۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'شگفت انگیز' به 'شگفتانگیز') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ. | فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ. | ||
== ترجمه: == | == ترجمه: == | ||
پس هر کس با تو درباره [[عیسی]] در مقام | پس هر کس با تو درباره [[عیسی]] در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و [[عذاب]] خدا گرفتار سازیم."<ref>[https://hawzah.net/fa/Article/View/96985/%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%B3%D9%86%D8%AA#_edn29 مقاله آیه مباهله در پایگاه اینترنتی حوزه]</ref> | ||
== شأن نزول آیه مباهله == | == شأن نزول آیه مباهله == | ||
[[پرونده:مباهله 3.jpg|بندانگشتی]] | [[پرونده:مباهله 3.jpg|بندانگشتی]] | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
=== ماجرای کامل مباهله که بین پیامبر(ص) و مسیحیان === | === ماجرای کامل مباهله که بین پیامبر(ص) و مسیحیان === | ||
==== هیئت نمایندگی «نجران» در مدینه ==== | ==== هیئت نمایندگی «نجران» در مدینه ==== | ||
بخش با صفای | بخش با صفای «نجران» با هفتاد دهکده تابع خود در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام این نقطه تنها منطقه مسیحینشین حجاز بود که به عللی از بتپرستی دست کشیده و به آیین مسیحیت گرویده بودند.<ref>[یاقوت حموی در معجم البلدان ج ۵ / ۲۶۷ ـ ۲۶۶ علل گرایش آنان را به آیین مسیح بیان کرده است.]</ref> | ||
پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان، نامهای به اسقف نجران، «ابوحارثه» نوشت و طیّ آن | پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان، نامهای به اسقف نجران، «ابوحارثه» نوشت و طیّ آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود. اینک مضمون نامه آن حضرت: | ||
«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. (این نامهای است) از محمّد پیامبر خدا به اسقف نجران: خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش | «به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. (این نامهای است) از محمّد پیامبر خدا به اسقف نجران: خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش میکنم و شماها را از پرستش «بندگان» به پرستش «خدا» دعوت میکنم. شما را دعوت میکنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزیی از جان و مال شما دفاع میکند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر میشود.<ref>[بحار الانوار، ج ۲۱ / ۲۸۵]</ref>و برخی از مصادر تاریخی شیعه اضافه میکند که آن حضرت آیه مربوط به اهل کتاب را :قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم میباشد <ref>ـ سوره آل عمران / ۶۴</ref> که در آن همگی به پرستش خدای یگانه دعوت شدهاند نیز نوشت. <ref>[بحار ج ۲۱ / ۲۸۷.]</ref> | ||
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به اسقف نجران دادند. وی نامه را با دقت هر چه تمامتر خواند | نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به اسقف نجران دادند. وی نامه را با دقت هر چه تمامتر خواند و برای تصمیم، شورایی مرکب از شخصیتهای بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. یکی از افراد طرف مشورت، «شرحبیل» بود که به عقل و درایت و کاردانی معروفیت کامل داشت. وی در پاسخ «اسقف»، چنین اظهار نمود: اطلاعات من در مسائل مذهبی بسیار ناچیز است. بنابراین من حق ابراز نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور میشدید؛ میتوانستم راهحلهایی در اختیار شما بگذارم. | ||
اما ناچارم مطلبی را تذکر دهم و آن اینکه: ما مکرر از پیشوایان مذهبی خود شنیدهایم: روزی منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان «اسماعیل» انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد که از اولاد اسماعیل است، همان پیامبر موعود باشد! | اما ناچارم مطلبی را تذکر دهم و آن اینکه: ما مکرر از پیشوایان مذهبی خود شنیدهایم: روزی منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان «اسماعیل» انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد که از اولاد اسماعیل است، همان پیامبر موعود باشد! | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
۳ ـ «اَیهَم» که فردی کهنسال و یکی از شخصیتهای محترم ملت نجران به شمار میرفت.<ref>[تاریخ یعقوبی، ج ۲ / ۶۶]</ref> | ۳ ـ «اَیهَم» که فردی کهنسال و یکی از شخصیتهای محترم ملت نجران به شمار میرفت.<ref>[تاریخ یعقوبی، ج ۲ / ۶۶]</ref> | ||
هیئت نمایندگی، طرف عصر در حالی که لباسهای تجملی ابریشمی بر تن و انگشترهای طلا بر دست و صلیبها بر گردن داشتند، وارد مسجد شده به پیامبر سلام کردند. ولی وضع زننده و نامناسب آنها آن هم در مسجد، پیامبر را سخت ناراحت نمود. آنان احساس کردند که پیامبر از آنان ناراحت شده است، اما علت ناراحتی را ندانستند. فوراً با عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف، که سابقه آشنایی با آنان داشتند تماس گرفتند و جریان را به آنها گفتند. آنها اظهار داشتند که حل این گره به دست علی بن | هیئت نمایندگی، طرف عصر در حالی که لباسهای تجملی ابریشمی بر تن و انگشترهای طلا بر دست و صلیبها بر گردن داشتند، وارد مسجد شده به پیامبر سلام کردند. ولی وضع زننده و نامناسب آنها آن هم در مسجد، پیامبر را سخت ناراحت نمود. آنان احساس کردند که پیامبر از آنان ناراحت شده است، اما علت ناراحتی را ندانستند. فوراً با عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف، که سابقه آشنایی با آنان داشتند تماس گرفتند و جریان را به آنها گفتند. آنها اظهار داشتند که حل این گره به دست علی بن ابیطالب است. وقتی به امیرمؤمنان مراجعه کردند، علی ـ علیه السّلام ـ در پاسخ آنها چنین گفت: شما باید لباسهای خود را تغییر دهید و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضور حضرت بیایید. در این صورت مورد احترام و تکریم قرار خواهید گرفت. | ||
نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا به محضر پیامبر شرفیاب شده سلام کردند. پیامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنان را داد و برخی از هدایایی را که برای وی آورده بودند؛ پذیرفت.<br>نمایندگان پیش از آنکه وارد مذاکره شوند، اظهار کردند که وقت نماز آنان رسیده است. پیامبر اجازه داد که نمازهای خود را در مسجد مدینه در حالی که رو به مشرق ایستاده بودند بخوانند.<ref>[سیره حلبی، ج ۳ / ۲۳۹]</ref> | نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا به محضر پیامبر شرفیاب شده سلام کردند. پیامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنان را داد و برخی از هدایایی را که برای وی آورده بودند؛ پذیرفت.<br>نمایندگان پیش از آنکه وارد مذاکره شوند، اظهار کردند که وقت نماز آنان رسیده است. پیامبر اجازه داد که نمازهای خود را در مسجد مدینه در حالی که رو به مشرق ایستاده بودند بخوانند.<ref>[سیره حلبی، ج ۳ / ۲۳۹]</ref> | ||
==== مذاکره نمایندگان نجران ==== | ==== مذاکره نمایندگان نجران ==== | ||
گروهی از سیرهنویسان و محدثان و مورخان اسلامی، متن مذاکره نمایندگان نجران را با پیامبر نقل کردهاند، ولی مرحوم سید بن طاوس، خصوصیات مذاکره و سرگذشت مباهله را | گروهی از سیرهنویسان و محدثان و مورخان اسلامی، متن مذاکره نمایندگان نجران را با پیامبر نقل کردهاند، ولی مرحوم سید بن طاوس، خصوصیات مذاکره و سرگذشت مباهله را دقیقتر و جامعتر و مبسوطتر از دیگران نقل کرده است. وی تمام خصوصیات مباهله را از آغاز تا پایان از کتاب مباهله «محمد بن مطلب شیبانی» و کتاب عمل ذی الحجه «حسن بن اسماعیل» نقل کرده است. گوشهای از مذاکرات آنان را که «حلبی» در سیره خود آورده است، در اینجا منعکس مینماییم.<ref>[سیره حلبی، ج ۳ / ۲۳۹]</ref> کسانی که میخواهند به تمام خصوصیات این واقعه تاریخی واقف شوند، به کتاب «اقبال» مرحوم ابن طاوس مراجعه نمایند <ref>[صفحه ۴۹۶ ـ ۵۱۳.]</ref>. ولی نقل تمام جزئیات این واقعه بزرگ تاریخی ـ که متأسفانه برخی از سیرهنویسان حتی در اشاره به آن کوتاهی نمودهاند. | ||
پیامبر: من شما را به آیین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت میکنم. سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان خواند.<br>نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ایمان به خدای یگانه جهان است، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وی عمل مینماییم.<br>پیامبر: اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما حاکی است که به اسلام واقعی نگرویدهاید. چگونه میگویید که خدای یگانه را پرستش میکنید، در صورتی که شماها «صلیب» را میپرستید و از خوردن گوشت خوک پرهیز نمیکنید و برای خدا فرزند معتقدید؟ | پیامبر: من شما را به آیین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت میکنم. سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان خواند.<br>نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ایمان به خدای یگانه جهان است، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وی عمل مینماییم.<br>پیامبر: اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما حاکی است که به اسلام واقعی نگرویدهاید. چگونه میگویید که خدای یگانه را پرستش میکنید، در صورتی که شماها «صلیب» را میپرستید و از خوردن گوشت خوک پرهیز نمیکنید و برای خدا فرزند معتقدید؟ | ||
نمایندگان نجران: ما او را خدا میدانیم، زیرا او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گِل پرندهای ساخت و آن را به پرواز درآورد و تمام این | |||
نمایندگان نجران: ما او را خدا میدانیم، زیرا او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گِل پرندهای ساخت و آن را به پرواز درآورد و تمام این اعمال حاکی است که او خدا است!<br>پیامبر: نه! او بنده خدا و مخلوق او است که او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده بود.<br>یک نفر از نمایندگان: آری او فرزند خداست زیرا مادر او مریم بدون اینکه با کسی ازدواج کند او را به دنیا آورد. پس ناچار باید پدر او همان خدای جهان باشد.<br>در این موقع فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر گفت که به آنان بگوید: وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود، بدون اینکه دارای پدری و مادری باشد از خاک آفرید. [منظور آیه ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون (<ref>سوره آل عمران / ۵۹)</ref> است و اگر نداشتن پدر گواه بر این باشد که او فرزند خدا است، پس حضرت آدم برای این منصب شایستهتر است، زیرا او نه پدر داشت و نه مادر!<br>نمایندگان نجران: گفتگوهای شما ما را قانع نمیکند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خداوند بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.<ref>[بحار ج ۲۱ / ۳۲، ولی از آیه مربوط به مباهله و از سیره حلبی استفاده میشود که موضوع مباهله را خود پیامبر پیشنهاد کرد. همچنانکه جمله «تعالو ا ندع ابنائنا» از آن حکایت میکند.]</ref><br>در این موقع پیک وحی نازل گردید و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با کسانی که با او به مجادله و محاجه برمیخیزند و زیر بار حق نمیروند؛ به مباهله برخیزد و طرفین از خداوند بخواهند که افراد دروغگو را از رحمت خود دور سازد. اینک آیه مباهله: | |||
«فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»[سوره آل عمران / ۶۱]: هر کس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله کند، بگو بیایید فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم و لابه کنیم و بنالیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.<br>طرفین به فیصله دادن مسأله از طریق مباهله آماده شدند و قرار شد که فردا همگی برای مباهله آماده شوند. | «فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»[سوره آل عمران / ۶۱]: هر کس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله کند، بگو بیایید فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم و لابه کنیم و بنالیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.<br>طرفین به فیصله دادن مسأله از طریق مباهله آماده شدند و قرار شد که فردا همگی برای مباهله آماده شوند. | ||
==== پیامبر به مباهله میرود ==== | ==== پیامبر به مباهله میرود ==== | ||
سرگذشت مباهله پیامبر اسلام، با هیئت نمایندگی نجران، از حوادث جالب و تکاندهنده و شگفتانگیز تاریخ اسلامی میباشد. اگر چه برخی از مفسران و | سرگذشت مباهله پیامبر اسلام، با هیئت نمایندگی نجران، از حوادث جالب و تکاندهنده و شگفتانگیز تاریخ اسلامی میباشد. اگر چه برخی از مفسران و سیرهنویسان، در نقل جزئیات و تحلیل آن کوتاهی ورزیدهاند، ولی گروه زیادی مانند زمخشری در کشاف،<ref>[زمخشری در کشاف ج ۱ / ۲۸۲ و ۲۸۳]</ref> و امام رازی در تفسیر خود،<ref>[مفاتیح الغیب، ج ۲ / ۴۷۱ و ۴۷۲]</ref> و ابن اثیر در کامل،<ref>[ابن اثیر در کامل ج ۲ / ۱۱]</ref> دراینباره داد سخن را دادهاند. اینک ما در اینجا بخشی از گفتار زمخشری را منعکس مینماییم:<br>وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگی «نجران»، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطهای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزید که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند. این چهار تن، جز علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ و فاطمه دختر پیامبر و حسن و حسین کس دیگر نبود، زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسی پاکتر و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن وجود نداشت. | ||
پیامبر فاصله منزل و نقطهای را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام بگیرد، با وضع خاصی طی نمود. او در حالی که حضرت حسین را در آغوش داشت و در برخی از روایات وارد شده است: پیامبر دست حسن و حسین را گرفته بود، و علی پیش روی پیامبر و فاطمه پشت سر آن حضرت حرکت میکردند <ref>ـ بحار، ج ۲۱ / ۳۳۸]</ref> و دست حضرت حسن را در دست داشت و فاطمه به دنبال آن حضرت و علی بن ابیطالب پشت سر وی حرکت میکردند؛ گام به میدان مباهله نهاد و پیش از ورود به میدان «مباهله» به همراهان خود گفت: من هر موقع دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.<br>سران هیئت نمایندگی نجران، پیش از آنکه با پیامبر روبرو شوند به یکدیگر میگفتند: هرگاه دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت وی یک فرد غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگرگوشههای خود به «مباهله» بیاید و با یک وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی، رو به درگاه الهی گذارد؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد، بلکه با جرأت هر چه تمامتر، حاضر است عزیزترین و گرامیترین افراد نزد خود را نیز در معرض فنا و نابودی واقع سازد.<br>سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند، ناگهان قیافه نورانی پیامبر با چهار تن دیگر که سه تن از آنها شاخههای شجره وجود او بودند، نمایان گردید. همگی با حالت بهتزده و تحیر به چهره یکدیگر نگاه کردند، و از اینکه او جگرگوشههای معصوم و بی گناه و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده است؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمیدهد.<br>اسقف نجران گفت: من چهرههایی را میبینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین | پیامبر فاصله منزل و نقطهای را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام بگیرد، با وضع خاصی طی نمود. او در حالی که حضرت حسین را در آغوش داشت و در برخی از روایات وارد شده است: پیامبر دست حسن و حسین را گرفته بود، و علی پیش روی پیامبر و فاطمه پشت سر آن حضرت حرکت میکردند <ref>ـ بحار، ج ۲۱ / ۳۳۸]</ref> و دست حضرت حسن را در دست داشت و فاطمه به دنبال آن حضرت و علی بن ابیطالب پشت سر وی حرکت میکردند؛ گام به میدان مباهله نهاد و پیش از ورود به میدان «مباهله» به همراهان خود گفت: من هر موقع دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.<br>سران هیئت نمایندگی نجران، پیش از آنکه با پیامبر روبرو شوند به یکدیگر میگفتند: هرگاه دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت وی یک فرد غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگرگوشههای خود به «مباهله» بیاید و با یک وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی، رو به درگاه الهی گذارد؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد، بلکه با جرأت هر چه تمامتر، حاضر است عزیزترین و گرامیترین افراد نزد خود را نیز در معرض فنا و نابودی واقع سازد.<br>سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند، ناگهان قیافه نورانی پیامبر با چهار تن دیگر که سه تن از آنها شاخههای شجره وجود او بودند، نمایان گردید. همگی با حالت بهتزده و تحیر به چهره یکدیگر نگاه کردند، و از اینکه او جگرگوشههای معصوم و بی گناه و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده است؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمیدهد.<br>اسقف نجران گفت: من چهرههایی را میبینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند، فوراً کنده میشود. بنابراین هرگز صحیح نیست ما با این قیافههای نورانی و با این افراد بافضیلت مباهله نماییم؛ زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین یک مسیحی باقی نماند!<br>سید بن طاووس دانشمند بزرگوار شیعه در کتاب «اقبال» نقل میکند: در روز مباهله گروه زیادی از انصار و مهاجر به نزدیکی نقطهای که قرار بود مراسم مباهله در آنجا انجام بگیرد آمده بودند. ولی پیامبر از منزل با همان چهار نفر حرکت کرد و در محل مباهله جز این پنج نفر از مسلمانان کس دیگر نبود. پیامبر وارد محل مباهله شد و عبای خود را از دوش برگرفت و بر روی دو درخت بیابانی که نزدیک یکدیگر بودند افکند و با همان هیئت پنج نفری که از منزل خود حرکت کرده بود زیر سایه عبا قرار گرفتند و هیئت نمایندگی نجران را به مباهله دعوت نمود. | ||
==== انصراف هیئت نمایندگی نصرانی از مباهله ==== | ==== انصراف هیئت نمایندگی نصرانی از مباهله ==== | ||
هیئت نمایندگی با دیدن وضع یادشده وارد شور شدند و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند و حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان «جزیه» (مالیات سالانه) بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر رضایت خود را اعلام کرد، و قرار شد هر سال در برابر پرداخت یک مبلغ جزیی از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند. سپس پیامبر فرمود: عذاب سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد میشدند، صورت انسانی خود را از دست داده در آتشی که در بیابان برافروخته میشد میسوختند و دامنه عذاب به سرزمین «نجران» کشیده میشد. | هیئت نمایندگی با دیدن وضع یادشده وارد شور شدند و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند و حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان «جزیه» (مالیات سالانه) بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر رضایت خود را اعلام کرد، و قرار شد هر سال در برابر پرداخت یک مبلغ جزیی از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند. سپس پیامبر فرمود: عذاب سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد میشدند، صورت انسانی خود را از دست داده در آتشی که در بیابان برافروخته میشد میسوختند و دامنه عذاب به سرزمین «نجران» کشیده میشد. | ||
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۶: | ||
6- قال الشعبی: «ابنائنا» الحسن و الحسین «و نسائنا» فاطمه، «و انفسنا» علی بن ابیطالب؛ <br>همان، ص 91.<br> شعبی میگوید: منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه و منظور از «خودمان» علی بن ابیطالب است.» | 6- قال الشعبی: «ابنائنا» الحسن و الحسین «و نسائنا» فاطمه، «و انفسنا» علی بن ابیطالب؛ <br>همان، ص 91.<br> شعبی میگوید: منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه و منظور از «خودمان» علی بن ابیطالب است.» | ||
=== مواردی | === مواردی که پیامبر اسلام علی (علیهالسلام) را جان خویش شمارد: === | ||
در جهت | در جهت تأیید و تحکیم بیان قرآن و آشکار شدن مقام و منزلت علی (علیهالسلام) که تنها مصداق «انفسنا» در آیه مباهله است باید به سیره نبوی بازگشت و از پیوستگی و وابستگی پیامبر به علی و علی به پیامبر اندکی بازگفت. این نحوه ارتباط خاص از مطالعه مقاطعی چند از حیات پیغمبر بهخوبی آشکار میشود:<br> | ||
۱ ـ رسول خدا به | ۱ ـ رسول خدا به هیئت ثقیف گفت اسلام آورید وگرنه مردی را بهسوی شما میفرستم که از من است یا فرمود چون جان من است. پس گردنهای شما را میزند و زن و فرزندان شما را اسیر خواهد کرد و اموال شما را خواهد گرفت. عمر گوید هیچگاه چون آن روز علاقهمند به ریاست نشدم و سینه خود را جلو دادم شاید که حضرت بفرماید این ولی آن حضرت متوجه علی (ع) شد و دست او را گرفت و دوبار گفت او این شخص است. <ref>(ابنبطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۷ به نقل از ابنحنبل در فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۹۳، حديث ۱۰۰۸؛ شروانى، ما روته العامة من مناقب اهلالبيت، ص ۸۵ به نقل از استيعاب و شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد و مسند احمدبن حنبل؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۳.)</ref> این حدیث و چند حدیث مشابه آن در بسیاری از کتب اهلسنت نقل شده است که در این احادیث یکی از تعابیر زیر آمده است«رجلا منی»، «رجلا مثل نفسی»، «رجلا کنفسی»، «رجلا عدیل نفسی».<br> | ||
۲. از ابوذر نقل شده است | ۲. از ابوذر نقل شده است که رسول خدا فرمود: یا از کار خویش دست برمیدارند و یا بهسوی آنها میفرستم مردی که چون جان من است و دستور مرا در حق آنان اجرا خواهد کرد... عمر پرسید منظور حضرت کیست من گفتم تو و رفیقت مقصود او نیستید. گفت پس چه کسی مقصود است؟ گفتم آن که نعل را وصله میزند و علی (ع) آن هنگام نعل رسول خدا را وصله میزد. <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۸ به نقل از خصائص نسائى؛ سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۳۱؛ احمدبن شعيب، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۸؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۳؛ سبطبن جوزى، تذكرة الخواص، ص ۴۰.)</ref> در این حدیث هم تعبیر شده است«رجلا کنفسی».<br> | ||
۳ ـ رسول خدا (ص) از برخی اصحاب خود | ۳ ـ رسول خدا (ص) از برخی اصحاب خود ذکری به میان آوردند و چون از ایشان درباره علی (ع) پرسیدند، آن حضرت فرمود آیا از شخص درباره خودش سؤال میشود. عین کلام رسول خدا در مورد علی (ع) چنین نقل شده است: «هل یسأل الرجل عن نفسه» <ref>(ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۲)</ref> و در جای دیگر از آن حضرت نقل شده که فرمود شما از من درباره مردم پرسیدید ولی از نفس من چیزی نپرسیدید. در این روایت آمده است: «سأل[النبی] عن بعض اصحابه فقال له قائل فعلی فقال ما سألتنی عن الناس و لم تسألنی عن نفسی» <ref>(شيخ طبرسى، مجمعالبيان، ذيل آيه مباهله؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶ و در پاورقى مصحح كتاب سيد حسين بحرالعلوم به عنوان مصادر اين حديث از ذخائر العقبى، صحيح ترمذى، البداية و النهاية، مسند ابوداود و مسند احمد ياد مىكند؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۲، ص ۲۱۷.)</ref> و نیز از طریق اهلسنت نقل شده که از رسول خدا پرسیدند محبوبترین مردم نزد شما کیست؟ فرمود عائشه. پرسیدند از مردان چه کسی؟ فرمود پدر او [یا پدر آن دو] آنگاه فاطمه گفت ای رسول خدا چطور شما در حق علی چیزی نگفتید. آن حضرت فرمود علی جان من است. آیا دیدهای که شخصی در مورد نفس خویش چیزی بگوید. در این روایت نیز آمده است«ان علیا نفسی هل رأیت احدا یقول فی نفسه شیئا». <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول خدا او را چون نفس خود دانسته است)</ref> از نظر شیعه مجعول بودن صدر این حدیث واضح است ولی ذیل آن جای تردید ندارد چون مؤیدات آن بسیار است؛ درحالیکه نزد اهلسنت قضیه بهعکس است و برای آنها ذیل حدیث ممکن است مورد تردید قرار گیرد و لذا ناقل حدیث اضافه میکند که تتمه این حدیث که سخن فاطمه (س) است از عبداللهبن عمرو نقل شده است و دلالت بر صحت این زیادی میکند، روایت صحیحی که گوید چون آیه مباهله نازل شد، رسول خدا حسن و حسین و فاطمه و علی را جمع کرد و این دلالت دارد که نفس علی نفس رسول خدا است. <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول خدا او را چون نفس خود دانسته است.)</ref><br> | ||
۴ـ زمخشری در | ۴ـ زمخشری در تفسیر خود آورده است که پیغمبر خدا ولیدبن عقبه و به نقلی خالدبن ولید را بهسوی بنیالمصطلق فرستاد. چون آنان برای استقبال از فرستاده رسولخدا بیرون آمدند. او خیال کرد که برای جنگ بیرون آمدهاند. پس بهسوی رسول خدا بازگشت و گفت که آنان مرتد شدهاند و زکات نمیدهند. این جا بود که رسول خدا (ص) فرمود یا از کار خویش دست میکشید و یا بهسوی شما میفرستم مردی را که نزد من چون جان من است آنگاه با دست خود به کتف علی (ع) زد. <ref>(زمخشرى، جارالله، الكشاف، ذيل آيه ۵ سوره حجرات«ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا. ..»؛ شروانى، ما روته العامله من مناقب اهلالبيت، ص ۵۸ به نقل از تفسير زمخشرى.)</ref> در این نقل نیز تعبیر شده است به: «لتنتهن او لابعث الیکم رجلا هو عندی کنفسی یقاتل مقاتلتکم و یسبی ذراریکم».<br> | ||
۵ـ در جمعه آخر ماه شعبان رسول خدا خطبهای خواند و از روی آوردن ماه رمضان و | ۵ـ در جمعه آخر ماه شعبان رسول خدا خطبهای خواند و از روی آوردن ماه رمضان و برکات آن مردم را آگاه ساخت در پایان این خطبه است که علی (ع) پرسید ای رسول خدا با فضیلت ترین کارها در این ماه چیست؟ آن حضرت فرمود: ای ابوالحسن بهترین اعمال در این ماه اجتناب از محرمات الهی است سپس پیامبر خدا گریست علی (ع) پرسید ای رسول خدا چه چیز شما را گریاند؟ فرمود ای علی می گریم بر حلال شدن و مباح شمردن خون تو در این ماه. تا آن جا که رسول خدا فرمود ای علی کسی که تو را بکشد بدون تردید مرا کشته و کسی که با تو دشمنی ورزد در حقیقت با من دشمنی ورزیده است و آن که به تو ناسزا گوید مرا ناسزا گفته زیرا تو بهراستی به منزله جان من هستی روح تو از روح من است و سرشت و طینت تو از طینت من است. همانا خداوند من و تو را با یکدیگر آفرید و با هم برگزید، مرا برای نبوت اختیار کرد و تو را برای امامت. پس هر کس امامت تو را انکار کند نبوت مرا انکار کرده است. <ref>(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۵۷؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج ۱۰، ص ۲۳۹؛ محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۲۳۸ به نقل از عيون اخبار الرضا و امالى صدوق؛ سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص۱۶۶.)</ref> در این روایت نیز آمده است«لأنک منی کنفسی».<br> | ||
۶ـ در | ۶ـ در حدیث مناشده، امیرالمؤمنین اصحاب شوری را مخاطب قرار داده و می فرماید آیا در میان شما کسی هست که رسول خدا او را چون جان خویش خوانده باشد. در متن این حدیث نیز آمده است: قال علی (ع): نشدتکم بالله هل فیکم احد قال له رسولالله (ص) «انت کنفسی و حبک حبی و بغضک بغضی؟ قالو: لا <ref>(شيخ طبرسى، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۴۲.)</ref>. نظیر همین سخن از زبان عامربن واثله نقل شده است که گوید بعد از مرگ عمر و در روز شوری شنیدم که علی (ع) میگفت... نشدتکم بالله هل فیکم احد قال له رسولالله (ص) لینتهین بنو ولیعة او لأبعثن الیهم رجلا کنفسی طاعته کطاعتی و معصیته کمعصیتی یغشاهم بالسیف غیری؟ قالو اللهم لا. <ref>(ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۳ به نقل از خصال و بحارالانوار.)</ref> اینها مواردی بود که ما با نظری سریع به منابع بدان برخورد کردیم و البته نمیتوان گفت که شواهد منحصر در همین مقدار است. (آیتالله میلانی در کتاب«قادتنا کیف نعرفهم»<ref>، ج ۱، ص ۴۳۳</ref> اشاره میکند که مرحوم بحرانی در«غایة المرام» از طرق اهلسنت سیزده حدیث آورده است که در همه آنها علی (ع) نفس رسول خدا شمرده شده است.) | ||
==== دیگر مویدات و شواهد بر نفس پیامبر بودن حضرت علی ==== | ==== دیگر مویدات و شواهد بر نفس پیامبر بودن حضرت علی ==== | ||
نصوصی | نصوصی که در سابق از منابع شیعی و سنی نقل شد به صراحت دلالت داشت که رسول خدا (ص) علی (ع) را جان خویش شمرده است. ولی در این جا ادله دیگری است که صراحت بدین معنا ندارد ولی میتواند موید و شاهد بر صحت مدعا باشد.<br> | ||
این ادله به لحاظ مضمون به چند دسته تقسیم میشود:<br> | |||
۱ـ | ۱ـ روایاتی که دلالت دارد علی (ع) پرورشیافته رسول خدا و از طفولیت مأنوس بدان حضرت بود و حتی سر وحی از علی (ع) پوشیده نبود. از جمله این روایات سخن دلنشین علی (ع) در خطبه قاصعه است که میفرماید: من در کوچکی سینههای عرب را به زمین رساندم و شاخههای نو برآمده قبیله ربیعه و مضر را شکستم و شما قدر و منزلت مرا نسبت به رسول خدا (ص) به سبب خویشی نزدیک و منزلت خاصی که داشتم میدانید. زمان کودکی مرا در کنار خود پرورش داد و به سینهاش میچسباند و در بسترش مرا در آغوش خود نگه میداشت و تنش را به من مالید و بوی خوش خود را به من میبویانید و چیزی را میجوید و آنگاه در دهان من لقمه میکرد و دروغ در گفتار و خطا و اشتباه در کردار از من نیافت و خداوند بزرگترین فرشتهای از فرشتگانش را از وقتی که پیغمبر (ص) از شیر گرفته شده بود همنشین آن حضرت گردانید که او را در شب و روز به راه بزرگواریها و خوهای نیکوی جهان سیر دهد و من پی او میرفتم مانند رفتن شتر در پی مادرش، در هر روزی از اخلاق خود نشانهای آشکار میساخت و پیروی از آن را به من امر میفرمود و در هر سالی مجاورت بحراء (کوهی است نزدیک مکه) را برمیگزید و من او را میدیدم و شخص دیگری نمیدید و در آن زمان اسلام در خانهای نیامده بود مگر خانه رسولخدا (ص) و خدیجه که من سومین ایشان بودم. نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم و چون وحی بر آن حضرت نازل شد صدای ناله شیطان را شنیدم گفتم ای رسول خدا این چه صدایی است؟ فرمود این شیطان است که از پرستیده شدن نومید گشته است. تو میشنوی آن چه من میشنوم و میبینی آن چه من میبینم جز آن که تو پیامبر نیستی ولی وزیر و بر خیر و نیکویی هستی. <ref>(فيض الاسلام، نهجالبلاغه، خطبه ۲۳۴؛ صبحى صالح، نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲.)</ref><br> | ||
۲ـ | ۲ـ روایاتی که دلالت دارد رسول خدا (ص) خود و علی (ع) را دو نور مشتق از یک منبع و دو فرع مشتق از یک اصل و دو برادر و دو یاور جداناپذیر به شمار آورده است. در نامه ۴۵ نهجالبلاغه که علی (ع) عامل خویش عثمان بن حنیف را مخاطب قرار داده است، نسبت خود به رسول خدا را چون دو نور مشتق از یک جا و دو نخل روییده از یک بن دانسته است <ref>(در نهجالبلاغه، صبحى صالح تعبير اول و در نهجالبلاغه فيض الاسلام تعبير دوم آمده است.)</ref> و میفرماید: «انا من رسولالله کالضوء من الضوء و کالصنو من الصنو و الذراع من العضد». باز از خود آن حضرت نقل است که چون رسول خدا میان اصحاب خویش برادری انداخت من گفتم ای رسول خدا میان اصحاب خود اخوت برقرار ساختی ولی مرا بدون برادر رها کردی پس آن حضرت فرمود: «انما اخترتک لنفسی انت اخی فی الدنیا و الآخرة و انت منی بمنزلة هارون من موسی». <ref>(محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۶۷ به نقل از منابع متعدد شيعه و سنى؛ سيد ابنطاووس، كشف اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين، ص ۲۱۷ به نقل از ابنمغازلى شافعى؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۳۹۰ به بعد كه نصوص مختلف مؤاخاة در اين منبع جمعآورى شده است.)</ref> | ||
اهلسنت از رسول خدا نقل | اهلسنت از رسول خدا نقل کردهاند که فرمود: من و علی در پیشگاه خداوند نوری بودیم قبل از خلقت آدم به چهارده هزار سال که دو جزء شدیم یکی من و دیگری علی. و در احادیث دیگر اضافه شده است که چون آدم خلق شد آن نور در صلب او قرار گرفت و در صلب انبیاء بعد نیز آن نور واحد بود تا در صلب عبدالمطلب جدا شد پس در من نبوت و در علی خلافت است <ref>(شبر، عبدالله، حق اليقين، ص ۱۵۵به نقل از مسند احمدبن حنبل و مناقب ابنمغازلى شافعى؛ ریشهری، محمد، موسوعةالامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۶۶ به نقل از خصال، مناقب خوارزمى، فرائد السمطين و اثبات الوصية.)</ref> و نیز روایات بسیاری که دراین تعبیر مشترکند«انا و علی من شجرة واحدة و سایر الناس من شجر شتی». <ref>(آيتالله مرعشى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۴۳۸؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۶۷.)</ref> و یا روایتی که از رسول خدا نقل شده است: «انا و علی من نور واحد و انا و ایاه شیء واحد و انه منی و انا منه لحمه لحمی و دمه دمی یریبنی ما أرابه[ای یسوؤنی و یزعجنی ما یسوؤها و یزعجها] و یریبه ما أرابنی». <ref>(ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۶۴ به نقل از عوالى اللآلى.)</ref> | ||
و باز از | و باز از همین قبیل است روایاتی که علی (ع) خصلتهای دهگانهای برای خود برشمارد که رسول خدا بدو داده است. در یکی از این روایات آمده است که برای من یکی از این خصلتها از تمام آن چه آفتاب بر آن میتابد مسرتبخشتر است. آنگاه آن حضرت فرمود: «قال لی رسولالله (ص) یا علی انت الأخ و انت الخلیل، و انت الوصی و انت الوزیر و انت الخلیفة فی الاهل و المال و فی کل غیبة اغیبها و منزلتک منی کمنزلتی من ربی و انت الخلیفة فی امتی ولیک ولیی و عدوک عدوی و انت امیرالمؤمنین و سید المرسلین من بعدی. <ref>(ریشهری، محمد، موسوعةالامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۲۱۲ به نقل از منابع متعدد و نظير آن در ج ۸، ص ۳۰۹.)</ref> و پرواضح است کسی که این صفات را دارد چون جان رسول خدا خواهد بود.<br> | ||
۳ـ | ۳ـ روایات بسیاری که دلالت دارد رسول خدا (ص) خود را از علی (ع) و علی (ع) را از خود دانسته است. این روایات در مقاطع مختلف با تعابیر مشابه به هم از رسول خدا (ص) نقل شده است مثل«علی منی و انا من علی» و«انه منی و انا منه» و «انت منی و انا منک» و مثل«لایبلغ عنی الا رجل منی» که در جریان ابلاغ سوره برائت بر مشرکین بهتوسط علی (ع)، از آن حضرت شنیده شد و اگر بخواهیم باز هم به نمونهای اشاره کنیم باید از سخن رسول خدا در جریان نبرد احد یاد کنیم آنگاه که دید علی (ع) چون پروانهای برگرد شمع وجودش میچرخد و بر دشمنان شمشیر میزند و جبرئیل در حق او میگوید«هذه هی المواساة»، پس حضرتش فرمود«انه منی و انا منه» و جبرئیل گفت«و انا منکما». <ref>(ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۷۸؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶؛ شيخ طبرسى، مجمع البيان، ذيل آيه مباهله؛ علامه حلى، كشف الحق و نهجالصدق، ص ۱۷۷، سيدبنطاووس، الطرائف، ص ۶۵؛ آيتالله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۱۲۲؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۸؛ كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۷۴؛ محمدبن عيسىبن سورة، الجامع الصحيح (سنن ترمذى) حديث شماره ۳۷۱۶، ابنعساكر، تاريخ دمشق، ج ۱، ص ۱۴۸؛ محمدبن معتمد خان، نزل الابرار، ص ۳۸؛ احمدبن شعيب النسائى، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۴، سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶.)</ref> | ||
ابن | ابن بطریق پس از نقل بیست مورد از مواردی که این حدیث نقل شده است میگوید «من» در این روایات به چهار معنا میتواند باشد: ابتدای غایت، تبعیض، زائده و تبیین جنس و تنها احتمال چهارم میتواند صحیح باشد. آنگاه معنای این روایات چنین خواهد بود که علی از جنس من است در جهت تبلیغ و اداء و وجوب اطاعت. رسول خدا منصب نبوت و امامت داشت و استحقاق علی (ع) برای امامت مانند استحقاق رسول خدا برای امامت است و خصوصاً تعبیر«انا منه» نشان از مزید شأن و جلالت علی (ع) است. <ref>(ابنبطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۰۵.)</ref><br> | ||
۴ـ | ۴ـ روایاتی که پیامبر خدا مقام و منزلت علی را در نزد خود به مانند سر برای بدن دانسته است. <ref>(آيتالله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۵۷۱؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۹۶ به نقل از مناقب ابنمغازلى؛ سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ آيتالله ميلانى، قادتنا كيف نعرفهم، ج ۱، ص ۴۳۷ به نقل از منابع متعدد اهلسنت؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۷۷ به نقل از تاريخ بغداد، ذخائر العقبى، مناقب خوارزمى، امالى الطوسى، ينابيع المودة، مناقب ابن شهر آشوب، مناقب ابنمغازلى و تفسير فرات و همه اين منابع سند حديث را به ابن عباس يا سعدبن ابىوقاص رساندهاند؛ احمدبن عبدالله الطبرى، ذخائر العقبى، ص ۶۳ به نقل از براءبن عازب.)</ref> تعابیر وارد در این روایات چنین است: | ||
* «علی منی مثل رأسی من بدنی» | * «علی منی مثل رأسی من بدنی» | ||
* «علی بمنزلة رأسی من بدنی» | * «علی بمنزلة رأسی من بدنی» | ||
* «علی منی | * «علی منی کرأسی من بدنی»<br> | ||
۵ـ | ۵ـ روایات متعددی که در آنها به نقل از رسولخدا آمده است که من و علی دو پدر این امت هستیم. <ref>(ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۹۲ به نقل از الفصول المختارة، مناقب خوارزمى، كمال الدين، الامالى للصدوق، بشارة المصطفى، ينابيع المودة، كنز الفوائد، معانى الاخبار، علل الشرايع و عيون اخبار الرضا.)</ref> تعابیر وارد در این روایات چنین است: | ||
* «انا و علی ابوا هذه الامة» | * «انا و علی ابوا هذه الامة» | ||
* | * «یا علی انا و انت و ابوا هذه الامة» | ||
* «انا و انت | * «انا و انت مولیا هذا الخلق»<br> | ||
۶ـ | ۶ـ زیارت امیرالمؤمنین در روز تولد رسولخدا (ص) و در روز و شب مبعث رسول خدا (ص) که در کتب ادعیه و زیارات وارد شده است، نشان از آن است که جان علی و جان پیغمبر یکی است و زیارت علی همان زیارت رسول خداست. | ||
محدث قمی در مفاتیحالجنان در | محدث قمی در مفاتیحالجنان در بیان دومین زیارت از زیارات مخصوص امیرالمؤمنین به نقل از سید بن طاووس آورده است که در هفدهم ربیعالاول (روز ولادت رسول خدا) امام صادق (ع) بدین زیارت علی (ع) را زیارت کرد و آن را به محمد بن مسلم تعلیم داد. محدث قمی در همان جا آورده است که مردی اعرابی به خدمت رسول خدا (ص) مشرف شد و عرض کرد یا رسولالله منزل من دور از منزل شماست و گاه که به اشتیاق زیارت و دیدن شما میآیم، ملاقات شما برایم میسر نمیشود و علی بن ابیطالب را ملاقات میکنم و او مرا به سخن و مواعظ خود مأنوس میکند و من با حال اندوه و حسرت بر ندیدن شما باز میگردم. | ||
پس آن حضرت فرمود هر | پس آن حضرت فرمود هر که علی را زیارت کند مرا زیارت کرده است و هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. این را از جانب من به قوم خود برسان و هر که به زیارت او برود البته به نزد من آمده است و در قیامت او را جزا خواهد داد من و جبرئیل و صالح المؤمنین. و نیز محدث قمی در بیان سومین زیارت از زیارات مخصوصه امیرالمؤمنین در روز و شب مبعث (بیست و هفتم رجب) زیاراتی را به نقل از شیخ مفید و سیدبن طاووس آورده است که تأمل در مضامین بلند این زیارت نامه و زیارتنامه پیشین از مقام و منزلت خاص آن حضرت در نزد رسول خدا پرده برمی دارد.<ref>منبع: پایگاه تحقیقاتی القرآن http://fa.the-koran.org/content/%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%83%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87</ref> | ||
=== وجوه اهمیت واقعۀ مباهله === | === وجوه اهمیت واقعۀ مباهله === | ||
اهمیت و پیام روشن واقعۀ تاریخی مباهله و آیه متناظر با آن نظر محققان شیعه و سنی و حتی پارهای از مستشرقان را جلب کرده است. نخستین موضوعی که در این آیه جلبتوجه میکند این است که مباهله را میتوان نشانۀ روشنی بر حقانیت و صدق پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) در مسئلۀ رسالت دانست؛ زیرا ممکن نیست کسی که به ارتباط خود با پروردگار ایمان قطعی نداشته باشد وارد چنین میدانی گردد؛ یعنی از مخالفان خود دعوت کند که بیایید و با هم به درگاه خدا برویم و از خدا بخواهیم دروغگو را رسوا سازد. به طور مسلم ورود به چنین میدانی بسیار خطرناک است؛ زیرا اگر نفرین به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان ظاهر نشود، نتیجهای جز رسوایی دعوتکننده نخواهد داشت، و هیچ انسان عاقلی بدون اطمینان به این میدان قدم نمیگذارد.<br> | اهمیت و پیام روشن واقعۀ تاریخی مباهله و آیه متناظر با آن نظر محققان شیعه و سنی و حتی پارهای از مستشرقان را جلب کرده است. نخستین موضوعی که در این آیه جلبتوجه میکند این است که مباهله را میتوان نشانۀ روشنی بر حقانیت و صدق پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) در مسئلۀ رسالت دانست؛ زیرا ممکن نیست کسی که به ارتباط خود با پروردگار ایمان قطعی نداشته باشد وارد چنین میدانی گردد؛ یعنی از مخالفان خود دعوت کند که بیایید و با هم به درگاه خدا برویم و از خدا بخواهیم دروغگو را رسوا سازد. به طور مسلم ورود به چنین میدانی بسیار خطرناک است؛ زیرا اگر نفرین به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان ظاهر نشود، نتیجهای جز رسوایی دعوتکننده نخواهد داشت، و هیچ انسان عاقلی بدون اطمینان به این میدان قدم نمیگذارد.<br> |