ابومخنف
ابومخنف (ابومِخنَف)، لوط بن یحیی ازدی بن یحیی بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدی از برجسته ترین راویان اخبار تاریخی در قرن دوم هجری است.
ابومخنف | |
---|---|
نام کامل | ابومخنف |
نامهای دیگر | ابومِخنَف، لوط بن یحیی ازدی |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 90 ق، ۸۸ ش، ۷۰۹ م |
محل تولد | کوفه |
سال درگذشت | 170 ق، ۱۶۵ ش، ۷۸۶ م |
محل درگذشت | بغداد |
فعالیتها | مورخ قرن دوم هجری |
نسب و زندگینامه
ابومخنف از خاندانی بزرگ و مشهور از تیره غامد و از قبیله بزرگ یمنیاَزْد در کوفه[۱] است. جد او مخنف بن سلیم در 6ق، زمانی که پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) به دعوت ابوظبیان ازدی پرداخت، اسلام آورد[۲]. به همین سبب او را از اصحاب و محدثان از پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) میشمارند[۳].
مخنف بن سلیم پیش از خلافت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، در فتوح عراق شرکت داشته است[۴] و در جنگ جمل در لشکر عراقیان شرکت کرد و پرچمدار بود[۵]و دو برادرش عبدالله و صَقْعَبْ در همین پیکار جان باختند[۶]، پس از آن از سوی امام علی (علیهالسلام) به امارت اصفهان و همدان گماشته شد[۷]، اما در آستانه جنگ صفین، توسط امام علی(علیهالسلام) فراخوانده شد و در جنگ صفین حضور یافت. به روایت ابن حجر وی در 64قمری در جنبش توابین به رهبری سلیمان بن صُرَد خزاعی کشته شد[۸].
یحیی پدر ابومخنف را نیز تنها از طریق چند روایتی که ابومخنف در برخی حوادث تاریخی از او نقل کرده، میشناسیم و واپسین زمان آن روایات مربوط به 96ق است [۹].
تولد
در مورد تاریخ تولد وی نیز نظرات مختلفی وجود دارد: ولهاوزن ضمن وی را متولد حدود سال 75 دانسته است[۱۰]، سزگین نیز سال 70 را پیشنهاد کرده، اما دلیل وی آشکارا نادرست است[۱۱] و یوسفی غروی سال 60 را صحیح دانسته است[۱۲]؛ اما با توجه به اینکه متقدمترین مشایخ روایت ابومخنف، که وی از آنان حدیث شنیده کسانی مانند عمرو بن مره حملی متوفی سال 118 یا 116 ق [۱۳]. و عمرو بن شعیب قرشی متوفی سال 118 ق هستند[۱۴] و همچنین ابومخنف از حضور خویش در لشگرگاه یزید بن مهلب در «عقر» در سال 102 خبر داده که در جنگها به خاطر خردسالی شرکت نداشته است[۱۵]، چنین نتیجه میگیریم که وی در حدود سال 90 ه - ق به دنیا آمده است.
اهمیت و گستره کار ابی مخنف
از اخباری که در تاریخ طبری آمده بر میآید که ابومخنف پیش از سال 116ق شروع به گردآوری روایات و احادیث کرده است [۱۶] او در جستجوی خویش که به تدریج آن را وسعت بخشید بیش از 200 نفر روایت کرده که شامل مشایخ حدیث، دیوانیان، سپاهیان، بازرگانان، موالی و نیز زنان میشود، برای مثال: وی خبری را از همسر زهیر بن قین روایت میکند: قال ابومخنف: فحدثتنی دلهم بنت عمرو امرأة زهیر بن القین[۱۷]. در بسیاری از موارد نیز با یک یا حداکثر دو واسطه اخبار کربلا را روایت میکند. مثلا اخباری را با یک واسطه از سرماح بن عدی بن حاتم طائی نقل میکند و یا اخباری را از عقبة بن سمعان که در شب عاشورا کنار امام حسین (علیهالسلام) بوده و روز عاشورا مجروح شده و سالم مانده، با یک واسطه نقل کرده است. وی موفق به جمع آوری و حفظ بسیاری از اطلاعات تاریخی شده که اگر وی بدین کار دست نزده بود، بی تردید اکنون اثری از آنها وجود نداشت.
مسأله دیگری که به ارزش کار ابومخنف و اهمیت نقلهایش افزوده، قدمت آنها و نیز انبوه اطلاعاتی است که وی با دقت و جزئیات بسیار درباره حوادث به دست داده است. روایات فراوان وی شامل رویدادهای تاریخی از بیماری پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) در سال ده هجری تا وقایع سال 132 (قیام محمد بن خالد قسری در این سال در کوفه است[۱۸].
ابومخنف این روایات را در موضوعات گوناگونی، مانند مغازی، فتوح، اخبار و تراجم و احوال مرتب ساخته و کتابهایی با عنوانهای مستقل تألیف کرده است که متاسفانه اکنون هیچ یک از آنها موجود نیست. به هرحال روایت مستقیم و غیرمستقیم ابومخنف از کسانی چون جابر بن یزید جعفی[۱۹]و مالک بن اعین جُهَنی[۲۰]و ابوخالد کابلی[۲۱]و ابوالجارود[۲۲]که در تشیع دارای اندیشههای خاص بودند و روایاتی که درباره خوارج از منابع نزدیک به ایشان مانند ابوالمخارق راسبی[۲۳]یا ابوزهیر عَبْسی[۲۴]نقل کرده، نشاندهنده ارتباط گستردهای است که او برای جمع اخبار با آنان داشته است. همچنین گزارشهای دقیقی که او از حوادث پیش از سال 132ق داده، مانند گزارش قیام زید بن علی و عوامل آن[۲۵]یا جنبش ضحاک بن قیس خارجی در کوفه[۲۶]، میتواند تا حدودی نشان دهنده دسترسی کامل او به این گونه اخبار باشد.
اعتبار روایی ابومخنف در نگاه رجالیون، اهل حدیث، شیعه و اهل سنت.
اعتماد مورخان
طبری بسیاری از نقل های وی را پذیرفته و نقل کرده است. جاحظ گفته که «من الرواة والنسابین والعلماء» و اضافه کرده که با وجود نقل روایات او را ضعیف میدانند[۲۷]. یاقوت حموی گفته که وی آثار زیادی دارد ولی مشی او اخباری است[۲۸].
ابن کثیر او را از ائمه تاریخ دانسته و گفته وقد کان شیعیاً، وهو ضعیف الحدیث عند الأئمة، ولکنه أخباری حافظ، عنده من هذه الأشیاء ما لیس عند غیره، ولهذا یترامی علیه کثیر من المصنفین مِمَن بعده[۲۹].
خردهگیری محدثان از ابومخنف
عبدالرحمن بن مهدی (م 198 ه.ق) او را متروک الحدیث خوانده است[۳۰]؛ یحیی بن معین (م 233 ه.ق) وی را غیر موثق دانسته و حدیثش را بیارزش شمرده است[۳۱]؛ بسوی (م 277 ه.ق)[۳۲] و ابوحاتم رازی[۳۳] نیز آرای آنها را تأیید میکنند.
ابن عدی (م 365 ه.ق) ضمن رد احادیث ابومخنف از جهت ضعف سند، نقل اخبار وی را جایز نمیشمارد و حتی به واسطه برخی مطالب که وی درباره صحابه نقل کرده، او را شیعهای افراطی (محترق) دانسته است[۳۴].
چرایی نظر محدثان و توجیه آن
به نظر میرسد ایراد این محدثان رجالی بر ابومخنف از دو جهت است:
- نخست، کمتوجهی و گاه بیتوجهی وی به اسانید، حتی روایت از مجاهیل، با توجه به اینکه ذکر اسانید و نیز شناخت رجال و منازل آنان در ارزیابی حدیث از نقاط حساس اصطکاک محدثان و اخباریان بوده است.
- دیگر اخبار وی است که شامل برخی اعمال ناروای صحابه و نیز توجهش به وقایعی در خصوص شیعیان است.
بنا بر نقد مستند آرای محدثان نداریم ولی به اجمال میتوان گفت که: نه ابومخنف و نه هیچ مورخ دیگری نمیتوانست در برابر انبوه اخبار و رویدادها با تأنی به شیوهای نقادانه محدثان بپردازد و به واسطه از دست رفتن بسیاری از اخبار نهراسد. ایراد دوم از آنجا برخاسته که وی مورخی واقعگرا و امین بود. همچنین او نمیتوانست بسیاری از وقایع سرزمینش را که عملا با اخبار شیعیان مرتبط بود، فرو گذارد. از سوی دیگر مسأله اعتبار روایی ابومخنف با گرایش مذهبی وی ارتباط مییابد و محدثانی نظیر ابن عدی و ذهبی[۳۵]برای تبیین و تعلیل نگرش تاریخی وی، آن را به گرایش شیعی وی منسوب میدارند و وی را شیعهای افراطی یا رافضی میشمارند.
این نسبت اگر چه از روی سوء غرض به وی داده شده است، در عین حال برخی از رجالشناسان متأخر شیعی مانند مامقانی در کتابش بدان استناد کردهاند[۳۶] و همین اقتباس سبب شده است تا دیگر رجالیون شیعی نیز به تشیع وی به همین دلیل و نیز دلایل دیگر - چون همراهی نیای بزرگ وی، مخنف با علی (علیهالسلام)، اخبار ابومخنف در باب ائمه شیعه و شمرده شدنش در زمره اصحاب حضرت صادق (علیهالسلام) - تصریح کنند[۳۷]. همین نسبت بیدلیل باعث شهرت ابومخنف به عنوان مورخی شیعی شده است و خود سبب گشته تا برخی محققان به صرف شیعی بودن ابومخنف با نظر انکار به اخبار او نگریسته و بدانها چون روایاتی بی پایه و اساس بنگرند[۳۸] و البته چنین رأی بدون تحقیقی نیز نمیتواند درست باشد. نگاهی به اخبار وی در طبری و کتاب های دیگر نشان میدهد که وی موضع تندی بر ضد خلفا ندارد. ممکن است کسی بگوید که وی چنین موضعی داشته و طبری آن گونه اخبار وی را نیاورده است، ولی باید توجه داشت که علمای شیعه از آثار وی فراوان نقل کردهاند؛ اگر وقاعا در اخبار او چیزی در باب مطاعن خلفا وجود داشت، دست کم در آثار شیعیان روایت میشد. با این حال میتوان پذیرفت که وی نوعی عقیده به تشیع دارد؛ در همان حدی که در کوفه رایج بوده است، یعنی راجع به خلفای اول و دوم اثباتا و نفیا حرفی نداشتند؛ نسبت به خلیفه سوم انتقادهای تندی میشده و معاویه را اصلا نمیپذیرفتد. این همان چیزی است که در کربلا در خبر راجع به بریر بن حضیر منعکس شده است: ابومخنف به نقل از یوسف بن یزید از عفیف بن زهیر که خود در کربلا حضور داشته است نقل میکند که:
خرج یزید بن معقل... فقال: یا بریر! کیف تری الله صنع بک؟ قال: صنع الله و الله بی خیرا و صنع الله بک شرا. قال: کذبت و قبل الیوم ما کنت کذابا. هل تذکر و أنا أما شیک فی بنی لوذان و أنت تقول: ان عثمان بن عفان کان علی نفسه مسرفا، و ان معاویة بن ابی سفیان ضال مضل، و ان امام الهدی و الحق علی بن أبی طالب[۳۹] یزید بن معقل از دل سپاه دشمن درآمد و خطاب به بریر از اصحاب امام حسین (علیهالسلام) گفت: ای بریر! کار خدا را با خود چگونه میبینی؟ گفت: کار خدا با من بسیار خیر و خوب و با تو بسیار شر بوده است. یزید گفت: دروغ میگویی، در حالی که پیش از این دروغگو نبودی. خاطرت هست که من و تو در میان بنی لوذان قدم میزدیم و تو میگفتی: عثمان بر نفس خود زیادهروی کرد و معاویه فردی گمراه و گمراه کننده است و علی بن ابی طالب امام هدایت و حق است؟ این سه قضاوت درباره عثمان، معاویه و امام علی (علیهالسلام) مبنای تشیع عمومی عراقی ها بود که به ویژه در کوفه وجود داشت.
نگرش وهابیت معاصر به ابی مخنف
نگرش اهل حدیث در حال حاضر دوباره در عربستان حاکم شده و نسبت به مرویات ابومخنف و امثال آن حساسیت نشان داده میشود: برای نمونه کتاب مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری از یحیی بن ابراهیم بن علی الیحیی ریاض، دارالعاصمة.
نویسنده در نقد روایات ابومخنف انتقادهایی را مطرح کرده که بر اساس آنها انسان در عربی خوانی مؤلف هم تردید میکند. برای مثال در نقد این روایت ابومخنف که سخنان ابوبکر را در سقیفه آورده؛ آنجا که خطاب به انصار میگوید:) و أنتم یا معشر الانصار من لاینکر فضلهم فی الدین و لا سابقتهم العظمیة فی الاسلام، رضیکم الله أنصار لدینه و رسوله و جعل الیکم هجرته و فیکم جلة أزواجه و أنصاره، فلیس بعد المهاجرین الاولین عندنا أحد بمنزلتکم (، چنین نقد کرده است که این سخن ابوبکر خطاب به انصار که «و فیکم جلة أزواجه (نمیتواند از ابوبکر باشد: «اذ عامة ازواجه علیه الصلاة و السلام من قریش بل انه لم یثبت بسند صحیح زواجه من الأنصار قط»[۴۰] زیرا زنان آن حضرت همگی از قریش بودند؛ بلکه به سند صحیح ثابت است که پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) هرگز زن انصاری نگرفت. بنابراین چگونه ابوبکر در سقیفه گفته است که عامه یا بیشتر زنان پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) انصاری هستند. «مع الاسف این نویسنده عرب، حتی مقصود از یک متن ساده عربی را درنیافته است. مقصود ابوبکر این نیست که پیغمبر زن یا زنان انصاری گرفته است؛ بلکه مقصود این است که زنان پیغمبر و انصار او همه در مدینه و در میان شما انصار زندگی میکنند!» البته ممکن است برخی انتقادهای وی یا دیگران بر ابومخنف وارد باشد؛ اما به هر حال، موضع گیری او به لحاظ همین نسبت تشیع به ابومخنف تند است. حقیقت آن است که اگر ابومخنف شیعه بسیار افراطی یا به اصطلاح رافضی بود، اساسا همین مقدار اخباری نیز که نقل کرده، دست کم با این لحن و سبک و سیاق نقل نمیکرد.
آثار
آثار فراوان او عمدتا درباره روزگار امویان نگاشته شده و معروفیت وی اساسا در روایت اخبار شیعیان و حوادث عراق است[۴۱]. تحقیق نشان میدهد که غلبه اخبار تشیع در انبوه تألیفات ابومخنف تنها از آن روست که عراق و کوفه مرکز اصلی فعالیتها و نهضتهای شیعی بود و بدین واسطه است که اخبار شیعیان در میان آثار ابومخنف جایگاهی خاص مییابد.
توجه نجاشی و طوسی به وی و ذکر آثارش در کتابهای رجالی نیز شاید تنها بدین خاطر است[۴۲] روایت وی از امام صادق (علیهالسلام) و صحابی شمردنش نیز در آن عصر دلیل قاطع تشیع به حساب نمیآمده است. مهمتر اینکه شیخ مفید، ابن ابی الحدید و علامه مجلسی به قرار داشتن ابومخنف در زمره علمای عامه و جماعت تصریح کردهاند[۴۳]؛ اما نکته اصلی این است که با توجه به غلبه تشیع بر عراق و کوفه در آن دوران، ابومخنف اگر چه از «عامه» محسوب میشده ولی دلش از مهر خاندان نبوت خالی نبوده است و نزدیکی معنوی او به تشیع و موثق بودنش - همچنانکه علامه شوشتری گفته[۴۴] ویژگی اصلی آثارش است. ابن الندیم کتب ذیل را به وی نسبت داده است[۴۵]:
- کتاب الرده.
- کتاب فتوح الشام.
- کتاب فتوح العراق.
- کتاب الجمل.
- کتاب صفین.
- کتاب اهل النهروان والخوارج.
- کتاب الغارات.
- کتاب الحریث ابن راشد و بنی ناجیه.
- کتاب مقتل علی رضیاللهعنه.
- کتاب مقتل حجربنعدی.
- کتاب مقتل محمد بن ابیبکر والا شتر و محمد بن ابی حذیفه.
- کتاب الشوری و مقتل عثمان.
- کتاب المستورد ابن علفه (در بعض کتب دیگر کتاب المیسور ابن علقمه ؟)
- کتاب مقتلالحسین علیهالسلام.
- کتاب وفاه معاویه و ولایه ابنه یزید و وقعه الحره و حصار ابن الزبیر.
- کتاب المختاربن ابی عبید.
- کتاب سلیمان بن صرد و عین الورده.
- کتاب مرج راهط و بیعه مروان و مقتل الضحاک بن قیس.
- کتاب مصعب و ولایته العراق.
- کتاب مقتل عبدالله بن الزبیر.
- کتاب مقتل سعید بن العاص.
- کتاب حدیث یا حمیرا و مقتل ابن الاشعت.
- کتاب بلال الخارجی.
- کتاب نجده ابی قبیل.
- کتاب حدیث الازارقه.
- کتاب حدیث روستقبان.
- کتاب شبیب الخارجی و صالح بن مسرح.
- کتاب مطرف بن المغیره.
- کتاب دیرالجماجم و خلع عبدالرحمن بن الاشعث.
- کتاب یزید بن المهلب و مقتله بالعقر.
- کتاب خالد بن عبدالله القسری و یوسف بن عمر و موت هشام وولایه الولید.
- کتاب یحیی.
- کتاب الضحاک الخارجی
و در معجم رجال خوئی هم این کتب به او منسوب دانسته شدهاند:کتاب المغازی، کتاب السقیفة، کتاب الردة، کتاب فتوح الإسلام، کتاب فتوح العراق، کتاب فتوح خراسان، کتاب الشوری، کتاب قتل عثمان، کتاب الجمل، کتاب صفین، کتاب النهر، کتاب الحکمین، کتاب الغارات، کتاب مقتل أمیر المؤمنین(علیهالسلام)، کتاب قتل الحسین، کتاب قتل الحسن، کتاب مقتل حجر بن عدی، کتاب أخبار زیاد، کتاب أخبار المختار، کتاب أخبار الحجاج، کتاب أخبار محمد بن أبی بکر، کتاب مقتل محمد، کتاب أخبار ابن الحنفیة، کتاب أخبار یوسف بن عمر، کتاب أخبار شبیب الخارجی، کتاب أخبار مطرف بن المغیرة بن شعبة، کتاب أخبار آل مخنف بن سلیم، کتاب أخبار الحریث بن الأسد الناجی [الباجی و خروجه [۴۶].
درگذشت
ذهبی در «میزان الاعتدال» مرگ وی را پیش از سال 170 دانسته[۴۷]، اما در آثار دیگرش سال 157 ه ق را پذیرفته است[۴۸]. یاقوت تاریخ وفات ابومخنف را ۱۵۷ ق ذکر کرده است[۴۹] از آنجا که او تقریبا همۀ شرح حال ابومخنف و فهرست آثار او را از ابن ندیم برگرفته و در نسخۀ کنونی الفهرست، موضع تاریخ درگذشت ابومخنف خالی است[۵۰]، به احتمال بسیار، این تاریخ را نیز از نسخهای از الفهرست ابنندیم که در دست داشته، نقل کرده است. این تاریخها چندان دقیق نیستند، اما از آنجا که ابوالحسن مداینی از ابومخنف روایت کرده[۵۱]، باتوجه به تاریخ ولادت وی در ۱۳۵ ق، میتوان به تاریخ درگذشت ابومخنف در سالهای پیش از ۱۷۰ ق اعتماد کرد[۵۲].
پانویس
- ↑ (كلْبی،2/481-482)
- ↑ (نكـ:ابن سعد،1(3)/30)
- ↑ (نكـ:طبرانی،20/310-311؛ابوالشیخ،1/279-282؛ابن عبدالبر،4/1467؛ابونعیم،معرفة،2/گ 206الف؛مزی،تحفة،8/367-368؛ابن حجر،الاصابة،6/72).
- ↑ (دینوری،114).
- ↑ (نصر بن مزاحم،117؛بلاذری،انساب،2/236؛دینوری،146)
- ↑ (نكـ:طبری،تاریخ،4/521،«المنتخب»،547؛نی نكـ:بلاذری،همان،2/241)
- ↑ (نصر بن مزاحم،11؛ابوالشیخ،1/277-278؛ابونعیم،ذكر اخبار،1/72)
- ↑ (تهذیب،10/78).
- ↑ (نكـ:طبری،تاریخ،6/124،295،500؛نیز نكـ:ابوالفرج،34،35).
- ↑ ولهاوزن، تاریخ الدولة العربیة، مقدمه، ق 6.
- ↑ sazgin. ABU mihknaf. P.6..
- ↑ ابومخنف ازدی، وقعة الطف، مقدمه، 16.
- ↑ ابن حجر، تهذیب، 72:2
- ↑ همان، تقریب التهذیب، 103 - 102:8.
- ↑ طبری، تاریخ، 592:6.
- ↑ طبری، تاریخ، 422:5. نیز ر. ک. ابنحجر، تهذیب التهذیب، 103 - 102:8.
- ↑ تاریخ الطبری، ج 5، ص 396.
- ↑ بلاذری، انساب، 568:1؛ طبری، تاریخ، 417:7 300، 195، 187:3.
- ↑ (طبری،تاریخ،4/500،512)
- ↑ (همان،5/13،14،25،39،84،نیز نكـ:7/129)
- ↑ (همان،5/423 به یك واسطه)
- ↑ (همان،6/63)
- ↑ (همان،5/564،620،6/319،322)
- ↑ (همان،6/168)
- ↑ (همان،7/171،180،186)
- ↑ (همان،7/327،345)
- ↑ «یؤخذ منه، ویُطعن علیه»
- ↑ اقوت الحموی (1993)، معجم الأدباء، تحقیق: إحسان عباس، بیروت، ج. 5، ص. 2252
- ↑ ابن كثیر الدمشقی (1997)، البدایة والنهایة، تحقیق: عبدالله بن عبدالمحسن التركی، القاهرة: هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، ج. 11، ص. 577
- ↑ ابوحاتم رازی، کتاب الجرح، 7182.
- ↑ همانجا، عقیلی، کتاب الضعفاء، 19 - 28.
- ↑ المعرفة و التاریخ، 34:3.
- ↑ (و 317 ه.ق) کتاب الجرح، 182:7.
- ↑ الکامل فی الضعفاء، 93:7.
- ↑ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات سال 160 - 141، ص 581.
- ↑ تنقیح المقال، 44:2.
- ↑ شیخ عباس قمی، الکنی، 151:1؛ مدرس، ریحانة الادب، 258:7؛ بحرالعلوم (مصحح)، فهرست [طوسی]، 156 - 155 (حاشیه)؛ زرکلی، الاعلام، 245:5.
- ↑ امین قلعجی، (مصحح)، کتاب الضعفاء الکبیر، [عقیلی المکی]، 19، (حاشیه).
- ↑ تاریخ الطبری، ج 5، ص 431.
- ↑ مرویات ابی مخنف، ص 124، 107.
- ↑ ابن ندیم، الفهرست، 143.
- ↑ رجال، 191:2؛ الفهرست، 156 - 155.
- ↑ الجمل، 211 - 210؛ شرح نهجالبلاغه، 265:12، 147:1؛ بحارالانوار، 25 - 24:1.
- ↑ قاموس الرجال، 447 - 445:7.
- ↑ الفهرست، ابن الندیم، ج، 1 ، ص 122.
- ↑ معجم رجال الحدیث، الخوئی، السید أبوالقاسم، ج15، ص140.
- ↑ میزان الاعتدال، 420:3.
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات، 160 - 141، ص 581؛ سیر اعلام النبلا، 301:7.
- ↑ ( ادبا، ۱۷ / ۴۱؛ نیز نك : ذهبی، سیر، ۷ / ۳۰۲، تاریخ، ۵۸۱؛ ابن شاكر، فوات، ۳ / ۲۲۵).
- ↑ (ص ۱۰۵)
- ↑ (طبری، تاریخ، ۴ / ۵۵۸، ۶ / ۵۰۰)
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 192.
منابع
- برگرفته از سایت olama-orafa.ir
- تاریخ اسلام//رسول جعفریان
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی
- معجم رجال الحدیث، الخوئی
- ابونعیم اصفهانی،احمد،،معرفة الصحابة،نسخة خطی کتابخانة احمد ثالث استامبول،شمـ497؛
- بلاذری،احمد،انساب الاشراف،ج1،به کوشش محمد حمیدالله،قاهره،1959م،ج2،به کوشش محمد باقر محمودی،بیروت،1394ق/1974م،
- خویی،ابوالقاسم،معجم رجال الحدیث،بیروت،1403ق/1983م؛
- دارقطنی ،علی،کتاب الضّعفاء و المتروکین،به کوشش صبحی بدری سامرائی،بیروت،1406ق/1986م؛
- ولهاوزن،یولیوس،الخوارج و الشیعة،ترجمة عبدالرحمن بدوی،کویت،1978م؛
- یغموری،یوسف،نورالقبس،مختصر المقتبس،محمد بن عمران مرزبانی،به کوشش رودلف زلهایم،ویسبادن،1384ق/1964م؛
- ابن ابی حاتم،عبدالرحمن،الجرح و التعدیل،حیدرآباد دکن،1372ق/1953م؛
- ابن اثیر،الکامل؛ابن اعثم کوفی،احمد،الفتوح،حیدرآباد دکن،1389ق/1969م؛
- ابن حجر عسقلانی،احمد،الاصابة،قاهره،1328ق/1910م؛
- همو،تهذیب التهذیب،حیدرآباد دکن،1327ق؛
- ابن سعد،محمد،کتاب الطبقات الکبیر،به کوشش ادوارد زاخاو ودیگران،لیدن،1904-1918م؛
- ابن شهر آشوب،محمد،معالم العلماء،به کوشش عباس اقبال،تهران،1353ق؛
- ابن عدی،عبدالله،الکامل،فی ضعفاء الرجال،بیروت،1405ق/1985م؛
- دینوری،احمد،الاخبار التوال،به کوشش عبدالمنعم عامر،قاهره،1960م؛
- ذهبی،محمد،تاریخالاسلام(حوادث)و وفیات 141-160ق).به کوشش عمر عبدالسلام تدمری،بیروتؤ1408ق/1988م؛
- شوشتری،محمدتقی،قاموس الرجال،تهران،1386ق؛
- مامقانی،عبدالله،تنقیح المقال،نجف،1350ق/1931م؛
- مزی،یوسف،تحفة الاشراف،به کوشش عبدالصمد شرفالدین، بمبئی،1397ق/1977م؛
- نجاشی،احمد،رجال،به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم،1407ق؛