هشام بن حکم
هشامبن حَکَم، ابومحمد، از اصحاب امام صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام است. وی دارای آراء و و اندیشه های کلامی منحصر به فرد و از متکلمین برجستۀ شیعه در قرن دوم می باشد. روایاتی از امامان شیعه در مدح هشام نقل شده و بسیاری از دانشمندان شیعه او را ستایش کردهاند. علاوه بر این برخی از اهل سنت نیز او را به لحاظ علمی ستودهاند که وجود و حضور هشام در جلسات علمی یحیی بن خالد برمکی به عنوان رئیس انجمن یا ناظر و داور و دریافت هدیه از جانب هارون الرشید گواه بر آن است.
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۰۹:۲۱، ۱۷ اوت ۲۰۲۲؛
نام | هِشام بن حَکَم |
---|---|
القاب و سایر نامها | ابوالحکم |
زاده | اوایل قرن دوم هجری (حدود ۱۳۳ق) • کوفه |
درگذشت | سال ۱۷۹قمری • کوفه |
استادان | امام صادق(ع) • امام کاظم(ع) |
شاگردان | ابوجعفر محمد بن جلیل سکاک • یونس بن عبدالرحمن • علی بن اسماعیل میثمی • محمد بن ابی عمیر • نشیط بن صالح بن لفافه • عبدالعظیم حسنی و ... |
آثار | الفرائض • التدبیر فی الامامة • التمییز و اثبات الحجج علی من خالف الشیعة • الدلالة علی حدوث الاشیاء و ... |
دین و مذهب | اسلام • تشیع |
فعالیتها | مناظره با مخالفان مذهب |
هشام بن حکم کیست
هشام در اوایل قرن دوم هجرى در کوفه دیده به جهان گشود و در شهر واسط رشد کرد و به عرصه اجتماع گام نهاد. او بعدها براى تجارت به بغداد آمد و در محله کرخ به بزازى مشغول شد. دانشمندان علم رجال مینویسند: هشام دو فرزند دختر و پسر داشت. فرزند پسرش، حکم، متکلم بود و در بصره میزیست. دخترش، فاطمه، یکى از زنان با ایمان روزگار بود. هشام همچنین برادرى به نام محمدبن حکم داشت که از راویان حدیث بود و محمدبن ابیعمیر، راوى معروف شیعه، از او روایت نقل میکند[۱].
هشام از همان آغاز جوانى سرى پرشور داشت و شیفته علم و معرفت بود. او، براى رسیدن به این هدف، علوم عصر خویش را آموخت، کتب فلسفى دانشمندان یونان را فرا گرفت و کتابى در رد یکى از فلاسفه یونان نگاشت[۲]. هشام، در مسیر تکامل اندیشهاش، به مکتبهاى گوناگون علمى عصر خویش پیوست; ولى هیچ مکتبى عطش حقیقت جوییاش را فرو ننشاند. او سرانجام به وسیله عمویش، عمیر بن یزید کوفى، با امام صادق(ع) آشنا شد و در شمار پیروان آن حضرت قرار گرفت[۳]. سیر تکاملى اندیشه هشام نشان میدهد که آگاهانه و بر اساس برهان عقلى تشیع را پذیرفته است. او به منظور کسب علم، تامین معاش، مناظره، تبلیغ معارف اهل بیت(ع) و انجام مناسک حج، به شهرهاى بغداد، بصره، مدائن، حجاز و کوفه سفر کرد و با برهانهاى دقیق و منطقیاش در گسترش فرهنگ اهل بیت(ع) کوشید.
سفر براى تحصیل دانش
هشام، به عنوان یک پژوهشگر شیعى، سعى میکرد پرسشهاى خود را با امام صادق(ع) در میان نهد و از آن حضرت پاسخ دریافت کند. داستان زیر بر درستى این سخن گواهى میدهد: روزى، ابن ابی العوجاء یکى از دانشمندان مخالف اسلام، پرسشى در باره تعدد زوجات مطرح کرد و گفت: قرآن از سویى در آیه سوم سوره نساء میگوید: «فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة; با زنان پاک مسلمان ازدواج کنید، با دو یا سه یا چهار زن; و اگر میترسید میان آنها به عدالت رفتار نکنید، پس به یک همسر بسنده کنید.» از سوى دیگر در آیه129 همین سوره میفرماید: «و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم; هرگز نمیتوانید میان زنان به عدالت رفتار کنید، هر چند کوشش کنید.» با ضمیمه کردن آیه دوم به آیه اول در مییابیم که تعدد زوجات در اسلام ممنوع است; زیرا تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم ممکن نیست. پس تعدد زوجات در اسلام حرام است.
هشام از پاسخ باز ماند. پس از ابن ابی العوجاء فرصت خواست و براى گرفتن پاسخ به مدینه شتافت. هشام سخن ابن ابی العوجاء را براى حضرت باز گفت. امام فرمود: منظور از عدالت در آیه سوم سوره نساء، عدالت در نفقه و رعایت حقوق همسرى و طرز رفتار و کردار است; و مراد از عدالت در آیه129 این سوره عدالت در تمایلات قلبى است. بنابراین تعدد زوجات در اسلام حرام نیست و با شرایطى جایز است. هشام از سفر برگشت و پاسخ را در اختیار ابن ابی العوجاء قرار داد. او سوگند یاد کرد که این پاسخ از (هشام) تو نیست[۴]. هشام این گونه براى کسب علم و معارف اسلام تلاش میکرد. امام صادق(ع) نیز متقابلا هشام را از کوثر زلال ولایت سیراب میساخت. امام در برابر پرسشهاى هشام، با بردبارى پاسخ میداد و قانعش میساخت. نمونههایى از این پرسش و پاسخها در کتابهاى توحید شیخ صدوق و علل الشرایع دیده میشود.
هترازوى امامت و الگوى شیعیان
امام صادق(ع) میفرمود: هشام بنحکم مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابودکننده نظرهاى باطل دشمنان ماست. کسى که از او پیروى کند، از ما پیروى کرده است و کسى که با او مخالفت کند، با ما مخالفت ورزیده است[۵].
در محضر امام کاظم(ع)
پایههاى اعتقادى و شخصیت والاى علمى هشام در مکتب امام صادق(ع) استوار شد. چون پیشواى ششم، در سال 148 به شهادت رسید، هشام به امام کاظم(ع) روى آورد; از محضر آن معصوم والامقام کامیاب شد و در شمار شاگردان و یاران آن حضرت جاى گرفت. او نزد هفتمین امام(ع) چنان جایگاهى یافت که تاریخنگاران وى را از کارگزاران مطمئن و مورد عنایت خاص آن حضرت شمردهاند[۶].
مقام علمى هشام بن حکم
شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت(ع) نه تنها در علوم نقلى و عقلى سرآمد عصر خویش بود; بلکه هر گاه احساس میکرد حمایت از اسلام به تحصیل علوم دیگر نیاز دارد، با جان و دل در پى آن میشتافت و دانشى تازه میآموخت. او در مقام فتوا، یک فقیه پرهیزکار، در مقام مناظره و دفاع از اعتقادات شیعه یک متکلم ورزیده و در علم حدیث یک محدث ممتاز و مورد اعتماد راویان معروف شیعه بود. کتابهاى حدیثى مختلف به رشته نگارش کشید و شاگردان بسیار تربیت کرد.
متکلم مجاهد و خستگی ناپذیر قرن دوم هجرى، علاوه بر فقه و اصول و کلام و فلسفه و علم حدیث، در علوم روانشناسى و سایر دانشهاى رایج عصر خویش اطلاعات گستردهاى داشت. عبدالله نعمه مینویسد: یحیى بنخالد برمکى، وزیر هارونالرشید، با حضور دانشمندان مختلف، نشستهاى علمى و تخصصى برگزار میکرد. در یکى از نشستها، که هشام بن حکم نیز حضور داشت، پس از گفتگو و بحث در موضوعات مختلف علمى، یحیى گفت: در باره «عشق» هم سخن بگویید. حاضران هر یک در حد معلومات خویش مطالبى بیان کردند و سخنانشان به وسیله منشیان وزیر ثبت شد. وقتى نوبت به هشام بن حکم رسید، با بیانى شیرین مطالبى بیان کرد که حاضران بی اختیار لب به تحسین گشودند[۷].