طریقت خلوتیه
طریقت خَلْوَتیّه (ترکی: حَلوِتیه) از طریقههای صوفیانۀ ترک که شاخههای پرشمار آن در مناطق مختلف جهان پیروان بسیار دارد. تاریخ شکلگیری و سیر تحول و گسترش این طریقه را میتوان در ۳ مرحله بررسی کرد: ۱. دورۀ نخستین، ۲. رشد و گسترش در آناتولی، ۳. انتشار در دیگر مناطق.
طریقتهای صوفیه در مصر | |
---|---|
نام | طریقت خلوتیه |
نام رایج | خلوتیه |
تاریخ شکل گیری | ۸۰۰ ق، ۷۷۶ ش، ۱۳۹۸ م |
مبدأ شکل گیری | گیلان |
موسس | ابوعبدالله سراجالدین عمر بن اکملالدین لاهیجی |
عقیده | خلوتنشینی و ریاضت |
دورۀ نخستین
مراحل آغازین شکلگیری طریقۀ خلوتیه چندان روشن نیست و در منابع از نخستین مشایخ آن صحبت چندانی به میان نیامده است. تنها میدانیم که این طریقه به شخصی به نام ابوعبدالله سراجالدین عمر بن اکملالدین لاهیجی (د ۸۰۰ ق / ۱۳۹۸ م)، یا به اختصار پیر عمر خلوتی ــ که نخستین پیر این طریقه به شمار میآید ــ منسوب است. عمر خلوتی در اصل از شیروان بود و به خاندانی از صوفیان و مشایخ تعلق داشت که از شیروان به گیلان، و شهر لاهیجان مهاجرت کرده بودند. وی تربیت اولیۀ خود را از پدرش دریافت داشت و در جوانی به خدمت سپاه ایلخانان درآمد؛ اما در جنگی که با امیرچوپان درگرفت، به اسارت گرفته شد و پس از رهایی به خوارزم گریخت و در آنجا به کریمالدین محمد خوارزمی (محمد نورخلوتی، پیرمحمد خلوتی، محمد بن نور بالِسی) (د ۷۵۱ ق / ۱۳۵۰ م) پیوست که در برخی از منابع عموی او خوانده شده، و ظاهراً خود از مشایخ آن دیار بوده است.
معناشناسی واژۀ خلوتیه
ریشه و معنای خلوت
خلوت یعنی اینكه شخصی مدتی را به تنهایی در جایی مثل كوه (برگرفته از آیه 68 سوره نحل) و یا زاویه سپری نماید و خلوت نشینی یعنی انجام یکسری آداب و اصول در طی هفت یا چهل روز. دوری از مردم و خلوتگزینی و چلهنشینی از سنتهای خلوتیان است كه منشأ آن را میقات حضرت موسی میدانند[۱]. البته دلایل زیاد دیگری نیز برای انتخاب عدد چهل و آثار آن ذكر نمودهاند از جمله: چهل را بهنوعی سن نبوت میدانند؛ چون پیامبر خاتم در چهلسالگی به پیامبری مبعوث شد، باتوجهبه آیه پانزده سوره احقاف آن را سن قطبانیت عظمی دانستهاند؛ زمان حضور پیامبر9 در غار حرا چهل روز بوده است؛ حضور چهلروزه حضرت موسی در صحرای سینا (آیه 51 سوره بقره و آیه 142 سوره احقاف اشاره به آن دارد)، حضرت خدیجه در چهلسالگی با پیامبراكرم ازدواج نمودند و...
وجه تسمیه این طریقت به خلوتیه
برخی دلیل نامگذاری این طریقت به خلوتیه را عادت آخی سراجالدین عمویش شیخ محمد نور الخلوتی در خلوتگزینی و پنهانشدن از خلق میدانند و داستانی برای این خلوتگزینی نقل مینمایند: روزی سراجالدین از محلهای میگذشت كه در آن درخت چناری تنها و بهغایت بزرگ قرار داشت. درون آن درخت حفرهای خالی و بزرگ بود، سراجالدین به نیت خلوت به درون آن میرود و از انظار خلق غایب میگردد و چهل روز در خلوت به عبادت میپردازد و امروزه نیز این رسم چهلروزه جداشدن سالكان و زاهدان از خلق و انجام مجاهدات چهلروزه رسمی است باقیمانده از آن زمان و اشاره به همین داستان دارد[۲].
اما خلوت وجه دیگری نیز دارد و آن اعتزال مرید از كل صفات مذموم و كل مردم و مخلوقات دنی[۳] و خالیکردن قلب از تمام مشغولیات و توجه نمودن به حقتعالی است. چرا كه تا وقتی سالک از تمام حجابهای مادی و معنوی مجرد نشده و تخلی نیافته است، نمیتواند راهی به سمت فیض الهی بیابد. پس در نتیجه خلوت اول عزلت و ترک اختلاط با خلق است یعنی خلوت ظاهری و خلوت دوم خلوت باطنی و معنوی است یعنی خالی نمودن دل از تمام مشغولیات. آخر این خلوتها رسیدن به محادثة السر مع الحق است كه نه ملائكه را در آن راه است و نه انسان را و این به دست نمیآید مگر به انس با ذكر، اشتغال به تفكر، خالیشدن از صورت و معنی و تجرد از كل اسمورسم و وصف و حكم و ... و باز پسدادن اماناتی كه در هنگام نزول گرفته بودی به صاحبش.
خلوتیان جهت برآوردهشدن حاجات خود چله میگیرند و معتقدند اگر حاجت شدت یافت دوباره و دوباره به چله مینشینند تا چهره معبود در آینه وجودشان نقش بندد كه این مقصود با رعایت جمیع شرایط در کنار هم حاصل میگردد. اما لفظ خلوتیه علاوه بر اینکه خود معنایی دقیق دارد، هر حرف از حروف آن نیز در بر دارنده معنایی مستقل است: خ: خلو قلب از ما سوی الله؛ ل: لذت ذكر؛ و: وفای ظاهری و باطنی، وفای به عهد؛ ت: تمكین؛ ی: یسر بعد از عسر.
انواع خلوت
خلوت بر سه قسم است: خلوت سالک، خلوت عارف، خلوت محقق. خلوت محقق: خلوت بالله است، این نوع از خلوت كامل تراز بقیه انواع آن است و تنها مخصوص قطب الغوث در هرزمان است. خلوت عارف: خلوت نمودن در ملاء، یعنی حضور در كنار حقتعالی درهرحال فارق از اینكه در جمع باشد یا تنها، تاحدیکه كثرت را وحدت و وحدت را در كثرت شهود كند. خلوت سالک: این شكل از خلوت برای شروع لازم است و طریق رسیدن به خلوتهایی است كه در پیش گفتیم.
ضرورت خلوت گزینی و عزلت
قلب از این حب جاه و مال خالی نمیگردد مگر با خلوتگزینی و اعتزال از مردم و فرار از اختلاط با آنها و هرآنچه اجتماع با آنها به بار میآورد[۴]. نكتهای كه در باب خلوت قابلذکر است این است كه خلوت نمیتواند حقیقت سالک را عوض كند بلكه صفات را تغییر میدهد. اگر مرید تا ابدالدهر هم در خلوت بماند چیزی از حقیقت تغییر نخواهد یافت. پس اگر در قسمت ازلی مرید فتح و فتوحات[۵] نباشدخلوت اثری در آن سالک نداشته و شیخ نخواهد توانست قسمتی از این را برای وی قرار دهد. اما كسی غیر از صاحبان كشف و شهود نمیتوانند از چنین چیزی اطلاع داشته باشند و این وظیفه شیخ است كه اگر فهمید مرید میتواند صاحب كشف باشد او را به خلوت بفرستد و اگرنه، نه. وقتی مرید وارد خلوت شد ممكن است فتح كامل داشته باشد یا فتح ناقص و یا حتی فتح نداشته باشد. شایسته كه مرید بر اینكه فتح داشته و یا نداشته متوقف نگردد بلكه باید بدون ناامیدی به آنچه حقتعالی نصیب وی نموده است راضی باشد شاید فتح وی در خلوت دیگری باشد. كه البته فتح نیز انواع مختلف دارد؛ فتح برخی در یک روز، برخی یک ماه و یا برخی یک سال و بیشتر است. حتی ممكن است اثری كه ذكر در یکلحظه دارد هزاران خلوت و ریاضت نداشته باشد.
پیر محمد خلوتی
در منابع اطلاعات چندانی دربارۀ پیرمحمد خلوتی نمیتوان یافت. جامی در جایی او را از نوادگان احمد جام بهشمار میآورد و اشاره میکند که وی ظاهری بس شوریده داشته است[۶]. وی در شرح احوال ظهیرالدین خلوتی (د ۸۰۰ ق / ۱۳۹۸ م) نیز، او را مرید سیفالدین خلوتی، و وی را مرید محمد خلوتی میشمارد و مدفن هر سۀ آنان را در گازرگاه هرات میداند[۷]. اصیلالدین واعظ هروی نیز در رسالۀ مزارات هرات، پیرمحمد خلوتی را یکی از مشایخ خوارزم میشمرد و آرامگاه او را در گورستان خلوتیان در گازرگاه هرات میداند (ص ۴۹-۵۰). بنا بر برخی از منابع دیگر پیرمحمد خلوتی خود مرید شیخ ابراهیم زاهد گیلانی (د ۷۰۵ ق / ۱۳۰۵ م) به شمار آمده است[۸] و به این ترتیب، میتوان گفت که سلسلۀ مشایخ طریقۀ خلوتیه همچون طریقههای صفویه، بیرامیه و جلوتیه، به شخصی واحد، یعنی ابراهیم زاهد گیلانی میرسد و از این نظر نقطۀ مشترکی مییابد.
از سوی دیگر، معصومعلیشاه نیز در بیان طریقۀ خلوتیه، به زیارت مزار برخی خلوتیان در بخارا در ۱۳۳۵ ق / ۱۹۱۷ م اشاره میکند و ابوبکر محمد بن احمد اسکاف (مشهوربه خواجۀ پارهدوز، د ۳۱۳ ق / ۹۲۵ م)، شیخ محمود سنبوسهپز و سراجالدین خلوتی را در میان آنان نام میبرد[۹]. وی این طریقه را منسوب به پیرمحمد خلوتی میداند (۲ / ۳۶۶). به این ترتیب چنین به نظر میرسد که پیش، همزمان و پس از پیرمحمد خلوتی گروهی از صوفیان در هرات و ماوراءالنهر بودهاند که به نام «خلوتیان» خوانده میشدند و گرچه طریقۀ خاصی را تشکیل نمیدادند، اما تأکید بر خلوت به عنوان شیوۀ زاهدانۀ آنان، چنین لقبی را به ایشان داده بود. به هر روی، از رابطۀ میان عمر خلوتی و این خلوتیان اطلاعی در دست نیست و تنها شاید بتوان گفت که پیر او، یعنی محمد خلوتی حلقۀ میانهای بوده که خلوتیان ماوراءالنهر را از طریق عمر خلوتی به طریقۀ خلوتیه میپیوسته است.
درهرحال میدانیم که عمر خلوتی پس از پیوستن به محمد خلوتی به او دست ارادت داد و تا پایان عمرش در کنار او ماند و با خلوتنشینیهای پیدرپی و ریاضتهای بسیار مقامی بلند یافت. وی پس از مرگ پیر خود بر مسند ارشاد او نشست و پس از چندی، نخست به خوی و سپس به مصر سفر کرد و بارها حج به جای آورد. وی پس از آنکه به دعوت سلطان اویس جلایری به ایران آمد، در تبریز ساکن شد و در ۸۰۰ ق در همانجا درگذشت[۱۰].
خلیفههای خلوتیه
عمر خلوتی ۴ خلیفه داشت: ظهیرالدین، سیفالدین، بایزید پورانی و اخی میرم. برخی از منابع این سیفالدین را همان مرید پیرمحمد خلوتی دانستهاند که جامی نیز به او اشاره دارد [۱۱]. از میان این خلفای چهارگانه، سلسلۀ خلوتیه از طریق اخیمیرم به حاج عزالدین ترکمانی، صدرالدین خیاوی و سرانجام، سیدیحیی شیروانی (باکویی) (د ۸۶۸ ق / ۱۴۶۴ م) میرسد که پیر دوم این طریقه به شمار میآید[۱۲].
در منابع موجود دربارۀ این مشایخ اطلاعات چندانی نمیتوان یافت، اما دانستههای ما دربارۀ سید یحیی شیروانی بیشتر است، چنانکه میدانیم وی در اصل از شهر شماخی منطقۀ شیروان بود و در ابتدای جوانی به صدرالدین خیاوی دست ارادت داد و زیر نظر او به سلوک پرداخت. پس از درگذشت صدرالدین، به سبب اختلافی که میان سید یحیی و مرید دیگر صدرالدین، یعنی پیرزاده پسر حاج عزالدین رخ نمود، سید یحیی از شماخی به باکو آمد و در آنجا ساکن شد و به عنوان جانشین صدرالدین به ارشاد مریدان پرداخت. وی در باکو مریدان بسیار داشت و خلفای متعدد خود را برای دستگیری از مردم به نقاط مختلف میفرستاد. این خلفا نقش مهمی در انتشار طریقۀ خلوتیه در مناطق دوردست ایفا کردند و بهویژه چند تن از آنان، یعنی یوسف شیروانی، پیرالیاس آماسی و زکریا خلوتی در این میان جایگاه مهمتری داشتند، زیرا اینان پس از درگذشت سید یحیی مرکزیت طریقه را از آذربایجان به آماسیه در آناتولی انتقال دادند و به این ترتیب، مرحلۀ دوم حیات این طریقه را بنیان گذاشتند. سید یحیی شیروانی در ۸۶۹ ق / ۱۴۶۵ م در باکو درگذشت. از او ذکر خاصی به نام «ورد الستار» بر جای مانده است که ذکری واجب برای پیروان این طریقه است[۱۳].
رشد و گسترش در آناتولی
در پی انتقال طریقۀ خلوتیه به آماسیه در اواخر سدۀ ۹ ق / ۱۵ م، شخصیتهای دیگری همچون حبیب قرامانی (د ۹۰۲ ق / ۱۴۹۷ م)، پیراحمد ارزنجانی، علاءالدین خلوتی و برادرش، دده عمر آیدینی (روشنی) (د ۸۹۲ ق / ۱۴۸۷ م) نیز در این طریقه پرورش یافتند که هر یک به نوبۀ خود سهم مهمی در گسترش آن داشتند.
از این میان، دده عمر روشنی پس از آنکه چندی نزد سید یحیی به ریاضت پرداخت، به شهرهای مختلف سفر کرد و سرانجام، به دعوت اوزون حسن، حاکم آققویونلو، به تبریز آمد و در آنجا، در زاویهای که همسر امیر برای او بنا کرده بود، ساکن شد و به تربیت مریدان پرداخت. شاخهای از خلوتیه که به دده عمر روشنی منسوب است، روشنیه نام دارد[۱۴]. از میان مریدان دده عمر نیز بهویژه دو تن مشهورتر بودند که یکی از آنها، یعنی محمد دمرداشی (تیمورتاشی) بعدها شاخۀ دمرداشیه را به وجود آورد و دیگری، ابراهیم گلشنی، شاخۀ گلشنیه را ایجاد نمود[۱۵].
به هر روی، با انتشار طریقۀ خلوتیه در آماسیه، پیران این طریقه، بهویژه یکی از مریدان علاءالدین علی به نام جمالالدین آقسرایـی، مشهـور بـه چلبیخلیفه ــ که در آماسیه سجادهنشین شده، و ادارۀ امور طریقه را برعهده گرفته بود ــ در زمان حکومت سلطان محمد دوم به تدریج به دربار شاهزاده بایزید در آماسیه نزدیک شدند و کوشیدند تا در رقابتهای درباری از او حمایت کنند و وی را در رسیدن به سلطنت یاری نمایند. در پی این حمایتها، هنگامی که پس از مرگ سلطان محمد دوم، بایزید به عنوان سلطان عثمانی به قدرت رسید، از چلبی خلیفه خواست که همراه با مریدانش از آماسیه به استانبول برود و در آنجا، در یکی از کلیساهای سابق که به شکل خانقاه تغییر داده شده بود، ساکن شود. به این ترتیب، با آغاز پادشاهی بایزید و در تمامی دورۀ ۳۲سالۀ آن (۸۸۶ - ۹۱۸ ق / ۱۴۸۱-۱۵۱۲ م)، طریقۀ خلوتیه از جایگاهی ممتاز برخوردار گشت، چندانکه بایزید پسر خود احمد را برای تربیت و آموزش به چلبیخلیفه سپرد و در نتیجۀ توجه سلطان، صاحبمنصبان، نظامیان و مردم قشرهای مختلف شهری به این طریقه پیوستند. به همین سبب، طریقۀ خلوتیه در این دوره در سرتاسر آناتولی و مناطق اطراف گسترشی بیش از پیش یافت[۱۶].
دورۀ رونق و اقتدار طریقۀ خلوتیه تا هنگام مرگ بایزید در ۹۱۸ ق / ۱۵۱۲ م ادامه داشت، اما با روی کار آمدن سلیم اول که بهطورکلی نسبت به صوفیان، و بهویژه نسبت به خلوتیه نظر مساعدی نداشت، صوفیان خلوتی حامی بزرگ خود را از دست دادند. در این هنگام، یوسف سنبل سنان (د ۹۳۶ ق / ۱۵۳۰ م)، داماد و جانشین چلبیخلیفه که مردی دانشمند و با درایت بود و رهبری طریقه را برعهده داشت، با نفوذ معنوی و هوشمندی خود توانست مانع از اقدام دربار بر ضد این طریقه و پیروانش شود و بدین ترتیب، آنها را از آسیب جدی محفوظ نگاه دارد [۱۷]. با اینهمه، انتقادهای علما و اهل شریعت از صوفیان، و اتهام گرایش آنان به تشیع و دوری از موازین اسلامی گاه دامان خلوتیه را نیز میگرفت، زیرا این طریقه در آغاز تاریخ خود با صفویه پیوندهای نزدیکی داشت و این نکته در زمانی که دولت عثمانی درگیر جنگ با صفویان بود، خود عاملی مهم در برانگیختن سوءظن و دشمنی علما و دولتیان به شمار میآمد. چنین وضعیتی بهتدریج طریقۀ خلوتیه را به سوی حذف نشانههای گرایش به تشیع، و روی آوردن به تسنن سوق داد[۱۸].
با به قدرت رسیدن سلیمان قانونی (ح ۹۲۶-۹۷۴ ق / ۱۵۲۰-۱۵۶۶ م)، بار دیگر دورۀ مساعدی برای طریقۀ خلوتیه پیش آمد که در زمان حکومت فرزند او، سلیم دوم نیز ادامه داشت. در این زمان این طریقه به رهبری مصلحالدین مرکز افندی (د ۹۵۹ ق / ۱۵۵۲ م) رونق پیشین خود را بازیافت و همراه با گسترش سرزمینهای تحت سلطۀ دولت عثمانی، مشایخ و درویشان خلوتیه نیز به نقاط مختلف سفرکردند و با ایجاد تکیهها و جذب مریدان، به تدریج این طریقه را در مناطق گوناگون قلمرو عثمانی، همچون شبه جزیرۀ بالکان، شام و مصر گسترش دادند.
انشعابات فراوان خلوتیه
این انتشار البته همراه با ایجاد شاخههای متعددی بود که هر یک از آنها به شیخی از مشایخ این طریقه، و یا مریدان آنها منسوباند و در کنار دامنۀ گستردۀ نفوذ طریقۀ خلوتیه، دومین ویژگی آن، یعنی پرشماری انشعابات آن را شکل میدهند. این انشعابات را میتوان در ۴ گروه اصلی دستهبندی کرد:
روشنیه
روشنیـه، منسوب به دده عمر روشنی، که خود به دو شاخۀ گلشنیه، منسوب به ابراهیم گلشنی، و دمرداشیه، منسوب به محمد دمرداشی تقسیم میشود. این دو که از مریدان دده عمر روشنی بودند، در سدۀ ۱۰ ق / ۱۶ م به مصر رفتند و طریقۀ خلوتیه را در آنجا گسترش دادند. گلشنیه خود به دو شاخۀ دیگر، یعنی سزاییه و حالتیه منشعب میشود که به دو نفر از مریدان گلشنی، یعنی حسن سزایی گلشنی (د ۱۱۵۱ ق / ۱۷۳۸ م) و حسن حالتی منسوباند.
جمالیه
جمالیه، منسوب به جمالالدین آقسرایی (چلبیخلیفه)، که بیش از همه در استانبول فعالیت داشت و پس از چلبیخلیفه به دو شاخۀ سنبلیه، منسوب به یوسف سنبل سنان، جانشین و داماد او، و شعبانیه، منسوب به شعبان ولی قسطمونی (د ۹۷۶ ق / ۱۵۶۸ م)، دیگر مرید چلبیخلیفه تقسیم میشود. شاخۀ سنبلیه خود دارای دو انشعاب دیگر است: عَسّالیه، منسوب احمد بن علی حریری عَسّالی (د ۱۰۴۸ ق / ۱۶۳۸ م)؛ و بخشیه، منسوب به محمد بن محمد بخشی حلبی (د ۱۰۹۸ ق / ۱۶۸۷ م)، که هر دو شاخه در منطقۀ شام گسترش داشتند. شاخۀ شعبانیه نیز به نوبۀ خود شاخۀ قره باشیه، منسوب به علی قراباشی (د ۱۰۹۷ ق)، از شاگردان شعبان ولی قسطمونی را به وجود آورد که در قسطمونی و آنکارا پیروانی داشت. این شاخه نیز با گذشت زمان خود به دو انشعاب اصلی تقسیم شد: نصوحیه، منسوب به محمد نصوحی (د ۱۱۳۰ ق / ۱۷۱۸ م)؛ و بکریه، منسوب به شمسالدین مصطفی بکری (د ۱۱۶۲ ق / ۱۷۴۹ م).
یکی از مریدان نصوحی، یعنی چرکشی مصطفی (د ۱۲۲۹ ق / ۱۸۱۴ م)، خود شاخۀ چرکشیه را به وجود آورد که از درون آن خلیلیه، منسوب به حاجی خلیل، و ابراهیمیه، منسوب به ابراهیم قوشآطهلی (د ۱۲۶۲ ق / ۱۸۴۶ م) شکل گرفتند. بکریه نیز به نوبۀ خود به ۳ انشعاب حفنیه، منسوب به محمد بن سالم حفنی (د ۱۱۸۱ ق / ۱۷۶۷ م)؛ سمّانیه، منسوب به محمد بن عبدالکریم سمّان (د ۱۱۸۹ ق / ۱۷۷۵ م)؛ و کمالیه، منسوب به کمالالدین مصطفی (د ۱۱۹۹ ق / ۱۷۸۵ م) تقسیم میشود.
احمدیه
احمدیه (ییگیت باشیه)، منسوب به شمسالدین احمد ییگیت باشی (د ۹۱۰ ق / ۱۵۰۴ م)، که خود به ۴ شاخه تقسیم میشود: سنانیه، منسوب به ابراهیم امی سنان (د ۹۵۸ ق / ۱۵۵۱ م)؛ عشاقیه، منسوب به حسن حسامالدین عشاقی (د ۱۰۰۱ ق / ۱۵۹۳ م)؛ رمضانیه، منسوب به مخفی رمضان افندی (د ۱۰۵۲ ق / ۱۶۴۲ م)؛ و مصریه (نیازیه)، منسوب به نیازی مصری (د ۱۱۰۵ ق / ۱۶۹۴ م).
هر یک از این شاخهها نیز به نوبۀ خود انشعابات کوچکتری را به وجود آوردند، چنانکه از سنانیه، زهریه و مصلحیه برخاستند؛ از عشاقیه، صالحیه، جمالیه و جاهدیه به وجود آمدند؛ و از رمضانیه، رئوفیه، حیاتیه، جراحیه و جهانگیریه ایجاد شدند.
شمسیه
شمسیه، منسوب به شمسالدین سیواسی (د ۱۰۰۶ ق / ۱۵۹۷ م)، که پیران او مریدان با واسطۀ سید یحیی شیروانی بودهاند. شاخۀ شمسیه با گذشت زمان شاخۀ سیواسیه را به وجود آورد که به عبدالاحد نور سیواسی (د ۱۰۶۱ ق / ۱۶۵۱ م)، مرید شمسالدین سیواسی منسوب است[۱۹].
شاخههای مختلف طریقۀ خلوتیه در طول تاریخ خود گاه با دیگر طریقههای صوفیه همچون مولویه، بکتاشیه و ملامیۀ بیرامیه رابطۀ نزدیکی داشته، و از آنها تأثیر پذیرفتهاند، چنانکه برای نمونه شاخۀ گلشنیه پیوندهای بسیار نزدیکی با مولویه، بکتاشیه و ملامیه دارد، در شاخۀ شعبانیه برخی آیینها از مولویه گرفته شده است؛ شیوۀ سلوک در شاخۀ ابراهیمیه نیز شبیه ملامیه است و برخی مشایخ دیگر شاخهها رابطۀ نزدیکی با مشایخ طریقههای دیگر داشتهاند[۲۰].
انتشار در دیگر مناطق
در سدۀ ۱۰ ق / ۱۶ م و پس از گذشت حدود یک سده از حضور خلوتیه در سرزمینهای غرب ایران، برخی از مشایخ این طریقه به دلیل هایی که چندان دانسته نیست، بهتدریج به مصر مهاجرت کردند. شاید بتوان افول قدرت طوایف آققویونلو را، که حامیان سنتی مشایخ نخستین خلوتیه بودند، یکی از عوامل این مهاجرت به شمار آورد. به هر روی، نخستین خلوتیانی که به مصر رفتند، مریدان دده عمر روشنی، یعنی ابراهیم گلشنی و شمسالدین محمد دمرداشی بودند. گلشنی نخستین خانقاه خلوتیه در قاهره را بنیان گذاشت و پس از او، پسرش احمد خیالی و سپس محیی گلشنی (د ۱۰۱۴ ق / ۱۶۰۵ م) ادارۀ امور این طریقه را در دست گرفتند که بهتدریج به شاخۀ گلشنیه شهرت یافت. این شاخه افزون بر مصر در سرزمینهای تحت نفوذ دولت عثمانی نیز به گستردگی منتشر شد[۲۱].
دمرداشی، مرید دیگر دده عمر روشنی نیز در خارج از قاهره خانقاهی ایجاد کرد و به ارشاد مریدان خود پرداخت. پس از دمرداشی، مرید او کریمالدین خلوتی (د ۹۸۶ ق / ۱۵۷۸ م) بر مسند او نشست و ادارۀ امور شاخهای را بر عهده گرفت که بعدها دمرداشیه نامیده شد. کریمالدین همان کسی است که عزیز محمود هُدایی (د ۱۰۳۸ ق / ۱۶۲۸ م)، بنیانگذار طریقۀ جَلوَتیه (ه م) نیز در مصر به او دست ارادت داد و زیرنظر او به سلوک پرداخت. در شاخۀ دمرداشیه گرایش بر آن بود که رهبری طریقه در درون خاندان باقی بماند، حال آنکه در شاخۀ گلشنیه نسبت خانوادگی با گلشنی در این زمینه اهمیت چندانی نداشت[۲۲].
با این همه، مصطفی کمالالدین بکری (د ۱۱۶۲ ق / ۱۷۴۹ م) را باید مهمترین شیخ خلوتیه در تاریخ مصر دانست (نک: ه د، بکری، مصطفی). وی که مرید یکی از مشایخ قراباشیه، یعنی عبداللطیف ابن حسامالدین حلبی بود، شاخۀ جدیدی را به وجود آورد که پس از وی به بکریه مشهور شد و در مصر رواجی فوقالعاده یافت. بکری با به کار گرفتن رویکردهایی چون دقت و سختگیری در اجرای درست آداب و حفظ انضباط طریقه، توجه بیشتر به رعایت شریعت، و اجازۀ مشارکت مردم عادی در مراسم خلوتیه، موجب گسترش هر چه بیشتر این طریقه گردید، چندانکه آن را از طریقهای حاشیهای به مهمترین طریقه در مصر تبدیل کرد. اهمیت و تأثیر شخصیت و تعالیم بکری به اندازهای بود کـه تـا اواخـر سدۀ ۱۴ ق / ۲۰ م منصب شیخالشیـوخی ــ که عهـدهدار سرپرستـی همـۀ طریقهها در مصـر بـود ــ همچنان در خانوادۀ وی باقی ماند (مارتین، 297-298؛ لوتزیون، II / 413).
پس از بکری، هر یک از مریدان شاخص او شاخهای منسوب به خود ایجاد کردند. نخست محمد بن سالم حِفناوی (حفنی) (د ۱۱۸۱ ق / ۱۷۶۷ م) بود که پس از بکری، شیخ طریقه شد و خود شاخۀ حفنیه را به وجود آورد. حفناوی مردی دانشمند و نویسندهای پرکار بود و سالها به عنوان شیخ الازهر در جهت اصلاح امور مسلمانان و مبارزه با فساد و ظلم رایج در مصر کوشید. وی نقش مهمی در نشر اندیشههای بکری و ایجاد جریان بیداری در مصر داشت[۲۳].
مرید دیگر بکری عبدالکریم کمالالدین (د ۱۱۹۹ ق / ۱۷۸۵ م) شاخۀ کمالیه را بنا نهاد که در سرزمینهای غرب عربی و فلسطین گسترش یافت[۲۴]. دیگری، عبدالله شرقاوی بود که شاخۀ شرقاویه را به وجود آورد، که خود سرمنشأ شاخههای متعدد دیگر بود. مرید دیگر بکری نیز محمد بن عبدالکریم سمّان (د ۱۱۸۹ ق / ۱۷۷۵ م) بود که شاخۀ سمّانیه را در حجاز و یمن ایجاد نمود[۲۵]. در دورههای بعد یکی از مریدان فرهیختۀ حفناوی به نام احمد بن محمد عَدَوی دَردیر (د ۱۲۰۱ ق / ۱۷۸۷ م) شاخۀ دردیریه را بنا نهاد. او نویسندهای پرکار و مدافع سرسخت مظلومان بود و میکوشید تا میان دو طریقۀ خلوتیه و نقشبندیه پیوندی ایجاد کند[۲۶]. شاگردان و مریدان دردیر نیز به نوبۀ خود شاخههای متعدد دیگری را ایجاد نمودند. برای نمونه، سید احمد سباعی العَیَّن شاخۀ سباعیه را به وجود آورد که مرکز آن هنوز در قاهره پابرجا ست[۲۷].
صوفیانی که از مغرب و آفریقای جنوب صحرا به زیارت کعبه میرفتند، در مسیر بازگشت به سرزمین خود، از مصر میگذشتند و از آنجا که طریقۀ خلوتیه در آن روزگار بزرگترین طریقه در مصر بود، آنان در قاهره اغلب به دیدار مشایخ بزرگ خلوتی میرفتند. در این دیدارها، بسیاری از ایشان پس از تشرف به طریقۀ خلوتیه، هنگام بازگشت، آن طریقه را در سرزمین خود گسترش میدادند. از این رهگذر، در سدۀ ۱۲ ق / ۱۸ م دو شاخۀ عمدۀ خلوتیه در مغرب به وجود آمد که یکی از آنها شاخۀ رحمانیه، منسوب به محمد بن عبدالرحمان ازهری (د ۱۲۰۸ ق / ۱۷۹۴ م)، از مریدان حفناوی بود که همراه با مرید مشهورش، علی بن عیسی (د ۱۲۵۳ ق / ۱۸۳۷ م)، زوایایی را در الجزایر و تونس ایجاد کردند[۲۸].
شاخۀ دیگر نیز تیجانیه (ه م) بود که احمد تیجانی (د ۱۲۳۰ ق / ۱۸۱۵ م) آن را ایجاد نمود و بهتدریج به گستردگی در آفریقا انتشار یافت (نک: ه د). افزون بر اینها، شاخههای دیگری همچون صاویه نیز در شمال آفریقا فعال بودند. این شاخه توسط احمد بن محمد صاوی (د ۱۲۴۱ ق / ۱۸۲۶ م) شکل گرفت که از مریدان حفناوی و دردیر بود و در یمن، مصر و حجاز پیروان پرشمار داشت[۲۹].
اصطلاحات طریقه خلوتیه
برخی از مهمترین اصطلاحات طریقه خلوتیه:
تصوف
دده عمر روشنی (از شیوخ نخستین طریقت خلوتیه) اشعاری دارد كه در آن تصوف را به وجه زیر تعریف نموده است: تصوف ترک دعواست، تصوف كمال معناست، تصوف ترک قیل وقال است، تصوف همان وجد است و سماع و حال است، تصوف حفظ اوقات و ترک طامات است، تصوف باب بذل و عطاست، تصوف بی مهرو و فاست، تصوف یک هدایت است از سوی خدا، تصوف آن است كه آدمی را دائم مراقب و شبها محاسب؛ نموده است، تصوف بستن قلب برای حق و سوختن دل با آتش عشق است، تصوف افتادن در آتش عشق است بی تكلف[۳۰].
صوفی
در ادامه نیز اشعاری درباره صوفی دارد با این مضمون: صوفی كسی ست كه نه مالک است و نه مملوک، صوفی كسی است كه واقف بر جمیع اسرار است، صوفی خورشیدی است كه كسوف ندارد، ستارهای است كه هرگز خسوف ندارد، و بدان آنكه لاف ولوف دارد مرد صوفی نیست كه صوفی آنست كه با صفوت صاف و صوف شود و اهل صفا ، و این صاف شدن صوفی از خود وی نیست بلكه موهبت حق تعالی ست به وی، صوفی آن خوش نهادی ست كه نزد او خاک و زر برابر است و در آخر در جواب من الصوفی؟ باید گفت: صوفی آن است كه بی من و ما شود[۳۱].
وقت
ما بین دو زمان یعنی حال و آینده و میگویند صوفی ابن الوقت است یعنی صوفی كاری را انجام میدهد كه در حال حاضر اولی ست، صوفی قائم به مسائل حال است و اعنایی به آنچه برا و گذشته ندارد[۳۲].
تفكر
تفكر از فضائل اعمال و مفتاح انوار و مبداء استبصار است، تفكر باز كننده علوم و رسیدن به معارف است لذا در قرآن، روایات و كلام بزرگان نیز بسیار بر آن تأكید شده است. برخی آن را راهنمای جنت دانسته و برخی مثل حسن بصری زندگی بدون تفكر را بیهوده میخوانند[۳۳].
قبض و بسط و خوف و رجاء
خوف از چیزی رخ میدهد كه در آینده قرار دارد، مثل خوف از دست دادن محبوب. وهمین طور است رجاء؛ كه امید به فضل محبوب است در آینده. اما قبض چیزی است كه در همان لحظه بدست میآید مثل بسط. خوف و رجا تعلقات قلب است در آینده و قبض و بسط واردات قلبی در حال است. جنید در این باره میگوید: خوف از خدای تعالی در من ایجاد قبض میكند و رجاء و امید به وی ایجاد بسط مینماید، حقیقت جمع این دو مینماید و حق از هر دوی آنها مرا فارق میسازد؛ چون خوف باعث قبض در من شود آن را از بین میبرد و چون به جراء بسط بیابم آن را از من رد مینماید[۳۴].
هیبت و انس
حقیقت هیبت همان غیبت است. فكل هائب غائب و حقیقت انس صحو است. هیبت و انس به لحاظ درجه برتر از قبض و بسط هستند همان طور كه قبض از خوف و بسط از رجا برتر است[۳۵].
صحو و سكر
صحو رجوع به احساس است بعد از غیبت و سكر غیبت از خود است. زمانیكه صفات جمالی حق مكشوف عبد شود سكر ایجاد میگردد، تجلیات جمالیه و شهود صفات كمالیه زمانیكه بر عبد مستولی گردد به طوری كه بنده چیزی جز حق نبیند، همه اشیا شیء واحدی به نظرش میرسد و به دلیل غلبه رؤیت حق نمیتواند بین حق و اشیا اطراف تمیزی قائل گردد و دچار سكر و غیبت از خود میگردد و سكر بازگشت به احساس بعد از این حال است. فلمّا تجلّی ربّه للجبل، جعله دكّا و خرّ موسی صعقا[۳۶].
فنا و بقا
فنا واژهای است عربی و در لغت به معنای نیست و نابود شدن است و در اصطلاح عارفان، مستغرق شدن بنده در حق را گویند. بدانگونه كه بشریت بنده در ربوبیت حق محو شود. عرفا طریق الی الله را به مراحل و منازلی تقسیم كردهاند و فنا را نهایت سیر به سوی پروردگار دانستهاند. مثلا عطار در این راه قائل به هفت منزل شده است: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، و فقر وفنا[۳۷]. فنا همان سقوط اوصاف ذمیمه و بقا همان بروز اوصاف حمیده است. چرا كه فنا غفلت انسان از نفس خود و از همه موجودات میباشد و در كل فنا در صوفیه همان فنا از خلق و بقی به حق تعالی میباشد[۳۸].
سلسله نسب و كرسینامه طریقت خلوتیه
بسیاری از كتابها به بحث سلسله نسب طریقت خلوتیه پرداختهاند و همه آنها خلوتیه را منتسب به امام علی دانستهاند اما اختلافات اندكی در چگونگی این انتساب وجود دارد كه به نقل نمونههایی از آن میپردازیم. در بسیاری از منابع كرسی نامههای متعدد نقل شده است اما كرسی نامه ذكر شده جمع بین چهار منبع زیراست:
البحوث السنیة عن بعض الرجال اسانید الطریقة الخلوتیة، طومار طرق علیه (خلوتیه سلسله نامه سی)[۳۹] ، كیفیة اهداء فواتح لرجال سلسلتین القاریة والخلوتیةوثمرات الفواد.
امام علی7، حسن بصری، حبیب اعجمی، داوود طائی، معروف كرخی، سری سقطی، جنید بغدادی، ممشاد دینوری [۴۰]، محمد البكری، وجیه الدین القاضی، عمر البكری، نجیب الدین سهروردی [۴۱]، قطب الدین ابهری، ركن الدین محمد البخاری [۴۲]، شیخ شهاب الدین محمد تبریزی، شیخ جمال الدین تبریزی [۴۳]، ابراهیم زاهد گیلانی[۴۴]،سعد الدین فرغانی[۴۵].
مبانی اعتقادی طریقه خلوتیه با توجه به اصول اعتقادات از منظر این طریقت مورد بررسی قرار میگیرد.
توحید در خلوتیه
شرقاوی در صفحه 432 كتاب الكوكب الدری الرفیع توحید را در چهار چیز بیان میكند: 1. نفی كثرت و عدد در قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. 2. نفی شریک و مثل و ضد در اللَّهُ الصَّمَدُ. 3. نفی علت و معلول در لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ. 4. نفی شبیه و نظیر در وَلَمْ یَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدٌ[۴۶]. هم چنین در جایی دیگر ذیل پرسش و پاسخی اشاره به بحث وحدت وجود كرده بیان میكند خلوتیان قائل به وحدت وجود بوده و در باب اسقاط تكلیف كسانی را كه چنین عقیدهای دارند را قبول ندارند و آنها را جهله وحدت وجودیان میدانند[۴۷]. و در باب اتحاد نیز این طور توضیح میدهد كه اگر كسی از كلام متصوفه تصور اتحاد را كرده این فقط نگاهی ظاهری است و مراد صوفی ظاهر امر نیست بلكه آنها بجز خدای واحد متصرفی را در وجود نمیبینند و این حالی ذوقی ایجاد مینماید كه آنها را از كثرات به سمت كلیت پیش میبرد و در فردانیت محض غرق میشود و عقل هایشان نیز در این فردانیت غرق شده، مانند مبهوتین میشوند و از آنها چیزی جز خدا باقی نمیماند پس مانند انسانهای مست شده، مست میشوند و كلام عشاق مست بر زبان میآورند.
اسماء سبعه
اسماء سبعه به ترتیب لا الا الله، الله، هو، حق، حی، قیوم وقهار استگ[۴۸]. كه مبنای سلوک خلوتیه همین اسماء هفتگانه یا اسماء سبعه و اشتغال به آن است، به شكل آشكار و یا پنهان با علم به وقایع و تعبیر و تاویل آن[۴۹].خلوتیان اسماء سبعه را به نوعی یایه سلوک میدانند یعنی سیر معنوی را با ذكر اسماء الهی و ریاضت امكان پذیر میدانند[۵۰]. گفتهاند ابراهیم زاهد گیلانی در سیر و سلوک خویش به ذكر اسماء سبعه میپرداخته و نیز به روایتی جنید نیز سیرو سلوک در اسماء سبعه را داشته است. هر چند این روایت صحیح نباشد لیكن مقصود اصلی پرداختن به ذكر خدای تعالی است. پیر عمر خلوتی اولین بار اسماء سبعه كه از امهات اذكار خلوتیه است را به دده عمر روشنی ابلاغ نمود[۵۱]. شنبه: یا قهار، یا عظیم، یا ودود، یا لطیف یا الله. یک شنبه: لا اله الا الله، یا وهاب، یا قادر، یا كریم یا الله. دو شنبه: یا الله، یا فتاح، یا قوی، یا باسط یا الله. سه شنبه: یا هو، یا واحد، یا جلیل، یا عزیز یا الله. چهارشنبه: یا حق، یا احد، یا جمیل، یا معز یا الله. پنج شنبه: یا حی، یا صمد، یا هادی، یا غنی یا الله. جمعه: یا قیوم، یا علیم، یا مالک، یا مغنی یا الله.
متأسفانه به علت تعدد شعبات و شاخههای موجود در طریقه امكان بیان تفاوت اذكار در هر شاخه وجود ندارد اما مشخص شد كه اسماء سبعه در تمام شعبات وجود دارد با تفاوت هایی در تعداد همان گونه كه گذشت. به عقیده خلوتیان هر سالگی باید به ترتیب از اولین اسم شروع نماید و تا آخرین اسم مداوت به همه اسماء داشته باشد تا حقیقته راسم دروی ملكه شود و بتواند وارد اسم بعدی شود كه بحث منازل سبعه كه منطبق بر همین اسما سبعه هستند در بخش مربوط به منازل و مقامات ذكر خواهد شد.
معاد نزد خلوتیان
همان طور كه در اكثر طرق صوفیه معاد و توجه به آخرت جزء مسائل مهم و مباحث مطرح در طریقت میباشد خلوتیه نیز از این امر مستثنی نبوده و اكثر شیوخ آن در آثار و یا سخنان خویش آشكار و پنهان بحث از معاد را به میان آورده و این موضوع را مطرح نمودهاند كه در ادامه به برخی از آنان اشاره شده است: احمد العسال در كتاب الرساله الملكیه فی سلوک طریق الخلوتیه خود در صفحات مختلف ذیل مباحثی كه به توضیح آنها پرداخته است اشاره به بحث معاد با اسامی مختلف آن داشته است از جمله در صفحه 11 خطاب به علمای زمان میگوید: خوب است كه علمای زمان مان فكر كنند كه چه اعمالی در روز حساب برایمان مفید است. اعمال كسانی كه به روز حساب ایمان دارند همان اعمال كسانی است كه به جنت و نارایمان دارند. كسیه از آتش میهراسد با ترک شهوات، شبهات حرام، ترک معاصی و... از آن میگریزد و كسی كه طالب بهشت است با انجام فرایض و نوافل سعی در بدست آوردن آن دارد. و عالمی كه حرص به دنیا دارد و نمیتواند اینها را با ثمره علم بدست بیاورد، وقتی كه از دنیا برود مثل عوام مرده است و گناهان همراه اوست[۵۲].
رابطه شریعت، طریقت، حقیقت در نگاه خلوتیان
با نگاهی بر معتقدات خلوتیان، كتب و نصایحی كه آنان برای مریدان برجای گذاشتهاند میتوان دریافت با هر عقیده و سخنی كه مخالفت با شرع داشته و رنگ و بوی اباحهگری داشته باشد به شدت مخالف بوده و مریدان را از آن برحذر داشتهاند. شرقاوی در كتاب كوكب الدری الرفیع ذیل پرسش و پاسخی اشاره به بحث وحدت وجود كرده بیان میكند خلوتیان قائل به وحدت وجود بوده و در باب اسقاط تكلیف كسانی را كه چنین عقیدهای دارند را قبول ندارند و آنها را جهله وحدت وجودیان میدانند[۵۳]. و درجایی دیگر مصطفی البكری چنین گفته است: بر اهل طریق واجب است در راهی قدم نگذارد كه شرع از آنها نهی كرده كه هر كس از شریعت محمدی تخطی كند گمراه از راه درست و مرضیه است. شریعت اصل است و طریقت فرع برآن، هر كه اصل را رها كند فرع نمیتواند سودی به حال وی داشته باشد و شریعت بدون طریقت عاطل است و حقیقت بدون شریعت باطل. لذا شیخ محی الدین میگوید: چیزی كه شریعت را زایل نماید فایدهای ندارد و نیز واجب است برسالكین قیام به همه اوراد طریق بدون اخلال در چیزی از آنها[۵۴].
دیدگاه خلوتیه نسبت به اهلبیت
در منابع مختلف این طریقه اعم از كتب و یا سایتهای شاخههای مختلف آن بدست آمد حب اهل بیت از اصول اساسی تمام انشعابات این طریقه بوده و همه آنها خلوتیه را منسوب به حضرت امیر المؤمنین میدانند. هم چنین بسیاری از اقطاب سعی در رساندن نسب خود به ائمه اطهار: دارند. علاوه بر اینها بسیاری موارد در سخنان اقطاب شاهد استناد به ائمه اطهار: ویا تأكید برحب و پیروی از اهل بیت میباشد، از جمله در سایت رسمی شاخه المغازیه مطلبی تحت عنوان فضائل آل البیت روایت شده از محمد عامر المغازی، با محتوی زیر درج شده است كه نمونهای از این موارد است: خداوند متعال توسط رسول گرامی خویش ما را امر به مودت اهل بیت:نموده است قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ كه از نشانههای این مودت زیارت قبور مطهر ائمه اطهار: و توسل به آنها برای در خواست شفاعت جد گرامیشان حضرت رسول الله میباشد. در ادامه همین مطلب المغازی درباره حضرت زهرا بحث میكند و احادیثی از رسول الله درباره ایشان را بیان میكند: قال رسول الله إنما سمیت فاطمة بهذا الاسم لان الله سبحانه وتعالی فطمها و ذریتها عن النار وفی روایة و محبیها عن النار ایشان را فاطمه نامیدم چرا كه خداوند تعالی ایشان و فرزندانش، و به روایتی محبان ایشان را از آتش دور ساخت . بسیاری از این دستا روایات واحادیث در ذیل همین نوشته و جاهای دیگر از خلوتیه موجود است كه همگی مؤید تأكید آنان بر حب اهل بیت: میباشد. با توجه به مباحث مطرح شده در منابع مختلف میتوان این طور نتیجه گرفت كه پیروان این طریقت در مبانی مختلف عقیدتی خود پیرو مكتب ابن عربی هستند.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ بروسوى، اسماعیل/ حقى، تمام الفیض فی باب الرجال، تحقیق رمضان موصلى. على ناملى، سوریه – دمشق، دارنینوى للدراسات والنشر و توزیع، 2011م
- ↑ وجدانى، صادق، طومار طرق علیه (خلوتیه سلسله نامه سى)، استانبول، مطبعه عامره، 1338 – 1342، ص 20
- ↑ بن حجازى الشرقاوى، عبدالله، پیشین، ص 280.
- ↑ العسال، احمد، رسالة الملكیة فی سلوک طریق الخلوتیة، كتاب خطى موجود در كتابخانه ملک سعود قسم المخطوطات، ص 11
- ↑ فتح یعنى هر چیزى كه بر بنده باز مىشود از سوى خدا بعد از آنكه بسته بود از نعمتهاى ظاهرى و باطنى چون روزیها، عبادات، علوم و معارف و مكاشفات و غیر آن. فتوحاتى كه براى سالک حاصل میشود انواع مختلفى دارد كه عبارتاند از فتح قریب، فتح مبین و فتح مطلق. القاسانى، كمال الدین عبد الرزاق، شرح منازل السائرین، تحقیق و تعلیق محسن بیدار فر، قم، منشورات بیدار، 1385 ش. 1427هـ، صص 275 – 276
- ↑ جامی. ص ۴۵۵
- ↑ ص ۵۰۴؛ نیز نک: معصومعلیشاه، ۲ / ۳۶۶
- ↑ ابنکربلایی، ۱۲ / ۴۷۲-۴۷۳؛ عبدالله افندی، ۱۴۱
- ↑ ۲ / ۳۶۷؛ نیز نک: احمد بن محمود، ۳۹
- ↑ حلواجیباشیزاده، گ ۱۱۶ الف ـ ۱۱۸ الف؛ گولپینارلی، 205-206؛ «دائرةالمعارف»، همانجا
- ↑ حلواجیباشیزاده، گ ۱۱۸ ب
- ↑ عبداللٰه افندی، حلواجیباشیزاده، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها
- ↑ طاشکوپریزاده، ۱۶۴-۱۶۵؛ «دائرةالمعارف»، XV / 394؛ کیسلینگ، 241
- ↑ طاشکوپریزاده، ۱۶۰-۱۶۲؛ سعدالدین، ۲ / ۵۳۹-۵۴۱؛ گولپینارلی، 206؛ مارتین، 278-279
- ↑ تریمینگام، «طریقهها76
- ↑ طاشکوپریزاده، ۱۶۲-۱۶۳؛ سعدالدین، ۲ / ۵۴۱-۵۴۴؛ کیسلینگ، ۲۴۹-۲۵۱؛ مارتین، ۲۸۱-۲۸۲
- ↑ طاشکوپریزاده، ۲۲۱-۲۲۲؛ سعدالدین، ۲ / ۵۹۵
- ↑ مارتین، 282-283؛ نوریس، 111؛ تریمینگام، همان، 75
- ↑ کوپریلی، ۳۲۴؛ اوزون چارشیلی، ۳ / ۳۹۵-۳۹۶؛ مارتین، 285-286؛ تریمینگام، «طریقهها»، 75-78؛ یاشار اجاق، II / 206؛ کیسلینگ، 283-287؛ فریدلندر، 233؛ «دائرةالمعارف»، XV / 392-393؛ EI2
- ↑ نک: گولپینارلی، ۳۸۷، ۳۹۵-۳۹۷
- ↑ تریمینگام، همان، 76؛ مارتین، 295-297؛ جفری، 214؛ گولپینارلی، ۳۹۵-۳۹۶، نیز 206-207؛ یازیجی، ۶-۱۱
- ↑ سعدالدین، ۵۳۹-۵۴۰؛ مارتین، 291-294؛ تریمینگام، همانجا؛ مبارک، ۱ / ۲۲۶-۲۲۷، ۲۳۲-۲۳۳؛ یونگ، 25
- ↑ مارتین، ۲۹۸-۳۰۱؛ تریمینگام، «طریقهها»، ۷۷؛ یونگ، ۲۱-۲۲
- ↑ فریدلندر، 233؛ هافمن، 150
- ↑ تریمینگام، همانجا؛ مارتین، 302
- ↑ همو، 303-304؛ یونگ، 115
- ↑ مارتین، 304؛ تریمینگام، همانجا
- ↑ لوتزیون، تریمینگام، همانجاها؛ مارتین، 303؛ عقبی، ۱۵۷؛ ابنعزوز، ۱۲۲
- ↑ مارتین، ۳۰۱-۳۰۲, ۳۰۴
- ↑ وجدانى، صادق، ص 44
- ↑ همان، ص 45
- ↑ . http://www.alkhlutih.com(8/7/1392 تاریخ مراجعه)
- ↑ العسال، احمد، پیشین، ص 7
- ↑ http://www.alkhlutih.com(8/7/1392 تاریخ مراجعه)
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ مقدم پور، فاطمه، فنا فی الله و بقاء بالله، تهران، 1383 ش، ص 190
- ↑ همان
- ↑ در صفحات آغازین كتاب طومار طرق علیه (خلوتیه سلسله نامه سى) اطلاعات نسبتا خوبى درباره اختلافات جزئى موجود در چند كرسى نامه بیان شده است
- ↑ سایت رسمى شاخه شبراویه پس از ممشاد دینورى نام محمد دینورى ذكر نموده است
- ↑ از محمد البكرى تا سهروردى مورد اختلاف نسخ مختلف است اما در بقیه تقریبا بین نسخ مختلف اشتراک نظر وجود دارد
- ↑ در برخى نسخ مثل كیفیة اهداء فواتح لرجال سلسلتین القادریة و الخلوتیة ص 10 وسایت شاخه الشبراویه، وى را ركن الدین محمد النجاشى نامیدهاند
- ↑ طومار طرق علیه (خلوتیه سلسله نامه سى) و سایت شاخه الشبراویه شیخ جمال الدین را با عنوان شیراى نامیه است ودو كتاب ثمرات الفواد و البحوث السنیة عن بعض الرجال اسانید الطریقة الخلوتیة هر دو را تبریزى نامیده است
- ↑ سایت شاخه الشبراویه پس از ابراهیم زاهد گیلانى نام عمر الخلوتى و خلفاى بعد ازوى را آورده است و شیوخ قبلى را ذكر ننموده است
- ↑ نام وى در كتاب هاى كیفیة اهداء فواتح لرجال سلسلتین القادریة والخلوتیة، البحوث السنیة عن بعض الرجال اسانید الطریقة الخلوتیة وثمرات الفواد نیامده است و پس از ابراهیم زاهد گیلانى بى و اسطه نام محمد الخلوتى آمده است
- ↑ بن حجازى الشرقاوى، عبدالله، پیشین، ص 432
- ↑ الشرقاوى، منصور محمد هیكل، پیشین، ص 431
- ↑ ولپینارلى، عبدالباقى، پیشین، ص 273. وجدانى، صادق، پیشین، ص 28
- ↑ بروسوى، اسماعیل حقى، پیشین، ص 27. و علوى شریف، على، اصول مشایخ خلوتیه، نسخه خطى، موجود در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، صص 42 و 28
- ↑ گولپینارلى، عبدالباقى، مولویه پس از مولانا، ترجمه توفیق سبحانى، چاپ اول، چاووشگرانن 1382، ص 397
- ↑ وجدانى، صادق، پیشین، صص 35 و 28
- ↑ العسال، احمد، پیشین، ص 11
- ↑ الشرقاوى، منصور محمد هیكل، پیشین، ص 431
- ↑ البكرى، مصطفى، پیشین، ص5