جریان‌شناسی سلفی‌گری در تونس (مقاله)

جریان شناسی سلفی گری در تونس مدخلی است به زبان فارسی که در پژوهشگاه مطالعات تقریبی در راستای نگارش کلان پروژه معرفی جریان های جهان اسلام نوشته شده است. هدف از ایجاد این مقاله، اولا: آشنایی با فعالیت های این جریان در کشور تونس و ثانیا: ایجاد منبع و مرجعیت در زمینه مذکور جهت شناخت کیفیت تعامل یا مقابله با این جریان در کشور تونس است و ثالثا: ایجاد شناختی عمیق تر نسبت به میزان نفوذ و تاثیرگذاری این جریان در این کشور به صورت تخصصی برای مراکزی است که جهت فعالیت هایشان به چنین دانش میان مذهبی ای نیاز دارند. در مقاله پیش رو اطلاعاتی در زمینه های زیر از جریان سلفیت در کشور تونس ارائه گردیده است: ...

پرچم کشور تونس
جمهوری تونس
نقشه سیاسی کشور تونس
نقشه
موقعیت جغرافیایی تونس
موقعیت جغرافیایی تونس
عنوان مقاله جریان شناسی سلفی گری در تونس
زبان مقاله فارسی
نشر پژوهشگاه مطالعات تقریبی - قم

مذاهب اسلامی

سیاست حاکمان تونس در طول تاریخ این بود که جز مذهب مالکی، مذهب دیگری رواج پیدا نکند؛ بنابراین مذهب بیشتر مردم تونس «مالکی» است. مذاهب «شیعی»، «حنفی» و «اباضی» ـ نحله ای از خوارج ـ نیز در این کشور زندگی می کنند.[۱]

جریانات سلفی در تونس

سلفيه علمى

سلفيه علمى، يكى از گروه‏ هاى جريان سلفى در تونس است. اين گروه، صلح ‏طلب هستند و به طرح دعوت و وعظ بسنده می كنند. مبلغان آن، به ابعاد فقهى و عقيدتى تكيه كرده‏ اند و به دنبال علوم شرعى هستند. آنها خود را دنباله ‏رو مراجع سلفيه علمى در خارج (مثلًا مصر) و مخصوصاً نهاد دينى وهابى در عربستان می دانند. اين جريان در دهه 1990 م. با بازگشت جمعى از دانش ‏آموختگان تونسى از دانشگاه اسلامى به تونس و تلاش آنها براى ترويج افكار سلفيه علمى در ميان جوانان، وارد اين كشور شد و به سبب وجود شبكه‏ هاى ماهواره‏اى و اينترنت، به سرعت شيوع يافت. به اعتقاد اين دسته از سلفی ها، قيام عليه حاكم حرام است، حتى اگر ظالم باشد. اغلب شيوخ آنها از هواداران رژيم بن ‏على بودند و بن ‏على نيز فعاليت‏ هاى آنها را تا حدودى ناديده می گرفت. رويكرد سلفی هاى علمى تونس، نه تنها در جهت حفظ نظام بن ‏على بود، بلكه همچنين اين جريان با تحريم عمليات استشهادى فلسطينی ها عليه اسرائيل و «خودكشى» خواندن آن، عملًا فاصله قابل توجهى از ديگر انواع سلفيتِ تونسى و عربى گرفت. از جمله مهم‏ترين شخصيت هاى جريان سلفی گرى علمى، «كمال بن محمد بن على المرزوقى» و نيز «شيخ بشير بن حسن» هستند. نگاه سلفی گرى علمى به فعاليت سياسى و حزبى و نيز جمعيتى، نگاهى منفى است و بر اين مقوله مبتنى است كه اسلام با حزب‏ گرايى سازگار نيست. از جمله تبعات اين كار، ايجاد انشقاق درون امت است. در نتيجه، فعاليت حزبى در ساختار سياسى يا فراتر از آن، به هر صورتى كه باشد، از ديد آنها مذموم است. آنها سياست را امرى منافى پرهيزگارى و بی فايده و حقير می شمارند و برايشان، دموكراسى نيرنگى گمراه ‏كننده و شيوه ه‏اى وسوسه ‏انگيز است كه در نهايت در مسيرى دور از جاده منتهى به خلافت، به بن ‏بست می رسد.[۲]

سلفيه حركتى (اصلاح‏طلب يا جنبشى)

اين جريان از نظر فكرى و عملى، تا حدى شبيه سلفيه علمى و نزديك به تفكر اخوانى است. اين جريان كه پيش‏تر فقط خواستار اصلاحات سياسى بود، امروزه خواهان مشاركت عملى در فعاليت ‏هاى سياسى و تشكيل حزب و تفكر سلفى به عنوان چارچوبى جهت تبيين نحوه برخورد با واقعيت‏هاى سياسى- اقتصادى- آموزشى و اقتصادى است. به عبارتى اين جريان، زندگى سياسى دموكراتيك را پذيرفته است و در چارچوب آن فعاليت می كند و انتخابات آزاد را به عنوان ابزارى براى چرخش نخبگان می پذيرد.

اين جريان سلفى، در 1988 م. با تأسيس «جبهه اسلامى تونس» به رهبرى «محمدعلى الحراثى»، «عبدالله الحاجى» و «محمد خوجه» فعاليت خود را آغاز كرد و پس از بازگشت بسيارى از جوانان تونسى جهادگر مستقر در افغانستان به‏ تونس، ظهور و بروز جدى يافت. البته جبهه اسلامى تونس، در ابتدا شامل بسيارى از سلفی ها، از جمله سلفی ‏هاى جهادى می ‏شد كه در سال‏هاى بعد، اين دو جريان از يكديگر جدا شدند. در واقع روشن است كه جريان سلفيت سياسى يا جنبشى، به تدريج و با جدا شدن از سلفی ‏هاى جهادى، به سوى پذيرش ساز و كارهاى سياست رسمى و عمل در چارچوب آنها حركت كرده است. اين جريان در دوره جديد، بسيار به سلفيت مصرى نزديك شده و اغلب گفتمانى نزديك به آنها در پيش گرفته است. پس از انقلاب «ياسمن» تونس، چند حزب سلفى از درون اين جريان ظهور كرد كه از جمله مهم‏ترين آنها، «حزب الإصالة السلفى»، «حزب الإصلاح السلفى و حزب الرحمة السلفى» هستند.

البته اين نوع سلفی گرى به فعاليت حزبى محدود نماند و فعاليت در چارچوب جمعيت ‏هاى خيريه، آموزشى و غيره را نيز در پيش گرفت. در حال حاضر ده ‏ها جمعيت و انجمن زير چتر اين نوع سلفيت در تونس فعال‏ند كه زير چتر فراگير «الجبهه التونسية للجمعيات الإسلامية» با مديريتِ شيخ مختار الجبالى، كه از جمله شناخته‏ شده ‏ترين و معتبرترين شيوخ سلفيتِ تونسى است، فعاليت می كنند. ويژگی هاى ديگر اين جريان سلفى در تونس عبارت‏ند از:

الف. مذهب مالكى، مبناى شرعى جنبش سلفى در تونس است و بر اعتقاد صحيح به كتاب و سنت پيامبر مبتنى است؛

ب. كار سازمانى و حزبى مجاز است و با قوانين شرع در تضاد نيست؛

ج. فراخوان براى مشاركت سياسى به منظور كاهش شر و ترويج خير و نيكى در كشور ضرورى و واجب است؛

د. اسلام بايد به عنوان شيوه و راه‏حلى براى مشكلات مردم در سراسر جهان و نيز اتخاذ رويكردى معتدل و به دور از خشونت و افراط گرايى ارائه شود.[۳]

سلفی جهادی

اين گروه، افراطی ترين گروه سلفى است و به عكس جريان سلفيه حركتى، خواستار شورش عليه حاكم و انواع فعاليت ‏هاى جمعى، از جمله عمليات مسلحانه است. اين نوع سلفيت، البته در سطح منطقه ‏اى فراگير بوده است و نمی توان آن را در كشورهايى خاص خلاصه كرد. در اين معنا، سلفيت جهادى جريانى بين ‏المللى است كه ماهيت و اهداف خود را از همين بُعد بين ‏المللى كنش خويش می گيرد؛ كنشى كه بنا بر اعتقاد بزرگان اين جريان، براى مقاومت در برابر تهاجم صليبى به سرزمين‏ هاى اسلامى انجام داده می شود و هدف آن، مبارزه با اشغالگران و آزاد كردن سرزمين ‏هاى اسلامى از نفوذ و حضور صليبی هاست. به ويژه پس از اشغال افغانستان و عراق، بُعد بين‏ المللى كنش اين نوع سلفی گرى آشكارتر شد و به صورت گسترده ‏تر محل تأكيد قرار گرفت.

اين گروه در تونس، براى نخستين بار در دهه هشتاد ميلادى، با حضور جمعى از جوانان، كه دست به ضدعمليات ساده ابتدايى زده بودند، فعاليت خود را آغاز كرد. در عمليات مذكور، تعدادى از عوامل آن كشته و برخى بازداشت شدند و گروهى ديگر به خارج از تونس گريختند كه يكى از آنها «شيخ محمد الازرق» بود كه فتواى جهاد و مشروعيت اقدام عليه حكومت و دستگاه‏ هاى وابسته به آن‏ را صادر كرده بود. وى پس از انجام دادن اين عمليات به عربستان گريخت، اما نظام عربستان در اواسط دهه هشتاد ميلادى وى را دستگير كرد و تحويل دستگاه اطلاعات تونس داد و حكم اعدام وى صادر شد. در دهه 1990 م، فعاليت سلفيت جهادى و انديشه اين جريان در تونس با ورود «شيخ الضرير الإدريسى» از عربستان و آموزش‏ هاى دينىِ وى در استان «سيدى بوزيد»، رشد خود را آغاز كرد.

تعدادى از عناصر اين جهاد در اواخر دهه هشتاد و اوايل دهه نود قرن گذشته ميلادى، پس از چند تجربه جهادى ناموفق به افغانستان رفتند و برخى از آنها كوشيدند هسته جماعت جهادى يك پارچه ‏اى نظير كار ليبيايی ها و الجزايری هاى مقيم افغانستان تشكيل دهند، اما تلاششان به دليل فقدان كادرهاى شايسته بين آنها بی نتيجه ماند. پس از خروج افغان‏ هاى عرب از افغانستان در 1992 م، جهادی هاى تونسى به سودان رفتند و باز هم كوشيدند جماعت مورد نظرشان را تشكيل دهند، اما اين بار هم ناكام ماندند. پس از تسلط طالبان بر افغانستان و ورود موج دوم افغان‏ هاى عرب به اين كشور، ده‏ها تن از جهادی هاى تونسى، پس از شركت در جنگ با صربستان و نسل ‏كشى، در اواسط دهه نود از بوسنى وارد افغانستان شدند و در آنجا توانستند پايگاه مستقلى براى خود تشكيل دهند، اما فرصتى براى توسعه اين پايگاه به منظور بازگشت به تونس براى جهاد پيدا نكردند. در دهه نخست سده بيست و يكم، اين جريان توانمندى قابل توجهى در بسيج جوانان تونسى و فرستادن آنها به «جبهه ‏هاى جهاد» در افغانستان و عراق داشت.

بعد از حادثه يازده سپتامبر و حمله آمريكا به افغانستان در دسامبر 2001 م، اردوگاه سلفی هاى جهادى تونسى نيز در جنگ عليه نيروهاى آمريكايى در جبهه ارتفاعات تورابورا در كوه‏هاى سليمان در غرب جلال‏ آباد شركت كردند و ده‏ها نفر از آنها كشته و تعدادى نيز اسير شدند و به اين ترتيب، تجربه نوپاى جهاديان تونسى در آزمايشگاه‏ هاى افغانستان از پا افتاد. پس از 14 ژانويه 2011 م.، سازمان جهانى القاعده و بازوى منطقه‏ اى آن در مغرب عربى، جريان جهادى تونسى را با استفاده از نظريات‏ رهبران و نيروهاى آموزش‏ ديده و پول احيا كرد.

هدف از احياى اين مجموعه، بر هم زدن ثبات در منطقه و پيش‏برد برنامه ‏هاى خود در عرصه سياست بين ‏الملل و جذب نيروهاى جديد و آموزش آنها و نيز تلاش براى كاهش فشارهاى موجود بر روى گروه ‏هاى مسلح در الجزاير و ليبى و ايجاد خط امداد لجستيكى براى آنان بود. محدوده جغرافيايى خشونت ‏ها در تونس، حاكى از آن است كه اغلب كسانى كه در خشونت ‏هاى تونس دست داشته ‏اند، در مناطق حاشيه ‏اى تونس يا اطراف شهرهاى بزرگ اين كشور ساكن، و اغلب بيكار و پيش‏تر زندانى بوده ‏اند. جوانان مناطق مرزى و فقير و محروم در حاشيه پايتخت و استان‏ هاى «بنزرت» و «سيدى بوزيد» و «مدنين»، عناصر اصلى اين جريان را تشكيل می دهند.[۴]

رشد سلفی های جهادی در تونس

سلفی هاى جهادى كه به جهاد به عنوان وظيفه و تكليف نگاه می كنند، با توجه به بُعد بين ‏المللى، جهاد را تنها به مرزهاى تونس محدود نمی دانند، تا جايى كه جهادگرايان سلفى در جنگ داخلى سوريه نيز شركت فعال دارند. سلفی هاى جهادى در شمال پايتخت تونس در شهرهايى مثل «بيزرت»، «جندوبا»، «كاروان»، «مهديا»، «سوس»، «سفاكس»، «تزور» و «ژربا مدنين» حضور دارند. قبل از انقلاب تونس، شمار جهادى‏ها صدها نفر بود، اما امروزه شمار آنها به هفت هزار تا نه هزار نفر مى‏رسد.[۵]



احزاب سلفى تونس

در اثر انقلاب تونس، گرايشى ميان سلفی هاى تونس به منظور كسب مشروعيت قانونى از طريق تأسيس احزاب سياسى مشاهده شد. در نتيجه اين گرايش، تعدادى از احزاب سلفى در صحنه ظهور كردند كه ضمن عمل در چارچوب هاى رسمى و قانونى، جوياى پيشبرد برنامه هاى خويش از راه هاى مسالمت جويانه هستند.[۶]


حزب اصالت

حزب اصالت نخستين حزب سلفى، بود كه در مارس 2012 توانست مجوز فعاليت بگيرد و به صورت قانونى به فعاليت بپردازد. رهبرى اين حزب را «مولدى على»، استاد حقوق بين الملل و از جمله شخصيت هاى تحت تعقيب دوره بن على به عهده دارد. اين حزب از احزاب سلفى نزديك به «حزب النور» مصر است و گرايشى آشكار به اولويت بخشيدن به دعوت و تبليغ دينى در عرصه اجتماعى دارد.[۷]

حزب الرحمه

حزب دوم، «حزب الرحمه» است كه در جولاى 2012 توانست مجوز فعاليت خود را دريافت كند و رسماً به فعاليت بپردازد. رهبر اين حزب، «سعيد الجزائرى» است كه از جمله افراد منشعب شده از النهضه است. اين حزب نيز همچون «حزب اصالت»، بر اعمال شريعت در چارچوبى قانونى تأكيد می كند و به ويژه بر مسائل اجتماعى طبقات ضعيف، از جمله اشتغال، بهداشت، خانه سازى و نيز آموزش متمركز است.[۸]

جبهه اصلاح

سومين حزب، «جبهه اصلاح» است. اين حزب در مى 2012 قانونى شد و نفوذ و اعتبارى بيشتر از دو حزب نخست به دست آورد. گفته می شود اين حزب از ميان احزاب سلفى، نزديك ترين رويكردها را به النهضه دارد. بنا بر بعضى گزارش ها، اين حزب را می توان ميراث دار جبهه اسلامى اصلاح تونس دانست؛ جبهه اى كه در اواخر دهه 1980 به مبارزه مسلحانه عليه رژيم حاكم دعوت كرد و «محمد خوجه» را در رأس خود دارد. اعضاى اصلى اين جبهه پس از انقلاب تونس در اجتماعى كه با اخوان تونس برگزار كردند، خط مشى مسلحانه را كنار گذاشتند و در سايه تحول وضعيت تونس و سقوط نظام استبدادى و رواج آزادی هاى سياسى، وارد فرآيندهاى قانونى موجود شدند و در نتيجه، با تأسيس حزب، رسماً به صحنه سياسى وارد شدند. اين حزب افراد فراوانى را از درون النهضه كه از عملكرد رهبری شان ناراضى بوده اند و نيز بسيارى از سلفی هاى جهادى را به خود جذب كرد. جبهه اصلاح و كادر رهبرى و اغلب پيروان‏ آن اهداف و روش هاى حركت «اتجاه اسلامى» را دنبال مى‏كنند. در مجموع، اين حزب، بنا بر گفتمان مطرح شده از سوى رهبر آن، به دنبال تحقق دموكراسى اسلامى است كه همان نهادينه كردن شريعت است.[۹]

حزب التحریر

«حزب التحریر» را «تقی الدین النبهانی» محقق اسلامی فلسطینی الاصل، در سال 1953 پایه گذاشت. پایه گذار حزب التحریر در ابتدا، حرفی از ضرورت تأسیس حکومت اسلامی به میان نیاورد، ولی بعدها این حزب به عنوان یک حزب بین المللی در آمد. نظریه سیاسی حزب التحریر بر پایه دو اصل قرار داشت: اول، نیاز به احکام و قوانین اسلامی موسوم به شریعت که شئون زندگی انسان (سیاست، اقتصاد، علوم و اخلاق) را در بر می گیرد. دوم، نیاز به حکومت اسلامی واقعی، زیرا یک جامعه عادل تنها در قالب چنین نظام سیاسی ای قابل دستیابی است. اسلام سیاسی متضمن ترکیب منحصر به فرد دین و سیاست است و میان دین و دولت جدایی وجود ندارد.

حزب التحریر خود را نه یک سازمان مذهبی، بلکه یک حزب سیاسی می شناسد که ایدئولوژی اش بر پایه اسلام قرار دارد. حزب التحریر مانند اکثر گروه های مذهبی، مدعی رسالتی خدادادی برای دعوت مردم به اسلام و احیای سلطنت خداوند بر روی زمین است که نام آن را «خلافت» می گذارد. و با استفاده از قرآن و حدیث، از حقانیت ایدئولوژی خود دفاع می کند.[۱۰]

معروف‏ ترين و قدرتمندترين حزب سلفى در دوره جديد، حزب «التحرير» است. البته به لحاظ برنامه و اهداف، اين حزب تفاوت هاى بارزى با ديگر احزاب سلفى دارد. اين حزب جزئى از حزب التحرير در ساير كشورهاى اسلامى به شمار می رود كه در اصل از سوى مجموعه اى انشعاب يافته از اخوان المسلمين در دهه 1950 تأسيس شد و هدف خود را اعاده خلافت و نيز حركت به سوى حاكم كردن شريعت در امت اسلامى تحت حكومت خلافت قرار داد. اين حزب اساساً در واكنش به تغيير اهداف‏ اخوان المسلمين و گرايش تدريجى آن به حركت در چارچوب هاى موجود شكل گرفت و هدف احياى خلافت را كه به تدريج در گفتمانِ اخوانى رنگ می باخت، محقق كرد.

اين حزب فعاليت خود را در دهه 1980 آغاز كرد و در آن دوره در سايه فضاى سركوب حاكم بر تونس، به صورت مجموعه اى كوچك و كم تحرك عمل می كرد. همچنين در برخى مناطق تونس پايگاه هاى مردمى قابل توجهى دارد؛ به ويژه در مناطق حاشيه اى پايتخت و نيز برخى از شهرهاى اطراف آن، محبوبيتش حتى از النهضه بيشتر است. حزب التحرير به دليل ايستارهاى تندى كه اغلب در برابر نهادهاى دولتى و در مخالفت با رويه حاكم بر آن اتخاذ می كند. [۱۱]


از ميان چهار حزب سلفى يادشده، «حزب اصلاح» به رغم طرح انتقادات، از ساير احزاب به النهضه و جريان اسلام گرايى ميانه نزديك تر است. دو حزب «الرحمة» و «الاصالة» توجه چندانى به مسائل سياسى ندارند و اغلب جوياى تحولات اجتماعی اند. از ميان اين احزاب، تنها حزبى كه جريانى تحول خواه و مخالف وضع موجود سياسى است، حزب التحرير است كه برنامه ايدئولوژيك مشخصى با هدف تأسيس خلافت اسلامى و بازگشت به سيره سلف صالح دارد و دموكراسى جديد تونس را رد می كند. با اين حال، التحرير در صحنه سياسى تونس حضورى رسمى يافته، به عنوان نيرويى اثرگذار مطرح است.[۱۲]


پانویس