ابوذر غفاری
جندب (بریر) بن جنادة بن کعیب بن صعیر از قبیله بنیغفار معروف به ابوذر غفاری از صحابه بزرگ رسولخدا (ص) یاران امام علی(ع) و یکی از ارکان اربعه اسلام بود. ابوذر غفاری در اسلام از لحاظ معنوی و اخلاقی چهره برجستهای است. وی پنجمین کسی بود که به اسلام گروید.
نام کامل | جُندب بن جَناده غِفاری |
---|---|
کنیه | ابوذرّ |
لقب | ابوذرّ غِفاری |
زادروز | ۳۳ سال پیش از هجرت |
زادگاه | |
درگذشت | ۳۲ • قربذه |
آرامگاه | |
محل زندگی | مکه • مدینه • شام • ربذه |
نسب • قبیله | طایفه بنی غِفار بن ملیل |
دلیل شهرت | یکی از ارکان اربعه |
نقشهای برجسته | از یاران خاص امام علی(ع) • بیعت نکردن با ابوبکر • مقابله با عثمان • تبعید به شام و ربذه |
دیگر فعالیتها | مخالفت با خلفاء خصوصاً در واقعه سقیفه، منع نگارش حدیث، بخششهای بیت المال در زمان عثمان |
زمان اسلام آوردن | چهارمین یا پنجمین نفر |
حضور در جنگ ها | حضور در غزوات اُحُد یا خندق |
با رحلت پیامبر گرامی(ص) وی از معدود کسانی بود که بر امامت علی(ع) ثابت قدم ماند. در زمان خلافت عثمان به نفوذ اشرافیگری و ثروتاندوزی در جامعه اسلامی و دستاندازی بنیامیه بر بیتالمال اعتراض میکرد و این اعتراض به خلیفه باعث تبعیدش به ربذه شد. وی در ربذه درگذشت و توسط ابن مسعود و مالک اشتر و همراهانشان دفن شد. امام علی(ع) به نقل از پیامبر(ص) ابوذر را راستگوترین انسانها خوانده است.
ولادت، نسب و اوصاف ظاهری
ابوذر بیست سال پیش از ظهور اسلام در خانوادهای از طایفه غِفْار که از طوایف اصیل عرب به شمار میرود به دنیا آمد.[۱] پدرش جناده از فرزندان غفار و نام مادرش رمله بنت الوقیعه از طایفه بنی غفار بن ملیل بود.[۲] مورّخان میگویند در نام پدر ابوذر اختلاف است و از یزید، جندب، عشرقه، عبدالله و سکن نیز نام بردهاند.[۳]
ابن حجر عسقلانی مینویسد: ابوذر مردی بلند قامت، گندمگون و لاغر اندام بود. [۴] ابن سعد او را فردی بلند بالا با مو و ریشهای سفید معرفی میکند.[۵] ذهبی میگوید: ابوذر مردی درشت و قوی هیکل با ریشهای انبوه بود. [۶]
اسماء و القاب
او را به واسطه نام فرزندش ذَر، کنیه ابوذر دادهاند؛ و بیشتر از نزد همه با این کنیه شناخته میشود اما نام اصلی او مورد اختلاف است و در کتب تاریخی نامهای مختلفی مانند بدر بن جندب، بریر بن عبدالله، بریر بن جناده، بریره بن عشرقه، جندب بن عبدالله، جندب بن سکن و یزید بن جناده اشاره شده است.[۷] اما آنچه مشهور و صحیح به نظر میرسد جندب بن یزید است. [۸]
همسر و فرزند
بنابر آن چه در منابع آمده، او فرزندی به اسم ذَرْ داشته کلینی و روایتی را نقل میکند که در باب وفات ذَر آمده است.[۹] همسرش را نیز امّ ذر گفتهاند.[۱۰]
خداپرستی ابوذر
ابوذر در دوره جاهلی نیز خدا را پرستش میکرد و میگفت: خدایی جز خدای یگانه نیست و بتها را پرستش نمیکرد. [۱۱] از گفتههای وی این است که: من سه سال پیش از آنکه نزد رسولخدا (ص) بروم نماز میخواندم و در نماز به هر سوی که خدواند اراده میکرد، عبادت میکردم [۱۲]
نقل شده روزی برادر ابوذر انیس به دنبال وی میگشت، ناگهان منظره شگفتانگیزی را مشاهده کرد که برادرش با حالت خشوعی ایستاده و در حال عبادت است. آنقدر در این عبادت غرق شده بود که متوجه انیس نشد، بعد از تمام شدن نمازش، انیس از او پرسید: چه میکنی؟ گفت: نماز میخوانم انیس دوباره پرسید: برای خدا!...نماز که در پیشگاه منات و بتهای دیگر درست نیست. من در طبیعت نشانهای یافتم که مرا به خدایی غیر از خدای شما رهبری کرد. خدایی که بزرگ و توانا و یکتاست. [۱۳]
اسلامآوردن ابوذر
از زندگی پیش از اسلام ابوذر آگاهی چندان در دست نیست. بر پایه روایتی، در جاهلیت شبانی میکرد[۱۴] و دلیرانه یکتنه در برابر کاروانی میایستاد. [۱۵] سه سال پیش از پذیرش اسلام، خدای یگانه را میپرستید و نماز میگزارد و از بتها دوری میجست.[۱۶] بر پایه گزارشهایی، آیه ۱۷ سوره زمر در مدح او و دو تن دیگر نازل شده است که در جاهلیت نیز از بتپرستی دوری میکردند. [۱۷] وی پنجمین فردی بود که اسلام آورد. [۱۸] برخی او را چهارمین مسلمان دانستهاند. [۱۹] بر همین اساس او را از سابقان در اسلام شمردهاند.[۲۰] داستان اسلام آوردن او را گوناگون[۲۱] و حتی پس از رخدادی اعجازآمیز[۲۲] یاد کردهاند. مشهور است که چون خبر بعثت پیامبر(ص) را شنید برادرش را برای خبریابی به مکه فرستاد و پس از شنیدن سخن او خود به مکه آمد و پس از تحمل سختی و برخورد با دشمنان اسلام، پیامبر گرامی(ص) را دیدار نمود و اسلام آورد.[۲۳] او با پیامبر بیعت کرد که در راه خدا از ملامت هیچ سرزنشکنندهای نهراسد و حق بگوید، هر چند تلخ باشد. [۲۴]
ابوذر و تبلیغ اسلام در قبیله
پیامبر(ص) ابوذر را به تبلیغ دین در قبیله خویش تا هجرت به مدینه، مأمور کرد؛ امّا وی پیش از بازگشت در میان خفقان مشرکان، شعار توحید سر داد و با ضرب و شتم شدید آنان روبهرو شد.[۲۵] سپس به دیار خویش رفت. با تلاش او نیمی از بنیغفار تا پیش از هجرت به مدینه و نیم دیگر پس از هجرت مسلمان شدند.[۲۶] بر پایه برخی گزارشها در این مدت و احتمالاً هماهنگ با سیاست پیامبر در ایجاد ناامنی برای کاروانهای تجاری قریش ابوذر در محلی به نام «ثنیه غزال» کاروانهای تجاری قریش را تهدید میکرد و تنها پس از گفتن شهادتین، اموالشان را بازپس میداد. [۲۷]
حضرت علی (ع) در سفارش ابوذر به مردم
از آن جا که ابوذر همواره امیرالمومنین علی (ع) را اول مسلمان مىدانست و از هر نظر او را بر دیگران برتری می داد.[۲۸] مردم را به برتری آن امام علیه السلام سفارش مینمودند و در هر فرصتی که پیش می آمد، این حقیقت را بازگو میکرد تا حجت بر همگان تمام شود.
ابن ابی الحدید از ابورافع صحابی پیامبر (ص) نقل میکند: من برای عیادت ابوذر به صحرای ربذه رفتم، چون می خواستم با او وداع کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنه ای بپا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار علی بن ابیطالب و از دامن او دست بر ندارید و از او پیروی کنید؛ چرا که از رسول خدا شنیدم که به او میفرمود:
انت اول من آمن بی، و اول من یصافحنی یوم القیامه، و انت الصدیق الاکبر و انت الفاروق الذی یفرق بین الحق و الباطل، و انت یعسوب المومنین و المال یعسوب الکافرین، و انت اخی و وزیری، و خیر منْ اتْرک بعدی، تفْضی دینی و تنجز موعدی؛
ای علی، تو نخستین کسی بودی که به من ایمان آورده ای، و اولین کسی خواهی بود که در روز قیامت با من دست خواهی داد، تو صدیق اکبر و فاروق اعظمی که میان حق و باطل فرق می گذاری و تو سالار مومنانی و اموال دنیوی سالار کافران است، تو برادر من و وزیر منی، تو بهترین بازمانده منی که دین مرا ادا می کنی و وعده های مرا برآورده خواهی کرد. [۲۹]
ابوذر پس از رسول خدا(ص) و در زمان خلفا
نقش ابوذر در دفاع از ولایت امیرمومنان على (ع) پس از رسول اکرم(ص) بسیار مهم بود. او در زمان حکومت کوتاه مدت ابوبکر[۳۰] یکى از مدافعان آن حضرت در برابر حکومت غاصب ابوبکر محسوب میگردید. در زمان خلافت عمر، ابوذر مدینه را ترک کرده و به شام رفت و در برخی از فتوحات مثل حمله به بیزانس (امپراطوری روم شرقی) و فتح قبرس حضور داشت و تا زمان خلافت عثمان در آن جا ماند. در زمان حکومت عثمان و بدلیل رفتارهای ناشایست معاویه مخالفت او با حکومت وقت شدت گرفت.
او در شام مردم را درباره ولایت امیرالمومنین على (ع) آگاه مىساخت; چنان که بسیارى از مردم شام با امیرالمومنین آشنا و برخی به تشیّع گرویدند. هنگامى که عثمان از مخالفت او با حکومت و تبلیغات او برای آشنا سازی مردم با اسلام واقعی آگاه شد، به معاویه دستور داد تا ابوذر را به مدینه بفرستد. معاویه او را با وضعى دلخراش و ناراحت کننده به مدینه فرستاد. چون به مدینه آمد و عثمان را ملاقات کرد، زبان به انتقاد از او گشود و او را از اسراف در بیت المال برحذر داشت. او همواره بر این شیوه پاى مىفشرد تا سرانجام عثمان وى را به ربذه تبعید کرد.
پیامبر خدا(ص) بیست و سهسال قبل از وقوع این حادثه یعنی در جنگ تبوک این واقعه را پیشگویی کرده بود و اکنون زمان تحقق آن فرا رسیده بود. ابوذر این راد مرد الهی که به جرم حق گوئی و دعوت به عدل و داد، به ربذه تبعید شده بود، کم کم قوای بدنی خود را از دست داد و در بستر بیماری افتاد، او واپسین دقایق عمر پرفراز و نشیب خود را سپری میکرد، همسرش به سیمای نورانی و تکیده او مینگریست و به تلخی میگریست و قطرات عرق پیشانی شوهر خود را پاک میکرد، ابوذر پرسید: چرا گریه میکنی؟
زن پاسخ داد: برای این گریه میکنم که تو اکنون میمیری و لباسی که با آن پیکر تو را کفن کنم، در اختیار ندارم! لبخندی اندوهگین در میان لبهای ابوذر نقش بست و گفت: آرام باش! گریه نکن، من روزی با گروهی از یاران پیامبر (ص) در محضر او نشسته بودم، پیامبر رو به ما کرد و فرمود: یکی از شما در یکی از بیابانها، تنها و دور از جمعیت از دنیا میرود، و گروهی از مؤمنان او را به خاک میسپارند. همه کسانی که در آن مجلس بودند، در میان مردم و در آبادی از دنیا رفتهاند و اکنون غیر از من کسی از آنان باقی نمانده است، و اینک یقین دارم شخصی که پیامبر از او خبر داده منم! پس از مرگ من، سر راه حجاج عراق بنشین، طولی نمیکشد که گروهی از مؤمنان میآیند، آنان را از مرگ من آگاه ساز. همسرش گفت: اکنون هنگام عبور کاروان سپری شده است، ابوذر گفت: تو مراقب راه باش به خدا سوگند نه دروغ میگویم و نه دروغ شنیدهام. این را گفت و مرغ روحش به سوی فردوس برین بال و پر گشود. [۳۱]
ابوذر راست گفته بود کاروانی از مسلمانان به سرعت پیش میآمدند که در میان آن شخصیتهای بزرگی مانند: عبدالله بن مسعود حجر بن عدی و مالک اشتر بودند. عبدالله از دور منظره عجیبی دید، منظرة پیکر بیجانی در کنار راه، و نزدیک آن یک نفر زن و یک پسر بچه که هر دو گریه میکنند. عبدالله، لجام مرکب را به سوی آن دو نفر پیچید، کاروانیان هم دنبال او روانه شدند عبدالله تا به آن جسد نگاه کرد چشمش به صورت دوست و برادرش در اسلام ـ ابوذر ـ افتاد! چشمانش پر از اشک شد، بالای پیکر پاک ابوذر ایستاد و با یادآوری پیشگوئی پیامبر اسلام (ص) در جنگ تبوک، گفت: پیامبر اسلام راست فرمود که تو تنها میروی و تنها میمیری و تنها از گور برانگیخته میشوی. [۳۲]
آنگاه عبدالله بن مسعود بر جسد او نماز گذارد سپس او را بخاک سپردند. هنگامی که از دفن او فارغ شدند، مالک اشتر در کنار قبر او ایستاد و چنین گفت: پروردگارا! این ابوذر، یار پیامبر است که عمری تو را پرستش کرد و در راه تو با مشرکان جهاد نمود و هرگز در پیروی از آئین حق، تغییر روش و مسیر نداد، لکن چون بازبان و قلب خود به مبارزه با فساد و منکر پرداخت، مورد جفا و ستم و محرومیت و تحقیر واقع شد و تبعید گردید و سرانجام در سرزمین غربت، تنها جان سپرد. [۳۳]
پیمان برادری ابوذر
در اینکه ابوذر در ماجرای پیمان مؤاخات، با چه کسی برادر شده، اختلاف است. ابن سعد در طبقات اصل آ ن را درباره ابوذر انکار میکند چرا که پیمان ها پیش از جنگ بدر با نزول آیه ارث قطع شده و تا آن هنگام وی به مدینه هجرت نکرده بود. بر همین اساس برادری او با منذربن عمر را که رد جریان بئر معونه در سال سوم هجری به فوت میکند را رد میکنند. بعضی برادری او را با ابن مسعود و برخی با بلال و برخی با سلمان و برخی با ابودردا ذکر کردهاند. اما بعضی با استناد به حدیثی از علی بن الحسین و ذکر دو دلیل برادری او را با سلمان فارسی درست میکنند. [۳۴]
برادری ابوذر با سلمان
یکی از معاصران، با استناد به حدیثی از امامسجاد (ع) و ذکر دو دلیل دیگر، برادری او را با سلمان درست میداند و بر آن است که ابوذر از همان ابتدای هجرت در مدینه بود [۳۵] با رحلت پیامبر (ص) ابوذر بر امامت علی (ع) پای فشرد و به تعبیر امام صادق (ع) یکی از سه تنی بود که بر فرمان رسول خدا استوار ماند [۳۶] و تا پایان عمر، دیگران را بدان سفارش میکرد؛ [۳۷] به همین جهت خلافت ابوبکر را انکار کرد [۳۸] و با برخی دیگر از بزرگان صحابه، از علی (ع) میخواست تا برای گرفتن حقّ خود بهپا خیزد و در برخوردی که با عمر داشت، در حقّانیّت علی خطبهای خواند. [۳۹]
خود با افتخار به این استواری، در جمعی میگوید: من در روز قیامت از همه شما به پیامبر (ص) نزدیکتر خواهم بود؛ زیرا از حضرت شنیدهام که میفرمود: نزدیکترین شما در قیامت به من، کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفتهام، خارج شود. به خدا سوگند! جز من، هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نینداخته باشد. [۴۰]
همین رابطه با خاندان پیامبر و علی، او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان حضرتفاطمه (علیهاالسلام) که حتّی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد. [۴۱]
ابوذر و تشیُع در لبنان
گفته شده زمانی که ابوذر در منطقه شام[۴۲] آن زمان که شامل همه یا قسمتی از لبنان فعلی نیز می شده است ضمن مبارزه با ثروت اندوزی های معاویه[۴۳] شیعه را در آنجا تبلیغ میکرده و شیعه شدن شیعیان لبنان به سبب فعالیتهای ابوذر بوده است. [۴۴]
تبعید به ربذه
عثمان که از اعتراضات مکرر ابوذر بسیار عصبانی شده بود، حکم تبعید وی را که در آن هنگام، پیرمردی نود ساله بود، [۴۵] را به «ربذه» صادر کرد و دستور داد هیچکس او را بدرقه نکند و کسی جرات این کار را نداشت، اما وقتی این خبر به علی (ع) رسید به همراه برادرش عقیل و فرزندانش حسن و حسین (ع) و صحابی بزرگ رسولخدا (ص)، عمار یاسر، ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت حکم تبعید وی را زیر سوال برده و به حرکات ابوذر مهر تایید زدند. [۴۶]
و پس از مدتی زندگی در صحرای بیآب و علف ربذه، در آنجا مسجدی بنا نهاد. معاویه بعد از این حادثه، خانواده ابوذر را نیز از شهر بیرون کرد و همگی پیش وی رفتند. [۴۷] ابوذر حتی در ربذه، تبعیدگاه وحشتناک و بیابان سوزان در عقیده و آرمان خود پایدار بود و پیوسته حقانیت امامت علی (ع) و اسلام راستین را بازگو میکرد. [۴۸] ابوذر، در مدینه هم ساکت ننشست و خطاب به عثمان بن عفان گفت: از مردم فقط به این مقدار راضی نباشید که یکدیگر را آزار ندهند؛ بلکه باید آنان را وادارید تا بذل معروف کنند و پرداختکننده زکات فقط نباید به دادن آن بسنده کند؛ بلکه باید به همسایه و برادران احسان کند و با خویشان پیوند داشته باشد. کعب الاحبار که در آن مجلس حضور داشت، در پاسخ ابوذر گفت: کسی که زکات واجب را داده، آنچه بر او واجب بوده ادا کرده است و دیگر چیزی برعهده او نیست. ابوذر با عصای خود بر سر او کوفت و گفت: ای یهودیزاده! تو را چه و اظهار اینگونه مطالب... ! [۴۹] سخنان او صریح یا نزدیک به صریح است که همه انفاقها را واجب نمیدانسته. اینکه برخی گفتهاند: ابوذر به اجتهاد خود عمل میکرد و میگفت داراییهای زاید بر مقدار ضرورت باید در راه خدا انفاق شود، درست نیست. ابوذر میگفت: آنچه را میگویم، از رسولخدا و یا خلیل خودم شنیدهام. [۵۰]
اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دینداری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد؛ محلّی که آن را هیچ خوش نداشت. [۵۱] این قضیه، بحثهای فراوانی را در تاریخ و کلام اسلامی برانگیخت. برخی درصدد برآمدند تا رفتن به ربذه را به میل ابوذر نشان دهند؛ [۵۲] با این توجیه که او تنهایی را دوست میداشت و فقط برای گریز از اعرابی شدن که پیامبر (ص) آن را بد شمرده بود، به مدینه رفت و آمد داشت. [۵۳] آلوسی با ذکر این نکته که ابوذر در مواجهه با معاویه، به ظاهر آیه تمسّک و تصوّر کرده که باید تمام مال زاید بر نیاز را انفاق کرد، مینویسد: این سخن، مورد اعتراض فراوان واقع و برضدّ ابوذر به آیه ارث استدلال شد و به ناچار عزلت گزید و در مشاوره با عثمان، به ربذه راهنمایی شد و تا آخر عمر در آنجا ماند. [۵۴] ناسازگاری این دیدگاه که در پی اختیاری نشان دادن رفتن به ربذه است، با آنچه در تاریخ آمده که هرگونه آزادی و اختیار را نفی میکند، عدّهای را به نقد عمل ابوذر و توجیه عمل عثمان کشانده است.
زهد و ساده زیستی ابوذر
طرز زندگی ابوذر پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) تا روزی که در بیابان ربذه جان سپرد، گواه زنده بر زهد و پارسائی بینظیر او است. ابوذر مردی وارسته و زاهد بود و در سادگی زندگی از پیامبر (ص) پیروی میکرد، او هرگز تحت تأثیر وسوسههای مال و ثروت قرار نمیگرفت و هیچ عاملی نمیتوانست او را بفریبد و از راه راست منحرف سازد.
درباره زهد و وارستگی او کافی است که پیامبر (ص) فرمود: هر کس میخواهد زهد عیسی بن مریم را به بیند، به زهد ابوذر نگاه کند [۵۵]. بیشک سخنان و روش زندگی پیامبر اسلام (ص) در تکامل زهد و وارستگی او نقش مؤثری داشته است. ابوذر خود از پیامبر خدا(ص) نقل میکند که حضرت فرمود: نزدیکترین شما به من در روز رستاخیز، کسی است که بعد از من ثروت دنیا او را آلوده نکند، و به همان کیفیتی که در زمان من بود، از دنیا برود. [۵۶]
درگذشت ابوذر
ابوذر سرانجام در ربذه، از منزلگاههای کاروانهای حج در طول تاریخ [۵۷]، در تنهایی و سختی همانگونه که پیامبر(ص) خبر داده بود [۵۸]، در کنار همسر یا تنها دخترش به سال ۳۲ق درگذشت [۵۹] و به دست کاروانی که از عراق[۶۰] میآمد و ابن مسعود و تنی چند از اصحاب آن را همراهی میکردند [۶۱] تجهیز شد. مالک اشتر بر او نماز گزارد [۶۲] و وی را همان جا به خاک سپردند.[۶۳] اکنون اثری از مدفن وی نیست.[۶۴] پیشتر مسجدی به نام ابوذر بوده که گویا قبرش همان جا قرار داشته است. [۶۵] زیارت وی در ربذه از مستحبات شمرده شده است. [۶۶] از او نسلی نمانده است. [۶۷]
پانویس
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۲۲۵
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۵۲
- ↑ مشاهیر علماء الامصار، ص ۳۰. الثقات، ج ۳، ص ۵۵. تقریب التهذیب، ج ۲، ص ۳۹۵
- ↑ الاصابه، ج ۷، ص ۱۰۷
- ↑ طبقات کبری، ح ۴، ص ۲۳
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۶۵۲
- ↑ اسدالغابه، ج ۵، ص ۱۸۶. تهذیب الکمال، ج ۳۳، ص ۲۹۴. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۹. اعیان الشیعه، ح ۴، ص ۲۲۵
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۶۵۲
- ↑ کافی، ج ۳، ص ۲۵
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۹۹
- ↑ ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، انتشارات فرهنگ واندیشه، ۱۳۷۴، ج ۴، ص۲۰۱
- ↑ ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، انتشارات فرهنگ واندیشه، ۱۳۷۴، ج۴، ص۱۶۶
- ↑ جوده السحار، عبدالحمید، ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست، ترجمه دکتر علی شریعتی، مشهد، چاپخانه طوس، ص۳۶
- ↑ الکافی، ج۸، ص۲۹۷
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۷
- ↑ صحیح مسلم، ج۸، ص۳۶۰؛ الکافی، ج۸، ص۱۶۸
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۴۹؛ الدر المنثور، ج۵، ص۳۲۴
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۹؛ اسدالغابه، ج۱، ص۳۵۷
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۲
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۳۵
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۳۵
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۳۳۹؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۳۲۷
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۹؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۵۵
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۶، ص۱۷۶؛ اسدالغابه، ج۱، ص۳۵۷
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۷۰؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۱۷
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۷؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۱۶۹
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۷-۱۶۸؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۵
- ↑ تهذیب التهذیب، ج ۱۰، ص ۱۰۱؛ مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۳۸۴؛ معرفه الصحابه، ج ۱، ص ۴۵۷ و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص ۲۲۴ ابوذر را چهارمین مسلمان ذکر کرده و مینویسد: همه محدثان گفتهاند که ابوبکر بعد از گروهی از مردان، مسلمان شده است، وی هفت نفر را به ترتیب ایمان نام می برد: ۱ – علی بن ابیطالب ۲ – جعفر بن ابیطالب ۳ – زید بن حارثه ۴ – ابوذر غفاری ۵ – عمرو بن عنبسه سلمی ۶ – خالد بن سعید بن عاص ۷ – خباب بن ارت. و می گوید: ابوبکر بعد از این جماعت مسلمان شده است.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ۱۱۶٫
- ↑ ر.ک:مقاله ابوبکر
- ↑ ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص302
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص232-234
- ↑ سید علی خان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص252
- ↑ ناصر گذشته (۲۱ خرداد ۱۳۹۹).ابوذر غفاری. مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی
- ↑ عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرةالنبی، ج۴، ص۲۴۴
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۲۴۵
- ↑ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۲۲۵
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۴
- ↑ شیخ صدوق، محمد بن علی، خصال، ج۲، ص۴۶۱-۴۶۳
- ↑ ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج۴، ص۱۷۳
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۵
- ↑ ر.ک:مقاله شام
- ↑ ر.ک:مقاله معاویه
- ↑ خدمات متقابل اسلام و ایران نویسنده: مرتضی مطهری، جلد: 1 صفحه: 503.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التثرات العربی، ۱۴۰۳ ه.ق، ج۲۲، ص۴۳۶
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاء اتراث العربی، ۱۹۶۵م، ج۸، ص۲۵۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶.
- ↑ آل الفقیه، شیخ محمدجواد، ابوذر غفاری (وجدان بیدار آدمیت)، ترجمه هوشنگ اجاقی، نشر آفاق، ص۹۷
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶
- ↑ طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۹، ص۲۵۸ -۲۶۱
- ↑ مسعودی، أبوالحسن على بن الحسین، مروجالذهب، ج۲، ص۳۷۵-۳۷۷.
- ↑ ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ج۳، ص۱۱۵.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶
- ↑ آلوسی، محمود بن عبدالله، روحالمعانی، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۲۷
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص228
- ↑ حلیة الاولیاء، ج1، ص162
- ↑ الاخبار الطوال، ص۳۸۵؛ معجم البلدان، ج۳، ص۲۴؛ المنتظم، ج۱۱، ص۳۲۰
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۰۰۱
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۴
- ↑ ر.ک:مقاله عراق
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۴
- ↑ رجال کشی، ج۱، ص۲۸۲
- ↑ المعجم الکبیر، ج۶، ص۱۲۶؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۶؛ معجم البلدان، ج۳، ص۲۴
- ↑ مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۱، «ربذ»؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۵
- ↑ المناسک، ص۳۲۷
- ↑ بحار الانوار، ج۹۷، ص۲۲۲؛ ج۹۹، ص۲۷۹؛ جواهر الکلام، ج۲۰، ص۱۰۳
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۸۶