ابوالسرائیه
ابو السرائيه منسوب به ابو السرايا سرّى بن منصور شيبانى از سرداران عرب بود، و مذهب شيعه داشت و مسبب چند قيام از قيامهاى شيعه شد. گويند: ابو السرايا در آغاز كار خربنده بود و خر كرايه مىداد، سپس به راهزنى افتاد و عدهاى به دور او گرد آمدند. پس از آن به ارمنستان سفر كرد و در آنجا با سيصد سوار به خدمت يزيد بن مزيد شيبانى درآمد و از سرداران شد، و در پيكار با خرم دينان به وى يارى مىكرد. در جنگ ميان امين و مأمون فرماندهى طلايه سپاه يزيد را عليه هرثمة بن اعين سردار مأمون داشت، ولى بعد يزيد بن مزيد را رها كرده به هرثمه پيوست. چون امين پسر هارون كشته شد و خلافت بر مأمون قرار گرفت، هرثمه از مواجبى كه به وى مىداد بكاست. ابو السرايا با دويست سوار سر به شورش بر داشت، و فرماندار عين التمر را
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 15
محاصره كرد، و اموال او را به يغما برد و در ميان ياران خويش تقسيم كرد. سپس بر شهر انبار چيره گشت، و پس از آن شهر رقه را بگرفت، و در آنجا با محمد بن ابراهيم بن اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن بن على (ع) معروف به ابن طباطباى علوى ملاقات كرد، و او را به خروج بر بنى عباس تشجيع نمود، و به وى دست بيعت داد و سپهسالارى لشكر او را بعهده گرفت، و در جمادى الثانى سال 199 هجرى هر دو بر كوفه دست يافتند. حسن بن سهل پس از شنيدن خبر سقوط كوفه، زهير بن مسيب را با ده هزار سوار به جنگ او فرستاد. ابو السرايا لشكريان او را شكست داد. در اين ميان محمد بن ابراهيم بن طباطباى علوى، چهار ماه پس از قيامش در رجب 199 ه در كوفه در گذشت و در آنجا به خاك سپرده شد. گويند ابو السرايا وى را مسموم ساخت، زيرا پس از شكست زهير بن مسيب، محمد بن ابراهيم مىخواست غنايمى را كه در اين نبرد گرفته شده بود به تصرف خويشتن در آورد، ولى ابو السرايا چون خود را صاحب قدرت اصلى مىدانست، و محمّد را مانع كار خود مىپنداشت او را زهر داده از ميان برداشت. ابو السرايا چون به نام گرفتن حق اهل بيت رسول اللّه (ص) قيام كرده و به قول خودش مىخواست خلافت را از عباسيان گرفته به آل على (ع) واگذارد، بر آن شد كه سيد علوى ديگرى را به جاى محمد بن ابراهيم برگزيند، پس پسرى كم سن و سال را كه محمد بن محمد بن زيد بن على بن حسين بن على (ع) نام داشت به امامت برگزيد. معلومست كه خلافت محمّد، نامى بيش نبود و اين ابو السرايا بود كه به نام اهل بيت رسول اللّه (ص) حكومت مىكرد. در اين زمان ابو السرايا سكه زد، و بر روى درهمهاى خود اين آيه را نقش كرده بود: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ. «سورة الصف/ 4.» سپس ابو السرايا لشكرى آراسته قصد بصره و واسط كرد، در واسط سعيد حرشى كه از سوى حسن بن سهل فرمانرواى آن شهر بود به جنگ او شتافت ولى از وى شكست يافت. پس از اين فتوحات علويان در شهرهاى عراق و خوزستان منتشر شدند و امور آن بلاد را به دست گرفتند. سپس ابو السرايا، حسين بن حسن الافطس بن على بن حسين بن على بن أبي طالب را به مكّه فرستاد، و محمد بن سليمان بن داوود بن حسن بن حسن بن على بن أبي طالب (ع) را به مدينه گسيل داشت. ابو السرايا پس از تصرف مداين و واسط
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 16
اميرانى به يمن و حجاز و اهواز فرستاد. پس از شكستى كه در كوفه از هرثمه خورد با هشتصد سوار گريخته روى به شوش نهاد، و در آنجا نيز از سپاهيان حسن بن على مأمونى فرمانرواى خوزستان شكست يافته زخمى گشت، و مىكوشيد تا مگر خود را به زادگاهش رأس العين برساند، اما حمّاد كندغش در جلولا به وى رسيد و او را بگرفت و در نهروان به حسن بن سهل تحويل داد. حسن بفرمود تا سر او را بريدند و جسدش را دونيم كردند و بر دو طرف جسر بغداد بياويختند (ربيع الاول سال 200 ه). در بصره آن علوى كه از سوى او آن شهر را تسخير كرده بود زيد بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على (ع) نام داشت و با او جماعتى از علويان بودند. وى را از فرط سختگيرى و شدت عمل در كشتار و سوزانيدن خانههاى مردم زيد النّار مىخواندند. پس از كشته شدن ابو السرايا، حسن بن سهل، محمد بن محمد بن زيد بن على بن حسين (ع) را به نزد مأمون به مرو فرستاد، مأمون او را امان داد و از گناه وى در گذشت ولى پس از چهل روز بفرمود تا شربتى زهرآگين به وى بخورانيدند تا بمرد (201 ه). در سال 200 هجرى ابراهيم بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين (ع) در يمن خروج كرد، و از نهضت ابو السرايا در عراق طرفدارى مىكرد، و مردم را به امامت محمد بن ابراهيم بن اسماعيل طباطبا مىخواند، و از مكّه با گروهى از اهل بيت و علويان به يمن رفت. ابراهيم همچنان بر يمن مسلط بود و مردم را كشتار مىكرد، چنان كه اهل يمن او را ابراهيم الجزّار، يعنى ابراهيم قصاب و شتر كش مىخواندند. امّا حسين بن حسن افطس همچنان به غارت مكّه مىپرداخت، و جامه كعبه را بكند و خانه خدا را عريان ساخت، و پس از چندى دو جامه بر آن از حرير نازك بپوشانيد، و آنها را ابو السرايا با نامهاى بسوى او فرستاده بود و ترجمه آن نامه چنين است: اين جامه به امر اصفر بن اصفر ابو السرايا داعى آل محمد بر خانه خدا پوشانيده شد تا جامه ظلمت و سياهى را كه بنى العباس بر كعبه پوشانيده بودند بركنند، و آن را از جامه ايشان پاك كند و اين نامه را در سال 199 هجرى نوشت. مردم مكّه از او سخت بيمناك بودند تا آن كه گروه بسيارى از ثروتمندان از آن شهر بگريختند. حسين افطس حتى طلاهاى نازكى كه بر سر ستونهاى مسجد الحرام كشيده بودند با زحمت بسيار تراشيده و به غارت برد و آهنهايى كه بر پنجره چاه زمزم قرار داشت بركند، و چوبهاى ساج را كه از آن مسجد بود همه را از جاى كنده با ديگر اشياء به مبلغى
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 17
اندك بفروخت. چون بشنيد كه ابو السرايا از كوفه رانده شده و به قتل رسيده است از بيم جان خود به نزد سيدى كه محمد بن جعفر بن محمد بن على بن حسين نام داشت و پيرمردى محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت. حسين افطس پسر وى على بن محمد را بفريفت، و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت كند، و آن قدر او را وسوسه كردند تا محمد بن جعفر راضى شد. مردم مكّه در روز جمعه ششم ربيع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وى به خلافت بيعت كردند، و بيعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امير المؤمنين خواندند. محمد بن جعفر مرد كارآمدى نبود و شايستگى اين كار را نداشت، پس از چندى از خلافت جز اسمى بر او نماند و همه كارها به دست پسرش على و حسين بن افطس اداره مىشد. محمد بن جعفر پس از ماجراهايى ناچار شد خود را از خلافت خلع كند و گفت: خويشتن را از بيعتى كه شما با من كردهايد خلع مىنمايم و حق را به صاحب حق كه خليفه خدا امير المؤمنين عبد اللّه مأمون بن هارون است مىسپارم (201 ه). امّا ابراهيم بن موسى بن جعفر بن محمّد كه در يمن خروج كرده بود سرانجام از لشكرى كه مأمون به آن سرزمين فرستاده بود شكست يافت و او را مغلولا به عراق بردند و خليفه به وى امان داد و از گناه او در گذشت. تاريخ الرسل و الملوك، ج 11، ص 976- 996. اعلام زركلى، ج 3. مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 81 و 84. مقاتل الطالبيين، ص 177- 190. .153 .P .I ,emot malsI'Ledei depolcycnE .5