تَبَرّی اصطلاحی کلامی و از آموزه‌های اعتقادی و رفتاریِ دینی به ویژه نزد شیعیان و برخی فرقه‌های اسلامی به معنای دوری جستن از دشمنان خدا است. تبرّی مصدر عربی بر وزن تفعّل و از ریشه بَرَءَ و اصل آن تَبَرُّؤ است، در زبان فارسی بیشتر به صورت تبرّا بکار می‌رود.

تبری در لغت

تبرّی در لغت به معنای دوری کردن از چیزی که مجاورت با آن ناپسند است، بیزاری جستن و مانند اینها آمده است.

در فارسی نیز «تبرّی جستن» به معنای بیزاری و دوری جستن است.[۱]

در اصطلاح

اصطلاح و آموزه تبرّی ریشه در قرآن کریم دارد. در قرآن علاوه بر این که یک سوره با برائتِ خدا و پیامبرش از مشرکان آغاز شده و از این رو «برائت» نام گرفته است، در بیست سوره مجموعاً در 27 آیه مادّه برائت و مشتقات آن سی بار آمده است.[۲]، از آن جمله است: تبرّی جستنِ امامانِ ضلالت و گمراهی از پیروان خود در روز قیامت[۳] آرزوی پیروان ایشان برای بازگشت به دنیا برای تبرّی جستن از آن امامان[۴]، تبرّی جستن ابراهیم از آزر و قومش که دشمن خدا بودند و از معبودهایشان[۵]، تبرّی از شرک[۶] و همچنین اظهار برائت پیامبر اکرم از مخالفان خود و بری بودن مخالفان ایشان از آن حضرت[۷].

ریشه تبری

در طول تاریخ اسلام تبرّی جویی ها یا ریشه در مسائل کلامی و اعتقادی از جمله مسئله امامت و جانشینی پیامبر داشته یا از اغراض و نزاع‌های سیاسی و گاه انگیزه‌های شخصی ناشی شده است.[۸] در این میان اصل تبرّی در کنار تولّی، جایگاه ویژه و بار معنایی خاصی در مذهب شیعه دارد و یکی از آموزه‌های اساسی پیروان این مذهب به شمار می‌آید، از این رو این مقاله عمدتاً به تبیین این آموزه اختصاص دارد.

تبری در قرآن

قرآن برائت و تبرّی را تقریباً به معنای لغوی بکار برده است و اصل مشترک در آن مفارقت کردن از دشمنان خدا و خروج از عهد و پیمان مشرکان و کفار و منقطع شدن و گسستن از پیروان باطل است.[۹]

تبری در روایات

در احادیثی از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز بر اهمیت تبرّی تأکید شده و ایشان برائت البغض فی اللّهِ را یکی از مهمترین و استوارترین رشته‌های ایمان مِنْ اَوْثقِ عُریَ الایمانِ ذکر کرده‌اند.[۱۰]

امام صادق ‌علیه‌السلام نیز به وجوب برائت از مخالفان دین خدا و دوستانِ دشمنان خدا و دشمنانِ دوستان خدا تصریح کرده‌اند.[۱۱]

تبری نزد فرقه‌ها

بیشتر فرقه‌ها و مذاهب اسلامی با توجه به تأکید قرآن کریم و احادیث پیامبر اکرم معتقد به تبرّی بوده و اختلافی در مفهوم کلی قرآنی و ضرورت و اهمیت آن نداشته‌اند ولی در خصوص مصداق دشمنی خدا و نیز معیار خروج از دین اختلافاتی پیدا کرده‌اند؛ برخی از آنها با تکیه بر حقانیت خویش در دینداری خود را مصداق دوستان خدا دانسته و مخالفانشان را خارج از دین، اهل باطل و دشمن خدا به شمار آورده و تبرّی از آنان را واجب شمرده اند.[۱۲]

به گفته بغدادی[۱۳]، شمار بزرگی از مسلمانان درباره رافضیان شامل زیدیّه، امامیّه، کیسانیّه و غُلات و چند فرقه دیگر با وجود انتساب آنان به اسلام معتقد بودند که آنان گمراه و کافرند و از ایشان تبرّی می‌جستند. این نظر بغدادی را همه متکلمان و علمای اسلام تأیید نکرده‌اند[۱۴]، هر چند برخی از علمای متأخر اهل سنّت، از جمله علی بن علی بن ابی العزّ حنفی (متوفی 792) در شرح الطحاویه فی العقیده السلفیّه[۱۵] نظر وی را تأیید کرده‌اند[۱۶].

تبری نزد خوارج

خوارج پس از واقعه تحکیم، تبرّی از علی ‌علیه‌السلام و عثمان و برخی دیگر را واجب شمردند. رجوع کنید به ادامه مقاله. شیعیان نیز تبرّی را همراه با تولّی که مفهوم مخالف و متضاد آن است، جزء فروع دین و از واجبات دانسته و مراد از آن را دشمنی کردن با دشمنانِ اهل بیت پیامبر اکرم و بیزاری جستن از این دشمنان بیان کرده‌اند.[۱۷]

تبری نزد شیعیان

شیعیان اعتقاد به امامت منصوص را از اصول دین می‌دانند و معتقدند که امامت با این قید منصوص بودن امام، دنباله رسالت و ضامن حفظ و بقای اسلام است و دوازده امام پس از پیامبر، معصوم و منصوص از جانب خدایند، رسول اللّه آنان را شناسانده و هر امام نیز امام پس از خود را معرفی کرده است.

امامان نگهدارنده دین از هر گونه تحریف و فروکاستن و دگرگونی در عقاید و اعمال اند برای نمونه‌ای از بیان جایگاه و شأن وظیفه امام در احادیث[۱۸] در حدیثی از حضرت رضا ‌علیه‌السلام.

بر پایه این اعتقاد، دشمنان امامان یعنی کسانی که مانع تحقق امامت و مآلاً مانع تحقق صورت ناب و حقیقی اسلام بوده‌اند یا با اهل بیت پیامبر کینه توزی داشته‌اند، دشمنان خدایند و تبرّی از آنان واجب است.[۱۹]

علاوه بر این شماری از علما و مفسران شیعه، برخی آیات ــ از جمله آیه‌های 18 و 19 سوره هود و آیه 25 سوره انفال و آیه 22 سوره مجادله ــ را با استناد به برخی روایات معتبر در جوامع حدیثی اهل سنّت، در شأن حضرت علی ‌علیه‌السلام دانسته دشمنان وی را دشمنان خدا و پیامبر قلمداد کرده و تبرّی از آنان را واجب شمرده اند.[۲۰]

احادیث بسیاری نیز از پیامبر اکرم و امامان شیعه علیهم‌السلام روایت شده که متضمن معنای تبرّی است؛ برای مثال در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به حضرت علی ‌علیه‌السلام آمده است: «اَنا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتَ و حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتَ»من با هر کس که تو با او در صلح باشی در صلحم و با هر کس که تو با او بجنگی در جنگم، یا «امامانِ پس از من دوازده نفرند و انکار هر یک انکار من است» و نیز سخن ایشان درباره علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‌السلام: «اَنا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ و سِلْمٌ لِمَنْ س'الَمَکُمْ».[۲۱]

توجه به این نکته لازم است که از نظر شیعیان، چنان نیست که هر مسلمان غیرشیعی مصداق وجوب تبرّی باشد بلکه صرفاً افرادی مشمول این حکم اند که به تعبیر روایات و منابع فقهی، نسبت به عترت پیامبر اکرم با علم به حقانیت آنان «نَصْب عداوت» کرده‌اند عَلَم دشمنی برافراشته‌اند یا همچون غُلات معتقد به الوهیت حضرت علی یا انسانی دیگر بوده و یا مانند مفوضه قایل بوده‌اند که امر آفرینش و روزی دادن و زندگی بخشیدن و میراندن به پیامبر اکرم و حضرت علی واگذار شده است.[۲۲]

تبری از اهل بیت(ع)

از نظر تاریخی خوارج نخستین فرقه‌ای بودند که تبرّی از عثمان و علی را مقدّم بر هر طاعتی اعلام کردند و شرط صحت عقد ازدواج را بیزاری از آن دو دانستند.[۲۳]

خوارج همچنین از حَکَمَیْن و معاویه و یاران و دوستداران آنها تبرّی می‌جستند[۲۴] و علاوه بر آن تبرّی جستن از یکدیگر میان شاخه‌های مختلف خوارج بسیار رایج بود.[۲۵]

معاویه نیز با تمهیدات بسیار کوشید تا سَبّ علی ‌علیه‌السلام و برائت از آن حضرت را در شهرهای تحت فرمانش رواج دهد. در مواقعی شرط مأموران معاویه برای گذشتن از خون مردم یک ناحیه این بود که آنان از حضرت علی برائت جویند و او را لعن کنند.[۲۶]

مروان بن حکم در زمان حکومت بر مدینه به رغم مُفاد صلحنامه امام حسن ‌علیه‌السلام و معاویه حتی در حضور امام حسن، حضرت علی را سبّ می‌کرد و از وی تبرّی می‌جست و نیز در ترویج سبّ و دشنام و تبرّی از ایشان می‌کوشید. وی در زمان حکومت بر مصر نیز این شیوه را ادامه داد. تا زمان حکومت عمر بن عبدالعزیز 9ـ101 در بیشتر بلاد اسلامی وضع به همین منوال بود و او با صدور بخشنامه برائت جستن از امیرمؤمنان ‌علیه‌السلام و سبّ آن حضرت را منع کرد.[۲۷]

با این همه تا زمان قدرت یافتن عباسیان همان سنّت اموی ادامه یافت.[۲۸] در میان خلفای عباسی، متوکل[۲۹] به دشمنی با علی ‌علیه‌السلام و خاندان او مشهور است. وی در 236 دستور داد تا شیعیانِ علی را آزار و اذیت و از مصر اخراج کنند.[۳۰] موارد دیگری نیز از این گونه تضییقات و تبرّی جویی‌های برخی پیروان مذاهب نسبت به شیعیان علی ‌علیه‌السلام گزارش شده که گاه به مداخله خلفا و حاکمان برای پایان دادن به آن آزارها می‌انجامیده است.[۳۱]

ابراز تبری

تبرّی از دشمنان اهل بیت، اگر‌چه مصداق تبرّی از دشمنان خدا و یکی از ارکان عقیده شیعی محسوب می‌شود، در عین حال شیعیان نسبت به مصادیق دشمنی همیشه اتفاق نظر نداشته‌اند؛ ابوالحسن اشعری[۳۲] به وجود دیدگاه‌های مختلف شیعیان زید بن علی در‌این‌باره اشاره کرده است.

درباره نحوه ابراز تبرّی نیز شیعیان و سنّیان طیف گسترده‌ای را تشکیل می‌دهند و به ویژه حکومت‌های شیعی و سنّی در تشدید یا کاهش اظهار تبرّی تأثیر جدّی داشته‌اند.

تبری و مشی وحدت

این نکته نیز در خور توجه و دقت است که سیره غالبِ علمای شیعه، دست کم در اظهار تبرّی از دشمنان در تأسی به حضرت علی ‌علیه‌السلام رعایت اصل تقویت وحدت و تحکیم روابط مسلمانان با یکدیگر و تلاش برای تقریب مذاهب اسلامی بوده است.

در سرگذشت عالمان سلَف چون شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و عالمان دوره اخیر و معاصران چون میرزا حسن شیرازی و میرزا محمدحسین نائینی و آیت اللّه حاج آقا حسین بروجردی و امام خمینی، شواهد فراوانی برای این امر وجود دارد. وجود روایاتی که احتراز از هر گونه تحریک عاطفی و برانگیختن فضای بدبینی را توصیه کرده است در اتخاذ این سیره بی‌تردید مؤثر بوده است.[۳۳]

تبری و مشی اختلاف

با این همه نمونه‌هایی از تبرّی جستن در دوره استقرار برخی حکومت‌های شیعی مانند آل بویه و فاطمیان و صفویان و عادلشاهیان و نظام شاهیان و قطب شاهیان گزارش شده است.[۳۴]

از سوی دیگر پیروان مذهب سلفی وهابیت، اقداماتی مبتنی بر تبرّی صورت دادند، از جمله حمله به شهرهای نجف و کربلا و مزار امامان شیعه و تخریب قبور صحابیان و بزرگان مذاهب اسلامی و زادگاه رسول اکرم در مکه.[۳۵]

پانویس

  1. رجوع کنید به راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن؛ ابن منظور؛ صفی پوری، منتهی الارب فی لغه العرب، ذیل «برء»؛ نفیسی، فرهنگ نفیسی؛ داعی الاسلام، فرهنگ نظام، ذیل «تبرّا»
  2. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ عبدالباقی، المعجم المفهرس، ذیل «برء»
  3. سوره قصص: 41ـ42، 63؛ نیز رجوع کنید به سوره بقره: 166
  4. سوره بقره: 167
  5. سوره توبه: 114؛ سوره ممتحنه: 4
  6. سوره انعام: 19، 78
  7. سوره یونس: 41؛ سوره شعرا: 216
  8. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج4، ص54، 56ـ58
  9. طبرسی، ج5، ص3ـ4؛ عبدالباقی، المعجم المفهرس، ذیل «برء»
  10. متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج1، ص257؛ مجلسی، ج66، ص242
  11. ابن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیه، 1412، ص86
  12. قس د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "ف"Tabarru؛ نیز رجوع کنید به ایرانیکا، ذیل a" ف¦"Bara
  13. بغدادی، الفرق بین الفرق، ص16، 278، 281
  14. برای نمونه رجوع کنید به عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، ص 394ـ395
  15. حنفی، شرح الطحاویه، ص398ـ403
  16. نیز رجوع کنید به امین، کشف الارتیاب، ص148؛ آلوسی، تاریخ نجد، ص80؛ آل شیخ، فتح المجید، ص501ـ505
  17. ابن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیه، 1412، ص78ـ81؛ لاهیجی، سرمایه ایمان، ص154ـ155
  18. رجوع کنید به کلینی، ج1، ص198ـ203
  19. لاهیجی، سرمایه ایمان، ص154ـ155؛ ابن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیه، 1412، ص81
  20. ابن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیه، 1412، ص77ـ78؛ حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج2، ص329
  21. ابن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیه، 1412، ص 78ـ81؛ ابن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیه، همو، 1410، ص125؛ اخطب خوارزم، المناقب، ص61؛ حرّ عاملی، ج16، ص177ـ183
  22. رجوع کنید به ابن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیه، 1412، ص71ـ76؛ طباطبائی یزدی، العروه الوثقی، ج1، ص67ـ68؛ نراقی، مستند الشیعه فی احکام الشریعه، ج1، ص204
  23. رجوع کنید به اشعری، مقالات الاسلامیّین، ص86، 88؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج1، 106؛ طبری، تاریخ، ج5، ص72
  24. مسعودی، مروج، ج3، ص153؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص206
  25. رجوع کنید به اشعری، مقالات الاسلامیّین، ص86ـ131؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص105ـ124
  26. طبری، تاریخ، ج5، ص168، 253، 275؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج4، ص58
  27. رجوع کنید به مسعودی، مروج، ج4، ص17؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج4، ص58ـ59
  28. ابن سعد، ترجمه الحسین و مقتله، ص143ـ144؛ مَقریزی، اتعاظ الحنفا، 1270، ج2، ص338
  29. حک: 232ـ247
  30. ابن اثیر، ج7، ص55ـ56؛ مقریزی، اتعاظ الحنفا، 1270، ج2، ص339
  31. رجوع کنید به تنوخی، نشوار المحاضره و اخبار المذاکره، ج2، ص44، 231ـ233؛ صولی، اخبار الراضی بالله و المتقی بالله، ص135ـ136؛ مسکویه، ج1، ص322؛ ابن اثیر، ج8، ص307ـ308؛ یاقوت حموی، معجم الادباء، ج18، ص57ـ58
  32. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین، ص65، 68ـ69
  33. برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیه، 1412، ص82
  34. رجوع کنید به همدانی، تکمله تاریخ الطبری، ج1، ص183، 187؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج14، ص150ـ151؛ ابن اثیر، ج8، ص542ـ543؛ ابن خلّکان، ج1، ص407؛ ذهبی، حوادث و وفیات 351ـ380 ه، ص8، 248؛ مقریزی، اتعاظ الحنفا، 1387، ج1، ص142، 145ـ146، مقریزی، اتعاظ الحنفا، 1270، ج2، ص286ـ287، 341ـ342؛ فرشته، تاریخ فرشته، ج2، ص11، 109ـ113؛ عزّاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، ج3، ص341ـ343؛ فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، ج3، ص889، 894، 895
  35. رجوع کنید به آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص324ـ326؛ امین، کشف الارتیاب، ص13ـ14، 22ـ23؛ کرکوکلی، دوحه الوزراء فی تاریخ وقائع بغداد الزوراء، ص212

منابع

دانشنامه جهان اسلام