۲۱٬۹۲۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
=== قصیدۀ باییه === | === قصیدۀ باییه === | ||
{{شعر}}{{ب| | {{شعر}}{{ب|طربت و ما شوقا الی البیض اطرب|2= و لا لعبا منّی و ذوالشّیب یلعب}}{{ب|الم ترنی من حبّ آل محمد|2= اروح و اغدوّ خائفا اترقّب}}{{ب|فان هی لم تصلح لحی سواهم|2= فانّ ذوی القربی احقّ و اوجب}}{{ب|یقولون لم یورث و لو لا تراثه|2= لقد شرکت فیها «بکیل» و «ارحب»}}{{پایان شعر}} | ||
«سیوطی» در صفحۀ ۱۳ شرح شواهد المغنی گفته است: «ابن عساکر» به اسناد خود از «محمّد بن عقیر» آورده است؛ بنی اسد میگفتند: در ما فضیلتی است که در عالم نیست. هیچ خانهای از - خانههای ما نیست که در آن برکت وراثت کمیت نباشد، زیرا او پیغمبر را در خواب دیده و رسول خدا به وی فرمودهاند: شعر «طربت و ما شوقا الی البیض اطرب» را بخوان و خوانده است و پیغمبر فرمودهاند. بورکت و بورک قومک «تو و خویشاوندانت را برکت باد.» و نیز در صفحۀ ۱۴ شرح شواهد است که ابن عساکر از «ابی عکرمه ضبی» از پدرش آورده است که میگفت: در «کوفه» مردم را چنان یافتم که هر کس قصیدۀ طربت. . . را نمیخواند هاشمی نبود<ref>امینی، عبدالحسین؛ الغدیر؛ ج ۴، ص ۱۸.</ref>. | «سیوطی» در صفحۀ ۱۳ شرح شواهد المغنی گفته است: «ابن عساکر» به اسناد خود از «محمّد بن عقیر» آورده است؛ بنی اسد میگفتند: در ما فضیلتی است که در عالم نیست. هیچ خانهای از - خانههای ما نیست که در آن برکت وراثت کمیت نباشد، زیرا او پیغمبر را در خواب دیده و رسول خدا به وی فرمودهاند: شعر «طربت و ما شوقا الی البیض اطرب» را بخوان و خوانده است و پیغمبر فرمودهاند. بورکت و بورک قومک «تو و خویشاوندانت را برکت باد.» و نیز در صفحۀ ۱۴ شرح شواهد است که ابن عساکر از «ابی عکرمه ضبی» از پدرش آورده است که میگفت: در «کوفه» مردم را چنان یافتم که هر کس قصیدۀ طربت. . . را نمیخواند هاشمی نبود<ref>امینی، عبدالحسین؛ الغدیر؛ ج ۴، ص ۱۸.</ref>. | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
=== قصیده راییه و مدح بنی امیه === | === قصیده راییه و مدح بنی امیه === | ||
خالد بن عبداللّه قسری با شنیدن قصیدۀ کمیت در هجو «یمن» با مطلع: | خالد بن عبداللّه قسری با شنیدن قصیدۀ کمیت در هجو «یمن» با مطلع: | ||
{ | {{شعر}}{{ب|الا حییت عنا یا مدینا|و هل ناس تقول مسلمینا}}{{پایان شعر}} | ||
|الا حییت عنا یا مدینا | |||
تصمیم به انتقام از او گرفت. او هاشمیات را به سی کنیز آموخت و به سوی هشام بن عبدالملک فرستاد. هشام، از آنها خواست تا [[قرآن]] بخوانند و شعر بسرایند. آنها هاشمیات کمیت را، خواندند. او با شنیدن این اشعار برآشفت و به خالد که عامل او در عراق بود نامه نوشت که: سر کمیت را برایش بفرستد. | تصمیم به انتقام از او گرفت. او هاشمیات را به سی کنیز آموخت و به سوی هشام بن عبدالملک فرستاد. هشام، از آنها خواست تا [[قرآن]] بخوانند و شعر بسرایند. آنها هاشمیات کمیت را، خواندند. او با شنیدن این اشعار برآشفت و به خالد که عامل او در عراق بود نامه نوشت که: سر کمیت را برایش بفرستد. | ||
ابان بن ولید عامل واسط، که با کمیت دوست بود. غلامی را بر استری نشاند و او را به شرط رساندن نامهاش به کمیت آزاد کرد. ابان در نامه از کمیت خواست با حیله جایش را در زندان با «حبی» همسر و دخترعمویش، عوض کند. کمیت این کار را کرده و از زندان گریخت و بنی اسد، طایفه «حبی»، هم مانع این شدند که خالد بن عبدالله آسیبی به او برساند. | ابان بن ولید عامل واسط، که با کمیت دوست بود. غلامی را بر استری نشاند و او را به شرط رساندن نامهاش به کمیت آزاد کرد. ابان در نامه از کمیت خواست با حیله جایش را در زندان با «حبی» همسر و دخترعمویش، عوض کند. کمیت این کار را کرده و از زندان گریخت و بنی اسد، طایفه «حبی»، هم مانع این شدند که خالد بن عبدالله آسیبی به او برساند. | ||
کمیت روزگاری را به تواری گذراند. تا آنکه به عنبسة بن سعید بن عاص روی آورد و از او درخواست شفاعت پیش هشام کرد. او به کمیت پیشنهاد داد به گور معاویه پسر هشام در دیر حنیناء پناهنده شود. عنبسه به دیدار مسلمة بن هشام آمد و به او گفت: کمیت شما را عموما و تو را به خصوص چنان مدح کرده است که مانند آن مسموع نیفتاده است. مسلمه با شنیدن این کلمات عهده دار شفاعت کمیت پیش پدرش شد. به دستور هشام مجلسی برپا کردند تا کمیت اشعارش را در مدح بنی امیه بخواند. ابرش کلبی نیز در این مجلس حضور داشت. کمیت در این مجلس هشام را به قصیدۀ راییۀ خود ستود. او در این قصیده میگوید: | کمیت روزگاری را به تواری گذراند. تا آنکه به عنبسة بن سعید بن عاص روی آورد و از او درخواست شفاعت پیش هشام کرد. او به کمیت پیشنهاد داد به گور معاویه پسر هشام در دیر حنیناء پناهنده شود. عنبسه به دیدار مسلمة بن هشام آمد و به او گفت: کمیت شما را عموما و تو را به خصوص چنان مدح کرده است که مانند آن مسموع نیفتاده است. مسلمه با شنیدن این کلمات عهده دار شفاعت کمیت پیش پدرش شد. به دستور هشام مجلسی برپا کردند تا کمیت اشعارش را در مدح بنی امیه بخواند. ابرش کلبی نیز در این مجلس حضور داشت. کمیت در این مجلس هشام را به قصیدۀ راییۀ خود ستود. او در این قصیده میگوید: | ||
{ | {{شعر}}{{ب|فالان صرت الی امیة|و الامور الی المصائر}}{{پایان شعر}} | ||
| فالان صرت الی امیة | |||
او در این مجلس مرثیه ای در سوگ معاویه پسر هشام هم خواند. در این مجلس مسلمه به بیست هزار درهم و هشام به چهل هزار درهم برای وی دستور دادندو هشام طی نامهای به خالد نوشت که: کمیت و خانوادهاش در امانند و تو را بر آنان تسلّطی نیست. | او در این مجلس مرثیه ای در سوگ معاویه پسر هشام هم خواند. در این مجلس مسلمه به بیست هزار درهم و هشام به چهل هزار درهم برای وی دستور دادندو هشام طی نامهای به خالد نوشت که: کمیت و خانوادهاش در امانند و تو را بر آنان تسلّطی نیست. | ||
از آن قصیده جز آنچه مردم بیاد داشتند، در دست نیست و چون دیگران جمعآوری کرده و از خود کمیت دربارۀ آن پرسیدند، گفت چیزی از آن در حفظ ندارم آنچه گفتم منحصرا ارتجالی بود. | از آن قصیده جز آنچه مردم بیاد داشتند، در دست نیست و چون دیگران جمعآوری کرده و از خود کمیت دربارۀ آن پرسیدند، گفت چیزی از آن در حفظ ندارم آنچه گفتم منحصرا ارتجالی بود. |