بررسی ادله قائلین به عدم امکان تفسیر قرآن (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' میشود' به ' می‌شود'
جز (جایگزینی متن - ' بنابر این' به ' بنابر‌این')
جز (جایگزینی متن - ' میشود' به ' می‌شود')
خط ۷۰: خط ۷۰:


از منظر علامه نهی در روایات ناهیه از تفسیر به رای، مربوط به طریقه تفسیر است، نه اصل تفسیر، غرض اصلی آن است که کلام خدا را همانند طریقی که کلام بشر تفسیر می‌شود نمی‌توان تفسیر نمود:  
از منظر علامه نهی در روایات ناهیه از تفسیر به رای، مربوط به طریقه تفسیر است، نه اصل تفسیر، غرض اصلی آن است که کلام خدا را همانند طریقی که کلام بشر تفسیر می‌شود نمی‌توان تفسیر نمود:  
"کوتاه سخن، اینکه آنچه از آیات و روایات به دست میآید مثل آیه: «أفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» و آیه: «الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ» و آیه: «إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أفَمَنْ یُلْقی فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ» و آیه «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه» و آیه: «وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِه عِلْمٌ» و آیاتی دیگر هم که آن را تایید میکند، این است که نهی در روایات، مربوط به طریقه تفسیر است، نه اصل تفسیر، میخواهد بفرماید کلام خدا را به طریقی که کلام خلق تفسیر میشود تفسیر نباید کرد.  
"کوتاه سخن، اینکه آنچه از آیات و روایات به دست میآید مثل آیه: «أفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» و آیه: «الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ» و آیه: «إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أفَمَنْ یُلْقی فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ» و آیه «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه» و آیه: «وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِه عِلْمٌ» و آیاتی دیگر هم که آن را تایید میکند، این است که نهی در روایات، مربوط به طریقه تفسیر است، نه اصل تفسیر، میخواهد بفرماید کلام خدا را به طریقی که کلام خلق تفسیر می‌شود تفسیر نباید کرد.  


گفتار علامه در تفاوت روش فهم قرآن با روشهای دیگر  
گفتار علامه در تفاوت روش فهم قرآن با روشهای دیگر  
خط ۷۷: خط ۷۷:


ایشان در توضیح بیشتر مطلب مذکور می‌فرماید:  
ایشان در توضیح بیشتر مطلب مذکور می‌فرماید:  
"توضیح اینکه ما انسانها به خاطر ارتباطی که با عالم طبیعت داریم، و در عالم ماده پدید آمده و در آن زندگی میکنیم و در آخر هم در آن میمیریم، ذهنمان مانوس با مادیات شده، از هر معنایی، مفهوم مادی آن را میفهمیم، و هر مفهومی را با مصداق جسمانیش منطبق میسازیم، مثلا وقتی از یک نفر مثل خود کلامی بشنویم، کلامی که حکایت از حال امری میکند بعد از آنکه معنای کلام را فهمیدیم، آن را بر مصداقی حمل و منطبق میکنیم که معهود ذهن ما، و نظام حاکم در آن است، چون میدانیم گوینده کلام غیر این مصداق را در نظر نگرفته، چون او هم انسانی است مثل ما، و خودش هم از چنین کلامی غیر آنچه ما فهمیدیم نمیفهمد، و غیر آن را هم نمیفهماند، و در نتیجه همین نظام، نظامی است که حاکم در مصداق است، و همین «نظام حاکم در مصداق»، در مفهوم هم جاری است، چه بسا میشود که به مفهوم کلی استثنا میزند، و یا مفهوم یک حکم جزئی را تعمیم میدهد، یا به هر نحوی دیگر، در مفهوم دخل و تصرف میکند که ما این تصرفات را، «تصرف قرائن عقلیه غیر لفظیه» مینامیم
"توضیح اینکه ما انسانها به خاطر ارتباطی که با عالم طبیعت داریم، و در عالم ماده پدید آمده و در آن زندگی میکنیم و در آخر هم در آن میمیریم، ذهنمان مانوس با مادیات شده، از هر معنایی، مفهوم مادی آن را میفهمیم، و هر مفهومی را با مصداق جسمانیش منطبق میسازیم، مثلا وقتی از یک نفر مثل خود کلامی بشنویم، کلامی که حکایت از حال امری میکند بعد از آنکه معنای کلام را فهمیدیم، آن را بر مصداقی حمل و منطبق میکنیم که معهود ذهن ما، و نظام حاکم در آن است، چون میدانیم گوینده کلام غیر این مصداق را در نظر نگرفته، چون او هم انسانی است مثل ما، و خودش هم از چنین کلامی غیر آنچه ما فهمیدیم نمیفهمد، و غیر آن را هم نمیفهماند، و در نتیجه همین نظام، نظامی است که حاکم در مصداق است، و همین «نظام حاکم در مصداق»، در مفهوم هم جاری است، چه بسا می‌شود که به مفهوم کلی استثنا میزند، و یا مفهوم یک حکم جزئی را تعمیم میدهد، یا به هر نحوی دیگر، در مفهوم دخل و تصرف میکند که ما این تصرفات را، «تصرف قرائن عقلیه غیر لفظیه» مینامیم


ایشان در تبیین بیشتر نکته فوق می‌فرماید:  
ایشان در تبیین بیشتر نکته فوق می‌فرماید:  
...بیانات قرآنی بالنسبه به معارف الهیه همان جنبه ای را دارد، که امثال با ممثلات دارند، و این بیانات قرآنی در آیاتی متفرق شده، و در قالبهای مختلفی ریخته شده، تا نکات دقیقی که ممکن است در هر یک از آن آیات نهفته باشد، به وسیله آیات دیگر تبیین شود، و به همین جهت بعضی از آیات قرآنی شاهد بعضی دیگر است، و یکی مفسر دیگر است، و اگر جز این بود امر معارف الهیه در حقایقش مختل میماند، و ممکن نبود که یک مفسر در تفسیر یک آیه گرفتار قول به غیر علم نشود.... از اینجا روشن میشود که تفسیر به رأی به بیانی که کردیم خالی از قول بدون علم نیست، هم چنان که در حدیث دیگری که گذشت بجای «من فسر القرآن برأیه» آمده بود:«من قال فی القرآن به غیر علم فلیتبوا مقعده من النار  
...بیانات قرآنی بالنسبه به معارف الهیه همان جنبه ای را دارد، که امثال با ممثلات دارند، و این بیانات قرآنی در آیاتی متفرق شده، و در قالبهای مختلفی ریخته شده، تا نکات دقیقی که ممکن است در هر یک از آن آیات نهفته باشد، به وسیله آیات دیگر تبیین شود، و به همین جهت بعضی از آیات قرآنی شاهد بعضی دیگر است، و یکی مفسر دیگر است، و اگر جز این بود امر معارف الهیه در حقایقش مختل میماند، و ممکن نبود که یک مفسر در تفسیر یک آیه گرفتار قول به غیر علم نشود.... از اینجا روشن می‌شود که تفسیر به رأی به بیانی که کردیم خالی از قول بدون علم نیست، هم چنان که در حدیث دیگری که گذشت بجای «من فسر القرآن برأیه» آمده بود:«من قال فی القرآن به غیر علم فلیتبوا مقعده من النار  


گفتار علامه در اثار زیانبار تفسیر به رای  
گفتار علامه در اثار زیانبار تفسیر به رای  
ایشان در اثار زیانبار تفسیر به رای می‌نویسد:  
ایشان در اثار زیانبار تفسیر به رای می‌نویسد:  
"سخن کوتاه اینکه تفسیر به رأی باعث میشود ترتیب آیات خدا از بین رفته و در هم و بر هم شود و هر یک منظور و مقصود آن دیگری را نفی کند، و در نهایت مقصود هر دو از بین برود، چون به حکم قرآن در او اختلافی نیست، و اگر اختلافی در بین آیات پیدا شود تنها بجهت اختلال نظم آنها، و در نتیجه اختلاف مقاصد آنها است و این همان است که در بعضی از روایات از آن به عبارت «ضرب بعض قرآن به بعض دیگر تعبیر شده، مانند روایتی که در تفسیر عیاشی از امام صادق از پدر بزرگوارش (ع) آمده که فرمود: هیچ کس بعضی از قرآن را به بعضی دیگرش نمیزند مگر آنکه کافر میشود. – آنتهی -  
"سخن کوتاه اینکه تفسیر به رأی باعث می‌شود ترتیب آیات خدا از بین رفته و در هم و بر هم شود و هر یک منظور و مقصود آن دیگری را نفی کند، و در نهایت مقصود هر دو از بین برود، چون به حکم قرآن در او اختلافی نیست، و اگر اختلافی در بین آیات پیدا شود تنها بجهت اختلال نظم آنها، و در نتیجه اختلاف مقاصد آنها است و این همان است که در بعضی از روایات از آن به عبارت «ضرب بعض قرآن به بعض دیگر تعبیر شده، مانند روایتی که در تفسیر عیاشی از امام صادق از پدر بزرگوارش (ع) آمده که فرمود: هیچ کس بعضی از قرآن را به بعضی دیگرش نمیزند مگر آنکه کافر می‌شود. – آنتهی -  


دیدگاه محقق اردبیلی در زبده البیان فی احکام القرآن  
دیدگاه محقق اردبیلی در زبده البیان فی احکام القرآن  
خط ۱۸۸: خط ۱۸۸:
دیدگاه ایشان در این مساله ضمن بررسی اثار زیانبار تفسیر به رای اظهار بیان شده است:
دیدگاه ایشان در این مساله ضمن بررسی اثار زیانبار تفسیر به رای اظهار بیان شده است:
ایشان نخست در اثار زیانبار تفسیر به رای می‌نویسد  
ایشان نخست در اثار زیانبار تفسیر به رای می‌نویسد  
... "تفسیر به رأی باعث میشود ترتیب آیات خدا از بین رفته و نظم آنها بهم ریزد و هر یک منظور و مقصود آن دیگری را نفی کند، و در نهایت مقصود هر دو از بین برود، چون به حکم خود قرآن در قرآن هیچ اختلافی نیست، و اگر اختلافی در بین آیات پیدا شود تنها و تنها بخاطر اختلال نظم آنها، و در نتیجه اختلاف مقاصد آنها است.
... "تفسیر به رأی باعث می‌شود ترتیب آیات خدا از بین رفته و نظم آنها بهم ریزد و هر یک منظور و مقصود آن دیگری را نفی کند، و در نهایت مقصود هر دو از بین برود، چون به حکم خود قرآن در قرآن هیچ اختلافی نیست، و اگر اختلافی در بین آیات پیدا شود تنها و تنها بخاطر اختلال نظم آنها، و در نتیجه اختلاف مقاصد آنها است.


ایشان در ادامه، تالی فاسد مترتب بر تفسیر به رای را همان ضرب القرآن بالقرآن دانسته و می‌فرماید:  
ایشان در ادامه، تالی فاسد مترتب بر تفسیر به رای را همان ضرب القرآن بالقرآن دانسته و می‌فرماید:  
و این همان است که در بعضی از روایات از آن به عبارت «ضرب بعضی قرآن به بعض دیگر» تعبیر شده، مانند روایتی که در تفسیر عیاشی از امام صادق از پدر بزرگوارش (ع) نقل شده است که فرمود: هیچ کس بعضی از قرآن را به بعضی دیگرش نمیزند مگر آنکه کافر میشود.
و این همان است که در بعضی از روایات از آن به عبارت «ضرب بعضی قرآن به بعض دیگر» تعبیر شده، مانند روایتی که در تفسیر عیاشی از امام صادق از پدر بزرگوارش (ع) نقل شده است که فرمود: هیچ کس بعضی از قرآن را به بعضی دیگرش نمیزند مگر آنکه کافر می‌شود.


انگاه گفتاری از شیخ صدوق را در معنای روایت "ضرب القرآن بعضه ببعض" – از کتاب معانی الاخبار – بیان می‌کند:
انگاه گفتاری از شیخ صدوق را در معنای روایت "ضرب القرآن بعضه ببعض" – از کتاب معانی الاخبار – بیان می‌کند:
خط ۲۰۴: خط ۲۰۴:
ایشان روایتی را از الدرالمنثور نقل می‌کند که روزی رسول خدا (ص) با شدت خشم نزد مردمی حضور یافت که به میل شخصی شان قرآن را تفسیر میکردند، فرمود:«امتهای قبل از شما هم بخاطر همین روشی که شما پیش گرفته‌اید گمراه شدند، آنها هم در اثر زدن بعضی از کتاب را به بعضی دیگر، هلاک شدند، خدای تعالی کتاب را نازل نکرده که شما به خاطر بعضی از آن بعضی دیگر را تکذیب کنید، بلکه نازل کرد تا بعضی مصدق بعض دیگر باشد پس هر چه از قرآن فهمیدید همان را بگوئید، و هر چه را نفهمیدید علمش را به عالمش واگذارید  
ایشان روایتی را از الدرالمنثور نقل می‌کند که روزی رسول خدا (ص) با شدت خشم نزد مردمی حضور یافت که به میل شخصی شان قرآن را تفسیر میکردند، فرمود:«امتهای قبل از شما هم بخاطر همین روشی که شما پیش گرفته‌اید گمراه شدند، آنها هم در اثر زدن بعضی از کتاب را به بعضی دیگر، هلاک شدند، خدای تعالی کتاب را نازل نکرده که شما به خاطر بعضی از آن بعضی دیگر را تکذیب کنید، بلکه نازل کرد تا بعضی مصدق بعض دیگر باشد پس هر چه از قرآن فهمیدید همان را بگوئید، و هر چه را نفهمیدید علمش را به عالمش واگذارید  
   
   
علامه طباطبائی بعد از بیان این‌گونه روایات می‌فرماید:در این روایات عبارت «ضرب القرآن بعضه ببعض» در مقابل «تصدیق بعض القرآن بعضا» قرار داده شده است از این امر معلوم میشود منظور از «ضرب القرآن» این است که انسان بین مقاماتی که معانی آیات دارند خلط کند و در ترتیبی که بین مقاصد هست اخلال وارد آورد، مثلا محکم را متشابه و متشابه را محکم بداند، و یا خطاهایی از این قبیل مرتکب شود.  
علامه طباطبائی بعد از بیان این‌گونه روایات می‌فرماید:در این روایات عبارت «ضرب القرآن بعضه ببعض» در مقابل «تصدیق بعض القرآن بعضا» قرار داده شده است از این امر معلوم می‌شود منظور از «ضرب القرآن» این است که انسان بین مقاماتی که معانی آیات دارند خلط کند و در ترتیبی که بین مقاصد هست اخلال وارد آورد، مثلا محکم را متشابه و متشابه را محکم بداند، و یا خطاهایی از این قبیل مرتکب شود.  
   
   
ایشان در پایان این بحث می‌فرماید: پس تکلم به رأی پیرامون قرآن، و قول به غیر علم که در روایات گذشته بود، و «ضرب بعض القرآن ببعض» که در این روایات آمد، همه میخواهند یک چیز را بفهمانند، و آن این است که برای درک معنای قرآن از غیر قرآن استمداد نجویید.  
ایشان در پایان این بحث می‌فرماید: پس تکلم به رأی پیرامون قرآن، و قول به غیر علم که در روایات گذشته بود، و «ضرب بعض القرآن ببعض» که در این روایات آمد، همه میخواهند یک چیز را بفهمانند، و آن این است که برای درک معنای قرآن از غیر قرآن استمداد نجویید.  
خط ۲۸۶: خط ۲۸۶:


شهید مطهری در زمینه تشابه دیدگاه نسبیون جدید اروپا با پیروان مکتب شکاکیت قبل از میلاد در یونان باستان می‌فرماید:
شهید مطهری در زمینه تشابه دیدگاه نسبیون جدید اروپا با پیروان مکتب شکاکیت قبل از میلاد در یونان باستان می‌فرماید:
تقریبا همان وضعی که در یونان باستان در قرن پنجم قبل از میلاد موجب شد که عده‌ای از دانشمندان آن سرزمین از علم به کلی سلب اعتماد کنند و راه سفسطه را پیش بگیرند در قرون جدیده در اروپا تجدید شد و چنان که میدانیم ایده آلیستهائی مانند برکلی و شوپنهاور در اروپا پیدا شدند که آراءشان نظیر آراء پروتاغوراس و گورگیاس از سوفسطائیان یونان قدیم است و مسلکها و طریقه‌هائی در باب ارزش معلومات پدید آمد که نتیجه منتهی بمسلک شکاکان پیروهونی میشود
تقریبا همان وضعی که در یونان باستان در قرن پنجم قبل از میلاد موجب شد که عده‌ای از دانشمندان آن سرزمین از علم به کلی سلب اعتماد کنند و راه سفسطه را پیش بگیرند در قرون جدیده در اروپا تجدید شد و چنان که میدانیم ایده آلیستهائی مانند برکلی و شوپنهاور در اروپا پیدا شدند که آراءشان نظیر آراء پروتاغوراس و گورگیاس از سوفسطائیان یونان قدیم است و مسلکها و طریقه‌هائی در باب ارزش معلومات پدید آمد که نتیجه منتهی بمسلک شکاکان پیروهونی می‌شود


ایشان در تبیین بیشتر این مشابهت - بین نسبیون جدید در اروپا و شکاکان قبل ازمیلاد - می‌نویسد:
ایشان در تبیین بیشتر این مشابهت - بین نسبیون جدید در اروپا و شکاکان قبل ازمیلاد - می‌نویسد:
خط ۲۹۹: خط ۲۹۹:


ایشا ن در پاسخ به چنین استدلالی می‌فرماید:
ایشا ن در پاسخ به چنین استدلالی می‌فرماید:
ادراکات، خواص عمومی ماده و از آن جمله خاصیت تغییر را ندارند و با آنکه مغز با جمیع محتویات خود در طول عمر یکنفر چندین بار عوض میشود ممکن است افکار شخص در تمام این مدت ثابت و پابرجا باقی بمانند و این خود دلیل است که افکار در ماده جایگزین نیستند.
ادراکات، خواص عمومی ماده و از آن جمله خاصیت تغییر را ندارند و با آنکه مغز با جمیع محتویات خود در طول عمر یکنفر چندین بار عوض می‌شود ممکن است افکار شخص در تمام این مدت ثابت و پابرجا باقی بمانند و این خود دلیل است که افکار در ماده جایگزین نیستند.
ایشان در ادامه می‌نویسد:
ایشان در ادامه می‌نویسد:
در اینجا اضافه میکنیم اگر فرضا افکار در ماده مغز جایگزین باشند و به همراه سایر اجزاء طبیعت سیر استکمالی داشته باشند این نوع از تکامل افکار را نمیتوان جزء قوانین مخصوص منطق و متود تفکر بشمار آورد زیرا بدیهی است این تغییر و تبدل قانون جبری و ضروری طبیعت است و اگر فکر از خواص مغز و جزء طبیعت باشد جبرا تغییر خواهد کرد و در این خاصیت افکار و ادراکات همه انسانها بلکه همه حیوانها مساوی خواهند بود و قهرا مفاهیم ذهنی همه انسانها خواه مادی باشند و خواه الهی دارای تغییر تکاملی خواهند بود. انتهی  
در اینجا اضافه میکنیم اگر فرضا افکار در ماده مغز جایگزین باشند و به همراه سایر اجزاء طبیعت سیر استکمالی داشته باشند این نوع از تکامل افکار را نمیتوان جزء قوانین مخصوص منطق و متود تفکر بشمار آورد زیرا بدیهی است این تغییر و تبدل قانون جبری و ضروری طبیعت است و اگر فکر از خواص مغز و جزء طبیعت باشد جبرا تغییر خواهد کرد و در این خاصیت افکار و ادراکات همه انسانها بلکه همه حیوانها مساوی خواهند بود و قهرا مفاهیم ذهنی همه انسانها خواه مادی باشند و خواه الهی دارای تغییر تکاملی خواهند بود. انتهی  
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۸۰

ویرایش