جنگ.jpg

جنگ یک درگیری شدید مسلحانه میان دولت‌ها و حکومت‌ها و جوامع یا گروه‌های شبه نظامی مانند مزدور‌ها و شورشگران و شبه نظامیان است از آنجا که جنگ یک درگیری مسلحانه واقعی ارادی و گسترده بین جوامع سیاسی است می‌توان آن را نوعی خشونت سیاسی تلقی کرد هنگامی که جنگ و دیگر گونه‌های خشونت در جریان نباشند وضعیت صلح بر قرار است. البته از جنگ، تعریف واحدی نشده است. اصولاً از هیچ واژه مربوط به حوزه علوم انسانی، مفهوم یک‌سانی وجود ندارد؛ از این رو، هرکس و هر اندیشه‌‏ای جنگ را به گونه‌‏ای تعریف می‌کند که با تعریف دیگری ناسازگار است. تعدد در تعریف جنگ، تنوع در طبقه‌‏بندی و انواع آن را نیز پدید می‌آورد. به همین نسبت، انگیزه جنگ نیز متفاوت است و بر سر انگیزه مشروعیت جنگ اتفاق نظر نیست.

تعریف مفهوم جنگ

درباره جنگ نیز، همانند سایر مفاهیم، تعریف‌های مختلفی بیان شده است که هر یک بیانگر نگرش خاصی، به جنگ است. به عنوان مثال، هدلی بال جنگ را خشونتی سازمان یافته می‌داند که دو یا چند کشور علیه همدیگر انجام می‌دهند. این تعریف، جنگ‌های داخلی را در برنمی‌گیرد. کلاو زوتیس معتقد است جنگ، به کارگیری حد اعلای خشونت در راه خدمت به دولت یا کشور است. البته همه جنگ‌ها در راه خدمت به دولت و کشور صورت نمی‌گیرد. در مجموع، به نظر می‌رسد تعریفی که کوئینی از جنگ ارائه می‌دهد، جامع‌تر از تعریفهای بالا باشد.

وی می‌گوید: «جنگ هنر سازمان دادن و به کارگرفتن نیروهای مسلّح برای انجام مقصود است[۱].» تعریف از جنگ، در این مقاله، ترکیبی از تعاریف فوق است؛ به‏ گونه‌‏ای که شامل عناصری چون خشونت اعلا، به‏ کارگیری از نیروهای مسلح، خشونت سازمان یافته و وقوع آن بین دو یا چند کشور می‌گردد. مصداق عینی چنین تعریفی، در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به وضوح دیده می‌شود.

انواع جنگ و جایگاه جنگ تحمیلی

جنگ بر اساس معیارهای مختلف به چند قسم تقسیم می‌شود. به عنوان مثال

  • بر اساس هدف، جنگ به جنگ‌های عادلانه و غیرعادلانه[۲]؛
  • بر مبنای مقیاسهای جغرافیایی، به جنگ‌های محلّی، منطقه‌‏ای، فرامنطقه‏‌ای و جهانی (عمومی)؛
  • با توجه به انضباط و تاکتیک، به جنگ‌های منظم (کلاسیک) و نامنظم (چریکی)؛
  • بر اساس سطح جغرافیایی، به جنگ‌های دریایی، هوایی و زمینی؛
  • بر اساس قلمرو، به جنگ‌های داخلی و خارجی تقسیم می‌شوند[۳].

همچنین جنگ‌ها بر مبنای نوع ابزار، به جنگ‌های هسته‌‏ای و غیر هسته‏‌ای قابل تقسیم است. این تقسیم یکی از جامعترین تقسیماتی است که برای جنگ بیان کرده‌‏اند[۴]. اهمیت این تقسیم به دو دلیل است:

الف) تا حد زیادی از ابهاماتی که تقسیمات دیگر دارند دور است. به عنوان مثال، تقسیم جنگ به عادلانه و غیر عادلانه این ابهام را به وجود می‌آورد که کدام جنگ عادلانه و کدام جنگ غیر عادلانه است؟

ب) این چارچوب شامل جنگ‌های بیشتری می‌شود.

به خاطر دلایل مذکور است که این تقسیم را برگزیده و به توضیح آن می‌پردازیم.

جنگ هسته‌‏ای

به عقیده نویسنده آمریکایی کتاب «دام سلاح هسته‏‌ای و راهی برای گریز از آن[۵]»، نظامیان و دولت‌مردان آمریکایی فکر می‌کردند شوروی(سابق) با در اختیار داشتن‌هارتْلند(قلب زمین)، به راحتی می‌تواند به اروپای غربی(متحد آمریکا) حمله کند. بنابراین، تنها راهی که بتوان جلوی پیشروی شوروی(سابق) را سد کرد توسعه سلاح‌های هسته‏‌ای است؛ زیرا شوروی(سابق) را نمی‌توان به علت دارا بودن سربازان بی شمار و عمق استراتژیک و مهمتر از آن، یخبندان همی‌شگی اقیانوس منجمد شمالی، از طریق زمین و دریا مورد حمله قرار داد[۶].

واقعیت آن است که سخن درباره ابعاد مختلف جنگ هسته‌ای، به کمک تصورات ذهنی صورت می‌گیرد. زیرا پس از بمباران اتمی ژاپن، در هیچ‌‏یک از میدان‌های جنگ از سلاح‌های اتمی استفاده نشده است؛ چون در کنار پیشرفت‌های کمی و کیفی سلاح‌های هسته‏‌ای، محدودیتهای جدّی(مانند وحشت از طرف مقابل) در زمینه تولید، انبار سازی و به کارگیری آن وضع شد. همچنین با فروپاشی شوروی(سابق) روند مسابقه تسلیحات(هسته‌‏ای) رو به کاهش گذاشته است؛ ولی کره زمین همچنان بر لبه پرتگاه هسته‏‌ای قرار دارد، زیرا هم اکنون مقادیر زیادی از تسلیحات هسته‌‏ای وجود دارند که تضمین صد در صد در عدم به کارگیری آنها موجود نیست. بنابراین، هنوز ضرورت دارد که درباره جنگ هسته‏‌ای سخن گفته شود[۷]. به علاوه، اصرار آمریکا به افزایش قدرت اتمی‌اش و تلاش برای ممانعت از دسترسی دیگر کشورها به تسلیحات هسته‏‌ای، اهمی‌ت پرداختن به جنگ و ابعاد آن را دو چندان می‌کند. سؤال اصلی این است که، در صورت وقوع یک جنگ هسته‏‌ای چه اتفاق خواهد افتاد؟ پاسخ این است که آثار تخریبی چنین جنگی طبق بررسی‌های آماری انجام شده و در مقایسه با آنچه در ژاپن اتفاق افتاده است بسیار زیاد خواهد بود. به عنوان مثال، در یک جنگ هسته‏‌ای میلیون‌ها انسان می‌میرند و به میلیون‌ها نفر دیگر آسیب‌های جدّی[۸] و جبران ناپذیری چون ابتلا به غدد سرطانی، ناراحتی‌های عصبی مانند نومیدی، اضطراب، ترس و «گروه ستیزی» وارد می‌شود[۹].

جنگ هسته‌‏ای به دو بخش تقسیم می‌شود:

الف) جنگ عمومی: طبق یکی از تعریف‌ها، جنگ عمومی[۱۰]. جنگی است که شامل حمله آمریکا و شوروی(سابق)، علیه یکدیگر می‌شود. در چنین جنگی از سلاح‌های اتمی استفاده خواهد شد و در زمانی کوتاه، جنگ به اکثر کشورهای جهان گسترش می‌یابد و همه امکانات مادی و معنوی آنان درگیر جنگ خواهند شد. این احتمال وجود دارد که برتری سلاح‌های اتمی یکی از طرفین درگیری و یا مهارت در استفاده فوری از آن، باعث شود قبل از آن که جنگ عمومی (هسته‌‏ای) گسترش یابد پایان پذیرد. یا ممکن است تهدید به جنگ عمومی هسته‌‏ای(بازدارندگی) که توأم به توانایی لازم و تصمیم جدی در به کارگیری آن است، مانع از وقوع آن گردد[۱۱]. هرگاه بازدارندگی، اثر خود را از دست بدهد ممکن است به دوران «جمود هسته‌‏ای»[۱۲] پایان یابد و از «سلاحهای گرما هسته‏‌ای» نیز استفاده گردد. در چنین حالتی یک جنگ هسته‏‌ای عمومی واقع خواهد شد[۱۳]. در هر صورت، این مشکل در تعریف جنگ عمومی هسته‌‏ای وجود دارد که گرچه این جنگ کل جهان را در بر می‌گیرد؛ ولی جنگی است که بر کشورهای فاقد قدرت هسته‌‏ای هم تحمیل می‌شود و خساراتی جبران ‏ناپذیر بر آنها وارد می‌سازد.

ب) جنگ محدود: بازدارندگی، وقوع جنگ را به کلی منتفی نمی‌کند. به بیان دیگر، خطر جنگ همواره وجود دارد و در صورت بروز یک جنگ هسته‏‌ای، موجودیت کشور به کار گیرنده و درگیر جنگ هسته‏‌ای در معرض خطر جدی قرار می‌گیرد. بنابراین برای آماده بودن به منظور جنگ و پرهیز از انهدام کامل، جنگ محدود می‌تواند یک راه حل مناسب باشد. در واقع جنگ محدود، راهی بین «انهدام و تسلیم» است[۱۴]. جنگ محدود همانند جنگ عمومی، دارای تعریف‌های متعددی است. یکی از تعریفهای جنگ محدود، مفهوم هسته‏‌ای آن است. در این مفهوم، جنگ محدود(هسته‏‌ای) یک جنگ اتمی است که شامل خاک آمریکا و شوروی(سابق) نگردد. در چنین جنگی آمریکا و شوروی(سابق)، فقط به حمایت همه‌جانبه از یکی از طرف‌های درگیر در جنگ می‌پردازند و از درگیری مستقیم علیه یکدیگر اجتناب می‌کنند[۱۵]؛ اما هیچ‏‌گونه تضمینی وجود ندارد که در صورت وقوع یک جنگ محدود هسته‌‏ای، دیگر کشورهای دارنده سلاح‌های هسته‌‏ای از خود خویشتن‏‌داری نشان دهند و از هرگونه اقدامی که منجر به «تصاعد جنگی[۱۶]» شود، خودداری نمایند[۱۷]. در جنگ محدود هسته‌‏ای هم، بیش از آن‏که خطر هسته‌‏ای متوجه ابرقدرت‌ها و اعضای باشگاه هسته‌‏ای(کلوپ هسته‏‌ای) باشد، متوجه کشورهای فاقد چنین سلاح‌‏هایی است.

جنگ غیر هسته‏‌ای

جنگ‌های غیر هست‌ه‏ای برخلاف جنگ‌های هسته‏‌ای به دفعات مورد استفاده انسان قرار گرفته است؛ زیرا انسان آشنایی و تجربه بیشتری در به کارگیری جنگ‌های غیر هسته‌‏ای داشته و هم‌چنین آثار مرگبار و تخریبی آن در مقایسه با جنگ‌های هسته‌‏ای بسیار کمتر است.

جنگ‌های غیر هسته‌‏ای

الف) جنگ محدود: جنگ محدود علاوه بر مفهوم هسته‏‌ای، معنای غیر هسته ‏ای هم دارد. جنگ محدود غیر هسته ‏ای در معانی مختلفی به کار رفته است که در اینجا به مهمترین آنها اشاره می‌کنیم:

  1. جنگ محدود از لحاظ جغرافیایی[۱۸]: در چنین جنگی، دامنه و وسعت میدان جنگ محدود به یک منطقه جغرافیایی کوچک است. بر این اساس در جنگ محدود، در مقایسه با جنگ عمومی، به علت کوچک بودن محل درگیری آزادی عمل کمتری وجود دارد. البته در آن هیچ‏گونه محدودیتی در استفاده از سلاح‌های مختلف(به استثنای جنگ افزارهای هسته‌‏ای) وجود ندارد. در این صورت، چنین جنگی یک جنگ محدود غیر هسته‌‏ای است.
  2. تعریف جنگ محدود جغرافیایی(جنگ محلی) حداقل دارای یک نقص است، زیرا این تعریف، جنگ‌هایی را که از لحاظ جغرافیایی بین جنگ‌های محدود و عمومی(غیر هسته‌‏ای) قرار می‌گیرند را شامل نمی‌شود. به بیان دیگر، جایگاه جنگ‌های منطقه‌‏ای و فرامنطقه‌‏ای(قاره‏ای) در چنین تعریفی نامشخص است.
  3. جنگ محدود از لحاظ هدف: در این جنگ، طرفین درگیری دارای هدف محدودی هستند؛ امّا اگر یکی از طرفین درگیر دارای هدف نامحدود در جنگ باشد، طبقه‌بندی چنین جنگی در جنگ‌های محدود خالی از اِشکال نیست. افزون بر این، در چنین جنگی معلوم نیست که هدف چه معنایی دارد. هم‌چنین دایره و معیاری که محدود بودن هدف را مشخص نماید، به درستی معنا نشده است.
  4. جنگ محدود از لحاظ ابزار: در چنین جنگی، طرفهای متخاصم از ابزارهای غیر هسته ‏ای استفاده می‌کنند. هرگاه در این نوع از جنگ، طرفین و یا یکی از طرفهای درگیر، از سلاحهای اتمی استفاده کند، نمی‌توان آن را یک جنگ محدود از لحاظ ابزار، محسوب کرد. جنگی را جنگ محدود می‌نامند که در آن از نفرات محدود استفاده گردد و یا اینکه دامنه تخریب آن اندک باشد. ممکن است یک جنگی که با تخریب اندک و یا نفرات محدود آغاز می‌شود، منجر به یک جنگ عمومی غیر هسته ‏ای گردد؛ زیرا غولی که آزاد می‌شود، هرچند با طنابهای محکم او را بسته باشند، باز تضمینی در کنترل صد در صد آن وجود ندارد.

ب) جنگ چریکی[۱۹]:

جنگ چریکی دارای یک سابقه طولانی است. اصطلاح چریک و جنگ‌های چریکی در سال 1186 ش. (1807 م.) در پی حمله فرانسه به شبه جزیره ایبری[۲۰] وارد فرهنگ نظامی شد. به دنبال آن، به صورت محدود از جنگ‌های چریکی در جنگ جهانی دوم استفاده گردید. بعد از جنگ جهانی دوم نمونه‏‌های برجسته جنگ چریکی در چین، کوبا و ویتنام اتفاق افتاد[۲۱]. هرگاه برای سرنگون کردن حکومت ضد مردمی حاکم یا به منظور بیرون راندن نیروهای متجاوز استعمار، ابزار، امکانات و در نهایت قدرت کافی فراهم نباشد، ممکن است جنگ چریکی بدین منظور آغاز شود. بر این اساس، نیروهای چریکی بیش از هر چیز، به قدرت و امکانات مردمی متکی می‏شوند و در تلاشند برای دستیابی به پیروزی، پشتوانه مردمی لازم را فراهم آورند.

جنگ چریکی، جنگ نامنظم و دراز مدتی است که توسط دسته‌‏های کوچک مسلّح، علیه دشمن(داخلی و یا خارجی) صورت می‏گیرد. در این جنگ بیش از سایر جنگ‌ها، بر اصولی چون ایجاد انفجار در پشت خطوط اصلی، به ستوه آوردن دشمن، ناامن کردن و قطع راه‌های ارتباطی دشمن، عملیات ناگهانی علیه آن، تغییر دائم میدان جنگ و نظایر آن تکیه می‏شود[۲۲]. اقدامات فوق به عقیده مائو تسه تونگ[۲۳] ـ رهبر انقلاب چین ـ در سه مرحله انجام می‏شود.

اوّل مرحله دفاع استراتژیک: که در آن ضمن تلاش در جهت متحد کردن مردم، به تدریج برای عملیات نظامی و سیاسی(مانند اعتصابات) صورت می‏پذیرد.

دوم، مرحله تدارک آفندی: در این مرحله چریکها در جهت یکپارچگی بیشتر مردم، توسعه عملیات و تدارک سلاح و لوازم پزشکی و آذوقه اقدام می‏کنند.

سوم، مرحله آفند استراتژیک: چریکها در صورت گذراندن موفقیت‏‌آمیز دو مرحله قبلی، توانایی لازم را برای نیل به پیروزی پیدا می‏کنند. بنابراین، با استفاده از قدرت حاصله در جهت تسلیم یا انهدام دشمن اقدام می‏کنند[۲۴]. به رغم این که جنگ چریکی متکی بر مردم است؛ ولی مردم همواره به دلیل انگیزه‌‏های مذهبی از آن حمایت نمی‏کنند.

ج ـ جنگ روانی[۲۵]:

سابقه کاربرد عملی جنگ روانی بسیار طولانی است؛ ولی به طور مشخص، چینی‌ها[۲۶] و سپس مسلمانان اولین کسانی بودند که از جنگ روانی استفاده کردند[۲۷]. بعدها در قرن بیستم و به خصوص در جنگ جهانی اول و به میزان بیشتری در جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد، از آن استفاده گردید. از ابداع واژه جنگ روانی زمان کمی می‌گذرد، زیرا در سال 1282ش. (1902 م) جان فُولِر انگلیسی، اولین کسی بود که اصطلاح جنگ روانی را به کار برد. 22 سال بعد، دولت انگلیس اصطلاح «جنگ سیاسی» را به جای آن، مورد استفاده قرار داد و سرانجام در سال 1319ش. (1940 م) با انتشار مقاله «جنگ روانی و چگونگی به راه اندازی آن» واژه جنگ روانی وارد فرهنگ نظامی آمریکا و سپس جهان گردید[۲۸].

ویلیام داقرتی نویسنده آمریکایی مقاله «جنگ روانی»، تعریفی را که در مطبوعات علمی و عمومی از جنگ روانی آمده است به این صورت ذکر می‌کند: «جنگ روانی عبارت است از مجموع اقدامات یک کشور به منظور اثرگذاری و نفوذ بر عقاید و رفتار دولت‌ها و مردم خارجی در جهت مطلوب (که) با ابزارهایی غیر از ابزار نظامی، سیاسی و اقتصادی یعنی تبلیغاتی انجام می‌شود[۲۹].» برخلاف تعریف فوق، جنگ روانی می‌تواند کاربرد داخلی هم داشته باشد که در این حالت، شامل حمله‏‌های شدید تبلیغاتی دو گروه داخلی نسبت به یکدیگر می‌شود. این تبلیغات برای ایجاد نگرش دلخواه در مردم صورت می‌گیرد. همان طور که از تعریف جنگ روانی مشخص است، هدف اصلی در جنگ روانی تضعیف و انحراف افکار عمومی به منظور تحمیل اراده بر آنهاست؛ چه این افکار عمومی حق باشد یا ناحق. زیرا در این صورت بدون به کاربردن ابزار نظامی، سیاسی و اقتصادی دارای هزینه بالا، دشمن آماده تسلیم در برابر طرف مقابل می‌گردد. برای دستیابی به این هدف، در ابتدا اطلاعات لازم و دقیق جمع‌آوری می‌شود؛ سپس این اطلاعات به وسیله ابزاهای جنگ روانی به کار گرفته می‌شود و در نهایت، میزان تأثیر جنگ روانی بر دشمن به منظور تقویت نقاط قوت و کاهش نقایص، مورد ارزیابی قرار می‌گیرد[۳۰]. برای تحقق جنگ روانی، ابزارهای مختلفی از جمله «شایعه سازی» به کار می‌رود که با رعایت اختصار به شرح کوتاهی از آن می‌پردازیم.

شایعه به معنای انتقال اخبار غیر موثق است که در جاهایی که وسائل اطلاع رسانی کم بوده یا مسؤولین اجرایی اطلاعات کافی در اختیار مردم نگذارند، گسترش می‌یابد. کسانی که شایعه را گسترش می‌دهند، هدف‌هایی چون، سلب اعتماد طرف مقابل، بیرون ریختن ناراحتیهای درونی و نظایر آن را دنبال می‌کنند. در هر صورت، نتیجه نهایی «شایع پراکنی» کاهش روحیه مردم و سربازان[۳۱]، بی اعتمادی و ایجاد تفرقه است. البته جنگ روانی کاربردهای دوسویه دارد: یعنی هم به نفع دشمن و هم علیه آن قابل استفاده است؛ ولی هر کشوری که از ابزارهای تبلیغی فراوانتری برخوردار باشد، مؤفقیت آن نیز در جنگ روانی علیه دشمن بیشتر خواهد بود.

د)جنگ شیمیایی و میکروبی: کاربرد عوامل شیمیایی همانند عوامل روانی، سابقه‌‏ای طولانی دارد. اوّلین عوامل شیمیایی که انسان در جنگ به کار برد، نفت و قیر بود. به مرور زمان، مواد شیمیایی دیگری چون کُلر، گاز خردل، فسژن، گاز اشک آور و مانند آن، بر آنها افزوده شد. از این مواد به صورت گسترده و وسیع، در جنگ جهانی اول استفاده گردید. در جنگ جهانی دوم نیز، به علت ترس طرفهای درگیر از حمله شیمیایی طرف مقابل، از آن استفاده نشد؛ اما بعد از آن در بسیار از جنگ‌های منطقه‌‏ای و محلی (مانند جنگ ویتنام) مورد بهره‌برداری قرار گرفت[۳۲]. از مواد شیمیایی برای کشتن، صدمه زدن و ناتوان کردن انسان و حیوان و حتی به منظور از بین بردن گیاهان و عدم باروری خاکِ دشمن استفاده می‌شود. این مواد که به صورت جامد، مایع و گاز به کار می‌روند، از طریق پوست، دستگاه گوارشی و تنفسی سلامت موجودات زنده را به خطر می‌اندازند[۳۳].

نوع دیگری از جنگ که در بخش جنگ شیمیایی مورد بحث قرار می‌گیرد، جنگ میکروبی است. در این جنگ، موجودات زنده میکروسکوپی مانند ویروسها، باکتریها، قارچها، انگلها و مانند آن، با همان کاربردهای مواد شیمیایی برای مقاصد نظامی و غیر نظامی به کار می‌روند. این جنگ نیز قدمت زیادی دارد؛ زیرا تاتارها، در سال 726ش. (1347 م) برای اولین بار از میکروب طاعون و وبا، علیه دشمنان خود استفاده کردند[۳۴]. به نظر می‌رسد، با توجه به اثرات وحشتناک به کارگیری عوامل شیمیایی و میکروبی، تولید و به کارگیری آنها کاهش یافته باشد؛ امّا به دو دلیل توجه به سلاحهای شیمیایی و میکروبی در حال افزایش است.

اوّل این که، هزینه ساخت و انبارسازی آن در مقایسه با سایر سلاحهای جنگی بسیار کمتر است. همچنین به راحتی و بدون ابزارهای پیچیده می‌توان آن را مورد استفاده قرار داد. به همین علت عراق در طول جنگ با ایران، مقادیر زیادی از سلاحهای میکروبی و شیمیایی را تولید و ذخیره کرد و بخشی از آن را در جنگ به کارگرفت.

دوم آن که، بشر قادر نیست به علت قدرت تخریبی بسیار زیاد سلاحهای اتمی از آن بهره گیرد[۳۵]. بنابراین، سلاحهای شیمیایی و میکروبی پاسخگوی نیازهای جنگی او خواهد بود.

جنگ تحمیلی در دیدگاه ما، یک جنگ غیرهسته‏‌ای است، به همین دلیل، در هیچ‏یک از انواع و طبقه ‏بندی جنگ‏های هسته‌‏ای قرار نمیگیرد. این جنگ از یک نظر، یک نبرد جغرافیایی به شمار می‌آید که در بخش خاصی از زمین: یعنی اغلب در سرزمین ایران و عراق جریان داشته است؛ ولی یک تفاوت عمده با جنگ محدود جغرافیایی دارد و آن این که آثار دفاع مقدس در یک منطقه جغرافیایی محدود، باقی نماند، بلکه آثار منطقه‌‏ای و جهانی وسیعی را به دنبال آورد. از دیدگاه ایرانیان، دفاع مقدس، یک جنگ با هدف محدود نبود، زیرا انگیزه ایران به خلاف عراق، تنها حفظ تمامیت ارضی نبود، بلکه هدف جنگ‏جویان ایرانی و رهبری انقلاب اسلامی، دفاع از کیان اسلام بوده است. البته باید قبول کرد، جنگی که بر ما تحمیل شد، از لحاظ ابزار جنگی و به دلیل کاربرد سلاح‌های غیرهسته‏‌ای، محدود تلقی می‌شود. در این جنگ، حتی عملیات پارتیزانی و چریکی هم به چشم می‌خورد که گروه شهید چمران مصداق بارز آن بود. همچنین، عملیات روانی وسیعی در جنگ تحمیلی، هم از ناحیه ایران و هم از ناحیه عراق در جریان بود. همین‏طور بارها عراقی‌ها از مواد شیمیایی و میکروبی علیه رزمندگان و مردم بی‌دفاع ایران استفاده کرده‏اند. بنابراین، جنگ تحمیلی در هیچ یک از طبقه ‏بندی‌های جنگ‌های غیرهسته‌‏ای هم قرار نمیگیرد و باید برای آن تعریف منحصر به فردی ارائه کرد و آن را در طبقه‌بندی جدید با ویژگی‌های جدید قرار داد. همان‏گونه که انگیزه‏های این جنگ از نگاه ما، با دیگر جنگ‌های بشری قرن بیستم متفاوت است.

انگیزه‌‏های مادی و معنوی در جنگ و جنگ تحمیلی مواردی چون عشق به قدرت، سودجویی، قدرت‏طلبی، خودنمایی و نظایر آن، از جمله علل جنگ معرفی شده‌‏اند؛ در حالی که این موارد، معلول علت دیگری هستند. در حقیقت، علل اصلی جنگ به ابعاد مادی و روانی انسان برمی‌گردد. به بیان دیگر، جنگ از درون انسان سرچشمه می‌گیرد، به گونه‏‌ای که هرگاه یکی از دو بُعد انسان، بر بُعد دیگر وی غلبه پیدا کند، آن بُعد غالب، علتِ واقعی جنگ را می‌سازد[۳۶]. با وجود این که علت اصلی جنگ را یکی از دو بُعد مادی و روانی انسان تشکیل می‌دهد؛ ولی به وسیله ابزارها و اهدافی چون سیاست، اقتصاد، تکنولوژی، ایدئولوژی و مانند آن خود را نشان می‌دهد. این بدان مفهوم نیست که یک جنگ، دارای یک هدف و ابزار است، بلکه ممکن است مجموعه‌‏ای از ابزارها و اهداف در آن به کار گرفته شود؛ امّا یکی از آنها ظهور و بروز بیشتری داشته باشد.

قبل از ورود به بحث اصلی لازم است به سئوال زیر پاسخ داده شود و آن این که آیا انگیزه جنگ در ذات انسان وجود دارد؟ عده‌‏ای[۳۷] معتقدند جنگ در ذات انسان قرار دارد، زیرا در نهاد انسان همواره یک عنصر حیوانی غالب وجود دارد. بنابراین، جنگ ـ نه صلح ـ حالت واقعی انسان را تشکیل می‌دهد. مطابق این نظریه، جنگ ناشی از طبیعت انسان است و جنبه وراثتی دارد و نمی‌توان آن را تغییر داد. نظریه فوق به چند صورت دیگر نیز مطرح شده است که هر یک نشان می‌دهند در انسان صفاتی به صورت ذاتی وجود دارد که آن صفات ذاتی منشأ جنگ به شمار می‌روند. به عنوان مثال، بعضی عقیده دارند در هر انسانی تمایل به برتری جویی و سلطه‏ طلبی وجود دارد که ناخودآگاه وی را به سوی جنگ می‌کشاند. همچنین عده‏‌ای معتقدند همه انسان‌ها خواهان کسب سود و افتخار بیشترند و برای دستیابی به آن چاره‏ای جز جنگ ندارند. این عده عقیده دارند خشم و غضبی که در هر انسانی یافت می‌شود، اگر به حد افراط برسد، جنگ حتمی است و نیز چون هیچ انسانی به انسان دیگر اعتماد ندارد، همواره از جنگ برای دفاع از خود استفاده می‌کند[۳۸]. دلایل متعددی برای رد نظریه فوق ارائه شده است که با رعایت اختصار به چند نمونه آن اشاره می‌شود:

  1. اگر جنگ جزء ذات انسان است، در آن صورت باید سراسر تاریخ بشر پر از جنگ باشد، در حالی که چنین نیست.
  2. اگر ما جنگ را جزء ذات انسان به شمار آوریم، باید انسان‌هایی را که برای برقراری صلح تلاش کرده یا می‌کنند را فاقد طبیعت کامل بدانیم. در صورتی که لازمه تلاش برای استقرار صلح، بهره‌‏مندی از قوای روانی کامل است.
  3. اگر گفته شود جنگ جزء ذات انسان است، پس باید جلاّدان و جانیان تاریخ مانند چنگیز، هیتلر و مانند آن را، کسانی دانست که به مقتضای طبیعت خود عمل کرده‏اند، بنابراین آنان را نباید سرزنش کرد. در حالی که هر عاقلی آنان را سرزنش کرده و می‌کند[۳۹]. در واقع، ریشه مادی یا روانی بودن جنگ به درون انسان برمیگردد نه اینکه انسان به صورت فطری و ذاتی جنگ‌طلب باشد؛ بلکه انسان موجود مختاری است که می‌تواند از وقوع جنگ جلوگیری نماید.

علل مادی و معنوی جنگ

علل مادی جنگ: هر یک از ابزارهای مادی که برای آغاز و یا ادامه جنگ به کار می‌رود، اگر با هدف و انگیزه مذهبی، الهی، خدمت به انسانیّت و نظایر آن به کار رود، در چارچوب علل معنوی جنگ قرار می‌گیرد. آنچه موجب شده است، علل زیر جزء علل مادی جنگ محسوب شود آن است که هرگاه جنگ، فقط با انگیزه‏ها و هدف‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مانند آن همراه باشد، در آن صورت علل مادی جنگ را تشکیل خواهند داد.

  1. علل سیاسی جنگ: برخی عقیده دارند، هر گاه سیاست توانایی خود را در حل و فصل اختلافات از دست بدهد، جنگ آخرین وسیل‌ه‏ای است که برای دستیابی به اهداف سیاسی مورد استفاده قرار می‌گیرد. به بیان دیگر، زمانی که سیاست در حل مسائل با شکست رو به رو شود، جنگ تنها راه باقیمانده برای تحقق هدف‌های سیاسی است. اگر‌چه نمونه‌هایی از جنگ را می‌توان برای نظریه فوق پیدا کرد؛ ولی جنگ فقط به دلایل و علل سیاسی انجام نمی‌شود. به بیان دیگر، تصور این که پس از شکست سیاست، جنگ صورت می‌گیرد اشتباه است؛ زیرا پس از شکست سیاست، ممکن است جنگ صورت گیرد؛ امّا وقوع آن حتمی نیست؛ زیرا به عنوان مثال، توسل به راه‌های اقتصادی می‌تواند راه حل مناسبی برای حل اختلافات دو طرف جنگ در این شرایط باشد. همچنین اگر جنگ ادامه سیاست است[۴۰] و پس از شکست سیاست ادامه می‌یابد، پس باید موقعی که جنگ در جریان است هیچ گونه روابط سیاسی بین متخاصمین در جریان نباشد، در حالی که در شدیدترین جنگ‌ها، روابط سیاسی ضعیفی بین طرفین درگیر برقرار است. دولت‌ها و کشورها برای تحقق اهداف سیاسی با گسترش حاکمیت ملّی و همچنین امپریالیست‌ها برای تحقق سلطه‏‌گری، فقط متکی به جنگ نیستند؛ بلکه ممکن است از ابزارهای دیگری چون پاداش و تنبیه نیز استفاده کنند. علاوه بر این، باید یادآور شد که به هم خوردن هر توازن قوایی منجر به جنگ نمی‌شود. به عنوان مثال، پس از فروپاشی شوروی و با به هم خوردن توازن بین آمریکا و روسیه، جنگی بین این دو کشور صورت نگرفت.
  2. علل اقتصادی جنگ: تلاش برای دستیابی به امکانات اقتصادی، منابع زیرزمینی، از بین بردن منابع تجاری و گمرکی و مانند آن، از علل اقتصادی جنگ معرفی شده‏‌اند. به عنوان مثال، عده‏‌ای جنگ جهانی اوّل را ناشی از تلاش کشورهای آلمان و ایتالیا برای دستیابی به بازارهای جهانی مواد خامِ لازم، دانسته‌‏اند[۴۱]. مهمترین نظریه‌‏ای که ریشه جنگ را فقط در مؤلفه‌‏های اقتصادی جستجو می‌کند، تفسیر مارکسیستی از جنگ است. مارکسیست‌ها از یک سوء عقیده دارند تقسیم کار و برقراری اصل مالکیت خصوصی، طبقات مختلفی را در جامعه بشری ایجاد کرده است و تا زمانی که این طبقات باقی باشند، جنگ نیز وجود خواهد داشت و از سوی دیگر، آنها برای تحقق کمونیسم جهانی، جنگ را لازم می‌دانند؛ و آن جنگی است که بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه‌دار روی خواهد داد[۴۲]. شکی نیست که عامل اقتصادی می‌تواند در بروز جنگ نقش داشته باشد؛ امّا چنین عاملی نمی‌تواند به صورت مطلق، ریشه همه جنگ‌های بشری، مانند جنگ‌هایی که در جهت گسترش دین و یا حفاظت از آن انجام می‌شود باشد. چنان که از نظر تاریخی، ایجاد طبقات اجتماعی به آن صورت که مارکسیست‌ها می‌گویند آن هم در تمام دنیا که جنگ در آن کم و بیش جریان داشته است، به اثبات نرسیده است. البتّه فروپاشی شوروی، خود دلیلی بر بطلان عقاید مارکسیسم و لنینیسم ـ بخصوص نظریه علل اِقتصادی جنگ ـ به شمار می‏رود.
  3. سایر علل مادی جنگ: جنگ دارای ریشه‏‌های مادی دیگری هم هست که به برخی از آنها به اختصار اشاره می‌شود.

الف) علل زیستی جنگ: این نظریه به چند صورت مطرح شده است: اوّل این که جمعیت جهانی در مقایسه با منابع غذایی، از رشد بیشتری برخوردار است. بنابراین برای برقراری تعادل بین این دو، چاره‌‏ای جز جنگ نیست. این نظر نمی‌تواند درست باشد؛ زیرا بررسی‌های به عمل آمده نشان می‌دهد که مواد غذایی موجود در زمین، برای تغذیه پانصد برابر جمعیت فعلی کافی است[۴۳]. دیگر آن که، تلاش در جهت دستیابی به فضای بیشتر به منظور بهره‏‌مندی از امکانات افزون‌تر منجر به جنگ می‌شود. این نظریه که ناشی از افکار برتری طلبی نژادی است، یک دلیل عقلی و منطقی برای شروع جنگ محسوب نمی‌شود. چنان که تعداد کمی از کشورهای جهان مانند آلمان نازی، اسرائیل غاصب، نژادپرستان سابق آفریقای جنوبی به چنین اصلی اعتقاد دارند.

ب) امپریالیسم: امپریالیسم هم در بعضی موارد به عنوان عامل اصلی برای آغاز جنگ معرفی شده است. در این دیدگاه، امپریالسیم در دو صورت، علت جنگ محسوب می‌شود.

  1. در سطح داخلی، سرمایه‌داران برای دستیابی به سود بیشتر، به غارت و چپاول خشونت ‏آمیز دستمزدها و دست رنج‌ها می‏‌پردازند.
  2. در سطح خارجی، امپریالیسم برای بهره‌برداری از مواد اوّلیه ارزان و بازارهای وسیع به جنگ دست می‏زند. این نظریه، علل جنگ‌های سودجویانه و استعماری را نشان می‏دهد؛ امّا انگیزه جنگ‌هایی که غیر امپریالیست‌ها در نقاط دیگر جهان انجام می‏دهند را روشن نمی‌‏سازد.

ج) دو نظریه دیگر: نظریه‏‌های دیگری درباره علل مادی جنگ وجود دارد. به عنوان مثال، یکی از این دو نظریه‏‌ها، مربوط به هرکلیوس یا هراکلیت دانشمند یونانی است. به اعتقاد وی، جنگ بذر ترقی را می‌افشاند؛ امّا چنین نظری‌ه‏ای فقط به یک رویه جنگ توجّه دارد. در واقع جنگ دو رویه دارد. یک رویه آن، سازندگی و رویه دیگر آن بدبختی، و فلاکت و کشتار است[۴۴]. نظریه دیگری که در این مورد قابل توجّه است، از سوی هگل دانشمند آلمانی ابراز شده است. به عقیده او، جنگ سرنوشت جهان را مشخص می‌کند. این نظر هگل درست نیست؛ زیرا آنچه سرنوشت عالم را تعیین می‌کند، جنگ نیست، بلکه قدرت است و جنگ یکی از ابزارهای آن به حساب می‌آید. به بیان دیگر، هر کشوری قدرتمندتر است، برای تعیین سرنوشت دنیا امکانات بیشتری در اختیار خواهد داشت.

د) ریشه جنگ از نظر سازمان‌های بین‌المللی: در میثاق جامعه ملل و همچنین در منشور سازمان ملل متحد که هر یک بر تأمین صلح و امنیت جهانی تأکید دارند، فقط به صورت اشاره‏‌ای، عواملی را که موجب بروز جنگ می‌شود، بر شمرده‌‏اند. از جمله این عوامل می‌توان، به عدم احترام به حق حاکمیت ملل دیگر، زیر پا گذاشتن اصل تساوی کشورها، نقض یک‏طرفه قراردادها، آشنا نبودن با حقوق و اعتقادات سایر ملل و نظایر آن اشاره کرد[۴۵]. هر یک از این موارد، همانند سایر نظریه‌‏هایی که در این بخش مطرح شده است فقط به بخشی از علل اصلی جنگ توجّه دارد و به ریشه‏‌های روانی و معنوی جنگ بی توجّه است.

علل معنوی جنگ انسان‌هایی که به خدا ایمان دارند، تنها به انگیزه‌‏های اقتصادی، سیاسی، و مانند آن به جنگ نمی‌پردازند؛ به این معنی که یک انسان با ایمان، انگیزه‏‌های فوق را تحت الشعاع انگیزه‌‏های الهی قرار می‌دهد. در واقع در دیدگاه الهی، جنگ برای برداشتن عضو فاسدی از پیکره اجتماع، یا به منظور نابود کردن عقایدی که حیات مادی و معنوی انسان‌های دیگر را تهدید می‌کند و یا برای نجات تعدادی از انسان‌هایی که در بند ظلم و ستم هستند، صورت می‌گیرد. حضرت امام خمینی رحمه‌‏الله در این مورد می‌فرماید: «جنگ‌هایی که در اسلام وارد شده است برای این که این‌ها را از ظلمات به نور وارد کنند[۴۶].» از نظر اسلام جنگ در جهت اموری که مورد رضای خداوند است، صورت می‌گیرد و به همین دلیل جنگی از نظر اسلام مشروع است که در راه خدا انجام شود. بر این اساس، جهاد و جنگ، در قرآن مجید با عبارت «فی سبیل اللّه» همراه است[۴۷].

انگیزه جنگ در اسلام:

  1. جنگی که با انگیزه ایجاد زمینه تکامل انسان‌ها و ریشه کن کردن فساد در جامعه بشری صورت می‌گیرد[۴۸]. قرآن مجید دراین‌باره چنین می‌فرماید: «وَ لَوْلا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْاَرضُ»[۴۹] یعنی: و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند زمین را فساد فرا می‌گیرد. این جنگ (جهاد ابتدایی)، مشروط به تشکیل دولت اسلامی از سوی امام معصوم(ع) و یا به امر ایشان است و بر تعدادی از انسان‌ها که واجد شرایط برای شرکت در جهاد هستند، واجب می‌شود. چنین جنگی یک جنگ تهاجمی و تعرضی نیست؛ بلکه در واقع به منظور دفاع از انسانیت، عدالت و مانند آن صورت می‌گیرد.
  2. انگیزه دیگر جنگ در اسلام، دفاع است. مسلمانان باید در مقابل عواملی که موجب تهدید آنان از ناحیه داخلی و یا خارجی می‌شود، از خود دفاع کنند[۵۰]. قرآن کریم دراین‌باره می‌فرماید: «وَ لَوْلا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّهُدَّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَّ صَلَوتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرٌ فیهَا اسْمُ اللّهِ کَثیرا»[۵۱] یعنی: و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه‏‌ها و معابد یهود و نصارا و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می‌شود، ویران می‌گردد.

همه مسلمانان باید در چنین جنگی که بر آنها تحمیل شده است (جهاد دفاعی) شرکت نمایند، حتی اگر امام معصوم(ع) در آن حضور نداشته باشد. این جنگ به منظور دفاع از کشور، جان و مال مسلمانان صورت می‌گیرد. به طور خلاصه می‌توان گفت، انگیزه اصلی جنگ در اسلام، به نابودی شرک، بت‌پرستی و گسترش آیین خدا بر می‌گردد[۵۲].

پانویس

  1. احمد نخجوان، جنگ، چاپخانه فردین و برادر، تهران، 1317، صص 35ـ19.
  2. هر کسی ممکن است براساس ارزش‌هایی که به آن اعتقاد دارد، جنگ عادلانه را به گونه‏ای خاص تعریف نماید که با تعریف دیگری در تضاد باشد. به عنوان مثال، مسیحیان جنگ‌های صلیبی را عادلانه و مسلمانان آن را ناعادلانه میدانند.
  3. تقسیمات دیگری درباره جنگ وجود دارد که هر یک بر مبنای خاصی صورت گرفته است. مانند جنگ اردوگاهها، جنگ نفتکشها، جنگ شهرها، جنگ الکترونیکی، جنگ‌هایی که نام امکنه دارند و نظایر آن.
  4. جفری ام الیوت و رابرت رجینالد، فرهنگ اصطلاحات سیاسی و استراتژیک، ترجمه میرحسین رئیس‏زاده، دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی، تهران، 1378، ص421.
  5. ذکر نظرات این نویسنده آمریکایی به معنای تأیید کامل آن نیست. به طور عمده نویسندگان و نظریه پردازان آمریکایی، گناه بسیاری از کارها را به گردن شوروی (سابق) می‌انداختند، در حالی که این بخشی از واقیت است.
  6. رابرت والترز، دام سلاح هسته ‏ای و راهی برای گریز از آن، ترجمه محمد رضا فتاحی، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، تهران، 1363، صص 11ـ3.
  7. مجله سروش، شماره 500، 1368، ص 7.
  8. جان فاستر دالس (وزیر امور خارجه اسبق آمریکا) در سال 1329ش. (1950 م) برآورد کرده بود که در روزهای نخستین یک جنگ هسته ‏ای، 72 میلیون کشته و 20 میلیون مجروح خواهند شد ر. ک: برتراند راسل، جنگ هسته ‏ای، ترجمه فریدون حاجتی، اکباتان، تهران، 1362، ص 32
  9. برای اطلاعات بیشتر ر ک: روزنامه اطلاعات، 19 شهریور 1362، ص 11.
  10. جنگ عمومی در معنای غیر هسته ‏ای آن عبارت است از: جنگ مسلحانه بین اکثر کشورهای جهان که در آن تمام منابع طرف‌های درگیر برای حفظ بقاء و یا پیروزی در جنگ به کار گرفته می‌شود
  11. جان ام. کالینز، استراتژی بزرگ اصول و رویه‌‏ها، ترجمه کورش بایندر، دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی، تهران، 1370، صص 87ـ79.
  12. جمود هسته ‏ای یعنی این که در دوران موازنه وحشت با این که سلاحهای اتمی در دسترس است؛ اما مورد استفاده قرار نمی‌گیرند.
  13. سلاحهای گرما هسته ‏ای سلاحهایی هستند که در آن از مهمات هیدروژنی استفاده شده است.
  14. جان بلیس و دیگران، استراتژی معاصر نظریات و خط مشیها، ترجمه هوشمند فخرایی، دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی، تهران، 1369، ص 153.
  15. چنین جنگ‌هایی را جنگ نیابتی یا وکالتی گویند که طی آن آمریکا و شوروی (سابق) از مقابله مستقیم نظامی با یکدیگر خودداری می‌کردند؛ ولی برای دستیابی به منافع خود از طریق ایجاد جنگ بین کشورهایی که وابسته به آنها بودند، حرکت می‌کردند. جنگ محدود هسته ‏ای بر افکار هرمان کان آمریکایی استوار است؛ وی جنگ هسته ‏ای را باعث انهدام بشر نمی‌داند.
  16. افزایش وسعت یا شدت یک جنگ را تصاعد در جنگ می‌نامند.
  17. جان ام. کالینز، پیشین، ص 73.
  18. به جنگ محدود جغرافیایی، جنگ محلی نیز گفته می‏شود.
  19. جنگ چریکی (Guerrilla War Fare) به نام جنگ پارتیزانی و جنگ آزادی‌بخش نیز به کار میرود. چریک که ترجمه Guerrilla است یک لغت ترکی محسوب می‌شود و به معنای گروه کوچک مسلّحی می‌باشد، که پیشقراول مردم در مبارزه علیه دشمن است.
  20. شبه جزایر ایبری شامل دو کشور اسپانیا و پرتقال می‌شود.
  21. بهمن آقایی و غلامرضا علی بابایی، فرهنگ علوم سیاسی، نشر ویس، تهران، 1366، ص 253.
  22. فونگوین جیاپ، هنر نظامی جنگ خلق، ترجمه احمد تدین، آگاه، تهران، 1359، ص6.
  23. مائو یکی از بنیان‌گذاران جنگ چریکی جدید محسوب می‌شود.
  24. جان ام، کالینز، پیشین، ص 107.
  25. جنگ روانی (Psychological Warfare) با اصطلاحاتی چون جنگ اذهان، تبلیغات، جهت دهی سیاسی، تهاجم غیر مستقیم و جنگ سیاسی مترادف است.
  26. شستشوی مغزی توسط چینیها ابداع شد.
  27. خداوند در بخشی از آیه 12 سوره انفال با بیان «من ترس در دل کافران میافکنم»، مجوز استفاده از جنگ روانی را داده است و پیامبر گرامی اسلام بارها از آن استفاده کرده است، مانند آتش افروختن در بلندی‌های مکه، هنگام فتح آن که به منظور ایجاد ترس در دل کافران انجام شد.
  28. ویلیام داقرتی، جنگ روانی، ترجمه حسین حسینی، دانشگاه امام حسین علیه‏السلام، تهران، 1372، ص 41.
  29. همان.
  30. فصل‏نامه سیاست دفاعی، پیش شماره تابستان 1371، ص 17.
  31. رابرت ناپ، شایعه، ترجمه حسین حسینی، دانشگاه امام حسین علیه‏السلام، تهران، 1372، ص36.
  32. حسین علائی، جنگ شیمیایی تهدید فزاینده، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، تهران، 1370، ص10.
  33. علی نوری، جنگ شیمیایی و پیشگیری و درمان آسیبهای ناشی از آن، جهان دانش، تهران، 1363، ص14.
  34. حسین علائی، پیشین، ص 85.
  35. مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 10، 1376، ص 8.
  36. تاکنون هیچ گونه تبیین کلی از علل جنگ ارائه نشده است. تقسیم فوق قرارداری است. علت چنین تقسیمی آن است که عللی چون سیاست، اقتصاد، تکنولوژی و ایدئولوژی را می‌توان در چارچوب دو بعد مادی و معنوی قرار داد. به بیان دیگر، جنگ از خشونت برمی خیزد و خشونت یک پدیده روانی است.
  37. مانند افلاطون، ارسطو، فروید و توماس هابز (هابس).
  38. بازشناسی جنبه‏های تجاوز و دفاع، ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع، تهران، 1368، ج 1، ص198.
  39. همان.
  40. (کلاوزویتس) جنگ را ادامه سیاست میدانست، در حالی که لنین جنگ را همان سیاست و هیتلر سیاست را همان جنگ میدانست.
  41. آلوین و هایدی تافلر، جنگ و ضد جنگ، ترجمه شهیندخت خوارزمی، نشر سیمرغ، تهران، 1372، ص11.
  42. بازشناسی جنبه‏های تجاوز و دفاع، پیشین، ص 202.
  43. همایون الهی، امپریالیسم و عقب ماندگی، اندیشه، تهران، 1376، ص58.
  44. بازشناسی جنبه‏های تجاوز و دفاع، پیشین، ص 59.
  45. محمود مسائلی و عالیه ارفعی، جنگ و صلح از دیدگاه حقوق و روابط بین الملل، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1371، ص46.
  46. امام خمینی رحمةالله، جنگ و جهاد، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1363، ص8.
  47. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، انتشارات صدرا، تهران، 1365، ج 3، ص52.
  48. بازشناسی جنبه‏های تجاوز و دفاع، پیشین، ص 205.
  49. بقره / 251.
  50. امام خمینی رحمه‏الله، کشف اسرار، انتشارات آزادی، قم، ص 244.
  51. حج / 40.
  52. اسلام جنگ‌طلب نیست؛ بلکه در اسلام صلح بیش از جنگ مورد توجه قرار گرفته است. علامه طباطبایی در این مورد می‌فرماید:«اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگی را صادر نمی‌کرد و این همه جنگ‌هایی که در اسلام واقع شد، همه‏‌اش تحمیل بر اسلام بود و او را به این واداشتند.» ر. ک. : سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 261.