بابکیه

نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۰۲ توسط Salehi.m (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «بابكيه‏ بابكيه فرقه‏اى از «غلاة» شيعه هستند كه منسوب به بابك خرم دين مى‏با...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

بابكيه‏ بابكيه فرقه‏اى از «غلاة» شيعه هستند كه منسوب به بابك خرم دين مى‏باشند كه بزرگترين و نامورترين پيشواى خرم دينان بود. وى به زبان پهلوى «پاپك» نام داشت كه به عربى او را «بابك» گويند. محمد بن اسحاق النديم در كتاب «الفهرست» مى‏نويسد كه: پدر بابك از مردم مداين و روغن فروش بود و به آذربايجان رفت و در ديه بلال‏آباد از روستاى ميمذ جاى گرفت و در آنجا دلباخته زنى يك چشم شد كه او را به زوجيت خود در آورد و بابك از وى بزاد. در يكى از سفرها كه به كوه سبلان رفته بود كسى از پشت بر او خنجرى زد و از آن زخم در گذشت. پس از مرگ وى مادر بابك به دايگى مى‏پرداخت تا اين كه بابك ده‏ساله شد و به گاو چرانى مشغول گشت و به خدمت شبل بن منقى ازدى در آمد و ستوربانى او مى‏كرد و از غلامانش طنبور نواختن آموخت. پس از آنجا به تبريز از بلاد آذربايجان رفت و دو سال نزد محمد بن رواد ازدى بود. سپس نزد مادر بازگشت و در اين هنگام، هجده سال داشت.

«طبرى» نوشته است كه بابك در جوانى با شروين بن ورجاوند، رئيس مزدكيان طبرستان ملاقات كرد.

ابو المعالى صاحب كتاب «بيان الاديان» مى‏نويسد: زمانى كه زندگى در اردبيل بر بابك و مادرش تنگ شد و راهى منطقه ديگر شدند و در ديهى كه از آن محمد بن رواد الازدى بود سكنا گزيدند. اهل آن ديه از مزدكيان و خرم دينان بودند و پيشواى ايشان جاويدان بن شهرك بود. بابك خربوزه مى‏فروخت، جاويدان از او خربوزه خريد و چون دانست كه او طنبور نيك مى‏نوازد او را خوش آمد و وى را نزد خود نگاهداشت. طبرى در ذكر وقايع سال 201 هجرى‏

                       فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 86

مى‏نويسد: در اين سال بابك خرمى بر كيش جاويدانيه بيرون آمد و ايشان پيروان جاويدان بن سهل خداوند «بذ» بودند و دعوى كرد كه روح جاويدان در او حلول كرده و فتنه آغاز كرد. محمد بن اسحاق النديم گويد كه: بين جاويدان و ابو عمران رقيب او كه هر دو از خرم دينان بودند، جنگ در گرفت. جاويدان ابو عمران را بكشت و به كوه خود بازگشت اما زخم نيزه‏اى برداشته بود و پس از سه روز از آن زخم در گذشت. زن جاويدان دلباخته بابك شد و گفت: من به مرگ شوهر خود بانگ بلند نكنم فردا را آماده باش تا مردمان را فراهم آورم و گويم جاويدان دوش گفت كه: من امشب بميرم و روح من از پيكرم بيرون آيد و به پيكر بابك رود و با روان بابك انباز شود و بابك خداوند روى زمين شود و دين مزدك را ديگر باره زنده كند. چون بامداد شد، آن زن ايشان را گرد آورده گفت كه: جاويدان مرا گفت: امشب من مى‏ميرم و جان از پيكرم بيرون مى‏رود و در تن اين جوان در آيد. پيروان جاويدان سخن او را بپذيرفتند. سپس آن زن گاوى خواست و فرمود آن را بكشند و پوست آن گاو را بگسترد و طشتى پر از باده بر آن گذاشت و نانى را بشكست و در گرداگرد پوست گاو نهاد، و آن مردم را يك يك مى‏خواند و مى‏گفت: بر آن پوست پاى كوبند و پاره‏اى از نان بردارند و در مى‏فروبرند و بخورند و گويند: اى روان بابك بر تو گرويديم همچنان كه به روان جاويدان گرويده بوديم و سپس دست بابك بگيرند و دست بر وى زنند و ببوسند. آن مردم همه چنين كردند، سپس آن زن بر بستر خويش بنشست و بابك را بر آن بستر كشاند و پشت بر آن مردم داشت و چون باده خوردند دسته‏اى ريحان بر گرفت و بسوى بابك انداخت. بابك آن دسته ريحان را بر گرفت و آئين زناشويى ايشان چنين است. گرديزى در «زين الاخبار» مى‏نويسد: مردمان سپاهان، همدان و ما سبذان خرمدينى و هواخواه بابكند، چنان مى‏نمايد كه سال 162 هجرى نخستين سالى است كه خرم دينان قيام كردند و در حدود اصفهان بيرون آمدند و سى سال پس از آن يعنى در سال 192 ه خرمدينان آذربايجان نهضت كردند. نه سال بعد يعنى سال 201 ه بابك به پيشوايى ايشان برگزيده شد و مدت بيست و دو سال پيشواى آنان بود. پاپك پياپى لشكريان خلافت را شكست مى‏داد بطورى كه مأمون خليفه پيش از مرگ در وصيت خويش به معتصم، سركوبى خرم دينان را تأكيد كرد. مركز قيام بابك در پيرامون قلعه بذ (البذ يا البذين) بود. ياقوت حموى مى‏نويسد: در بذ محمره معروف، خرميه آشكار شدند و بابك از

                       فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 87

آنجا بيرون آمد، و در جاى ديگر مى‏نويسد: به ناحيه‏اى بين آذربايجان و آران بوده كه بابك خرمى در آن مى‏زيسته است، و رود ارس از پهلوى آن مى‏گذرد و در جاى ديگر در ذكر ابر شوم گويد كه: كوهى است در بذ از قلمرو موقان در نواحى آذربايجان كه بابك خرمى در آنجا بود. ابن اثير در ذكر وقايع سال 218 ه مى‏نويسد: معتصم خليفه عباسى بسوى خرم دينان سپاه فرستاد و اسحاق بن ابراهيم در روستاى همدان با خرم دينان روبرو شده و شصت هزار تن را بكشت و كسانى كه مانده بودند به روم گريختند. سرداران عرب به سبب تنگى راهها و كوهستانى بودن آنها و سختى سرماى آذربايجان از دفع بابك عاجز شدند. سرانجام پس از بيست سال معتصم خليفه عباسى، خيذر بن كاووس، معروف به افشين را به دفع او گسيل داشت. بابك در دفع لشكر خليفه به تئوفيل پسر ميخائيل امپراطور بيزانس نامه نوشت و او را دعوت به لشكركشى به آذربايجان كرد. اما پيش از آن كه امپراطور اقدامى كند افشين بابك را بفريفت و پس از سه سال جنگ با او و دادن امان‏نامه از طرف معتصم خليفه، او را به دام انداخت و وى را با خود به نزد معتصم به سامرا برد و خليفه فرمان داد كه بابك را بر فيلى نشاندند و در شهر بگرداندند و در روز پنج شنبه دوم صفر سال دويست و بيست و سه با وجود امان نامه‏اى كه به او داده بود امر داد كه وى را قطعه‏قطعه كرده به قتل رسانند.- خرمدينان بابك خرم دين. سعيد نفيسى. تاريخ الرسل و الملوك، طبرى، ج 14، فهرست ص 58. جامع الحكايات و لوامع الروايات، ص 258. دايرة المعارف الاسلاميه، ج 3، ص 246- 247. زين الاخبار. الفهرست، ابن نديم، ص 406، 407. كامل التواريخ، ابن اثير، ج 15، الفهارس ص 46. معجم البلدان، ص 528، 529.