حسنی مبارک
محمد حسنی سید مبارک در سال ۱۹۲۸ در کفر المصیلح در استان مونوفیا مصر به دنیا آمد. وی پس از پایان تحصیلات متوسطه به دانشکده نظامیرفت و در سال ۱۹۴۹ با درجه ستوان دوم فارغالتحصیل شد. مبارک در سال ۱۹۵۰ به دانشکده نیروی هوایی رفت و تحصیلات تکمیلی خود را در آکادمی نظامی شوروی سابق گذراند.
حسنی مبارک | |
---|---|
نام کامل | محمد حسنی سید مبارک |
اطلاعات شخصی | |
روز تولد | ۴ مهٔ |
محل تولد | کفر المصیلح، استان المنوفیه، مصر |
روز درگذشت | ۲۵ فوریهٔ |
محل درگذشت | کفر المصیلح، استان المنوفیه، مصر |
دین | اسلام، اهلسنت، مالکی |
فعالیتها | چهارمین رئیسجمهور مصر |
در پایان جنگ یوم کیپور در اکتبر ۱۹۷۳، به خاطر موفقیت نیروهای تحت امرش در دفاع از مصر و نبرد با اسرائیل از وی به عنوان «قهرمان ملی» یاد میشد و به مقام فرماندهی نیروی هوایی مصر ارتقا یافت و پس از مدتی تا مقام «معاون رئیسجمهور مصر» بالا رفت.
وی پس از پیشرفت در نیروی هوایی مصر تا مقام نایب رئیسجمهور بالا رفت و پس از ترور انور سادات در ۶ اکتبر ۱۹۸۱ به ریاستجمهوری رسید. در دوره زمامداری حسنی مبارک، آزادی مطبوعات در مصر از اکثر همسایگانش بیشتر بود. اقتصاد مصر توسعه یافت و با ایجاد تنوع در آن، سهم بخش خصوصی در تولید ناخالص داخلی از سهم بخش دولتی پیشی گرفت.
زندگینامه
"محمد حسنی السید مبارک" معروف به "حسنی مبارک چهارمین رئیسجمهوری مصر در 4 می 1928 در "کفر المصیلح " در استان "المنوفیه" مصر به دنیا آمد. وی پس از پایان تحصیلات متوسطه به دانشکده نظامیرفت و در سال 1949 با درجه ستوان دوم فارغالتحصیل شد.
مبارک در سال 1950 به دانشکده نیروی هوایی رفت و تحصیلات تکمیلی خود را در آکادمی نظامی شوروی سابق گذراند.
وی پس از پیشرفت در نیروی هوایی مصر تا مقام نایب رئیسجمهور بالا رفت و پس از ترور انور سادات در ششم اکتبر 1981 به ریاستجمهوری رسید.
همانگونه که گفته شد، حسنی مبارک چهارمین رئیسجمهور مصر است که در 14 اکتبر 1981 و پس از ترور "انور سادات" رئیسجمهوری معدوم مصر در 6 اکتبر 1981 قدرت را در این کشور به دست گرفت و از جمله پستهای مهم وی قبل از رسیدن به مقام ریاستجمهوری، نخستوزیری مصر است، هم چنین وی در حزب دموکراتیک ملی، حزب حاکم بر مصر نیز فعالیت داشت.
طبق قانون سال 1971 مصر، مبارک تا ژانویه سال 2011 کنترل کامل کشور را بر عهده داشت و پیش از قیام مردم مصر به عنوان رئیسجمهوری این کشور از قدرتمندترین حاکمان منطقه به شمار میرفت.
مدت زمامداری حسنی مبارک که از 14 اکتبر 1981 تا 11 فوریه سال 2011 پس از کنارهگیری وی از قدرت دربرمیگیرد، یکی از طولانیترین حکومتهای منطقه به شمار میآید و پس از حاکمیت سرهنگ "معمر قذافی"، دیکتاتور مخلوع لیبی؛ "سلطان قابوس بن سعید سلطان"، پادشاه عمان؛ "علی عبدالله صالح" در یمن و "محمد علی پاشا" در مصر دارای پنجمین حکومت طولانی در جهان عرب بود.
مبارک در 11 فوریه سال 2011 و در پی اعتراضات مردمی به حکومتش از ریاستجمهوری مصر کناره گیری و نیروهای مسلح را مامور اداره کشور کرد.
پیروزی انقلاب مصر
پس از پیروزی انقلاب مصر حسنی مبارک و سران رژیم وی که به کشتار انقلابیون و انواع و اقسام فسادها متهم بودند، بازداشت و با پافشاری مردم مصر به دادگاه جنایی مصر معرفی شدند تا به اتهامات آنها رسیدگی شود.
پس از گذشت بیش از یکسال از روند محاکمه حسنی مبارک و فرزندانش "جمال و علاء" مبارک و "حبیب العادلی"، وزیر کشورش و 6 نفر از معاونان بلندپایهاش در قضیه کشتار تظاهراتکنندگان مصری و فساد مالی دادگاه جنایی قاهره اعلام کرد که روز 2 ژوئن حکم مبارک و همراهانش در قضایای فوق را اعلام خواهد کرد.
نگاهی به دوران حاکمیت 30 ساله حسنی مبارک
حسنی مبارک در دوران سه دههای حاکمیت خود بر مصر همواره یکی از ایادی و مزدوران اسرائیل و آمریکا در منطقه به شمار میآمد، به گونهای که سرنگونی حکومت وی مصیبتی بزرگ برای تلآویو و واشنگتن عنوان شد.
جنایات مبارک در غزه
در مورد جنایات مبارک در نوار غزه باید گفت که بسیاری از کارشناسان مصر را مسئول رنجش و بدبختی فلسطینیان میدانند. مردم نوار غزه پس از عقبنشینی رژیم صهیونیستی و تشکیل دولت حماس به ریاست "اسماعیل هنیه" با مشکلات و معضلات بسیاری مواجه شدند، اما دولت مصر جهت کاهش رنج و مرارت ملت فلسطین در قضایای غزه هیچ اقدامی نکرد.
درگیری میان گروههای فلسطینی به ویژه بین فتح و حماس و منازعه "ابومازن" رئیس دولت خودگردان و رهبران حماس، مشکلات عدیدهای را برای منطقه غزه و مردم آن بوجود آورد. گرچه رژیم صهیونیستی فراهم کننده اصلی چنین شرایطی بود و تنها برنده تداوم این روند است، ولی سیاست مصر و جایگاه منطقهای آن در پی این تحولات زیانهای متعددی به فلسطینیهای نوار غزه وارد کرده است.
آمریکا و کابینه صهیونیستی اولمرت در کنفرانس آناپولیس و دیدار جرج بوش از منطقه در ژانویه 2008 از حسنی مبارک خواست همکاری امنیتی و اطلاعاتی خود را با رژیم صهیونیستی تا انهدام و نابودی مقاومت اسلامی در فلسطین به رهبری حماس ادامه دهد.
از جمله جنایاتی که حسنی مبارک در حق فلسطینیان دست به آن زد را باید در بسته نگاه داشتن گذرگاه رفح یعنی تنها راه ارتباطی مردم غزه با دنیای خارج ملاحظه کرد و با وجود انتقادات فراوانی که به مبارک و دولتش میشد، وی بر تداوم سیاستهای این کشور در بسته نگه داشتن گذرگاه رفح تاکید داشت.
مصر با بسته نگه داشتن گذرگاه رفح باعث شد که محاصره نوارغزه توسط رژیم صهیونیستی تاثیر زیادی بر زندگی مردم این منطقه بگذارد، چراکه گذرگاه رفح یکی از معدود راههای ارتباطی غزه با جهان خارج است و تداوم بسته بودن گذرگاه رفح و ادامه این سیاست توسط قاهره میتواند به گسترش فاجعه انسانی در نوار غزه بیانجامد.
در جنگ 22 روزه نیز که با جنایت صهیونیستها در حمله به غزه آغاز شد، دولت مصر علاوه بر سکوت در برابر کشتار زنان و کودکان فلسطینی و مخالفت با درخواستهای مکرر کشورها و نهادهای مردمی آزادیخواه برای ارسال کمکهای انسان دوستانه به مردم غزه، عملا با جنایت صهیوینستها در فاجعه غزه همراه شد.
از دیگر سیاستهای متخذه توسط مبارک علیه مردم نوار غزه را باید در احداث دیوار فولادی برسر مرزهای این کشور با نوار غزه ملاحظه کرد. توافق مصر برای ساخت این دیوار، اجرای یک طرح آمریکایی-صهیونیستی برای منطقه است که آخرین روزنه تنفسی مردم غزه را که در مدت چهار سال و نیم محاصره آنها را زنده نگه میداشت، میبندد.
ستیزه جویی با اسلامگرایان
در حقیقت رژیم حسنی مبارک از اسلامگرایان به شدت واهمه داشت، وی از این بیم داشت که مبادا اسلامگرایان به هرم قدرت صعود کنند و مصر تحت سیطره اسلامگرایان درآید. این بدان معنا بود که رژیم مبارک اصرار داشت، مخالفان را همچنان دستگیر کند و در واقع در طول حاکمیت حسنی مبارک اسلامگرایان این کشور همواره شاهد تشدید روند سرکوب و حلقه فشار برخود بودند و این به شکلی ویژه اعضای جماعت اخوان المسلمون این کشور را دربرمیگرفت.
در آخرین آمار ارائه شده توسط "محمد بدیع "، رهبر جماعت اخوانالمسلمون تاکید شده که طی یک دهه گذشته بیش از سیهزار عضو این جماعت در زندانهای رژیم مبارک بسرمیبردند و اموال اعضای این جنبش مصادره شده بود.
بنابراین عجیب نیست، اگر ما شاهد دستگیری نامزدهای انتخاباتی اسلامگرا و طرفداران آنان در طول حاکمیت مبارک مصر باشیم تا از ورود این عناصر موثر به پارلمان جلوگیری شود و این گفته که رژیم حسنی مبارک به مخالفان خود اجازه ورود به پارلمان میداد، یاوهای بیش نبود تا ادعا شود که بر مصر دموکراسی و تعدد احزاب حاکم است.
در حقیقت طی سه دهه حاکمیت مبارک هیچگاه نمایندگان واقعی مردم در پارلمان حضور نداشته و دموکراسی صحیح و سالمی بر مصر حاکم نبود و این موضوع را باید در دخالت نیروهای امنیتی و مجازات و سرکوب کردن مخالفان ملاحظه کرد.
روابط مصر با ایران
در تاریخچه مناسبات ایران و مصر، عامل گرایش به صهیونیسم همواره یک عنصر بازدارنده و تخریبی بوده، این پدیده را میتوان در جدایی حکومت جمال عبدالناصر و حکومت پهلوی به دلیل اتحاد محمدرضا با رژیم صهیونیستی و فاصله جمهوری اسلامی از حکومت مصر به دلیل پیمان کمپدیوید و ارتباط مصریها با صهیونیستها به روشنی مشاهده کرد. تنها پیش از تأسیس رژیم صهیونیستی بود که رویکرد سیاسی دو کشور با یکدیگر همسویی داشت وپادشاهی بودن هر دو سبب تحکیم پیوند آنها شده بود.
آغاز مناسبات سیاسی تهران ـ قاهره به سال 1300 ش. بازمیگردد که مصر از انگلستان استقلال یافت و دولت وقت ایران بلافاصله این کشور را به رسمیت شناخت. با این همه میان مردم دو کشور همواره نوعی پیوند معنوی وجود داشته است، از جمله این که هر دو کشور در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم میلادی مورد تهدید و آزار انگلیسیها بودند و با یکدیگر نوعی احساس همدردی داشتند. شاید به همین دلیل نیز بعضی متفکرین مخالف استبداد قاجار در دوران مشروطه، قاهره را مرکزی برای فعالیتهای فکری خود ساخته بودند.
سالهای جنگ جهانی اول و مبارزه مردم هر دو کشور با سلطه انگلیسها، پیوند میان دوملت ایران و مصر را افزایش داد. سفارت ایران درقاهره تا هنگام انقراض سلسله قاجار ـ1304ش .ـ فعال نبود، اما پس از آن و در پی به قدرت رسیدن رضاخان اولین قرارداد مودت و دوستی میان دو کشور در 1307 ش. منعقد شد.
با به قدرت رسیدن رضاخان مناسبات دو کشور گسترش یافت و روابط تهران وقاهره از سال 1300 ش. تا 1331 ش. که حکومت سلطنتی در این کشور منقرض گردید، دو ویژگی اصلی داشت:
اول: همکاری مثبت دولتی و مناسبات صمیمی در سطح دو حکومت
دوم: مبارزه مشترک دو حکومت با اسلامخواهی مردم.
هم حکومت پادشاهی و سلطه انگلیس بر هر دو نظام و هم مبارزه مشترک آنها با اسلامگرایی موجبات گرمی مناسبات را فراهم آورده بود. اما از دیگر دلایلی که بطور موقت موجب تحکیم روابط تهران و قاهره شده بود، ازدواج محمدرضا پهلوی با فوزیه، دختر ملک فؤاد و خواهر ملک فاروق پادشاه مصر بود. این ازدواج تنها 10 سال دوام آورد و در 1327 ش. به متارکه انجامید و روابط دو دولت مصر و ایران را به سردی کشاند.
به دنبال سقوط ملک فاروق و به قدرت رسیدن جمال عبدالناصر روابط تهران وقاهره تیره شد، اما حکومت جدید مصر با مخالفین شاه از جمله مصدق، روابطی برقرار کرد. حکومت مصر پس از سقوط ملک فاروق، از مبارزات ملی شدن صنعت نفت ایران حمایت میکرد. به همین دلیل، سفر محمدمصدق ـ نخستوزیر وقت ایران ـ به قاهره با استقبال جمال عبدالناصر و دیگر مقامات مصری روبه رو شد، اما کودتای 28 مرداد 1332 و بازگشت شاه بهبود مناسبات دو کشور را از بین برد.
بدبینی جمال عبدالناصر به شاه، جای گرفتن دو رژیم در دو بلوک سیاسی متفاوت ـ شرق وغرب ـ اختلاف ناصر بارژیم صهیونیستی، همپیمانی شاه با صهیونیستها و عوامل دیگر، به دوری تدریجی تهران و قاهره انجامید. و در تابستان 1339ش. جمال عبدالناصر در پی نطق شدید اللحنی علیه شاه دستور قطع رابطه سیاسی با تهران را به دلیل همپیمانی شاه با اشغالگران صهیونیست صادر کرد. جمال عبدالناصر در نطق خود شاه را همدست صهیونیستها نامید واین همدستی را مغایر با آرمان کشورهای عربی و اسلامی تلقی کرد. روابط مصر با تهران 10 سال قطع بود. شهریور 1349، یک ماه پیش از مرگ ناصر و هنگامی که سادات در دوره بیماری منجر به فوت ناصر زمام امور را بدست گرفته بود، رابطه دو کشور مجدداً برقرار شد.
با مرگ ناصر، معاون وی انورسادات، قدرت را بدست گرفت. این تحولات سبب شد، شاه ایران مناسبات خود را با نزدیک شدن به سادات دوباره با مصر از سرگیرد. انگیزههای چندی نیز در این تصمیم دخیل بودند. در واقع پس از ناصر کسی بر کرسی زمامداری مصر تکیه زده بود که مانند شاه مشتاق رابطه با رژیم صهیونیستی بود. سادات سال 1350ش. به تهران آمد و شرایط سیاسی برای ازسرگیری همکاریها و مناسبات دو کشور مهیا شد.
چهار سال پس از جنگ رمضان، وقتی سادات در سال 1354 ش. در کمال ناباوری ملتهای مسلمان به رژیم صهیونیستی سفر کرد، شاه ایران بعد از کارتر دومین رئیس کشوری بود که این سفر را مورد حمایت قرار داد.
سفر سادات به بیتالمقدس و سپس انعقاد پیمان کمپ دیوید مقارن با وقوع انقلاب اسلامی ایران بود. از این رو با پیروزی انقلاب، روابط تهران با قاهره در اعتراض به انعقاد این معاهده قطع شد.
انقلاب اسلامی، انقلابی ضدصهیونیستی و ضدآمریکایی بود و طبعاً نمیتوانست رابطه مثبتی با حکومت سادات که سرسپرده صهیونیستها بود، داشته باشد. جمهوری اسلامی ایران 2 ماه پس از پیروزی انقلاب و 9 سال پس از برقراری مجدد مناسبات تهران و قاهره، روابط خود را با مصر به دستور امام خمینی(ره) قطع کرد.
روابط مصر و رژیم صهیونیستی
در 19 نوامبر 1977 انورسادات رئیسجمهوری مصر و دشمن اول اسرائیل وارد قدس شریف شد. صهیونیستها که مزه تلخ شکست جنگ ششم اکتبر 1973 را چشیده بوده و هنوز خاطرات پیروزی سربازان قهرمان مصری را در اذهان داشته در استقبال سادات صفآرایی کرده بودند. مناخیم بگین نخستوزیر، موشه دایان وزیر دفاع، آرییل شارون، اسحاق شامیر رئیس کنیست اسرائیل و گلدمایر نخستوزیر سابق اسرائیل همگی در این استقبال حضور داشتند. گلدمایر با تعجب و شادی وصف نشدنی به میهمانان تاریخی اسرائیل گفت باور کردنی نیست؟!.
سادات که مدال افتخارات پیروزی جنگ اکتبر 1973 را بر سینه داشت در مجلس خلق مصر (پارلمان) در نهم نوامبر 1977 اعلام کرد که به خاطر صلح حاضر است به اسرائیل برود و رفت و این سرآغاز مناسبات مصر با رژیم صهیونیستی بشمار میآید.
پس از آن و بویژه در دوران ریاستجمهوری حسنی مبارک مصر همیشه به عنوان مزدور رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه عمل کرده و بیش از آن که درصدد تامین منافع ملت مصر و سپس ملت مظلوم فلسطینی در منطقه باشد، سگ نگهبان و پاسبان منافع رژیم صهیونیستی و آمریکا بوده و پیش از هر تصمیمی تلاش نموده سیاستهای خود را با این دو هماهنگ نماید که ضربه بزرگی به جایگاه و وجهه مصر به عنوان سردمدار جهان عرب و موقعیت منطقهای آن وارد کرده است.
شهدایی که حسنی مبارک مزارشان را پنهان کرد
امروز پس از اعلام حکم حسنی مبارک و تحقق بزرگترین هدف انقلاب 25 ژانویه مصر هستیم لازم است یادی از شهدای بزرگ نهضت اسلامی مصر نیز کنیم، جوانانی که در بزنگاهی سرنوشتساز تصمیم گرفتند، لکه ننگ خیانت فرعون پیشین مصر "انور سادات" را از دامان ملت خود پاک کنند و با اعطای جان خود عزتی دوباره به سرزمین خویش ببخشند. این جوانان مجاهد عبارت بودند از: ستوان یکم خالد احمد شوقی الاسلامبولی، عبدالحمید عبدالسلام عبدالعال، عطا طایل حمیده رحیل، حسین عباس محمد.
این افراد توانستند تحت رهبری سروان خالد اسلامبولی، عملیات اعدام انورسادات را با موفقیت طراحی و و در روز ششم اکتبر 1981 به اجرا برسانند. فرعون بعدی مصر، یعنی محمد حسنی مبارک، بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، این جوانان شهادتطلب را به بیدادگاه نظامی سپرد و حکم اعدامشان را امضا کرد.
رژیم نامبارک مصری از دادن اجساد این 4 نفر به خانوادههایشان خودداری کرد و آنها را به طور پنهانی در گورستان ناشناسی به خاک سپرد و تا همین امروز نیز محل دفن این شهیدان ناشناس است.
32 سال پیش این جوانان سودای اعدام فرعون و برقراری حکومتی اسلامی را در مصر در سر داشتند. گرچه افتخار قتل فرعون را در کارنامه ملت خود ثبت کردند، اما تقدیر چنین بود که مردم مصر حکومت فرعونی دیگر را تجربه کنند تا این بار نه تنها چند ده جوان انقلابی، بلکه چند ده میلیون مسلمان مصری سرنوشت آخرین فرعون مصر را رقم بزنند و او را روانه زباله دان تاریخ کنند.