جنگ مسلحانه ادامه داد.
پس از روی كار آمدن استالین در سال 1924م و تنگ تر شدن حلقه محاصره، طی درگیری شدیدی با جمعی از یاران خود از سرحدات ایران گذشته و در روستای «سر خانلو» از توابع اردبیل سكنا گزیدند. علما و مردم اردبیل از او درخواست كردند كه در شهر اقامت كند تا از محضرش بهره ببرند، اما میرزا پس از اندكی توقف در شهر، به سرخانلو بازگشت و همانجا را وطن خویش قرار داد و تا واپسین لحظات مسدود شدن مرزهای شوروی سابق، جهادگران آن سوی مرز را تدارك نمود و از مبارزه باز نایستاد. سرانجام در پنجم شوال سال 1386/دسامبر 1966 بدرود حیات گفت و در قبرستان روستای سرخانلو به خاك سپرده شد. [۲۵]
سمبل ولادی قفقاز - مسجد مختار اف
مسجدی که قدمت ۱۱۰ سال دارد یکی از سمبول های ولادی قفقاز محسوب می گردد. اولین ملاقات دختر سرلشگر هامبی توگان اف - خانوم نجیب اوستینی الیزابت توگان افا با سرمایدار مهم باکویی و مزانت مرتضی مختار اف در این شهر به وقوع پیوسته است. همچنین عروسی آنها هم در همان شهر بوده است. سرمایدار نفت به شرافت خانم خود در شهر عزیز او مسجدی را احداث کرده است. این مسجد در اوسیتیا ی شمالی مانند مسجد مختار اف شناخته می شود.
تا ساختن مسجدی که در ساحل رودخانه ی ترک واقع است، مسلمان ها دعا هایشان را در هوا ی باز می خواندند. مهم شدن ساخت مسجدی برای مسلمان های اینجا در اواسط قرن ۱۹ دیگر یکی از مسایل دستور کار بود. مجوز به احداث مسجد فقط در سال ۱۹۰۰ صادر شد. بنا بر احتمالی به ساخت مسجد با پول مردم که از آنها جمع کردند آغاز کرده بودند. ولی به خاطر اینکه این هزینه خیلی کم بود، نمایندگان مردم مسلمان ولادی قفقاز به میلیونر - مرتضی مختار اف مراجعه نموده اند. مختار اف بخش عمده ی هزینه را بر عهده گرفته، برای ساخت مسجد از ۸۰ هزار روبل ۵۰ هزار آن را پرداخته است.
مسجد را معمار روسی لهستانی تبار، ایوسف پلوشکا که بار ها با مزانت آذربایجانی همکاری کرده بود، احداث کرده است. در حقیقت وی برای احداث اثر های دینی توانایی کافی نداشت. لذا وقتی که از طرف مختار اف یک همچین تکلیفی گرفته بود، در مدت طولانی معماری شرق را تحقیق کرده و سرانجام از مسجد قاهره الگو برداری گرفته است.
مسجد مختار اف برای مسلمانان اوستیا شمالی در حالی که عبادتگاه پایه ای است، همچنین دردانه ی معماری اسلام نیز محسوب می گردد.[۲۶]
اوستی هاایرانیانی در قلب قفقاز
منطقه قفقاز با ویژگیهای جغرافیایی خود، سبب پیدایش اقوام گوناگونی شده است، که از زمانهای دور تا کنون، در کنار هم زیسته و طی حوادث بیشماری، تاریخ منطقه را پدید آوردهاند.
کاوشهای جدید باستانشناسی حکایت از این امر دارد که قدیمترین نمونه انسان هوموارکتوس قریب به دو میلیون سال قبل در منطقه قفقاز می زیسته است. حتی این احتمال داده میشود که انسان اولیه مهاجرت خود را نه از آفریقا، که از قفقاز آغاز کرده باشد، در صورت اثبات این نظریه، پیوند ایران و قفقاز مستحکمتر خواهد شد. چرا که با بررسیهای صورت گرفته، این مسئله اثبات شده که در سرتاسر شمال ایران و همچنین از دامنههای زاگرس تا خلیج فارس انسان اولیه سکونت داشته است و آثار بدست آمده در شمال شرقی ایران نشان از قدمت یک میلیون ساله انسان در این سرزمین دارد. [۲۷] بنابر فرضیه مذکور انسان اولیه به احتمال زیاد از قفقاز به ایران مهاجرت کرده است. اثبات این مسئله خود به تنهایی مقالهای دیگر میطلبد ونیاز به کاوشها و تحقیقات باستانشناسی وسیعتری دارد.
به هر حال، حقیقتی که در مورد قفقاز وجود دارد قدمت و تنوع نژادی و قومی آن است. به طوری که، گفته میشود در ۲ هزار سال قبل حدود ۷۰ قبیله در این منطقه زندگی میکرده است. در این میان تمدن و فرهنگ ایرانی و آریایی با قدمتی ۱۷۰۰ ساله در این منطقه [۲۸] - که اقوام ایرانی صاحب تمدن چون سکاها، سازماتها، ماساژتها و آلانها در آن میزیستهاند حضوری چشمگیر داشته است.
حضور ایرانیان در قفقاز از قرن ششم قبل از میلاد بوده است. به این صورت که هخامنشیان مناطقی چون گرجستان را زیر سلطه خویش در آورده و از آن زمان تا ظهور اسلام رقابتی مستمر بین ایران و روم بر سر تسلط بر منطقه وجود داشته است.
با ورود اسلام به ایران در سال ۶۴۲ میلادی، بسیاری از ساکنان قفقاز به پیروی از ایرانیان اسلام آوردند و از سپاهیان مسلمان استقبال کردند. به طوریکه شهریار حاکم شیروان سراقهبن عمر مأمور فتح منطقه را به گرمی پذیرفت و با مسلمانان علیه ترکهای خزر متحد شد.
در سال ۴۵۴ قمری ترکهای سلجوقی به منطقه لشکرکشی کردند و ملکشاه، تعداد زیادی از ترکان را در منطقه داغستان ساکن کرد، که تا دو قرن حکومت راندند و با حمله مغولان بساط آنها برچیده شد. پس از حمله مغول ، منوچهر شاه، که منتسب به ایرانیان بود، در داغستان حکومتی تشکیل داد و «شماخی» واقع در «شیروان» را مرکز حکومت خود قرار داد. بدنبال آن شاهد حکومت شیروانشاهیان هستیم که سلسلهای ایرانی تبار محسوب میشدند و تا سال ۹۴۲ قمری در قسمتهایی از قفقاز حکم راندند.
با ظهور صفویه شاه طهماسب صفوی با سوءاستفاده از جوانی و نابخردی آخرین شاه شیروانشاهیان، سربازانش را به شیروان اعزام کرد و دولت آنها را برانداخت و به این ترتیب ایران بار دیگر به طور مستقیم بر منطقه حاکم شد. در قرن شانزدهم میلادی منطقه بین عثمانی و ایران تقسیم شد و از قرن ۱۸ میلادی روسها به تدریج منطقه را فتح کردند و سلطه ایرانیان از میان رفت. هدف از ذکر این تاریخ مختصر، روشن کردن این مطلب است که نژاد، تمدن و فرهنگ ایرانی ریشهای عمیق در قفقاز دارد که شناخت آنها میتواند ما را در نزدیکی به مردم این منطقه یاری دهد با توجه به گستردگی موضوع، در این مقاله مختصرا به اوستیها یکی از اقوام ایرانی و آریایی باقیمانده از آن تمدن عظیم میپردازیم.
وجه تسمیه اوستیا
با دقت در نامهای محلی این قوم که عبارتند از «ایرون» و «دیگورون» و نامهای روسی آنها که عبارتند از آستینی، دیگوری، ایرونی و ایری، نشانههای قومیت ایرانی را در آنها میتوان یافت، چرا که جزء «ایر» در این اسامی همان است که در لفظ «ایران» نیز بکار رفته است، چنانکه گفته میشود نامی که بومیان این سرزمین برخود نهاده بودند «ایرستان» بوده که این نام در زبان روسی و به تبع آن در زبانهای اروپایی به اوستیا تغییر یافته است. [۲۹]
ویژگیهای جغرافیایی اوستیا
این منطقه از مناطق بسیار خوش آب و هوای قفقاز محسوب میشود که مورخین از آن تحت عنوان الان سرزمینی که در مغرب دریای خزر قرار دارد یاد کردهاند و در منابع تاریخی از درّالان به عنوان یکی از خرم ترین شهرها نام برده شده است. [۳۰]
صاحب نزهه القلوب ضمن یاد کردن از الان به عنوان اقلیم پنجم در توصیف آن میگوید:
هوایش به غایت خوب است و بسردی مایل است و حاصلش غلات باشد و علفزارهای نیکو و شکارگاههای خوب فراوان دارد. این منطقه هم اکنون در قلب قفقاز و در دامنه سلسله جبال قفقاز قرار دارد. مساحت آن ۱۱۹۰۰ کیلومتر مربع میباشد و کل جمعیت آن در حدود ۷۰۰۰۰۰ نفر میباشد. همسایگان آن شامل داغستان، کاباردینوبالکار، چچن و اینگوش در جمهوری فدراتیو روسیه و جمهوری گرجستان میباشد. این منطقه هماکنون به دو جهموری خودمختار تقسیم شده که عبارتند از:
۱) جمهوری اوستیای شمالی یا آلانیای شمالی، که در جنوب غربی روسیه و بر دامنه شمالی رشته کوههای قفقاز قرار دارد و از جنوب با گرجستان هممرز است. این جمهوری به صورت خودمختار، تابع روسیه است و مساحت آن ۸۰۰۰ کیلومتر مربع و پایتخت آن شهر «ولادی قفقاز» میباشد. این جمهوری دارای ۶ شهر و ۷ شهرک است و جمعیت آن در سال ۱۹۸۵ بالغ بر ۶۱۲۰۰۰ نفر بوده است. ۷۱ درصد از اهالی از مردم اوست و بقیه از روسها، اینقوشها، ارامنه و دیگر ملیتها میباشند.
منابع اصلی این جمهوری شامل ذخایر سرب و روی است. بعلاوه از نظر کشاورزی شرایط مستعدی را دارا میباشد. غلات، نیشکر، انواع میوه و سبزیها و محصولات لبنی از تولیدات اصلی آن محسوب میشوند.
صنایع مهم آن شامل استخراج سرب و روی، معدن، الوار، بافندگی، صنایع غذایی، صنایع تولید فلز، ماشینسازی، تراکتورسازی، صنایع تولید ادوات برقی، مواد شیمیایی و شیشهسازی است.
دانشگاه اوستیای شمالی در حدود ۷۰۰۰ دانشجو دارد که در رشتههای مختلفی چون فیزیک، ریاضیات، شیمی، زیستشناسی، تاریخ، زبانشناسی، اقتصاد و حقوق مشغول به تحصیل هستند.
۲. اوستیای جنوبی: این جمهوری بر روی شیبهای جنوبی رشتهکوههای قفقاز و در شمال تفلیس- مرکز گرجستان- قرار دارد و از شمال با جمهوری خودمختار اوستیای شمالی هم مرز است و تحت سلطه گرجستان میباشد. مساحت آن ۳۹۰۰ کیلومتر مربع و پایتخت آن تسخینوالی است. این ایالت دارای یک شهر و چهار شهرک است و جمعیت آن در سال ۱۹۸۵ بالغ بر ۹۹۰۰۰ نفر بوده است که ۲/۶۶ درصد آنرا اوستیها تشکیل دادهاند و بقیه شامل اینگوشها، گرجیها، روسها، ارمنیها و یونانیها میشوند و در مجموع ۴۰ ملیت در آن سکونت دارند. صنایع آن شامل صنعت معدن، ماشینسازی، الوار، تولید مصالح ساختمانی، صنایع غذایی و دیگر صنایع سبک میشود. مهمترین محصولات کشاورزی آن غلات- گندم، جو، ذرت- است و دامداری نیز در آن رواج دارد.
زبان، نژاد و مذهب
مردم اوستیا از نژاد ایرانی و اخلاف آلانها و سکاهایی هستند که قرون وسطی به قفقاز مهاجرت کردند. نژاد اوستیها آمیزهای از ریشههای ایرانی- یافثی است. زبانشان به گروه ایرانی از خانواده زبانهای هند و اروپایی تعلق دارد و جانشین زبان باستانی قبایل آلانی است.
از نظر مذهبی اکثر اوستها مسیحی ارتدوکس بوده و تعداد کمی از آنها مسلمانان سنی مذهبند، که اکثراً در اوستیای شمالی زندگی میکنند.
خاستگاه قومی، تاریخی و قرابتهای نژادی- زبانی اوستیا با ایران
قدمت وخاستگاه مردم اوست به چندین سده قبل از میلاد میرسد و از لحاظ نژادی از بازماندگان اقوام ایرانی قفقاز یعنی سکاها (سده هشتم و هفتم پیش از میلاد)، سارماتها (سده چهارم تا یکم پیش از میلاد) و آلانها (سده اول میلادی) هستند. [۳۱]
سارماتها در میان یونانیان و رومیان برای نشان دادن طوایف ایرانی که در سدههای دوم و سوم پیش از میلاد از شرق به غرب و تا دانوب و اروپای غربی پیش رفتند مطرح بودهاند.
به گفته هرودت سارماتها از اقوام ایرانی سکایی بودهاند که از سکاهای جوان و آمازونها شکل یافتند. بقراط نیز در این عقیده با وی همراه است. این قوم متعلق به شعبه شمالی گروه ایرانی زبان ساکن در آسیا بوده که در قرن سوم قبل از میلاد جانشین سکاها در جنوب اوکراین شدند و تا حمله گوتها و هونها در این سرزمین باقی ماندند و با مادها، پارسها و پارتها از نظر نژادی پیوستگی نزدیکی داشتهاند و زبانشان وابسته به زبان اوستایی بوده است که از زبان سکاها گرفته شده است.
در متون کهن اسلامی از آنها به صورت «سرم و سلم» یاد شده[۳۲] و در اساطیر ایرانی از «سلم» به عنوان یکی از پسران فریدون یاد شده که داستان این وجه تسمیه از این قرار است:
«فریدون سر دودمان کیانیان سرزمین زیر فرمان خویش را میان سه فرزندش ایرج، سلم و تور تقسیم کرد و هریک از بخشهای ملک فریدون و نیز اقوام ساکن این بخشها به نام فرمانروایان آنها ذکر شده است».
براین اساس غالب خاورشناسان، قوم سلم را همان طوایف معروف Sarmat یا Saurmat میدانند که ریشهای ایرانی و آریائی داشتهاند. [۳۳]
در اوستا نیز از سارمتها تحت عنوان «سئیریم» یاد شده و در فرودین یشت بند ۱۴۳ چنین آمده: «فروهرهای مردان پاکدین ممالک ایران را می ستاییم، فروهرهای زنان پاکدین ممالک ایران را میستاییم. فروهرهای ممالک توران را میستاییم، فروهرهای زنان پاکدین ممالک توران را میستاییم، فروهرهای مردان پاکیدن ممالک سئیریم را میستاییم، فروهرهای زنان پاکدین ممالک سئیریم را میستاییم».[۳۴]
همچنین در مآخذ گرجی آمده که خواهر «فرنواز» فرمانروای سرمت با شاه اوس ازدواج میکند و این ازدواج که در سده سوم پیش از میلاد صورت میگیرد باعث اتحاد در قفقاز میشود.
نام «فرنواز» نامی است ایرانی و نشانگر خاستگاه ایرانی سرمستهاست.
براساس مطالب گفته شده بسیاری از محققان معتقدند که اقوام ایرانی، سکایی و سارمات از یک ریشه و نژاد بودهاند. پروفسور آبایف- که خود از مردم اوستیای شمالی است- در این باره چنین مینویسد:
«اقوام سکایی و سرمتی تنها اقوامی از تیرههای ایرانی بودند که آیین زرتشت به سرزمینشان راه نیافت» وی از دیدگاه زبانشناسی اثبات میکند که منشاء اقوام ایرانی، تورانی- سکایی- و سرمت یکی است. [۳۵]
سامارتها از آسیای مرکزی به حرکت درآمدند و برسکاها غلبه کردند، گفته میشود آنها در نژاد ایرانی خالصتر از سکاها محسوب میشدهاند و حتی در بعضی از منابع آمده که پارتها شعبهای از سامارتها محسوب میشدهاند.
در کاوشهای باستانشناسی از گورهای سارماتها مربوط به سدههای ۳-۶ پیش از میلاد، وجود ارتباط آنها با ایرانیان کاملاً مشخص است. سرزمین سرمتها از شمال شرقی دریاچه آرال تا رود ولگا امتداد داشته است و از لحاظ اداری بسیار با کفایت بودند. پس از فتح اورسیای غربی بر منطقهای که امروزه در جنوب روسیه واقع است تسلط سیاسی کامل خود را برقرار کردند.
این قوم در فنون جنگی مهارتهای زیادی داشتند و از زمرهی اولین اقوامی محسوب میشوند که به علت کمبود آهن از استخوان برای ساخت نوک نیزهها و تیرها استفاده کردند و در کنار آن از استحکامات چوبی محکمی برای نگهداری وسایل نظامی استفاده میکردند.
جنگ به نوعی به عنوان نماد زندگی آنها محسوب میشد به طوری که از آنها به عنوان قومی که بر پشت اسبانشان زندگی میکردند نام برده شده و همین مسئله باعث آن شد که به تدریج قدرتی قوی از آنان در منطقه ایجاد شود و در سال ۳۷۴ میلادی توانستند شکستهای سختی به رومیها وارد کنند.
در کنار این روحیه جنگجویی و سلحشوری از نظر فرهنگی از سطح تمدن بالایی برخوردار بودند به طوری که در لشگرکشیها قومی مخرب محسوب نشده و قصد نابودی شهرها را نداشتند، بلکه موج تازهای از فاتحان ایرانی محسوب میشدند، که قصد گسترش فرهنگ ایرانی را داشتند.
سنگ نوشتههای پانتیکاپیم تانایس البیا بهترین توصیف کننده ریشه زبان و فرهنگ ایرانی آنهاست. از نظر دینی همانند ایرانیان مظاهر طبیعت و آتش را میپرستیدند. زن در میان آنها از موقعیت والایی برخوردار بود به طوری که در میان بعضی از آنها زنسالاری وجود داشته است و زنان بخش مهمی از نیروی جنگی آنها محسوب میشدند، تا آنجا که براساس سنت مرسوم تا زمانی که در جنگ دشمنی را از پای در نمیآوردند حق ازدواج نداشتند.
سامارتها هرگز قومی همگون نبودند و از طوایف مختلفی تشکیل میشدند که مهمترین آنها عبارتند از: یازیگها، (در قرن اول میلادی در حوزههای رود دانوب و تئیس مستقر شدند) روکسولانها (میان دانوب و دن زندگی میکردهاند)، سیراکها، آورسها، آنتاها و آلانها که نیرومندترین آنها محسوب میشدند گفته میشود بتدریج سارماتها نام خود را به طوایف خویشاوند، بخصوص آلانها نسبت دادند. آلانها از اقوام ایرانی سارماتی بودهاند که در حدود دو هزار سال پیش اقوام اسکیفی و سارماتی را متحد کردند و در هزاره یکم میلادی پیدا شدند که از سده اول میلادی از نواحی شمالی دریای مازندران به مناطق جنوبی یعنی جنوب قفقاز کوچ کردند، که در جغرافیای یونانی و رومی و وقایع نویسان چینی قرن اول پیش از میلاد که به آنها اشاره شده است.
آلانها که در بسیاری از منابع غربی از نیاکان آسها، تلقی میشوند، از سده دوم میلادی در جنوب روسیه و غرب آسیا نیرویی عمده محسوب میشدند. بسیاری از باستانشناسان از یکسانی آسها، آلانها و پارتها خبر میدهند و آنها را در زمره اقوام ایرانی قرار میدهند.
محققان در بررسی منابع کهن چینی که مربوط به دوره «هان» میشود، این مسئله را تأیید کردهاند، چرا که در این منابع از پارتها تحت عنوان آن-سیها یاد شده که منابع غربی، آن- سیها را با آسها و آلانها یکی دانستهاند به علاوه در خوارزم از قرن دوم قبل از میلاد از اقوام آئورس نام برده شده که نویسندگان چینی آن راین تسای نوشتهاند و در طی قرن بعد اقوام آئورس به حرکت درآمده و روبجانب غرب نهادند یعنی همان راهی را در پیش گرفتند که سابقاً سکاها و سارماتها دنبال کرده بودند و درنهایت بعد از نیمه اول سده نخست پیش از میلاد نام آئورس محو شد و آنان را آلان خواندند.
همین افراد اشاره دارند به خبری مبنی بر اینکه در سرزمینهای استپ ینتسای عدهای زندگی میکنند که آلان لوئی نام دارند و به همین دلیل پادشاهی آن نام خود را به آلان لوئی تغییر داد استرابو از آنها تحت عنوان آئورسی یاد میکند که با سارماتها پیوستگی خاصی داشتهاند و بر این اساس برخی از دانشمندان آلانها را با سلسله اشکانیان مربوط دانسته اند. کشف بقایای باستانشناسی پارتی در مناطقی واقع در شرق دریای خزر و یکسانی پرچم هردو گروه- که اژدها بوده است میتواند مؤید این مطلب باشد.
به غیر از این در مورد پارتیان چنین مشهور است که آنان قومی جنگجو و بیابانگرد به نام «پارن» بودند که از آسیای مرکزی به ترکستان جنوب غربی تاختند و پس از ورود به فلات ایران، استاندار سلوکی استان «پارتیا» برکنار کردند، دولتی مستقل بوجود آوردند و خود را پارتی نامیدند که نشان از سکونت اولیه آنان در قفقاز و آسیای مرکزی و در کنار آلانها دارد.
در سده دوم میلادی اتحاد قومی پدید آمده در میان اقوام ایرانی نژاد و ایرانی زبان، موجب ظهور دولتی قابل توجه در مرکز و شمال قفقاز شد و آلانها حکومت قدرتمندی را ایجاد کردند. به طوری که پادشاه آنها قادر بود دویست هزار کماندار را در یک زمان به کار گیرد و با داریوش اول علیه سکاها متحد شدند و بعدها از متحدان مهرداد اشکانی بشمار آمدند و در زمان ساسانیان آلان از نواحی ایران محسوب شده و حکمران آن را شاه میخواندند و شاه ساسانی شاه شاهان نامیده میشد. [۳۶] به تدریج سرزمین آلانیا رشد و گسترش زیادی پیدا کرد، بطوریکه جاده ابریشم از سرزمین آنها عبور میکرد و شهر کاشک از مهمترین مراکز تجاری و بازرگانی آنان بشمار میآمد.
به گفته آمیانوس مارسلینوس تاریخنگار بیزانس آنها از هنر و فرهنگ والایی برخوردار بودهاند و خدای مارس را میپرستیدند و در عین حال از قدرت نظامی بالایی برخوردار شدند و شهرهایی چون خیلان و درّالان به عنوان مهمترین مراکز نظامی و استراتژیک آن زمان محسوب میشدند، چنانچه صاحب کتاب حدود العالم در وصف درّالان میگوید: «شهریست چون قلعه بر سر کوه و هر روزی هزار مرد بنوبت باره این قلعه نگاه دارند». در سال ۳۷۲ میلادی، کشورگشایی هونها دولت سارمتها و در رأس آنها آلانها را ساقط و منقرض ساخت و ضربات سختی به تمدن آنها وارد کرد. [۳۷] آمیانوس مارسلینوس درباره حمله هونها به سرزمین آلانها چنین شرح میدهد: «هونها از سرزمین آلانها گذشتند، بسیاری را کشتند و مورد نهب و غارت قرار دارند و متعاقب آن در سرزمینهای پرمحصول وسیعی، به غارت و چپاول دست زدند» این حملات مردم آلان را به دو شعبه تقسیم کرد: عدهای بسمت غرب مهاجرت کردند و به اروپا وارد شدند و در سراسر سده چهارم میلادی به همراه هونها در جنگهای اروپا شرکت کردند و گروهی دیگر در منطقه باقی ماندند که در اینجا اشارهای به سرنوشت هر دو گروه خواهیم داشت.[۳۸]
پانویس
- ↑ Pliny the Elder. "Natural History," book six, chap. XVII
- ↑ منطقه قفقاز - ILSC Group http://ilscgroup.com › project › این-...
- ↑ انوشه، حسن، دانشنامهٔ ادب فارسی: ادب فارسی در قفقاز (آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و جمهوری خودمختار داغستان). تهران: ۱۳۸۲
- ↑ CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
- ↑ Caucasian peoples.
- ↑ «ترکیب قومی قفقاز»، حبیب برجیان، فصلنامهٔ ایرانشناخت، پاییز 1377، شماره 10، صص 241-206
- ↑ حامد کاظم زاده. «مناقشات قومی در قفقاز شمالی و راهکارهایی برای سیاست قفقازی ایران». پرتال جامع علوم انسانی. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۰-۰۱
- ↑ Coon, Carleton Stevens (1939). The Races of Europe. New York: The Macmillan Company. pp. 400–401. "This third racial zone stretches from Spain across the Straits of Gibraltar to Morocco, and thence along the southern Mediterranean shores into Arabia, East Africa, Mesopotamia, and the Persian highlands; and across Afghanistan into India[...] The Mediterranean racial zone stretches unbroken from Spain across the Straits of Gibraltar to Morocco, and thence eastward to India[...] A branch of it extends far southward on both sides of the Red Sea into southern Arabia, the Ethiopian highlands, and the Horn of Africa."
- ↑ Grolier Incorporated, Encyclopedia Americana, Volume 6, (Grolier Incorporated, 2001), p.85
- ↑ Pickering, Robert (2009). The use of forensic anthropology. CRC Press. p. 82. ISBN 1-4200-6877-6.
- ↑ Smay, Diana and Armelagos, George. Emory University. "Galileo Wept: A Critical Assessment of the Use of Race in Forensic Anthropology
- ↑ Smay, Diana and Armelagos, George. Emory University. "Galileo Wept: A Critical Assessment of the Use of Race in Forensic Anthropology
- ↑ American Association of Physical Anthropologists (27 March 2019). "AAPA Statement on Race and Racism". American Association of Physical Anthropologists. Retrieved 19 June 2020.
- ↑ Pakstis, Andrew J.; Gurkan, Cemal; Dogan, Mustafa; Balkaya, Hasan Emin; Dogan, Serkan; Neophytou, Pavlos I.; Cherni, Lotfi; Boussetta, Sami; Khodjet-El-Khil, Houssein (2019-12). "Genetic relationships of European, Mediterranean, and SW Asian populations using a panel of 55 AISNPs". European Journal of Human Genetics. 27 (12): 1885–1893. doi:10.1038/s41431-019-0466-6. ISSN 1018-4813. PMC 6871633 Check |pmc= value (help). PMID 31285530. Check date values in: |date= (help)
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص555
- ↑ منتقلة الطالبیه، ابواسماعیل طباطبا، ص88
- ↑ علیاکبر مهدیپور، آستانه مبارکه بی بی هیبت، در: محمد ملکی، سفیران رستگاری(سی مقاله درباره امام زادگان)، ص27-33
- ↑ در مجموعهای با عنوان «فرزانگان قفقاز» از این قلم در معرّفی این بعد از فرهنگ دینی قفقاز تلاش شده است
- ↑ نجاشی، رجال، ص308؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص166 و 253
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج2 ص451
- ↑ درباره برخی از اصحاب ائمه(ع) که اهل تفلیس بودهاند ر.ک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج16، ص14-15
- ↑ دو قرن مقاومت عالمان دینی قفقاز در برابر كفر و الحاد و ... http://tarikh.nashriyat.ir › node
- ↑ ر.ک:مقاله مسیحیت
- ↑ مذهب و بحران در قفقاز | فراتاب http://www.faratab.com › news › مذه...
- ↑ دو قرن مقاومت عالمان دینی قفقاز در برابر كفر و الحاد و ... http://tarikh.nashriyat.ir › node
- ↑ سمبل ولادی قفقاز - مسجد مختار اف | مرکز ترجمه دولتی آذربایجان https://www.aztc.gov.az › posts
- ↑ دکتر رفیعفر، میزگرد فرهنگ و تمدن مشرقزمین، فصلنامه مطالعات ملی، سال دوم، بهار ۱۳۸۰، ص ص ۲۵، ۲۴، ۲۳
- ↑ بهزادی، رقیه، قومهای کهن در آسیای مرکزی و قفقاز، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، چاپ اول، پیشگفتار، ص ۱۶
- ↑ پرفسور کریستن سنآرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، دنیای کتاب ۱۳۶۸، ص ۵۳. و برجیان، حبیب، ریشههای تاریخی جنگهای کنونی در قفقاز، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره ۳۰، تابستان ۷۹، ص ۱۰۱
- ↑ مجهول، حدودالعالم من المشرق الی المغرب، ۳۷۲ قمری، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، کتابخانه طهوری، تهران ۱۳۶۲، ص ۳۵
- ↑ بهزادی، رقیه، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالملی، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳، ص ۱۹۱
- ↑ طبری، محمد بن جریر، «تاریخ الرسل و الملوک»، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، تهران، ۱۳۵۲، ص ۱۵۳
- ↑ معین، دکتر محمد، فرهنگ فارسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۱، جلد پنجم، ص ۷۹۰.
- ↑ «پشتها» گزارش استاد پورداوود، به کوشش دکتر بهرام فرهوشی، چاپ سوم، ج۲، تهران، ۱۳۵۶، ص ۱۰۸
- ↑ آبایف، و. ای، شرحی در پیرامون واژهشناسی نامهای خاص ایرانی، ترجمه عنایت الله رضا، مجله بررسیهای تاریخی، سال ۱۲، شماره ۳، ص ۲۴
- ↑ محمودآبادی، اصغر، پژوهشهایی در تاریخ، فرهنگ و سیاست ایران باستان، دفتر پارینه، اهواز، انتشارات مهزیار، چاپ اول ۱۳۶۸، ص ۲۴۱ و خدادایان، اردشیر، تاریخ ایران باستان هخامنشیها، مجموعهی سوم، نشر به دید، چاپ اول، ۱۳۷۸، صص ۴۷ و ۵
- ↑ سدییو، رنه، پرواز بر فراز تاریخ جهان، ترجمهٔ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، شرکت نشر آشتیانی، چاپ اول ۱۳۶۸ صص ۱۱۸ و ۱۲۱
- ↑ اوستی ها, ایرانیانی در قلب قفقاز - ویستا https://vista.ir › ... › علوم انسانی