ابلقیه
ابلقيه طبرى مىنويسد: ابلقيه گروهى از «راونديه» بودند، كه پيرو مردى پيس شدند كه او را به زبان عرب ابلق مىگفتند. وى از غلاة راوند بود، و درباره
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 14
آل عباس غلو مىكرد. او مىگفت: روحى كه در عيسى بن مريم وجود داشت در على (ع) بن أبي طالب و ديگر ائمه شيعه حلول كرد، و از ابدان ايشان به بدن ابراهيم بن محمد امام عباسى درآمد، و سپس در ابو جعفر منصور «حلول» كرد و همه ايشان خدايانند. وى تمام چيزهاى حرام و ناروا را حلال و روا مىدانست. گروهى از پيروان خود را به خانه خويش دعوت مىكرد و به آنان مىخورانيد و مىنوشانيد و آنان را با زن خويش همبستر مىساخت، تا اين كه اسد بن عبد اللّه القسرى البجلى بر وى دست يافت و او و كسانش را بكشت. طبرى مىگويد: پيروان او تا زمان وى وجود داشتند. ايشان ابو جعفر منصور را جانشين ابراهيم امام دانسته و مىپرستيدند و او را خدا مىدانستند، و به كاخ سبز او در آمدند و بر بام رفته و بمانند آن كه قصد پرواز دارند خود را از بالاى كاخ بر زمين مىافكندند و خويشتن را هلاك مىساختند. جماعتى از ايشان سلاح پوشيده فرياد يا ابا جعفر بر مىداشتند و مىگفتند: اى ابا جعفر «انت، انت» تو همان توئى، يعنى تو خدايى تا آن كه روزى ابو جعفر منصور با عدهاى از لشكريان خويش بر آنان كه با سلاح بر او خروج كرده بودند بتافت، و آنان را از دم شمشير بگذرانيد. ظاهرا اين فرقه با همان «راونديه» از غلاة شيعه بنى عباس باشند، و آنان را به مناسبت اعتقاد به الوهيت ابراهيم بن محمّد امام، ابراهيميه نيز مىگويند.-: راونديه. تاريخ الرسل و الملوك، ج 10، ص 418 حوادث سال 158 ه. تلبيس ابليس، ص 102.