ابوالسرائیه

نسخهٔ تاریخ ‏۵ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۱:۰۲ توسط VahdatBot (بحث | مشارکت‌ها) (تمیزکاری)

ابوالسرائیه منسوب به ابوالسرایا سرّی بن منصور شیبانی از سرداران عرب بود و مذهب شیعه داشت و مسبب چند قیام از قیام‌های شیعه شد.

موسسس فرقه

موسس فرقه ابوالسرائیه اصفر معروف به ابوالسرایا است که نامش سری بن منصور شیبانی است. وی خود را از فرزندان هانی بن قبیصة بن هانی بن مسعود شیبانی می‌دانست و در کوفه خروج کرده بود و محمد بن ابراهیم علوی معروف به" ابن طباطبا" با او همراهی می‌کرد.[۱]

تاریخچه

گفته شده است که ابوالسرایا در آغاز کار خربنده بود و خر کرایه می‌‏داد، سپس به راهزنی افتاد و عده‏‌ای به دور او گرد آمدند. پس از آن به ارمنستان سفر کرد و در آن‌جا با سیصد سوار به خدمت یزید بن مزید شیبانی درآمد و از سرداران شد و در پیکار با خرم دینان به وی یاری می‌‌کرد. در جنگ میان امین و مأمون، فرماندهی طلایه سپاه یزید بن مزید را علیه هرثمة بن اعین سردار مأمون داشت، ولی در ادامه، یزید بن مزید را رها کرده به هرثمه پیوست. چون امین پسر هارون کشته شد و خلافت بر مأمون قرار گرفت، هرثمه از مواجبی که به وی می ‌داد بکاست. ابوالسرایا با دویست سوار سر به شورش بر داشت، و فرماندار عین التمر را محاصره کرد، و اموال او را به یغما برد و در میان یاران خویش تقسیم کرد. سپس بر شهر انبار چیره گشت، و پس از آن شهر رقه را بگرفت، و در آنجا با محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی (ع) معروف به ابن طباطبای علوی ملاقات کرد، و او را به خروج بر بنی‌عباس تشجیع نمود و به وی دست بیعت داد و سپهسالاری لشکر او را به عهده گرفت و در جمادی الثانی سال 199 هجری هر دو بر کوفه دست یافتند.

حسن بن سهل پس از شنیدن خبر سقوط کوفه، زهیر بن مسیب را با ده هزار سوار به جنگ او فرستاد. ابوالسرایا لشکریان او را شکست داد. در این میان محمد بن ابراهیم بن طباطبای علوی، چهار ماه پس از قیامش در رجب 199 ه در کوفه در گذشت و در آنجا به خاک سپرده شد.

نقل شده است که ابوالسرایا وی را مسموم کرد، زیرا پس از شکست زهیر بن مسیب، محمد بن ابراهیم می‌ ‏خواست غنایمی را که در این نبرد گرفته شده بود به تصرف خویشتن در آورد، ولی ابوالسرایا چون خود را صاحب قدرت اصلی می‌‏دانست و محمّد را مانع کار خود می‌‏پنداشت، او را زهر داده از میان برداشت. ابوالسرایا چون به نام گرفتن حق اهل بیت رسول اللّه (ص) قیام کرده و به قول خودش می‌خواست خلافت را از عباسیان گرفته به آل علی (ع) واگذارد، بر آن شد که سید علوی دیگری را به جای محمد بن ابراهیم برگزیند، پس پسری کم سن و سال را که محمد بن محمد بن زید بن علی بن حسین بن علی (ع) نام داشت به امامت برگزید. معلوم است که خلافت محمّد، نامی بیش نبود و این ابوالسرایا بود که به نام اهل بیت رسول اللّه (ص) حکومت می‏ کرد. در این زمان ابوالسرایا سکه زد و بر روی درهم‌های خود این آیه را نقش کرده بود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ. [۲] سپس ابوالسرایا لشکری آراسته قصد بصره و واسط کرد، در واسط سعید حرشی که از سوی حسن بن سهل فرمانروای آن شهر بود با او جنگید، ولی از وی شکست خورد. پس از این فتوحات، علویان در شهرهای عراق و خوزستان منتشر شدند و امور آن بلاد را به دست گرفتند. سپس ابوالسرایا، حسین بن حسن الافطس بن علی بن حسین بن علی بن أبی‌طالب را به مکّه فرستاد و محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسن بن علی بن أبی‌طالب (ع) را به مدینه گسیل داشت. ابوالسرایا پس از تصرف مداین و واسط امیرانی به یمن و حجاز و اهواز فرستاد.
پس از شکستی که در کوفه از هرثمه خورد، با هشتصد سوار گریخته روی به شوش نهاد و در آن‌جا نیز از سپاهیان حسن بن علی مأمونی فرمانروای خوزستان شکست یافته زخمی‌ گشت و می‌‏کوشید تا مگر خود را به زادگاهش رأس العین برساند، اما حمّاد کندغش در جلولا به وی رسید و او را بگرفت و در نهروان به حسن بن سهل تحویل داد. حسن دستور داد تا سر او را بریدند و جسدش را دونیم کردند و بر دو طرف جسر بغداد آویختند. (ربیع الاول سال 200 ه).

در بصره آن علوی که از سوی او آن شهر را تسخیر کرده بود زید بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی (ع) نام داشت و با او جماعتی از علویان بودند. وی را از فرط سختگیری و شدت عمل در کشتار و سوزانیدن خانه‌های مردم زید النّار می‌‏خواندند. پس از کشته شدن ابوالسرایا، حسن بن سهل، محمد بن محمد بن زید بن علی بن حسین (ع) را به نزد مأمون به مرو فرستاد، مأمون او را امان داد و از گناه وی در گذشت، ولی پس از چهل روز بفرمود تا شربتی زهرآگین به وی خورانیدند تا به قتل رسید (201 ه).

در سال 200 هجری ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین (ع) در یمن خروج کرد و از نهضت ابوالسرایا در عراق طرفداری می‌‏کرد، و مردم را به امامت محمد بن ابراهیم بن اسماعیل طباطبا می‌‏خواند، و از مکّه با گروهی از اهل بیت و علویان به یمن رفت. ابراهیم همچنان بر یمن مسلط بود و مردم را کشتار می‌‏کرد، چنان که اهل یمن او را ابراهیم الجزّار، یعنی ابراهیم قصاب و شتر کش می‏ خواندند. امّا حسین بن حسن افطس همچنان به غارت مکّه می‌‏پرداخت، و جامه کعبه را بکند و خانه خدا را عریان ساخت، و پس از چندی دو جامه بر آن از حریر نازک بپوشانید، و آنها را ابوالسرایا با نام ه‏ای به سوی او فرستاده بود و ترجمه آن نامه چنین است: این جامه به امر اصفر بن اصفر ابوالسرایا داعی آل محمد بر خانه خدا پوشانیده شد تا جامه ظلمت و سیاهی را که بنی العباس بر کعبه پوشانیده بودند برکنند، و آن را از جامه ایشان پاک کند و این نامه را در سال 199 هجری نوشت. مردم مکّه از او سخت بیمناک بودند تا آن که گروه بسیاری از ثروت مندان از آن شهر بگریختند.
حسین افطس حتی طلاهای نازکی که بر سر ستون‌های مسجد الحرام کشیده بودند با زحمت بسیار تراشیده و به غارت برد و آهن‌هایی که بر پنجره چاه زمزم قرار داشت برکند و چوب‌های ساج را که از آن مسجد بود همه را از جای کنده با دیگر اشیاء به مبلغی‏ اندک بفروخت. چون بشنید که ابوالسرایا از کوفه رانده شده و به قتل رسیده است از بیم جان خود به نزد سیدی که محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین نام داشت و پیرمردی محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت.

حسین افطس پسر وی علی بن محمد را بفریفت و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت کند و آن قدر او را وسوسه کردند تا محمد بن جعفر راضی شد. مردم مکّه در روز جمعه ششم ربیع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وی به خلافت بیعت کردند و بیعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امیرالمؤمنین خواندند. محمد بن جعفر مرد کارآمدی نبود و شایستگی این کار را نداشت، پس از چندی از خلافت جز اسمی بر او نماند و همه کارها به دست پسرش علی و حسین بن افطس اداره می‏ شد. محمد بن جعفر پس از ماجراهایی ناچار شد خود را از خلافت خلع کند و گفت: خویشتن را از بیعتی که شما با من کرده‏ اید خلع می‏ نمایم و حق را به صاحب حق که خلیفه خدا امیرالمؤمنین عبداللّه مأمون بن هارون است می‌‏سپارم (201 ه)

امّا ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمّد که در یمن خروج کرده بود سرانجام از لشکری که مأمون به آن سرزمین فرستاده بود شکست خورد و او را زنجیر شده به عراق بردند و خلیفه به وی امان داد و از گناه او در گذشت.[۳]

پانویس

  1. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۴۵، بیروت، دارصادر.
  2. سورة الصف، آیه 4.
  3. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 15 با ویرایش صوری و تغییرات اندک در برخی از جملات