خانقاه

نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۹ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی')

خانِقاه مکانی است برای سکونت و عبادت صوفیانِ مقیم و مسافر که در آنجا به تعلیم مبانی دین و اصول طریقت و ریاضت، مراقبت و تهذیب نفس و اخذ مبانی تصوف از حدیث و تفسیر و کلمات مشایخ می‌پرداختند.

واژه خانقاه

واژۀ خانقاه در منابع متعدد به صورت‌های گوناگون چون خانگاه، خوانگاه، خانجاه، خونگاه، خورنقاه، و جمع آنها به اشکال خوانق، الخوانک و خانقاهات ضبط شده است[۱]. برخی از صاحب‌نظران آن را مرکب از واژۀ «خوان» به معنای خانه، کاروان‌سرا، معبد یا خوان به معنای سفره، طبق و ایوان، و پسوند «گاه» در معنای جا و مکان دانسته‌اند[۲].

از میان این صورت‌ها، اشکال خانگاه، خوردنگاه[۳]، و خورنگاه یا خورنگه[۴] در فرهنگ مردم قابل توجه است، زیرا خانقاه یا مرکز تجمع صوفیان در آغاز تأسیس، مکانی برای سکونت درویشان و درواقع مسافرخانه‌ای رایگان بود که غذا و مکان مجانی در اختیار مسافران، غریبان و صوفیان قرار می‌داد و در آنجا از آنان پذیرایی می‌شد[۵].

فواید تاسیس خانقاه‌ها

برخی از منابع، مهم‌ترین فواید تأسیس خانقاه‌ها برای عامۀ مردم را در این می‌دانند که آنجا محل نزول، اطعام و سکونت فقیران و مسافران درراه‌مانده بوده است؛ ازاین‌رو، مصرف عمدۀ موقوفات خانقاه‌ها اطعام فقرا و درویشان بوده است و در برخی از شهرها چون اصفهان و نطنز در عمارت خانقاه‌ها، آیات ۸ و ۹ سورۀ دهر (۷۶) را ــ که ناظر بر اطعام یتیمان و فقیران است ــ کتیبه کرده بودند و آن را شعار اصلی خانقاه می‌دانستند[۶].

تعدادی خانقاه و رباط در راه یزد به تبریز تا چند منزل بعد از قم ساخته شده بود که همچون دژی استوار با دیوارهای ستبر و بلند، جان و مال رهگذران و ساکنان روستاهای کنارۀ کویر را در برابر تاخت‌وتازها در امان نگاه می‌داشت[۷]. بعضی از خانقاه‌ها نیز درمان‌گاهی برای معاینۀ رایگان بیماران داشتند و دارو را با گرفتن وجهی مختصر به آنها می‌دادند[۸].

در شهرهایی چون فراشبند، درویش‌خانه‌هایی به‌منظور اسکان شبانه‌روزی درویشان، گدایان و غریبان ساخته شده بود و اهالی محل خود را موظف به تهیۀ غذا و آب مورد نیاز ساکنان این مکان‌ها می‌دانستند. به نظر می‌رسد که درویش‌خانه‌ها بقایای خانقاه‌هایی باشند که در هر شهر و دیاری وجود داشته‌اند[۹]. این سنت پذیرایی از مهمانان، مسافران و درویشان چنان مشهور و گسترده بود که فردی چون ابن‌بطوطه در سفرنامۀ خویش بسیار از آن یاد می‌کند.

از مراکز معادل خانقاه، می‌توان از لنگر به معنای مرکز تغذیۀ خانقاه[۱۰]، آستانه، تکیه[۱۱]، دویره[۱۲]، زاویه[۱۳] و رباط نام برد. واژۀ رباط در معنای خانقاه بیشتر در عراق عرب و منطقۀ فارس رواج داشته است[۱۴].

تاریخچه

در مورد پیدایش اولین خانقاه، نظرات متفاوتی وجود دارد. بنابر نظر برخی از صوفیان اولین خانقاه ــ مطابق آیۀ ۹۶ سورۀ آل‌عمران (۳) ــ خانۀ کعبه است که در روزگار آدم (ع) به شکل تپه‌ای پدید آمد و نوح (ع) گاه‌گاهی به آن تپه می‌رفت و طواف می‌کرد تا اینکه حضرت ابراهیم (ع)، خانۀ کعبه را ساخت[۱۵].

حضرت محمد (ص) در مسجد خویش زاویه‌ای معین کرده و گروهی از صحابه را به‌عنوان سالکان طریقت برگزیده بود که در آن زاویه با پیامبر (ص) خلوت‌ها داشتند. این گروه دارای خصلت‌هایی چون ایثار و عدم ریاکاری بودند[۱۶]. به نظر می‌رسد خانقاه فقط مخصوص صوفیان مسلمان نبوده است؛ مؤلف حدود العالم از خانقاه مانویان در شهر سمرقند نام برده است[۱۷]. جامی نیز از خانقاهی در شام یاد می‌کند که به دستور امیری ترسا تأسیس یافته بود[۱۸].

گسترۀ خانقاه‌ها در سراسر ایران

وجود کمی و کیفی و پراکندگی خانقاه‌ها در سراسر ایران، نشان از نفوذ و بسط تصوف در این سرزمین دارد. برخی منابع از نخستین خانقاه‌ها در خراسان یاد کرده‌اند؛ چنان‌که از خانقاه ابوسعید ابوالخیر در خاوران خراسان به‌عنوان نخستین خانقاه رسمی[۱۹] و در متون دیگر از خانقاه‌های ابوعلی طرسوسی، خانقاه ابوالفضل العمید خشاب و خانقاه محمود در نیشابور[۲۰] و دیگر خانقاه‌ها در این منطقه[۲۱] یاد شده است.

معماری و آداب و رسوم خانقاه‌ها

معماری و نمای خانقاه‌ها کمابیش از یک طرح کلی تبعیت می‌کرد. اغلب آنها معمولاً به‌صورت مسجد ساخته و به چند بخش تقسیم می‌شد: یک تالار بزرگ برای اجتماعات و ادای مراسم عبادت، اوراد و اذکار دسته‌جمعی، برگزاری نماز جماعت، گردآمدن برای صرف طعام، اجرای مراسم خرقه‌پوشی، تشکیل مجالس سماع و یا نشستن شیخ با اصحاب که این قسمت را جماعت‌خانه می‌گفتند.

قسمت دیگر، زاویه، حجره و یا اتاق‌های متعدد مخصوص پیر، خادمان، سالکان و بیتوتۀ دراویش و مهمانان بود. افزون‌براین، خانقاه دارای حمام، آشپزخانه و چند انبار خواروبار بود.

هریک از خانقاه‌ها کتابخانه‌ای بزرگ یا کوچک داشت که بانی آن یا مردم برای استفادۀ عموم وقف کرده بودند و بیشتر متولی خانقاه حفظ آن را بر عهده داشت و کتاب‌ها را به طلبه امانت می‌داد[۲۲].

در خانقاه‌ها و زاویه‌های خراسان، پرچمی بر بام عمارت برپا می‌کردند تا افرادی که در آن مناطق آمدوشد می‌کنند، پرچم را ببینند و به آن خانقاه و زاویه بروند[۲۳].

آداب و رسوم خانقاه شامل رفتارهای خاص اعتقادی، اجتماعی و عبادت‌های معروف فرق مختلف متصوفه است که در کلیات، اشتراکات فراوانی دارند و در مواردی نیز با توجه به اقلیم، باورهای فرق و تعلیمات خاص شیخ خانقاه تفاوت‌هایی در آن دیده می‌شود؛ از جملۀ آنها، می‌توان به مراسمی چون غسل‌کردن به هنگام ورود به خانقاه، سنت مدارا با خادم خانقاه یا حق اعتراض بر وی، خوردن و نوشیدن و جز آن اشاره کرد[۲۴].

یکی از منابع مالی خانقاه‌ها، مشارکت مردم به‌صورت دادن هدایا و نذوراتی بود که مریدان یا ثروتمندان و گاه تنگ‌دستان و فرودستان به خانقاهیان می‌بخشیدند و به‌اصطلاح، فتوح نامیده می‌شد[۲۵].

خانقاه و فرهنگ مردم ایران

بنابر اظهارات سعید نفیسی، خانقاه و آیین و رسوم آن از ابتکارات متصوفۀ ایران بوده است و تردیدی نیست که صوفیۀ ایران مراسم و آیین خانقاه را از مانویان گرفته‌اند. سماع، رقص، دست‌افشانی و پای‌کوبی صوفیان نیز اختصاص به خانقاه‌های تصوف ایران داشته و پیروان فرق دیگر آن را نداشته‌اند، چنان‌که در میان متصوفۀ عراق و جزیره معمول نبود و فرقه‌های دیار مغرب آن را حرام می‌شمردند[۲۶].

سعید نفیسی یکی‌دیگر از جنبه‌های مخصوص تصوف ایران را آیین جوانمردی و فتوت معرفی می‌کند. متصوفۀ ایران تصوف را که محتاج به تعلیمات دقیق، ریاضت‌ها، مراقبه‌ها و عبادت‌های خاص بوده است، مخصوص خواص و آموختگان طریقت می‌دانستند و عوام را به اصول فتوت و جوانمردی دعوت می‌کردند (ص ۱۰۴-۱۰۵). از این مرحله به بعد، می‌بینیم که شکل عام‌تری از تصوف در قالب فتوت و جوانمردی در میان عامۀ مردم رواج پیدا می‌کند و پابه‌پای آثاری در باب و توصیف تصوف و متصوفه، آثاری به نظم و نثر در فتوت و جوانمردی تدوین می‌شود (نک‍: ه‍ د، فتوت).

در اعتقاد و تصور عامۀ مردم، بسیاری از این خانقاه‌ها به‌عنوان مکانی مقدس مورد توجه بوده‌اند، چنان‌که صاحب کتاب مقامات ژنده‌پیل از مراجعۀ مردم به خانقاه شیخ عبدالله انصاری برای شفا یاد می‌کند. در همین خانقاه، شیخ‌الاسلام احمد جام کودکی نابینا را به اذن خداوند شفا می‌دهد[۲۷].

این تقدس حتی نزد سلاطین و امیران نیز پذیرفته بود، چنان‌که از گِل‌کاری و کارگری یکی از امیران در خانقاه شیخ احمد جام به امید نجات در قیامت یاد شده است[۲۸]. گفتنی است بسیاری از سلاطین روزگار، ساختمان‌ها و اسباب و وسایل نفیسی را وقف خانقاه‌ها می‌کردند[۲۹].

از دیگر جلوه‌های مشارکت مردم، حضور آنان در خانقاه آقا‌تقی خویی معروف به صمدعلیشاه، از قطب‌های طریقۀ نعمت‌اللٰهیه در چاله‌میدان تهران بود که هر هفته عصر پنجشنبه مجلس روضه‌خوانی در آنجا برپا می‌کرد و مردم در آن حضور داشتند و شب جمعه هم نماز به‌جماعت می‌خواند[۳۰].

بسیاری از عامۀ مردم بدون اینکه وابسته به خانقاهی خاص باشند، به صوفیان روزگار خویش علاقه‌مند بودند؛ از جملۀ این صوفیان صفی‌علیشاه است که بسیاری از مردم، رجال و وزرای مقیم تهران به او ارادت داشتند تا اینکه در ۱۳۱۶ ق در همان‌جا وفات یافت و در خانقاه خود در تهران مدفون گردید. بعد از او، مردم همچنان ارادت خود را به خلیفۀ وی، صفاعلیشاه(خانعلی‌خان ظهیرالدوله) حفظ کردند تا اینکه محمدعلی‌شاه در کودتای ۱۳۲۶ ق، خانقاه وی را خراب کرد. صفاعلیشاه در خانقاه خود انجمنی به نام اخوت تأسیس کرد که هنوز در محل خانقاه قدیم و در بنایی جدید برقرار و محل مراجعۀ اهل ذوق است[۳۱].

برخی از خانقاه‌ها نیز محل تجمع گروه‌های پایین جامعه بوده است؛ از جملۀ آنها، خانقاه‌هایی بودند که در خلوتگاه‌های خندق‌های اطراف شهر پدید می‌آمدند. خندق‌ها محل اجتماع و سکونت روز و شب الواط، اراذل، فقرا، کولی‌ها، شترداران، دزدان، فواحش، درویشان، قلندران و امثال آنها بود که بدون مزاحمت می‌توانستند در آنجا تردد و زندگی کنند. درویشان نیز خلوت‌هایی از آنجا را برای سکونت گزیده و با چادر، حصیر، گونی و پارچه اتاقک‌ها یا آلاچیق‌هایی برای خویش به‌عنوان خانقاه می‌ساختند و با عده‌ای مرید به صرف چرس، بنگ، حشیش و مثل آن می‌پرداختند. مهم‌ترین این خانقاه‌ها، خانقاه «درویش کوتوال» در حوالی خندق دروازه‌دولاب بود که قلیان‌های حشیش و دوغ‌های وحدتش ــ دوغی که با بنگ و مثل آن ترکیب کرده باشند ــ مشهور بود[۳۲].

این رفتارها در دوره‌های متأخر بیشتر به چشم می‌خورده، چنان‌که ویلز آورده است: در شیراز شایع است که این درویشان شب‌ها در خانقاه‌های خود برنامه‌های مختلفی دارند که سرانجام آن به هرزگی و کارهای ناشایست منجر می‌گردد و اکثر آنان جز منحرف‌کردن مردم و به‌صورت انگل زندگی‌کردن، کار دیگری ندارند[۳۳]؛ یا به گفتۀ نوردن، درویشان منتسب به خانقاه از کارکردن و زحمت‌کشیدن پرهیز می‌کنند و ضمن گدایی، دین‌داری و تقوای خود را به رخ مردم می‌کشند. بعضی‌ ها هم نقش یک دلقک را ایفا، و یا داستان‌سرایی می‌کنند[۳۴] (ص ۷۰).

اوحدی مراغه‌ای (سدۀ ۷- ۸ ق) نیز در مثنوی جام جم خود، نظر خوشی به رسوم خانقاهی و سماع روزگار ایلخانی ندارد و آن را به‌سختی مورد انتقاد قرار می‌دهد؛ اشعار وی دراین‌باره حاکی از تداول و رواج کامل سماع صوفیانه و توجه مفرط اهل خانقاه و صوفیان به ظاهر رسوم و دوری و بی‌بهرگی آنان از حقیقت تصوف است (نک‍: مرتضوی، ۳۲۱، ۳۲۳، ۳۲۹، ۳۳۷). البته، صوفیگری‌های دروغین و خانقاه‌نشینی ظاهری تنها برای به‌دست‌آوردن مسکن و طعام رایگان، ادعای شیخی، جریان مرید و مرادی، و انتقاد از این امور، از دیرباز در متون نظم و نثر فارسی بازتاب داشته، چنان‌که مولوی داستانی از این صوفیان را نقل کرده است؛ براساس این داستان، مسافری به خانقاهی وارد می‌شود و اهل خانقاه خر مسافر را می‌فروشند و پول آن را صرف عیش‌ونوش خود می‌کنند[۳۵]. از این داستان، روایتی در ادب شفاهی نیز وجود دارد که مَثَل «خر برفت و خر برفت» از آن گرفته شده است[۳۶].

در دورۀ صفوی نیز صوفی و خانقاه مورد انتقادهای شدید قرار می‌گرفت. در این انتقادها، خانقاه شیخ صفی یک استثنا به شمار می‌آمد و حتی ضدصوفی‌ترین عالمان بر خود لازم می‌دیدند تا از شیخ صفی‌الدین اردبیلی دفاع کنند[۳۷].

بااین‌حال، امروزه برخی از محققان به خانقاه‌ها به‌عنوان مکانی برای آزاداندیشی می‌نگرند، چنان‌که باستانی پاریزی معتقد است که از جهت اعتقادی، در تمام دوره‌های تاریخی، خانقاه در برخورد عقاید و آراء، تنها جایی بوده که بی‌طرف می‌مانده، یا به‌صورت نیروی سوم کوشش می‌کرده است که از میزان تعصبات طرفین بکاهد و آتش حرارت آنها را فروتر بنشاند. بدین طریق در تاریخ ایران، خانقاه پدیده‌ای اجتماعی بوده که پناهگاه درماندگان و آوارگان جنگ بوده است، آوارگانی که طرفین متخاصم در جنگ، هیچ‌کدام آنان را قبول نداشته‌اند. این خانقاه‌ها که معمولاً مهمان‌سرا و محل پذیرایی مسافران بود، با پول مردم و اشارۀ آنها ساخته، و در بسیاری از موارد با موقوفات اداره می‌شد[۳۸].

خانقاه، شعر و موسیقی ایرانی

خانقاه‌ها از مراکز تجلی و ظهور و بروز شعر و موسیقی مردم ایران بوده‌اند. اشعار راویان و درویشانی که برای عامۀ مردم و در بازارها شعر می‌خوانده‌اند و نیز بسیاری از شعرهایی که ابوسعید ابوالخیر بر سر منبر و در خانقاه خویش می‌خوانده، از ترانه‌های شفاهی رایج در میان مردم بوده‌اند[۳۹].

در آغاز، قوالان و مغنیان را از بیرون خانقاه به درون می‌بردند تا قول و غزل بخوانند و ساز و سرود به پا کنند، اما اندک‌اندک، یکی از شرایط اساسی مغنی خانقاه آن شد که هم از درویشان و هم از اهل سماع باشد[۴۰]. در دوره‌های بعد، در مجالس صوفیه، ازجمله در مجالس احمد غزالی و خانقاه‌های خراسان و بغداد، خواندن شعر ــ چه بر منبر و تخت و چه در حلقۀ سماع ــ به‌وسیلۀ قوال کاری بسیار رایج بوده است[۴۱].

یکی از جنبه‌های بااهمیت خانقاه‌ها در ارتباط با فرهنگ مردم، دیوارنوشته‌های این مکان‌ها ست. این نوشته‌ها ضمن آنکه از وسایل نشر شعر در میان مردم بوده[۴۲]، بخشی از باورها، دعاها و سوگندهای مردمی را نیز حفظ کرده‌اند.

منابع

آلوسی، عادل کامل، «الربط البغدادیة فی التاریخ و الخطط»، المورد، بغداد، ۱۳۹۸ ق / ۱۹۷۸ م، ج ۷، شم‍ ۱؛

آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۵ ش؛

ابن‌بطوطه، رحلة، به کوشش عبدالهادی تازی، رباط، ۱۴۱۷ ق / ۱۹۹۷ م؛ افشار، ایرج، یزدنامه، تهران، ۱۳۷۱ ش؛

افشاری، مهران، مقدمه بر فتوت‌نامه‌ها و رسائل خاکساریه، به کوشش همو، تهران، ۱۳۸۲ ش؛

افلاکی، احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، تهران، ۱۳۶۲ ش؛

امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، ۱۳۸۲ ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، نای هفت‌بند، تهران، ۱۳۵۷ ش؛

بهروزی، علی‌نقی، بناهای تاریخی و آثار هنری جلگۀ شیراز، شیراز، ۱۳۵۴ ش؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدی‌پور، تهران، ۱۳۳۶ ش؛

جعفریان، رسول، صفویه در عرصۀ دین، فرهنگ و سیاست، قم، ۱۳۷۹ ش؛

جنید شیرازی، ابوالقاسم، شد الازار، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۸ ش؛

حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۶۲ ش؛

حکمت، علی‌اصغر، «مذهب»، ایرانشهر، تهران، ۱۳۴۲ ش، ج ۱؛

سهروردی، عمر، «فتوت‌نامه»، رسایل جوانمردان، به کوشش مرتضی صراف، تهران، ۱۳۵۲ ش؛

شفیعی کدکنی، محمدرضا، «راه‌های انتشار یک شعر در قدیم»، بخارا، تهران، ۱۳۸۳ ش، شم‍ ۳۶؛

همو، مقدمه بر اسرار التوحید محمد بن منور، ج ۱، به کوشش همو، تهران، ۱۳۶۶ ش؛

همو، «نظام خانقاه در قرن پنجم به روایت ابن‌قیسرانی»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ۱۳۷۲ ش، س ۲۶، شم‍ ۳-۴؛

شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ عبادی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ ش؛

غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، به کوشش حشمت‌الله مؤید سنندجی، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، ۱۳۸۰ ق / ۱۹۶۰ م؛

قشیری، عبدالکریم، رسالۀ قشیریه، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ ش؛

کیانی، محسن، تاریخ خانقاه در ایران، تهران، ۱۳۶۹ ش؛

لغت‌نامۀ دهخدا؛

مرتضوی، منوچهر، مسائل عصر ایلخانان، تهران، ۱۳۷۰ ش؛

معصوم‌علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۱۸ ش؛

مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، ۱۳۸۲ ش؛

نعمت‌طاووسی، مریم، فرهنگ نمایش‌های سنتی و آیینی ایران، تهران، ۱۳۹۲ ش؛

نفیسی، سعید، سرچشمۀ تصوف در ایران، تهران، ۱۳۴۳ ش؛

نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، ۱۳۴۳ ش؛

نوردن، هرمان، زیر آسمان ایران، ترجمۀ سیمین سمیعی، تهران، ۱۳۵۶ ش؛

نیرومند، کریم، تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن، زنجان، ۱۳۶۴ ش؛

وکیلیان، احمد، تمثیل و مثل، تهران، ۱۳۸۷ ش؛

ویلز، چارلز جیمز، ایران در یک قرن پیش، ترجمۀ غلامحسین قراگوزلو، تهران، ۱۳۶۸ ش.

پانویس

  1. لغت‌نامه ... ، ذیل واژه‌ها
  2. کیانی، ۵۷- ۵۹
  3. نفیسی، علی‌اکبر، ذیل واژه‌ها
  4. آنندراج، ذیل واژه‌ها
  5. کیانی، ۶۳؛ امیری، ۱۱۰-۱۱۱؛ ابن‌بطوطه، ۲ / ۱۶۳
  6. نیرومند، ۴۵
  7. افشار، ۱ / ۳۰۸
  8. بهروزی، ۲۲۱
  9. امیری، 110
  10. آنندراج، ذیل لنگر؛ نیز نک‍: افلاکی، ۲ / ۵۹۶
  11. همو، ۲ / ۸۴۰؛ افشاری، بیست‌ونه
  12. ابن‌بطوطه، ۲ / ۱۸۴، ۲۵۴؛ قشیری، ۲۱
  13. افلاکی، ۲ / ۹۴۵
  14. آلوسی، ۱۱۳؛ جنید، ۱۹۶، ۳۹۵
  15. عبادی، ۲۸
  16. همو، ۲۹، ۱۴۷
  17. حدود العالم ص ۱۰۷
  18. حدود العالم ص ۳۱-۳۲
  19. قزوینی، ۳۶۰-۳۶۱
  20. قشیری، ۱۹
  21. شفیعی، مقدمه بر ... ، ۷۷
  22. قشیری، ۲۱؛ نیرومند، ۴۷
  23. سهروردی، ۱۱۰
  24. شفیعی، «نظام ...»، ۵۸۰-۵۸۱، ۵۸۴، ۵۹۶
  25. همان، ۵۹۶-۵۹۷
  26. نفیسی: ص ۱۰۳-۱۰۴
  27. غزنوی، ۸۱-۸۲
  28. همو، ۱۹۳
  29. معصوم‌علیشاه، ۳ / ۱۳۰
  30. همو، ۳ / ۱۱۲، ۱۱۳
  31. حکمت، ۶۱۵
  32. شهری، ۲۵
  33. شهری: ص ۸۴
  34. ش
  35. دفتر ۲ / ۱۷۲- ۱۷۵
  36. نک‍: وکیلیان، ۲ / ۹۹-۱۰۲
  37. جعفریان، ۲/ ۵۲۵
  38. جعفریان،2/ ص ۴۵، ۵۹
  39. شفیعی، «راهها ...»، ۴۳
  40. نعمت‌طاووسی، ۱۸۱، ۲۱۵
  41. شفیعی، «راهها ...»، ۴۵
  42. شفیعی، «راهها ...»، ۶۰