اشاعره نامی آشنا در میان مکاتب کلامی اهل سنت و جماعت است. پایه‌گذار این مکتب، ابوالحسن علی‌بن‌اسماعیل اشعری(۲۶۰-۳۲۴ه‍.ق) است. وی ابتدا شاگرد مکتب معتزلیان بود و بعد از جدا شدن از آن مکتب، به مکتب اهل‌حدیث پیوست با این هدف که میان عقل‌گرایی افراطی معتزله و عقل‌گریزی افراطی اهل‌حدیث، اعتدال برقرار کند. به همین دلیل در تفسیر آرای اهل‌حدیث، فهم عقلی را دخالت داد. امروزه می‌توان گفت که غالب اهل سنت در مشی کلامی خود تابع مکتب‌اشعری هستند

اشاعره
ناماشاعره
موسسابوالحسن علی‌بن‌اسماعیل اشعری

مذاهب کلامی اهل سنت و جماعت

اهل سنت و جماعت در اصول کلامی خویش در صف بندی های گوناگونی قرار گرفتند دارای مذاهب گوناگونی هستند که در این میان مذاهب معتزله، اشاعره، ماتریدیه و اهل حدیث بیشتر از بقیه مذاهب، مطرح می‌باشد.

نحوه شکل‌گیری مکتب اشاعره

ریشه‌یابی این موضوع مستلزم بررسی‌های دقیق و گسترده همراه با مباحث طولانی و میدانی است که در جای خود باید تحلیل شود. با این‌حال به‌طور خلاصه می‌توان گفت که این مکتب در زمانی بنیان شد که معتزلیان از طرف برخی از خلفای وقت عباسی طرد شده و همچنین پایگاه‌های خود را نزد مردم از دست داده بودند، زیرا که بانیان اعتزال به دلیل افراط در عقل‌گرایی برخاسته از فلسفه یونانی، از متون قرآن و روایات فاصله گرفته بودند و همین مسئله موجب شد که مردم به این مکتب و پیروانش بد‌گمان شده از آن روی گردان شوند.[۱]

ابوالحسن اشعری

وی از نسل ابوموسی اشعری صحابه پیامبر صلوات الله علیه است.[۲] که در سال 260 قمری در بصره به‌دنیا آمد و در سال 324 قمری در بغداد از دنیا رفت.[۳]اشعری تا چهل سالگی پیرو مکتب معتزله بود، اما در سال 320 قمری با برائت از اندیشه‌های اعتزالی، مکتب جدیدش را بنیان کرد. [۴]

هدف اشعری از ایجاد مکتب اشاعره

هدف اصلی ابوالحسن اشعری از ایجاد مکتب اشاعره، مبارزه با دو جریان تندرو عقل‌گرایی افراطی معتزله و نص‌گرایی افراطی اهل‌حدیث بود تا بتواند با تعدیل این دو رویکرد افراطی، مکتب میانه‌ای را پایه‌گذاری کند. معتزلیان بر مبانی عقلی به عنوان تنها ابزار شناخت تاکید می‌کردند و با نفی‌ هر آنچه‌ در نظر آنان‌ با فهم عقلی ناسازگار بود و نیز با استناد به آیات نفی کننده تشبیه، تجسیم و رؤیت‌ خدا؛ منکر صفات‌ زاید بر ذات‌ شدند و از خلق‌ کلام‌ خدا سخن‌ گفتند. و اما در برابر معتزلیان، اهل حدیث قرار گرفتند. پیروان این مکتب با تکیه‌ بر نصوص، متون و نقلیات، روش عقل‌‌ستیزانه‌‌ای در پیش‌ گرفته و به‌ تفسیر ظاهری‌ آیات‌ پرداختند و از تأویل‌ عقلانی‌ قرآن‌ سخت‌ پرهیز می‌کردند. در این میان، اشعری‌ و پیروانش با تلاش در برابر این افراط‌ها و تفریط‌ها، راه میانه‌‌ای را انتخاب و مکتبی را بنیان کردند که به نام مکتب اشاعره معروف شد.[۵]

متکلمان شاخص اشعری

در مکتب اشاعره، پس از ابوالحسن اشعری بزرگانی پروش یافتند که به عنوان نمونه نام برخی از افراد شاخص در ترتیب زمانی بدین شرح است.1. قاضی ابوبکر باقلانی، 2.ابواسحاق اسفرایینی،3.عبدالملک جوینی،4.ابوحامد غزالی،5. میر سید شریف جرجانی،6. سعدالدین تفتازانی،7. ملاعلی قوشجی، 8. عبدالوهاب شعرانی،9.محمد عبده،10 عبدالعظیم زرقانی 11.شیخ محمود شلتوت.

آثار مهم کلامی اشاعره

اشاعره آثار کلامی بسیاری برجای گذاشتند که به نام برخی از مهم‌ترین آن همراه با نام مولف اشاره می‌شود. 1.اللمع ابوالحسن اشعری، 2. مقالات الاسلامیین ابوالحسن اشعری، 3. الابانه عن اصول الدیانه ابوالحسن اشعری،4. استحسان الخوض فی علم الکلام ابوالحسن اشعری، 5. تمهید الاوایل و تلخیص الدلایل ابوبکر باقلانی،6.الشامل فی اصول الدین عبدالملک جوینی ،7.احیاء علوم الدین ابوحامد غزالی،8. الاقتصاد فی الاعتقاد ابوحامد غزالی،9.الاربعین فی اصول الدین ابوحامد غزالی،10. مجموعه رسائل الامام الغزالی ابوحامد غزالی،11. الملل و النحل عبدالکریم شهرستانی،12.القضاء و القدر فخر رازی،13. المطالب العالیه من العلم الالهی فخر رازی،14.المحصل فخر رازی،15. معالم اصول الدین فخر رازی 16.المباحث المشرقیه فخر رازی،17. تفسیر مفاتیح الغیب فخر رازی(البته این اثر تفسیری است)18.شرح المواقف میر سید شریف جرجانی،19. شرح العقاید النسفیه سعدالدین تفتازانی،20. شرح المقاصد سعدالدین تفتازانی، 21.الیواقیت و الجواهر عبدالوهاب شعرانی،22. مناهل العرفان عبدالعظیم زرقانی، 23. رساله التوحید محمد عبده و...

مبانی اعتقادی اشاعره

مکتب اشعری همچون سایر مکاتب‌کلامی، مبانی اعتقادی خاص به خود را دارد که به برخی از آن اشاره می‌شود 1. فقط خداوند خالق تمام افعال است. اشاعره به دلیل باورمندی شدیدشان به توحید افعالی یا توحید در خالقیت، معتقدند که خلق منحصرا برای خداوند است و انسان خالق افعال خویش نیست، بلکه کاسب افعال خویش است. 2.انکار حسن و قبح عقلی. در مکتب اشاعره، شرع معیار حسن و قبح افعال است نه عقل. به بیان دیگر، هیچ فعلی ذاتا حسن یا قبیح نیست، مگر که شرع حسن و قبح آن را تشخیص دهد.3. باورمندی شدید به قضا و قدر. اشاعره به قضا و قدر باور شدیدی دارند و اراده‌الهی را بر همه امور از جمله افعال انسان حاکم و انسان را صرفا کاسب افعال خویش می‌دانند.4. خداوند در قیامت با چشم دیده می‌شود. متکلمان این مکتب با استناد به آیات قرآن می‌گویند که خداوند در قیامت با چشم ظاهر دیده می‌شود.5. کلام خداوند قدیم است. مطابق با باور اشاعره، کلام خدا قدیم است و صفات خبری‌اش وقتی می‌تواند تفسیر شود که به‌دور از تشبیه و تعیین کیفیت باشد.

تفاسیر کوتاه از برخی عقاید اشاعره

1.برخی از متکلمین این مکتب معتقدند که صفات خبری به معنای لغوی‌اش بر خداوند صادق است، اما کیفیت آن برای ما مجهول است به‌طوری که هیچ درکی از آن نداریم.[۶] این نحوه تعریف، انسان را از تفکر تجسیم و تشبیه‌گرایی منع می‌کند . متکلمان پس از ابوالحسن اشعری نیز بر همین اعتقاد بوده‌اند، با این‌حال بعضی از آنها معتقدند که صفات خبری برای آنکه فهمیده شود، نیازمند تاویل است.[۷] بعضی دیگر چون فخر رازی قائل به لزوم تأویل یا تفویض صفات خبری شده‌اند.[۸] 2. اشاعره به جواز رویت خدا معتقدند. اشعری می‌گوید که در قیامت می‌توان خداوند را با چشم ظاهر دید.[۹]او برای اثبات این ادعا به شواهدی از قرآن و روایات استناد می‌کند. متکلمان پس از اشعری نیز به پیروی از او قائل به جواز رؤیت خدا شده‌اند. مثلا فخر رازی آیه: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» که در بیان نفی رویت آمده است را توجیه کرده آن را بر جواز رویت تفسیر می‌کند[۱۰] وغزالی نیز آن را اثبات می‌کند[۱۱]و باقلانی می‌گوید چون خداوند وجود دارد، پس قابل مشاهده است.[۱۲] 3. درباره قرآن دو نظر نزد متکلمین مطرح است، نظر اول اینکه آیا کلام خدا از صفات ذات است یا صفات فعل؟ و نظر دوم اینکه آیا قرآن که کلام خدوند است، قدیم است یا حادث؟ معتزلیان معتقدند که کلام خداوند قدیم و ذاتی نیست، بلکه حادث است، ولی اهل‌حدیث(حنابله) کلام را از صفات ذات می‌دانند. و اما مکتب‌اشاعره که هدفش تعدیل میان دو مذهب معتزله و اهل‌حدیث بود با عنایت به حفظ شعار حنابله که معتقد به ذاتی و قدیمی بودن کلام خدا بودند، معتقد شدند که بله کلام خداوند قدیم است، ولی مانند کلام بشر نیست تا مرکب از حروف و اصوات باشد، بلکه کلام خدا نفسی و قائم به ذات اوست و حقیقت کلام چیزی جز این نیست و اطلاق کلام به جمله‌ها مجاز‌گویی است.[۱۳] دیگر متکلمان اشاعره نیز در‌این‌باره بر روش اشعری بودند و این موضوع را با عبارات گوناگون بیان کردند.

تفاسیری کوتاه درباره نظریه کسب از منظر متکلمان شاخص اشعری

اشاعره چون به توحید‌افعالی باورمندی شدیدی دارند به این معنا که خالقی جز خداوند را نمی‌شناسند و او را منشأ صدرو همه افعال می‌دانند، به همین جهت برای انسان هیچ‌گونه سهمی درباره خلق قایل نیستند، بلکه فاعلیت به معنای خلق را به معنای شراکت در افعال خداوند می‌دانند. بنابراین، از نگاه آنان خداوند فاعل همه افعال بندگان است چه آن افعال خوب باشد یا بد. اشاعره چون می‌دیدند که لازمه این اعتقاد پذیرفتن جبر و فرو رفتن در چنین باتلاقی است، پس برای فرار از این مخمصه که سرانجام آن به انکار معاد و بهشت و جهنم ختم می‌شود، نظریه کسب را مطرح می‌کنند و انسان را کاسب افعال اختیاری‌شان می‌دانند تا بتوانند مسأله جزای اعمال را توجیه کنند.[۱۴] طرح مسأله کسب‌فعل موجب تمایز آن با مسأله خلق‌فعل می‌شود که این فقط عقیده ابوالحسن اشعری و یا همه متکلمان این مکتب نیست، بلکه تمامی متکلمان اهل سنت (به جز معتزله) همچون ماتریدیان و اهل‌حدیث نیز که نظریه خلق‌افعال‌عباد را مطرح کردند، معتقدند که خلق منحصر به فاعل الهی است. از منظر ایشان، هیچ فاعل و خالقی جز خداوند وجود ندارد «لا موثر فی الوجود الا الله» اما افعال زمانی کسب می شود که انسان مختار باشد تا با قدرت‌حادث که از طرف خداوند به او اعطا می‌شود، فعل را کسب کند و راجع به آن مسئول باشد.

ابوالحسن اشعری (اختیار حداقلی برای فاعل کاسب)

ابوالحسن اشعری نظریه کسب را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کند که در آن اختیار چندانی برای فاعل کاسب در نظر گرفته نمی‌شود، بلکه وی در این تعریف، به پایین‌ترین حد اختیار درباره عباد بسنده می‌کند و می‌نویسد: حقیقة الکسب ان الشی وقع من المکتسب به بقوة حادثة. [۱۵] حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان برخاسته از قدرت حادثی است که این قدرت از طرف خداوند و همزمان با وقوع فعل در اختیار انسان قرار می‌گیرد تا فعل مورد نظر کسب شود. و در جایی دیگر می‌آورد: قدرة العبد کما لم تـوءثر فی‌ وجود‌ الفعل البتة، لم توثر ایضا فی شی من صفات ذلک الفعل». یعنی همان‌طور که قدرت عبد در خلق فعل تاثیری ندارد، در صفات آن فعل نیز بی تاثیر است.[۱۶] با نگاهی کوتاه به این دو تعریف ابوالحسن اشعری از کسب، می‌بینیم که در این تعریف به پایین‌ترین مرحله اختیار یا قدرت برای عبد اشاره شده است که آن اختیار و قدرت نه تنها در ایجاد فعل تاثیر ندارد، بلکه در تغییر صفات آن نیز بی تاثیر است.

ابوبکر باقلانی (تفاوت میان خلق فعل و عنوان آن)

باقلانی هم مثل ابوالحسن اشعری میان خلق‌فعل و صفات آن تمایز قایل است و خلق را برای خداوند و کسب را برای انسان می‌داند، با این‌حال وی اختیار و اراده انسان را در تغییر صفات‌افعال دخیل می‌داند؛ امری که ابوالحسن اشعری آن را نفی کرده بود. فخر رازی از طرف باقلانی می‌نویسد: قدرة العبد و إن لم توثّر فی وجود ذلک‌ الفعل، ‌ إلاّ‌ انّها أثّرت فی صفة من صـفات ذلک الفـعل... فـذات الحرکة و وجودها واقع بقدرة الله امـّا‌ کـونها‌ طـاعة‌ أو معصیة بقدرة العبد. یعنی قدرت عبد اگر‌چه در ایجاد و خلق فعل هیچ تاثیری ندارد، اما در صفات آن فعل تاثیر می‌گذارد، پس اصل حرکت با قدرت خدا واقع می‌شود، اما مطیعانه یا عاصیانه بودن آن (که جزء صفات فعل است) تابع قدرت(و اختیار و اراده) عبد می‌باشد.[۱۷]

عبدالملک جوینی (اعتراف به فاعلیت طولی و شباهت با امر بین الامرین)

جوینی در تعریف نظریه‌کسب، تفسیر اشعری و حتی باقلانی را نقد می‌کند و معتقد است که عبد دارای قدرت و اختیار است و علاوه، قدرتش در طول قدرت خداوند است. این نحوه تفسیر که در آن به قدرت و اختیار و نیز وجود فاعل‌های طولی اشاره شده است، تقریبا در میان متکلمان قبل از جوینی بدون سابقه است و علاوه، به تفسیر امامیه از امر بین الامرین شباهت دارد. می‌نویسد: أما نفی هذه القدرة و الاستطاعة فممّا یأباه العقل و الحسّ، و أما إثبات قدرة لا أثر لها بوجه؛ فهو کنفی‏ القدرة أصلا... فلا بدّ إذاً من نسبة فعل العبد إلى قدرته حقيقة لا على وجه الإحداث و الخلق، فإنّ الخلق يشعر باستقلال إيجاده من العدم‏ و الإنسان کما یحسّ من نفسه الاقتدار، یحسّ من نفسه أیضا عدم الاستقلال، فالفعل یستند وجوده إلی القدرة، والقدرة یستند وجودها إلی سبب آخر تکون نسبة القدرة إلی ذلک السبب کنسبة الفعل إلی القدرة. و کذلک یستند سبب إلی سبب آخر حتی ینتهی إلی مسبب‌الأسباب، فهو الخالق للأسباب و مسبباتها.[۱۸] یعنی عقل نمی‌تواند بپذیرد که انسان در انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه می‌فهمد که قدرت بی اثر هم مثل نبود قدرت است، در این‌صورت، استناد حقیقی فعل به عبد ثابت می شود با این تفاوت که این استناد بر وجه احداث و خلق نیست، زیرا خلق در جایی است که خالق بتواند موجودی را به نحو اختراع و ابداع از عدم به وجود بیاورد، ولی انسان همان‌طور که از یک طرف آشکارا می‌فهمد که خود در تولید فعل به طور مستقیم نقش دارد، همان‌گونه نیز می‌فهمد که خلق‌فعل بر عهده او نیست، بلکه فاعلی دیگر شریک کار اوست. بنابراین، فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند می‌شود، آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند می‌شود و این استناد به شکل توالی فاعل‌ها سر انجام به مسبب‌الاسباب یعنی خداوند، منتهی می‌شود.

ابوحامد غزالی ( کسب مانع مسئولیت عباد به افعال‌شان نمی‌شود)

ابوحامد غزالی نیز در تفسیر کسب، اتهام به جبر را از خود دور می‌کند و معتقد است این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است.[۱۹] و اضافه می‌کند که خداوند در خلق منفرد است، اما انفراد او در خلق، مانع کسب افعال و ایجاد مسئولیت برای بندگان نمی‌شود. أن انفراد الله سبحانه باختراع حرکات العباد لا یخرجها عن کونها مقدورة للعباد علی سبیل الاکتساب.[۲۰]

فخر رازی (عبد با وجود قدرت و داعی فاعل واقعی افعال خویش است)

فخر رازی در تفسیر کسب معتقد است که فعل عبد وقتی محقق می‌شود که قدرت و داعی انجام آن را داشته باشد که اگر هر دو محقق شد، عبد به‌طور حقیقی فاعل فعل خویش می‌شود. می‌نویسد:انا نعلم بالضرورة ان القادر علی الفعل اذا دعاه الداعی الیه و لم یمنعه منه مانع، فانه یحصل ذلک الفعل. یعنی ما به ضرورت می‌دانیم کسی که قدرت بر انجام فعلی دارد اگر با داعی (انگیزه) همراه شود و مانعی در بین نباشد، به‌طور حتم آن فعل محقق خواهد شد.[۲۱] وی در جای دیگر ادعای خود را به صراحت تکرار می‌کند و می‌نویسد: الْمُخْتَار عندنَا أَنّ عِنْد حُصُول الْقُدْرَة والداعیة الْمَخْصُوصَة یجب الْفِعْل وعَلی هَذَا التَّقْدِیر یکون العَبْد فَاعِلا علی سَبِیل الْحَقِیقَة وَمَعَ ذَلِک فَتکون الْأَفْعَال بأسرها وَاقعَة بِقَضَاء الله تَعَالَی وَقدره.[۲۲]یعنی مختار ما این است که وقتی قدرت و داعی مخصوص با هم حاصل شود، فعل واجب می‌شود. بنابراین تقدیر، عبد به‌طور حقیقی فاعل فعل خویش می‌شود. با این‌حال، خلق افعال به‌طور کلی تابع قضا و قدر الهی است. با توجه به اعتراف صریح فخر رازی در باره فاعلیت واقعی انسان، معلوم می‌شود که وی بر سر هیچ دو راهی‌ای قرار نمی‌گیرد، زیرا به صراحت اعتراف می‌کند که عبد پس از حصول قدرت همراه با داعی مخصوص فعل، آن را با قدرت و اراده خودش انجام می‌دهد. بنابراین، آن چه انجام داده در واقع به خودش منسوب می‌شود. در تفسیر فخر رازی به دو نکته اشاره شده است. اول اینکه: اختیار انسان در تعیین نوع فعل موثر است. دوم اینکه: فعل تابع قضا و قدر الهی است، تفسیری که امامیه نیز در امر بین الامرین آن را لحاظ کرده‌اند. فخر رازی در تفسیر کسب به وجود فاعل‌های طولی در ایجاد فعل اعتراف می‌کند و آن را می‌پذیرد. [۲۳]

سعدالدین تفتازانی (عباد با افعال‌شان مستحق ثواب و عقاب هستند)

سعدالدین تفتازانی در تفسیر افعال‌اختیاری انسان‌ها، پیرو نظریه‌کسب است، با این تفاوت که در تفسیر این نظریه اعتقادی فراخ‌تر از اشعری دارد و معتقد است که بندگان قادرند که در حال اختیار افعال خود را انجام دهند تا مستحق ثواب و عقاب شوند. نوشته است:«و للعباد افعال‏ اختیاریة یثابون بها ان کانت طاعة و یعاقبون علیها ان کانت معصیة، لا کما زعمت الجبریة من أنه لا فعل للعبد أصلا و أن حرکاته بمنزلة حرکات الجمادات لا قدرة للعبد علیها و لا قصد و لا اختیار، و هذا باطل لأنا نفرق بالضرورة بین حرکة البطش و حرکة الارتعاش و نعلم أن الأول باختیاره دون الثانی و لأنه لو لم یکن للعبد فعل أصلا، لما صح تکلیفه و لا ترتب استحقاق الثواب و العقاب علی أفعاله و لا اسناد الأفعال التی تقتضی سابقیة القصد و الاختیار إلیه علی سبیل الحقیقة. مثل صلی و صام و کتب بخلاف مثل طال الغلام و اسود لونه و النصوص القطعیة تنفی ذلک. کقوله تعالی: «جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ سوره واقعه، آیه 24» و قوله تعالی: «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُر سوره سوره کهف، آیه 29ْ» الی غیر ذلک. یعنی و برای بندگان افعالی اختیاری است که به‌واسطه آن ثواب می‌برند در صورتی‌که آن فعل طاعت باشد و عقاب می‌شوند اگر آن فعل معصیت باشد؛ نه به آن چیزی که جبریه معتقدند که هیچ فعلی به عبد منتسب نیست و حرکاتش به منزله حرکات جمادات است که قدرت و قصد و اختیاری برای آن متصور نیست و البته این فرضیه باطل است، زیرا ما فرق میان حرکات اختیاری و اضطراری را متوجه می‌شویم. حرکات ارادی شامل هر حرکتی است که از اراده و اختیار انسان ناشی شود، مثل افعال روزانه از جمله عبادات و حرکات اضطراری حرکاتی است که از اختیار انسان خارج است، مثل حرکات ناشی از ارتعاشات و یا مثل سقوط از بلندی و... که انسان هیچ اختیاری در آن ندارد. علاوه، اگر منکر استناد افعال به عباد شویم، پس وجود احکام تکلیفی و ثواب و عقاب نیز بی‌ معنا خواهد شد و البته افعالی چون نماز و روزه که ابتنای آن بر قصد و اختیار است، با این فرض نمی‌تواند به‌طور واقعی به عبد مستند شود. اما موضوعاتی چون بلندی قامت یا سیاهی پوست چون در اختیار انسان نیست، پس نمی‌تواند با اراده و حرکت آن را تغییر دهد. با ملاحظه مطالب فوق مشاهده می‌کنیم که نصوص قطعی قرآن، انتساب فعل به انسان را واقعی می‌داند آنجا که می‌فرماید: به آن چه انجام می‌دهند جزا داده می‌شوند و یا می‌فرماید: کسی که راه هدایت را به او نشان دادیم، اگر خواست مومن می‌شود و اگر نخواست کافر می‌شود.

با این‌حال، تفتازانی مشی کلی اشاعره را در اعتقاد به توحید افعالی و دفاع متعصبانه از آن می‌پذیرد و خدای متعال را مصدر همه افعال از خیر و شر می‌داند و در اعتراض به معتزله می‌نویسد:«و الله تعالی خالق لأفعال العباد کلها من الکفر و الایمان و الطاعة و العصیان لا کما زعمت المعتزلة أن العبدخالق لأفعاله.[۲۴] یعنی خدای متعال خالق تمامی افعال بندگانش است، چه کفر باشد یا ایمان، چه طاعت باشد یا عصیان، نه آنگونه است که معتزله گمان می‌کنند که عبد خالق افعال خویش است و حال آن که جز خدا هیچ موجود دیگری خالق فعل نیست، چه آن فعل طاعت باشد یا عصیان؛ اما صورت اصلی‌اش را خدا خلق می‌کند. تفتازانی بعد از بیان این توضیحات، به این نکته اعتراف می‌کند که حقیقت کسب برایش خیلی روشن نیست. می‌نویسد: أثر تعلق القدرة الحادثة کسبا و إن لم یعرف حقیقته.[۲۵] یعنی افعالی که متعلق قدرت حادثه است، کسب نامیده می‌شود، اگر‌چه حقیقت کسب معلوم نیست.

از جمله شواهد آشکاری که موجب می‌شود بگوییم تفتازانی نه جبری محض است و نه تفویضی محض، تاکید وی بر سخن غزالی است که راه اقتصاد در اعتقاد یعنی راه میانه جبر و تفویض و پذیرش امر بین الامرین را برگزیده است. می‌نویسد:«و ملخص الکلام ما أشار إلیه الإمام حجة الإسلام الغزالی و هو أنه لما بطل‏ الجبر المحض‏ بالضرورة و کون العبدخالقا لأفعاله بالدلیل، وجب الاقتصاد فی الاعتقاد و هو أنها مقدورة بقدرة اللّه تعالی اختراعا و بقدرة العبدعلی وجه آخر من التعلق یعبر عنه عندنا بالاکتساب» خلاصه کلام همان چیزی است که غزالی به آن اشاره کرده است. وقتی مطابق با دلیل و نیز فهم ضروری و وجدانی، جبر محض باطل و انسان خالق افعالش شد، پس واجب شد در مسیر اعتقاد، راه میانه را انتخاب کنیم و بگوییم ایجاد افعال به دو قدرت وابسته است، قدرت خدا که فعل با اختراع او ایجاد و قدرت عبد که فعل با قدرت او کسب می‌شود.

میر سید شریف جرجانی (شباهت تفسیری وی به تفسیر بنیان‌گذار مکتب اشاعره)

میر سید شریف کسب را از منظر لغت به گونه‌ای تعریف می‌کند که موافق با اصول اختیار است، ولی در تفسیر نظریه کسب به رای ابوالحسن اشعری نزدیک شده و برای انسان سهم کمی نسبت به افعال صادره اش قایل می‌شود تا در مخمصه اتهام به جبرگرایی قرار نگیرد. می‌نویسد:«ان‏ أفعال‏ العباد الاختیاریة واقعة بقدرة اللّه سبحانه و تعالی(وحدها) و لیس لقدرتهم تأثیر فیها بل اللّه سبحانه أجری عادته بان یوجد فی العبدقدرة و اختیارا فاذا لم یکن هناک مانع أوجد فیه فعله المقدور مقارنا لهما فیکون فعل العبد مخلوقا للّه ابداعا و احداثا و مکسوبا للعبد و المراد بکسبه ایاه مقارنته لقدرته و ارادته من غیر أن یکون هناک منه تأثیر أو مدخل فی وجوده سوی کونه محلا له و هذا مذهب الشیخ أبی الحسن الاشعری» یعنی افعال اختیاری بندگان، با قدرت الهی واقع می‌شود و قدرت بنده هیچ تاثیری در ایجاد فعل ندارد، بلکه خدای متعال عادتش را این گونه جاری کرده است که در ذات بندگانش قدرت و اختیاری ایجاد کند تا اگر مانعی وجود نداشته باشد، آن فعل مقارن قدرت و اختیار به وجود آید. بنابراین، فعل مخلوق، ابداعا و احداثا برای خدای متعال است و در همان زمان چون عبد آن را کسب می‌کند، مکسوب بنده نیز می‌باشد، هر چند که مقارنت قدرت و اختیار نزد عبد، هیچ تاثیری در ابداع و ایجاد (خلق) فعل ندارد و عبد فقط محل کسب جهت فعل مکسوب شناخته می‌شود.

این شخصیت پا را فراتر گذاشته حتی رابطه علّی و معلولی بین افعال را انکار می‌کند و همه افعال انسان را بدون هیچ واسطه‌ای به خدا نسبت می‌دهد و ادعای خود را تکرار می‌کند که انسان هیچ گونه قدرت یا اختیاری در ایجاد فعل ندارد. می‌نویسد: نحن نقول بانّ جمیع الممکنات المتکثرة‌ لا‌ تحصی، ‌ مستند بلا واسطة إلی الله تعالی مـنزّهاً عـن الترکیب.[۲۶]یعنی ما‌ (اشاعره‌) معتقدیم هـمه ممکنات فراوان که قابل شمارش‌ نیستند، ‌ بدون واسطه به خدای متعال مستند هستند.

ملا علی قوشجی (علاءالدین علی بن محمد سمرقندی)(قایل شدن به سهم اندک برای عباد در ایجاد فعل)

وی در تفسیر کسب و خلق افعال، همچون اسلاف خود خصوصا میر سید شریف جرجانی از رویه ثابتی استفاده می‌کند تا آن جا که می‌توان گفت او نیز چون اشعری سهم ناچیزی به نام کسبِ و بدون قدرت موثر قایل است. در‌این‌باره نوشته است:و المراد بکسبه إیّاه مقارنته لقدرته و إرادته من دون أن یکون هناک منه تأثیر أو مدخل فی وجوده سوی کونه محلًا له، و معنی ذلک انّ‏ الفعل‏ صادر من‏ اللَّه‏. غایة الأمر کون الإصدار منه تقارن مع وصف من صفات العبد، و هو انّه إذا صار ذات قدرة غیر مؤثرة و إرادة، کذلک یصدرالفعل من اللَّه سبحانه مباشرة فلا یکون للعبددور سوی کونه محلًا له.[۲۷] یعنی مراد از کسب همراهی با قدرت و اراده شخص است بدون آن که آن قدرت و اراده تاثیر یا مدخلی در وجود فعل داشته باشد، مگر آن که فعل محلی برای کسب باشد و این یعنی که فعل از طرف خدا صادر می‌شود. در تحلیل سخن قوشچی می‌توان گفت که وی انسان را محل یا به تعبیر رساتر، ظرفی برای فعل خدا می‌داند بدون آن که خود محل تاثیری در خلق فعل داشته باشد. کسب در نگاه وی یعنی مقارنت انسان همراه با قدرت و اراده‌ای که خداوند به او می‌دهد، با این توضیح که قدرت و اراده الهی جز آن که انسان را محلی برای پذیرش فعل خدا می‌کند، اثر دیگری ندارد.

کسب از منظر متکلمان اشعری قرون اخیر( توجه بیشتر به اراده و اختیار عباد)

در ادامه مناسب است به نظرات برخی دیگر از متکلمان این مکتب که در قرون بعدی می‌زیستند و برخی نیز که مربوط به زمان معاصر هستند، توجه کنیم. قبل از آن باید بگوییم که متکلمان اشعری در قرون اخیر از کسب تفسیری عقلانی‌تر ارائه دادند که حاصل آن توجه بیشتر به اراده و اختیار فاعل کاسب در انجام افعال خویش است. بر همین اساس، این گروه از متکلمان در تفسیر نظریه کسب، صریحا از اراده و اختیار انسان دفاع می‌کنند و از این نظر با اشاعره سابق به جز جوینی، فاصله می‌گیرند و به رای امامیه در امربین الامرین نزدیک می‌شوند. این قرابت نظر تا بدانجاست که گاهی موجب می‌شود تا به‌ درستی تشخیص ندهیم که تفسیر ارائه شده از جبر و اختیار، مربوط به متکلم امامی مذهب است یا برخاسته از آرای متکلمان اشاعره می‌باشد که البته در نوع خودش قابل توجه است.

عبدالوهاب شعرانی (حل مسئله کسب با شهود عرفانی و مشی صوفیانه)

تحلیل خاص این متکلم اشعری از کسب، او را از دیگر اشاعره متمایز می‌کند. وی کسب را از مسایل دقیق اصولی و نیز پیچیده می‌داند که حل آن جز به شهود عرفانی و مشی صوفیانه امکان‌پذیر نیست. می‌نویسد: أن مسألة الکسب من أدق مسائل الأصول و أغمضها و لا یزیل إشکالها إلا الکشف [۲۸] مسئله کسب از دقیق‌ترین موضوعات اصولی و از پیچیده‌ترین آن است، به طوری که ابهامات و اشکالات آن جز به کشف(شهود باطنی) بر طرف نمی‌شود.

شعرانی در ادامه، خلاصه نظر خود را درباره کسب به‌طوری بیان می‌کند که گویا یک متکلم شیعی نظر خود را در تفسیر امر بین الامرین بیان کرده است. می‌نویسد: «و ملخص الامر ان من زعم ان لا عمل للعبد اصلا فقد عاند و جحد و من زعم انه مستبد با العمل فقد اشرک و ابتدع و ما بقی مورد التکلیف الا ما یجده العبدفی نفسه من الاختیار للفعل و عدمه فان العبد بین طرفی الاضطرار مضطر علی الاختیار و الله تعالی اعلم هذا احسن ما وجدته من کلام المتکلمین.» [۲۹]خلاصه مطلب این است کسی که خیال کند هیچ عملی به عبد مستند نیست (مجبور است) بداند که دشمن واقعیت است و علاوه منکر ضروریات شده است. و کسی که گمان کند فقط خودش فاعل است، مرتکب شرک و بدعت شده است. هیچ توجیهی برای امر تکیلف نمی‌ماند جز آن که عبد باالوجدان می‌یابد که درباره انجام فعل اختیار دارد همان‌طور که می‌تواند فعلی را انجام دهد، می‌تواند آن فعل را انجام ندهد. پس عبد به نوعی بین دو طرف اضطرار است و مجبور است که مختار باشد. با این‌حال، شعرانی در نظر تحلیلی خود راجع به کسب، تابع دیگر اشاعره بوده و معتقد به توحید در خالقیت است. می‌نویسد:«أن العباد مکتسبون لاخالقون خلافا للمعتزلة فی قولهم إن العبدیخلق أفعال نفسه» [۳۰]یعنی بندگان، کاسب اعمال خود هستند نه خالق آن. بر خلاف معتزله که معتقدند بنده خالق افعال خویش است.

عبدالعظیم زرقانی (انتخاب مسیری میان جبر و اختیار از بیان آیات قرآن)

این متکلم برای رسیدن به وجه جامع میان جبر و اختیار، هر دو دسته از آیات قرآن را بررسی می‌کند که از یک سو از فاعلیت مطلق الهی یعنی توحید در خالقیت دفاع می‌کند و از سوی دیگر، انسان را فاعل افعال خود می‌داند و سر انجام به این نتیجه می‌رسد که اگر به هر یک از این دو گروه از آیات معتقد شویم، تفسیر کاملی به دست نمی‌آوریم و در این میان حقیقت پنهان می‌شود، پس سزاوار است که راه وسط میان این دو آیات را در نظر بگیریم و در خط اعتدال پیش برویم. وی در تفسیر خلق‌افعال‌عباد، ابتدا به آیاتی که خلق را فقط به خدا نسبت می‌دهد اشاره می‌کند و می‌نویسد: «فی القرآن الکریم و السنة النبویة نصوص کثیره علی ان الله تعالی خالق کل شی و ان مرجع کل شی الیه وحده و ان هدایة الخلق و ضلالهم بیده سبحانه مثل قوله عز و جل الله خالق کل شی هل من خالق غیر الله یرزقکم من السماء و الارض و الله خلقکم و ما تعملون و الیه یرجع الامر کله .... و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی...و کذلک یقول النبی صلوات الله علیه ان اصابک شی فلا تقل لو انی فعلت کذا کان کذا و کذا و لکن قل قدر الله و ما شاء فعل...» [۳۱] یعنی در کتاب خدا و سنت نبوی، نصوص فراوانی وجود دارد مبنی بر این که مطابق آیات قرآن، خدای متعال خالق هر چیزی است. بازگشت هر چیزی به سوی اوست. هدایت و ضلالت در دست اوست. آیا جز خدا خالق دیگری هم هست.! خدا شما و آن چه را می‌سازید خلق کرده است.!... و نیز پیامبر صلوات الله علیه فرمود: هرگاه به تو چیزی برسد، نگو اگر من چنین می‌کردم، چنان می‌شد، ولی بگو خدا مقدر کرده بود و آنچه را بخواهد انجام می‌دهد. زرقانی معتقد است اگر کسی به این نصوص نگاه کند، اعتراف می‌کند که همه امور به خدا بر می‌گردد و او در حاکمیتش بی شریک است.

وی به جانب دیگر مسأله که بحث درباره انتساب صحیح فاعلیت انسان در افعال اختیاری است می‌پردازد و می‌نویسد: «بجانب هذا توجد نصوص کثیره ایضا من الکتاب و السنة تنسب اعمال العباد الیهم.... «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها» سوره الجاثیه، آیه 15 «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها» سوره اسراء آیه 7 «قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الی عالم الغیب» سوره التوبة آیه 105 و «تلک الجنه اورثتموها بما کنتم تعملون» سوره الزخرف، آیه 72» [۳۲] وی معتقد است هر کسی به این نصوص قرآنی نگاه کند، متوجه می‌شود که افعال عباد منسوب به خود آنان است. به همین دلیل اگر اشخاص کار نیک انجام دادند، مستحق ثواب‌اند و اگر کار بد انجام دادند، مستحق عقاب‌اند. با این‌حال زرقانی هم مثل سایر متکلمان اشاعره خلق را منحصر به خدا و کسب را منحصر به انسان می‌داند.

محمد عبده (اعتراف به وجود دو قدرت الهی و انسانی برای ایجاد فعل

محمد عبده معتقد است که در ایجاد افعال اختیاری انسان، دو قدرت همزمان موثر است، یکی قدرت خدا و دیگری قدرت انسان. می‌نویسد:«یشهدُ سلیمُ العقل و الحواس من نفسه انّه موجود و لا یحتاج فی ذلک الی دلیلٍ یَهدیه و لا معلّمٍ یُرشده، کذلک یشهدُ انّه مدرک لأعماله الاختیاریة یَزِنُ نتائجَها بعقله و یُقدِّرها بارادتِه ثم یُصدرها بقدرة ما فیه ویُعَدُّ انکارُ شیئ من ذلک مساویا لاِنکار وجوده فی مجافاته لبداهة العقل» [۳۳] یعنی عقل سلیم همراه با حواس( پنجگانه) شهادت می‌دهد که انسان متوجه موجودیت خود باشد و این توجه نیازی به هیچ راهنما و ارشاد هیچ معلمی ندارد، بلکه کاملا فطری است، یعنی انسان متوجه اعمال اختیاری‌اش می‌شود و آن را با عقلش می‌سنجد و با اراده‌اش تقدیر می‌کند و سپس آن فعلی را که با عقلش سنجیده و با اراده‌اش مقدر کرده است را با قدرتی که در وجودش قرار دارد، به فعلیت می‌رساند. البته کسی که این حقیقت و بداهت عقلی را انکار کند، در واقع وجود خودش را انکار کرده است.

پانویس

  1. با استفاده از: ولوی، علی‌محمد، تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، موسسه انتشارات بعثت، تهران، ص450.
  2. ولوی، علی‌محمد؛ تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، موسسه انتشارات بعثت، تهران، 1367، ج2، ص454.
  3. ر.ک. صابری حسین، تاریخ فرق اسلامی، تهران، نشر سمت، سال 1383، ج1، ص229.
  4. همان، ص 231 با اقتباس
  5. ابن خلدون، مقدمه‌، ج۲، ص۹۴۲-۹۴۷، ترجمه محمدپروین‌ گنابادی‌، تهران‌، ۱۳۵۳ش‌.
  6. اشعری ابوالحسن، الابانه عن اصول الدیانه، ص21
  7. آمدی، غایه المرام فی علم الکلام، ص127-129
  8. فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ج1 ص163
  9. اشعری ابوالحسن، الابانه عن اصول الدیانه، ص35
  10. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج1 ص520
  11. غزالی ابوحامد، قواعد العقائد، ص169
  12. باقلانی ابوبکر، تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل، ص301
  13. شهرستانی عبدالکریم، نهایة الاقدام فی‌علم الکلام، ص111
  14. اشعری ابوالحسن، اللمع، ص74
  15. اشعری ابوالحسن، اللمع، ص 76
  16. فخر رازی، القضا و القدر، ص 32
  17. القضا والقدر، ص 32 و تلخیص المحصّل، ص 325
  18. شهرستانی عبدالکریم، الملل و النحل، ص 111 و 112
  19. غزالی ابوحامد، احیاء علوم الدین، ص 249
  20. غزالی ابوحامد، احیاء علوم الدین، ص 111
  21. فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31
  22. فخرالدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86
  23. ر ک، فخرالدین رازی، المباحث المشرقیه، ص 517
  24. تفتازانی سعدالدین، شرح العقائد النسفیة، ص 54
  25. تفتازانی سعدالدین، شرح المقاصد، ج ‏4، ص225‏
  26. جرجانی میر سید شریف، شرح المواقف، ص 123.
  27. سبحانی جعفر، بحوث فی الملل و النحل، جلد 9،ص 50
  28. شعرانی عبدالوهاب، الیواقیت و الجواهر، ج 1، ص 251
  29. شعرانی عبدالوهاب، الیواقیت و الجواهر، ج 1، ص 253
  30. همان، ص 251
  31. زرقانی عبدالعظیم، مناهل العرفان، ج 1 ص 506
  32. همان ص 507
  33. عبده محمد، رساله التوحید، جلد اول، ص 31