احمد لبیب الترجمان
او یکی از افتخارات اخوانالمسلمین در نبردهای آزادی فلسطین در سال 1948 م، بود. ایشان دارای استعدادهای متعدد رزمی بود از اکتشاف و مخفی کاری تا فرماندهی مستقیم تا فرمانده اورژانس در مواقع لزوم... رفتارهای او حکایت از مردی دارد که خود را برای جهاد آماده کرده و جان خود را در راه اطاعت از خدا نذر کرده است.
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۰:۳۰، ۱۱ اکتبر ۲۰۲۲؛
نام | احمد لبیب الترجمان |
---|---|
زاده | 1905 میلادی / مصر |
درگذشت | 1974 میلادی / مصر |
دین و مذهب | اسلام، تسنن |
فعالیتها | همکاری با اخوانالمسلمین |
او رهبر یک گروهان از تیپهای اخوان در تشکیلات جنگی است. یکی از فرزندان قاهره و یکی از برادران لشکر خلیفه.. او به عنوان یک سرباز و یک رهبر عالی بود و بدین ترتیب اخوان پرورش یافت. او شاهکار و قهرمان قهرمان احمد لبیب الترجمان است.
اخوان در خط مقدم مجاهدین
آغاز ورود اخوانالمسلمین به فلسطین زمانی بود که اولین گروه از آنها تحت عنوان یک سفر علمی به سینا نفوذ کردند تا از مرز مصر عبور کنند و وارد فلسطین شوند، یعنی قبل از ورود ارتش های عربی به فلسطین، سپس گروه های دیگر. به آنها پیوست و در جبهه های غزه، الخلیل و مرکز توزیع شد.
پس از آن، اخوان نبردهای زیادی انجام داد و شگفت انگیزترین نمونه های فداکاری، فداکاری و قهرمانی را در جنگ ارائه کرد. علاوه بر تعداد زیادی از کسانی که خون خود را بر سرزمین فلسطین ریختند. شهادت سرلشکر احمد فؤاد صدیق، فرمانده کل کمپین فلسطین، وقتی می گوید: اخوان سربازانی بودند که در بهترین حالت وظیفه خود را انجام دادند و یهودیان به دنبال مواضع اخوان بودند تا در حمله از آنها دوری کنند. و اینکه من تعدادی از آنها را از تاریخ 26 تا 30 دسامبر 1948 میلادی به جنوب دیرالبلاح در حدود 100 کیلومتری برای ملاقات با یهودیان فرستادم که اقدامات قهرمانانه آنها و تصمیم به انحلال تأثیری بر آنها نداشت. .
وقتي اين تصميم صادر شد، فواد صدوق نزد اخوان آمد و گفت: ميدان محتاج اخوان است و يكي از آنها برابر است با يك گردان.
اولین ماموریت در خان یونس
خان یونس که یهودیان در آن زمان به آن کفار درم می گفتند، منطقه ای مستحکم است. با وجود اینکه وسعت کوچکی داشت، به دلیل نزدیکی به مرز مصر و قرار گرفتن در جاده اصلی مواصلاتی در موقعیت بسیار مهمی ساخته شده بود. مصر را به فلسطین وصل می کرد و نگهبانان آن می توانستند پشت برج های مسلح خود را بدون آسیب دیدگی تماشا کنند، رهبری یهود از آن مراقبت کرد و در استحکام بخشیدن به آن و برپایی برج های بلند در اطراف آن اغراق کرد.اخوان تصمیم به طوفان گرفت. و فرمانده گردان احمد عبدالعزیز بود و باید منطقه را کاوش و استحکامات آن را کشف کرد. و این فرماندهی به قهرمان ما، کماندوی احمد لبیب الترجمان با گروهی از سربازان محول شد.
پاتک به رهبری الترجمان بهترین کار خود را کرد و فرمانده احمد عبدالعزیز از این اکتشاف بهره برد و جنگ رخ داد و شهدای اخوان ابتدا سقوط کردند. اما اخوان برگشت و آن منطقه را محاصره شدید کردند. دشمن سعی کرد این محاصره را بشکند و کاروان بزرگی را که مملو از سرباز و تجهیزات بود به محل بیاورد و فرصتی بود که احمد عبدالعزیز در انتظارش بود، پس برای آن کمین محکمی ترتیب داد و درو شدند. و هیچ یک از آنها فرار نکردند.
و مجاهدین شروع به شمردن آنچه غارت کرده بودند کردند، در مقابل پانزده خودروی زرهی عظیم با آخرین مدل های اسلحه، مهمات و تدارکات قرار گرفتند و این پیروزی شگفت انگیزی برای این گردان مجاهد بود که جبران آن چه در آغاز جنگ بود. احمد عبدالعزیز متقاعد شد که روش (تاکتیک) چریکی را در پیش بگیرد و بدون حمله به مستعمرات با توپخانه خود شروع به حمله به مستعمرات کرد و راه کاروان های زرهی را مسدود کرد و آنها را تا آخر نابود کرد تا جایی که یهودیان به شدت آشفته شدند. و پرسه زدن در صحرای نقب ممنوع است. خداوند این مترجم را که مکان را کاوش کرد و راه را برای برادرانش هموار کرد، برگرداند.
راه اورشلیم از طریق رامات رحیل
از جمله نبردهایی که اخوان مصر به رهبری احمد لبیب الترجمان به راه انداخت، نبرد برای تصرف رمات راحیل بود، زمانی که گروهی از مجاهدان اخوانالمسلمین رامات راحیل را در نیمه شب بیست و ششم مه 1948 غصب کردند. موفق شد شهر مستحکم را تصرف کند و بیش از 200 سرباز یهودی را در این نبرد کشت.
این زمانی اتفاق افتاد که نیروهای داوطلب اخوانالمسلمین به رهبری برادر مجاهد احمد لبیب الترجمان در نزدیکی شهر مستقر شدند و فردای آن روز به آن نزدیک شد و تعداد داوطلبان حدود 35 نفر بود که دو کیلومتر را با پای پیاده بین کوه ها و دره های ناهموار پیاده روی کردند. خمپارههای سنگین و جعبههای دانا را با خود میکشیدند، اما ایمان و روحیه روحیه در بین همه بالا بود.
همه به رهبری برادر احمد لبیب ترجمان در پشت شهر مستحکم موضع گرفتند و دستور تیراندازی به توپخانه صادر شد و سیصد گلوله شلیک کردند... در زیر پرده دود، احمد لبیب الترجمان دستور داد. نیروهای او شروع به خزیدن در زیر پتوی سنگین بمب های خمپاره کردند و مجاهدین در یک لحظه هجوم بردند تا مین های خود را زیر سیم ها منفجر کنند. از پشت سر آنها، گروه های نفوذی به سرعت عبور می کنند تا اهدافی را که به آنها اختصاص داده شده بود، اشغال کنند. درگیری از سنگرها و سدها شروع شد، یهودیان سعی کردند دفاع کنند، اخوان وقت را تلف نکرد، گروهی از آنها به سمت برج ها بالا رفتند، زیر آنها مین ها را منفجر کردند و آنها را به آوار و آوار تبدیل کردند، این انفجارهای ناگهانی تأثیر بدی داشت. بر قلب یهودیان افتاد و به دست آنها افتاد، بنابراین آنها شروع به عقب نشینی از راههای مخفی خود به مستعمره تل پیوت در نزدیکی اورشلیم جدید کردند.
و سربازان پیاده داوطلب به داخل شهر پیشروی کردند و فریاد زدند: الحمدلله خدا بزرگ است، آنها وحشت را در دل یهودیان زنده ایجاد کردند و وحشت آنها را فرا گرفت، بنابراین آنها از سنگرهای خود به شهرک های مجاور عقب نشینی کردند.
و اخوان در این شهر چیزی را یافت که آنها را از فضل، مهمات و آذوقه شگفت زده کرد، زیرا مرکز تدارکاتی بود که بر عرضه تجاوز شدگان دیگر نظارت می کرد... بیش از دویست جسد یهودی در زیر آوار پیدا شد، به جز اجساد را با خود بردند، در مورد تلفات اخوان، ده شهید و مجروح بودند. بنابراین، مترجم که در کشتار یهودیان نقش داشت، توانست انبارهای تدارکات و مهمات زیادی را تحت کنترل خود درآورد. ..و همینطور این سایت که در جاده اورشلیم بود.
بازکردن راه فلوجه
یهودیان اردوگاه ارتش مصر در الفلوجه را محاصره کردند و رهبری ارتش سعی کرد تدارکات و مهمات را برای نیروهای محاصره شده فراهم کند و از اینجا رهبری ارتش مصر به داوطلبان اخوان المسلمین متوسل شد، بنابراین آنها با برادر لبیب الترجمان تماس گرفتند. که مسئول داوطلبان اخوان در سور باهر بود و آنها او را مسئول شکستن محاصره و نجات نیروها می دانستند، بنابراین سه نفر از برادران را فرستاد که عبارتند از:
محمد عبدالغفار و صلاح العطار و محمد عبد رب النبی پست معروف به رهبری داوطلبان در بیت لحم که با این کار موافقت کردند و نیرویی را در سور باهر برای اجرای آن مأمور کردند برادر احمد لبیب الترجمان پانزده برادر را برگزید و دو وسیله نقلیه مملو از مواد پزشکی و تجهیزات و مهمات را برداشت. و این در 13 نوامبر 1948 بود که در امتداد جاده قدم زدند و سرودهای اخوان را می خواندند تا اینکه عصر به آنجا رسیدند. منطقه الدهریه بعد از الخلیل.
در آنجا مأموران ارتش مصر پانزده شتر به آنها دادند که جعبههایی را که همراهشان بود حمل میکردند. آنها به آنها گفتند که مسافت پیاده سه ساعت است و مسئول این مأموریت برادر محمد عبدالغفار بود و هیچ افسر ارتشی وجود نداشت. آنها را همراهی کرد و با آنها شروع به قدم زدن در جاده های کوهستانی کرد. راهنمای بادیه نشینان که هر یک شتری را هدایت می کردند تا به اردوگاه محاصره شده فلوجه رسیدند.
آنها مدتی استراحت کردند، سپس هر کدام موقعیت خود را برای نگهبانی گرفتند. سه برادر: محمد عبدالغفار، صلاح العطار و محمد عبد رب النبی به همراه راهنما، مکان هایی را که آنها را قادر می ساخت برادران بازگشت خود را به تأخیر انداختند و در این میان، تبادل آتش با یهودیان رخ داد، پس از کشتی پیاده شدند، صندوق ها را بر شتر بار کردند و با کاه و کاه پوشانده شدند، به امید بازگشت به آنجا. آنها را هنگامی که شب فرا رسید
اما گروه دومی از برادران که با خود چند شتر و آذوقه داشتند نیز موفق شدند آنچه را که با خود داشتند برسانند و به فضل الهی صندوقهایی را که گروه اول در شکم دره پنهان کرده بودند نیز یافتند. پس آنها را نزد محاصره شدگان بردند و شترها را نیز بردند تا از گوشت آنها بهره مند شوند.
سپس اخوان توانست کاروان دیگری متشکل از 46 شتر مملو از تدارکات، مواد و تجهیزات پزشکی را به رهبری الیوزباشی معروف الحضری آماده کند. کاروان به لطف خدا به نیروهای محاصره شده رسید و آنها را ترک کرد. شتران و آنچه حمل کردند و از جایی که آمدند برگشتند. بار سوم با کاروان دیگری نیز همین اتفاق افتاد. بدین ترتیب احمد لبیب الترگمان کار را انجام داد.
در اینجا یک یادآوری سریع داریم که قابل ذکر است و آن اینکه جمال عبدالناصر از محاصره شدگان فلوجه بوده است، در این زمینه علی عشماوی از شهید سید قطب نظر خاصی را نقل می کند و آن اینکه یهودیان جمال عبدالناصر هر دو را به خدمت گرفته بودند. و محمد حسنین هیکل به عنوان مأمور در دوره محاصره فلوجه که 130 روز ادامه داشت.
این را علی عشماوی بر زبان سید قطب گفته است. صلاح شادی نیز در کتاب صفحات تاریخ به این مطلب اشاره کرده و گفته است: در مورد عبدالناصر گفته شده که کتک زدن او به اخوان به خاطر او بوده است. توافق با یهودیان در محاصره فلوجه، گواه آن سخنانی است که نزد مرحوم معروف الحضری باقی مانده بود، آن کسی که در دست یهودیان اسیر بود و عبدالناصر در حالی که او بود نامه ای برای او فرستاد. در فلوجه محاصره شد.یک افسر یهودی او را نزد معروف الحضری برد و نامه به او اطمینان داد که دستگیری او نزدیک است..).
منبع
- ر.ک: مدخل احمد لبیب الترجمان در ویکیاخوان؛ ikhwanwiki.com..