۸۷٬۷۸۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'آنها' به 'آنها') |
جز (جایگزینی متن - 'اصلاح طلب' به 'اصلاحطلب') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
رشد گسترده تجارت جهانى، عوامل سنتى داخلى، ضعف اساسى اداره اقتصادى، نظام پدرشاهى و فردى و دسیسهها و ترفندهاى قدرتهاى استعمارى غرب، ایران سده سیزدهم قمرى / نوزدهم میلادى را به سوى ورشکستگى اقتصادى و سرانجام به وابستگى خارجى سوق داد. در سرتاسر این دوره، ایران نه تنها با مرکزیت امپراتورى عثمانى، بلکه حتى با مصر که ولایت تابع قسطنطنیه بود نیز به شدت تفاوت داشت. ایران در مقایسه با آنها جمعیت کمترى داشت و حاکمیت قاجار نمىتوانست اراده خود را بر اتباع متمرّد، به ویژه عشایر، تحمیل کند.<ref>پیرآمده ژویر، ص 289.</ref> نیروهاى نظامى بسیار ضعیف، تشکیلات ادارى ناکارامد و نظام مالى بسیار فرسوده و کهنه از ویژگىهاى بارز این دوره است. <br> | رشد گسترده تجارت جهانى، عوامل سنتى داخلى، ضعف اساسى اداره اقتصادى، نظام پدرشاهى و فردى و دسیسهها و ترفندهاى قدرتهاى استعمارى غرب، ایران سده سیزدهم قمرى / نوزدهم میلادى را به سوى ورشکستگى اقتصادى و سرانجام به وابستگى خارجى سوق داد. در سرتاسر این دوره، ایران نه تنها با مرکزیت امپراتورى عثمانى، بلکه حتى با مصر که ولایت تابع قسطنطنیه بود نیز به شدت تفاوت داشت. ایران در مقایسه با آنها جمعیت کمترى داشت و حاکمیت قاجار نمىتوانست اراده خود را بر اتباع متمرّد، به ویژه عشایر، تحمیل کند.<ref>پیرآمده ژویر، ص 289.</ref> نیروهاى نظامى بسیار ضعیف، تشکیلات ادارى ناکارامد و نظام مالى بسیار فرسوده و کهنه از ویژگىهاى بارز این دوره است. <br> | ||
در دوران فرمانروایى ناصرالدین شاه که نیم سده بر ایران فرمان راند، آرامش نسبى در مملکت برقرار بود و تجارت، رونق بیشترى یافت. بىتردید عقب ماندگى ایران قاجارى از امپراتورى عثمانى، از چشم زمامداران اروپایى پنهان نبود. این انحطاط ژرف و همه جانبه در ایران عصر قاجار، ایران را نه فقط در قیاس با امپراتورى عثمانى و حتى ولایتهاى تابعه آن مانند مصر و عراق، در موقعیت پایینترى قرار مىداد، بلکه حتى در پارهاى از جهات، از همسایه جدید شرقى خود (افغانستان) که از سال 1160 قمرى / 1747 میلادى، در پى قتل نادرشاه افشار و تجزیه ایران، میان جویندگان فرمانروایى، روند جدایى آن از ایران مرکزى آغاز شد و در بستر معادلات استعمارى قدرتهاى غربى در سال 1273 قمرى / 1857 میلادى، استقلالِ آن از ایران رسمیت بینالمللى یافت نیز فرومانده بود. <br> | در دوران فرمانروایى ناصرالدین شاه که نیم سده بر ایران فرمان راند، آرامش نسبى در مملکت برقرار بود و تجارت، رونق بیشترى یافت. بىتردید عقب ماندگى ایران قاجارى از امپراتورى عثمانى، از چشم زمامداران اروپایى پنهان نبود. این انحطاط ژرف و همه جانبه در ایران عصر قاجار، ایران را نه فقط در قیاس با امپراتورى عثمانى و حتى ولایتهاى تابعه آن مانند مصر و عراق، در موقعیت پایینترى قرار مىداد، بلکه حتى در پارهاى از جهات، از همسایه جدید شرقى خود (افغانستان) که از سال 1160 قمرى / 1747 میلادى، در پى قتل نادرشاه افشار و تجزیه ایران، میان جویندگان فرمانروایى، روند جدایى آن از ایران مرکزى آغاز شد و در بستر معادلات استعمارى قدرتهاى غربى در سال 1273 قمرى / 1857 میلادى، استقلالِ آن از ایران رسمیت بینالمللى یافت نیز فرومانده بود. <br> | ||
معضل اساسى جانشینان آقا محمدخان قاجار این بود که در سده سیزدهم قمرى / نوزدهم میلادى که دنیا ترتیب و ترکیب گذشته خود را از دست داده بود، مىخواستند به همان اسلوب سلاطین مقتدر گذشته حکم برانند. از سوى دیگر، محکومان ایشان یعنى مردم ایران از فرادست و فرودست، با محکومیت سلف ایشان، تفاوت یافته بودند. مىتوان گفت: این وضعیت، انحطاط معنوى را که یکى از پیشرفتهترین انواع انحطاط در جامعه ایرانى این دوران بوده است تشدید کرد. آنچه مسلّم است، انتقاد از انحطاط معنوى در ایران عصر قاجار، به بیگانگان منحصر نبوده و ایرانیان، خود به ویژه از عهد ناصرى به این سو، انتقادهاى تُندى از این نوع انحطاط در جامعه ایرانى به ویژه، هیأت حاکمه داشتهاند. اگر چه استعمار غرب را نمى توان مسبّب اصلى در انحطاط کلى ایران و دیگر اجزاى جهان اسلام شمرد، بدیهى است که قدرتهاى غربى به دلیل ماهیت استعمارى در بهرهجویى از مزایاى انحطاط جهان اسلام، و زوال قدرت سیاسى در آن، به خود تردید، راه نداده و در تقویت و استمرار انحطاط و زوال فروگذار نبودهاند. کوششهاى اصلاحطلبانه که همانند امپراتورى عثمانى به طور طبیعى از درون حاکمیت آغاز شد و به تحصیل فنآورى غرب به ویژه در زمینه نظامى معطوف بود، به بیرون از حاکمیت کشیده، و به تدریج بر تنوع گستره و ژرفاى مطالبات اصلاحطلبانه، افزوده شد. <ref>(چنگیز پهلوان، ص 249.</ref> در این میان، جنبش اتحاد اسلام، جدا از آن که یکى از جریانهاى اصیل اصلاحطلب در ایران عصر قاجار به شمار مىآید، در بیدارى ایرانیان و جوشش | معضل اساسى جانشینان آقا محمدخان قاجار این بود که در سده سیزدهم قمرى / نوزدهم میلادى که دنیا ترتیب و ترکیب گذشته خود را از دست داده بود، مىخواستند به همان اسلوب سلاطین مقتدر گذشته حکم برانند. از سوى دیگر، محکومان ایشان یعنى مردم ایران از فرادست و فرودست، با محکومیت سلف ایشان، تفاوت یافته بودند. مىتوان گفت: این وضعیت، انحطاط معنوى را که یکى از پیشرفتهترین انواع انحطاط در جامعه ایرانى این دوران بوده است تشدید کرد. آنچه مسلّم است، انتقاد از انحطاط معنوى در ایران عصر قاجار، به بیگانگان منحصر نبوده و ایرانیان، خود به ویژه از عهد ناصرى به این سو، انتقادهاى تُندى از این نوع انحطاط در جامعه ایرانى به ویژه، هیأت حاکمه داشتهاند. اگر چه استعمار غرب را نمى توان مسبّب اصلى در انحطاط کلى ایران و دیگر اجزاى جهان اسلام شمرد، بدیهى است که قدرتهاى غربى به دلیل ماهیت استعمارى در بهرهجویى از مزایاى انحطاط جهان اسلام، و زوال قدرت سیاسى در آن، به خود تردید، راه نداده و در تقویت و استمرار انحطاط و زوال فروگذار نبودهاند. کوششهاى اصلاحطلبانه که همانند امپراتورى عثمانى به طور طبیعى از درون حاکمیت آغاز شد و به تحصیل فنآورى غرب به ویژه در زمینه نظامى معطوف بود، به بیرون از حاکمیت کشیده، و به تدریج بر تنوع گستره و ژرفاى مطالبات اصلاحطلبانه، افزوده شد. <ref>(چنگیز پهلوان، ص 249.</ref> در این میان، جنبش اتحاد اسلام، جدا از آن که یکى از جریانهاى اصیل اصلاحطلب در ایران عصر قاجار به شمار مىآید، در بیدارى ایرانیان و جوشش اصلاحطلبى بیرون از حاکمیت، نقش مؤثرى داشت. <br> | ||
==2ـ1. دو ویژگى عصر قاجار== | ==2ـ1. دو ویژگى عصر قاجار== | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
===2ـ2ـ1. اصلاحات=== | ===2ـ2ـ1. اصلاحات=== | ||
اصلاحات در ایران عصر قاجار با رویکرد به غرب و کمابیش مترادف با مفاهیم تجدّد <ref>Modernity.</ref> و توسعه است. نخستین تکاپوهاى اصلاحطلبانه در عصر قاجار، هنگامى آغاز مىشود که کمابیش دوره اصلاحات جدید در امپراتورى عثمانى آغاز شده بود. در ایران نیز همانند امپراتورى عثمانى انگیزه و اندیشه اصلاحات در تصادُم با غرب، بروز مىکند. فراز و نشیب مناسبات غالباً خصمآلود ایران و غرب در عصر قاجار، نوساناتِ نبضِ اصلاحات را تعیین مىکرد. از طرف دیگر، آشنایى ایرانیان با تمدن غرب و مشاهده مظاهر آزادى و حکومتهاى مردمى و جلوههاى گوناگون دموکراسى باعث شد تا مردم ایران در مقابل استبداد سلاطین و امیران اعتراض، و از طریق اجتماع و اعتصاب مقاومت کنند؛ بدین جهت، سلسله قاجاریه واپسین سلسله سلاطین مطلقه ایران است. نهضت | اصلاحات در ایران عصر قاجار با رویکرد به غرب و کمابیش مترادف با مفاهیم تجدّد <ref>Modernity.</ref> و توسعه است. نخستین تکاپوهاى اصلاحطلبانه در عصر قاجار، هنگامى آغاز مىشود که کمابیش دوره اصلاحات جدید در امپراتورى عثمانى آغاز شده بود. در ایران نیز همانند امپراتورى عثمانى انگیزه و اندیشه اصلاحات در تصادُم با غرب، بروز مىکند. فراز و نشیب مناسبات غالباً خصمآلود ایران و غرب در عصر قاجار، نوساناتِ نبضِ اصلاحات را تعیین مىکرد. از طرف دیگر، آشنایى ایرانیان با تمدن غرب و مشاهده مظاهر آزادى و حکومتهاى مردمى و جلوههاى گوناگون دموکراسى باعث شد تا مردم ایران در مقابل استبداد سلاطین و امیران اعتراض، و از طریق اجتماع و اعتصاب مقاومت کنند؛ بدین جهت، سلسله قاجاریه واپسین سلسله سلاطین مطلقه ایران است. نهضت اصلاحطلبانه با رویکرد به غرب در ایران عصر قاجار، همانند امپراتورى عثمانى از درون حاکمیت آغاز شد و بیش از آنکه متوجه زیرساختهاى تمدن و فرهنگ غرب باشد، به دستیابى به فنون و مظاهر تمدن غربى به ویژه در عرصه نظامى توجه داشت. نخستین اقدامهاى محسوس اصلاحگرایانه در ایران، در حوزه حکمرانى شاهزاده خوشنام قاجار، عباس میرزا نایبالسلطنه یعنى آذربایجان روى داد. عباس میرزا همانند سلیم سوم و محمود دوم که از امپراتوران اصلاحطلب شمرده مىشوند، به پطر کبیر، تزار تجدد طلب که توانست روسیه را به سطح دولتهاى مقتدر اروپا برساند و به تهدید جدى براى جهان اسلام درآورد، به مثابه الگویى براى طرحها و برنامههاى خود مىنگریست.<ref>ر.ک.: ولادیمر باراسوویچ، ص 43.</ref> <br> | ||
نهضت اصلاحات در ایران عصر قاجار همانند امپراتورى عثمانى همان گونه که به تدریج از درون حاکمیت به بیرون آن بسط مىیافت، از لایههاى رویین به زیر ساختها معطوف، و در رویکرد به غرب، از شکلگرایى و اقتباس مظاهر تمدن جدید، به مداقّه در علل پیشرفت غرب و بنیانهاى توسعه اجتماعى آن متوجه مىشد. ناخشنودى از وضعیت موجود، فزونى، و مطالبات اجتماعى عمق مىگرفت و اعتراضهاى عمومى به دو سوى چرخه تباهى یعنى استعمار غرب و استبداد مفلوک، نشانه مىرفت.<br> | نهضت اصلاحات در ایران عصر قاجار همانند امپراتورى عثمانى همان گونه که به تدریج از درون حاکمیت به بیرون آن بسط مىیافت، از لایههاى رویین به زیر ساختها معطوف، و در رویکرد به غرب، از شکلگرایى و اقتباس مظاهر تمدن جدید، به مداقّه در علل پیشرفت غرب و بنیانهاى توسعه اجتماعى آن متوجه مىشد. ناخشنودى از وضعیت موجود، فزونى، و مطالبات اجتماعى عمق مىگرفت و اعتراضهاى عمومى به دو سوى چرخه تباهى یعنى استعمار غرب و استبداد مفلوک، نشانه مىرفت.<br> | ||
در تقابل فرهنگى ـ تمدنى جهان اسلام با غرب در سده سیزدهم قمرى، سه جریان پدید آمد: <br> | در تقابل فرهنگى ـ تمدنى جهان اسلام با غرب در سده سیزدهم قمرى، سه جریان پدید آمد: <br> |