اخوان المسلمین یمن
اخوانالمسلیمن یمن به دستور حسن البنا در سال 1947 توسط الجزایری الفضیل الورتلانی تاسیس شد. شیخ ورتلانی تحت پوشش شرکت تجاری فردی به نام حاج محمد سالم به یمن آمده و به فعالیت خود مشغول شد. هدف شیخ الجزایری تغییر نظام حکمرانی امامت زیدیه بود[۱].
تاریخچه
شکلگیری سازمانی اخوانالمسلمین در یمن مربوط به بعد از قیام 26 سپتامبر 1962 است. ولی تأثیرپذیری احزاب اسلامی یمن از تجربه و آموزههای اخوانی چه در زمینههای فکری و چه در زمینه حرکت سیاسی به مدتها پیش از آن مربوط است. میتوان گفت اولین آشنایی یمنیها با سازمان اخوانالمسلمین در دهه چهل از رهگذر آشنایی هیئتهای دانشجویی یمنی مستقر در قاهره و به ویژه توسط بعضی از بنیانگذاران حرکت الأحرار که گروهی از دانشجویان یمنی بودند صورت گرفت[۲] در سال 1937 هنگامی که دانشجویان یمنی همچون احمد محمد النعمان و محمد محمود الزبیری وارد قاهره شد. -زبیری، النعمان به تحصیل در دانشگاه الازهر پرداختند، در حالی که الزبیری به دارالعلوم رفت و این دو با برخی از شخصیتهای یمنی که مخالف شرایط حاکم در یمن بودند در قاهره ملاقات کردند. یکی از این اینها محیی الدین العنسی بود. او یک نظامی یمنی بود که دوره آموزشی را در عراق گذرانده و پس از پایان دوره به جای بازگشت به صنعا به قاهره آمده بود. افسران دیگری از جمله سلام فارع ولقمان، والجفری با یکدیگر ملاقات کردند و پس از مشورت و گفتگو در سال1939 تصمیم گرفتند سازمانی تشکیل دهند به نام "تیپ جوانان یمن" که هدف آن گسترش اصلاحات اجتماعی و سیاسی بود و این گروه توانست در سراسر مصر گسترش یابد و با اخوان دیدار کردند. و پس از آشنایی النعمان والزبیری با حسن البنا و تعمیق روابطشان به دنبال عضویت در اخوان مصر بودند. در سال 1938، هنگامی که هیئت یمنی به ریاست سیفالاسلام عبدالله بن الامام یحیی در کنفرانس بینالمللی پارلمانی برای بحث در مورد مسئله فلسطین شرکت کرد، این هیئت به حسن البنا متوسل شد تا دبیر خصوصی هیئت یمنی را معرفی کند. برای این کار، البنا محمود محمود أبوالسعود عضو اخوان را انتخاب کرد و هیئت را در لندن و پاریس همراهی کرد. پس از این مرحله الزبیری و النعمان به صنعا بازگشتند و به توصیه البنا آنها گروهی را به نام "جوانان برای امر به معروف و نهی از منکر" تشکیل دادند. این دو شروع به پخش برنامه این گروه در مساجد کردند که این باعث عصبانیت امام یحیی حاکم وقت یمن شد و به زندان افتاد. بعد از آزادی از زندان بسیاری از یمنیها به آنها پیوستند و آنها گروه "الیمنیین الأحرار" یا "حزب الاحرار" را تشکیل دادند و از آنجا که حاکمیت انگلیس در آن زمان مانع از ایجاد احزاب شد نام به "الجمعیة الیمنیة الکبری" 1946 تغییر یافت.
حضور اخوان در یمن
رابطه اخوان با جنبش مخالفت یمن تحقق یافت از بعد از تشکیل جمعیت یمن شکل جدی به خود گرفت و جرقه این رابطه از دیدار البنا با عبدالله الشماحی در سفر حج در سال1946 و توافق همکاری بین بنا و او در یمن ایجاد شد زیرا البنا یمن را بهترین کشور برای تشکیل دولت اخوان میدانست و برای این مهم افرادی همچون مصطفی الشکعة را برای آموزش جوانان یمنی به آنجا فرستاد. پس از انقلاب 1948 و کشته شدن امام یحیی رادیو صنعا را به دست گرفت و اوج حرکت البنا با اعزام الفضیل الورتلانی به یمن بود تبعه الجزایر بود. البنا به او ماموریت داد تا نیروهای یمنی در داخل و خارج را باهم هماهنگ سازد.
اخوان پس از ترور امام یحیی
ولیعهد احمد جانشین پدرش در 3 جمادی الاول 1367 ق، 1948 پادشاه کشور شد و خود را امام اعلام کرد او سلطنت خود را با محاکمه کسانی که خانواده وی را به رهبری اعضای اخوان که ایده اصلی ترور امام یحیی را داشتند کشتند آغاز کرد. پس از سقوط کودتا و اعدام طرفداران اخوانالمسلمین در یمن هرگونه حضور اخوانالمسلمین در یمن در زمان حکومت امام احمد حمید الدین (1948 - 1962 میلادی) پایان یافت. احمد و خانواده حاکم اخوانالمسلمین را در مصر مسئول حمایت از انقلابیون یمن دانسته بودند. اخوان به کار خود ادامه داد تا دوباره به حکومت یمن برگردد و این مهم سالها به طول انجامید. اخوان برای گسترش پایگاه خود در تودهها و نفوذ به تمام ارکان کشور تلاش کرد.
اخوان پس از امام احمد
گروهی از افسران آزاد در سال 1961 در بیمارستان الحدیده اقدام به ترور امام احمد کردند که ناموفق بود. اما کمتر از یک سال بعد "انقلاب 26 سپتامبر" با کمک مصر و با کشته شدن امام احمد به دست "افسران آزاد" علیه حکومت "امام" فوران کرد. جمهوری عربی یمن تحت رهبری عبدالله السلال و جنگ داخلی بین جمهوری خواهان مورد حمایت مصر و سلطنت طلبان مورد حمایت عربستان سعودی درگرفت. آن دوره یک جنگ خشونتآمیز بین عربستان و مصر بود که توسط وزیر خارجه سودان پایان یافت، محمد احمد المحجوب، در اجلاس خارطوم که پس از عقبنشینی ژوئن انجام شد و پس از شکست در آخرین تلاشهای خانواده حمیدالدین برای ورود به صنعا و استواری انقلابیون موضوع در سال 1970 پس از هفتاد روز محاصره حل و فصل شد. اخوان در طول جمهوریهای اول و دوم به فعالیتهای اجتماعی و تبلیغی خود ادامه داد، اما ورود سرهنگ ابراهیم الحمدی به قدرت در ژوئن 1974 با پروژه اصلاحی خود فرصتی طلایی برای اخوان بود. خصوصاً اینکه الحمدی درابتدا پیام خود را از طریق آنها به تودههای یمنی در جهت ایجاد پایههای دولتش میرساند اما در ادامه الحمدی برای کنترل قدرت اخوان دست به دامن طرفداران جمال عبدالناصر شد. در اکتبر 1977، رئیسجمهور الحمدی و برادرش عبدالله در سوءقصدی کشته شدند. بنابراین توطئهها از خارج و داخل ادامه داشت.
اخوان و علی عبدالله صالح
علی عبدالله صالح در سال 1978 به قدرت رسید. در سال 1979، افسران ناصریست به رهبری عیسی محمد سیف سعی در مخالفت با وی داشتند، اما رئیسجمهور صالح توانست کودتا را شکست دهد و آنها را اعدام کرد و سپس شروع به تحکیم پایههای حکومت خود با حمایت قبایل و شیخ عبدالله الاحمر"وابسته به اخوانالمسلمین" پرداخت. صالح با اتحاد با الاحمر و قبایل توانست ستونهای حکومت خود را تحکیم کند و سپس حزب عمومی کنگره مردم را تأسیس کند، در آن سازمانهای سیاسی مختلفی را جمع کرد و با قبایل متحد شد. اما از زمان اتحاد، رژیم صالح تا سقوط خود شاهد ثبات نبود. هنگامی که اتحاد یمن در سال 1990 برقرار شد، اخوان از تشکیل یک حزب سیاسی به نام مجمع اصلاحطلب یمن، مطابق با قانون احزاب و فعالیتهای سیاسی اسلامگرایان، شیوخ قبایل، افسران و سربازانی که به آن پیوستند، خبر داد. اخوانالمسلمین و قبایل به مقابله شدید علیه کمونیستها/حزب سوسیالیست در جنوب پرداختند و پیروز شدند ولی سالها پس از جنگ اختلافاتی بین علی صالح و اخوانالمسلمین رخ داد و آن را عبدالله الأحمر و عبدالمجید الزندانی واللواء علی صالح الأحمرهدایت میکردند تا آنجا که با وقوع بیداری اسلامی بشدت از آن حمایت کردند.
افکار
اندیشه اخوان در یمن متاثر از نگاه اخوانی و همچنین تحولات پی در پی سیاسی اجتماعی یمن است. در برخورد با اقتدار و قدرت سیاسی دارای چارچوب فکری مشخصی است و در قلب آن این اعتقاد وجود دارد که جامعه یمن یک جامعه مسلمان است و این رابطه بین آنها و مردم یمن و بین نیروهای مختلف سیاسی از جمله رژیم یک رابطهای است بر مبنای نصیحت و خیر خواهی و روابط خشونتآمیز را دنبال نمیکنند. جنبش اسلامی در یمن هرگز با دولت موضع خصومت و درگیری ندارد و این حتی در بدترین موارد انحراف فکری و حزبی نیز در تاریخ جنبش رخ نداده است. و این جنبش متقاعد نشده بود که باید از توده جامعه کنارهگیری کند، یا دست به اقدامات خشونتآمیز و مقابله بزند، و از این رو رابطه جنبش با دولت بر اساس توصیهها، راهنماییها، جهتگیریها و تلاش برای جذب حد اکثری است که به آن امکان ایجاد پلهای ارتباطی را برای همکاری با شهروندان از همه اقشار فراهم کند.