عبادت

نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۰ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'نوشته ها' به 'نوشته‌ها')

عبادت به معنى «خضوع» است. آن‌گونه که طبری در تفسیر «جامع البیان» مى‌گوید: اصل عبودیت « که به نظر او شامل عبادت نیز مى‌شود » نزد همه عرب به معنى ذلت و خاکسارى است. [۱] قرطبى نیز مى‌گوید: «اصل عبادت خضوع است» [۲][۳][۴][۵]لازم به ذکر است برخى از منابع یاد شده به جاى «خضوع» لفظ «ذلت» آورده‌اند، که نزدیک به خضوع است. یا «نهایت خضوع» است.[۶][۷][۸]

تعریف عبادت

مفهوم «عبادت» در استعمال متداول و شایع آن تا حدودى مورد اختلاف است و در این زمینه چند نظر وجود دارد:

نهایت خضوع

همان معناى اصلى، یعنى خضوع یا نهایت خضوع. این معنا مورد قبول اکثر واژه شناسان است.[۹][۱۰][۱۱]همان طور که گفته شد اکثر کتابهاى لغت و بسیارى از کتاب‌هاى تفسیر همین معنا را مورد تأیید قرار داده‌اند.

اطاعت و فرمانبرداری

اطاعت و فرمانبرداری[۱۲][۱۳][۱۴][۱۵]برخى نیز «عبادت» را «اطاعت خاشعانه» دانسته‌اند [۱۶]

معانی متعدد به تناسب موارد

معانى متعدد به تناسب موارد [۱۷] (مثل خضوع، اطاعت و ...)

عمل مقرون به قصد قربت

عملى که همراه با «قصد قربت» و انگیزه الاهى است. با دقت در مفهوم و کاربردهاى واژه «عبادت» روشن مى‌شود که هر چند عبادت نوعى خضوع و فروتنی است، اما هر خضوعى عبادت نیست. بدون شک کسى که در برابر شخصى تواضع و خضوع مى‌کند نمى‌گویند او را عبادت کرده است. همچنین هرگونه «اطاعت» و فرمانبردارى مصداق عبادت نیست. اینکه در اسلام عبادت غیر خدا حرام است اما تواضع و اطاعت دیگرى جایز است. دلیل بر این مطلب است که عبادت مرادف این دو واژه نیست. بنابراین، معناى اول و دوم مورد تأیید نیست.

ارزیابی تعاریف

نظریه سوم، که عبادت را چند مفهومه گرفته است، هر چند ممکن است صحیح باشد، اما سؤال اصلى این است که مفهوم اولى و شایع عبادت کدام است؟ به عبارت دیگر، عبادت ممکن است معناى حقیقى اولى و ثانوى داشته باشد، در این صورت باید مفهوم متداول و نخستین آن که بدون قرینه از آن فهمیده مى‌شود روشن گردد. نظریه چهارم، یعنى عملى که با قصد قربت و جهت‌گیرى الاهى باشد، مورد قبول اکثر عالمان فقه و اصول[۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲] و برخى دیگر است. خاطر نشان مى‌شود، مقصود اکثر عالمان فقه و اصول از این تعریف، عبادتى است که در اسلام مطرح است، نه دقیقا بیان معناى لغوى آن (چنان که در متن توضیح داده شده است)به نظر مى‌رسد این معنا نزدیک‌ترین معنا به مفهوم عبادت باشد، با این توضیح که، بنابر اینکه مفهوم اصلى عبادت خضوع و خشوع باشد، منظور از آن خضوعى است که همراه با نوعى «تقدیس» مقصود از «تقدیس» هرگونه تقدیسى نیست (مثل تقدیس امام یا پیامبر»، بلکه مقصود قداستى است که جنبه الوهیت و ربوبیت داشته باشد.باشد، یعنى خضوعى که با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت معبود اعم از اینکه خداى حقیقى باشد یا پندارى و اعم از اینکه رب مطلق باشد یا رب النوع و ... انجام شود. این تفسیر از عبادت را «علامه بلاغى»[۲۳] و همچنین «شهید مطهری»[۲۴] ، بیان کرده است مرحوم حاج مصطفى خمینى نیز در تفسیر خود آن را به ‌عنوان «وضع تعینى» (و نه تعیینى» براى عبادت تأیید مى‌کند. زیرا اگر خشوع توأم با تقدیس (به مفهومى که بیان شد) نباشد، مثلا در برابر انسانى بدون اعتقاد به ربوبیت خضوع کند، مصداق «ادب» و احترام است، نه «عبادت». شاید مقصود برخى اهل لغت و تفسیر که عبادت را به مفهوم «نهایت خضوع»[۲۵][۲۶] یا «اطاعت خاشعانه» [۲۷] دانسته‌اند نیز همین معنا باشد. لسان العرب» در یک مورد، «عبد» را به «تأله» تفسیر کرده که شاید به مفهومى که گفته شد نزدیک‌تر باشد. این مفهوم، لااقل معناى حقیقى اولى و شایع عبادت است عبادت مى‌تواند معناى «اسم مصدرى» داشته باشد، که بدین معنا بر نماز و روزه و مانند آن اطلاق مى‌شود و مى‌تواند «مصدر متعدى» باشد که به معناى «عبادت کردن» (بجا آوردن نماز و ...» است و اگر معنایى درگیر چون خضوع، اطاعت و ... دارد، معناى حقیقى ثانوى (یا مجاز) است (که نیاز به قرینه دارد). مؤید این مطلب، سخن امام صادق علیه‌السلام درباره حقیقت عبادت است که فرمود: «نیت خوب - قصد قربت - داشتن در اطاعت، آن‌گونه که خدا دستور داده است»[۲۸]

مفهوم قصد قربت

منظور از «قصد قربت» در تعریف عبادت، آن است که عمل، انگیزه و جهت الاهى داشته باشد، اعم از اینکه به خاطر محبت و رضاى حق باشد یا امتثال امرا و یا شکرگذارى به درگاه او یا دستیابى به بهشت یا فرار از عذاب و ....

معادل فارسی عبادت

معادل فارسى لفظ عبادت را برخى «بندگی» و «پرستش» دانسته‌اند.[۲۹] البته فرهنگ معین عبادت را به صورت مصدر متعدى معنا کرده است، یعنى پرستش کردن، بندگى کردن. [۳۰] همان طور که توضیح داده شد، واژه عبادت، بر نوعى «تقدیس» دلالت دارد، در حالى که واژه «بندگى» (بدون قید) فاقد این ویژگى است، از این رو در مورد بندگى انسان‌ها نسبت به یکدیگر نیز فراوان استعمال مى‌شود، که مرادف «بردگى» و «غلامى» است لفظ «بندگى» در واقع بیشتر، معادل واژه «عبودیت» است، نه «عبادت» . البته اگر از واژه «بندگى»، بندگى خاص، یعنى «بندگى خداوند» اراده شود، دلالت بر تقدیس مى‌کند، لکن چنین معنایى از لفظ «بندگى» (بدون قید) فهمیده نمى‌شود. اما کلمه «پرستش»، به مفهوم عبادت نزدیک‌تر است، زیرا مشتمل بر ویژگى «تقدیس» نیز هست.حداقل بخشى از عبادت (همان طور که امام خمینى در تهذیب الاصول فرموده است معادل پرستیدن (مصدر متعدى) است. واژه «عبودیت» نیز (همانند عبادت) در اصل، به نظر بسیارى از واژه‌شناسان، به مفهوم «خضوع» است.[۳۱][۳۲] و در استعمال متداول آن، معانى متعددى چون خضوع [۳۳] (که همان معناى اصلى است)، اطاعت، [۳۴] پرستش گفته شده است. [۳۵] برخى نیز «عبودیت» را مرادف با «عبادت» دانسته ‌اند.[۳۶][۳۷] همان طور که هر «اطاعتى» نیز عبودیت نیست (هر چند عبودیت بدون اطاعت معنا ندارد). نظر دیگر، که عبودیت را مرادف عبادت دانسته است، نیز با کاربردهاى این واژه سازگار نیست. زیرا لفظ «عبادت»، در استعمال شایع آن، نوعا درباره خدا به کار مى‌رود، البته واژه عبادت و مشتقات آن در مورد غیر خدا هم استعمال شده است، لکن یا حقیقت ثانوى است یا مجاز. [۳۸] درحالى که لفظ «عبودیت» در مورد انسان نیز فراوان استعمال مى‌شود. در برخى دعاها آمده است «... اى کسى که یوسف را بعد از عبودیت (بردگى) پیامبر قرار دادى».[۳۹] همچنین در مورد «زید» که در خدمت پیامبر بود و پدر و مادر وى او را از پیامبر خواستند، اما زید خدمت‌گزارى نزد آن حضرت را بر رفتن به نزد پدر و مادر ترجیح داد، به او گفتند: «اتختار العبودیة»، یعنى: آیا عبودیت را بر آزادى ترجیح مى‌دهى .... [۴۰] در کتابهاى فقهى نیز عبودیت در مورد غلام و برده استعمال شده است. به‌عنوان مثال در کتب فقه آمده است: «و لا یجوز رد الحر الى العبودیة»، یعنى، جایز نیست انسان حر و آزاد شده را به بردگى و عبودیت برگرداند [۴۱]

تشابه عبودیت و عبادت

به نظر مى‌رسد واژه «عبودیت» به دلیل کاربردهاى آن به مفهوم «بندگى»، «بردگى»، «مملوکیت»، «عبدیت» و مانند آن است. در کتاب بحار قضیه‌ اى را از یکى از اصحاب امام صادق علیه‌السلام نقل مى‌کند که مشتمل بر جمله‌اى است که مى‌تواند شاهدى بر مطلب فوق باشد. وى مى‌گوید: در مسافرت به مدینه همسفرى داشتم که (به دلیلى) کمر به خدمت و «عبودیت» او بستم: «.... و طنت نفسی علیه من خدمته و العبودیة له..» [۴۲] عبودیت اگر به خدا انتساب پیدا کند، شخصى به واسطه آن، عنوان «عبدالله» مى‌یابد ر روایات متعدد آمده است: بهترین نامها آن است که دلالت بر عبودیت کند مثل عبدالله و عبدالرحمان و ... [۴۳] و اگر به غیر خدا انتساب پیدا کند، عنوان «عبد غیر خدا» مى‌یابد. در کتاب «شرح الاسماء الحسنى» نوشته «حاج ملا هادى سبزوارى» آمده است: در شب معراج به پیامبر خطاب شد: «هر چه از سعادت‌ها که مى‌خواهى درخواست کن! پیامبر گفت: من را به عبودیت خودت منتسب کن ! در این هنگام این آیه سبحان الذى اسرى بعبده... نازل شد». [۴۴]

تفاوت عبودیت و عبادت

تفاوت عبودیت با عبادت، بنابراین معنا (جدا از مسئله تقدیس)، این است که عبادت از مقوله «فعل» و عمل است که انسان انجام مى‌دهد، اما عبودیت «صفت» است که انسان به آن متصف مى‌شود . مثلا مى‌گویند: فلانى «صفت عبودیت» دارد، اما نمى‌گویند «صفت عبادت» دارد (بلکه فاعل آن است). این در صورتى است که عبودیت به معناى «اسم مصدرى» در نظر گرفته شود، اما اگر به صورت «مصدر متعدى» لحاظ شود، به مفهوم «بندگى کردن» است، که از مقوله فعل و عمل است و اگر به همین معنا به خدا انتساب یابد (بندگى خدا کردن)، در این صورت از نظر مصداق با عبادت یکى خواهد شد. شاید کسانى که واژه عبادت و عبودیت را به یک معنا گرفته‌ اند، اولا عبودیت را «مصدر متعدى» فرض کرده‌اند و ثانیا عبودیت مقصد یعنى عبودیت خداوند را منظور کرده‌اند.در اینجا مناسب است نظر امام خمینى قدس سره درباره موضوع عبادت، که در مبحث «تعبدى و توصلى» علم اصول بیان کرده‌اند، آورده شود. ایشان مى‌گویند: «عبادت؛ واجب آن است که نیاز به قصد قربت دارد و آن بر دو قسم است. قسم اول عبادتى است که نفس عمل براى عبودیت و تقرب به خداوند تشریع شده است مثل نماز و حج که در زبان فارسى به آن «پرستش» مى‌گویند . قسم دوم عملى است که نفس عمل براى تقرب به خداوند وضع نشده است، مثل زکات و خمس. این قسم هر چند عبادت است و بدون قصد قربت امتثال نمى‌شود، اما مصداق عبودیت و پرستش نیست» .از سخنان ایشان استفاده مى‌شود که عبادت به طور کلى عبارت است از عملى که یا قصد قربت انجام شود، اما هر عبادتى پرستش خداوند نیست بلکه عملى که براى اظهار عبودیت خداوند وضع شده است پرستش است. [۴۵]

شرایط کمال عبادات

غیر از شرایط صحّت و قبول عبادات، اموری هم جزء شرایط کمال عبادت است. این شرایط، نشان‌دهنده ارزش والاتر و محتوای بهتر و تأثیر بیشتر عبادات است. شرایط کمال عبادات، از این قرار است:

مشکل تر باشد

انجام کارها و عبادات آسان، از همه کس بر می‌آید، ولی عباداتی که دشوارتر است و همّت و اراده و رنج بیشتری لازم دارد، با ارزش تر و به کمال نزدیک تر است. قرآن، از کسانی که در دوران سختی، پیامبر خدا را یاری و پیروی کردند ستایش می کند.[۴۶] امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ با آنکه مرکب سواری داشت، ولی پیاده به سفر حج می‌رفت تا پاداش بیشتری داشته باشد. قرآن، از نماز شب خوانانی تمجید می‌کند که خود را از بستر نرم و گرم جدا کرده به نیایش و نماز می‌پردازند.[۴۷] علی ـ علیه السّلام ـ فرموده است: «اَفْضَلُ الاعمالِ ما اَکْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَیْهِ»[۴۸] برترین کارها آن است که خود را بر انجام آن وادار کنی. قرآن، پاداش و مقام مجاهدان بزرگ و سخت کوش را برتر دانسته و می‌فرماید: «فَضَّلَ اللَّهُ الُْمجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً»[۴۹]

مهم تر باشد

در انجام کارها، رعایت «اهم و مهّم»، نشان عقل و عاقبت اندیشی و مصلحت شناسی است و اسلام، در کارها به آنچه که لازم تر و مفیدتر و مهم تر است تشویق می کند، چه در آموختن، چه در عبادت، چه در انفاق. پیامبر اسلام فرموده است: «لا صَدَقَهَ وَ ذُورَحِمٍ مُحتاج»[۵۰] با وجود بستگان نیازمند، انفاق و کمک به دیگران بی ارزش است. و علی ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «لا قُربَه بِالنَوافِلِ اِذا اَضرَّتْ بِالْفَرائِضِ»[۵۱] هر گاه نمازهای مستحب، به نمازهای واجب ضرر برساند، آنگونه عبادت، موجب قرب به خدا نخواهد بود.

اثرش پایدارتر باشد

برکت، آثار فراوان و فواید ماندگار یک عمل و انسان است. کاری و عبادتی صفت کمال دارد که آثار آن زودگذر و ناپایدار نباشد. علی ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: « رُتَّ یَسیرٍ اَنْمی‌ مِنْ کَثیرٍ»[۵۲]چه بسا کارهای کم و ناچیز، که از کارهای بسیار، رشد و نمو بیشتری دارد. برخی از تألیفات و اقدامات شایسته و مراکز خدماتی به اندازه ای خیر و برکت و آثار وجودی دارد که بسیاری از آثار و نوشته‌ها و اعمال، فاقد آن است. پس برکت نیز یکی از شرایط کمال عبادات است.

در خطّ پیامبر باشد

کمال عبادات و اعمال، آن است که در مسیر و خط سنّت و سیره پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و اولیاء دین باشد، نه بر اساس تشریفات یا سنّت های موروثی از نیاکان یا محیط و خواسته مردم. عبادت، هر چه به روش معصومین ـ علیهم السّلام ـ نزدیک تر باشد ارزشمندتر است.

سبقت داشته باشد

در عبادات و کارهای نیک، سابقه ارزش دارد و پیشتازی به این گونه امور، ملاک کمال است. قرآن، به طور مکرّر، فرمانِ «سارعوا» و «سابقوا» دارد. در جایی می‌فرماید: «لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی»[۵۳] مسلمانانی که پیش از فتح مکه، انفاق و جهاد کردند، پاداش بیشتری دارند از آنان که پس از فتح مکه انفاق و مبارزه کردند. گر چه خداوند به هر دو گروه، وعده ‌پاداش داده است. پس سبقت در کارهای شایسته (انفاق و جهاد) از ملاک های کمال است. در حدیثی می خوانیم، علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «لا یتمّ المعروفُ الّا بثلاثِ خصالٍ: تَعْجیله وَ تَصْغیِرهُ وَ سترهُ»[۵۴]کار خیر، زمانی ارزش بیشتر دارد که هم زودتر انجام گیرد، هم انجام دهنده آن را کوچک پندارد (و به آن مغرور نشود) و هم پنهانی و دور از تظاهر انجام گیرد. از این رو، بهترین نماز،نماز اوّل وقت است و هر چه از اوّل وقت دورتر شود، فضیلتش کمتر می شود. در اذان که شعار رسمی ماست، می گوییم: «حَیَّ عَلَی الصَّلاهِ، حَیَّ الْفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْر الْعَمَلِ». به سوی نماز و رستگاری و بهترین کارها بشتاب...!

در شرایط دشوار انجام شود

کار نیک و عبادتی که در شرایط سلطه ستم و طاغوت ها انجام گیرد، چون فداکاری بیشتری می‌خواهد و تأثیر فراوان تر دارد، ارزشمندتر است. آنجا که فشارهای محیط بیرون و غرائز درون، دست به دست می‌دهد تا مانع عبادت و عبودیت شود، غلبه بر این فشارها و پرستش خدا، ارزش و کمال است. قرآن در ستایش از مؤمنان راستین می گوید: «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ»[۵۵] در راه خدا از ملامت هیچ ملامتگری هراس ندارند. در جای دیگر می‌فرماید: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ»[۵۶] آنان، پیام های الهی را می رسانند و از او می ترسند و از احدی جز خداوند نمی ترسند. آری... آنان که در محیط فاسد و سلطه ظالم، خود و دین خود را حفظ می‌کنند (مانند همسر فرعون) از مقام بالاتری برخودارند.

نشاط و دوام داشته باشد

بی نشاطی در عبادت، نشانه ای از نفاق است. قرآن منافقان را چنین توصیف می کند که وقتی به نماز می ایستند، نشاط ندارند.[۵۷] در مقابل، نشاط بندگی، ارزش است و نیز تداوم عبادت، کمال آفرین است. در احادیث، اعمال اندکی که پیوسته و مستمر باشد، بهتر از عبادت زیاد ولی همراه با تنبلی و ملامت و رها کردن به شمار آمده است. قرآن وعده پاداش ها و بهره‌مندی های زیاد در علم و فکر و... به کسانی داده که در طریقت اسلام، پایدار باشند: « وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»[۵۸]

عبادت خود را بزرگ نشمارد

انسان های مغرور، عبادت خود را بزرگ و مهم می بینند و از این راه، دچار تباهی اعمال می‌شوند. شرط کمال عبادت آن است که عابد، عباداتش را زیاد نبیند و مغرور نشود. امام سجاد در دعای «مکارم الاخلاق» از خداوند چنین می طلبد: «اللّهّمَّ عَبَّدْنی لَکَ و لاتُفْسِدْ عبادَتی بالعُجْبِ» خدایا به من توفیق عبادت بده و عبادتم را با «عجب» تباه مساز. احادیث بسیاری به این مضمون است که انسان عبادات و کارهای نیک خود را بزرگ نشمارد. خداوند در قرآن، از عبادت و تسبیح بسیار فرشتگان و ذکر دائمی آنان یاد می کند.[۵۹] شاید به این جهت که بندگان روی زمین، مغرور چند رکعت نماز و عبادت خود نشوند.

با بصیرت باشد

آگاهی عمیق و بصیرت و اندیشه در دین، رمز ارزشمندی کارها و عبادات است و بدون آن عمل، فاقد ارزش لازم است.

پانویس

  1. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱،ص۱۶۱.    
  2. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱، ۲۲۵.    
  3. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱،ص ۶۱.    
  4. فیومی، احمد بن محد، المصباح المنیر، ج۲ ، ص ۱۴۲.
  5. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین،ج۳، ص۱۰۵.    
  6. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، واژه «عبد»، ص۳۱۹.    
  7. معجم الفروق اللغویه، ۳۴۹.    
  8. لسان العرب، ج۳، ص ۲۷۲.    
  9. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج۲ ، ص ۱۴۲ .
  10. اقرب الموارد، ج۲ ، ص ۷۳۶.
  11. مفتاح الفلاح، ص ۲۸۷.
  12. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۳۰.    
  13. لسان العرب، ج۳، ص ۲۷۳.    
  14. صحاح، ج۲ ، ص ۵۰۲.
  15. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۷، ص۵۶.    
  16. لسان العرب،ج ۳، ص ۲۷۳.    
  17. المیزان، ذیل آیه ایاک نعبد....
  18. تهذیب الاصول، ج۱، ص۱۱۱.    
  19. الحدائق الناضره، ج۲، ص ۱۷۷.    
  20. نهایة الافکار، ج۱ ، ص ۱۸۳.
  21. فوائد الاصول،ج ۱ ، ص ۱۲۸.
  22. محاضرات فى اصول الفقه، ج۲ ، ص ۱۸۴.
  23. علامه بلاغی، آلاء الرحمان، ذیل آیه ایاک نعبد
  24. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۲۰۵.
  25. لسان العرب، ج۳ ، ص ۲۷۳.
  26. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۳۱۹.    
  27. لسان العرب، ۳ / ۲۷۳.
  28. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۲۵۴.    
  29. منتهى الارب، ج ۲ ، ص ۷۸۸ .
  30. منتخب اللغات، واژه عبادت، فرهنگ معین، ج۲ ، ص ۲۲۷۲ .
  31. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۳۰-۳۳۱.    
  32. الصحاح، ج ۲ ، ص ۵۰۲.
  33. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۳۱۹.    
  34. اقرب الموارد ج۲، ص ۳۷۳.
  35. تهذیب الاصول، ج۱ ، ص ۱۱۱.
  36. المنجد، واژه «عبد».
  37. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۳۰.    
  38. لسان العرب،ج ۳ ، ص ۲۷۱.
  39. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۸۷، ص۱۹۸.    
  40. المصنف،ج ۶ ، ص ۴۶۱.
  41. مختلف الشیعه،ج ۵ ، ص ۱۷۲.
  42. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۷، ص ۱۵۴.    
  43. کافی، ج۶، ص۱۸.    
  44. شرح الاسماء الحسنى، ص ۹۰.
  45. تهذیب الاصول، ج۱ ، ص۱۱۱.
  46. سوره توبه/۹، آیه۱۱۷.    
  47. سوره سجده/۳۲، آیه۱۵.    
  48. قصارالجمل ج۲، ص۷۴.
  49. سوره نساء/۴، آیه۹۵.    
  50. نهج الفصاحه ص۵۲۲.
  51. الحیاه ج۱، ص۳۱۸.
  52. نهج البلاغه، وصیت ۳۱.
  53. سوره حدید/۵۷، آیه۱۰.    
  54. قصارالجمل ج ۲، ص ۳۰.
  55. سوره مائده/۵، آیه۵۴.    
  56. سوره احزاب/۳۳، آیه۳۹.    
  57. سوره نساء/۴، آیه۱۴۲.    
  58. سوره جن/۷۲، ایه۱۶.    
  59. سوره انبیا/۲۱، آیه۲۰.