مباهله: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'شگفت انگیز' به 'شگفت‌انگیز')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ.
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ.
== ترجمه: ==
== ترجمه: ==
پس هر کس با تو درباره [[عیسی]] در مقام [[مجادله]] برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و [[عذاب]] خدا گرفتار سازیم."<ref>[https://hawzah.net/fa/Article/View/96985/%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%B3%D9%86%D8%AA#_edn29 مقاله آیه مباهله در پایگاه اینترنتی حوزه]</ref>
پس هر کس با تو درباره [[عیسی]] در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و [[عذاب]] خدا گرفتار سازیم."<ref>[https://hawzah.net/fa/Article/View/96985/%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%B3%D9%86%D8%AA#_edn29 مقاله آیه مباهله در پایگاه اینترنتی حوزه]</ref>
== شأن نزول آیه مباهله ==
== شأن نزول آیه مباهله ==
[[پرونده:مباهله 3.jpg|بندانگشتی]]
[[پرونده:مباهله 3.jpg|بندانگشتی]]
خط ۲۲: خط ۲۲:
=== ماجرای کامل مباهله که بین پیامبر(ص) و مسیحیان ===  
=== ماجرای کامل مباهله که بین پیامبر(ص) و مسیحیان ===  
==== هیئت نمایندگی «نجران» در مدینه ====
==== هیئت نمایندگی «نجران» در مدینه ====
بخش با صفای «نجران»، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود که به عللی از بت‌پرستی دست کشیده، و به آیین مسیحیت گرویده بودند.<ref>[یاقوت حموی در معجم البلدان ج ۵ / ۲۶۷ ـ ۲۶۶ علل گرایش آنان را به آیین مسیح بیان کرده است.]</ref>
بخش با صفای «نجران» با هفتاد دهکده تابع خود در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام این نقطه تنها منطقه مسیحی‌نشین حجاز بود که به عللی از بت‌پرستی دست کشیده و به آیین مسیحیت گرویده بودند.<ref>[یاقوت حموی در معجم البلدان ج ۵ / ۲۶۷ ـ ۲۶۶ علل گرایش آنان را به آیین مسیح بیان کرده است.]</ref>


پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان، نامه‌ای به اسقف نجران، «ابوحارثه» نوشت و طیّ آن نامه، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود. اینک مضمون نامه آن حضرت:
پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان، نامه‌ای به اسقف نجران، «ابوحارثه» نوشت و طیّ آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود. اینک مضمون نامه آن حضرت:


«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. (این نامه‌ای است) از محمّد پیامبر خدا به اسقف نجران: خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می‌کنم، و شماها را از پرستش «بندگان» به پرستش «خدا» دعوت می‌کنم. شما را دعوت می‌کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزیی از جان و مال شما دفاع می‌کند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می‌شود.<ref>[بحار الانوار، ج ۲۱ / ۲۸۵]</ref>و برخی از مصادر تاریخی شیعه اضافه می‌کند که آن حضرت آیه مربوط به اهل کتاب را :قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم می‌باشد <ref>ـ سوره آل عمران / ۶۴</ref>، که در آن همگی به پرستش خدای یگانه دعوت شده‌اند نیز نوشت. <ref>[بحار ج ۲۱ / ۲۸۷.]</ref>
«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. (این نامه‌ای است) از محمّد پیامبر خدا به اسقف نجران: خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می‌کنم و شماها را از پرستش «بندگان» به پرستش «خدا» دعوت می‌کنم. شما را دعوت می‌کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزیی از جان و مال شما دفاع می‌کند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می‌شود.<ref>[بحار الانوار، ج ۲۱ / ۲۸۵]</ref>و برخی از مصادر تاریخی شیعه اضافه می‌کند که آن حضرت آیه مربوط به اهل کتاب را :قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم می‌باشد <ref>ـ سوره آل عمران / ۶۴</ref> که در آن همگی به پرستش خدای یگانه دعوت شده‌اند نیز نوشت. <ref>[بحار ج ۲۱ / ۲۸۷.]</ref>


نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به اسقف نجران دادند. وی نامه را با دقت هر چه تمامتر خواند. و برای تصمیم، شورایی مرکب از شخصیت‌های بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. یکی از افراد طرف مشورت، «شرحبیل» بود که به عقل و درایت و کاردانی معروفیت کامل داشت. وی در پاسخ «اسقف»، چنین اظهار نمود: اطلاعات من در مسائل مذهبی بسیار ناچیز است. بنابر‌این، من حق ابراز نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور می‌شدید؛ می‌توانستم راه‌حل‌هایی در اختیار شما بگذارم.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به اسقف نجران دادند. وی نامه را با دقت هر چه تمامتر خواند و برای تصمیم، شورایی مرکب از شخصیت‌های بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. یکی از افراد طرف مشورت، «شرحبیل» بود که به عقل و درایت و کاردانی معروفیت کامل داشت. وی در پاسخ «اسقف»، چنین اظهار نمود: اطلاعات من در مسائل مذهبی بسیار ناچیز است. بنابر‌این من حق ابراز نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور می‌شدید؛ می‌توانستم راه‌حل‌هایی در اختیار شما بگذارم.


اما ناچارم مطلبی را تذکر دهم و آن اینکه: ما مکرر از پیشوایان مذهبی خود شنیده‌ایم: روزی منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان «اسماعیل» انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد که از اولاد اسماعیل است، همان پیامبر موعود باشد!
اما ناچارم مطلبی را تذکر دهم و آن اینکه: ما مکرر از پیشوایان مذهبی خود شنیده‌ایم: روزی منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان «اسماعیل» انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد که از اولاد اسماعیل است، همان پیامبر موعود باشد!
خط ۴۱: خط ۴۱:
۳ ـ «اَیهَم» که فردی کهنسال و یکی از شخصیت‌های محترم ملت نجران به شمار می‌رفت.<ref>[تاریخ یعقوبی، ج ۲ / ۶۶]</ref>
۳ ـ «اَیهَم» که فردی کهنسال و یکی از شخصیت‌های محترم ملت نجران به شمار می‌رفت.<ref>[تاریخ یعقوبی، ج ۲ / ۶۶]</ref>


هیئت نمایندگی، طرف عصر در حالی که لباس‌های تجملی ابریشمی بر تن و انگشترهای طلا بر دست و صلیب‌ها بر گردن داشتند، وارد مسجد شده به پیامبر سلام کردند. ولی وضع زننده و نامناسب آنها آن هم در مسجد، پیامبر را سخت ناراحت نمود. آنان احساس کردند که پیامبر از آنان ناراحت شده است، اما علت ناراحتی را ندانستند. فوراً با عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف، که سابقه آشنایی با آنان داشتند تماس گرفتند و جریان را به آنها گفتند. آنها اظهار داشتند که حل این گره به دست علی بن ابی طالب است. وقتی به امیرمؤمنان مراجعه کردند، علی ـ علیه السّلام ـ در پاسخ آنها چنین گفت: شما باید لباس‌های خود را تغییر دهید و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضور حضرت بیایید. در این صورت مورد احترام و تکریم قرار خواهید گرفت.
هیئت نمایندگی، طرف عصر در حالی که لباس‌های تجملی ابریشمی بر تن و انگشترهای طلا بر دست و صلیب‌ها بر گردن داشتند، وارد مسجد شده به پیامبر سلام کردند. ولی وضع زننده و نامناسب آنها آن هم در مسجد، پیامبر را سخت ناراحت نمود. آنان احساس کردند که پیامبر از آنان ناراحت شده است، اما علت ناراحتی را ندانستند. فوراً با عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف، که سابقه آشنایی با آنان داشتند تماس گرفتند و جریان را به آنها گفتند. آنها اظهار داشتند که حل این گره به دست علی بن ابی‌طالب است. وقتی به امیرمؤمنان مراجعه کردند، علی ـ علیه السّلام ـ در پاسخ آنها چنین گفت: شما باید لباس‌های خود را تغییر دهید و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضور حضرت بیایید. در این صورت مورد احترام و تکریم قرار خواهید گرفت.
نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا به محضر پیامبر شرفیاب شده سلام کردند. پیامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنان را داد و برخی از هدایایی را که برای وی آورده بودند؛ پذیرفت.<br>نمایندگان پیش از آنکه وارد مذاکره شوند، اظهار کردند که وقت نماز آنان رسیده است. پیامبر اجازه داد که نمازهای خود را در مسجد مدینه در حالی که رو به مشرق ایستاده بودند بخوانند.<ref>[سیره حلبی، ج ۳ / ۲۳۹]</ref>
نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا به محضر پیامبر شرفیاب شده سلام کردند. پیامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنان را داد و برخی از هدایایی را که برای وی آورده بودند؛ پذیرفت.<br>نمایندگان پیش از آنکه وارد مذاکره شوند، اظهار کردند که وقت نماز آنان رسیده است. پیامبر اجازه داد که نمازهای خود را در مسجد مدینه در حالی که رو به مشرق ایستاده بودند بخوانند.<ref>[سیره حلبی، ج ۳ / ۲۳۹]</ref>
==== مذاکره نمایندگان نجران ====
==== مذاکره نمایندگان نجران ====
گروهی از سیره‌نویسان و محدثان و مورخان اسلامی، متن مذاکره نمایندگان نجران را با پیامبر نقل کرده‌اند، ولی مرحوم سید بن طاوس، خصوصیات مذاکره و سرگذشت مباهله را دقیقتر و جامعتر و مبسوطتر از دیگران نقل کرده است. وی تمام خصوصیات مباهله را از آغاز تا پایان از کتاب مباهله «محمد بن مطلب شیبانی» و کتاب عمل ذی الحجه «حسن بن اسماعیل» نقل کرده است. گوشه‌ای از مذاکرات آنان را که «حلبی» در سیره خود آورده است، در اینجا منعکس می‌نماییم.<ref>[سیره حلبی، ج ۳ / ۲۳۹]</ref> کسانی که می‌خواهند به تمام خصوصیات این واقعه تاریخی واقف شوند، به کتاب «اقبال» مرحوم ابن طاوس مراجعه نمایند <ref>[صفحه ۴۹۶ ـ ۵۱۳.]</ref>. ولی نقل تمام جزئیات این واقعه بزرگ تاریخی ـ که متأسفانه برخی از سیره نویسان حتی در اشاره به آن کوتاهی نموده‌اند ـ از حوصله این کتاب خارج است.  
گروهی از سیره‌نویسان و محدثان و مورخان اسلامی، متن مذاکره نمایندگان نجران را با پیامبر نقل کرده‌اند، ولی مرحوم سید بن طاوس، خصوصیات مذاکره و سرگذشت مباهله را دقیق‌تر و جامع‌تر و مبسوط‌تر از دیگران نقل کرده است. وی تمام خصوصیات مباهله را از آغاز تا پایان از کتاب مباهله «محمد بن مطلب شیبانی» و کتاب عمل ذی الحجه «حسن بن اسماعیل» نقل کرده است. گوشه‌ای از مذاکرات آنان را که «حلبی» در سیره خود آورده است، در اینجا منعکس می‌نماییم.<ref>[سیره حلبی، ج ۳ / ۲۳۹]</ref> کسانی که می‌خواهند به تمام خصوصیات این واقعه تاریخی واقف شوند، به کتاب «اقبال» مرحوم ابن طاوس مراجعه نمایند <ref>[صفحه ۴۹۶ ـ ۵۱۳.]</ref>. ولی نقل تمام جزئیات این واقعه بزرگ تاریخی ـ که متأسفانه برخی از سیره‌نویسان حتی در اشاره به آن کوتاهی نموده‌اند.  
 
پیامبر: من شما را به آیین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می‌کنم. سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان خواند.<br>نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ایمان به خدای یگانه جهان است، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وی عمل می‌نماییم.<br>پیامبر: اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما حاکی است که به اسلام واقعی نگرویده‌اید. چگونه می‌گویید که خدای یگانه را پرستش می‌کنید، در صورتی که شماها «صلیب» را می‌پرستید و از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی‌کنید و برای خدا فرزند معتقدید؟
پیامبر: من شما را به آیین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می‌کنم. سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان خواند.<br>نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ایمان به خدای یگانه جهان است، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وی عمل می‌نماییم.<br>پیامبر: اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما حاکی است که به اسلام واقعی نگرویده‌اید. چگونه می‌گویید که خدای یگانه را پرستش می‌کنید، در صورتی که شماها «صلیب» را می‌پرستید و از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی‌کنید و برای خدا فرزند معتقدید؟
نمایندگان نجران: ما او را خدا می‌دانیم، زیرا او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گِل پرنده‌ای ساخت و آن را به پرواز درآورد و تمام این اعمال، حاکی است که او خدا است!<br>پیامبر: نه! او بنده خدا و مخلوق او است که او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده بود.<br>یک نفر از نمایندگان: آری او فرزند خداست زیرا مادر او مریم، بدون اینکه با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. پس ناچار باید پدر او همان، خدای جهان باشد.<br>در این موقع فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر گفت که به آنان بگوید: وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود، بدون اینکه دارای پدری و مادری باشد از خاک آفرید. [منظور آیه ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون (<ref>سوره آل عمران / ۵۹)</ref> است و اگر نداشتن پدر گواه بر این باشد که او فرزند خدا است، پس حضرت آدم برای این منصب شایسته‌تر است، زیرا او نه پدر داشت و نه مادر!<br>نمایندگان نجران: گفتگوهای شما ما را قانع نمی‌کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خداوند بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.<ref>[بحار ج ۲۱ / ۳۲، ولی از آیه مربوط به مباهله و از سیره حلبی استفاده می‌شود که موضوع مباهله را خود پیامبر پیشنهاد کرد. همچنانکه جمله «تعالو ا ندع ابنائنا» از آن حکایت می‌کند.]</ref><br>در این موقع پیک وحی نازل گردید و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با کسانی که با او به مجادله و محاجه بر‌می‌خیزند و زیر بار حق نمی‌روند؛ به مباهله برخیزد و طرفین از خداوند بخواهند که افراد دروغگو را از رحمت خود دور سازد. اینک آیه مباهله:
 
نمایندگان نجران: ما او را خدا می‌دانیم، زیرا او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گِل پرنده‌ای ساخت و آن را به پرواز درآورد و تمام این اعمال حاکی است که او خدا است!<br>پیامبر: نه! او بنده خدا و مخلوق او است که او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده بود.<br>یک نفر از نمایندگان: آری او فرزند خداست زیرا مادر او مریم بدون اینکه با کسی ازدواج کند او را به دنیا آورد. پس ناچار باید پدر او همان خدای جهان باشد.<br>در این موقع فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر گفت که به آنان بگوید: وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود، بدون اینکه دارای پدری و مادری باشد از خاک آفرید. [منظور آیه ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون (<ref>سوره آل عمران / ۵۹)</ref> است و اگر نداشتن پدر گواه بر این باشد که او فرزند خدا است، پس حضرت آدم برای این منصب شایسته‌تر است، زیرا او نه پدر داشت و نه مادر!<br>نمایندگان نجران: گفتگوهای شما ما را قانع نمی‌کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خداوند بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.<ref>[بحار ج ۲۱ / ۳۲، ولی از آیه مربوط به مباهله و از سیره حلبی استفاده می‌شود که موضوع مباهله را خود پیامبر پیشنهاد کرد. همچنانکه جمله «تعالو ا ندع ابنائنا» از آن حکایت می‌کند.]</ref><br>در این موقع پیک وحی نازل گردید و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با کسانی که با او به مجادله و محاجه بر‌می‌خیزند و زیر بار حق نمی‌روند؛ به مباهله برخیزد و طرفین از خداوند بخواهند که افراد دروغگو را از رحمت خود دور سازد. اینک آیه مباهله:
«فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»[سوره آل عمران / ۶۱]: هر کس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله کند، بگو بیایید فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم و لابه کنیم و بنالیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.<br>طرفین به فیصله دادن مسأله از طریق مباهله آماده شدند و قرار شد که فردا همگی برای مباهله آماده شوند.
«فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»[سوره آل عمران / ۶۱]: هر کس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله کند، بگو بیایید فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم و لابه کنیم و بنالیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.<br>طرفین به فیصله دادن مسأله از طریق مباهله آماده شدند و قرار شد که فردا همگی برای مباهله آماده شوند.
==== پیامبر به مباهله می‌رود ====
==== پیامبر به مباهله می‌رود ====
سرگذشت مباهله پیامبر اسلام، با هیئت نمایندگی نجران، از حوادث جالب و تکان‌دهنده و شگفت‌انگیز تاریخ اسلامی می‌باشد. اگر چه برخی از مفسران و سیره نویسان، در نقل جزئیات و تحلیل آن کوتاهی ورزیده‌اند، ولی گروه زیادی مانند زمخشری در کشاف،<ref>[زمخشری در کشاف ج ۱ / ۲۸۲ و ۲۸۳]</ref> و امام رازی در تفسیر خود،<ref>[مفاتیح الغیب، ج ۲ / ۴۷۱ و ۴۷۲]</ref> و ابن اثیر در کامل،<ref>[ابن اثیر در کامل ج ۲ / ۱۱]</ref> در‌این‌باره داد سخن را داده‌اند. اینک ما در اینجا بخشی از گفتار زمخشری را منعکس می‌نماییم:<br>وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگی «نجران»، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه‌ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزید که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند. این چهار تن، جز علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ و فاطمه دختر پیامبر و حسن و حسین کس دیگر نبود، زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسی پاکتر و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن وجود نداشت.
سرگذشت مباهله پیامبر اسلام، با هیئت نمایندگی نجران، از حوادث جالب و تکان‌دهنده و شگفت‌انگیز تاریخ اسلامی می‌باشد. اگر چه برخی از مفسران و سیره‌نویسان، در نقل جزئیات و تحلیل آن کوتاهی ورزیده‌اند، ولی گروه زیادی مانند زمخشری در کشاف،<ref>[زمخشری در کشاف ج ۱ / ۲۸۲ و ۲۸۳]</ref> و امام رازی در تفسیر خود،<ref>[مفاتیح الغیب، ج ۲ / ۴۷۱ و ۴۷۲]</ref> و ابن اثیر در کامل،<ref>[ابن اثیر در کامل ج ۲ / ۱۱]</ref> در‌این‌باره داد سخن را داده‌اند. اینک ما در اینجا بخشی از گفتار زمخشری را منعکس می‌نماییم:<br>وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگی «نجران»، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه‌ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزید که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند. این چهار تن، جز علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ و فاطمه دختر پیامبر و حسن و حسین کس دیگر نبود، زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسی پاکتر و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن وجود نداشت.
پیامبر فاصله منزل و نقطه‌ای را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام بگیرد، با وضع خاصی طی نمود. او در حالی که حضرت حسین را در آغوش داشت و در برخی از روایات وارد شده است: پیامبر دست حسن و حسین را گرفته بود، و علی پیش روی پیامبر و فاطمه پشت سر آن حضرت حرکت می‌کردند <ref>ـ بحار، ج ۲۱ / ۳۳۸]</ref> و دست حضرت حسن را در دست داشت و فاطمه به دنبال آن حضرت و علی بن ابی‌طالب پشت سر وی حرکت می‌کردند؛ گام به میدان مباهله نهاد و پیش از ورود به میدان «مباهله» به همراهان خود گفت: من هر موقع دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.<br>سران هیئت نمایندگی نجران، پیش از آنکه با پیامبر روبرو شوند به یکدیگر می‌گفتند: هرگاه دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت وی یک فرد غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگرگوشه‌های خود به «مباهله» بیاید و با یک وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی، رو به درگاه الهی گذارد؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد، بلکه با جرأت هر چه تمامتر، حاضر است عزیزترین و گرامی‌ترین افراد نزد خود را نیز در معرض فنا و نابودی واقع سازد.<br>سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند، ناگهان قیافه نورانی پیامبر با چهار تن دیگر که سه تن از آنها شاخه‌های شجره وجود او بودند، نمایان گردید. همگی با حالت بهت‌زده و تحیر به چهره یکدیگر نگاه کردند، و از اینکه او جگرگوشه‌های معصوم و بی گناه و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده است؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی‌دهد.<br>اسقف نجران گفت: من چهره‌هایی را می‌بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند، فوراً کنده می‌شود. بنابر‌این هرگز صحیح نیست ما با این قیافه‌های نورانی و با این افراد بافضیلت مباهله نماییم؛ زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین یک مسیحی باقی نماند!<br>سید بن طاووس دانشمند بزرگوار شیعه در کتاب «اقبال» نقل می‌کند: در روز مباهله گروه زیادی از انصار و مهاجر به نزدیکی نقطه‌ای که قرار بود مراسم مباهله در آنجا انجام بگیرد آمده بودند. ولی پیامبر از منزل با همان چهار نفر حرکت کرد و در محل مباهله جز این پنج نفر از مسلمانان کس دیگر نبود. پیامبر وارد محل مباهله شد و عبای خود را از دوش برگرفت و بر روی دو درخت بیابانی که نزدیک یکدیگر بودند افکند و با همان هیئت پنج نفری که از منزل خود حرکت کرده بود زیر سایه عبا قرار گرفتند و هیئت نمایندگی نجران را به مباهله دعوت نمود.
پیامبر فاصله منزل و نقطه‌ای را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام بگیرد، با وضع خاصی طی نمود. او در حالی که حضرت حسین را در آغوش داشت و در برخی از روایات وارد شده است: پیامبر دست حسن و حسین را گرفته بود، و علی پیش روی پیامبر و فاطمه پشت سر آن حضرت حرکت می‌کردند <ref>ـ بحار، ج ۲۱ / ۳۳۸]</ref> و دست حضرت حسن را در دست داشت و فاطمه به دنبال آن حضرت و علی بن ابی‌طالب پشت سر وی حرکت می‌کردند؛ گام به میدان مباهله نهاد و پیش از ورود به میدان «مباهله» به همراهان خود گفت: من هر موقع دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.<br>سران هیئت نمایندگی نجران، پیش از آنکه با پیامبر روبرو شوند به یکدیگر می‌گفتند: هرگاه دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت وی یک فرد غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگرگوشه‌های خود به «مباهله» بیاید و با یک وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی، رو به درگاه الهی گذارد؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد، بلکه با جرأت هر چه تمامتر، حاضر است عزیزترین و گرامی‌ترین افراد نزد خود را نیز در معرض فنا و نابودی واقع سازد.<br>سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند، ناگهان قیافه نورانی پیامبر با چهار تن دیگر که سه تن از آنها شاخه‌های شجره وجود او بودند، نمایان گردید. همگی با حالت بهت‌زده و تحیر به چهره یکدیگر نگاه کردند، و از اینکه او جگرگوشه‌های معصوم و بی گناه و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده است؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی‌دهد.<br>اسقف نجران گفت: من چهره‌هایی را می‌بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوه‌ها را از جای بکند، فوراً کنده می‌شود. بنابر‌این هرگز صحیح نیست ما با این قیافه‌های نورانی و با این افراد بافضیلت مباهله نماییم؛ زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین یک مسیحی باقی نماند!<br>سید بن طاووس دانشمند بزرگوار شیعه در کتاب «اقبال» نقل می‌کند: در روز مباهله گروه زیادی از انصار و مهاجر به نزدیکی نقطه‌ای که قرار بود مراسم مباهله در آنجا انجام بگیرد آمده بودند. ولی پیامبر از منزل با همان چهار نفر حرکت کرد و در محل مباهله جز این پنج نفر از مسلمانان کس دیگر نبود. پیامبر وارد محل مباهله شد و عبای خود را از دوش برگرفت و بر روی دو درخت بیابانی که نزدیک یکدیگر بودند افکند و با همان هیئت پنج نفری که از منزل خود حرکت کرده بود زیر سایه عبا قرار گرفتند و هیئت نمایندگی نجران را به مباهله دعوت نمود.
==== انصراف هیئت نمایندگی نصرانی از مباهله ====
==== انصراف هیئت نمایندگی نصرانی از مباهله ====
هیئت نمایندگی با دیدن وضع یادشده وارد شور شدند و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند و حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان «جزیه» (مالیات سالانه) بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر رضایت خود را اعلام کرد، و قرار شد هر سال در برابر پرداخت یک مبلغ جزیی از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند. سپس پیامبر فرمود: عذاب سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد می‌شدند، صورت انسانی خود را از دست داده در آتشی که در بیابان برافروخته می‌شد می‌سوختند و دامنه عذاب به سرزمین «نجران» کشیده می‌شد.
هیئت نمایندگی با دیدن وضع یادشده وارد شور شدند و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند و حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان «جزیه» (مالیات سالانه) بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر رضایت خود را اعلام کرد، و قرار شد هر سال در برابر پرداخت یک مبلغ جزیی از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند. سپس پیامبر فرمود: عذاب سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد می‌شدند، صورت انسانی خود را از دست داده در آتشی که در بیابان برافروخته می‌شد می‌سوختند و دامنه عذاب به سرزمین «نجران» کشیده می‌شد.
خط ۱۶۴: خط ۱۶۶:
6- قال الشعبی: «ابنائنا» الحسن و الحسین «و نسائنا» فاطمه، «و انفسنا» علی بن ابی‌طالب؛ <br>همان، ص 91.<br> شعبی می‌گوید: منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه و منظور از «خودمان» علی بن ابی‌طالب است.»
6- قال الشعبی: «ابنائنا» الحسن و الحسین «و نسائنا» فاطمه، «و انفسنا» علی بن ابی‌طالب؛ <br>همان، ص 91.<br> شعبی می‌گوید: منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه و منظور از «خودمان» علی بن ابی‌طالب است.»


=== مواردی كه پيامبر اسلام علی (علیه‌السلام) را جان خويش شمارد: ===
=== مواردی که پیامبر اسلام علی (علیه‌السلام) را جان خویش شمارد: ===
در جهت تأييد و تحكيم بيان قرآن و آشكار شدن مقام و منزلت علی (علیه‌السلام) كه تنها مصداق «انفسنا» در آيه مباهله است بايد به سيره نبوی بازگشت و از پيوستگی و وابستگی پيامبر به علی و علی به پيامبر اندكی بازگفت. اين نحوه ارتباط خاص از مطالعه مقاطعی چند از حيات پيغمبر به‌خوبی آشكار می‌شود:<br>
در جهت تأیید و تحکیم بیان قرآن و آشکار شدن مقام و منزلت علی (علیه‌السلام) که تنها مصداق «انفسنا» در آیه مباهله است باید به سیره نبوی بازگشت و از پیوستگی و وابستگی پیامبر به علی و علی به پیامبر اندکی بازگفت. این نحوه ارتباط خاص از مطالعه مقاطعی چند از حیات پیغمبر به‌خوبی آشکار می‌شود:<br>


۱ ـ رسول‏ خدا به هيئت ثقيف گفت اسلام آوريد وگرنه مردی را به‌سوی شما می‌فرستم كه از من است يا فرمود چون جان من است. پس گردن‌های شما را می‌زند و زن و فرزندان شما را اسير خواهد كرد و اموال شما را خواهد گرفت. عمر گويد هیچ‌گاه چون آن روز علاقه‌مند به رياست نشدم و سينه خود را جلو دادم شايد كه حضرت بفرمايد اين ولی آن حضرت متوجه علی (ع) شد و دست او را گرفت و دوبار گفت او اين شخص است. <ref>(ابن‏بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۷ به نقل از ابن‏حنبل در فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۹۳، حديث ۱۰۰۸؛ شروانى، ما روته العامة من مناقب اهل‏البيت، ص ۸۵ به نقل از استيعاب و شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد و مسند احمدبن حنبل؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۳.)</ref> اين حديث و چند حديث مشابه آن در بسياری از كتب اهل‌سنت نقل شده است كه در اين احاديث يكی از تعابير زير آمده است«رجلا منی»، «رجلا مثل نفسی»، «رجلا كنفسی»، «رجلا عديل نفسی».<br>
۱ ـ رسول‏ خدا به هیئت ثقیف گفت اسلام آورید وگرنه مردی را به‌سوی شما می‌فرستم که از من است یا فرمود چون جان من است. پس گردن‌های شما را می‌زند و زن و فرزندان شما را اسیر خواهد کرد و اموال شما را خواهد گرفت. عمر گوید هیچ‌گاه چون آن روز علاقه‌مند به ریاست نشدم و سینه خود را جلو دادم شاید که حضرت بفرماید این ولی آن حضرت متوجه علی (ع) شد و دست او را گرفت و دوبار گفت او این شخص است. <ref>(ابن‏بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۷ به نقل از ابن‏حنبل در فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۹۳، حديث ۱۰۰۸؛ شروانى، ما روته العامة من مناقب اهل‏البيت، ص ۸۵ به نقل از استيعاب و شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد و مسند احمدبن حنبل؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۳.)</ref> این حدیث و چند حدیث مشابه آن در بسیاری از کتب اهل‌سنت نقل شده است که در این احادیث یکی از تعابیر زیر آمده است«رجلا منی»، «رجلا مثل نفسی»، «رجلا کنفسی»، «رجلا عدیل نفسی».<br>


۲. از ابوذر نقل شده است كه رسول‏ خدا فرمود: يا از كار خويش دست برمی‌دارند و يا به‌سوی آنها می‌فرستم مردی كه چون جان من است و دستور مرا در حق آنان اجرا خواهد كرد... عمر پرسيد منظور حضرت كيست من گفتم تو و رفيقت مقصود او نيستيد. گفت پس چه كسی مقصود است؟ گفتم آن كه نعل را وصله می‌زند و علی (ع) آن هنگام نعل رسول ‏خدا را وصله می‌زد. <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۸ به نقل از خصائص نسائى؛ سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۳۱؛ احمدبن شعيب، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۸؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۳؛ سبطبن جوزى، تذكرة الخواص، ص ۴۰.)</ref> در اين حديث هم تعبير شده است«رجلا كنفسی».<br>
۲. از ابوذر نقل شده است که رسول‏ خدا فرمود: یا از کار خویش دست برمی‌دارند و یا به‌سوی آنها می‌فرستم مردی که چون جان من است و دستور مرا در حق آنان اجرا خواهد کرد... عمر پرسید منظور حضرت کیست من گفتم تو و رفیقت مقصود او نیستید. گفت پس چه کسی مقصود است؟ گفتم آن که نعل را وصله می‌زند و علی (ع) آن هنگام نعل رسول ‏خدا را وصله می‌زد. <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۸ به نقل از خصائص نسائى؛ سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۳۱؛ احمدبن شعيب، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۸؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۳؛ سبطبن جوزى، تذكرة الخواص، ص ۴۰.)</ref> در این حدیث هم تعبیر شده است«رجلا کنفسی».<br>


۳ ـ رسول‏ خدا (ص) از برخی اصحاب خود ذكری به ميان آوردند و چون از ايشان درباره علی (ع) پرسيدند، آن حضرت فرمود آيا از شخص درباره خودش سؤال می‌شود. عين كلام رسول ‏خدا در مورد علی (ع) چنين نقل شده است: «هل يسأل الرجل عن نفسه» <ref>(ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۲)</ref> و در جای ديگر از آن حضرت نقل شده كه فرمود شما از من درباره مردم پرسيديد ولی از نفس من چيزی نپرسيديد. در اين روايت آمده است: «سأل[النبی‏] عن بعض اصحابه فقال له قائل فعلی فقال ما سألتنی عن الناس و لم تسألنی عن نفسی» <ref>(شيخ طبرسى، مجمع‏البيان، ذيل آيه مباهله؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶ و در پاورقى مصحح كتاب سيد حسين بحرالعلوم به‏ عنوان مصادر اين حديث از ذخائر العقبى، صحيح ترمذى، البداية و النهاية، مسند ابوداود و مسند احمد ياد مى‏كند؛ ابن‏شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۲، ص ۲۱۷.)</ref> و نيز از طريق اهل‌سنت نقل شده كه از رسول‏ خدا پرسيدند محبوب‌ترین مردم نزد شما كيست؟ فرمود عائشه. پرسيدند از مردان چه كسی؟ فرمود پدر او [يا پدر آن دو] آن‌گاه فاطمه گفت ای رسول‌ ‏خدا چطور شما در حق علی چيزی نگفتيد. آن حضرت فرمود علی جان من است. آيا ديده‏ای كه شخصی در مورد نفس خويش چيزی بگويد. در اين روايت نيز آمده است«ان عليا نفسی هل رأيت احدا يقول فی نفسه شيئا». <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول‏ خدا او را چون نفس خود دانسته است)</ref> از نظر شيعه مجعول بودن صدر اين حديث واضح است ولی ذيل آن جای ترديد ندارد چون مؤيدات آن بسيار است؛ درحالی‌که نزد اهل‌سنت قضيه به‌عکس است و برای آنها ذيل حديث ممكن است مورد ترديد قرار گيرد و لذا ناقل حديث اضافه می‌کند كه تتمه اين حديث كه سخن فاطمه (س) است از عبدالله‏بن عمرو نقل شده است و دلالت بر صحت اين زيادی می‌کند، روايت صحيحی كه گويد چون آيه مباهله نازل شد، رسول‏ خدا حسن و حسين و فاطمه و علی را جمع كرد و اين دلالت دارد كه نفس علی نفس رسول ‏خدا است. <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول‏ خدا او را چون نفس خود دانسته است.)</ref><br>
۳ ـ رسول‏ خدا (ص) از برخی اصحاب خود ذکری به میان آوردند و چون از ایشان درباره علی (ع) پرسیدند، آن حضرت فرمود آیا از شخص درباره خودش سؤال می‌شود. عین کلام رسول ‏خدا در مورد علی (ع) چنین نقل شده است: «هل یسأل الرجل عن نفسه» <ref>(ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۲)</ref> و در جای دیگر از آن حضرت نقل شده که فرمود شما از من درباره مردم پرسیدید ولی از نفس من چیزی نپرسیدید. در این روایت آمده است: «سأل[النبی‏] عن بعض اصحابه فقال له قائل فعلی فقال ما سألتنی عن الناس و لم تسألنی عن نفسی» <ref>(شيخ طبرسى، مجمع‏البيان، ذيل آيه مباهله؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶ و در پاورقى مصحح كتاب سيد حسين بحرالعلوم به‏ عنوان مصادر اين حديث از ذخائر العقبى، صحيح ترمذى، البداية و النهاية، مسند ابوداود و مسند احمد ياد مى‏كند؛ ابن‏شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۲، ص ۲۱۷.)</ref> و نیز از طریق اهل‌سنت نقل شده که از رسول‏ خدا پرسیدند محبوب‌ترین مردم نزد شما کیست؟ فرمود عائشه. پرسیدند از مردان چه کسی؟ فرمود پدر او [یا پدر آن دو] آن‌گاه فاطمه گفت ای رسول‌ ‏خدا چطور شما در حق علی چیزی نگفتید. آن حضرت فرمود علی جان من است. آیا دیده‏ای که شخصی در مورد نفس خویش چیزی بگوید. در این روایت نیز آمده است«ان علیا نفسی هل رأیت احدا یقول فی نفسه شیئا». <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول‏ خدا او را چون نفس خود دانسته است)</ref> از نظر شیعه مجعول بودن صدر این حدیث واضح است ولی ذیل آن جای تردید ندارد چون مؤیدات آن بسیار است؛ درحالی‌که نزد اهل‌سنت قضیه به‌عکس است و برای آنها ذیل حدیث ممکن است مورد تردید قرار گیرد و لذا ناقل حدیث اضافه می‌کند که تتمه این حدیث که سخن فاطمه (س) است از عبدالله‏بن عمرو نقل شده است و دلالت بر صحت این زیادی می‌کند، روایت صحیحی که گوید چون آیه مباهله نازل شد، رسول‏ خدا حسن و حسین و فاطمه و علی را جمع کرد و این دلالت دارد که نفس علی نفس رسول ‏خدا است. <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول‏ خدا او را چون نفس خود دانسته است.)</ref><br>


۴ـ زمخشری در تفسير خود آورده است كه پيغمبر خدا وليدبن عقبه و به نقلی خالدبن وليد را به‌سوی بنی‏المصطلق فرستاد. چون آنان برای استقبال از فرستاده رسول‏خدا بيرون آمدند. او خيال كرد كه برای جنگ بيرون آمده‏اند. پس به‌سوی رسول ‏خدا بازگشت و گفت كه آنان مرتد شده‏اند و زكات نمی‌دهند. اين جا بود كه رسول‏ خدا (ص) فرمود يا از كار خويش دست می‏كشيد و يا به‌سوی شما می‌فرستم مردی را كه نزد من چون جان من است آن‌گاه با دست خود به كتف علی (ع) زد. <ref>(زمخشرى، جارالله، الكشاف، ذيل آيه ۵ سوره حجرات«ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا. ..»؛ شروانى، ما روته العامله من مناقب اهل‏البيت، ص ۵۸ به نقل از تفسير زمخشرى.)</ref> در اين نقل نيز تعبير شده است به: «لتنتهن او لابعث اليكم رجلا هو عندی كنفسی يقاتل مقاتلتكم و يسبی ذراريكم».<br>
۴ـ زمخشری در تفسیر خود آورده است که پیغمبر خدا ولیدبن عقبه و به نقلی خالدبن ولید را به‌سوی بنی‏المصطلق فرستاد. چون آنان برای استقبال از فرستاده رسول‏خدا بیرون آمدند. او خیال کرد که برای جنگ بیرون آمده‏اند. پس به‌سوی رسول ‏خدا بازگشت و گفت که آنان مرتد شده‏اند و زکات نمی‌دهند. این جا بود که رسول‏ خدا (ص) فرمود یا از کار خویش دست می‏کشید و یا به‌سوی شما می‌فرستم مردی را که نزد من چون جان من است آن‌گاه با دست خود به کتف علی (ع) زد. <ref>(زمخشرى، جارالله، الكشاف، ذيل آيه ۵ سوره حجرات«ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا. ..»؛ شروانى، ما روته العامله من مناقب اهل‏البيت، ص ۵۸ به نقل از تفسير زمخشرى.)</ref> در این نقل نیز تعبیر شده است به: «لتنتهن او لابعث الیکم رجلا هو عندی کنفسی یقاتل مقاتلتکم و یسبی ذراریکم».<br>


۵ـ در جمعه آخر ماه شعبان رسول ‏خدا خطبه‏ای خواند و از روی آوردن ماه رمضان و بركات آن مردم را آگاه ساخت در پايان اين خطبه است كه علی (ع) پرسيد ای رسول ‏خدا با فضيلت ‏ترين كارها در اين ماه چيست؟ آن حضرت فرمود: ای ابوالحسن بهترين اعمال در اين ماه اجتناب از محرمات الهی است سپس پيامبر خدا گريست علی (ع) پرسيد ای رسول‏ خدا چه چيز شما را گرياند؟ فرمود ای علی می‏ گريم بر حلال شدن و مباح شمردن خون تو در اين ماه. تا آن جا كه رسول‏ خدا فرمود ای علی كسی كه تو را بكشد بدون ترديد مرا كشته و كسی كه با تو دشمنی ورزد در حقيقت با من دشمنی ورزيده است و آن كه به تو ناسزا گويد مرا ناسزا گفته زيرا تو به‌راستی به منزله جان من هستی روح تو از روح من است و سرشت و طينت تو از طينت من است. همانا خداوند من و تو را با يكديگر آفريد و با هم برگزيد، مرا برای نبوت اختيار كرد و تو را برای امامت. پس هر كس امامت تو را انكار كند نبوت مرا انكار كرده است. <ref>(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۵۷؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج ۱۰، ص ۲۳۹؛ محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۲۳۸ به نقل از عيون اخبار الرضا و امالى صدوق؛ سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص۱۶۶.)</ref> در اين روايت نيز آمده است«لأنك منی كنفسی».<br>
۵ـ در جمعه آخر ماه شعبان رسول ‏خدا خطبه‏ای خواند و از روی آوردن ماه رمضان و برکات آن مردم را آگاه ساخت در پایان این خطبه است که علی (ع) پرسید ای رسول ‏خدا با فضیلت ‏ترین کارها در این ماه چیست؟ آن حضرت فرمود: ای ابوالحسن بهترین اعمال در این ماه اجتناب از محرمات الهی است سپس پیامبر خدا گریست علی (ع) پرسید ای رسول‏ خدا چه چیز شما را گریاند؟ فرمود ای علی می‏ گریم بر حلال شدن و مباح شمردن خون تو در این ماه. تا آن جا که رسول‏ خدا فرمود ای علی کسی که تو را بکشد بدون تردید مرا کشته و کسی که با تو دشمنی ورزد در حقیقت با من دشمنی ورزیده است و آن که به تو ناسزا گوید مرا ناسزا گفته زیرا تو به‌راستی به منزله جان من هستی روح تو از روح من است و سرشت و طینت تو از طینت من است. همانا خداوند من و تو را با یکدیگر آفرید و با هم برگزید، مرا برای نبوت اختیار کرد و تو را برای امامت. پس هر کس امامت تو را انکار کند نبوت مرا انکار کرده است. <ref>(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۵۷؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج ۱۰، ص ۲۳۹؛ محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۲۳۸ به نقل از عيون اخبار الرضا و امالى صدوق؛ سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص۱۶۶.)</ref> در این روایت نیز آمده است«لأنک منی کنفسی».<br>


۶ـ در حديث مناشده، اميرالمؤمنين اصحاب شوری را مخاطب قرار داده و می‏ فرمايد آيا در ميان شما كسی هست كه رسول خدا او را چون جان خويش خوانده باشد. در متن اين حديث نيز آمده است: قال علی (ع): نشدتكم بالله هل فيكم احد قال له رسول‏الله (ص) «انت كنفسی و حبك حبی و بغضك بغضی؟ قالو: لا <ref>(شيخ طبرسى، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۴۲.)</ref>. نظير همين سخن از زبان عامربن واثله نقل شده است كه گويد بعد از مرگ عمر و در روز شوری شنيدم كه علی (ع) می‌‏گفت... نشدتكم بالله هل فيكم احد قال له رسول‌الله (ص)‏ لينتهين بنو وليعة او لأبعثن اليهم رجلا كنفسی طاعته كطاعتی و معصيته كمعصيتی يغشاهم بالسيف غيری؟ قالو اللهم لا. <ref>(ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۳ به نقل از خصال و بحارالانوار.)</ref> اينها مواردی بود كه ما با نظری سريع به منابع بدان برخورد كرديم و البته نمی‌توان گفت كه شواهد منحصر در همين مقدار است. (آيت‏الله ميلانی در كتاب«قادتنا كيف نعرفهم»<ref>، ج ۱، ص ۴۳۳</ref> اشاره می‌کند كه مرحوم بحرانی در«غاية المرام» از طرق اهل‌سنت سيزده حديث آورده است كه در همه آنها علی (ع) نفس رسول خدا شمرده شده است.)
۶ـ در حدیث مناشده، امیرالمؤمنین اصحاب شوری را مخاطب قرار داده و می‏ فرماید آیا در میان شما کسی هست که رسول خدا او را چون جان خویش خوانده باشد. در متن این حدیث نیز آمده است: قال علی (ع): نشدتکم بالله هل فیکم احد قال له رسول‏الله (ص) «انت کنفسی و حبک حبی و بغضک بغضی؟ قالو: لا <ref>(شيخ طبرسى، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۴۲.)</ref>. نظیر همین سخن از زبان عامربن واثله نقل شده است که گوید بعد از مرگ عمر و در روز شوری شنیدم که علی (ع) می‌‏گفت... نشدتکم بالله هل فیکم احد قال له رسول‌الله (ص)‏ لینتهین بنو ولیعة او لأبعثن الیهم رجلا کنفسی طاعته کطاعتی و معصیته کمعصیتی یغشاهم بالسیف غیری؟ قالو اللهم لا. <ref>(ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۳ به نقل از خصال و بحارالانوار.)</ref> اینها مواردی بود که ما با نظری سریع به منابع بدان برخورد کردیم و البته نمی‌توان گفت که شواهد منحصر در همین مقدار است. (آیت‏الله میلانی در کتاب«قادتنا کیف نعرفهم»<ref>، ج ۱، ص ۴۳۳</ref> اشاره می‌کند که مرحوم بحرانی در«غایة المرام» از طرق اهل‌سنت سیزده حدیث آورده است که در همه آنها علی (ع) نفس رسول خدا شمرده شده است.)
==== دیگر مویدات و شواهد بر نفس پیامبر بودن حضرت علی ====
==== دیگر مویدات و شواهد بر نفس پیامبر بودن حضرت علی ====
نصوصی كه در سابق از منابع شيعی و سنی نقل شد به صراحت دلالت داشت كه رسول‏ خدا (ص) علی (ع) را جان خويش شمرده است. ولی در اين جا ادله ديگری است كه صراحت بدين معنا ندارد ولی می‌تواند مويد و شاهد بر صحت مدعا باشد.<br>
نصوصی که در سابق از منابع شیعی و سنی نقل شد به صراحت دلالت داشت که رسول‏ خدا (ص) علی (ع) را جان خویش شمرده است. ولی در این جا ادله دیگری است که صراحت بدین معنا ندارد ولی می‌تواند موید و شاهد بر صحت مدعا باشد.<br>


اين ادله به لحاظ مضمون به چند دسته تقسيم می‌شود:<br>
این ادله به لحاظ مضمون به چند دسته تقسیم می‌شود:<br>


۱ـ رواياتی كه دلالت دارد علی (ع) پرورش‌یافته رسول ‏خدا و از طفوليت مأنوس بدان حضرت بود و حتی سر وحی از علی (ع) پوشيده نبود. از جمله اين روايات سخن دلنشين علی (ع) در خطبه قاصعه است كه می‌فرماید: من در كوچكی سینه‌های عرب را به زمين رساندم و شاخه‌های نو برآمده قبيله ربيعه و مضر را شكستم و شما قدر و منزلت مرا نسبت به رسول خدا (ص) به سبب خويشی نزدیک و منزلت خاصی كه داشتم می‌دانید. زمان كودكی مرا در كنار خود پرورش داد و به سينه‏اش می‌چسباند و در بسترش مرا در آغوش خود نگه می‌داشت و تنش را به من ماليد و بوی خوش خود را به من می‌بويانيد و چيزی را می‌جوید و آن‌گاه در دهان من لقمه می‌کرد و دروغ در گفتار و خطا و اشتباه در كردار از من نيافت و خداوند بزرگ‌ترین فرشته‏ای از فرشتگانش را از وقتی كه پيغمبر (ص) از شير گرفته شده بود هم‌نشین آن حضرت گردانيد كه او را در شب و روز به راه بزرگواری‌ها و خوهای نيكوی جهان سير دهد و من پی او می‌رفتم مانند رفتن شتر در پی مادرش، در هر روزی از اخلاق خود نشانه‏ای آشكار می‌ساخت و پيروی از آن را به من امر می‌فرمود و در هر سالی مجاورت بحراء (كوهی است نزدیک مكه) را برمی‌گزید و من او را می‌دیدم و شخص ديگری نمی‌دید و در آن زمان اسلام در خانه‌ای نيامده بود مگر خانه رسول‏خدا (ص) و خديجه كه من سومين ايشان بودم. نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت را استشمام می‌کردم و چون وحی بر آن حضرت نازل شد صدای ناله شيطان را شنيدم گفتم ای رسول ‏خدا اين چه صدايی است؟ فرمود اين شيطان است كه از پرستيده شدن نوميد گشته است. تو می‌شنوی آن چه من می‌شنوم و می‌بینی آن چه من می‌بینم جز آن كه تو پيامبر نيستی ولی وزير و بر خير و نيكويی هستی. <ref>(فيض الاسلام، نهج‏البلاغه، خطبه ۲۳۴؛ صبحى صالح، نهج‏البلاغه، خطبه ۱۹۲.)</ref><br>
۱ـ روایاتی که دلالت دارد علی (ع) پرورش‌یافته رسول ‏خدا و از طفولیت مأنوس بدان حضرت بود و حتی سر وحی از علی (ع) پوشیده نبود. از جمله این روایات سخن دلنشین علی (ع) در خطبه قاصعه است که می‌فرماید: من در کوچکی سینه‌های عرب را به زمین رساندم و شاخه‌های نو برآمده قبیله ربیعه و مضر را شکستم و شما قدر و منزلت مرا نسبت به رسول خدا (ص) به سبب خویشی نزدیک و منزلت خاصی که داشتم می‌دانید. زمان کودکی مرا در کنار خود پرورش داد و به سینه‏اش می‌چسباند و در بسترش مرا در آغوش خود نگه می‌داشت و تنش را به من مالید و بوی خوش خود را به من می‌بویانید و چیزی را می‌جوید و آن‌گاه در دهان من لقمه می‌کرد و دروغ در گفتار و خطا و اشتباه در کردار از من نیافت و خداوند بزرگ‌ترین فرشته‏ای از فرشتگانش را از وقتی که پیغمبر (ص) از شیر گرفته شده بود هم‌نشین آن حضرت گردانید که او را در شب و روز به راه بزرگواری‌ها و خوهای نیکوی جهان سیر دهد و من پی او می‌رفتم مانند رفتن شتر در پی مادرش، در هر روزی از اخلاق خود نشانه‏ای آشکار می‌ساخت و پیروی از آن را به من امر می‌فرمود و در هر سالی مجاورت بحراء (کوهی است نزدیک مکه) را برمی‌گزید و من او را می‌دیدم و شخص دیگری نمی‌دید و در آن زمان اسلام در خانه‌ای نیامده بود مگر خانه رسول‏خدا (ص) و خدیجه که من سومین ایشان بودم. نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت را استشمام می‌کردم و چون وحی بر آن حضرت نازل شد صدای ناله شیطان را شنیدم گفتم ای رسول ‏خدا این چه صدایی است؟ فرمود این شیطان است که از پرستیده شدن نومید گشته است. تو می‌شنوی آن چه من می‌شنوم و می‌بینی آن چه من می‌بینم جز آن که تو پیامبر نیستی ولی وزیر و بر خیر و نیکویی هستی. <ref>(فيض الاسلام، نهج‏البلاغه، خطبه ۲۳۴؛ صبحى صالح، نهج‏البلاغه، خطبه ۱۹۲.)</ref><br>


۲ـ رواياتی كه دلالت دارد رسول‏ خدا (ص) خود و علی (ع) را دو نور مشتق از يك منبع و دو فرع مشتق از يك اصل و دو برادر و دو ياور جداناپذير به شمار آورده است. در نامه ۴۵ نهج‌البلاغه كه علی (ع) عامل خويش عثمان ‏بن حنيف را مخاطب قرار داده است، نسبت خود به رسول ‏خدا را چون دو نور مشتق از يك جا و دو نخل روييده از يك ‏بن دانسته است <ref>(در نهج‏البلاغه، صبحى صالح تعبير اول و در نهج‏البلاغه فيض الاسلام تعبير دوم آمده است.)</ref> و می‏فرمايد: «انا من رسول‌الله كالضوء من الضوء و كالصنو من الصنو و الذراع من العضد». باز از خود آن حضرت نقل است كه چون رسول ‏خدا ميان اصحاب خويش برادری انداخت من گفتم ای رسول ‏خدا ميان اصحاب خود اخوت برقرار ساختی ولی مرا بدون برادر رها كردی پس آن حضرت فرمود: «انما اخترتك لنفسی انت اخی فی الدنيا و الآخرة و انت منی بمنزلة هارون من موسی». <ref>(محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۶۷ به نقل از منابع متعدد شيعه و سنى؛ سيد ابن‏طاووس، كشف اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين، ص ۲۱۷ به نقل از ابن‏مغازلى شافعى؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۳۹۰ به بعد كه نصوص مختلف مؤاخاة در اين منبع جمع‏آورى شده است.)</ref>
۲ـ روایاتی که دلالت دارد رسول‏ خدا (ص) خود و علی (ع) را دو نور مشتق از یک منبع و دو فرع مشتق از یک اصل و دو برادر و دو یاور جداناپذیر به شمار آورده است. در نامه ۴۵ نهج‌البلاغه که علی (ع) عامل خویش عثمان ‏بن حنیف را مخاطب قرار داده است، نسبت خود به رسول ‏خدا را چون دو نور مشتق از یک جا و دو نخل روییده از یک ‏بن دانسته است <ref>(در نهج‏البلاغه، صبحى صالح تعبير اول و در نهج‏البلاغه فيض الاسلام تعبير دوم آمده است.)</ref> و می‏فرماید: «انا من رسول‌الله کالضوء من الضوء و کالصنو من الصنو و الذراع من العضد». باز از خود آن حضرت نقل است که چون رسول ‏خدا میان اصحاب خویش برادری انداخت من گفتم ای رسول ‏خدا میان اصحاب خود اخوت برقرار ساختی ولی مرا بدون برادر رها کردی پس آن حضرت فرمود: «انما اخترتک لنفسی انت اخی فی الدنیا و الآخرة و انت منی بمنزلة هارون من موسی». <ref>(محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۶۷ به نقل از منابع متعدد شيعه و سنى؛ سيد ابن‏طاووس، كشف اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين، ص ۲۱۷ به نقل از ابن‏مغازلى شافعى؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۳۹۰ به بعد كه نصوص مختلف مؤاخاة در اين منبع جمع‏آورى شده است.)</ref>
اهل‌سنت از رسول‏ خدا نقل كرده‏اند كه فرمود: من و علی در پيشگاه خداوند نوری بوديم قبل از خلقت آدم به چهارده هزار سال كه دو جزء شديم يكی من و ديگری علی. و در احاديث ديگر اضافه شده است كه چون آدم خلق شد آن نور در صلب او قرار گرفت و در صلب انبياء بعد نيز آن نور واحد بود تا در صلب عبدالمطلب جدا شد پس در من نبوت و در علی خلافت است <ref>(شبر، عبدالله، حق اليقين، ص ۱۵۵به نقل از مسند احمدبن حنبل و مناقب ابن‏مغازلى شافعى؛ ری‌شهری، محمد، موسوعةالامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۶۶ به نقل از خصال، مناقب خوارزمى، فرائد السمطين و اثبات الوصية.)</ref> و نيز روايات بسياری كه دراين تعبير مشتركند«انا و علی من شجرة واحدة و ساير الناس من شجر شتی». <ref>(آيت‏الله مرعشى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۴۳۸؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۶۷.)</ref> و يا روايتی كه از رسول ‏خدا نقل شده است: «انا و علی من نور واحد و انا و اياه شی‏ء واحد و انه منی و انا منه لحمه لحمی و دمه دمی يريبنی ما أرابه[ای يسوؤنی و يزعجنی ما يسوؤها و يزعجها] و يريبه ما أرابنی». <ref>(ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۶۴ به نقل از عوالى اللآلى.)</ref>
اهل‌سنت از رسول‏ خدا نقل کرده‏اند که فرمود: من و علی در پیشگاه خداوند نوری بودیم قبل از خلقت آدم به چهارده هزار سال که دو جزء شدیم یکی من و دیگری علی. و در احادیث دیگر اضافه شده است که چون آدم خلق شد آن نور در صلب او قرار گرفت و در صلب انبیاء بعد نیز آن نور واحد بود تا در صلب عبدالمطلب جدا شد پس در من نبوت و در علی خلافت است <ref>(شبر، عبدالله، حق اليقين، ص ۱۵۵به نقل از مسند احمدبن حنبل و مناقب ابن‏مغازلى شافعى؛ ری‌شهری، محمد، موسوعةالامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۶۶ به نقل از خصال، مناقب خوارزمى، فرائد السمطين و اثبات الوصية.)</ref> و نیز روایات بسیاری که دراین تعبیر مشترکند«انا و علی من شجرة واحدة و سایر الناس من شجر شتی». <ref>(آيت‏الله مرعشى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۴۳۸؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۶۷.)</ref> و یا روایتی که از رسول ‏خدا نقل شده است: «انا و علی من نور واحد و انا و ایاه شی‏ء واحد و انه منی و انا منه لحمه لحمی و دمه دمی یریبنی ما أرابه[ای یسوؤنی و یزعجنی ما یسوؤها و یزعجها] و یریبه ما أرابنی». <ref>(ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۶۴ به نقل از عوالى اللآلى.)</ref>
و باز از همين قبيل است رواياتی كه علی (ع) خصلت‌های ده‌گانه‌ای برای خود برشمارد كه رسول‏ خدا بدو داده است. در يكی از اين روايات آمده است كه برای من يكی از اين خصلت‌ها از تمام آن چه آفتاب بر آن می‌تابد مسرت‌بخش‌تر است. آن‌گاه آن حضرت فرمود: «قال لی رسول‏الله‏ (ص) يا علی انت الأخ و انت الخليل، و انت الوصی و انت الوزير و انت الخليفة فی الاهل و المال و فی كل غيبة اغيبها و منزلتك منی كمنزلتی من ربی و انت الخليفة فی امتی وليك وليی و عدوك عدوی و انت اميرالمؤمنين و سيد المرسلين من بعدی. <ref>(ری‌شهری، محمد، موسوعةالامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۲۱۲ به نقل از منابع متعدد و نظير آن در ج ۸، ص ۳۰۹.)</ref> و پرواضح است كسی كه اين صفات را دارد چون جان رسول‏ خدا خواهد بود.<br>
و باز از همین قبیل است روایاتی که علی (ع) خصلت‌های ده‌گانه‌ای برای خود برشمارد که رسول‏ خدا بدو داده است. در یکی از این روایات آمده است که برای من یکی از این خصلت‌ها از تمام آن چه آفتاب بر آن می‌تابد مسرت‌بخش‌تر است. آن‌گاه آن حضرت فرمود: «قال لی رسول‏الله‏ (ص) یا علی انت الأخ و انت الخلیل، و انت الوصی و انت الوزیر و انت الخلیفة فی الاهل و المال و فی کل غیبة اغیبها و منزلتک منی کمنزلتی من ربی و انت الخلیفة فی امتی ولیک ولیی و عدوک عدوی و انت امیرالمؤمنین و سید المرسلین من بعدی. <ref>(ری‌شهری، محمد، موسوعةالامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۲۱۲ به نقل از منابع متعدد و نظير آن در ج ۸، ص ۳۰۹.)</ref> و پرواضح است کسی که این صفات را دارد چون جان رسول‏ خدا خواهد بود.<br>


۳ـ روايات بسياری كه دلالت دارد رسول خدا (ص) خود را از علی (ع) و علی (ع) را از خود دانسته است. اين روايات در مقاطع مختلف با تعابير مشابه به هم از رسول‏ خدا (ص) نقل شده است مثل«علی منی و انا من علی» و«انه منی و انا منه» و «انت منی و انا منك» و مثل«لايبلغ عنی الا رجل منی» كه در جريان ابلاغ سوره برائت بر مشركين به‌توسط علی (ع)‏، از آن حضرت شنيده شد و اگر بخواهيم باز هم به نمونه‌ای اشاره كنيم بايد از سخن رسول‏ خدا در جريان نبرد احد ياد كنيم آن‌گاه كه ديد علی (ع) چون پروانه‏ای برگرد شمع وجودش می‌چرخد و بر دشمنان شمشير می‌زند و جبرئيل در حق او می‌گوید«هذه هی المواساة»، پس حضرتش فرمود«انه منی و انا منه» و جبرئيل گفت«و انا منكما». <ref>(ابن‏شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۷۸؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶؛ شيخ طبرسى، مجمع البيان، ذيل آيه مباهله؛ علامه حلى، كشف الحق و نهج‏الصدق، ص ۱۷۷، سيدبن‏طاووس، الطرائف، ص ۶۵؛ آيت‏الله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۱۲۲؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۸؛ كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۷۴؛ محمدبن عيسى‏بن سورة، الجامع الصحيح (سنن ترمذى) حديث شماره ۳۷۱۶، ابن‏عساكر، تاريخ دمشق، ج ۱، ص ۱۴۸؛ محمدبن معتمد خان، نزل الابرار، ص ۳۸؛ احمدبن شعيب النسائى، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۴، سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶.)</ref>
۳ـ روایات بسیاری که دلالت دارد رسول خدا (ص) خود را از علی (ع) و علی (ع) را از خود دانسته است. این روایات در مقاطع مختلف با تعابیر مشابه به هم از رسول‏ خدا (ص) نقل شده است مثل«علی منی و انا من علی» و«انه منی و انا منه» و «انت منی و انا منک» و مثل«لایبلغ عنی الا رجل منی» که در جریان ابلاغ سوره برائت بر مشرکین به‌توسط علی (ع)‏، از آن حضرت شنیده شد و اگر بخواهیم باز هم به نمونه‌ای اشاره کنیم باید از سخن رسول‏ خدا در جریان نبرد احد یاد کنیم آن‌گاه که دید علی (ع) چون پروانه‏ای برگرد شمع وجودش می‌چرخد و بر دشمنان شمشیر می‌زند و جبرئیل در حق او می‌گوید«هذه هی المواساة»، پس حضرتش فرمود«انه منی و انا منه» و جبرئیل گفت«و انا منکما». <ref>(ابن‏شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۷۸؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶؛ شيخ طبرسى، مجمع البيان، ذيل آيه مباهله؛ علامه حلى، كشف الحق و نهج‏الصدق، ص ۱۷۷، سيدبن‏طاووس، الطرائف، ص ۶۵؛ آيت‏الله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۱۲۲؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۸؛ كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۷۴؛ محمدبن عيسى‏بن سورة، الجامع الصحيح (سنن ترمذى) حديث شماره ۳۷۱۶، ابن‏عساكر، تاريخ دمشق، ج ۱، ص ۱۴۸؛ محمدبن معتمد خان، نزل الابرار، ص ۳۸؛ احمدبن شعيب النسائى، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۴، سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶.)</ref>
ابن بطريق پس از نقل بيست مورد از مواردی كه اين حديث نقل شده است می‌گوید «من» در اين روايات به چهار معنا می‌تواند باشد: ابتدای غايت، تبعيض، زائده و تبيين جنس و تنها احتمال چهارم می‌تواند صحيح باشد. آن‌گاه معنای اين روايات چنين خواهد بود كه علی از جنس من است در جهت تبليغ و اداء و وجوب اطاعت. رسول‏ خدا منصب نبوت و امامت داشت و استحقاق علی (ع) برای امامت مانند استحقاق رسول‏ خدا برای امامت است و خصوصاً تعبير«انا منه» نشان از مزيد شأن و جلالت علی (ع) است. <ref>(ابن‏بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۰۵.)</ref><br>
ابن بطریق پس از نقل بیست مورد از مواردی که این حدیث نقل شده است می‌گوید «من» در این روایات به چهار معنا می‌تواند باشد: ابتدای غایت، تبعیض، زائده و تبیین جنس و تنها احتمال چهارم می‌تواند صحیح باشد. آن‌گاه معنای این روایات چنین خواهد بود که علی از جنس من است در جهت تبلیغ و اداء و وجوب اطاعت. رسول‏ خدا منصب نبوت و امامت داشت و استحقاق علی (ع) برای امامت مانند استحقاق رسول‏ خدا برای امامت است و خصوصاً تعبیر«انا منه» نشان از مزید شأن و جلالت علی (ع) است. <ref>(ابن‏بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۰۵.)</ref><br>


۴ـ رواياتی كه پيامبر خدا مقام و منزلت علی را در نزد خود به مانند سر برای بدن دانسته است. <ref>(آيت‏الله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۵۷۱؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۹۶ به نقل از مناقب ابن‏مغازلى؛ سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶؛ ابن ‏شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ آيت‏الله ميلانى، قادتنا كيف نعرفهم، ج ۱، ص ۴۳۷ به نقل از منابع متعدد اهل‌سنت؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۷۷ به نقل از تاريخ بغداد، ذخائر العقبى، مناقب خوارزمى، امالى الطوسى، ينابيع المودة، مناقب ابن شهر آشوب، مناقب ابن‏مغازلى و تفسير فرات و همه اين منابع سند حديث را به ابن عباس يا سعدبن ابى‏وقاص رسانده‏اند؛ احمدبن عبدالله الطبرى، ذخائر العقبى، ص ۶۳ به نقل از براءبن عازب.)</ref> تعابير وارد در اين روايات چنين است:
۴ـ روایاتی که پیامبر خدا مقام و منزلت علی را در نزد خود به مانند سر برای بدن دانسته است. <ref>(آيت‏الله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۵۷۱؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۹۶ به نقل از مناقب ابن‏مغازلى؛ سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶؛ ابن ‏شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ آيت‏الله ميلانى، قادتنا كيف نعرفهم، ج ۱، ص ۴۳۷ به نقل از منابع متعدد اهل‌سنت؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۷۷ به نقل از تاريخ بغداد، ذخائر العقبى، مناقب خوارزمى، امالى الطوسى، ينابيع المودة، مناقب ابن شهر آشوب، مناقب ابن‏مغازلى و تفسير فرات و همه اين منابع سند حديث را به ابن عباس يا سعدبن ابى‏وقاص رسانده‏اند؛ احمدبن عبدالله الطبرى، ذخائر العقبى، ص ۶۳ به نقل از براءبن عازب.)</ref> تعابیر وارد در این روایات چنین است:


* «علی منی مثل رأسی من بدنی»
* «علی منی مثل رأسی من بدنی»
* «علی بمنزلة رأسی من بدنی»
* «علی بمنزلة رأسی من بدنی»
* «علی منی كرأسی من بدنی»<br>
* «علی منی کرأسی من بدنی»<br>


۵ـ روايات متعددی كه در آنها به نقل از رسول‏خدا آمده است كه من و علی دو پدر اين امت هستيم. <ref>(ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۹۲ به نقل از الفصول المختارة، مناقب خوارزمى، كمال الدين، الامالى للصدوق، بشارة المصطفى، ينابيع المودة، كنز الفوائد، معانى الاخبار، علل الشرايع و عيون اخبار الرضا.)</ref> تعابير وارد در اين روايات چنين است:
۵ـ روایات متعددی که در آنها به نقل از رسول‏خدا آمده است که من و علی دو پدر این امت هستیم. <ref>(ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۹۲ به نقل از الفصول المختارة، مناقب خوارزمى، كمال الدين، الامالى للصدوق، بشارة المصطفى، ينابيع المودة، كنز الفوائد، معانى الاخبار، علل الشرايع و عيون اخبار الرضا.)</ref> تعابیر وارد در این روایات چنین است:


* «انا و علی ابوا هذه الامة»
* «انا و علی ابوا هذه الامة»
* «يا علی انا و انت و ابوا هذه الامة»
* «یا علی انا و انت و ابوا هذه الامة»
* «انا و انت موليا هذا الخلق»<br>
* «انا و انت مولیا هذا الخلق»<br>


۶ـ زيارت اميرالمؤمنين در روز تولد رسول‏خدا (ص) و در روز و شب مبعث رسول‏ خدا (ص) كه در كتب ادعيه و زيارات وارد شده است، نشان از آن است كه جان علی و جان پيغمبر يكی است و زيارت علی همان زيارت رسول ‏خداست.
۶ـ زیارت امیرالمؤمنین در روز تولد رسول‏خدا (ص) و در روز و شب مبعث رسول‏ خدا (ص) که در کتب ادعیه و زیارات وارد شده است، نشان از آن است که جان علی و جان پیغمبر یکی است و زیارت علی همان زیارت رسول ‏خداست.


محدث قمی در مفاتیح‌الجنان در بيان دومين زيارت از زيارات مخصوص اميرالمؤمنين به نقل از سید بن طاووس آورده است كه در هفدهم ربيع‏الاول (روز ولادت رسول ‏خدا) امام صادق (ع) بدين زيارت علی (ع) را زيارت كرد و آن را به محمد بن مسلم تعليم داد. محدث قمی در همان جا آورده است كه مردی اعرابی به خدمت رسول‏ خدا (ص) مشرف شد و عرض كرد يا رسول‌الله منزل من دور از منزل شماست و گاه كه به اشتياق زيارت و ديدن شما می‌آیم، ملاقات شما برايم ميسر نمی‌شود و علی ‏بن ابی‌طالب را ملاقات می‌کنم و او مرا به سخن و مواعظ خود مأنوس می‌کند و من با حال اندوه و حسرت بر نديدن شما باز می‌گردم.
محدث قمی در مفاتیح‌الجنان در بیان دومین زیارت از زیارات مخصوص امیرالمؤمنین به نقل از سید بن طاووس آورده است که در هفدهم ربیع‏الاول (روز ولادت رسول ‏خدا) امام صادق (ع) بدین زیارت علی (ع) را زیارت کرد و آن را به محمد بن مسلم تعلیم داد. محدث قمی در همان جا آورده است که مردی اعرابی به خدمت رسول‏ خدا (ص) مشرف شد و عرض کرد یا رسول‌الله منزل من دور از منزل شماست و گاه که به اشتیاق زیارت و دیدن شما می‌آیم، ملاقات شما برایم میسر نمی‌شود و علی ‏بن ابی‌طالب را ملاقات می‌کنم و او مرا به سخن و مواعظ خود مأنوس می‌کند و من با حال اندوه و حسرت بر ندیدن شما باز می‌گردم.


پس آن حضرت فرمود هر كه علی را زيارت كند مرا زيارت كرده است و هر كه او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. اين را از جانب من به قوم خود برسان و هر كه به زيارت او برود البته به نزد من آمده است و در قيامت او را جزا خواهد داد من و جبرئيل و صالح المؤمنين. و نيز محدث قمی در بيان سومين زيارت از زيارات مخصوصه اميرالمؤمنين در روز و شب مبعث (بيست و هفتم رجب) زياراتی را به نقل از شيخ مفيد و سيدبن طاووس آورده است كه تأمل در مضامين بلند اين زيارت ‏نامه و زيارت‏نامه پيشين از مقام و منزلت خاص آن حضرت در نزد رسول ‏خدا پرده برمی ‏دارد.<ref>منبع: پایگاه تحقیقاتی القرآن http://fa.the-koran.org/content/%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%83%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87</ref>
پس آن حضرت فرمود هر که علی را زیارت کند مرا زیارت کرده است و هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. این را از جانب من به قوم خود برسان و هر که به زیارت او برود البته به نزد من آمده است و در قیامت او را جزا خواهد داد من و جبرئیل و صالح المؤمنین. و نیز محدث قمی در بیان سومین زیارت از زیارات مخصوصه امیرالمؤمنین در روز و شب مبعث (بیست و هفتم رجب) زیاراتی را به نقل از شیخ مفید و سیدبن طاووس آورده است که تأمل در مضامین بلند این زیارت ‏نامه و زیارت‏نامه پیشین از مقام و منزلت خاص آن حضرت در نزد رسول ‏خدا پرده برمی ‏دارد.<ref>منبع: پایگاه تحقیقاتی القرآن http://fa.the-koran.org/content/%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%83%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87</ref>
=== وجوه اهمیت واقعۀ مباهله ===
=== وجوه اهمیت واقعۀ مباهله ===
اهمیت و پیام روشن واقعۀ تاریخی مباهله و آیه متناظر با آن نظر محققان شیعه و سنی و حتی پاره‏ای از مستشرقان را جلب کرده است. نخستین موضوعی که در این آیه جلب‌توجه می‌کند این است که مباهله را می‌توان نشانۀ روشنی بر حقانیت و صدق پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) در مسئلۀ رسالت دانست؛ زیرا ممکن نیست کسی که به ارتباط خود با پروردگار ایمان قطعی نداشته باشد وارد چنین میدانی گردد؛ یعنی از مخالفان خود دعوت کند که بیایید و با هم به درگاه خدا برویم و از خدا بخواهیم دروغگو را رسوا سازد. به طور مسلم ورود به چنین میدانی بسیار خطرناک است؛ زیرا اگر نفرین به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان ظاهر نشود، نتیجه‌ای جز رسوایی دعوت‌کننده نخواهد داشت، و هیچ انسان عاقلی بدون اطمینان به این میدان قدم نمی‌گذارد.<br>
اهمیت و پیام روشن واقعۀ تاریخی مباهله و آیه متناظر با آن نظر محققان شیعه و سنی و حتی پاره‏ای از مستشرقان را جلب کرده است. نخستین موضوعی که در این آیه جلب‌توجه می‌کند این است که مباهله را می‌توان نشانۀ روشنی بر حقانیت و صدق پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) در مسئلۀ رسالت دانست؛ زیرا ممکن نیست کسی که به ارتباط خود با پروردگار ایمان قطعی نداشته باشد وارد چنین میدانی گردد؛ یعنی از مخالفان خود دعوت کند که بیایید و با هم به درگاه خدا برویم و از خدا بخواهیم دروغگو را رسوا سازد. به طور مسلم ورود به چنین میدانی بسیار خطرناک است؛ زیرا اگر نفرین به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان ظاهر نشود، نتیجه‌ای جز رسوایی دعوت‌کننده نخواهد داشت، و هیچ انسان عاقلی بدون اطمینان به این میدان قدم نمی‌گذارد.<br>
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش