اسلامگرایان جهادی افغانستان (مقاله)
اسلام گرایان جهادی افغانستان مقاله ای است درباره جنبش های اسلامی افغانستان که راه و روش جهاد مسلحانه را برای احیای حکومت اسلامی در پیش گرفتند.
در این مقاله درصدد بررسی این طرز تفکر از اسلام گرایان جهادی در افغانستان پرداخته ایم.
مقدمه
افغانستان کشوری است که شاید بیش از تمام کشورهای خاورمیانه، سنتی است و این سنتگرایی در بیشتر اوقات تحت تأثیر اسلام بوده است.
افغانستان در دو سه دهه اخیر از ایران انزوا یافت و در حالی که سده هجدهم را در نهایت آشفتگی به سر برد، در سده نوزدهم به سبب نزدیکی با هند در بازی بزرگ میان روسها و انگلیسیها برای بریتانیا اهمیت فراوان یافت و پس از چند سری نبرد، به دست این کشور افتاد و از تیررس ایران و نیز روسیه مدعی خارج شد.
این شرایط سبب شد هویت ملی و اجتماعی منسجمی در افغانستان شکل نگیرد و اصلاً به این موضوع اهمیتی داده نشود. در حقیقت، آن طور که دانشمندان علوم سیاسی میگویند، «ملتسازی» در این کشور تحقق نیافت. شکل قبیلهای جامعه افغانستان مهمترین وجه هویتی آن پس از مسلمان بودن است؛ اگرچه بسیاری همین وجه قبیلهای بودن را هویتی مهمتر از مسلمان بودن دانستهاند.
گورچاکف، وزیر خارجه روسیه در سالهای 82 – 1856، این قبایل را که نظم و نسقی نداشتند و در آشفتگی کور به سر میبردند، «یاغی» خوانده بود.
تقریباً هیچ قدرت فراملی و یا ملی برای رفع معضلات قبیلهای افغانستان تلاش نکرده است؛ چه واقعیت این است که ملتسازی و گذار از قبیلهگرایی سخت و پرهزینه است.
[۱]
تهاجم شوروی به افغانستان
اما قبیلهگرایی در روزگار اخیر در چارچوب یک رویداد مهم رو به سوی انسجام ملی نهاده است: تهاجم شوروی و خیزش اسلامی.
زمانی که کودتای کمونیستی 1978 روی داد، نخستین انگیزههای خیزش اسلامی برای مقابله با آن به وجود آمد، اما تهاجم شوروی، قابل مقایسه نبود.
در حالی که هیچ نیروی ملی نمیتوانست با این تهاجم مقابله نماید و در حقیقت، هیچساز و کار ملی برای مقابله با آن نبود، قبیلهگرایی به عنوان شکل خاصی از مقاومت منطقهای مطرح شد که البته، اساس ایدئولوژیک آن اسلام بود.
وجود احزاب متعدد در افغانستان بازتاب همین واقعیت است و نشانه تشکلیافتگی این جامعه نیست، بلکه تفرق اجتماعی و قبیلهگرایی را نشان میدهد.
پس از کودتا، قبیلهگرایی به زمینهای برای تحول به سوی یک انسجام ملی بدل شد. این امر از طریق خیزش اسلامی قبایل صورت گرفت.
تشکیل احزاب اسلامی مختلف که ما از آن به عنوان جنبشهای اسلامی افغانستان یاد میکنیم، تحت تأثیر حضور و نفوذ قدرتهای بزرگ، گروههای اسلامی خاورمیانه، کشورهای منطقه و به طور کلی، جهانی شدن موضوع افغانستان، به مبنایی برای تشکیل دولت اسلامی افغانستان بدل شد که بازتاب نوعی انسجام ملی برای تأسیس دولت مدرن است.
در حقیقت، تهاجم شوروی سبب یک نوع بیداری ملی شد که در یک روند تقریباً یک دههای، جامعه افغانستان را متحد نمود.
وقفه سالهای 1996 تا 2001 را باید یک شکست اولیه برای جنبشهای اسلامی افغانستان در تأسیس چنان دولتی دانست.
اما با فروپاشی طالبان، این شکست را باید نوعی تمرین برای تکامل به شمار آورد. از اینرو، دولت مدرن در افغانستان تا حد زیادی تحت تأثیر جنبشهای اسلامی در این کشور است و میتوان گفت که این جنبشها مسیری از نهضت تا تأسیس دولت را طی کردهاند.
بنابراین، در حالی که مهمترین مسئله این باشد که جنبشهای اسلامی چگونه مسیری از نهضت بودن تا دولت بودن را طی کردند و تکامل یافتند، پاسخ احتمالی یا فرضیه در سه مرحله خیزش، تجربه جهاد و بینالمللی شدن موضوع افغانستان نهفته است است که ما میتوانیم این سه را تحت عنوانی کلیتر قلمداد کنیم: «جهاد».
برای بررسی موضوع جهاد و یا تکامل جنبشهای اسلامی در افغانستان،ابتدا زمینههای خیزش اسلامی بررسی میشود که طی آن به نخستین حرکتها و نیز معضلات و پیچیدگیهای جامعه افغانستان که بستر این خیزش بوده پرداخته میشود. سپس، شکلگیری اولیه جنبشهای اسلامی و تشکلیافتگی آنها در قالب احزاب اسلامی بررسی میشود.
زمینه خیزش اسلامی در افغانستان
منابع
- ↑ Rubin, Barnett (1995b) The Search for Peace in Afghanistan. New Haven: Yale University Press