جنبلاطیه
جنبلاطیه، گروهی منسوب به سعیدبنمصطفیبنحسین جان پولاد قاسمکردی هستند.
جنبلاطیه | |
---|---|
نام | جنبلاطیه |
تاریخ شکل گیری | 17 م، -۶۰۵ ش، -۶۲۳ ق |
موسس | سعید بن مصطفی بن جان پولاد بن قاسم کردی |
عقیده | بر مبنای اعتقادات دروزیه، در احکام ازدواج، ارث، وصیت و روزه تفاوتهایی با مسلمانان دارند و نیز معتقد به تناسخ و انکار وجود پیامبران الهی هستند. |
تاریخچه
قبیله جنبلاطیه در ولایتکلز (نزدیک حلب) میزیستند. این ولایت از توابع معرة النعمان (شهری از توابع ادلب سوریه) بهشمار میرفت. جان پولاد اول، رئیس عشیره بوده و اصالتی کردی داشت. بر همین مبنا، فرقه منتسب به وی را جنبلاطیه خواندهاند. یکی از اعقاب سعیدبن مصطفی، حسینپاشا بنجان پولاد کردی بود که در کلس (سوریه) حاکم بود و در سال 1104 هجری قمری کشته شد. این طایفه همگی بر مذهبدروزی بودند و در اوایل قرن هفدهم میلادی، از کلس به لبنان مهاجرت کردند. سبب هجرت ایشان، مطابق با دعوتی بود که حاکمشوف (منطقهای درلبنان) به نام امیرفخرالدین (1572- 1635 م) در سال 1630 میلادی از ایشان کرد. وی با جانپولاد عقد دوستی بست تا بتواند با یاری او بر دشمنانش غلبه کند. از مشاهیر این خانواده، یکی امیر جانپولاد معروف به ابن عربی (در پگذشته 1572 میلادی) میباشد که در معره النعمان و کلس میزیست و دیگری بهنام سعیدبنشیخ بشیر جنبلاطی در قرن 19 میلادی و از سرداران ابراهیم پاشا بن محمدعلی، فاتح مصر و شام بود و در جنگهایی که بین «دروز» و «نصاری» در سال 1841 میلادی واقع شد، دست داشت. وی در سال 1841 میلادی درگذشت[۱] .[۲].
اعتقادات
مبانی اعتقادی این فرقه بر محور اعتقادات دروزیه قرار دارد[۳] .[۴]. البته بنابر عقیده برخی، بههیچ وجه نمیتوان دروز و جنبلاطیه را از مسلمانان بهحساب آورد، زیرا آنها از قرآن و سنت هیچ اطلاعی ندارند[۵].
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 143 با ویرایش و اصلاح عبارات
- ↑ بدوی عبدالرحمن، مذاهب الاسلامییین، بیروت، سال 1971 میلادی، ج 2، ص 632- 633.
- ↑ مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 143
- ↑ حنفی عبدالمنعم، موسوعة الفرق و الجماعات و المذاهب و الاحزاب و الحرکات الاسلامیة، ص 257
- ↑ حنفی عبدالمنعم، موسوعة الفرق و الجماعات و المذاهب و الاحزاب و الحرکات الاسلامیة، ص 257