۸۷٬۹۳۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' سالها' به ' سالها') |
جز (جایگزینی متن - ' برده اند' به ' بردهاند') |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
عبدالمطلب که صرف نظر از شخصیت اجتماعی، مردی خوش سیما و با وقار بود لحظهای که وارد خیمه ابرهه شد و چشم ابرهه بدو افتاد و آن وقار و هیبت را از او مشاهده کرد بسیار از او احترام کرد و او را در کنار خود نشانید و شروع به سخن با او کرده پرسید: | عبدالمطلب که صرف نظر از شخصیت اجتماعی، مردی خوش سیما و با وقار بود لحظهای که وارد خیمه ابرهه شد و چشم ابرهه بدو افتاد و آن وقار و هیبت را از او مشاهده کرد بسیار از او احترام کرد و او را در کنار خود نشانید و شروع به سخن با او کرده پرسید: | ||
<br> | <br> | ||
حاجتت چیست؟ عبدالمطلب گفت: حاجت من آنست که دستور دهی دویست شتر مرا که بغارت | حاجتت چیست؟ عبدالمطلب گفت: حاجت من آنست که دستور دهی دویست شتر مرا که بغارت بردهاند به من باز دهند! ابرهه گفت: تماشای سیمای نیکو و هیبت و وقار تو در نخستین دیدار مرا مجذوب خود کرد ولی خواهش کوچک و مختصری که کردی از آن هیبت و وقار کاست! آیا در چنین موقعیت حساس و خطرناکی که معبد تو و نیاکانت در خطر ویرانی و انهدام است و عزت و شرف خود و پدران و قوم و قبیلهات در معرض هتک و زوال قرار گرفته درباره چند شتر سخن میگوئی؟! | ||
<br> | <br> | ||
عبدالمطلب در پاسخ او گفت: «انا رب الابل و للبیت رب»! | عبدالمطلب در پاسخ او گفت: «انا رب الابل و للبیت رب»! |