۸۷٬۹۳۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'کرده ام' به 'کردهام') |
جز (جایگزینی متن - 'می خواهیم' به 'میخواهیم') |
||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
مهمترین کاری که مصلحان اسلامی در طول تاریخ انجام دادهاند، همان بازگشت روح عزت به جامعه هنگام بروز عوامل ذلت در آن است. عزت نیز موضوعی است که فیلسوفان قدیم و نو درباره آن سخن گفتهاند؛ به طوری که افلاطون آن را «التیموس»، و تمایل فرد و گروه انسانی به کسب به رسمیت شناختن دانست و معتقد بود که انسان به سبب این احساس نیرومند درونی گاهی خود را قربانی میکند و چنانچه ما به توضیحاتی که درباره التیموس میدهد دقت کنیم، خواهیم دید که التیموس همان عزت نفس است. <br> | مهمترین کاری که مصلحان اسلامی در طول تاریخ انجام دادهاند، همان بازگشت روح عزت به جامعه هنگام بروز عوامل ذلت در آن است. عزت نیز موضوعی است که فیلسوفان قدیم و نو درباره آن سخن گفتهاند؛ به طوری که افلاطون آن را «التیموس»، و تمایل فرد و گروه انسانی به کسب به رسمیت شناختن دانست و معتقد بود که انسان به سبب این احساس نیرومند درونی گاهی خود را قربانی میکند و چنانچه ما به توضیحاتی که درباره التیموس میدهد دقت کنیم، خواهیم دید که التیموس همان عزت نفس است. <br> | ||
افلاطون حرکت تاریخ را انگیزه التیموس میداند که شخص و گروه میاندیشند و کار میکنند تا جایگاهی داشته باشند و مردم آن را به رسمیت بشناسند. <br> | افلاطون حرکت تاریخ را انگیزه التیموس میداند که شخص و گروه میاندیشند و کار میکنند تا جایگاهی داشته باشند و مردم آن را به رسمیت بشناسند. <br> | ||
در روزگار ما نیز «فوکویاما» آمده است تا التیموس را پایه سخن خود که پایان تاریخ نامگذاری کرده قرار دهد، و بر این باور است که این التیموس به بهترین گونههای خود در لیبرال دموکراسی تحقق مییابد؛ از این رو این لیبرالیسم دموکراسی طبق ادعای ایشان پایان تاریخ است.<ref>ر. ک: فوکویاما، پایان تاریخ.</ref> ما | در روزگار ما نیز «فوکویاما» آمده است تا التیموس را پایه سخن خود که پایان تاریخ نامگذاری کرده قرار دهد، و بر این باور است که این التیموس به بهترین گونههای خود در لیبرال دموکراسی تحقق مییابد؛ از این رو این لیبرالیسم دموکراسی طبق ادعای ایشان پایان تاریخ است.<ref>ر. ک: فوکویاما، پایان تاریخ.</ref> ما نمیخواهیم درباره این ادعا بحث کنیم، ولی میخواهیم اهمیت عزت را در جنبش تمدنی روشن سازیم؛ بنابراین، عزت مظهر زندگی است و جامعه عزیز همان جامعه زندهای است که اعضای آن به هم پیوسته باشد تا جایی که هر عضوی به درد آید برای بقیه بدن با بیداری و تب، قراری باقی نماند:<br> | ||
چو عضوی بدرد آورد روزگار *** دگر عضوها را نماند قرار | چو عضوی بدرد آورد روزگار *** دگر عضوها را نماند قرار | ||
جامعه ذلیل همان جامعه مرده و غیر متحرک است که میان اجزای آن هیچگونه همبستگی عضوی وجود نداشته باشد و بقیه اعضا در برابر گرفتاری یک عضو، هیچگونه واکنشی از خود نشان نمیدهند. <br> | جامعه ذلیل همان جامعه مرده و غیر متحرک است که میان اجزای آن هیچگونه همبستگی عضوی وجود نداشته باشد و بقیه اعضا در برابر گرفتاری یک عضو، هیچگونه واکنشی از خود نشان نمیدهند. <br> |