۸۸٬۱۲۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میداد' به 'میداد') |
جز (جایگزینی متن - 'میتوان' به 'میتوان') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
1. فتح اسلامی و آمدن عربهای مسلمان به مصر و نزدیکی فرهنگی و قومی با مردم آنجا، زمینه پذیرش «فرهنگ عربی- اسلامی» را فراهم نموده است. | 1. فتح اسلامی و آمدن عربهای مسلمان به مصر و نزدیکی فرهنگی و قومی با مردم آنجا، زمینه پذیرش «فرهنگ عربی- اسلامی» را فراهم نموده است. | ||
2. زبان و فرهنگ عربی، به علل اختلاط عربها و «قبطیها» و در مواردی بر اثر فشارهای سیاسی- اجتماعی عربهای مسلمان در مصر، منتشر شد. | 2. زبان و فرهنگ عربی، به علل اختلاط عربها و «قبطیها» و در مواردی بر اثر فشارهای سیاسی- اجتماعی عربهای مسلمان در مصر، منتشر شد. | ||
3. در هیچ کدام از منابع «دست اول» تاریخ مصر، | 3. در هیچ کدام از منابع «دست اول» تاریخ مصر، نمیتوان پاسخی کامل و جامع برای پرسشهای این تحقیق یافت. زیرا «پذیرش فرهنگ و زبان عربی در مصر» تدریجی و آرام و طی چند قرن صورت گرفته است. از این رو پژوهشگر ناچار است، نشانههای تغییر رفتار سیاسی- اجتماعی مصریها را در کتب و اسناد گوناگون پیگیری کند. تحقیقات برخی مستشرقان و نویسندگان مصری در مورد گرایش مردم مصر به فرهنگ و زبان عربی، در کتابها و مقالههای زیادی منتشر شده است. بیشتر این پژوهشها، در قالب تاریخ سیاسی – اجتماعی مصر ارائه گردیده است. دکتر [[ممدوح عبدالرحمن الریطی]] در کتاب «دورالقبایل العربیة فی صعید مصر»، آلفرد بتلر در کتاب «فتح العرب للمصر»، ودکتور، إس ترتون در کتاب «الامویة فی مصر»، عبدالله خورشیدالبری نویسنده کتاب «القبائل العربیة فی مصر»، محمود محمدزیاده نویسنده کتاب «مجتمعات اسلامیة»، سیداسماعیل کاشف در کتاب «مصر الاسلامیة و اهل الذمة» و مُنی حسن احمد محمود نویسنده کتاب «دراسات فی السیاسة العامة للدولة الاموی فی مصر» موضوع عرب شدن مردم مصر را به بحث گذاشتهاند. عقیده بیشتر این پژوهشگران این است که مصریها و عربها از دیرباز پیوندهای عمیقی با هم داشتهاند. در این کتابها پاسخی جامع و کامل به پرسشهای این مقاله را نمیتوان یافت. محمدابراهیم المرشدی در کتاب «عروبة مصر و اقباطها» و دکتر علی الخربوطلی در کتاب «التاریخ الموحد لامة العربیة» و نوشتههایی از این دست تلاش میکنند که فرهنگ و زبان قبطیها را پیش از فتح اسلامی، عربی شده نشان دهند و به نظر میرسد این دسته نویسندگان در پی تلقین وحدت همه کشورهای کنونی عرب میباشند و آثار آنها خالی از اغراض سیاسی و اجتماعی نیست. ویژگی این پژوهش نسبت به کتابهای نامبرده، ارائه شواهدی است که نشان میدهد پذیرش فرهنگ و زبان عربی در مصر، پس از اسلام رخ داده است و عامل اساسی این رخداد، عربهای مسلمان و حضور اسلام در این سرزمین بوده است. تفاوت دیگر این است که مقایسهای بین ایران و مصر صورت گرفته است، مقایسه گسترش زبان عربی و اسلام در ایران با مصر میتواند ما را به کسب پاسخی علمیتر به سؤالات این پژوهش رهنمون باشد. | ||
== نگاهی به تاریخ مصر از فتح اسلامی تا پایان حکومت سفیانیان(21- 64ق) == | == نگاهی به تاریخ مصر از فتح اسلامی تا پایان حکومت سفیانیان(21- 64ق) == | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
===1- حضور اعراب قبل از فتح اسلامی در مصر === | ===1- حضور اعراب قبل از فتح اسلامی در مصر === | ||
در اینکه مصریان در طول تاریخ همسایه اعراب بودند و روابط زیادی بین آنها وجود داشته، شکی نیست. آمدن اعراب قبل از اسلام به مصر یکی از واقعیات تاریخ است. عربها از زمانهای بسیار دور در شبه جزیره عربستان بودهاند و به همه آنها لفظ عرب اطلاق شده است. گفته شده است، عرب به معنی ساکن بادیه است. سپس این لفظ بر همه ساکنان شبه جزیره عربی اطلاق گردید <ref>(القلقشندی، 1982: 11)</ref>. | در اینکه مصریان در طول تاریخ همسایه اعراب بودند و روابط زیادی بین آنها وجود داشته، شکی نیست. آمدن اعراب قبل از اسلام به مصر یکی از واقعیات تاریخ است. عربها از زمانهای بسیار دور در شبه جزیره عربستان بودهاند و به همه آنها لفظ عرب اطلاق شده است. گفته شده است، عرب به معنی ساکن بادیه است. سپس این لفظ بر همه ساکنان شبه جزیره عربی اطلاق گردید <ref>(القلقشندی، 1982: 11)</ref>. | ||
عربها از همان زمانهای دور به صورت موجها یا هجرتها خارج شدند و به میان دورود، شام و برخی هم به حدود بلاد نیل روی آوردند. راه اول آنان به مصر شبه جزیره سینا بود و راه دوم، از طریق دریای سرخ بوده است. در عصر اول امپراطوری مصر و دوران دوم فرعونها (3200 ق – م) عربهای غارتگر، صحرای شرقی مصر را برای اقامت خود برگزیدند و به صورت قبایل گوناگون در این سرزمین به زندگی پرداختند <ref>(الریطی، بی تا26: وخورشید البری، 1992: 7)</ref>. هرودوت هنگام دیدار از مصر در سال 446-445 ق – م میگوید که در قسمتهای شرقی مصر قبایل عرب وجود دارد و صحرای بین نیل و دریای سرخ را در دوران فرعونها «بلاد عرب» میگویند <ref>(جواد علی، 1953: 2/286)</ref>. سپاهیان داریوش هخامنشی که مصر را تصرف کردند، عرب بودند. ولی فرماندهان ایرانی بودند <ref>(هرودوت، 1384: 4/104)</ref>. به گزارش مورخان وقتی که فرمانده مسلمین، عمروعاص، به سوی مصر میآمد. قومی از عربهای لخمی در حدود مصر ساکن بودند و تعدادی از عربها به صورت یک گروه جنگجو در سپاه روم هنگام دفاع از دژ بابالیون حضور داشتند <ref>(ابن عبدالحکم، 1961: 59)</ref>. عده دیگری از قبایل عرب از لخمیها و جذام در شهر «البهنسا» در سپاه روم بودند <ref>(الواقدی، بی تا: 53 و 54)</ref>. آخرین هجرتهای عربی به مصر قبل از ظهور اسلام، توسط برخی از بطون خزاعه بوده است <ref>(خورشید البری، 1992: 39)</ref>. مسلمین پس از فتح دمیاط مشاهده کردند که حدود بیستهزار نفر از اعراب «منتصره غسانی» در تنیس در برابر مسلمین صفآرایی کردند، ولی شکست خورده، فرمانده آنها اسیر گردید و تنیس تصرف شد. <ref>(مقریزی، بی تا: 1/ 7)</ref> از گزارشهای مورخان پیداست که از زمانهای دور اعراب در مصر حضور داشتهاند به ویژه اعرابی که از زمان نزدیک به فتح اسلامی وارد مصر شده بودند. این موضوع حرکت عربشدن مصریان را تسریع کرد، زیرا این اعراب که بنا به برخی گزارشها لغت و زبان قبطی را میدانستند <ref>(ابن عبدالحکم، 1920: 59)</ref>، عامل مهمی در امتزاج مصریان با اعراب مسلمان بودند در نتیجه موجب ترویج زبان عربی در مصر شدند. اما | عربها از همان زمانهای دور به صورت موجها یا هجرتها خارج شدند و به میان دورود، شام و برخی هم به حدود بلاد نیل روی آوردند. راه اول آنان به مصر شبه جزیره سینا بود و راه دوم، از طریق دریای سرخ بوده است. در عصر اول امپراطوری مصر و دوران دوم فرعونها (3200 ق – م) عربهای غارتگر، صحرای شرقی مصر را برای اقامت خود برگزیدند و به صورت قبایل گوناگون در این سرزمین به زندگی پرداختند <ref>(الریطی، بی تا26: وخورشید البری، 1992: 7)</ref>. هرودوت هنگام دیدار از مصر در سال 446-445 ق – م میگوید که در قسمتهای شرقی مصر قبایل عرب وجود دارد و صحرای بین نیل و دریای سرخ را در دوران فرعونها «بلاد عرب» میگویند <ref>(جواد علی، 1953: 2/286)</ref>. سپاهیان داریوش هخامنشی که مصر را تصرف کردند، عرب بودند. ولی فرماندهان ایرانی بودند <ref>(هرودوت، 1384: 4/104)</ref>. به گزارش مورخان وقتی که فرمانده مسلمین، عمروعاص، به سوی مصر میآمد. قومی از عربهای لخمی در حدود مصر ساکن بودند و تعدادی از عربها به صورت یک گروه جنگجو در سپاه روم هنگام دفاع از دژ بابالیون حضور داشتند <ref>(ابن عبدالحکم، 1961: 59)</ref>. عده دیگری از قبایل عرب از لخمیها و جذام در شهر «البهنسا» در سپاه روم بودند <ref>(الواقدی، بی تا: 53 و 54)</ref>. آخرین هجرتهای عربی به مصر قبل از ظهور اسلام، توسط برخی از بطون خزاعه بوده است <ref>(خورشید البری، 1992: 39)</ref>. مسلمین پس از فتح دمیاط مشاهده کردند که حدود بیستهزار نفر از اعراب «منتصره غسانی» در تنیس در برابر مسلمین صفآرایی کردند، ولی شکست خورده، فرمانده آنها اسیر گردید و تنیس تصرف شد. <ref>(مقریزی، بی تا: 1/ 7)</ref> از گزارشهای مورخان پیداست که از زمانهای دور اعراب در مصر حضور داشتهاند به ویژه اعرابی که از زمان نزدیک به فتح اسلامی وارد مصر شده بودند. این موضوع حرکت عربشدن مصریان را تسریع کرد، زیرا این اعراب که بنا به برخی گزارشها لغت و زبان قبطی را میدانستند <ref>(ابن عبدالحکم، 1920: 59)</ref>، عامل مهمی در امتزاج مصریان با اعراب مسلمان بودند در نتیجه موجب ترویج زبان عربی در مصر شدند. اما نمیتوان پذیرفت که حضور آنها در مصر موجب «عرب شدن» قبطیها پیش از اسلام شده بود. | ||
===2- مهاجرت قبایل عرب به مصر پس از فتح اسلامی === | ===2- مهاجرت قبایل عرب به مصر پس از فتح اسلامی === | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
===3- بیگانه بودن زبان یونانی برای عامه مردم قبطی در مقایسه با زبان عربی === | ===3- بیگانه بودن زبان یونانی برای عامه مردم قبطی در مقایسه با زبان عربی === | ||
زبان یونانی، زبان رسمی سوریه و مصر در دوران حکومت بیزانس بود. همچنان که زبان پارسی در بین النهرین رواج داشت، اما زبان کلیساها در سوریه آرامی و در مصر قبطی بود <ref>(سلامه کار، 1998: 11)</ref>. در مصر متون دینی با زبان یونانی نوشته شده بود ولی با زبان قبطی تشریح میشد. زبان قبطی زبان مذهبی مردم مصر بود و همه قبطیان با آن تکلم میکردند <ref>(بولت، 1346: 38)</ref>. ولی یونانی را همه مردم نمیدانستند بیش تر کسانی که با حاکمان رومی در ارتباط بودند، آن را مورد استفاده قرار میدادند، زیرا زبان یونانی زبان سیاسی و اداری مصر بود. | زبان یونانی، زبان رسمی سوریه و مصر در دوران حکومت بیزانس بود. همچنان که زبان پارسی در بین النهرین رواج داشت، اما زبان کلیساها در سوریه آرامی و در مصر قبطی بود <ref>(سلامه کار، 1998: 11)</ref>. در مصر متون دینی با زبان یونانی نوشته شده بود ولی با زبان قبطی تشریح میشد. زبان قبطی زبان مذهبی مردم مصر بود و همه قبطیان با آن تکلم میکردند <ref>(بولت، 1346: 38)</ref>. ولی یونانی را همه مردم نمیدانستند بیش تر کسانی که با حاکمان رومی در ارتباط بودند، آن را مورد استفاده قرار میدادند، زیرا زبان یونانی زبان سیاسی و اداری مصر بود. | ||
فتح اسلامی موجب احیای برخی اصطلاحات و رونق زبان قبطی شد زیرا زبان یونانی از رسمیت افتاد و عربها نام سرزمینها را از زبان قبطی گرفتند <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 98)</ref>. از آنجا که زبان یونانی زبان فرهنگی و سیادت علمی بود. لذا از زبان قدیمی مصری، «دموتیک»، در این دوره خبری نبود. پس از فتح اسلامی، چون زبان عربی زبان حکام و امیران بود، تعداد زیادی از قبطیها آن را فراگرفتند و برای رسیدن به سطوح بالاتر در اجتماع و اشتغال در وظایف عمومی به آن مشغول شدند. از طرف دیگر زبان گفتار بین مسلمانان و قبطیها زبان عربی بود، پس این زبان در مصر رونق گرفت <ref>(زیاده، 1926: 46 و 47)</ref>. با اینکه دیوانها تا پایان دوره سفیانیان در مصر به زبان یونانی بود، ولی کاتبان دیوانها معادل ارقام یونانی را برای فهم اعراب به زبان عربی مینوشتند. این خود | فتح اسلامی موجب احیای برخی اصطلاحات و رونق زبان قبطی شد زیرا زبان یونانی از رسمیت افتاد و عربها نام سرزمینها را از زبان قبطی گرفتند <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 98)</ref>. از آنجا که زبان یونانی زبان فرهنگی و سیادت علمی بود. لذا از زبان قدیمی مصری، «دموتیک»، در این دوره خبری نبود. پس از فتح اسلامی، چون زبان عربی زبان حکام و امیران بود، تعداد زیادی از قبطیها آن را فراگرفتند و برای رسیدن به سطوح بالاتر در اجتماع و اشتغال در وظایف عمومی به آن مشغول شدند. از طرف دیگر زبان گفتار بین مسلمانان و قبطیها زبان عربی بود، پس این زبان در مصر رونق گرفت <ref>(زیاده، 1926: 46 و 47)</ref>. با اینکه دیوانها تا پایان دوره سفیانیان در مصر به زبان یونانی بود، ولی کاتبان دیوانها معادل ارقام یونانی را برای فهم اعراب به زبان عربی مینوشتند. این خود میتوانست آغازی باشد برای آشنایی با زبان عربی. فتح عربی ضمن از رسمیت انداختن زبان یونانی، زبان قبطیان را هم گسترش داد. از سوی دیگر یونانیان در مصر همانند طبقه حاکمه میزیستند، ولی اعراب پس از مدتی برای معیشت و گذران امور به روستاها و حومههای شهرها رفتند و زبان عربی منتشر شد. ولی زبان یونانی با وجود حضور چند قرنی در مصر، رواج چندانی نداشت و با آمدن زبان عربی از بین رفت. یونانیها چون جزیرهای درون دنیای وسیع مصریها بودند. اما عربها در متن مصریها بودند و با آنان اختلاط عمیقی پیدا کردند و این دلیل مهم انتشار زبان عربی بود. <ref>(رمضان، 1994: 2/39)</ref> به عقیده یکی از محققین، مصریان پیش از فتح اسلامی از زبان یونانی امتناع میکردند و کلیسای یعقوبی، زبان یونانی را ممنوع کرده بود <ref>(امین مصطفی، 1410: 17)</ref>. نویسنده دیگری گفته است: در ابتدای ورود عربها به مصر، تکلم بین آنها و قبطیها محدود بود و به حکم اضطرار صورت میگرفت اما پس از آنکه مصریان با فاتحان عرب مخلوط شدند، زبانشان را یادگرفتند و چون مصریان برای در دست داشتن دیوانها احساس خطر کردند برای تأمین مصالحشان زبان عربی را آموختند. البته انتشار دین اسلام تأثیر بزرگی در رواج زبان عربی در مصر داشت <ref>(امین مصطفی، 1410: 17)</ref>. | ||
===4- انتشار اسلام در مصر و گرویدن تعدادی از قبطیان به اسلام === | ===4- انتشار اسلام در مصر و گرویدن تعدادی از قبطیان به اسلام === | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
===6- رسم ارتباع === | ===6- رسم ارتباع === | ||
ارتباع: بیرون رفتن اعراب مسلمان از فسطاط، در فصل بهار، به مدت حدود 3 ماه و برای چراندن دامها در مراتع اطراف شهرها و حومهها بود. به طوری که هر قبیله و طایفه به یک روستا و مرتعی میرفت و در آنجا بود که با قبطیها اختلاط پیدا میکردند. این رسم پس از ورود مسلمانها به فسطاط با خطبه معروف عمروعاص شروع شد، <ref>(ابن عبدالحکم، بی تا: 190)</ref> و تا پایان سفیانیان و حتی امویان همچنان پابرجا بوده است. موسم ارتباع از اواخر زمستان تا حدود اوایل تابستان ادامه داشت. اهداف آن یکی: چراندن چارپایان و تقویت آنها برای حفظ قدرت نظامی سپاه، دوم استراحت و تعطیلی و آسایش برای سپاه، تا نفسی تازه کنند و افزون بر آن به دست آوردن خوراکی و صید بود. به توصیه عمرو مسلمانان در این مرحله همسرانشان را همراه نمیبردند و هر قبیله براساس قراردادی مکتوب حد و حدود قریه و محلی که میرفت، مشخص میکرد <ref>(رمضان، 1994: 14)</ref>. | ارتباع: بیرون رفتن اعراب مسلمان از فسطاط، در فصل بهار، به مدت حدود 3 ماه و برای چراندن دامها در مراتع اطراف شهرها و حومهها بود. به طوری که هر قبیله و طایفه به یک روستا و مرتعی میرفت و در آنجا بود که با قبطیها اختلاط پیدا میکردند. این رسم پس از ورود مسلمانها به فسطاط با خطبه معروف عمروعاص شروع شد، <ref>(ابن عبدالحکم، بی تا: 190)</ref> و تا پایان سفیانیان و حتی امویان همچنان پابرجا بوده است. موسم ارتباع از اواخر زمستان تا حدود اوایل تابستان ادامه داشت. اهداف آن یکی: چراندن چارپایان و تقویت آنها برای حفظ قدرت نظامی سپاه، دوم استراحت و تعطیلی و آسایش برای سپاه، تا نفسی تازه کنند و افزون بر آن به دست آوردن خوراکی و صید بود. به توصیه عمرو مسلمانان در این مرحله همسرانشان را همراه نمیبردند و هر قبیله براساس قراردادی مکتوب حد و حدود قریه و محلی که میرفت، مشخص میکرد <ref>(رمضان، 1994: 14)</ref>. میتوان ادعا نمود که ارتباع سنگ بنای عملیات تعریب مصر بوده است. زیرا موجب اختلاط قبایل عربی با مصریان میشد و فرصتی بود برای عربها که سرزمین جدید و مردمش را احساس کنند. در عین حال مجالی بود برای اینکه مصریان، آمدهگان جدید به این سرزمین را بشناسند. ارتباع قدیمیترین شکل اتصال بین عربهای مسلمان و مصریها بود. سپس بسیاری از قبایل محل ارتباع خود را به عنوان مکانی برای اقامت دائم برگزیدند <ref>(خورشید البری، 1992: 59)</ref>. | ||
===7- ضرب سکههای عربی === | ===7- ضرب سکههای عربی === | ||
در دوره سفیانیان معاویه دینارهایی که به صورت عربی با شمشیر حک شده بود، ضرب کرد. سپس عبداللهبنزبیر درهمهایی ضرب کرد که یک طرف آن عبارت «محمد رسولالله» و چند جمله دیگر نوشته شده بود: <ref>(مقریزی، 1408: 109 و 110)</ref>. اولین بار عمربنخطاب به شکل ایرانی آن درهمهایی ضرب کرد و«لا اله الاالله» و«الحمدالله» و«الله اکبر» بر آن نقش شد. <ref>(الحسینی، 1969: 42)</ref> عثمان نیز چنین کرد. معاویه و ابن زبیر هم سکه ضرب کردند. اما سکههای اسلامی وزن مشخص و ثابتی نداشت تا اینکه عبدالملک بن مروان سکهها را اصلاح کرد و خط آنها را عربی کرد <ref>(کاشف، 1988: 51)</ref>. این یک خطای تاریخی است که میگویند عبدالملک اولین سکههای معرب و اسلامی را ضرب کرد. او اول کسی بود که سکهها را منظم کرد و وزن یکسانی برای آنها قرار داد و آن را در همه بلاد اسلامی ترویج کرد. به هر حال ضرب سکههای عربی در صدر اسلام و رواج آن در مصر، | در دوره سفیانیان معاویه دینارهایی که به صورت عربی با شمشیر حک شده بود، ضرب کرد. سپس عبداللهبنزبیر درهمهایی ضرب کرد که یک طرف آن عبارت «محمد رسولالله» و چند جمله دیگر نوشته شده بود: <ref>(مقریزی، 1408: 109 و 110)</ref>. اولین بار عمربنخطاب به شکل ایرانی آن درهمهایی ضرب کرد و«لا اله الاالله» و«الحمدالله» و«الله اکبر» بر آن نقش شد. <ref>(الحسینی، 1969: 42)</ref> عثمان نیز چنین کرد. معاویه و ابن زبیر هم سکه ضرب کردند. اما سکههای اسلامی وزن مشخص و ثابتی نداشت تا اینکه عبدالملک بن مروان سکهها را اصلاح کرد و خط آنها را عربی کرد <ref>(کاشف، 1988: 51)</ref>. این یک خطای تاریخی است که میگویند عبدالملک اولین سکههای معرب و اسلامی را ضرب کرد. او اول کسی بود که سکهها را منظم کرد و وزن یکسانی برای آنها قرار داد و آن را در همه بلاد اسلامی ترویج کرد. به هر حال ضرب سکههای عربی در صدر اسلام و رواج آن در مصر، میتواند راهی باشد برای انتشار زبان عربی. زیرا مصریان با کلمات و عبارات عربی آشنا میشدند و زبان عربی رسمیت بیشتری پیدا میکرد. | ||
===8- اصالت و فصیح بودن زبان عربی === | ===8- اصالت و فصیح بودن زبان عربی === |