۸۷٬۸۳۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'جنبش ها' به 'جنبشها') |
جز (جایگزینی متن - ' گر چه' به ' گرچه') |
||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
معاويه به دستيابی بر مسند جانشينی پيامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) و پيروزی سياسی بر رقبای علوی خود قانع نبود و بدين گونه او و غالب خلفای بعدی (اعم از اموی و عباسی) سادگی روابط موجود در عصر خلفای راشدين را بر هم زده، آن را به رابطه ارباب و رعيّت مبدّل نمودند.<ref>ابن واضح يعقوبی، همان، ص 166.</ref> معاويه هم چنين به منظور باورمند نمودن خصومتهای شخصی خود و طايفهاش با بنیهاشم به حمايت از جاعلان حديث و آلودن محراب و منبر به سبّ علويان پرداخت.<ref>محمد بن جرير طبری، همان، ج 7، ص 2748 ـ 2749 و مسعودی، همان، ص 18 و 30 و ابن واضح يعقوبی، همان، ص152 و 162.</ref> <br> | معاويه به دستيابی بر مسند جانشينی پيامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) و پيروزی سياسی بر رقبای علوی خود قانع نبود و بدين گونه او و غالب خلفای بعدی (اعم از اموی و عباسی) سادگی روابط موجود در عصر خلفای راشدين را بر هم زده، آن را به رابطه ارباب و رعيّت مبدّل نمودند.<ref>ابن واضح يعقوبی، همان، ص 166.</ref> معاويه هم چنين به منظور باورمند نمودن خصومتهای شخصی خود و طايفهاش با بنیهاشم به حمايت از جاعلان حديث و آلودن محراب و منبر به سبّ علويان پرداخت.<ref>محمد بن جرير طبری، همان، ج 7، ص 2748 ـ 2749 و مسعودی، همان، ص 18 و 30 و ابن واضح يعقوبی، همان، ص152 و 162.</ref> <br> | ||
در تاريخ جوامع اسلامی برخلاف اظهار عشق و محبت به اهل بيت پيامبر اکرم(صلی الله عليه وآله)، که وجه بارز تسنّن همسازگراست، اظهار محبّت به خلفای اموی، حتّی يزيد بن معاويه، شعار تسنّن ناهمسازگرا تلقّی میشود.<ref>ر. ک. : ابن اثير، عزالدين ابی الحسن، الكامل فی التاريخ، بيروت، دار صادر، 1399 ق / 1979 م، ج 8، ص 273 و ج 9، ص 418.</ref> با توجه به اين که خلافت اموی زاييده تفکر تفرقهگرا و فتنه انگيز بود، بديهی است که نمیتوانست حامی و مجری روح شريعت و ارزشهای اصيل اسلام باشد. در اين دوره وقايعی چون واقعه [[کربلا]]، حرّه و سنگ سار کردن کعبه و آتش باران نمودن آن، صدماتی عميق و جبران ناپذير بر پيکره [[امت اسلامی|امّت اسلامی]] وارد نمود. مذاهب اسلامی در اين دوران، که با رويدادهای سياسی اعلام وجود نموده بودند و در ابتدا بيشتر نشانههای حزبی ـ سياسی داشتند تا فقهی يا کلامی، با شتاب روند قوام گيری خود را تا قرن سوّم هجری پيموده، متأثّر از شرايط زمان و مکان به گسترش و نشر عقايد خود پرداختند. <br> | در تاريخ جوامع اسلامی برخلاف اظهار عشق و محبت به اهل بيت پيامبر اکرم(صلی الله عليه وآله)، که وجه بارز تسنّن همسازگراست، اظهار محبّت به خلفای اموی، حتّی يزيد بن معاويه، شعار تسنّن ناهمسازگرا تلقّی میشود.<ref>ر. ک. : ابن اثير، عزالدين ابی الحسن، الكامل فی التاريخ، بيروت، دار صادر، 1399 ق / 1979 م، ج 8، ص 273 و ج 9، ص 418.</ref> با توجه به اين که خلافت اموی زاييده تفکر تفرقهگرا و فتنه انگيز بود، بديهی است که نمیتوانست حامی و مجری روح شريعت و ارزشهای اصيل اسلام باشد. در اين دوره وقايعی چون واقعه [[کربلا]]، حرّه و سنگ سار کردن کعبه و آتش باران نمودن آن، صدماتی عميق و جبران ناپذير بر پيکره [[امت اسلامی|امّت اسلامی]] وارد نمود. مذاهب اسلامی در اين دوران، که با رويدادهای سياسی اعلام وجود نموده بودند و در ابتدا بيشتر نشانههای حزبی ـ سياسی داشتند تا فقهی يا کلامی، با شتاب روند قوام گيری خود را تا قرن سوّم هجری پيموده، متأثّر از شرايط زمان و مکان به گسترش و نشر عقايد خود پرداختند. <br> | ||
در آن فضای پر ابهام، امويان در تلاش بودند تا با سوءاستفاده از سردرگمی تودهها آنان را به مذاهب سياسی خود، که تحت عنوانهای عثمانيه، سفيانيه، نواصب و... از آنها ياد میشود<ref>مسعودی، همان، ج 1، ص 709 ـ 710 و ج 2، ص 596.</ref> و مهمترين شاخصه آنها عداوت با اهل بيت پيامبر(صلی الله عليه وآله) است، درآورند. البته | در آن فضای پر ابهام، امويان در تلاش بودند تا با سوءاستفاده از سردرگمی تودهها آنان را به مذاهب سياسی خود، که تحت عنوانهای عثمانيه، سفيانيه، نواصب و... از آنها ياد میشود<ref>مسعودی، همان، ج 1، ص 709 ـ 710 و ج 2، ص 596.</ref> و مهمترين شاخصه آنها عداوت با اهل بيت پيامبر(صلی الله عليه وآله) است، درآورند. البته گرچه امويان در تحقّق اين هدف تا اندازهای توفيق يافتند، امّا جمهور مردم به مذهب ايشان درنيامدند. رويدادهايی نظير شورش [[مدينه]]، که منجر به [[واقعه حرّه]] شد و نيز قيام [[عبدالله بن زبير]] که برای برههای کوتاه نظام خلافت را دو پاره نمود، نمونههايی از اعتراضها و قيامهای موجود عليه سلطه امويان است.<ref>حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، 3 جلد (چاپ چهارم: تهران، انتشارات جاويدان، 1360)، ج 1، ص 432.</ref> <br> | ||
حکومت اموی، سلطنتی برآمده از دل نظام قبيلگی عرب بود که بيش از آن که چارچوب اسلامی داشته باشد، از عروبت جاهلی تبعيّت مینمود. از اين رو، در اين دوران شاهد قوّت يافتن منازعههای قبيلهای عربِ پيش از اسلام هستيم، به طوری که گويی فصل تازهای از ايّام العرب در اين برهه زمانی آغاز میگردد. اوج نقش آفرينی ستيزهای قبيلگی در اين دوران، نبرد مرج راهط بود. حکم رانان اموی از کشاکش موجود در ميان قبايل برای حفظ اقتدار خود سود میجستند و اين امر در واقع احيای منحطترين نوع ناهمسازگری جاهلی در جهان اسلام بود. خصيصه قوميّت گرايی، که برخاسته از ماهيّت غير دينی خلافت اموی بود، از ويژگیهای بارز عصر اموی است که تاثيرات آن تا سدهها پس از پايان کار ايشان، به ويژه در عصر عباسی، در جهان اسلام باقی ماند. <br> | حکومت اموی، سلطنتی برآمده از دل نظام قبيلگی عرب بود که بيش از آن که چارچوب اسلامی داشته باشد، از عروبت جاهلی تبعيّت مینمود. از اين رو، در اين دوران شاهد قوّت يافتن منازعههای قبيلهای عربِ پيش از اسلام هستيم، به طوری که گويی فصل تازهای از ايّام العرب در اين برهه زمانی آغاز میگردد. اوج نقش آفرينی ستيزهای قبيلگی در اين دوران، نبرد مرج راهط بود. حکم رانان اموی از کشاکش موجود در ميان قبايل برای حفظ اقتدار خود سود میجستند و اين امر در واقع احيای منحطترين نوع ناهمسازگری جاهلی در جهان اسلام بود. خصيصه قوميّت گرايی، که برخاسته از ماهيّت غير دينی خلافت اموی بود، از ويژگیهای بارز عصر اموی است که تاثيرات آن تا سدهها پس از پايان کار ايشان، به ويژه در عصر عباسی، در جهان اسلام باقی ماند. <br> | ||
میتوان مناسبات ايرانيان آن عصر با حاکميت را به سه دسته تقسيم نمود: دستهای که با ايمان کامل تعاليم اسلام را پذيرفته بودند؛ دستهای که به منظور فرار از پرداخت جزيه و خراج و تحصيل اعتبار و آسايش، خود را مسلمان وانمود میکردند؛ و دستهای که عده آنها در عصر اموی بيشتر بود، به دين نياکان خود باقی مانده بودند.<ref>غلامحسين صديقی، جنبشهای دينی ايرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، (چاپ دوم: تهران، انتشاراتی پاژنگ، 1375)، ص 41.</ref> هر سه دسته مزبور کما بيش از امويان ناراضی بودند، زيرا دسته اول از عدم اجرای شرايع و تعاليم دين دلتنگ و ناخشنود بودند؛ دسته دوم بدان گونه که مايل بودند با آنها رفتار نمیشد؛ و دسته سوم پيوسته در انتظار فرصتی برای رهايی از حکومت غالبان بودند.<ref>همان، ص 41 ـ 42.</ref> <br> | میتوان مناسبات ايرانيان آن عصر با حاکميت را به سه دسته تقسيم نمود: دستهای که با ايمان کامل تعاليم اسلام را پذيرفته بودند؛ دستهای که به منظور فرار از پرداخت جزيه و خراج و تحصيل اعتبار و آسايش، خود را مسلمان وانمود میکردند؛ و دستهای که عده آنها در عصر اموی بيشتر بود، به دين نياکان خود باقی مانده بودند.<ref>غلامحسين صديقی، جنبشهای دينی ايرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، (چاپ دوم: تهران، انتشاراتی پاژنگ، 1375)، ص 41.</ref> هر سه دسته مزبور کما بيش از امويان ناراضی بودند، زيرا دسته اول از عدم اجرای شرايع و تعاليم دين دلتنگ و ناخشنود بودند؛ دسته دوم بدان گونه که مايل بودند با آنها رفتار نمیشد؛ و دسته سوم پيوسته در انتظار فرصتی برای رهايی از حکومت غالبان بودند.<ref>همان، ص 41 ـ 42.</ref> <br> | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
توصيفهای مبالغه آميزی که در مورد دوران کوتاه حکم فرمايی عمر بن عبدالعزيز صورت گرفته، حاکی از دريغ و حسرت مسلمانانِ پس از وی نسبت به سلامت حاکميّت در اين دورهاست که با گذشت زمان بر ميزان آن نيز افزوده شدهاست. شايد مهم ترين دليل بذل توجّه مسلمين در اعصار مختلف به دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز اين باشد که وی با آن که در زمره اصحاب و برخوردار از هاله تقدّس اکتسابی و عصمت موروثی نبود، توانست کما بيش نوعی از حکومت آرمانی اسلام را ارائه نمايد. <br> | توصيفهای مبالغه آميزی که در مورد دوران کوتاه حکم فرمايی عمر بن عبدالعزيز صورت گرفته، حاکی از دريغ و حسرت مسلمانانِ پس از وی نسبت به سلامت حاکميّت در اين دورهاست که با گذشت زمان بر ميزان آن نيز افزوده شدهاست. شايد مهم ترين دليل بذل توجّه مسلمين در اعصار مختلف به دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز اين باشد که وی با آن که در زمره اصحاب و برخوردار از هاله تقدّس اکتسابی و عصمت موروثی نبود، توانست کما بيش نوعی از حکومت آرمانی اسلام را ارائه نمايد. <br> | ||
عمر بن عبدالعزيز خونريزیها و تبعيض و تحقيرهای قومی و قبيلهای را متوقّف نمود؛ ورودی و خروجی بيت المال را از وضعيت هرج و مرج و تبذير پيشين درآورد؛ کارگزارانی را که تن به اصلاحات نمیدادند، عزل نمود<ref>ـ ر. ک. : محمد بن جرير طبری، تاريخ طبری، ج 9، ص 3947 ـ 3976 و مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص185ـ197.</ref>؛ رسم ناپسند ناسزا به اهل بيت(عليهمالسلام) را که در خلافت اموی رايج بود، لغو نمود<ref>ر. ک. : مسعودی، همان، ج 2، ص 187 و ابن واضح يعقوبی، تاريخ يعقوبی، ج 2، ص 268ـ269 و سيوطی، پيشين، ص 243.</ref>؛ و آموزههای علوی را در حکومت داری به کار بست. | عمر بن عبدالعزيز خونريزیها و تبعيض و تحقيرهای قومی و قبيلهای را متوقّف نمود؛ ورودی و خروجی بيت المال را از وضعيت هرج و مرج و تبذير پيشين درآورد؛ کارگزارانی را که تن به اصلاحات نمیدادند، عزل نمود<ref>ـ ر. ک. : محمد بن جرير طبری، تاريخ طبری، ج 9، ص 3947 ـ 3976 و مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص185ـ197.</ref>؛ رسم ناپسند ناسزا به اهل بيت(عليهمالسلام) را که در خلافت اموی رايج بود، لغو نمود<ref>ر. ک. : مسعودی، همان، ج 2، ص 187 و ابن واضح يعقوبی، تاريخ يعقوبی، ج 2، ص 268ـ269 و سيوطی، پيشين، ص 243.</ref>؛ و آموزههای علوی را در حکومت داری به کار بست. | ||
شيوه حکومت عمر بن عبدالعزيز رشد سرطانی ناهمسازگری در ميان مسلمانان را متوقّف نمود. او | شيوه حکومت عمر بن عبدالعزيز رشد سرطانی ناهمسازگری در ميان مسلمانان را متوقّف نمود. او گرچه مانند برخی از زمامداران (نظير مأمون بن هارون الرشيد يا نادر شاه افشار) به طور مستقيم و رسمی به مسئله وحدت اسلامی نپرداخت، با احيای روح عدالت و مدارای اسلامی در حاکميت، يگانگی را به جامعه اسلامی برای مدّت کوتاهی بازگرداند. <br> | ||
بیترديد جايگاه ويژه عمربن عبدالعزيز در ميان خلفای بنیاميّه، که به طور طبيعی وضعيّت ديگر خلفای بنیاميّه را زير سؤال میبرد، نمیتوانست مورد رضايت حزب اموی باشد. از اين رو ناهمسازگرايان با او ميانهای نداشتند و پس از مرگ وی، ديری نپاييد که اصلاحات متوقف گرديد <ref>سيوطی، همان، ص 246 ـ 247.</ref> و خلافت اموی به چارچوب اصلی خود که مؤسّس امويان آن را بنا نهاده بود، بازگشت و نهايتاً در سال 132 ق جای خود را به بنی عبّاس داد. دامن زدن به رقابتهای قبايلی عرب، بيدادگری و تبعيضهای قومی و نژادی از دلايل مهم ضعف و فروپاشی امويان شمرده میشود. <br> | بیترديد جايگاه ويژه عمربن عبدالعزيز در ميان خلفای بنیاميّه، که به طور طبيعی وضعيّت ديگر خلفای بنیاميّه را زير سؤال میبرد، نمیتوانست مورد رضايت حزب اموی باشد. از اين رو ناهمسازگرايان با او ميانهای نداشتند و پس از مرگ وی، ديری نپاييد که اصلاحات متوقف گرديد <ref>سيوطی، همان، ص 246 ـ 247.</ref> و خلافت اموی به چارچوب اصلی خود که مؤسّس امويان آن را بنا نهاده بود، بازگشت و نهايتاً در سال 132 ق جای خود را به بنی عبّاس داد. دامن زدن به رقابتهای قبايلی عرب، بيدادگری و تبعيضهای قومی و نژادی از دلايل مهم ضعف و فروپاشی امويان شمرده میشود. <br> | ||
خلافت بنی اميّه گرچه تقريباً در تمام دوران عمر خود درگير نزاعهای داخلی بودهاست، امّا وحدت سياسی جهان اسلام در اين دوره، به جز در برهههايی نظير خلافت کوتاه مدّت عبدالله بن زبير <ref>دوران خلافت عبدالله بن زبير هفت سال و ده ماه و سه روز بود (ر. ک: مسعودی، همان، ص 239).</ref> و امارت مختار بن أبی عبيد، حفظ شد. اين يگانگی يا وحدت سياسی اسلام بيش از هر چيز مرهون عمر نسبتاً کوتاه حاکميت اموی بود. | خلافت بنی اميّه گرچه تقريباً در تمام دوران عمر خود درگير نزاعهای داخلی بودهاست، امّا وحدت سياسی جهان اسلام در اين دوره، به جز در برهههايی نظير خلافت کوتاه مدّت عبدالله بن زبير <ref>دوران خلافت عبدالله بن زبير هفت سال و ده ماه و سه روز بود (ر. ک: مسعودی، همان، ص 239).</ref> و امارت مختار بن أبی عبيد، حفظ شد. اين يگانگی يا وحدت سياسی اسلام بيش از هر چيز مرهون عمر نسبتاً کوتاه حاکميت اموی بود. |