۸٬۱۴۴
ویرایش
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) |
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ویرایش}} | {{ویرایش}} | ||
حدیث طیر مشوی | حدیث طیر مشوی | ||
یكی از روایاتی که ولایت و برتري اميرمؤمنان علیهالسلام بر تمام خلايق را ثابت میکند، روايت طير مشوي است. | |||
طبق اين روايت: روزي مرغ برياني را خدمت رسول خدا صلیالله عليه وآله هديه آوردند، آن حضرت قبل میلکردن، دستانش را به سمت آسمان بلند كرده و دعا فرمود: اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِيَ مِنْ هَذَا الطَّيْرِ.خدايا محبوبترین مخلوق از نظر خودت بياور تا با من از اين غذا نوشجان نمايد». عایشه و حفصه كه شاهد ماجرا بودند به پدرشان خبر دادند، آن دو به نوبت خودشان را رساندند تا با پيامبر هم سفره باشند و اين مقام بسيار بلند و ارزشمند نصيب آنان شود؛ اما رسول خدا صلیالله عليه وآله آنها را از در خانهشان پس فرستادند و در واقع دست رد بر سينه آنها زدند. أنس بن مالك میگوید كه من دوست داشتم اين شخص سعد بن عباده از قبيله خودم باشد؛ اما ديدم كه علي بن أبي طالب علیهالسلام آمد و من تا سه بار اجازه ورود ندادم تا اين كه آن حضرت صداي خودشان را به رسول خدا صلیالله عليه وآله رساندند و پيامبر (ص) دستور دادند اجازه ورود بدهم و اميرمؤمنان علیهالسلام وارد شدند با رسول خدا (ص) از آن غذا نوشجان كردند. | طبق اين روايت: روزي مرغ برياني را خدمت رسول خدا صلیالله عليه وآله هديه آوردند، آن حضرت قبل میلکردن، دستانش را به سمت آسمان بلند كرده و دعا فرمود: اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِيَ مِنْ هَذَا الطَّيْرِ.خدايا محبوبترین مخلوق از نظر خودت بياور تا با من از اين غذا نوشجان نمايد». عایشه و حفصه كه شاهد ماجرا بودند به پدرشان خبر دادند، آن دو به نوبت خودشان را رساندند تا با پيامبر هم سفره باشند و اين مقام بسيار بلند و ارزشمند نصيب آنان شود؛ اما رسول خدا صلیالله عليه وآله آنها را از در خانهشان پس فرستادند و در واقع دست رد بر سينه آنها زدند. أنس بن مالك میگوید كه من دوست داشتم اين شخص سعد بن عباده از قبيله خودم باشد؛ اما ديدم كه علي بن أبي طالب علیهالسلام آمد و من تا سه بار اجازه ورود ندادم تا اين كه آن حضرت صداي خودشان را به رسول خدا صلیالله عليه وآله رساندند و پيامبر (ص) دستور دادند اجازه ورود بدهم و اميرمؤمنان علیهالسلام وارد شدند با رسول خدا (ص) از آن غذا نوشجان كردند. | ||
اما اهل سنت به با نقل متعدد این روایت اشکال هایی به آن دارند که مناسب است تبیین شده و جواب داده شود. | اما اهل سنت به با نقل متعدد این روایت اشکال هایی به آن دارند که مناسب است تبیین شده و جواب داده شود. | ||
خط ۱۱: | خط ۷: | ||
== متن حدیث نبوی طیر مشوی == | == متن حدیث نبوی طیر مشوی == | ||
اهدِی لِرَسولِ اللّهِ(ص) حِجلٌ مَشوی بِخُبزِهِ وصِنابِهِ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ(ص): اللّهُمَّ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِک إلَیک؛ یأکلُ مَعی مِن هذَا الطَّعامِ. فَقالَت عائِشَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی. وقالَت حَفصَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی قال أنَسٌ: وقُلتُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ سَعدَ بنَ عُبادَةَ. | اهدِی لِرَسولِ اللّهِ(ص) حِجلٌ مَشوی بِخُبزِهِ وصِنابِهِ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ(ص): اللّهُمَّ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِک إلَیک؛ یأکلُ مَعی مِن هذَا الطَّعامِ. فَقالَت عائِشَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی. وقالَت حَفصَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی قال أنَسٌ: وقُلتُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ سَعدَ بنَ عُبادَةَ. | ||
قالَ أنَسٌ: فَسَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَخَرَجتُ، فَإِذا عَلِی بِالبابِ، فَقُلتُ: إنَّ رَسولَ اللّهِ(ص) عَلى حاجَةٍ، فَانصَرَفَ. ثُمَّ سَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَخَرَجتُ، فَإِذا عَلِی بِالبابِ، فَقُلتُ: إنَّ رَسولَ اللّهِ(ص) عَلى حاجَةٍ، فَانصَرَفَ. ثُمَّ سَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَسَلَّمَ عَلِی، فَسَمِعَ رَسولُ اللّهِ(ص) صَوتَه فَقالَ: انظُر مَن هذَا. فَخَرَجتُ فَإِذا هُوَ عَلِی، فَجِئتُ إلى رَسولِ اللّهِ(ص) فَأَخبَرتُهُ، فَقالَ: ایذَن لَهُ. فَدَخَلَ عَلِی، فَقالَ رَسولُ اللّهِ(ص): اللّهُمَّ وإلَی، اللّهُمَّ وإلَی. با عبارات مختلف در : سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۳۶، ح ۳۷۲۱؛ المعجم الکبیر، ج ۷، ص ۸۲، ح ۶۴۳۷ عن سفینة؛ تاریخ بغداد، ج ۹، ص ۳۶۹ الرقم ۴۹۴۴؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۳۵۸ الرقم ۱۱۳۲؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۶، ح ۸۷۶۷ و ح ۸۷۶۵ و ح ۸۷۶۶؛ المناقب للخوارزمی، ص ۱۰۷، ح ۱۱۳ والثلاثة الأخیرة عن ابن عبّاس و ح ۱۱۴؛ خصائص أمیر المؤمنین، نسائی، ص ۵۰، ح ۱۲؛ مسند أبی یعلى، ج ۴، ص ۱۳۰، ح ۴۰۳۹؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹ ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۷، ح ۸۷۶۸؛ البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۳۵۱ . | قالَ أنَسٌ: فَسَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَخَرَجتُ، فَإِذا عَلِی بِالبابِ، فَقُلتُ: إنَّ رَسولَ اللّهِ(ص) عَلى حاجَةٍ، فَانصَرَفَ. ثُمَّ سَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَخَرَجتُ، فَإِذا عَلِی بِالبابِ، فَقُلتُ: إنَّ رَسولَ اللّهِ(ص) عَلى حاجَةٍ، فَانصَرَفَ. ثُمَّ سَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَسَلَّمَ عَلِی، فَسَمِعَ رَسولُ اللّهِ(ص) صَوتَه فَقالَ: انظُر مَن هذَا. فَخَرَجتُ فَإِذا هُوَ عَلِی، فَجِئتُ إلى رَسولِ اللّهِ(ص) فَأَخبَرتُهُ، فَقالَ: ایذَن لَهُ. فَدَخَلَ عَلِی، فَقالَ رَسولُ اللّهِ(ص): اللّهُمَّ وإلَی، اللّهُمَّ وإلَی. <ref>با عبارات مختلف در : سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۳۶، ح ۳۷۲۱؛ المعجم الکبیر، ج ۷، ص ۸۲، ح ۶۴۳۷ عن سفینة؛ تاریخ بغداد، ج ۹، ص ۳۶۹ الرقم ۴۹۴۴؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۳۵۸ الرقم ۱۱۳۲؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۶، ح ۸۷۶۷ و ح ۸۷۶۵ و ح ۸۷۶۶؛ المناقب للخوارزمی، ص ۱۰۷، ح ۱۱۳ والثلاثة الأخیرة عن ابن عبّاس و ح ۱۱۴؛ خصائص أمیر المؤمنین، نسائی، ص ۵۰، ح ۱۲؛ مسند أبی یعلى، ج ۴، ص ۱۳۰، ح ۴۰۳۹؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹ ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۷، ح ۸۷۶۸؛ البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۳۵۱ .</ref> | ||
== اشکالات اهل سنت به حدیث طیر مشوی: == | == اشکالات اهل سنت به حدیث طیر مشوی: == | ||
خط ۱۸: | خط ۱۴: | ||
==== جواب اشکال اول: ==== | ==== جواب اشکال اول: ==== | ||
این حدیث از راویان متعددی مثل: | این حدیث از راویان متعددی مثل: | ||
* امیرالمؤمنین علی علیهالسلام؛ | |||
* أنس بن مالك؛ | |||
* عبدالله بن العباس؛ | |||
* أبو سعيد الخدري؛ | |||
* سفينة خادم رسول خدا صلیالله عليه وآله وسلم؛ | |||
* سعد بن أبي وقاص؛ | |||
* عمرو بن العاص؛ | |||
* أبو الطفيل عامر بن واثلة؛ | |||
* يعلي بن مرة از اصحاب رسول خدا صلیالله عليه وآله | |||
نقل شده که سندهای حدیث را مورد بررسی قرار می دهیم: | نقل شده که سندهای حدیث را مورد بررسی قرار می دهیم: | ||
راوی اول: سفينه، خادم رسول خدا (ص) | ===== راوی اول: سفينه، خادم رسول خدا (ص) ===== | ||
ابوالقاسم طبراني در كتاب المعجم الكبير مینویسد: | ابوالقاسم طبراني در كتاب المعجم الكبير مینویسد: | ||
حَدَّثَنَا عُبَيْدٌ الْعِجْلِيُّ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيْدٍ الْجَوْهَرِيُّ، ثنا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثنا سُلَيْمَانُ بْنُ قَرْمٍ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نُعْمٍ، عَنْ سَفِينَةَ، مَوْلَي النَّبِيِّ (ص) أَنَّ النَّبِيَّ (ص) أُتِيَ بِطَيْرٍ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِيَ مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَي عَنْهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ (ص): «اللَّهُمَّ وَالِ». | حَدَّثَنَا عُبَيْدٌ الْعِجْلِيُّ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيْدٍ الْجَوْهَرِيُّ، ثنا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثنا سُلَيْمَانُ بْنُ قَرْمٍ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نُعْمٍ، عَنْ سَفِينَةَ، مَوْلَي النَّبِيِّ (ص) أَنَّ النَّبِيَّ (ص) أُتِيَ بِطَيْرٍ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِيَ مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَي عَنْهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ (ص): «اللَّهُمَّ وَالِ». | ||
از سفينه خادم رسول خدا صلیالله عليه وآله نقل شده است كه براي رسول خدا مرغي آوردند، آن حضرت فرمود: «پروردگارا ! محبوبترین مخلوق در نزد خودت را بياور تا با من از اين مرغ بخورد»؛ پس علي علیهالسلام آمد و رسول خدا صلیالله عليه وآله فرمود: « خدايا علي علیهالسلام را دوست بدار».الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج7، ص82، ح6437، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م. | از سفينه خادم رسول خدا صلیالله عليه وآله نقل شده است كه براي رسول خدا مرغي آوردند، آن حضرت فرمود: «پروردگارا ! محبوبترین مخلوق در نزد خودت را بياور تا با من از اين مرغ بخورد»؛ پس علي علیهالسلام آمد و رسول خدا صلیالله عليه وآله فرمود: « خدايا علي علیهالسلام را دوست بدار».<ref>الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج7، ص82، ح6437، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.</ref> | ||
بررسي سند روايت: | بررسي سند روايت: | ||
عبيد العجلي: عبيد العجلی. الحافظ الإمام المجود أبو علي الحسين بن محمد بن حاتم البغدادي تلميذ يحيي بن معين. | عبيد العجلي: عبيد العجلی. الحافظ الإمام المجود أبو علي الحسين بن محمد بن حاتم البغدادي تلميذ يحيي بن معين. | ||
قال الخطيب: كان ثقة متقنا حافظا. | قال الخطيب: كان ثقة متقنا حافظا.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج14، ص90، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref> | ||
وقال أحمد بن المنادي: كان من المتقدمين في حفظ المسند خاصة. | وقال أحمد بن المنادي: كان من المتقدمين في حفظ المسند خاصة. | ||
عبيد العجل، حافظ، پيشوا، كسي كه خيلي خوب حفظ مي كرد و شاگرد يحيي بن معين بود. خطيب گفته: او ثقه، استوار و حافظ بود. احمد بن منادي گفته: او از پيشروان در حفظ روايات مسند بود. | عبيد العجل، حافظ، پيشوا، كسي كه خيلي خوب حفظ مي كرد و شاگرد يحيي بن معين بود. خطيب گفته: او ثقه، استوار و حافظ بود. احمد بن منادي گفته: او از پيشروان در حفظ روايات مسند بود. | ||
إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيْدٍ الْجَوْهَرِيُّ: از روات صحيح مسلم: | إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيْدٍ الْجَوْهَرِيُّ: از روات صحيح مسلم: | ||
ذهبي در شرح حال او مینویسد: | ذهبي در شرح حال او مینویسد: | ||
إبراهيم بن سعيد الجوهري الحافظ أبو اسحاق البغدادي أحد الاعلام سمع ابن عيينة وابا معاوية وعنه الستة سوي البخاري وابو حاتم وابن صاعد وخلق. | إبراهيم بن سعيد الجوهري الحافظ أبو اسحاق البغدادي أحد الاعلام سمع ابن عيينة وابا معاوية وعنه الستة سوي البخاري وابو حاتم وابن صاعد وخلق. | ||
قال الخطيب كان ثقة ثبتا مكثرا صنف المسند. وقال أبو العباس البراثي قال أحمد بن حنبل: هو كثير الكتاب اكتبوا عنه. وقال النسائي ثقة. | قال الخطيب كان ثقة ثبتا مكثرا صنف المسند. وقال أبو العباس البراثي قال أحمد بن حنبل: هو كثير الكتاب اكتبوا عنه. وقال النسائي ثقة.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج1، ص154 ـ 155، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.</ref> | ||
ابراهيم بن سعيد الجوهري، حافظ ابوإسحاق بغدادي، يكي از مشاهير بود. تمام نويسندگان صحاح سته ـ غير از بخاري ـ از او روايت نقل کردهاند. خطيب گفته: او ثقه و مورد اعتماد بود، زياد روايت نقل مي كرد و كتاب مسند داشته نوشته است. ابوالعباس براثي از احمد بن حنبل نقل كرده كه گفت: او كتاب زيادي داشت، از او روايت نقل كنيد، نسائي گفته: او ثقه بود. | ابراهيم بن سعيد الجوهري، حافظ ابوإسحاق بغدادي، يكي از مشاهير بود. تمام نويسندگان صحاح سته ـ غير از بخاري ـ از او روايت نقل کردهاند. خطيب گفته: او ثقه و مورد اعتماد بود، زياد روايت نقل مي كرد و كتاب مسند داشته نوشته است. ابوالعباس براثي از احمد بن حنبل نقل كرده كه گفت: او كتاب زيادي داشت، از او روايت نقل كنيد، نسائي گفته: او ثقه بود. | ||
خود ذهبي بعد از روايتي كه در مذمت او وارد شده میگوید: | خود ذهبي بعد از روايتي كه در مذمت او وارد شده میگوید: | ||
قلت: لا عبرة بهذا وإبراهيم حجة بلا ريب. | قلت: لا عبرة بهذا وإبراهيم حجة بلا ريب. | ||
من مي گويم: اين اشكال ارزش توجه ندارد، ابراهيم بدون ترديد حجت (كسي كه سيصد هزار روايت با سند، متن و تاريخ روايت حفظ بوده ـ بود. | من مي گويم: اين اشكال ارزش توجه ندارد، ابراهيم بدون ترديد حجت (كسي كه سيصد هزار روايت با سند، متن و تاريخ روايت حفظ بوده ـ بود. | ||
ابن حجر عسقلاني در باره او میگوید: | ابن حجر عسقلاني در باره او میگوید: | ||
إبراهيم بن سعيد الجوهري أبو إسحاق الطبري نزيل بغداد ثقة حافظ تكلم فيه بلا حجة من العاشرة مات في حدود الخمسين م 4 | إبراهيم بن سعيد الجوهري أبو إسحاق الطبري نزيل بغداد ثقة حافظ تكلم فيه بلا حجة من العاشرة مات في حدود الخمسين م 4<ref>العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص89، رقم:179، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.</ref> | ||
ابراهيم بن سعيد، ساكن بغداد، مورد اعتماد و حافظ بود. در باره او بدون مدرك و دليل سخن گفته شده (ايراد گرفته اند). | ابراهيم بن سعيد، ساكن بغداد، مورد اعتماد و حافظ بود. در باره او بدون مدرك و دليل سخن گفته شده (ايراد گرفته اند). | ||
حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ از روات بخاري و مسلم: | حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ از روات بخاري و مسلم: | ||
الحسين بن محمد بن بهرام التميمي أبو أحمد أو أبو علي المروذي بتشديد الراء وبذال معجمة نزيل بغداد ثقة من التاسعة مات سنة ثلاث عشرة أو بعدها بسنة أو سنتين ع | الحسين بن محمد بن بهرام التميمي أبو أحمد أو أبو علي المروذي بتشديد الراء وبذال معجمة نزيل بغداد ثقة من التاسعة مات سنة ثلاث عشرة أو بعدها بسنة أو سنتين ع<ref>تقريب التهذيب ج1، ص168، رقم:1345</ref> | ||
حسين بن محمد بن بهرام، ساكن بغداد و مورداعتماد بود. | حسين بن محمد بن بهرام، ساكن بغداد و مورداعتماد بود. | ||
سُلَيْمَانُ بْنُ قَرْمٍ: از روات بخاري و مسلم: | سُلَيْمَانُ بْنُ قَرْمٍ: از روات بخاري و مسلم: | ||
ازآنجاییکه سليمان قرم روايات زيادي را در فضائل اهلالبیت علیهمالسلام نقل كرده، علماي اهلسنت او را تضعيف کردهاند، غافل از اين كه او از روات بخاري و مسلم است و اين دو كتاب كه از ديدگاه آنها صحیحترین كتاب! بعد از قرآن كريم است از او روايت دارند؛ به همين خاطر تلاش دوباره کردهاند كه او را توثيق نمايند؛ مثلاً شمسالدین ذهبي با اين كه در کتابهای ديگر او را تضعيف كرده است. اما نام او را در كتاب «ذكر من تلكم فيه وهو موثق» آورده است. | ازآنجاییکه سليمان قرم روايات زيادي را در فضائل اهلالبیت علیهمالسلام نقل كرده، علماي اهلسنت او را تضعيف کردهاند، غافل از اين كه او از روات بخاري و مسلم است و اين دو كتاب كه از ديدگاه آنها صحیحترین كتاب! بعد از قرآن كريم است از او روايت دارند؛ به همين خاطر تلاش دوباره کردهاند كه او را توثيق نمايند؛ مثلاً شمسالدین ذهبي با اين كه در کتابهای ديگر او را تضعيف كرده است. اما نام او را در كتاب «ذكر من تلكم فيه وهو موثق» آورده است. | ||
سليمان بن قرم أبو داود الضبي وهو ابن معاذ نسب إلي جده م د ت س وثقه أحمد وغيره... | سليمان بن قرم أبو داود الضبي وهو ابن معاذ نسب إلي جده م د ت س وثقه أحمد وغيره... | ||
سليمان بن قرم، احمد بن حنبل و ديگران او را توثيق کردهاند. | سليمان بن قرم، احمد بن حنبل و ديگران او را توثيق کردهاند.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقيق: محمد شكور أمرير المياديني، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولي، 1406هـ.</ref> | ||
الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقيق: محمد شكور أمرير المياديني، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولي، 1406هـ. | |||
مزي در تهذيب الكمال تصريح مینویسد: | مزي در تهذيب الكمال تصريح مینویسد: | ||
استشهد به البخاري، وروي له الباقون سوي ابن ماجة. | استشهد به البخاري، وروي له الباقون سوي ابن ماجة.<ref>المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج12، ص53 ـ54، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.</ref> | ||
بخاري ـ به عنوان شاهد ـ و ديگر صاحبان صحاح سته، غير از ابن ماجه از او روايت کردهاند. | بخاري ـ به عنوان شاهد ـ و ديگر صاحبان صحاح سته، غير از ابن ماجه از او روايت کردهاند. | ||
بههرحال همين كه او در بخاري و مسلم روايت دارد، كفايت میکند و وثاقت او ثابت میشود. | بههرحال همين كه او در بخاري و مسلم روايت دارد، كفايت میکند و وثاقت او ثابت میشود. | ||
فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ فطر بن خليفه نيز بهخاطر اين كه شيعه بوده، تضعيف شده است؛ اما چون از روات بخاري است، علماي متأخر علم رجال از تضعيف او پشيمان شده و تلاش کردهاند كه او را توثيق كنند، ذهبي در كتاب «ذكر من تلكم فيه وهو موثق» در باره او مینویسد: | فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ فطر بن خليفه نيز بهخاطر اين كه شيعه بوده، تضعيف شده است؛ اما چون از روات بخاري است، علماي متأخر علم رجال از تضعيف او پشيمان شده و تلاش کردهاند كه او را توثيق كنند، ذهبي در كتاب «ذكر من تلكم فيه وهو موثق» در باره او مینویسد: | ||
فطر بن خليفة م. صدوق وثق وقال الجوزجاني زائغ غير ثقة وقال الدارقطني زائغ لا يحتج به وغمزه ابن المديني له في البخاري حديث. | فطر بن خليفة م. صدوق وثق وقال الجوزجاني زائغ غير ثقة وقال الدارقطني زائغ لا يحتج به وغمزه ابن المديني له في البخاري حديث. | ||
فطر بن خليفه، از روات مسلم، راستگو بود و توثيق شده است. جوزجاني گفته رواياتش منحرف و غير قابل اعتماد بوده، دارقطني گفته منحرف بود و به روايات او احتجاج نمیشود، ابن مديني نيز به او اشكال گرفته؛ اما در بخاري يك روايت دارد. | فطر بن خليفه، از روات مسلم، راستگو بود و توثيق شده است. جوزجاني گفته رواياتش منحرف و غير قابل اعتماد بوده، دارقطني گفته منحرف بود و به روايات او احتجاج نمیشود، ابن مديني نيز به او اشكال گرفته؛ اما در بخاري يك روايت دارد.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق، ج1، ص151، رقم:277، تحقيق: محمد شكور أمرير المياديني، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء ، الطبعة: الأولي، 1406هـ</ref> | ||
الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق، ج1، ص151، رقم:277، تحقيق: محمد شكور أمرير المياديني، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء ، الطبعة: الأولي، 1406هـ | |||
و در كتاب الكاشف مینویسد: | و در كتاب الكاشف مینویسد: | ||
فطر بن خليفة المخزومي مولاهم الحناط عن أبي الطفيل وعطاء الشيبي ومولاه عمرو بن حريث الصحابي وعن مجاهد والشعبي وعنه القطان ويحيي بن آدم وخلق شيعي جلد وثقه أحمد وابن معين. | فطر بن خليفة المخزومي مولاهم الحناط عن أبي الطفيل وعطاء الشيبي ومولاه عمرو بن حريث الصحابي وعن مجاهد والشعبي وعنه القطان ويحيي بن آدم وخلق شيعي جلد وثقه أحمد وابن معين. | ||
فطر بن خليفه، احمد بن حنبل و يحيي بن معين او را توثيق کردهاند. | فطر بن خليفه، احمد بن حنبل و يحيي بن معين او را توثيق کردهاند.<ref>الكاشف ج2، ص125، رقم:4494</ref> | ||
الكاشف ج2، ص125، رقم:4494 | عَبْد الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نُعْمٍ از روات بخاري و مسلم.عبد الرحمن بن أبي نعم. الإمام الحجة القدوة الرباني أبو الحكم البجلي الكوفي.<ref>سير أعلام النبلاء ج5، ص62</ref>عبد الرحمن بن أبي نعم، پيشوا، حجت و رهبر رباني بود. | ||
عَبْد الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نُعْمٍ از روات بخاري و مسلم. | |||
عبد الرحمن بن أبي نعم. الإمام الحجة القدوة الرباني أبو الحكم البجلي الكوفي. | |||
سير أعلام النبلاء ج5، ص62 | |||
عبد الرحمن بن أبي نعم، پيشوا، حجت و رهبر رباني بود. | |||
بنابراين تمام روات اين روايت موثق بودند؛ پس در صحت روايت هيچ ترديدي نيست. | بنابراين تمام روات اين روايت موثق بودند؛ پس در صحت روايت هيچ ترديدي نيست. | ||
راوی دوم سدي كبير | ===== راوی دوم سدي كبير ===== | ||
روايت دوم: سدي كبير از أنس بن مالك ابويعلي حنبلي در مسند خود و نسائي در خصائص اميرمؤمنان علیهالسلام نقل کردهاند: | روايت دوم: سدي كبير از أنس بن مالك ابويعلي حنبلي در مسند خود و نسائي در خصائص اميرمؤمنان علیهالسلام نقل کردهاند: | ||
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِيَّ (ص) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ. أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج7، ص105، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولي، 1404 هـ - | حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِيَّ (ص) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ. <ref>أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج7، ص105، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولي، 1404 هـ - 1984م؛النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج1، ص29، ح10، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ.</ref> | ||
از أنس بن مالك نقل شده است كه در نزد رسول خدا صلیالله عليه وآله مرغي بود؛ پس فرمود: خدايا محبوبترین مخلوقت را بياور تا با من از اين مرغ بخورد؛ پس ابوبكر آمد، رسول خدا او را بازگرداند، عمر نيز آمد و باز رسول خدا او را رد كرد؛ سپس علي علیهالسلام آمد و رسول خدا صلیالله عليه وآله به او اجازه داد. | از أنس بن مالك نقل شده است كه در نزد رسول خدا صلیالله عليه وآله مرغي بود؛ پس فرمود: خدايا محبوبترین مخلوقت را بياور تا با من از اين مرغ بخورد؛ پس ابوبكر آمد، رسول خدا او را بازگرداند، عمر نيز آمد و باز رسول خدا او را رد كرد؛ سپس علي علیهالسلام آمد و رسول خدا صلیالله عليه وآله به او اجازه داد. | ||
همين روايت را با همين سند إبن أثير و إبن عساكر از ابويعلي نقل کردهاند؛ اما در نقل اين دو نفر از عثمان و ابوبكر نام برده شده كه رسول خدا صلیالله عليه وآله اجازه ورود به آنها را نداده است: | همين روايت را با همين سند إبن أثير و إبن عساكر از ابويعلي نقل کردهاند؛ اما در نقل اين دو نفر از عثمان و ابوبكر نام برده شده كه رسول خدا صلیالله عليه وآله اجازه ورود به آنها را نداده است: | ||
أَنبأَنا المنصور بن أَبي الحسن الفقيه بإِسناده إِلي أَبي يعلي: حدثنا الحسن بن حماد، حدثنا مسهر بن عبدالملک، ثقة، حدثنا عيسي بن عمر، عن السدي، عن أَنس بن مالك: أَن النبي كان عنده طائر، فقال: اللهم ائتني بأحب خلقك إِليك يأكل معي من هذا الطائر. فجاءَ أَبو بكر فرده ثم جاءَ عثمان فرده، فجاءَ علي فأَذن له. | أَنبأَنا المنصور بن أَبي الحسن الفقيه بإِسناده إِلي أَبي يعلي: حدثنا الحسن بن حماد، حدثنا مسهر بن عبدالملک، ثقة، حدثنا عيسي بن عمر، عن السدي، عن أَنس بن مالك: أَن النبي كان عنده طائر، فقال: اللهم ائتني بأحب خلقك إِليك يأكل معي من هذا الطائر. فجاءَ أَبو بكر فرده ثم جاءَ عثمان فرده، فجاءَ علي فأَذن له. | ||
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج4، ص120، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م. | <ref>ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج4، ص120، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م.ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص254، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.</ref> | ||
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص254، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995. | |||
ازآنجاییکه اجازه ورود ندادن به خلفاي سه گانه، نقيصه بزرگي براي آنها محسوب میشود و دست كم برتري اميرمؤمنان علیهالسلام را بر اين سه خليفه به صورت قطعي و مشخص ثابت میکند، برخي از علماي اهلسنت كه خيال مي کردهاند مي توانند اين نقيصه بزرگ را كه در كتب اهلسنت آمده است از خلفاي سه گانه دور كنند، به جاي نام هر يك از آنها از كلمه «رجل» استفاده کردهاند؛ درحالیکه سند همان سندي است كه ابويعلي آورده است. | ازآنجاییکه اجازه ورود ندادن به خلفاي سه گانه، نقيصه بزرگي براي آنها محسوب میشود و دست كم برتري اميرمؤمنان علیهالسلام را بر اين سه خليفه به صورت قطعي و مشخص ثابت میکند، برخي از علماي اهلسنت كه خيال مي کردهاند مي توانند اين نقيصه بزرگ را كه در كتب اهلسنت آمده است از خلفاي سه گانه دور كنند، به جاي نام هر يك از آنها از كلمه «رجل» استفاده کردهاند؛ درحالیکه سند همان سندي است كه ابويعلي آورده است. | ||
عبدالله بن عدي جرجاني در الكامل في الضعفاء، مطهر بن طاهر مقدسي در ذخيرة الحفاظ و ابن جوزي حنبلي در العلل المتناهيه اين اشتباه بزرگ را مرتكب شده اند: | عبدالله بن عدي جرجاني در الكامل في الضعفاء، مطهر بن طاهر مقدسي در ذخيرة الحفاظ و ابن جوزي حنبلي در العلل المتناهيه اين اشتباه بزرگ را مرتكب شده اند: | ||
... عن إسماعيل بن عبد الرحمن السدي عن أنس بن مالك ان النبي صلیالله عليه وسلم كان عنده طائر فقال اللهم آتني بأحب خلقك إليك يأكل معي هذا الطائر فجاء رجل فرده ثم جاء رجل فرده ثم جاء علي بن أبي طالب فأذن له فأكل معه قال الشيخ وهذا من هذا الطريق ما أعلم رواه غير مسهر ولمسهر غير ما ذكرت وليس بالكثير | ... عن إسماعيل بن عبد الرحمن السدي عن أنس بن مالك ان النبي صلیالله عليه وسلم كان عنده طائر فقال اللهم آتني بأحب خلقك إليك يأكل معي هذا الطائر فجاء رجل فرده ثم جاء رجل فرده ثم جاء علي بن أبي طالب فأذن له فأكل معه قال الشيخ وهذا من هذا الطريق ما أعلم رواه غير مسهر ولمسهر غير ما ذكرت وليس بالكثير | ||
الجرجاني، عبدالله بن عدي بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفاي365هـ)، الكامل في ضعفاء الرجال، ج6، ص457، تحقيق: يحيي مختار غزاوي، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ - 1988م | <ref>الجرجاني، عبدالله بن عدي بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفاي365هـ)، الكامل في ضعفاء الرجال، ج6، ص457، تحقيق: يحيي مختار غزاوي، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ - 1988م</ref> | ||
... حديث: إن النبي ( كان عنده طائر فقال: «اللهم ائنني بأحب خلقك إليك يأكل معي هذا الطائر»؛ فجاء رجل، فرده، ثم جاء رجل، فرده، ثم جاء علي بن أبي طالب، فإذن له، فاكل معه. | ... حديث: إن النبي ( كان عنده طائر فقال: «اللهم ائنني بأحب خلقك إليك يأكل معي هذا الطائر»؛ فجاء رجل، فرده، ثم جاء رجل، فرده، ثم جاء علي بن أبي طالب، فإذن له، فاكل معه.<ref>المقدسي، مطهر بن طاهر (متوفاي507 هـ)، ذخيرة الحفاظ، ج2، ص818، ح 1597، تحقيق: د.عبد الرحمن الفريوائي، ناشر: دار السلف - الرياض، الطبعة: الأولي، 1416 هـ -1996م.</ref> | ||
المقدسي، مطهر بن طاهر (متوفاي507 هـ)، ذخيرة الحفاظ، ج2، ص818، ح 1597، تحقيق: د.عبد الرحمن الفريوائي، ناشر: دار السلف - الرياض، الطبعة: الأولي، 1416 هـ -1996م. | |||
... عن اسماعيل بن عبدالرحمن السدي عن انس ان النبي صلیالله عليه وسلم كان عنده طائر فقال اللهم ائتني بأحب خلقك اليك يأكل معي من هذا الطير فجاء رجل فرده ثم جاء علي بن أبي طالب فأذن له فأكل معه | ... عن اسماعيل بن عبدالرحمن السدي عن انس ان النبي صلیالله عليه وسلم كان عنده طائر فقال اللهم ائتني بأحب خلقك اليك يأكل معي من هذا الطير فجاء رجل فرده ثم جاء علي بن أبي طالب فأذن له فأكل معه<ref>ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، العلل المتناهية في الأحاديث الواهية، ج1، ص229، تحقيق: خليل الميس، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1403هـ.</ref> | ||
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، العلل المتناهية في الأحاديث الواهية، ج1، ص229، تحقيق: خليل الميس، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1403هـ. | |||
غافل از اين كه ممكن است ديگر علماي سني با نقل درست روايت، ميزان امانت داري اين افراد را براي همگان روشن نمايند. | غافل از اين كه ممكن است ديگر علماي سني با نقل درست روايت، ميزان امانت داري اين افراد را براي همگان روشن نمايند. | ||
بررسي سند روايت: الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ: الحسن بن حماد الضبي الكوفي عن المطلب بن زياد والمحاربي وعنه أبو يعلي والسراج والنسائي بواسطة ثقة توفي 238 س. | بررسي سند روايت: الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ: الحسن بن حماد الضبي الكوفي عن المطلب بن زياد والمحاربي وعنه أبو يعلي والسراج والنسائي بواسطة ثقة توفي 238 س.<ref>الكاشف ج1، ص323، رقم: 1025</ref> | ||
حسين بن حماد، ثقه بود. | حسين بن حماد، ثقه بود. | ||
مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک: خود ابويعلي او را در اصل روايت توثيق كرده است؛ پس نيازي به بررسي بيشتر نيست. | مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک: خود ابويعلي او را در اصل روايت توثيق كرده است؛ پس نيازي به بررسي بيشتر نيست. | ||
عِيسَي بْنُ عُمَرَ: عيسي بن عمر الأسدي الكوفي المقرئ صاحب الحروف ويعرف بالهمداني لا عيسي بن عمر البصري الثقفي صاحب النحو عن عطاء وعمرو بن مرة والمسيب بن عبد خير وعنه الفريابي وعبيد الله وخلاد بن يحيي وخلق قال أحمد ليس به بأس مات 156 ت س | عِيسَي بْنُ عُمَرَ: عيسي بن عمر الأسدي الكوفي المقرئ صاحب الحروف ويعرف بالهمداني لا عيسي بن عمر البصري الثقفي صاحب النحو عن عطاء وعمرو بن مرة والمسيب بن عبد خير وعنه الفريابي وعبيد الله وخلاد بن يحيي وخلق قال أحمد ليس به بأس مات 156 ت س<ref>الكاشف ج2، ص111، رقم:4390</ref> | ||
عيسي بن عمر... احمد بن حنبل گفته: اشكالي در او نيست. | عيسي بن عمر... احمد بن حنبل گفته: اشكالي در او نيست. | ||
إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ: از راويان مسلم و ساير صحاح سته: | إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ: از راويان مسلم و ساير صحاح سته: | ||
إسماعيل بن عبد الرحمن الأعور السدي الكوفي مولي زينب بنت قيس بن مخرمة من بني عبد مناف قرشي سمع أنسا ومرة الهمداني سمع منه شعبة والثوري وزائدة قال لنا مسدد حدثنا يحيي قال سمعت بن أبي خالد يقول السدي أعلم بالقرآن من الشعبي قال علي وسمعت يحيي يقول ما رأيت أحدا يذكر السدي الا بخير وما تركه أحد. | إسماعيل بن عبد الرحمن الأعور السدي الكوفي مولي زينب بنت قيس بن مخرمة من بني عبد مناف قرشي سمع أنسا ومرة الهمداني سمع منه شعبة والثوري وزائدة قال لنا مسدد حدثنا يحيي قال سمعت بن أبي خالد يقول السدي أعلم بالقرآن من الشعبي قال علي وسمعت يحيي يقول ما رأيت أحدا يذكر السدي الا بخير وما تركه أحد.<ref>البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، التاريخ الكبير، ج1، ص361، رقم: 1145، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر.</ref> | ||
اسماعيل بن عبد الرحمن... يحيي گفته كه از إبن أبي خالد شنيدم كه مي گفت: سدي در قرآن از شعبي داناتر بود. علي بن مديني گفته كه از يحيي بن معين شنيدم كه مي گفت: نديدم كسي را كه از سدي جز به نيكي ياد كند و نديدم كه كسي روايت او را ترك نمايد. | اسماعيل بن عبد الرحمن... يحيي گفته كه از إبن أبي خالد شنيدم كه مي گفت: سدي در قرآن از شعبي داناتر بود. علي بن مديني گفته كه از يحيي بن معين شنيدم كه مي گفت: نديدم كسي را كه از سدي جز به نيكي ياد كند و نديدم كه كسي روايت او را ترك نمايد. | ||
مزي بعد از نقل دیدگاههای علماي رجال در باره سدي، مینویسد: | مزي بعد از نقل دیدگاههای علماي رجال در باره سدي، مینویسد: | ||
روي له الجماعة سوي البخاري. | روي له الجماعة سوي البخاري.<ref>المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال،ج3، ص138، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.</ref> | ||
تمام نويسندگان صحاح سته، غير از بخاري، از او روايت نقل کردهاند. | تمام نويسندگان صحاح سته، غير از بخاري، از او روايت نقل کردهاند. | ||
بنابراين سند اين روايت نيز كاملا صحيح است. | بنابراين سند اين روايت نيز كاملا صحيح است. | ||
راوی سوم يحيي بن كثير | ===== راوی سوم يحيي بن كثير ===== | ||
روايت سوم: يحيي بن كثير از أنس بن مالك ابوالقاسم طبراني در المعجم الكبير مینویسد: | روايت سوم: يحيي بن كثير از أنس بن مالك ابوالقاسم طبراني در المعجم الكبير مینویسد: | ||
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: نا سَلَمَةُ بْنُ شَبِيبٍ، قَالَ: نا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَنَا الأَوْزَاعِيُّ، عَنْ يَحْيَي بْنِ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: أَهْدَتْ أُمُّ أَيْمَنَ إِلَي النَّبِيِّ (ص) طَائِرًا بَيْنَ رَغِيفَيْنِ، فَجَاءَ النَّبِيُّ (ص) فَقَالَ: " هَلْ عِنْدَكُمْ شَيْءٌ؟ " فَجَاءَتْهُ بِالطَّائِرِ، فَرَفَعَ يَدَيْهِ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ، يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ "، فَجَاءَ عَلِيٌّ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) مَشْغُولٌ، وَإِنَّمَا دَخَلَ النَّبِيُّ (ص) آنِفًا، فَثَبَقَ النَّبِيُّ (ص) مِنَ الطَّائِرِ شَيْئًا، ثُمَّ رَفَعَ يَدِهِ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ "، فَجَاءَ عَلِيٌّ، فَارْتَفَعَ الصَّوْتُ بَيْنِي وَبَيْنَهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ (ص): " أَدْخِلْهُ مَنْ كَانَ "، فَدَخَلَ، فَقَالَ النَّبِيُّ (ص): " وَالِي يَا رَبِّ " ثَلاثَ مَرَّاتٍ، فَأَكَلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَتَّي فَرَغَا.<ref>الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الأوسط، ج2، ص207، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة - 1415هـ.</ref> از أنس بن مالك نقل شده است كه گفت: ام أيمن مرغي را در ميان دو تكه نان به رسول خدا صلیالله عليه وآله هديه كرد؛ وقتي رسول خدا صلیالله عليه وآله آمد سؤال كرد: آيا چيزي در نزد شما هست؟ پس مرغ را آ وردند؛ آن حضرت دستانش را بلند كرد و فرمود: خدايا محبوبترین خلائق در نزد خودت را بياور تا با من از اين مرغ بخورد؛ پس علي علیهالسلام آمد، من گفتم: رسول خدا صلیالله عليه وآله مشغول است، مدتي بعد دو باره رسول خدا وارد شد و كمي از مرغ را خود و دوباره دعا كرد: خدايا محبوبترین خلائق نزد خودت را بياور تا با من از اين مرغ بخورد؛ پس علي علیهالسلام آمد، بين من و او سر و صدا شد؛ پس رسول خدا گفت: هر كس كه هست بگذار وارد شود، پس داخل شد، رسول خدا صلیالله عليه وآله فرمود: پروردگارا او را دوست بدار. اين سخن را سه بار تكرار كرد؛ پس علي با پيامبر از آن مرغ خورد تا هر دو دست كشيدند. | |||
بررسي سند روايت: أحمد بن محمد بن عبد العزيز بن الجعد الوشاء. الشيخ الثقة العالم أبو بكر أحمد بن محمد بن عبدالعزيز بن الجعد الوشاء البغدادي... وقد قال الدارقطني لا بأس به. | بررسي سند روايت: أحمد بن محمد بن عبد العزيز بن الجعد الوشاء. الشيخ الثقة العالم أبو بكر أحمد بن محمد بن عبدالعزيز بن الجعد الوشاء البغدادي... وقد قال الدارقطني لا بأس به.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج14، ص148، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref> | ||
الوشاء، شيخ، مورد اعتماد، دانشمند و... دارقطني گفته: اشكالي در او نيست. | الوشاء، شيخ، مورد اعتماد، دانشمند و... دارقطني گفته: اشكالي در او نيست. | ||
سَلَمَةُ بْنُ شَبِيبٍ: از راويان صحيح مسلم است: | سَلَمَةُ بْنُ شَبِيبٍ: از راويان صحيح مسلم است: | ||
سلمة بن شبيب أبو عبد الرحمن النيسابوري الحافظ بمكة عن أبي أسامة ويزيد وعبد الرزاق وعنه مسلم والأربعة والروياني حجة مات 247 م 4 | سلمة بن شبيب أبو عبد الرحمن النيسابوري الحافظ بمكة عن أبي أسامة ويزيد وعبد الرزاق وعنه مسلم والأربعة والروياني حجة مات 247 م 4<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج1، ص453، رقم: 2034، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.</ref> | ||
سلمة بن شبيب، مسلم و چهار نفر ديگر نويسندگان صحاح از او روايت نقل کردهاند، او حجت بود. | سلمة بن شبيب، مسلم و چهار نفر ديگر نويسندگان صحاح از او روايت نقل کردهاند، او حجت بود. | ||
عَبْدُ الرَّزَّاقِ الصنعاني: از روات بخاري و مسلم است: | عَبْدُ الرَّزَّاقِ الصنعاني: از روات بخاري و مسلم است: | ||
عبد الرزاق بن همام بن نافع الحافظ أبو بكر الصنعاني أحد الأعلام عن بن جريج ومعمر وثور وعنه أحمد وإسحاق والرمادي والدبري صنف التصانيف مات عن خمس وثمانين سنة في 211 ع. | عبد الرزاق بن همام بن نافع الحافظ أبو بكر الصنعاني أحد الأعلام عن بن جريج ومعمر وثور وعنه أحمد وإسحاق والرمادي والدبري صنف التصانيف مات عن خمس وثمانين سنة في 211 ع.<ref>الكاشف ج1، ص651، رقم: 3362</ref> | ||
عبد الرزاق صنعاني، يكي از مشاهير بود. | عبد الرزاق صنعاني، يكي از مشاهير بود. | ||
عبد الرحمن بن عمرو الأوزاعي: از روات بخاري و مسلم: | عبد الرحمن بن عمرو الأوزاعي: از روات بخاري و مسلم: | ||
عبد الرحمن بن عمرو شيخ الإسلام أبو عمرو الأوزاعي الحافظ الفقيه الزاهد عن عطاء ومكحول ومحمد بن إبراهيم التيمي ورأي محمد بن سيرين وعنه قتادة ويحيي بن أبي كثير شيخاه وأبو عاصم والفريابي وكان رأسا في العلم والعبادة مات في الحمام في صفر 157 ع | عبد الرحمن بن عمرو شيخ الإسلام أبو عمرو الأوزاعي الحافظ الفقيه الزاهد عن عطاء ومكحول ومحمد بن إبراهيم التيمي ورأي محمد بن سيرين وعنه قتادة ويحيي بن أبي كثير شيخاه وأبو عاصم والفريابي وكان رأسا في العلم والعبادة مات في الحمام في صفر 157 ع<ref>الكاشف ج1، ص638، رقم: 3278</ref> | ||
عبد الرحمن بن عمرو، شيخ الإسلام، حافظ، فقيه و زاهد بود... او در علم و عبادت سرآمد همگان بود. | عبد الرحمن بن عمرو، شيخ الإسلام، حافظ، فقيه و زاهد بود... او در علم و عبادت سرآمد همگان بود. | ||
يحيي بن صالح بن المتوكل: از روات بخاري و مسلم است: | يحيي بن صالح بن المتوكل: از روات بخاري و مسلم است: | ||
يحيي بن أبي كثير الإمام أبو نصر اليمامي الطائي مولاهم أحد الأعلام عن جابر وأنس مرسلا وأبي سلمة وعنه هشام الدستوائي وهمام قال أيوب ما بقي علي وجه الأرض مثل يحيي بن أبي كثير قلت كان من العباد العلماء الأثبات مات 129 ع | يحيي بن أبي كثير الإمام أبو نصر اليمامي الطائي مولاهم أحد الأعلام عن جابر وأنس مرسلا وأبي سلمة وعنه هشام الدستوائي وهمام قال أيوب ما بقي علي وجه الأرض مثل يحيي بن أبي كثير قلت كان من العباد العلماء الأثبات مات 129 ع<ref>الكاشف ج2، ص373، رقم: 6235.</ref> | ||
يحيي بن أبي كثير، يكي از مشاهير بود. او از جابر و أنس بن مالك به صورت مرسل روايت نقل كرده است. | يحيي بن أبي كثير، يكي از مشاهير بود. او از جابر و أنس بن مالك به صورت مرسل روايت نقل كرده است. | ||
ايوب گفته: در روي زمين كسي همانند يحيي بن كثير باقي نمانده است. من مي گويم: او يكي دانشمندان عابد و استوار بود. | ايوب گفته: در روي زمين كسي همانند يحيي بن كثير باقي نمانده است. من مي گويم: او يكي دانشمندان عابد و استوار بود. | ||
البته اين ادعاي ذهبي كه روايت از او أنس بن مالك مرسل است، درست نيست؛ چرا كه به تصريح بزرگان علم حديث و رجال اهلسنت، او أنس بن مالك را ديده است؛ چنانچه مسلم نيشابوري در كتاب الكني والأسماء مینویسد: | البته اين ادعاي ذهبي كه روايت از او أنس بن مالك مرسل است، درست نيست؛ چرا كه به تصريح بزرگان علم حديث و رجال اهلسنت، او أنس بن مالك را ديده است؛ چنانچه مسلم نيشابوري در كتاب الكني والأسماء مینویسد: | ||
أبو نصر يحيي بن أبي كثير رأي أنسا سمع أبا سلمة وعبد الله بن أبي قتادة روي عنه أيوب وهشام والأوزاعي. | أبو نصر يحيي بن أبي كثير رأي أنسا سمع أبا سلمة وعبد الله بن أبي قتادة روي عنه أيوب وهشام والأوزاعي.<ref>النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، الكني والأسماء، ج2، ص836، رقم: 3382، تحقيق: عبد الرحيم محمد أحمد القشقري، ناشر: الجامعة الإسلامية ـ المدينة المنورة، الطبعة: الأولي، 1404هـ.</ref> | ||
ابونصر يحيي بن أبي كثير، أنس را ديده است. | ابونصر يحيي بن أبي كثير، أنس را ديده است. | ||
و مزي در تهذيب الكمال در باب اساتيد او مینویسد: | و مزي در تهذيب الكمال در باب اساتيد او مینویسد: | ||
وأنس بن مالك (س) وقد رآه. | وأنس بن مالك (س) وقد رآه.<ref>المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج31، ص505، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.</ref> | ||
از أنس بن مالك روايت نقل كرده و او را ديده است. | از أنس بن مالك روايت نقل كرده و او را ديده است. | ||
حاكم نيشابوري بعد از روايت «أن النبي صلیالله عليه وسلم كان إذا أفطر عند أهل بيت قال أفطر عندكم الصائمون» مینویسد: | حاكم نيشابوري بعد از روايت «أن النبي صلیالله عليه وسلم كان إذا أفطر عند أهل بيت قال أفطر عندكم الصائمون» مینویسد: | ||
قال أبو عبدالله: قد ثبت عندنا من غير وجه رواية يحيي بن أبي كثير عن أنس بن مالك إلا أنه لم يسمع منه هذا الحديث وله علة. | قال أبو عبدالله: قد ثبت عندنا من غير وجه رواية يحيي بن أبي كثير عن أنس بن مالك إلا أنه لم يسمع منه هذا الحديث وله علة.<ref>الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، معرفة علوم الحديث، ج1، ص117، تحقيق: السيد معظم حسين، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1397هـ - 1977م.</ref> | ||
براي ما به چندين دليل ثابت شده است كه يحيي بن أبي كثير از أنس بن مالك روايت كرده است؛ البته او اين روايت (أن النبي (ص) كان اذا افطر...» را از أنس نشنيده است و آن هم دليل خاص دارد. | براي ما به چندين دليل ثابت شده است كه يحيي بن أبي كثير از أنس بن مالك روايت كرده است؛ البته او اين روايت (أن النبي (ص) كان اذا افطر...» را از أنس نشنيده است و آن هم دليل خاص دارد. | ||
و دارقطني نيز بعد از همان روايت میگوید: | و دارقطني نيز بعد از همان روايت میگوید: | ||
ولا شك أن يحيي بن أبي كثير رأي أنسا ولكنه لم يسمع منه هذا الحديث والدليل علي ذلك ما رواه ابن المبارك عن هشام عن يحيي قال: حدثت عن أنس. | ولا شك أن يحيي بن أبي كثير رأي أنسا ولكنه لم يسمع منه هذا الحديث والدليل علي ذلك ما رواه ابن المبارك عن هشام عن يحيي قال: حدثت عن أنس.<ref>الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاي 385هـ)، العلل الواردة في الأحاديث النبوية، ج1، ص45، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله السلفي، ناشر: دار طيبة - الرياض، الطبعة: الأولي، 1405 - 1985م.</ref> | ||
ترديدي نيست كه يحيي بن أبي كثير أنس را ديده؛ اما اين روايت را از أنس نشنيده است، دليل آن نيز روايتي است كه ابن مالك از هشام از يحيي نقل كرده است كه گفته: براي من از أنس نقل شده كه... | ترديدي نيست كه يحيي بن أبي كثير أنس را ديده؛ اما اين روايت را از أنس نشنيده است، دليل آن نيز روايتي است كه ابن مالك از هشام از يحيي نقل كرده است كه گفته: براي من از أنس نقل شده كه... | ||
روايت صحيح السندي در منابع اهلسنت وارد شده است كه او أنس بن مالك را ديده است، إبن أبي شيبه در كتاب المصنف خود مینویسد: | روايت صحيح السندي در منابع اهلسنت وارد شده است كه او أنس بن مالك را ديده است، إبن أبي شيبه در كتاب المصنف خود مینویسد: | ||
حدثنا عِيسَي بن يُونُسَ عن الأَوْزَاعِيِّ عن يحيي بن أبي كَثِيرٍ قال رَأَيْتُ أَنَسَ بن مَالِكٍ في الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ قد نَصَبَ عَصًا يُصَلِّي إلَيْهَا. | حدثنا عِيسَي بن يُونُسَ عن الأَوْزَاعِيِّ عن يحيي بن أبي كَثِيرٍ قال رَأَيْتُ أَنَسَ بن مَالِكٍ في الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ قد نَصَبَ عَصًا يُصَلِّي إلَيْهَا.<ref>إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبدالله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج1، ص248، ح2853، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.</ref> | ||
از يحيي بن أبي كثير نقل شده است كه أنس را در مسجد الحرام ديدم كه عصاي نصب كرده بود (جلوي خود گذاشته بود) و به طرف آن نماز مي خواند. | از يحيي بن أبي كثير نقل شده است كه أنس را در مسجد الحرام ديدم كه عصاي نصب كرده بود (جلوي خود گذاشته بود) و به طرف آن نماز مي خواند. | ||
عيسي بن يونس كه اين قضيه را از اوزاعي نقل كرده، موثق است؛ چنانچه ذهبي در باره او میگوید: | عيسي بن يونس كه اين قضيه را از اوزاعي نقل كرده، موثق است؛ چنانچه ذهبي در باره او میگوید: | ||
عيسي بن يونس بن أبي إسحاق أحد الأعلام في الحفظ والعبادة عن أبيه وهشام بن عروة والأعمش وعنه حماد بن سلمة مع تقدمه وابن المديني وإسحاق وابن عرفة وأمم كان يحج سنة ويغزو سنة مات 187 ع. | عيسي بن يونس بن أبي إسحاق أحد الأعلام في الحفظ والعبادة عن أبيه وهشام بن عروة والأعمش وعنه حماد بن سلمة مع تقدمه وابن المديني وإسحاق وابن عرفة وأمم كان يحج سنة ويغزو سنة مات 187 ع.<ref>الكاشف،ج2، ص114، رقم: 4409</ref> | ||
عيسي بن يونس، يكي از مشاهير در حفظ و عبادت بود. | عيسي بن يونس، يكي از مشاهير در حفظ و عبادت بود. | ||
نتيجه: سند روايت كاملا صحيح و تمام راويان آن موثق هستند و اشكالي كه ذهبي داشت نيز جواب داده شد. | نتيجه: سند روايت كاملا صحيح و تمام راويان آن موثق هستند و اشكالي كه ذهبي داشت نيز جواب داده شد. | ||
راوی چهارم عثمان الطويل | |||
===== راوی چهارم عثمان الطويل ===== | |||
روايت چهارم: عثمان الطويل از أنس بن مالك محمد بن إسماعيل بخاري در التاريخ الكبير خود مینویسد: | روايت چهارم: عثمان الطويل از أنس بن مالك محمد بن إسماعيل بخاري در التاريخ الكبير خود مینویسد: | ||
قَالَ لِي مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: ثنا زُهَيْرٌ، قَالَ: ثنا عُثْمَانُ الطَّوِيلُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: أُهْدِيَ لِلنَّبِيِّ (ص) طَائِرٌ كَانَ يُعْجِبُهُ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ هَذَا الطَّيْرَ "، فَاسْتَأْذَنَ عَلِيٌّ فَسَمِعَ كَلامَهُ، فَقَالَ: " ادْخُلْ ". | قَالَ لِي مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: ثنا زُهَيْرٌ، قَالَ: ثنا عُثْمَانُ الطَّوِيلُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: أُهْدِيَ لِلنَّبِيِّ (ص) طَائِرٌ كَانَ يُعْجِبُهُ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ هَذَا الطَّيْرَ "، فَاسْتَأْذَنَ عَلِيٌّ فَسَمِعَ كَلامَهُ، فَقَالَ: " ادْخُلْ ". | ||
ولا يُعْرَفُ لِعُثْمَانَ سَمَاعٌ مِنْ أَنَسٍ وَقَالَ إِسْحَاقُ بْنُ يُوسُفَ، عَنْ عبدالملک: هُوَ ابْنُ أَبِي سُلَيْمَانَ، عَنْ أَنَسٍ، شَهِدَ النَّبِيّ (ص) بِهَذَا، مُرْسَلٌ. | ولا يُعْرَفُ لِعُثْمَانَ سَمَاعٌ مِنْ أَنَسٍ وَقَالَ إِسْحَاقُ بْنُ يُوسُفَ، عَنْ عبدالملک: هُوَ ابْنُ أَبِي سُلَيْمَانَ، عَنْ أَنَسٍ، شَهِدَ النَّبِيّ (ص) بِهَذَا، مُرْسَلٌ.<ref>البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، التاريخ الكبير، ج6، ص258، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر.</ref> | ||
از أنس بن مالك نقل شده است كه: مرغي را به رسول خدا صلیالله عليه وآله هديه دادند كه خوشش آمد؛ پس فرمود: خدايا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بياور تا با من از اين غذا بخورد. پس علي اجازه گرفت و رسول خدا صدايش را شنيد وفرمود: وارد شو. | از أنس بن مالك نقل شده است كه: مرغي را به رسول خدا صلیالله عليه وآله هديه دادند كه خوشش آمد؛ پس فرمود: خدايا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بياور تا با من از اين غذا بخورد. پس علي اجازه گرفت و رسول خدا صدايش را شنيد وفرمود: وارد شو. | ||
مشهور نيست كه عثمان از أنس روايت شنيده باشد. إسحاق بن يوسف از عبدالملک كه همان إبن أبي سليمان باشد، از أنس نقل كرده است كه رسول خدا به اين قضيه (أحب الخلق بودن علي علیهالسلام) شهادت داده است، اين روايت مرسل است. | مشهور نيست كه عثمان از أنس روايت شنيده باشد. إسحاق بن يوسف از عبدالملک كه همان إبن أبي سليمان باشد، از أنس نقل كرده است كه رسول خدا به اين قضيه (أحب الخلق بودن علي علیهالسلام) شهادت داده است، اين روايت مرسل است. | ||
علي بن عمر الحربي اين روايت را به صورت كامل تر نقل كرده است: | علي بن عمر الحربي اين روايت را به صورت كامل تر نقل كرده است: | ||
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ سِرَاجٍ الْمِصْرِيُّ، قَثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ فَهْدُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّخَّاسُ، قَثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَزِيدَ الْوَرْتَنِيسِيُّ، قَثَنَا زُهَيْرٌ، قَثَنَا عُثْمَانُ الطَّوِيلُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: أُهْدِيَ إِلَي النَّبِيِّ (ص) طَائِرٌ كَانَ يُعْجِبُهُ أَكْلُهُ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي " فَجَاءَ عَلِيٌّ علیهالسلام، فَقَالَ: اسْتَأذِنْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: مَا عَلَيْهِ إِذْنٌ، وَكُنْتُ أُحِبُّ أَنْ تَكُونَ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ، فَقَالَ: اسْتَأْذِنْ لِي عَلَيْهِ، فَسَمِعَ النَّبِيُّ (ص) كَلامَهُ، فَقَالَ: " ادْخُلْ يَا عَلِيُّ ". ثُمَّ قَالَ: " اللَّهُمَّ وَالِ، اللَّهُمَّ وَالِ ". | حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ سِرَاجٍ الْمِصْرِيُّ، قَثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ فَهْدُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّخَّاسُ، قَثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَزِيدَ الْوَرْتَنِيسِيُّ، قَثَنَا زُهَيْرٌ، قَثَنَا عُثْمَانُ الطَّوِيلُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: أُهْدِيَ إِلَي النَّبِيِّ (ص) طَائِرٌ كَانَ يُعْجِبُهُ أَكْلُهُ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي " فَجَاءَ عَلِيٌّ علیهالسلام، فَقَالَ: اسْتَأذِنْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: مَا عَلَيْهِ إِذْنٌ، وَكُنْتُ أُحِبُّ أَنْ تَكُونَ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ، فَقَالَ: اسْتَأْذِنْ لِي عَلَيْهِ، فَسَمِعَ النَّبِيُّ (ص) كَلامَهُ، فَقَالَ: " ادْخُلْ يَا عَلِيُّ ". ثُمَّ قَالَ: " اللَّهُمَّ وَالِ، اللَّهُمَّ وَالِ ".<ref>الحربي، علي بن عمر (متوفاي386هـ)، الثالث من الفوائد المنتقاة للحربي، ص4، ح15، تحقيق: قسم المخطوطات بشركة أفق للبرمجيات، ناشر: شركة أفق للبرمجيات ـ مصر، الطبعة: الأولي، 2004م</ref> | ||
از أنس بن مالك نقل شده است كه: مرغي را به رسول خدا صلیالله عليه وآله هديه دادند كه خوشش آمد؛ پس فرمود: خدايا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بياور تا با من از اين غذا بخورد. پس علي (علیهالسلام) آمد و فرمود: از رسول خدا اجازه ورود بگير؛ گفتم: فعلا نمیشود اجازه داد. من دوست داشتم كه اين شخص مردي از انصار باشد؛ پس علي رفت و دوباره بازگشت و فرمود: از رسول خدا اجازه ورود بگيرد؛ پس رسول خدا سخنش را شنيد و فرمود: اي علي وارد شو ! سپس فرمود: خدايا او را دوست بدار، خدايا او را دوست بدار. | از أنس بن مالك نقل شده است كه: مرغي را به رسول خدا صلیالله عليه وآله هديه دادند كه خوشش آمد؛ پس فرمود: خدايا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بياور تا با من از اين غذا بخورد. پس علي (علیهالسلام) آمد و فرمود: از رسول خدا اجازه ورود بگير؛ گفتم: فعلا نمیشود اجازه داد. من دوست داشتم كه اين شخص مردي از انصار باشد؛ پس علي رفت و دوباره بازگشت و فرمود: از رسول خدا اجازه ورود بگيرد؛ پس رسول خدا سخنش را شنيد و فرمود: اي علي وارد شو ! سپس فرمود: خدايا او را دوست بدار، خدايا او را دوست بدار. | ||
بررسي سند روايت: محمد بن يوسف الفريابي: الفريابي ع. محمد بن يوسف بن واقد بن عثمان الفريابي الإمام الحافظ شيخ الإسلام أبو عبدالله الضبي. | بررسي سند روايت: محمد بن يوسف الفريابي: الفريابي ع. محمد بن يوسف بن واقد بن عثمان الفريابي الإمام الحافظ شيخ الإسلام أبو عبدالله الضبي. | ||
قال أحمد كان رجلا صالحا صحب سفيان كتبت عنه بمكة. وقال العجلي الفريابي ثقة. وقال البخاري فيما حكاه عنه الدولابي حدثنا محمد بن يوسف وكان من أفضل أهل زمانه عن سفيان بحديث ذكر. وقال النسائي ثقة. وقال أبو زرعة الفريابي أحب إلي من يحيي بن يمان. وقال أبو حاتم ثقة صدوق. وسئل الدراقطني عنهم فوثقه وقدمه لفضله ونسكه علي قبيصة. وقال ابن زنجوية ما رأيت أورع من الفريابي. | قال أحمد كان رجلا صالحا صحب سفيان كتبت عنه بمكة. وقال العجلي الفريابي ثقة. وقال البخاري فيما حكاه عنه الدولابي حدثنا محمد بن يوسف وكان من أفضل أهل زمانه عن سفيان بحديث ذكر. وقال النسائي ثقة. وقال أبو زرعة الفريابي أحب إلي من يحيي بن يمان. وقال أبو حاتم ثقة صدوق. وسئل الدراقطني عنهم فوثقه وقدمه لفضله ونسكه علي قبيصة. وقال ابن زنجوية ما رأيت أورع من الفريابي.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج10، ص114، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref> | ||
فريابي، امام، حافظ و شيخ الإسلام بود. احمد بن حنبل گفته: او مرد صالحي بود، از همراهان سفيان ثوري بود و من در مكه از او روايت نوشته ام. عجلي گفته: فريابي ثقه بود. طبق نقل دولابي از ابويوسف از بخاري: او برترين فرد در زمان خود نسبت به روايت سفيان ثوري بود. نسائي گفته: ثقه بود. ابوزرعه گفته: او پيش از من يحيي بن يمان محبوب تر بود. ابوحاتم گفته: ثقه و راستگو بود. از دارقطني در باره او سؤال شد؛ پس او را توثيق كرد و او را بهخاطر فضل و پرهيزكاري از قبيصة بهتر دانيست؛ ابن زنجويه نيز گفته است با تقواتر از فريابي نديدم. | فريابي، امام، حافظ و شيخ الإسلام بود. احمد بن حنبل گفته: او مرد صالحي بود، از همراهان سفيان ثوري بود و من در مكه از او روايت نوشته ام. عجلي گفته: فريابي ثقه بود. طبق نقل دولابي از ابويوسف از بخاري: او برترين فرد در زمان خود نسبت به روايت سفيان ثوري بود. نسائي گفته: ثقه بود. ابوزرعه گفته: او پيش از من يحيي بن يمان محبوب تر بود. ابوحاتم گفته: ثقه و راستگو بود. از دارقطني در باره او سؤال شد؛ پس او را توثيق كرد و او را بهخاطر فضل و پرهيزكاري از قبيصة بهتر دانيست؛ ابن زنجويه نيز گفته است با تقواتر از فريابي نديدم. | ||
أحمد بن يزيد بن إبراهيم بن الورتنيس: از روات بخاري: | أحمد بن يزيد بن إبراهيم بن الورتنيس: از روات بخاري: | ||
23 أحمد بن يزيد بن إبراهيم الورتنيس خ عن فليح ضعفه أبو حاتم وقواه غيره. | 23 أحمد بن يزيد بن إبراهيم الورتنيس خ عن فليح ضعفه أبو حاتم وقواه غيره.<ref>ذكر من تكلم فيه وهو موثق ج1، ص40</ref> | ||
احمد بن يزيد، ابوحاتم او را تضعيف كرده؛ ولي ديگران تقويت کردهاند. | احمد بن يزيد، ابوحاتم او را تضعيف كرده؛ ولي ديگران تقويت کردهاند. | ||
مزي در تهذيب الكمال مینویسد: | مزي در تهذيب الكمال مینویسد: | ||
روي له البخاري. | روي له البخاري.<ref>المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال،ج1، ص521، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.</ref> | ||
بخاري از او روايت نقل كرده است. | بخاري از او روايت نقل كرده است. | ||
زهير بن معاوية: از روات بخاري، مسلم و ساير صحاح سته: | زهير بن معاوية: از روات بخاري، مسلم و ساير صحاح سته: | ||
زهير بن معاوية بن حديج الحافظ أبو خيثمة الجعفي الكوفي شيخ الجزيرة عن زياد بن علاقة ومنصور وعنه القطان وعلي بن الجعد ويحيي بن يحيي ثقة حجة توفي 173 ع | زهير بن معاوية بن حديج الحافظ أبو خيثمة الجعفي الكوفي شيخ الجزيرة عن زياد بن علاقة ومنصور وعنه القطان وعلي بن الجعد ويحيي بن يحيي ثقة حجة توفي 173 ع<ref>الكاشف ج1، ص408، رقم:1668</ref> | ||
زهير بن معاويه، حافظ ابوخيثمه جعفي، ثقه و حجت بود. | زهير بن معاويه، حافظ ابوخيثمه جعفي، ثقه و حجت بود. | ||
مزي در آخر شرح حال او مینویسد: | مزي در آخر شرح حال او مینویسد: | ||
روي له الجماعة. | روي له الجماعة.<ref>المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال،ج9، ص425، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.</ref> | ||
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال،ج9، ص425، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م. | |||
عثمان الطويل: ابوحاتم رازي در كتاب الجرح و التعديل در باره او گفته: | عثمان الطويل: ابوحاتم رازي در كتاب الجرح و التعديل در باره او گفته: | ||
عثمان الطويل روي عن أبي العالية روي عنه ليث بن أبي سليم وشعبة وعنبسة بن سعيد قاضي الري وزهير بن معاوية سمعت أبي يقول ذلك وسألته عنه فقال هو شيخ. | عثمان الطويل روي عن أبي العالية روي عنه ليث بن أبي سليم وشعبة وعنبسة بن سعيد قاضي الري وزهير بن معاوية سمعت أبي يقول ذلك وسألته عنه فقال هو شيخ.<ref>ابن أبي حاتم الرازي التميمي، ابومحمد عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس (متوفاي 327هـ)، الجرح والتعديل، ج6، ص173، رقم: 950، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1271هـ ـ 1952م.</ref> | ||
عثمان الطول، از پدرم در باره او سؤال كردم؛ پس گفت: او شيخ است. | عثمان الطول، از پدرم در باره او سؤال كردم؛ پس گفت: او شيخ است. | ||
«شيخ» در نزد إبن أبي حاتم از كلمات توثيق است؛ چنانچه ذهبي در ميزان الإعتدال میگوید: | «شيخ» در نزد إبن أبي حاتم از كلمات توثيق است؛ چنانچه ذهبي در ميزان الإعتدال میگوید: | ||
قول أبي حاتم شيخ قال وليس هذا بتضعيف. قلت بل عده ابن أبي حاتم في مقدمة كتابه من ألفاظ التوثيق وكذا الخطيب البغدادي في الكفاية. | قول أبي حاتم شيخ قال وليس هذا بتضعيف. قلت بل عده ابن أبي حاتم في مقدمة كتابه من ألفاظ التوثيق وكذا الخطيب البغدادي في الكفاية.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج8، ص143، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.</ref> | ||
اين گفته اين أبي حاتم كه او «شيخ» است، تضعيف نيست. من مي گويم: بلكه ابن أبي حاتم آن را در مقدمه كتاب از الفاظ توثيق شمرده است؛ همچنين خطيب بغدادي در كتاب الكفاية. | اين گفته اين أبي حاتم كه او «شيخ» است، تضعيف نيست. من مي گويم: بلكه ابن أبي حاتم آن را در مقدمه كتاب از الفاظ توثيق شمرده است؛ همچنين خطيب بغدادي در كتاب الكفاية. | ||
إبن حبان نيز نام او را در زمره راويان ثقه آورده است. | إبن حبان نيز نام او را در زمره راويان ثقه آورده است. | ||
عثمان الطويل من أهل الجزيرة عداده في أهل البصرة يروي عن أنس بن مالك ربما أخطأ روي عنه شعبة بن الحجاج وزهير بن معاوية. | عثمان الطويل من أهل الجزيرة عداده في أهل البصرة يروي عن أنس بن مالك ربما أخطأ روي عنه شعبة بن الحجاج وزهير بن معاوية.<ref>التميمي البستي، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاي354 هـ)، الثقات، ج5، ص157، رقم: 4352، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولي، 1395هـ - 1975م.</ref> | ||
التميمي البستي، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاي354 هـ)، الثقات، ج5، ص157، رقم: 4352، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولي، 1395هـ - 1975م. | |||
بخاري بعد از نقل روايت گفته بود كه روايت عثمان الطويل از أنس بن مالك مرسل است؛ اما در جاي ديگر از همين كتابش تصريح میکند كه او از أنس بن مالك روايت نقل كرده است: | بخاري بعد از نقل روايت گفته بود كه روايت عثمان الطويل از أنس بن مالك مرسل است؛ اما در جاي ديگر از همين كتابش تصريح میکند كه او از أنس بن مالك روايت نقل كرده است: | ||
عثمان الطويل عن أبي العالية وأنس رضي الله عنهما روي عنه شعبة وعنبسة وزهير حديثه في البصريين. | عثمان الطويل عن أبي العالية وأنس رضي الله عنهما روي عنه شعبة وعنبسة وزهير حديثه في البصريين.<ref>التاريخ الكبير ج6، ص258، رقم: 2338</ref>عثمان الطويل از أبي عاليه و أنس روايت نقل كرده است... | ||
عثمان الطويل از أبي عاليه و أنس روايت نقل كرده است... | |||
بنابراين، سند اين روايت نيز كاملا صحيح و تمام روات آن موثق هستند. | بنابراين، سند اين روايت نيز كاملا صحيح و تمام روات آن موثق هستند. | ||
راوی پنجم عبدالله بن أنس بن مالك | ===== راوی پنجم عبدالله بن أنس بن مالك ===== | ||
روايت پنجم: عبدالله بن أنس بن مالك ابن كثير دمشقي سلفي در البداية والنهاية و ابن حجر عسقلاني مي نويسند: | روايت پنجم: عبدالله بن أنس بن مالك ابن كثير دمشقي سلفي در البداية والنهاية و ابن حجر عسقلاني مي نويسند: | ||
وَقَالَ أَبُو يَعْلَي: ثنا قَطَنُ بْنُ نُسَيْرٍ، ثنا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ عبدالله بْنِ الْمُثَنَّي، عَنْ عبدالله بْنِ أَنَسٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُهْدِيَ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) حَجَلٌ مَشْوِيٌّ بِخُبْزَةٍ وَظَبَابَةٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّعَامِ» فَقَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي، قَالَ أَنَسٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ، قَالَ: فَسَمِعْتُ حَرَكَةً بِالْبَابِ فَخَرَجْتُ، فَإِذَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) عَلَي حَاجَةٍ. فَانْصَرَفَ، ثُمَّ سَمِعْتُ حَرَكَةً بِالْبَابِ فَخَرَجْتُ فَإِذَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَذَلِكَ، فَسَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) صَوْتَهُ، فَقَالَ: " انْظُرْ مَنْ هَذَا؟ " فَخَرَجْتُ فَإِذَا هُوَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَجِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ وَالِي، اللَّهُمَّ وَالِي. | وَقَالَ أَبُو يَعْلَي: ثنا قَطَنُ بْنُ نُسَيْرٍ، ثنا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ عبدالله بْنِ الْمُثَنَّي، عَنْ عبدالله بْنِ أَنَسٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُهْدِيَ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) حَجَلٌ مَشْوِيٌّ بِخُبْزَةٍ وَظَبَابَةٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّعَامِ» فَقَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي، قَالَ أَنَسٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ، قَالَ: فَسَمِعْتُ حَرَكَةً بِالْبَابِ فَخَرَجْتُ، فَإِذَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) عَلَي حَاجَةٍ. فَانْصَرَفَ، ثُمَّ سَمِعْتُ حَرَكَةً بِالْبَابِ فَخَرَجْتُ فَإِذَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَذَلِكَ، فَسَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) صَوْتَهُ، فَقَالَ: " انْظُرْ مَنْ هَذَا؟ " فَخَرَجْتُ فَإِذَا هُوَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَجِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ وَالِي، اللَّهُمَّ وَالِي.<ref>ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت. | ||
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج16، ص108، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولي، السعودية - 1419هـ.</ref> | |||
از أنس نقل شده است كه كبك بريان شده را همراه يك تكه نان و ظرف شيري خدمت رسول خدا صلیالله عليه وآله آوردند؛ پس رسول خدا صلیالله عليه وآله فرمود: «خدايا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بياور تا با من از اين غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدايا اين شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدايا آن را پدر من قرار بده. أنس گفت: من گفت: خدايا آن را سعد بن عبادة قرار بده. پس حركتي را از در شنيدم و خارج شدم؛ ديدم كه علي علیهالسلام است؛ پس گفتم: رسول خدا كار دارد؛ پس بازگشت، سپس صداي حركت در را شنيدم، خارج شدم؛ ديدم علي علیهالسلام است؛ پس پيش رسول خدا آمدم و قضيه را گفتم؛ پس گفت: خدا او را دوست بدار، خدايا او را دوست بدار. | از أنس نقل شده است كه كبك بريان شده را همراه يك تكه نان و ظرف شيري خدمت رسول خدا صلیالله عليه وآله آوردند؛ پس رسول خدا صلیالله عليه وآله فرمود: «خدايا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بياور تا با من از اين غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدايا اين شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدايا آن را پدر من قرار بده. أنس گفت: من گفت: خدايا آن را سعد بن عبادة قرار بده. پس حركتي را از در شنيدم و خارج شدم؛ ديدم كه علي علیهالسلام است؛ پس گفتم: رسول خدا كار دارد؛ پس بازگشت، سپس صداي حركت در را شنيدم، خارج شدم؛ ديدم علي علیهالسلام است؛ پس پيش رسول خدا آمدم و قضيه را گفتم؛ پس گفت: خدا او را دوست بدار، خدايا او را دوست بدار. | ||
ذهبي بعد از نقل أسناد روايت طير میگوید: | ذهبي بعد از نقل أسناد روايت طير میگوید: | ||
مَنْ أَجْوَدِهَا حَدِيثُ قَطَنِ بْنِ نُسَيْرٍ شَيْخِ مُسْلِمٍ، ثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، ثَنَا عبدالله بْنُ الْمُثَنَّي، عَنْ عبدالله بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: أُهْدِيَ إِلَي رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَجَلٌ مَشْوِيٌّ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي». وَذَكَرَ الْحَدِيثَ. | مَنْ أَجْوَدِهَا حَدِيثُ قَطَنِ بْنِ نُسَيْرٍ شَيْخِ مُسْلِمٍ، ثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، ثَنَا عبدالله بْنُ الْمُثَنَّي، عَنْ عبدالله بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: أُهْدِيَ إِلَي رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَجَلٌ مَشْوِيٌّ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي». وَذَكَرَ الْحَدِيثَ.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج3، ص633، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.</ref> | ||
از بهترين سندهاي آن، حديث قطن بن نسير، استاد مسلم است... | از بهترين سندهاي آن، حديث قطن بن نسير، استاد مسلم است... | ||
بررسي سند روايت: أبويعلي موصلي: أبو يعلي. الإمام الحافظ شيخ الإسلام أبو يعلي أحمد بن علي بن المثني ابن يحيي بن عيسي بن هلال التميمي الموصلي محدث الموصل وصاحب المسند والمعجم... | بررسي سند روايت: أبويعلي موصلي: أبو يعلي. الإمام الحافظ شيخ الإسلام أبو يعلي أحمد بن علي بن المثني ابن يحيي بن عيسي بن هلال التميمي الموصلي محدث الموصل وصاحب المسند والمعجم...<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج14، ص174، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref> | ||
ابويعلي، امام، حافظ و شيخ الإسلام بود. | ابويعلي، امام، حافظ و شيخ الإسلام بود. | ||
قَطَنِ بْنِ نُسَيْرٍ: استاد مسلم نيشابوري و أبوداود سجستاني: ابن حجر در باره او میگوید: | قَطَنِ بْنِ نُسَيْرٍ: استاد مسلم نيشابوري و أبوداود سجستاني: ابن حجر در باره او میگوید: | ||
قطن بن نسير بنون ومهملة مصغر أبو عباد البصري الغبري بضم المعجمة وفتح الموحدة الخفيفة الذارع صدوق يخطيء من العاشرة م د ت | قطن بن نسير بنون ومهملة مصغر أبو عباد البصري الغبري بضم المعجمة وفتح الموحدة الخفيفة الذارع صدوق يخطيء من العاشرة م د ت<ref>تقريب التهذيب ج1، ص456، رقم:5556</ref> | ||
قطن بن نسير، راستگو بود، گاهي خطا مي كرد، مسلم، ابوداود و ترمذي از او روايت نقل کردهاند. | قطن بن نسير، راستگو بود، گاهي خطا مي كرد، مسلم، ابوداود و ترمذي از او روايت نقل کردهاند.إبن حبان نيز نام او را در كتاب ثقات آورده است.<ref>الثقات ج9، ص22، رقم:14968</ref> | ||
إبن حبان نيز نام او را در كتاب ثقات آورده است. | |||
الثقات ج9، ص22، رقم:14968 | |||
تضعيفات ديگر علماي اهلسنت، از وثاقت او نمي كاهد؛ چرا كه او استاد مسلم نيشابوري و از روات صحيح مسلم است. | تضعيفات ديگر علماي اهلسنت، از وثاقت او نمي كاهد؛ چرا كه او استاد مسلم نيشابوري و از روات صحيح مسلم است. | ||
جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ: از روات صحيح مسلم و ساير صحاح سته: | جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ: از روات صحيح مسلم و ساير صحاح سته: | ||
جعفر بن سليمان الضبعي م علي عن ثابت وخلق شيعي صدوق ضعفه القطان ووثقه ابن معين وغيره وقال ابن سعد ثقة فيه ضعف. | جعفر بن سليمان الضبعي م علي عن ثابت وخلق شيعي صدوق ضعفه القطان ووثقه ابن معين وغيره وقال ابن سعد ثقة فيه ضعف. <ref>ج1، ص60، رقم:68</ref> | ||
جعفر بن سليمان، شيعي و راستگو بود. قطان او را تضعيف كرده، ابن معين و ديگران توثيق کردهاند. ابن سعد گفته: مورد اعتماد ولي مقداري ضعيف است. | جعفر بن سليمان، شيعي و راستگو بود. قطان او را تضعيف كرده، ابن معين و ديگران توثيق کردهاند. ابن سعد گفته: مورد اعتماد ولي مقداري ضعيف است. | ||
ذكر من تكلم فيه وهو موثق، | ذكر من تكلم فيه وهو موثق، | ||
جعفر بن سليمان الضبعي بضم المعجمة وفتح الموحدة أبو سليمان البصري صدوق زاهد لكنه كان يتشيع من الثامنة مات سنة ثمان وسبعين بخ م 4 | جعفر بن سليمان الضبعي بضم المعجمة وفتح الموحدة أبو سليمان البصري صدوق زاهد لكنه كان يتشيع من الثامنة مات سنة ثمان وسبعين بخ م 4<ref>تقريب التهذيب ج1، ص140، رقم:942</ref> | ||
جفر بن سليمان بصري، راستگو و زاهد؛ ولي طرفدار شيعه بود. بخاري ـ به صورت تعليقه ـ و مسلم و ساير صحاح سته از او روايت نقل کردهاند. | جفر بن سليمان بصري، راستگو و زاهد؛ ولي طرفدار شيعه بود. بخاري ـ به صورت تعليقه ـ و مسلم و ساير صحاح سته از او روايت نقل کردهاند. | ||
تضعيفاتي كه براي او نقل شده، همگي بهخاطر رواياتي است كه در فضائل اهلالبیت علیهمالسلام نقل كرده است؛ اما مهم اين است كه از روات صحيح مسلم است و صداقت او ثابت شده است. | تضعيفاتي كه براي او نقل شده، همگي بهخاطر رواياتي است كه در فضائل اهلالبیت علیهمالسلام نقل كرده است؛ اما مهم اين است كه از روات صحيح مسلم است و صداقت او ثابت شده است. | ||
عبدالله بْنُ الْمُثَنَّي: از روات بخاري، ترمذي و إبن ماجة: | عبدالله بْنُ الْمُثَنَّي: از روات بخاري، ترمذي و إبن ماجة: | ||
عبدالله بن المثني بن عبدالله بن أنس بن مالك أبو المثني عن عمومته والحسن وعنه ابنه محمد ومسدد وعبد الواحد بن غياث قال أبو حاتم صالح وقال أبو داود لا أخرج حديثه خ ت ق. | عبدالله بن المثني بن عبدالله بن أنس بن مالك أبو المثني عن عمومته والحسن وعنه ابنه محمد ومسدد وعبد الواحد بن غياث قال أبو حاتم صالح وقال أبو داود لا أخرج حديثه خ ت ق.<ref>الكاشف ج1، ص592، رقم: 2942</ref> | ||
عبدالله بن مثني... ابوحاتم گفته: صالح بود. ابوداود گفته: من روايت او را نقل نمي كنم. بخاري، ترمذي و ابن ماجه از او روايت نقل كرده است. | عبدالله بن مثني... ابوحاتم گفته: صالح بود. ابوداود گفته: من روايت او را نقل نمي كنم. بخاري، ترمذي و ابن ماجه از او روايت نقل كرده است. | ||
عبدالله بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ: أبو عمير بن أنس بن مالك الأنصاري قيل اسمه عبدالله ثقة من الرابعه قيل كان أكبر ولد أنس بن مالك د س ق. | عبدالله بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ: أبو عمير بن أنس بن مالك الأنصاري قيل اسمه عبدالله ثقة من الرابعه قيل كان أكبر ولد أنس بن مالك د س ق.<ref>تقريب التهذيب ج1، ص661، رقم: 8281.</ref> | ||
أبوعمير بن أنس، گفته اند كه اسم او عبدالله بود، او ثقه است، ابوداود، نسائي و ابن ماجه از او روايت نقل کردهاند. | أبوعمير بن أنس، گفته اند كه اسم او عبدالله بود، او ثقه است، ابوداود، نسائي و ابن ماجه از او روايت نقل کردهاند. | ||
ابن حبان نيز نام او را در زمره راويان ثقه آورده است.<ref>الثقات ج5، ص11، رقم: 3586</ref> | |||
ابن حبان نيز نام او را در زمره راويان ثقه آورده است. | |||
الثقات ج5، ص11، رقم: 3586 | |||
در نتيجه سند اين روايت نيز مشكلي ندارد. | در نتيجه سند اين روايت نيز مشكلي ندارد. | ||
راوی ششم علي بن عبدالله بن عباس | ===== راوی ششم علي بن عبدالله بن عباس ===== | ||
روايت ششم: علي بن عبدالله بن عباس از پدرش: شمسالدین ذهبي در كتاب ميزان الإعتدال مینویسد: | روايت ششم: علي بن عبدالله بن عباس از پدرش: شمسالدین ذهبي در كتاب ميزان الإعتدال مینویسد: | ||
حسين بن محمد المؤدب حدثنا سليمان بن قرم عن محمد بن شعيب عن داود بن علي عن أبيه عن ابن عباس أن النبي صلیالله عليه وسلم أتي بطير فقال اللهم إئتني بأحب خلقك إليك يأكل معي فجاء علي فأكل معه وابن شعيب لا يعرف. | حسين بن محمد المؤدب حدثنا سليمان بن قرم عن محمد بن شعيب عن داود بن علي عن أبيه عن ابن عباس أن النبي صلیالله عليه وسلم أتي بطير فقال اللهم إئتني بأحب خلقك إليك يأكل معي فجاء علي فأكل معه وابن شعيب لا يعرف.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج3، ص232، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.</ref> | ||
الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج3، ص232، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م. | |||
بررسي سند روايت: الحسين بن محمد المؤدب: از روات بخاري، مسلم و ساير صحاح سته: | بررسي سند روايت: الحسين بن محمد المؤدب: از روات بخاري، مسلم و ساير صحاح سته: | ||
مزي در تهذيب الكمال مینویسد: | مزي در تهذيب الكمال مینویسد: | ||
قال محمد بن سعد: كان ثقة. وَقَال النَّسَائي: ليس به بأس. وذكره ابنُ حِبَّان في كتاب"الثقات". وَقَال معاوية بن صالح الدمشقي: قال لي أحمد بن حنبل: اكتبوا عنه، وجاء معي إليه، وسأله أن يحدثني. روي له الجماعة. | قال محمد بن سعد: كان ثقة. وَقَال النَّسَائي: ليس به بأس. وذكره ابنُ حِبَّان في كتاب"الثقات". وَقَال معاوية بن صالح الدمشقي: قال لي أحمد بن حنبل: اكتبوا عنه، وجاء معي إليه، وسأله أن يحدثني. روي له الجماعة.<ref>المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال،ج6، ص472، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.</ref> | ||
محمد بن سعد گفته: ثقه بود، نسائي گفته: اشكالي در او نيست، ابن حبان نام او را در كتاب ثقات آورده. معاويه بن صالح دمشقي گفته: احمد بن حنبل به من گفت: او از روايت نقل كنيد، او با من پيش حسين بن محمد آمد و از او درخواست كرد كه براي من روايت نقل كند. | محمد بن سعد گفته: ثقه بود، نسائي گفته: اشكالي در او نيست، ابن حبان نام او را در كتاب ثقات آورده. معاويه بن صالح دمشقي گفته: احمد بن حنبل به من گفت: او از روايت نقل كنيد، او با من پيش حسين بن محمد آمد و از او درخواست كرد كه براي من روايت نقل كند. | ||
تمام صحاح سته از او روايت نقل کردهاند. | تمام صحاح سته از او روايت نقل کردهاند. | ||
سليمان بن قرم: از روات بخاري، مسلم وساير صحاح سته: | سليمان بن قرم: از روات بخاري، مسلم وساير صحاح سته: | ||
سليمان بن قرم أبو داود الضبي وهو ابن معاذ نسب إلي جده م د ت س وثقه أحمد وغيره... | سليمان بن قرم أبو داود الضبي وهو ابن معاذ نسب إلي جده م د ت س وثقه أحمد وغيره...<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقيق: محمد شكور أمرير المياديني، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولي، 1406هـ.</ref> | ||
الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقيق: محمد شكور أمرير المياديني، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولي، 1406هـ. | |||
پیشازاین به صورت مفصل در باره سليمان بن قرم بحث كرده ايم. | پیشازاین به صورت مفصل در باره سليمان بن قرم بحث كرده ايم. | ||
محمد بن شعيب بن شابور: ذهبي بعد از نقل روايت بهخاطر عناد و لجاجت با اهل بيت علیهمالسلام تلاش كرده است كه ثابت كند محمد بن شعيب در سند روايت مجهول است؛ پس روايت معتبر نيست؛ درحالیکه محمد بن شعيب در سند اين رواي همان محمد بن شعيب بن شابور است كه خود ذهبي در كتاب الكاشف او را توثيق كرده است. | محمد بن شعيب بن شابور: ذهبي بعد از نقل روايت بهخاطر عناد و لجاجت با اهل بيت علیهمالسلام تلاش كرده است كه ثابت كند محمد بن شعيب در سند روايت مجهول است؛ پس روايت معتبر نيست؛ درحالیکه محمد بن شعيب در سند اين رواي همان محمد بن شعيب بن شابور است كه خود ذهبي در كتاب الكاشف او را توثيق كرده است. | ||
محمد بن شعيب بن شابور الدمشقي مولي الوليد بن عبدالملک قرأ علي يحيي الذماري وسمع عمر مولي غفرة وخلقا وعنه بن المبارك ووثقه ودحيم ومحمود بن خالد قال أبو حاتم هو أثبت من بقية وابن حمير وقال دحيم ثقة مات سنة مائتين وقيل 199 | محمد بن شعيب بن شابور الدمشقي مولي الوليد بن عبدالملک قرأ علي يحيي الذماري وسمع عمر مولي غفرة وخلقا وعنه بن المبارك ووثقه ودحيم ومحمود بن خالد قال أبو حاتم هو أثبت من بقية وابن حمير وقال دحيم ثقة مات سنة مائتين وقيل 199<ref>الكاشف ج2، ص179، رقم: 4905</ref> | ||
محمد بن شعيب بن شابور دمشقي، ابن مبارك از او روايت نقل و او را توثيق كرده است. ابوحاتم گفته: از ديگران موثق تر بود. دحيم گفته: ثقه بود. در سال 200 يا 199 از دنيا رفت. | محمد بن شعيب بن شابور دمشقي، ابن مبارك از او روايت نقل و او را توثيق كرده است. ابوحاتم گفته: از ديگران موثق تر بود. دحيم گفته: ثقه بود. در سال 200 يا 199 از دنيا رفت. | ||
ابن حجر عسقلاني در تهذيب الكمال تصريح میکند كه اين شخص كه ذهبي او را مجهول معرفي كرده، همان محمد بن شعيب بن شابور است: | ابن حجر عسقلاني در تهذيب الكمال تصريح میکند كه اين شخص كه ذهبي او را مجهول معرفي كرده، همان محمد بن شعيب بن شابور است: | ||
محمد بن شعيب بن شابور الأموي مولاهم أبو عبدالله الدمشقي أحد الكبار كان يسكن بيروت... قال صالح بن أحمد عن أبيه ما رأي به بأسا وما علمت إلا خيرا وقال عبدالله بن أحمد عن أبيه نحوه وزاد كان رجلا عاقلا وقال هشام بن مرثد سمعت بن معين يقول كان مرجئا وليس به في الحديث بأس... | محمد بن شعيب بن شابور الأموي مولاهم أبو عبدالله الدمشقي أحد الكبار كان يسكن بيروت... قال صالح بن أحمد عن أبيه ما رأي به بأسا وما علمت إلا خيرا وقال عبدالله بن أحمد عن أبيه نحوه وزاد كان رجلا عاقلا وقال هشام بن مرثد سمعت بن معين يقول كان مرجئا وليس به في الحديث بأس... | ||
وقال الذهبي في الميزان ما علمت به بأسا وذكر محمد بن شعيب يروي عن داود بن علي بن عبدالله بن عباس عن أبيه عن جده حديث الطير وروي عنه سليمان بن قرم وافراده عن بن شابور وقال لا يعرف ويختلج عندي أنه بن شابور. | وقال الذهبي في الميزان ما علمت به بأسا وذكر محمد بن شعيب يروي عن داود بن علي بن عبدالله بن عباس عن أبيه عن جده حديث الطير وروي عنه سليمان بن قرم وافراده عن بن شابور وقال لا يعرف ويختلج عندي أنه بن شابور. | ||
محد بن شعيب بن شابور، صالح بن أحمد از پدرش نقل كرده است كه من در او اشكالي نمي بينم و جز نيكي از او نديده آم. عبدالله بن احمد از پدرش همانند آن را نقل كرده و افزوده كه او مرد عاقلي بود. هشام بن مرثد گفته از يحيي بن معين شديم كه مي گفت: او طرفدار مرجئه بود؛ اما در روايتش اشكالي نيست. | محد بن شعيب بن شابور، صالح بن أحمد از پدرش نقل كرده است كه من در او اشكالي نمي بينم و جز نيكي از او نديده آم. عبدالله بن احمد از پدرش همانند آن را نقل كرده و افزوده كه او مرد عاقلي بود. هشام بن مرثد گفته از يحيي بن معين شديم كه مي گفت: او طرفدار مرجئه بود؛ اما در روايتش اشكالي نيست. | ||
ذهبي در ميزان الإعتدال گفته: من اشكالي در او نمي دانم. همچنين گفته: محمد ب شعيب كه از داود بن علي بن عبدالله بن عباس از پدرش از جدش حديث طير را نقل كرده و همچنين سليمان بن قرم و افراد او ابن شابور نقل کردهاند. ذهبي گفته: شناخته شده نيست. چنين به نظرم مي رسد كه او همان ابن شابور است. | ذهبي در ميزان الإعتدال گفته: من اشكالي در او نمي دانم. همچنين گفته: محمد ب شعيب كه از داود بن علي بن عبدالله بن عباس از پدرش از جدش حديث طير را نقل كرده و همچنين سليمان بن قرم و افراد او ابن شابور نقل کردهاند. ذهبي گفته: شناخته شده نيست. چنين به نظرم مي رسد كه او همان ابن شابور است.<ref>العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج9، ص197 ـ 198، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.</ref> | ||
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج9، ص197 ـ 198، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م. | |||
داود بن علي: داود بن علي بن عبدالله بن عباس أمير الكوفة عن أبيه وعنه الأوزاعي والثوري وثق فصيح مفوه بليغ عاش 52 توفي 133 ت | داود بن علي: داود بن علي بن عبدالله بن عباس أمير الكوفة عن أبيه وعنه الأوزاعي والثوري وثق فصيح مفوه بليغ عاش 52 توفي 133 ت | ||
داود بن علي... توثيق شده است... | داود بن علي... توثيق شده است...<ref>الكاشف ج1، ص381، رقم: 1454</ref> | ||
الكاشف ج1، ص381، رقم: 1454 | |||
1802 داود بن علي بن عبدالله بن عباس بن عبد المطلب الهاشمي أبو سليمان أمير مكة وغيرها مقبول من السادسة مات سنة ثلاث وثلاثين وهو بن اثنتين وخمسين بخ ت | 1802 داود بن علي بن عبدالله بن عباس بن عبد المطلب الهاشمي أبو سليمان أمير مكة وغيرها مقبول من السادسة مات سنة ثلاث وثلاثين وهو بن اثنتين وخمسين بخ ت | ||
داود بن علي، امير مكه بود، مقبول است. | داود بن علي، امير مكه بود، مقبول است.<ref>تقريب التهذيب ج1، ص199</ref> | ||
تقريب التهذيب ج1، ص199 | |||
علي بن عبدالله بن عباس: 4761 علي بن عبدالله بن عباس الهاشمي أبو محمد ثقة عابد من الثالثة مات سنة ثماني عشرة علي الصحيح بخ م 4 | علي بن عبدالله بن عباس: 4761 علي بن عبدالله بن عباس الهاشمي أبو محمد ثقة عابد من الثالثة مات سنة ثماني عشرة علي الصحيح بخ م 4 | ||
علي بن عبدالله، مورد اعتماد و عابد بود. | علي بن عبدالله، مورد اعتماد و عابد بود.<ref>تقريب التهذيب ج1، ص403</ref> | ||
تقريب التهذيب ج1، ص403 | |||
بنابراين سند اين روايت نيز كاملا صحيح است و اشكال ذهبي تنها از تعصب و حرص و ولع بيش از اندازه اش در انكار فضائل اهل بيت علیهمالسلام سرچشمه مي گيرد. | بنابراين سند اين روايت نيز كاملا صحيح است و اشكال ذهبي تنها از تعصب و حرص و ولع بيش از اندازه اش در انكار فضائل اهل بيت علیهمالسلام سرچشمه مي گيرد. | ||
راوی هفتم يحيي بن سعيد | ===== راوی هفتم يحيي بن سعيد ===== | ||
روايت هفتم: يحيي بن سعيد از أنس بن مالك حاكم نيشابوري در المستدر علي الصحيحين مینویسد: | روايت هفتم: يحيي بن سعيد از أنس بن مالك حاكم نيشابوري در المستدر علي الصحيحين مینویسد: | ||
7186 حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ الْحَافِظُ، أَنْبَأَ أَبُو عبدالله مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ الصَّفَّارُ، وَحُمَيْدُ بْنُ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ الزَّيَّاتُ، قَالا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِيَاضِ بْنِ أَبِي طَيْبَةَ، ثنا أَبِي، ثنا يَحْيَي بْنُ حَسَّانَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ بِلالٍ، عَنْ يَحْيَي بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: كُنْتُ أَخْدُمُ رَسُولَ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَقُدِّمَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فَرْخٌ مَشْوِيٌّ، فَقَالَ: " اللَّهُمُ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ "، قَالَ: فَقُلْتُ: اللَّهُمُ اجْعَلْهُ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَي حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَي حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " افْتَحْ "، فَدَخَلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " مَا حَبَسَكَ عَلَيَّ "، فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ آخِرَ ثَلاثِ كَرَّاتٍ يَرُدَّنِي أَنَسٌ يَزْعُمُ إِنَّكَ عَلَي حَاجَةٍ، فَقَالَ: " مَا حَمَلَكَ عَلَي مَا صَنَعْتَ؟ " فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَمِعْتُ دُعَاءَكَ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ رَجُلا مِنْ قَوْمِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: " إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ يُحِبُّ قَوْمَهُ ". | 7186 حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ الْحَافِظُ، أَنْبَأَ أَبُو عبدالله مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ الصَّفَّارُ، وَحُمَيْدُ بْنُ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ الزَّيَّاتُ، قَالا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِيَاضِ بْنِ أَبِي طَيْبَةَ، ثنا أَبِي، ثنا يَحْيَي بْنُ حَسَّانَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ بِلالٍ، عَنْ يَحْيَي بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: كُنْتُ أَخْدُمُ رَسُولَ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَقُدِّمَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فَرْخٌ مَشْوِيٌّ، فَقَالَ: " اللَّهُمُ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ "، قَالَ: فَقُلْتُ: اللَّهُمُ اجْعَلْهُ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَي حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَي حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " افْتَحْ "، فَدَخَلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " مَا حَبَسَكَ عَلَيَّ "، فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ آخِرَ ثَلاثِ كَرَّاتٍ يَرُدَّنِي أَنَسٌ يَزْعُمُ إِنَّكَ عَلَي حَاجَةٍ، فَقَالَ: " مَا حَمَلَكَ عَلَي مَا صَنَعْتَ؟ " فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَمِعْتُ دُعَاءَكَ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ رَجُلا مِنْ قَوْمِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: " إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ يُحِبُّ قَوْمَهُ ". | ||
حاكم نيشابوري پس از نقل روايت میگوید: | حاكم نيشابوري پس از نقل روايت میگوید: | ||
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَي شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ. | هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَي شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ. | ||
وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِيَادَةً عَلَي ثَلاثِينَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَايَةُ عَنْ عَلِيٍّ، وَأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، وَسَفِينَةَ. | وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِيَادَةً عَلَي ثَلاثِينَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَايَةُ عَنْ عَلِيٍّ، وَأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، وَسَفِينَةَ.<ref>المستدرك علي الصحيحين ج3، ص141</ref> | ||
المستدرك علي الصحيحين ج3، ص141 | |||
بررسي سند روايت: شمسالدین ذهبي، در شرح حال محمد بن أحمد بن عياض، تمام راويان اين روايت را «ثقه» دانسته است: | بررسي سند روايت: شمسالدین ذهبي، در شرح حال محمد بن أحمد بن عياض، تمام راويان اين روايت را «ثقه» دانسته است: | ||
7036 محمد بن أحمد بن عياض روي عن أبيه أبي غسان أحمد بن عياض عن أبي طيبة المصري عن يحيي بن حسان فذكر حديث الطير | 7036 محمد بن أحمد بن عياض روي عن أبيه أبي غسان أحمد بن عياض عن أبي طيبة المصري عن يحيي بن حسان فذكر حديث الطير | ||
وقال الحاكم هذا علي شرط البخاري ومسلم | وقال الحاكم هذا علي شرط البخاري ومسلم | ||
قلت الكل ثقات إلا هذا فأنا أتّهِمُه به ثم ظهر لي أنه صدوق. | قلت الكل ثقات إلا هذا فأنا أتّهِمُه به ثم ظهر لي أنه صدوق.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج6، ص53، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.</ref> | ||
الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج6، ص53، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م. | |||
همين تصريح ذهبي براي اثبات صحت روايت كفايت میکند؛ ازاینرو از بررسي تفصيلي روات خودداري مي كنيم. | همين تصريح ذهبي براي اثبات صحت روايت كفايت میکند؛ ازاینرو از بررسي تفصيلي روات خودداري مي كنيم. | ||
راوی هشتم عبدالملک بن سليمان | ===== راوی هشتم عبدالملک بن سليمان ===== | ||
روايت هشتم: عبدالملک بن سليمان از أنس: ابن كثير دمشقي در كتاب البداية والنهاية، روايات طير را با سندهای ديگر نيز نقل كرده است؛ از جمله بعد از حديث حاكم نيشابوري مینویسد: | روايت هشتم: عبدالملک بن سليمان از أنس: ابن كثير دمشقي در كتاب البداية والنهاية، روايات طير را با سندهای ديگر نيز نقل كرده است؛ از جمله بعد از حديث حاكم نيشابوري مینویسد: | ||
وقد رواه ابن أبي حاتم عن عمار بن خالد الواسطي عن اسحاق الأزرق عن عبدالملك بن أبي سليمان عن انس. | وقد رواه ابن أبي حاتم عن عمار بن خالد الواسطي عن اسحاق الأزرق عن عبدالملك بن أبي سليمان عن انس. | ||
اين روايت را إبن أبي حاتم، از عمار بن خالد، از إسحاق الأرزق از عبدالملک بن سليمان از أنس نقل كرده است. | اين روايت را إبن أبي حاتم، از عمار بن خالد، از إسحاق الأرزق از عبدالملک بن سليمان از أنس نقل كرده است. | ||
و بعد در ادامه گفته: | و بعد در ادامه گفته: | ||
وهذا اجود من اسناد الحاكم. البداية والنهاية ج7، ص352 | وهذا اجود من اسناد الحاكم. <ref>البداية والنهاية ج7، ص352</ref> | ||
اين سند، از سند حاكم بهتر است. | اين سند، از سند حاكم بهتر است. | ||
بررسي سند روايت إبن أبي حاتم رازي: ذهبي در ميزان الإعتدال در باره او مینویسد: | بررسي سند روايت إبن أبي حاتم رازي: ذهبي در ميزان الإعتدال در باره او مینویسد: | ||
عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس الرازي الحافظ الثبت ابن الحافظ الثبت يروي عن أبي سعيد الأشج ويونس بن عبد الأعلي وطبقتهما وكان ممن جمع علو الرواية ومعرفة الفن وله الكتب النافعة ككتاب الجرح والتعديل والتفسير الكبير وكتاب العلل. ميزان الاعتدال في نقد الرجال ج4، ص315 | عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس الرازي الحافظ الثبت ابن الحافظ الثبت يروي عن أبي سعيد الأشج ويونس بن عبد الأعلي وطبقتهما وكان ممن جمع علو الرواية ومعرفة الفن وله الكتب النافعة ككتاب الجرح والتعديل والتفسير الكبير وكتاب العلل. <ref>ميزان الاعتدال في نقد الرجال ج4، ص315</ref> | ||
عبد الرحمن بن ابي حاتم، حافظ و ثابت قدم، فرزند حافظ ثابت قدم... از كساني است كه روايات را با اسناد بسيار كوتاه نقل كرده است؛ همچنين از اهل فن است؛ و کتابهای نافعي دارد... | عبد الرحمن بن ابي حاتم، حافظ و ثابت قدم، فرزند حافظ ثابت قدم... از كساني است كه روايات را با اسناد بسيار كوتاه نقل كرده است؛ همچنين از اهل فن است؛ و کتابهای نافعي دارد... | ||
خط ۳۰۹: | خط ۲۷۸: | ||
قال أبو يعلي الخليلي اخذ أبو محمد علم أبيه وأبي زرعة وكان بحرا في العلوم ومعرفة الرجال صنف في الفقه وفي اختلاف الصحابة والتابعين وعلماء الأمصار قال وكان زاهدا يعد من الأبدال... | قال أبو يعلي الخليلي اخذ أبو محمد علم أبيه وأبي زرعة وكان بحرا في العلوم ومعرفة الرجال صنف في الفقه وفي اختلاف الصحابة والتابعين وعلماء الأمصار قال وكان زاهدا يعد من الأبدال... | ||
قلت له كتاب نفيس في الجرح والتعديل أربع مجلدات وكتاب الرد علي الجهمية مجلد ضخم انتخبت منه وله تفسير كبير في عدة مجلدات عامته آثار بأسانيده من أحسن التفاسير. | قلت له كتاب نفيس في الجرح والتعديل أربع مجلدات وكتاب الرد علي الجهمية مجلد ضخم انتخبت منه وله تفسير كبير في عدة مجلدات عامته آثار بأسانيده من أحسن التفاسير. | ||
... قال الإمام أبو الوليد الباجي عبد الرحمن بن أبي حاتم ثقة حافظ. سير أعلام النبلاء ج13، ص263 ـ269 | ... قال الإمام أبو الوليد الباجي عبد الرحمن بن أبي حاتم ثقة حافظ. <ref>سير أعلام النبلاء ج13، ص263 ـ269</ref> | ||
عبد الرحمن، فرزند ابي حاتم، علامه، حافظ... ابو الحسن علي بن ابراهيم رازي گفته است كه خداوند، او را در نور و جلوه قرار داده بود و هر كس به او نگاه مي كرد، شادمان مي شد... | عبد الرحمن، فرزند ابي حاتم، علامه، حافظ... ابو الحسن علي بن ابراهيم رازي گفته است كه خداوند، او را در نور و جلوه قرار داده بود و هر كس به او نگاه مي كرد، شادمان مي شد... | ||
خط ۳۱۵: | خط ۲۸۴: | ||
كتاب نفيسي در باب جرح و تعديل در چهار جلد و همچنين كتابي در رد بر جهميه در يك جلد بزرگ دارد كه من آن را خلاصه كرده ام، همچنين تفسيري در چند جلد دارد كه عموم آن با استفاده از روايات و با تفسيري بسيار نيكو است... امام ابو الوليد باجي گفته است كه ابن ابي حاتم ثقه و حافظ بود. | كتاب نفيسي در باب جرح و تعديل در چهار جلد و همچنين كتابي در رد بر جهميه در يك جلد بزرگ دارد كه من آن را خلاصه كرده ام، همچنين تفسيري در چند جلد دارد كه عموم آن با استفاده از روايات و با تفسيري بسيار نيكو است... امام ابو الوليد باجي گفته است كه ابن ابي حاتم ثقه و حافظ بود. | ||
عمار بن خالد الواسطي: عمار بن خالد الواسطي التمار عن بن عيينة وطبقته وعنه النسائي وابن ماجة وابن أبي حاتم وخلق قال أبو حاتم صدوق مات 26 س ق | عمار بن خالد الواسطي: عمار بن خالد الواسطي التمار عن بن عيينة وطبقته وعنه النسائي وابن ماجة وابن أبي حاتم وخلق قال أبو حاتم صدوق مات 26 س ق | ||
ابو حاتم در مورد او گفته است كه راستگو است. الكاشف ج2، ص50، رقم: 3987 | ابو حاتم در مورد او گفته است كه راستگو است. <ref>الكاشف ج2، ص50، رقم: 3987</ref> | ||
إسحاق بن يوسف الأرزق: إسحاق بن يوسف بن مرداس أبو محمد القرشي الواسطي الأزرق الحافظ الثقة حدث عن الأعمش وابن عون وفضيل بن غزوان ومسعر وعدة وعنه أحمد بن حنبل وابن معين... وكان من الأئمة العباد ولد سنة سبع عشرة ومائة... وكان اعلم الناس بشريك فإنه أكثر عنه... احتجوا كلهم به | إسحاق بن يوسف الأرزق: إسحاق بن يوسف بن مرداس أبو محمد القرشي الواسطي الأزرق الحافظ الثقة حدث عن الأعمش وابن عون وفضيل بن غزوان ومسعر وعدة وعنه أحمد بن حنبل وابن معين... وكان من الأئمة العباد ولد سنة سبع عشرة ومائة... وكان اعلم الناس بشريك فإنه أكثر عنه... احتجوا كلهم به | ||
إسحاق بن يوسف... حافظ و مورد اعتماد... از ائمه عابد بود... او داناترين مردم به روايات شريك بود، و از او روايت بسيار نقل كرده است... همه ائمه به روايات او احتجاج کردهاند. | إسحاق بن يوسف... حافظ و مورد اعتماد... از ائمه عابد بود... او داناترين مردم به روايات شريك بود، و از او روايت بسيار نقل كرده است... همه ائمه به روايات او احتجاج کردهاند.<ref>تذكرة الحفاظ ج1، ص320، رقم: 299</ref> | ||
تذكرة الحفاظ ج1، ص320، رقم: 299 | |||
عبدالملک بن أبي سليمان: م 4 عبدالملک بن أبي سليمان العرزمي الكوفي الحافظ الكبير حدث عن أنس بن مالك وسعيد بن جبير وعطاء بن أبي رباح وطائفة... وكان من الحفاظ الأثبات قال عبد الرحمن بن مهدي كان شعبة يتعجب من حفظ عبدالملک وقال أحمد بن حنبل ثقة وكذا وثقه النسائي وأما البخاري فلم يحتج به بل استشهد به توفي سنة خمس وأربعين. | عبدالملک بن أبي سليمان: م 4 عبدالملک بن أبي سليمان العرزمي الكوفي الحافظ الكبير حدث عن أنس بن مالك وسعيد بن جبير وعطاء بن أبي رباح وطائفة... وكان من الحفاظ الأثبات قال عبد الرحمن بن مهدي كان شعبة يتعجب من حفظ عبدالملک وقال أحمد بن حنبل ثقة وكذا وثقه النسائي وأما البخاري فلم يحتج به بل استشهد به توفي سنة خمس وأربعين. | ||
او از حافظان پابرجا بود و عبد الرحمن بن مهدي گفته است كه شعبه از قدرت حفظ او تعجب مي كرد، احمد بن حنبل گفته است كه مورد اطمينان است و نسائي نيز او را ثقه مي داند، اما بخاري به روايات او احتجاج نكرده است، بلكه تنها روايات او را به عنوان شاهد آورده است. | او از حافظان پابرجا بود و عبد الرحمن بن مهدي گفته است كه شعبه از قدرت حفظ او تعجب مي كرد، احمد بن حنبل گفته است كه مورد اطمينان است و نسائي نيز او را ثقه مي داند، اما بخاري به روايات او احتجاج نكرده است، بلكه تنها روايات او را به عنوان شاهد آورده است.<ref>تذكرة الحفاظ ج1، ص155، رقم: 151</ref> | ||
تذكرة الحفاظ ج1، ص155، رقم: 151 | |||
نتيجه آن كه: سند اين روايت نيز كاملا صحيح است. | نتيجه آن كه: سند اين روايت نيز كاملا صحيح است. | ||
تا اين جا هشت سند از سندهای حديث طير را به صورت مفصل و تك تك بررسي و ثابت كرديم كه سندهای آنها هيچ اشكالي ندارند؛ هر چند حتي اگر يك سند از سندهای آن صحيح باشد و ديگر سند ها ضعيف، بازهم براي اثبات حجيت روايت كفايت میکند. | تا اين جا هشت سند از سندهای حديث طير را به صورت مفصل و تك تك بررسي و ثابت كرديم كه سندهای آنها هيچ اشكالي ندارند؛ هر چند حتي اگر يك سند از سندهای آن صحيح باشد و ديگر سند ها ضعيف، بازهم براي اثبات حجيت روايت كفايت میکند.ا<ref>لبته روايت سندهاي صحيحي ديگري نيز دارد كه ما به جهت اختصار به همين اندازه اكتفا مي كنيم. علاقه مندان براي اطلاع بيشتر مي توانند به كتاب نفحات الأزهار نوشته علامه معاصر آيت الله ميلاني جلد 13 و 14 مراجعه فرمايند.</ref> | ||
دلالت روایت | === دلالت روایت === | ||
دلالت روايت بر ولايت اميرمؤمنان علیهالسلام: طبق اين روايت اميرمؤمنان علیهالسلام محبوبترین مخلوق خداوند بعد از خاتم پيامبران است و بر تمام خلايق برتري دارد، وقتي اين مطلب ثابت شود، ولايت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت نيز خود به خود ثابت میشود؛ چرا كه عقلاي عالم تقديم مفضول بر فاضل را قبيح و زشت میدانند. | دلالت روايت بر ولايت اميرمؤمنان علیهالسلام: طبق اين روايت اميرمؤمنان علیهالسلام محبوبترین مخلوق خداوند بعد از خاتم پيامبران است و بر تمام خلايق برتري دارد، وقتي اين مطلب ثابت شود، ولايت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت نيز خود به خود ثابت میشود؛ چرا كه عقلاي عالم تقديم مفضول بر فاضل را قبيح و زشت میدانند. | ||
براي اثبات ولايت اميرمؤمنان علیهالسلام از اين روايت، بايد سه مقدمه ثابت شود: | براي اثبات ولايت اميرمؤمنان علیهالسلام از اين روايت، بايد سه مقدمه ثابت شود: | ||
خط ۳۳۵: | خط ۳۰۳: | ||
روايت طير مقدمه اول را به روشني به اثبات مي رساند؛ چرا كه رسول خدا صلیالله عليه وآله دعا فرمود كه خداوند محبو ب ترين مخلوق نزد خود را بياورد تا با آن حضرت همسفره شود و تنها كسي كه اين افتخار نصيبش شد، اميرمؤمنان علیهالسلام بود. | روايت طير مقدمه اول را به روشني به اثبات مي رساند؛ چرا كه رسول خدا صلیالله عليه وآله دعا فرمود كه خداوند محبو ب ترين مخلوق نزد خود را بياورد تا با آن حضرت همسفره شود و تنها كسي كه اين افتخار نصيبش شد، اميرمؤمنان علیهالسلام بود. | ||
دليل براي مقدمه دوم اين است كه: معيار محبت و دوستي در نزد خداوند، تقوي و ديانت شخص است نه هواي نفس، پارتي بازي و...؛ چنانچه در قرآن كريم میفرماید: | دليل براي مقدمه دوم اين است كه: معيار محبت و دوستي در نزد خداوند، تقوي و ديانت شخص است نه هواي نفس، پارتي بازي و...؛ چنانچه در قرآن كريم میفرماید: | ||
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم . الحجرات/13. | إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم . <ref>الحجرات/13.</ref> | ||
گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست | گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست | ||
بنابراين، وقتي ثابت شود كه اميرمؤمنان گرامي ترين فرد نزد خداوند است، ثابت میشود كه آن حضرت از هر جهت برترين فرد در ميان خلايق است. | بنابراين، وقتي ثابت شود كه اميرمؤمنان گرامي ترين فرد نزد خداوند است، ثابت میشود كه آن حضرت از هر جهت برترين فرد در ميان خلايق است. | ||
مقدمه سوم نيز با قاعده «قبح تقديم مفضول بر افضل» ثابت میشود؛ چرا كه تقديم مفضول با وجود فاضل يا افضل، يا از روي جهل و نشناختن افضل است، يا از روي هواي نفس، احتياج، ترس و... و تمام اين امور براي خداي متعال محال است؛ بنابراين، خداوند اميرمؤمنان علیهالسلام را كه از ديدگاه او برترين مخلوق است، براي جانشيني رسول خدا صلیالله عليه وآله مقدم و تعيين شده است. | مقدمه سوم نيز با قاعده «قبح تقديم مفضول بر افضل» ثابت میشود؛ چرا كه تقديم مفضول با وجود فاضل يا افضل، يا از روي جهل و نشناختن افضل است، يا از روي هواي نفس، احتياج، ترس و... و تمام اين امور براي خداي متعال محال است؛ بنابراين، خداوند اميرمؤمنان علیهالسلام را كه از ديدگاه او برترين مخلوق است، براي جانشيني رسول خدا صلیالله عليه وآله مقدم و تعيين شده است. | ||
شيخ مفيد در دلالت اين روايت بر ولايت اميرمؤمنان علیهالسلام مینویسد: | شيخ مفيد در دلالت اين روايت بر ولايت اميرمؤمنان علیهالسلام مینویسد: | ||
ومنها: قوله صلیالله عليه وآله علي الاتفاق: «اللهم ائتني بأحب خلقك إليك، يأكل معي من هذا الطائر» فجاءه بأميرِ المؤمنينَ علیهالسلام، فأكَلَ معه، وقد ثبت أن أحبَ الخلق إلي الله تعالي أفضلُهم عنده، إذ كانت محبتُه مُنْبِئَةً عن الثواب دون الهوي وميل الطِّباع، وإذا صح أنه أفضلُ خلقِ الله تعالي ثَبَتَ أنه كان الإمام، لفساد تقدم المفضول علي الفاضل في النبوةِ وخلافتِها العامةِ في الأنام. الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبدالله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإفصاح في إمامة أمير المؤمنين علیهالسلام، ص33، تحقيق و نشر: مركز مؤسسة البعثة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة الأولي، 1412هـ | ومنها: قوله صلیالله عليه وآله علي الاتفاق: «اللهم ائتني بأحب خلقك إليك، يأكل معي من هذا الطائر» فجاءه بأميرِ المؤمنينَ علیهالسلام، فأكَلَ معه، وقد ثبت أن أحبَ الخلق إلي الله تعالي أفضلُهم عنده، إذ كانت محبتُه مُنْبِئَةً عن الثواب دون الهوي وميل الطِّباع، وإذا صح أنه أفضلُ خلقِ الله تعالي ثَبَتَ أنه كان الإمام، لفساد تقدم المفضول علي الفاضل في النبوةِ وخلافتِها العامةِ في الأنام. الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبدالله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، <ref>الإفصاح في إمامة أمير المؤمنين علیهالسلام، ص33، تحقيق و نشر: مركز مؤسسة البعثة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة الأولي، 1412هـ</ref> | ||
يكي از روايات اين سخن رسول خدا صلیالله عليه وآله است كه شيعه و سني بر آن اتفاق دارند كه فرمود: «خدايا محبوبترین خلقت را پيش من بياور تا من از اين مرغ ميل نمايد»؛ پس اميرمؤمنان علیهالسلام آمد و به همراه آن حضرت از آن مرغ نوشجان كرد. | يكي از روايات اين سخن رسول خدا صلیالله عليه وآله است كه شيعه و سني بر آن اتفاق دارند كه فرمود: «خدايا محبوبترین خلقت را پيش من بياور تا من از اين مرغ ميل نمايد»؛ پس اميرمؤمنان علیهالسلام آمد و به همراه آن حضرت از آن مرغ نوشجان كرد. | ||
و بهدرستی ثابت شده كه محبوبترین مخلوق نزد خداوند، برترين آنها است؛ چرا كه محبت خداوند از حق سرچشمه مي گيرد، نه از هواي نفس و خواهش طبع. وقتي آن حضرت برترين مخلوق خداوند باشد، ثابت میشود كه او امام است؛ به دليل فاسد بودن تقديم مفضول بر فاضل در نبوت و خلافت عامه خداوند بر مردم. | و بهدرستی ثابت شده كه محبوبترین مخلوق نزد خداوند، برترين آنها است؛ چرا كه محبت خداوند از حق سرچشمه مي گيرد، نه از هواي نفس و خواهش طبع. وقتي آن حضرت برترين مخلوق خداوند باشد، ثابت میشود كه او امام است؛ به دليل فاسد بودن تقديم مفضول بر فاضل در نبوت و خلافت عامه خداوند بر مردم. | ||
و سيد مرتضي در الفصول المختاره مینویسد: | و سيد مرتضي در الفصول المختاره مینویسد: | ||
ومن كلام الشيخ أدام الله عزه سئل في مجلس الشريف أبي الحسن أحمد بن القاسم العلوي المحمدي، فقيل له: ما الدليل علي أن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كان أفضل الصحابة؟ فقال: الدليل علي ذلك قول النبي (ص): (اللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطائر) فجاء أمير المؤمنين - علیهالسلام - وقد ثبت أن أحب الخلق إلي الله سبحانه وتعالي أعظمهم ثوابا عند الله وأن أعظم الناس ثوابا لا يكون إلا لأنه أشرفهم أعمالا وأكثرهم عبادة لله تعالي، وفي ذلك برهان علي فضل أمير المؤمنين - علیهالسلام - علي الخلق كلهم سوي النبي (ص). المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم علیهالسلام (متوفاي436هـ)، الفصول المختارة، ص96، تحقيق السيد علي مير شريفي، ناشر: دار المفيد ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414 هـ ـ 1993م. | ومن كلام الشيخ أدام الله عزه سئل في مجلس الشريف أبي الحسن أحمد بن القاسم العلوي المحمدي، فقيل له: ما الدليل علي أن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كان أفضل الصحابة؟ فقال: الدليل علي ذلك قول النبي (ص): (اللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطائر) فجاء أمير المؤمنين - علیهالسلام - وقد ثبت أن أحب الخلق إلي الله سبحانه وتعالي أعظمهم ثوابا عند الله وأن أعظم الناس ثوابا لا يكون إلا لأنه أشرفهم أعمالا وأكثرهم عبادة لله تعالي، وفي ذلك برهان علي فضل أمير المؤمنين - علیهالسلام - علي الخلق كلهم سوي النبي (ص). المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم علیهالسلام (متوفاي436هـ)، <ref>الفصول المختارة، ص96، تحقيق السيد علي مير شريفي، ناشر: دار المفيد ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414 هـ ـ 1993م. | ||
</ref> | |||
از سخنان شيخ (مفيد) كه خداوند عزت او را مستدام بدارد، در مجلس شريف ابوالحسن احمد بن القاسم علوي محمدي است كه از او سؤال شد: چه دليلي وجود دارد كه اميرمؤمنان علي بن أبي طالب از همه اصحاب برتر است؟ پس گفت: دليل بر اين مطلب اين گفته رسول خدا صلیالله عليه وآله است كه فرمود: «خداوندا محبوبترین مخلوقاتت را بياور تا با من از اين مرغ تناول كند» پس اميرمؤمنان علیهالسلام آمد. بهدرستی ثابت شده است كه محبوبترین خلق در نزد خدا، ثوابش نزد او از همه بيشتر است و كسي كه ثوابش از همه بيشتر باشد، بدون شك از همه مخلوقات عملش بيشتر و برتر و عبادتش زيادتر است. و اين دليل است بر فضيلت امير المؤمنين علیهالسلام بر تمام مردم به جز پيامبر اكرم صلیالله عليه و آله. | از سخنان شيخ (مفيد) كه خداوند عزت او را مستدام بدارد، در مجلس شريف ابوالحسن احمد بن القاسم علوي محمدي است كه از او سؤال شد: چه دليلي وجود دارد كه اميرمؤمنان علي بن أبي طالب از همه اصحاب برتر است؟ پس گفت: دليل بر اين مطلب اين گفته رسول خدا صلیالله عليه وآله است كه فرمود: «خداوندا محبوبترین مخلوقاتت را بياور تا با من از اين مرغ تناول كند» پس اميرمؤمنان علیهالسلام آمد. بهدرستی ثابت شده است كه محبوبترین خلق در نزد خدا، ثوابش نزد او از همه بيشتر است و كسي كه ثوابش از همه بيشتر باشد، بدون شك از همه مخلوقات عملش بيشتر و برتر و عبادتش زيادتر است. و اين دليل است بر فضيلت امير المؤمنين علیهالسلام بر تمام مردم به جز پيامبر اكرم صلیالله عليه و آله. | ||
كتاب الفصول المختارة، مجموعه اي از مناظرات و گفتگوهاي شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه است كه توسط شاگرد بزرگوار و دانشمند او سيد مرتضي علم الهدي تحت عنوان «الفصول المختارة» جمع آوري شده است. | كتاب الفصول المختارة، مجموعه اي از مناظرات و گفتگوهاي شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه است كه توسط شاگرد بزرگوار و دانشمند او سيد مرتضي علم الهدي تحت عنوان «الفصول المختارة» جمع آوري شده است. | ||
خط ۳۵۵: | خط ۳۲۳: | ||
اعلم أن تلك الأخبار مع تواترها واتفاق الفريقين علي صحتها تدل علي كونه - صلوات الله عليه - أفضل الخلق وأحق بالخلافة بعد الرسول صلیالله عليه وآله وسلم. | اعلم أن تلك الأخبار مع تواترها واتفاق الفريقين علي صحتها تدل علي كونه - صلوات الله عليه - أفضل الخلق وأحق بالخلافة بعد الرسول صلیالله عليه وآله وسلم. | ||
أما دلالتها علي كونه أفضل فلأن حب الله تعالي ليس إلا كثرة الثواب والتوفيق والهداية المرتبة علي كثرة الطاعة والاتصاف بالصفات الحسنة كما برهن في محله أنه تعالي منزه عن الانفعالات والتغيرات، وإنما اتصافه بالحب والبغض وأمثالهما باعتبار الغايات... | أما دلالتها علي كونه أفضل فلأن حب الله تعالي ليس إلا كثرة الثواب والتوفيق والهداية المرتبة علي كثرة الطاعة والاتصاف بالصفات الحسنة كما برهن في محله أنه تعالي منزه عن الانفعالات والتغيرات، وإنما اتصافه بالحب والبغض وأمثالهما باعتبار الغايات... | ||
فظهر أن حبه تعالي إنما يترتب علي متابعة الرسول صلیالله عليه وله وسلم، فبثت أنه - صلوات الله عليه - أفضل من جميع الحلق. وإنما خص الرسول صلیالله عليه وآله بالاجماع وبقرينة أنه كان هو القائل لذلك فالظاهر أن مراده أحب سائر الخلق إليه تعالي. وأما كونه أحق بالخلافة فلأن من كان أفضل من جميع الصحابة بل من سائر الأنبياء والأوصياء لا يجوز العقل تقدم غيره عليه. المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج38، ص359، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م. | فظهر أن حبه تعالي إنما يترتب علي متابعة الرسول صلیالله عليه وله وسلم، فبثت أنه - صلوات الله عليه - أفضل من جميع الحلق. وإنما خص الرسول صلیالله عليه وآله بالاجماع وبقرينة أنه كان هو القائل لذلك فالظاهر أن مراده أحب سائر الخلق إليه تعالي. وأما كونه أحق بالخلافة فلأن من كان أفضل من جميع الصحابة بل من سائر الأنبياء والأوصياء لا يجوز العقل تقدم غيره عليه. <ref>المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج38، ص359، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.</ref> | ||
بدان كه اين اخبار با تواتري كه دارند و هر دو گروه عامه و خاصه بر صحت آن اتفاق نظر دارند دلالت میکند بر آن كه آن حضرت علیهالسلام برترين آفريدگان و شايسته ترين فرد به جانشيني رسول خدا صلیالله عليه و آله است. | بدان كه اين اخبار با تواتري كه دارند و هر دو گروه عامه و خاصه بر صحت آن اتفاق نظر دارند دلالت میکند بر آن كه آن حضرت علیهالسلام برترين آفريدگان و شايسته ترين فرد به جانشيني رسول خدا صلیالله عليه و آله است. | ||
خط ۳۶۴: | خط ۳۳۲: | ||
وفيه دلالةٌ واضحةٌ علي أنَّ علياً علیهالسلام أحبُّ الخلقِ إلي الله، وأدلُّ الدلالةِ علي ذلك إجابةُ دعاءِ النبي صلیالله عليه وآله وسلم حيث قال عز وجل: «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم ». فأمَرَ بالدعاءِ وَوَعَدَ بالإجابةِ، وهو عز وجل «لا يُخْلِفُ الْميعادَ»، وما كان الله لِيُخْلفَ رُسُلَه وَعَدَهُ، ولا يَرِدُ دعاءَ رَسُولِهِ لأحبِّ الخلقِ الميعاد، وما كان الله ليخلف رسله وعده، ولا يرد رسوله لأحب الخلق إليه، ومن أقرب الوسائل إلي الله تعالي محبتُه ومحبةُ من يُحِبُّه لحُبِّه كما أنشدني بعضُ أهلِ العلمِ في معناه: | وفيه دلالةٌ واضحةٌ علي أنَّ علياً علیهالسلام أحبُّ الخلقِ إلي الله، وأدلُّ الدلالةِ علي ذلك إجابةُ دعاءِ النبي صلیالله عليه وآله وسلم حيث قال عز وجل: «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم ». فأمَرَ بالدعاءِ وَوَعَدَ بالإجابةِ، وهو عز وجل «لا يُخْلِفُ الْميعادَ»، وما كان الله لِيُخْلفَ رُسُلَه وَعَدَهُ، ولا يَرِدُ دعاءَ رَسُولِهِ لأحبِّ الخلقِ الميعاد، وما كان الله ليخلف رسله وعده، ولا يرد رسوله لأحب الخلق إليه، ومن أقرب الوسائل إلي الله تعالي محبتُه ومحبةُ من يُحِبُّه لحُبِّه كما أنشدني بعضُ أهلِ العلمِ في معناه: | ||
بالخمسةِ الغُرِّ من قريشٍ وسادسُ القومِ جبرئيلُ | بالخمسةِ الغُرِّ من قريشٍ وسادسُ القومِ جبرئيلُ | ||
بحبِّهم ربِ فاغفرْ عني بحسنِ ظَنِّي بك الجميلُ الگنجي الشافعي، الإمام الحافظ أبي عبدالله محمد بن يوسف بن محمد القرشي (متوفاي658هـ)، كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب، ص151، تحقيق و تصحيح و تعليق: محمد هادي اميني، ناشر: دار احياء تراث اهلالبیت (ع)، طهران، الطبعة الثالثة، 1404هـ. | بحبِّهم ربِ فاغفرْ عني بحسنِ ظَنِّي بك الجميلُ <ref>الگنجي الشافعي، الإمام الحافظ أبي عبدالله محمد بن يوسف بن محمد القرشي (متوفاي658هـ)، كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب، ص151، تحقيق و تصحيح و تعليق: محمد هادي اميني، ناشر: دار احياء تراث اهلالبیت (ع)، طهران، الطبعة الثالثة، 1404هـ. | ||
</ref> | |||
در اين حديث دلالت واضحي است بر آن كه علي علیهالسلام محبوبترين آفريدگان در نظر خداست، و بهترين دليل بر اين مطلب مستجاب شدن دعاي پيامبر صلیالله عليه و آله و سلم در حق او است، خداوند فرموده: ادعوني استجب لكم. (مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم) كه هم امر به دعا فرموده و هم وعده اجابت داده است. و معلوم است كه خداوند خلف وعده نمي كند و با رسولانش تخلف از وعده نمي نمايد و دعاي رسول خود را درباره محبوبترين آفريدگان در نظر خود رد نمي كند. و از بهترين وسيله ها براي تقرب به خداي متعال دوستي او و دوستي كسي است كه بهخاطر خدا دوستش مي دارد، چنان كه يكي از اهل علم در اين معني برايم سرود: | در اين حديث دلالت واضحي است بر آن كه علي علیهالسلام محبوبترين آفريدگان در نظر خداست، و بهترين دليل بر اين مطلب مستجاب شدن دعاي پيامبر صلیالله عليه و آله و سلم در حق او است، خداوند فرموده: ادعوني استجب لكم. (مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم) كه هم امر به دعا فرموده و هم وعده اجابت داده است. و معلوم است كه خداوند خلف وعده نمي كند و با رسولانش تخلف از وعده نمي نمايد و دعاي رسول خود را درباره محبوبترين آفريدگان در نظر خود رد نمي كند. و از بهترين وسيله ها براي تقرب به خداي متعال دوستي او و دوستي كسي است كه بهخاطر خدا دوستش مي دارد، چنان كه يكي از اهل علم در اين معني برايم سرود: | ||
به آن پنج تن گران قدر از قريش و ششمين آنان كه جبرئيل است، پروردگارا ! به دوستي آنان از من بگذر و به حسن ظني كه به كار نيكوي تو دارم ). | به آن پنج تن گران قدر از قريش و ششمين آنان كه جبرئيل است، پروردگارا ! به دوستي آنان از من بگذر و به حسن ظني كه به كار نيكوي تو دارم ). | ||
خط ۳۷۷: | خط ۳۴۵: | ||
(به من خبر رسيده كه پدرمان از انس حديث شگفت و بهت آوري را روايت نموده است )، ( درباره مرغ برياني كه روزي يك نفر آورد و رسول خدا صلیالله عليه و آله و سلم در خانه از نظر مردم دور بود ). ( آن مرغ را نزد حضرتش برد و هنگامي كه چشم آن حضرت به آن افتاد پروردگار را كه به همه كس نزديك و برگزيننده خوبان است خواند و گفت: ) ( محبوبترين آفريدگان را در نظر خودت بر من وارد ساز. خدا هم آنچه خواست به او عطا فرمود ). ( مردي شرافتمند در پشت در ايستاد و در زد، پيامبر صلیالله عليه و آله و سلم از خادم پرسيد: كيست؟ و خود در پشت در منتظر بود ). ( كيست؟ گفت: علي است. فرمود: او مردي والامقام است و من امروز در انديشه او بودم و از همين رو در خانه نشستم و از ديد خلق پنهان شدم. | (به من خبر رسيده كه پدرمان از انس حديث شگفت و بهت آوري را روايت نموده است )، ( درباره مرغ برياني كه روزي يك نفر آورد و رسول خدا صلیالله عليه و آله و سلم در خانه از نظر مردم دور بود ). ( آن مرغ را نزد حضرتش برد و هنگامي كه چشم آن حضرت به آن افتاد پروردگار را كه به همه كس نزديك و برگزيننده خوبان است خواند و گفت: ) ( محبوبترين آفريدگان را در نظر خودت بر من وارد ساز. خدا هم آنچه خواست به او عطا فرمود ). ( مردي شرافتمند در پشت در ايستاد و در زد، پيامبر صلیالله عليه و آله و سلم از خادم پرسيد: كيست؟ و خود در پشت در منتظر بود ). ( كيست؟ گفت: علي است. فرمود: او مردي والامقام است و من امروز در انديشه او بودم و از همين رو در خانه نشستم و از ديد خلق پنهان شدم. | ||
خداوند چه كساني را دوست دارد؟ خداوند در قرآن كريم، گروهي از انسان ها را بهخاطر اعمال خاصي كه انجام مي دهند و فضائلي كه دارند، ستايش كرده و صراحتا فرموده است كه آنها را دوست دارد: | خداوند چه كساني را دوست دارد؟ خداوند در قرآن كريم، گروهي از انسان ها را بهخاطر اعمال خاصي كه انجام مي دهند و فضائلي كه دارند، ستايش كرده و صراحتا فرموده است كه آنها را دوست دارد: | ||
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين . البقره/195؛ مائده/13 | إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين <ref>. البقره/195؛ مائده/13</ref> | ||
وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين . آل عمران/134 و 148؛ مائده/93. | وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين . <ref>آل عمران/134 و 148؛ مائده/93.</ref> | ||
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ. البقره/222. | إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ. <ref>البقره/222.</ref> | ||
وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرين . التوبه/108. | وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرين . <ref>التوبه/108.</ref> | ||
فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين . آل عمران/76. | فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين . <ref>آل عمران/76.</ref> | ||
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين . التوبه/4 و 7. | إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين . <ref>التوبه/4 و 7.</ref> | ||
وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ. آل عمران/146. | وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ. <ref>آل عمران/146.</ref> | ||
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين . آل عمران/195. | إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين . <ref>آل عمران/195.</ref> | ||
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين . مائده/42؛ الحجرات/9؛ الممتحنة/8. | إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين . <ref>مائده/42؛ الحجرات/9؛ الممتحنة/8.</ref> | ||
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ. الصف/4. | إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ. <ref>الصف/4.</ref> | ||
اي كساني كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زياني نمي رساند خداوند جمعيّتي را مي آورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند آنها در راه خدا جهاد مي كنند، و از سرزنش هيچ ملامتگري هراسي ندارند. اين، فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) میدهد و (فضل) خدا وسيع، و خداوند داناست . | اي كساني كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زياني نمي رساند خداوند جمعيّتي را مي آورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند آنها در راه خدا جهاد مي كنند، و از سرزنش هيچ ملامتگري هراسي ندارند. اين، فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) میدهد و (فضل) خدا وسيع، و خداوند داناست . | ||
و طبق روايت «طير مشوي» اميرمؤمنان علیهالسلام محبوبترین مخلوق خداوند است؛ پس او در اين فضائل و در اين صفاتي كه خداوند بر شمرده؛ از همه مخلوقات برتر است؛ يعني اميرمؤمنان علیهالسلام سردار نيكوكاران، پاك ترين پاكان، امام پرهيزگاران، سالار عادلان، قهرمان صبر و شكيبائي، نماد و نمود متوكلان، پرچم دار و پيشاهنگ جهادگران، اسد الله الغالب و... است. | و طبق روايت «طير مشوي» اميرمؤمنان علیهالسلام محبوبترین مخلوق خداوند است؛ پس او در اين فضائل و در اين صفاتي كه خداوند بر شمرده؛ از همه مخلوقات برتر است؛ يعني اميرمؤمنان علیهالسلام سردار نيكوكاران، پاك ترين پاكان، امام پرهيزگاران، سالار عادلان، قهرمان صبر و شكيبائي، نماد و نمود متوكلان، پرچم دار و پيشاهنگ جهادگران، اسد الله الغالب و... است. | ||
همچنين خداوند در قرآن كريم میفرماید كه: | همچنين خداوند در قرآن كريم میفرماید كه: | ||
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم . الحجرات/13. | إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم . <ref>الحجرات/13.</ref> | ||
گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست | گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست | ||
پس اميرمؤمنان علیهالسلام كه گرامي ترين مخلوق در نزد خداوند است، بايد با تقواترين مخلوق خداوند و امام المتقين نيز باشد. | پس اميرمؤمنان علیهالسلام كه گرامي ترين مخلوق در نزد خداوند است، بايد با تقواترين مخلوق خداوند و امام المتقين نيز باشد. | ||
خط ۳۹۷: | خط ۳۶۵: | ||
آن چه خوبان همه دارند، او تنها دارد | آن چه خوبان همه دارند، او تنها دارد | ||
ابوبكر و عمر: ما بر هيچ يك از اصحاب برتري نداريم ابن أبي داود سجستاني در كتاب الزهد، در روايتي كه تمام راويان آن از روات بخاري يا مسلم هستند، نقل كرده است كه: | ابوبكر و عمر: ما بر هيچ يك از اصحاب برتري نداريم ابن أبي داود سجستاني در كتاب الزهد، در روايتي كه تمام راويان آن از روات بخاري يا مسلم هستند، نقل كرده است كه: | ||
نا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْهُذَلِيُّ أَبُو مَعْمَرٍ، نا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ قَيْسٍ، قَالَ: خَطَبَنَا أَبُو بَكْرٍ، قَالَ: " وُلِّيتُ أَمَرَكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ، فَإِنْ أَنَا أَحْسَنْتُ فَأَعِينُونِي وَإِنْ أَنَا أَسَأْتُ فَسَدِّدُونِي، فَإِنَّ لِي شَيْطَانًا يَعْتَرِينِي... | نا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْهُذَلِيُّ أَبُو مَعْمَرٍ، نا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ قَيْسٍ، قَالَ: خَطَبَنَا أَبُو بَكْرٍ، قَالَ: " وُلِّيتُ أَمَرَكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ، فَإِنْ أَنَا أَحْسَنْتُ فَأَعِينُونِي وَإِنْ أَنَا أَسَأْتُ فَسَدِّدُونِي، فَإِنَّ لِي شَيْطَانًا يَعْتَرِينِي...<ref>السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، الزهد، ص5، ح8، ناشر: دار المشكاة ـ القاهرة، الطبعة: الأولي، 1993م.</ref> | ||
از قيس نقل شده است كه ابوبكر براي ما خطبه خواند و گفت: من امر شما را بر عهده گرفتم؛ درحالیکه بهترين شما نيستم، اگر درستكار بودم، ياريم كنيد؛ اگر بد كردم، جلوي مرا بگيريد؛ چرا كه من شيطاني دارم كه همواره مرا گول مي زند. | از قيس نقل شده است كه ابوبكر براي ما خطبه خواند و گفت: من امر شما را بر عهده گرفتم؛ درحالیکه بهترين شما نيستم، اگر درستكار بودم، ياريم كنيد؛ اگر بد كردم، جلوي مرا بگيريد؛ چرا كه من شيطاني دارم كه همواره مرا گول مي زند. | ||
بلاذري در انساب الأشراف، ابن قتيبه دينوري در عيون الأخبار، طبري و ابن كثير در تاريخشان و بسياري ديگر از بزرگان اهلسنت، نقل کردهاند كه وقتي ابوبكر به خلافت رسيد، در نخستين سخنراني خود به همه مردم اعلام كرد كه من بهترين شما نيستم: | بلاذري در انساب الأشراف، ابن قتيبه دينوري در عيون الأخبار، طبري و ابن كثير در تاريخشان و بسياري ديگر از بزرگان اهلسنت، نقل کردهاند كه وقتي ابوبكر به خلافت رسيد، در نخستين سخنراني خود به همه مردم اعلام كرد كه من بهترين شما نيستم: | ||
لَمَّا وُلِّيَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَي عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَي عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَيُّهَا النَّاسُ فَقَدْ وُلِّيتُكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ. | لَمَّا وُلِّيَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَي عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَي عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَيُّهَا النَّاسُ فَقَدْ وُلِّيتُكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ.<ref>البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج1، ص254؛ | ||
الدينوري، أبو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، عيون الأخبار، ج1، ص34؛ | |||
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ص237 ـ 238، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.</ref> | |||
و چون ابوبكر به خلافت رسيد براي مردم سخنراني كرد و پس از حمد و ثناي الهي گفت: اي مردم من رهبر شما شده ام؛ ولي بهترين شما نيستم. | و چون ابوبكر به خلافت رسيد براي مردم سخنراني كرد و پس از حمد و ثناي الهي گفت: اي مردم من رهبر شما شده ام؛ ولي بهترين شما نيستم. | ||
اين خطبه با سندهای صحيح نقل شده است؛ ابن كثير دمشقي سلفي، بعد از نقل اين خطبه مینویسد: | اين خطبه با سندهای صحيح نقل شده است؛ ابن كثير دمشقي سلفي، بعد از نقل اين خطبه مینویسد: | ||
وهذا إسناد صحيح. | وهذا إسناد صحيح. | ||
خط ۴۲۱: | خط ۳۸۹: | ||
سعيد بن منصور در سنن خود مینویسد: | سعيد بن منصور در سنن خود مینویسد: | ||
عَنِ الشَّعْبِيِّ قَالَ: خَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَي عَلَيْهِ، وَقَالَ: «أَلا لا تُغَالُوا فِي صُدُقِ النِّسَاءِ، فَإِنَّهُ لا يَبْلُغُنِي عَنْ أَحَدٍ سَاقَ أَكْثَرَ مِنْ شَيْءٍ سَاقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَوْ سِيقَ إِلَيْهِ، إِلا جَعَلْتُ فَضْلَ ذَلِكَ فِي بَيْتِ الْمَالِ»، ثُمَّ نَزَلَ فَعَرَضَتْ لَهُ امْرَأَةٌ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالَتْ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كِتَابُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَوْ قَوْلُكَ؟ قَالَ: « بَلْ كِتَابُ اللَّهِ فَمَا ذَلِكَ؟»، قَالَتْ: نَهَيْتَ النَّاسَ آنِفًا أَنْ يُغَالُوا فِي صُدُقِ النِّسَاءِ، وَاللَّهُ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ:«وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا». | عَنِ الشَّعْبِيِّ قَالَ: خَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَي عَلَيْهِ، وَقَالَ: «أَلا لا تُغَالُوا فِي صُدُقِ النِّسَاءِ، فَإِنَّهُ لا يَبْلُغُنِي عَنْ أَحَدٍ سَاقَ أَكْثَرَ مِنْ شَيْءٍ سَاقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَوْ سِيقَ إِلَيْهِ، إِلا جَعَلْتُ فَضْلَ ذَلِكَ فِي بَيْتِ الْمَالِ»، ثُمَّ نَزَلَ فَعَرَضَتْ لَهُ امْرَأَةٌ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالَتْ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كِتَابُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَوْ قَوْلُكَ؟ قَالَ: « بَلْ كِتَابُ اللَّهِ فَمَا ذَلِكَ؟»، قَالَتْ: نَهَيْتَ النَّاسَ آنِفًا أَنْ يُغَالُوا فِي صُدُقِ النِّسَاءِ، وَاللَّهُ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ:«وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا». | ||
فَقَالَ عُمَرُ: كُلُّ أَحَدٍ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا، ثُمَّ رَجَعَ إِلَي الْمِنْبَرِ، فَقَالَ لِلنَّاسِ: «إِنِّي نَهَيْتُكُمْ أَنْ تُغَالُوا فِي صُدُقِ النِّسَاءِ، أَلا فَلْيَفْعَلْ رَجُلٌ فِي مَالِهِ مَا بَدَا لَهُ». | فَقَالَ عُمَرُ: كُلُّ أَحَدٍ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا، ثُمَّ رَجَعَ إِلَي الْمِنْبَرِ، فَقَالَ لِلنَّاسِ: «إِنِّي نَهَيْتُكُمْ أَنْ تُغَالُوا فِي صُدُقِ النِّسَاءِ، أَلا فَلْيَفْعَلْ رَجُلٌ فِي مَالِهِ مَا بَدَا لَهُ».<ref>لخراساني، سعيد بن منصور (متوفاي 227هـ)، سنن سعيد بن منصور، ج1، ص195، ح598، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر:الدار السلفية - الهند، الطبعة: الأولي، 1403هـ ـ 1982م؛ | ||
الطحاوي الحنفي، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي321هـ)، شرح مشكل الآثار، ج13، ص57، تحقيق شعيب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1408هـ - 1987م.</ref> | |||
از شعبي نقل شده است كه عمر بن خطاب خطبه خواند، پس از حمد و ستايش خداوند گفت: كسي حق ندارد در مهريه زنان زياده روي كند، هر كس بيشتر از آن چه رسول خدا مهريه داده و يا گرفته، مهريه بگذارد، من اضافه آن را به بيت المال خواهم ريخت. سپس از منبر پايين آمد؛ پس زني از قريش جلوي او را گرفت و گفت: اي اميرمؤمنان !!! كتاب خدا شایستهتر است كه پيروش شود يا سخن تو؟ عمر گفت: بلكه كتاب خدا شایستهتر است، مگر چه شده؟ آن زن گفت: تو الآن مردم را از زياده روي در مهريه زنان نهي كرد؛ درحالیکه خداوند در قرآن میفرماید: «و مال فراواني (بعنوان مهر) به او پرداخته ايد، چيزي از آن را پس نگيريد!» | از شعبي نقل شده است كه عمر بن خطاب خطبه خواند، پس از حمد و ستايش خداوند گفت: كسي حق ندارد در مهريه زنان زياده روي كند، هر كس بيشتر از آن چه رسول خدا مهريه داده و يا گرفته، مهريه بگذارد، من اضافه آن را به بيت المال خواهم ريخت. سپس از منبر پايين آمد؛ پس زني از قريش جلوي او را گرفت و گفت: اي اميرمؤمنان !!! كتاب خدا شایستهتر است كه پيروش شود يا سخن تو؟ عمر گفت: بلكه كتاب خدا شایستهتر است، مگر چه شده؟ آن زن گفت: تو الآن مردم را از زياده روي در مهريه زنان نهي كرد؛ درحالیکه خداوند در قرآن میفرماید: «و مال فراواني (بعنوان مهر) به او پرداخته ايد، چيزي از آن را پس نگيريد!» | ||
پس عمر گفت: همه مردم از عمر داناتر هستند. اين سخن را دو يا سه بار گفت؛ سپس به منبر برگشت و به مردم گفت: من شما را از زياده روي در مهريه زنان نهي كرد؛ آگاه باشيد، هر كس هر كاري كه مي خواهد با مالش انجام دهد. | پس عمر گفت: همه مردم از عمر داناتر هستند. اين سخن را دو يا سه بار گفت؛ سپس به منبر برگشت و به مردم گفت: من شما را از زياده روي در مهريه زنان نهي كرد؛ آگاه باشيد، هر كس هر كاري كه مي خواهد با مالش انجام دهد. | ||
ا | |||
بررسي سند روايت هشيم بن بشير: از روات بخاري مسلم و ساير صحاح سته: | بررسي سند روايت هشيم بن بشير: از روات بخاري مسلم و ساير صحاح سته: | ||
5979 هشيم بن بشير أبو معاوية السلمي الواسطي حافظ بغداد عن عمرو بن دينار وأبي الزبير وعنه أحمد وابن معين وهناد إمام ثقة مدلس عاش ثمانين سنة توفي 183 ع. | 5979 هشيم بن بشير أبو معاوية السلمي الواسطي حافظ بغداد عن عمرو بن دينار وأبي الزبير وعنه أحمد وابن معين وهناد إمام ثقة مدلس عاش ثمانين سنة توفي 183 ع.<ref>الكاشف ج2، ص338</ref> | ||
هشيم بن بشير، امام و ثقه بود و تدليس مي كرد. | هشيم بن بشير، امام و ثقه بود و تدليس مي كرد. | ||
مجالد بن سعيد: از روات مسلم و ساير صحاح سته: | مجالد بن سعيد: از روات مسلم و ساير صحاح سته: | ||
4519 مجالد بن سعيد بن عمير الهمداني أبو عمرو الكوفي أحد الأعيان عن الشعبي وأبي الوداك وطائفة وعنه ابنه إسماعيل والثوري وابن المبارك وخلق. | 4519 مجالد بن سعيد بن عمير الهمداني أبو عمرو الكوفي أحد الأعيان عن الشعبي وأبي الوداك وطائفة وعنه ابنه إسماعيل والثوري وابن المبارك وخلق.<ref>لسان الميزان ج7، ص349.</ref> | ||
مجالد بن سعيد، يكي از بزرگان بود. | مجالد بن سعيد، يكي از بزرگان بود. | ||
عامر بن شراحيل: 2531 عامر بن شراحيل أبو عمرو الشعبي أحد الأعلام ولد زمن عمر وسمع عليا وأبا هريرة والمغيرة وعنه منصور وحصين وبيان وابن عون قال أدركت خمسمائة من الصحابة وقال ما كتبت سوداء في بيضاء ولا حدثت بحديث إلا حفظته وقال مكحول ما رأيت أفقه من الشعبي وقال آخر الشعبي في زمانه كابن عباس في زمانه مات سنة ثلاث أو أربع ومائة ع | عامر بن شراحيل: 2531 عامر بن شراحيل أبو عمرو الشعبي أحد الأعلام ولد زمن عمر وسمع عليا وأبا هريرة والمغيرة وعنه منصور وحصين وبيان وابن عون قال أدركت خمسمائة من الصحابة وقال ما كتبت سوداء في بيضاء ولا حدثت بحديث إلا حفظته وقال مكحول ما رأيت أفقه من الشعبي وقال آخر الشعبي في زمانه كابن عباس في زمانه مات سنة ثلاث أو أربع ومائة ع<ref>الكاشف ج1، ص522.</ref> | ||
عامر بن شراحيل، يكي از مشاهير بود، او گفته: من پانصد نفر از صحابه را ملاقات كرد، هيچ سياهي را در سفيدي ننوشتم، هيچ روايتي را نقل نكردم؛ مگر اين كه آن را حفظ كرده بودم. مكحول گفته: من داناتر از شعبي نديدم. ديگري گفته: شعبي در زمان خودش، همانند ابن عباس در زمانش بود. | عامر بن شراحيل، يكي از مشاهير بود، او گفته: من پانصد نفر از صحابه را ملاقات كرد، هيچ سياهي را در سفيدي ننوشتم، هيچ روايتي را نقل نكردم؛ مگر اين كه آن را حفظ كرده بودم. مكحول گفته: من داناتر از شعبي نديدم. ديگري گفته: شعبي در زمان خودش، همانند ابن عباس در زمانش بود. | ||
ساير علماي اهلسنت اين روايت را با تعبير هاي ديگر نقل کردهاند. ماوردي بصري شافعي مینویسد كه عمر گفت: | ساير علماي اهلسنت اين روايت را با تعبير هاي ديگر نقل کردهاند. ماوردي بصري شافعي مینویسد كه عمر گفت: | ||
كل الناس أفقه من عمر حتي امرأة. | كل الناس أفقه من عمر حتي امرأة.<ref>الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج9، ص331، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولي، 1419 هـ -1999م.</ref> | ||
همه مردم از عمر داناتر هستند؛ حتي يك زن. | همه مردم از عمر داناتر هستند؛ حتي يك زن. | ||
سرخسي در كتاب المبسوط و علاء الدين بخاري در كشف الأسرار مینویسد:<ref>السرخسي الحنفي، شمسالدین ابوبكر محمد بن أبي سهل (متوفاي483هـ )، المبسوط، ج10، ص153، ناشر: دار المعرفة - بيروت؛ | |||
البخاري، علاء الدين عبد العزيز بن أحمد (متوفاي 730هـ)،كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوي، ج3، ص346، تحقيق: عبدالله محمود محمد عمر، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.</ref> | |||
فبقي عمر رضي الله عنه باهتا وقال كل الناس أفقه من عمر حتي النساء في البيوت. | فبقي عمر رضي الله عنه باهتا وقال كل الناس أفقه من عمر حتي النساء في البيوت. | ||
عمر، مبهوت ماند و گفت: همه مردم از عمر داناترند؛ حتي زناني كه در خانه ها هستند. | عمر، مبهوت ماند و گفت: همه مردم از عمر داناترند؛ حتي زناني كه در خانه ها هستند. | ||
از اين گذشته، خود عمر بن الخطاب به جان خودش قسم خورده است كه كساني از اصحاب و ام المؤمنات كه در بقيع دفن شده بودند، از او برتر هستند. | از اين گذشته، خود عمر بن الخطاب به جان خودش قسم خورده است كه كساني از اصحاب و ام المؤمنات كه در بقيع دفن شده بودند، از او برتر هستند. | ||
حاكم نيشابوري و إبن أبي شيبه كوفي با سند صحيح نقل کردهاند كه: | حاكم نيشابوري و إبن أبي شيبه كوفي با سند صحيح نقل کردهاند كه: | ||
خط ۴۶۶: | خط ۴۳۴: | ||
اگر كسي، شخصي را بر گروهي بگمارد كه در آن گروه، فردي ديگري وجود دارد كه خداوند از او راضي تر است، بهدرستی كه به خدا، رسول او و مؤمنان خيانت كرده است. | اگر كسي، شخصي را بر گروهي بگمارد كه در آن گروه، فردي ديگري وجود دارد كه خداوند از او راضي تر است، بهدرستی كه به خدا، رسول او و مؤمنان خيانت كرده است. | ||
حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت میگوید: | حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت میگوید: | ||
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه. | هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.<ref>الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص104، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.</ref> | ||
سند اين روايت صحيح است؛ ولي بخاري و مسلم نقل نكرده اند. | سند اين روايت صحيح است؛ ولي بخاري و مسلم نقل نكرده اند. | ||
و خطيب بغدادي مینویسد كه رسول خدا فرمود: | و خطيب بغدادي مینویسد كه رسول خدا فرمود: | ||
ومن استعمل رجلا وهو يَجِدُ غيرَهُ خيراً منه وأعْلَمَ مِنْه بكتابِ الله وسنةً نَبِيّه فقد خان الله ورسولَه وجميعِ المؤمنين. | ومن استعمل رجلا وهو يَجِدُ غيرَهُ خيراً منه وأعْلَمَ مِنْه بكتابِ الله وسنةً نَبِيّه فقد خان الله ورسولَه وجميعِ المؤمنين.<ref>البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج6، ص76، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.</ref> | ||
اگر كسي مردي را بگمارد؛ درحالیکه بهتر از او و داناتر از او را به كتاب خدا و سنت پيامبرش مي يابد، بهدرستی كه به خدا، رسول خدا و تمام مؤمنان خيانت كرده است. | اگر كسي مردي را بگمارد؛ درحالیکه بهتر از او و داناتر از او را به كتاب خدا و سنت پيامبرش مي يابد، بهدرستی كه به خدا، رسول خدا و تمام مؤمنان خيانت كرده است. | ||
بيهقي (متوفاي 458هـ) در سنن كبراي خود مینویسد: | بيهقي (متوفاي 458هـ) در سنن كبراي خود مینویسد: | ||
عن بن عباس رضي الله عنهما عن رسول الله صلیالله عليه وسلم من استعملَ عاملا من المسلمين وهو يعلمُ أن فيهم أولي بذلك منه وأعلم بكتاب الله وسنة نبيه فقد خان الله ورسوله وجميع المسلمين. | عن بن عباس رضي الله عنهما عن رسول الله صلیالله عليه وسلم من استعملَ عاملا من المسلمين وهو يعلمُ أن فيهم أولي بذلك منه وأعلم بكتاب الله وسنة نبيه فقد خان الله ورسوله وجميع المسلمين.<ref>البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاي 458هـ)، سنن البيهقي الكبري، ج10، ص118، ح20151، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994.</ref> | ||
از إبن عباس از رسول خدا صلیالله عليه وآله نقل شده است كه فرمود: هر كسي فرمانداري از مسلمانان را بگمارد؛ درحالیکه مي داند شایستهتر از او در ميان مسلمانان و داناتر از او به كتاب خدا و سنت پيامبرش وجود دارد، به راستي كه به خدا، رسول خدا و تمام مسلمانان خيانت كرده است. | از إبن عباس از رسول خدا صلیالله عليه وآله نقل شده است كه فرمود: هر كسي فرمانداري از مسلمانان را بگمارد؛ درحالیکه مي داند شایستهتر از او در ميان مسلمانان و داناتر از او به كتاب خدا و سنت پيامبرش وجود دارد، به راستي كه به خدا، رسول خدا و تمام مسلمانان خيانت كرده است. | ||
همين روايت را ابن عساكر دمشقي در كتاب تاريخ مدينة دمشق و متقي هندي، در كتاب كنز العمال، با عبارت ديگر نقل کردهاند. | همين روايت را ابن عساكر دمشقي در كتاب تاريخ مدينة دمشق و متقي هندي، در كتاب كنز العمال، با عبارت ديگر نقل کردهاند. | ||
ا<ref>بن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج53، ص256، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995؛الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج16، ص38، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1419هـ - 1998م.</ref> | |||
محمد بن الطيب الباقلاني در تمهيد الأوائل مینویسد: | محمد بن الطيب الباقلاني در تمهيد الأوائل مینویسد: | ||
وقوله «مَن تَقَدَّمَ علي قومٍ من المسلمين يَري أنَّ فيهم من هو أفضلُ منه فقد خانَ اللهَ ورسولَه والمسلمين» في أمثال هذه الأخبار مما قد تواترت علي المعني وإن اختلفت ألفاظها. | وقوله «مَن تَقَدَّمَ علي قومٍ من المسلمين يَري أنَّ فيهم من هو أفضلُ منه فقد خانَ اللهَ ورسولَه والمسلمين» في أمثال هذه الأخبار مما قد تواترت علي المعني وإن اختلفت ألفاظها.<ref>الباقلاني، ابوبكر محمد بن الطيب (متوفاي403هـ)، تمهيد الأوائل في تلخيص الدلائل، ج1، ص474، تحقيق: عماد الدين أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافية - لبنان، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.</ref> | ||
اين گفته رسول خدا صلیالله عليه وآله «هر كس خود را بر گروهي از مسلمانان مقدم كند؛ درحالیکه مي داند در ميان آن قوم كسي بهتر از او وجود دارد، بهدرستی كه به خدا، رسول او و مسلمانان خيانت كرده است» همانند اين روايات، از نظر معنوي به صورت متواتر نقل شده؛ اگر چه الفاظ آنها مختلف هستند. | اين گفته رسول خدا صلیالله عليه وآله «هر كس خود را بر گروهي از مسلمانان مقدم كند؛ درحالیکه مي داند در ميان آن قوم كسي بهتر از او وجود دارد، بهدرستی كه به خدا، رسول او و مسلمانان خيانت كرده است» همانند اين روايات، از نظر معنوي به صورت متواتر نقل شده؛ اگر چه الفاظ آنها مختلف هستند. | ||
چرا راه دور برويم، خداوند متعال در قرآن كريم وجدان هاي بيدار را به قضاوت فرامي خواند و میفرماید: | چرا راه دور برويم، خداوند متعال در قرآن كريم وجدان هاي بيدار را به قضاوت فرامي خواند و میفرماید: | ||
أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ. يونس/35. | أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ. <ref>يونس/35.</ref> | ||
يا كسي كه هدايت به سوي حق میکند براي پيروي شایستهتر است، يا آن كس كه خود هدايت نمیشود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوري مي كنيد؟! | يا كسي كه هدايت به سوي حق میکند براي پيروي شایستهتر است، يا آن كس كه خود هدايت نمیشود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوري مي كنيد؟! | ||
خليفه اول به صراحت میگوید كه: | خليفه اول به صراحت میگوید كه: | ||
خط ۵۰۵: | خط ۴۷۱: | ||
الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص1043، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي. | الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص1043، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي. | ||
اما در جاي ديگر بهخاطر عوارضي كه اين روايت براي اهلسنت دارد و در حقيقت بطلان مذهب آنها را به روشني ثابت میکند، صحت روايت را نمي پذيرد. | اما در جاي ديگر بهخاطر عوارضي كه اين روايت براي اهلسنت دارد و در حقيقت بطلان مذهب آنها را به روشني ثابت میکند، صحت روايت را نمي پذيرد. | ||
وحديث الطير علي ضعفه فله طرق جمة وقد أفردتها في جزء ولم يثبت ولا انا بالمعتقد بطلانه وقد أخطأ ابن أبي داود في عبارته وقوله وله علي خطئه اجر واحد وليس من شرط الثقة ان لا يخطئ ولا يغلط ولا يسهو والرجل فمن كبار علماء الاسلام ومن أوثق الحفاظ رحمه الله تعالي. | وحديث الطير علي ضعفه فله طرق جمة وقد أفردتها في جزء ولم يثبت ولا انا بالمعتقد بطلانه وقد أخطأ ابن أبي داود في عبارته وقوله وله علي خطئه اجر واحد وليس من شرط الثقة ان لا يخطئ ولا يغلط ولا يسهو والرجل فمن كبار علماء الاسلام ومن أوثق الحفاظ رحمه الله تعالي.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج13، ص233، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref> | ||
حديث طير با اينكه اسناد آن ضعيف است، اما طرق فراواني دارد كه من مجموع آنها را در يك مجموعه آورده ام، صحيح نيست اما من اعتقاد ندارم باطل (جعلي) باشد. ابن ابي داود در مورد اين روايت اشتباه كرده است (در ادامه به اشكال ابن ابي داود اشاره خواهد شد )، و بهخاطر اجتهاد اشتباه يك پاداش میبرد، شرط ثقه بودن اين نيست كه اشتباه نكند و يا غلط نداشته باشد و يا سهو نكند؛ اين شخص از بزرگان علماي اسلام و از معتبرترين حفاظ است، رحمت خدا بر او باد. | حديث طير با اينكه اسناد آن ضعيف است، اما طرق فراواني دارد كه من مجموع آنها را در يك مجموعه آورده ام، صحيح نيست اما من اعتقاد ندارم باطل (جعلي) باشد. ابن ابي داود در مورد اين روايت اشتباه كرده است (در ادامه به اشكال ابن ابي داود اشاره خواهد شد )، و بهخاطر اجتهاد اشتباه يك پاداش میبرد، شرط ثقه بودن اين نيست كه اشتباه نكند و يا غلط نداشته باشد و يا سهو نكند؛ اين شخص از بزرگان علماي اسلام و از معتبرترين حفاظ است، رحمت خدا بر او باد. | ||
ابو نعيم در حلية الاوليا تصريح میکند كه روايت طير را گروه فراواني نقل کردهاند؛ اما در ادامه فقط به يك سند آن بسنده كرده است: | ابو نعيم در حلية الاوليا تصريح میکند كه روايت طير را گروه فراواني نقل کردهاند؛ اما در ادامه فقط به يك سند آن بسنده كرده است: | ||
رواه الجم الغفير عن أنس وحديث مالك لم نكتبه الا من حديث القداحي تفرد به. | رواه الجم الغفير عن أنس وحديث مالك لم نكتبه الا من حديث القداحي تفرد به.<ref>لأصبهاني، ابو نعيم أحمد بن عبدالله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج6، ص339، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.</ref> | ||
اين روايت را از انس گروه فراواني نقل کردهاند، اما روايت مالك را تنها از طريق قداحي نقل كرده ايم. | اين روايت را از انس گروه فراواني نقل کردهاند، اما روايت مالك را تنها از طريق قداحي نقل كرده ايم. | ||
ا | |||
انصاري تلمستاني تصريح میکند كه اين روايت با چندين سند از أنس نقل شده است: | انصاري تلمستاني تصريح میکند كه اين روايت با چندين سند از أنس نقل شده است: | ||
وقد رويَ من غير وجه عن أنس. | وقد رويَ من غير وجه عن أنس. | ||
اين روايت با چند سند از انس نقل شده است. | اين روايت با چند سند از انس نقل شده است.<ref>الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر المعروف بالبري (متوفاي644هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج1، ص291، طبق برنامه الجامع الكبير.</ref> | ||
الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر المعروف بالبري (متوفاي644هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج1، ص291، طبق برنامه الجامع الكبير. | |||
سبكي شافعي در باره روايت طير میگوید: | سبكي شافعي در باره روايت طير میگوید: | ||
ثم ذكر ابن طاهر أنه رأي بخط الحاكم حديث الطير في جزء ضخم جمعه وقال وقد كتبته للتعجب. قلنا وغاية جمع هذا الحديث أن يدل علي أن الحاكم يحكم بصحته ولولا ذلك لما أودعه المستدرك. | ثم ذكر ابن طاهر أنه رأي بخط الحاكم حديث الطير في جزء ضخم جمعه وقال وقد كتبته للتعجب. قلنا وغاية جمع هذا الحديث أن يدل علي أن الحاكم يحكم بصحته ولولا ذلك لما أودعه المستدرك. | ||
ابن طاهر گفته است كه يك جزوه مفصل به خط حاكم ديده است كه در آن حديث طير را جمع آوري كرده است، اما گفته است كه اين مجموعه را براي تعجب جمع آوري كرده است ! | ابن طاهر گفته است كه يك جزوه مفصل به خط حاكم ديده است كه در آن حديث طير را جمع آوري كرده است، اما گفته است كه اين مجموعه را براي تعجب جمع آوري كرده است ! | ||
و نتيجه جمع كردن اين روايت آن است كه حاكم اين روايت را صحيح مي داند و اگر چنين نبود اين روايت را در مستدرك نقل نمي كرد. | و نتيجه جمع كردن اين روايت آن است كه حاكم اين روايت را صحيح مي داند و اگر چنين نبود اين روايت را در مستدرك نقل نمي كرد. | ||
السبكي الشافعي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاي 771هـ)، طبقات الشافعية الكبري، ج4، ص165، تحقيق: د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة: الثانية، 1413هـ. | <ref>السبكي الشافعي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاي 771هـ)، طبقات الشافعية الكبري، ج4، ص165، تحقيق: د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة: الثانية، 1413هـ.</ref> | ||
و در ادامه به صراحت میگوید كه نمي توان حكم به جعلي بودن روايت طير كرد: | و در ادامه به صراحت میگوید كه نمي توان حكم به جعلي بودن روايت طير كرد: | ||
وأما الحكم علي حديث الطير بالوضع فغير جيد | وأما الحكم علي حديث الطير بالوضع فغير جيد<ref>طبقات الشافعية الكبري ج4، ص169</ref> | ||
اين كه ادعا شود حديث طير جعلي است، نيكو نيست. | اين كه ادعا شود حديث طير جعلي است، نيكو نيست. | ||
اما چرا روايت طير، همانند صاحب آن در ميان محدثان و ائمه حديث اهلسنت مظلوم واقع شده است؛ چرا با اين همه سندي كه دارد، اكثر علماي سني آن را تضعيف كرده و ساختگي دانسته اند؟ آنها نيز كه جرأت دسته قبلي را ندارند، از پذيرش صريح صحت روايت خودداري کردهاند؟ | اما چرا روايت طير، همانند صاحب آن در ميان محدثان و ائمه حديث اهلسنت مظلوم واقع شده است؛ چرا با اين همه سندي كه دارد، اكثر علماي سني آن را تضعيف كرده و ساختگي دانسته اند؟ آنها نيز كه جرأت دسته قبلي را ندارند، از پذيرش صريح صحت روايت خودداري کردهاند؟ | ||
جواب واضح و روشن است. چون اين روايت اساس و بنيان عقائد اهلسنت را زير سؤال میبرد، حقانيت شيعه را به اثبات رسانده و مذاهب ديگر را باطل اعلام میکند. | جواب واضح و روشن است. چون اين روايت اساس و بنيان عقائد اهلسنت را زير سؤال میبرد، حقانيت شيعه را به اثبات رسانده و مذاهب ديگر را باطل اعلام میکند. | ||
خط ۵۳۳: | خط ۴۹۹: | ||
و باز در ادامه با نقل برخي از عبارات روايت طير كه البته افضليت مطلق اميرمؤمنان علیهالسلام را ثابت نمي كند، میگوید: | و باز در ادامه با نقل برخي از عبارات روايت طير كه البته افضليت مطلق اميرمؤمنان علیهالسلام را ثابت نمي كند، میگوید: | ||
قلت: فلو أن الحديث كان في أكثر طرقه بلفظ من هذه الألفاظ المتفقة المعني -، ولم تكن باسم التفضيل «أحب خلقك»، لكان من الممكن القول بثبوته، ويكون كحديث الراية الصحيح الذي في بعض رواياته: | قلت: فلو أن الحديث كان في أكثر طرقه بلفظ من هذه الألفاظ المتفقة المعني -، ولم تكن باسم التفضيل «أحب خلقك»، لكان من الممكن القول بثبوته، ويكون كحديث الراية الصحيح الذي في بعض رواياته: | ||
"لأعطين الراية رجلاً يفتح الله علي يديه، يحب الله ورسوله، ويحبه الله ورسوله..." رواه البخاري ( 4210 )، ومسلم ( 7/127 ). لكن الواقع أن أكثر الروايات بلفظ اسم التفضيل: "أحب".. ومن هنا جاء الحكم عليه بالوضع كما تقدم. | "لأعطين الراية رجلاً يفتح الله علي يديه، يحب الله ورسوله، ويحبه الله ورسوله..." <ref>رواه البخاري ( 4210 )، ومسلم ( 7/127 ).</ref> لكن الواقع أن أكثر الروايات بلفظ اسم التفضيل: "أحب".. ومن هنا جاء الحكم عليه بالوضع كما تقدم.<ref>ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، السلسة الضعيفة وأثرها السيء في الأمة، ج14، ص183، ناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع لصاحبها سعد بن عبدالرحمن الراشد - الرياض، الطبعة: الطبعة الأولي، 1425هـ - 2004م</ref> | ||
مي گويم: پس اگر حديث در اكثر طرق، با اين الفاظ بود كه از نظر معنا اختلافي در آن نيست و با لفظ تفضيل «برترين خلق تو» نبود، ممكن بود كه طرفدار إثبات آن شويم و مثل حديث صحيح رايت مي شد كه در برخي از روايات آن آمده: | مي گويم: پس اگر حديث در اكثر طرق، با اين الفاظ بود كه از نظر معنا اختلافي در آن نيست و با لفظ تفضيل «برترين خلق تو» نبود، ممكن بود كه طرفدار إثبات آن شويم و مثل حديث صحيح رايت مي شد كه در برخي از روايات آن آمده: | ||
«بهدرستی كه پرچم را به دستي مردي مي دهم كه خداوند به دست او فتح خواهد كرد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند». اين روايت بخاري و مسلم نقل کردهاند؛ اما حديث طير در اكثر طرق خود با لفظ اسم تفضيل «أحب» آمده، به همين خاطر حكم به ضعف روايت کردهاند؛ چنانچه پیشازاین نيز گذشت. | «بهدرستی كه پرچم را به دستي مردي مي دهم كه خداوند به دست او فتح خواهد كرد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند». اين روايت بخاري و مسلم نقل کردهاند؛ اما حديث طير در اكثر طرق خود با لفظ اسم تفضيل «أحب» آمده، به همين خاطر حكم به ضعف روايت کردهاند؛ چنانچه پیشازاین نيز گذشت. | ||
آري، اين روايت از نظر سندي مشكلي ندارد؛ اما اگر حتي خود رسول خدا صلیالله عليه وآله با علماي سني روبرو شود و به صراحت بگويد كه اميرمؤمنان علیهالسلام از ابوبكر و عمر برتر است، آنها هرگز نخواهند پذيرفت. | آري، اين روايت از نظر سندي مشكلي ندارد؛ اما اگر حتي خود رسول خدا صلیالله عليه وآله با علماي سني روبرو شود و به صراحت بگويد كه اميرمؤمنان علیهالسلام از ابوبكر و عمر برتر است، آنها هرگز نخواهند پذيرفت. | ||
نام اين نوع برخورد با روايات و فضائل اهل بيت علیهمالسلام را چه مي توان گذاشت؟ آيا مي توان پذيرفت كه اين افراد اهل بيت علیهمالسلام دوست دارند؟ | نام اين نوع برخورد با روايات و فضائل اهل بيت علیهمالسلام را چه مي توان گذاشت؟ آيا مي توان پذيرفت كه اين افراد اهل بيت علیهمالسلام دوست دارند؟ | ||
خط ۵۵۸: | خط ۵۲۴: | ||
مقصود اين است كه ذهبي به صحت اين روايت اعتراف كرده است، و حتي خود او مجموعه اين روايات را در يك مجموعه جمع آوري كرده است و همه آنها را تضعيف كرده است؛ اين مطلب را ابن كثير در تاريخ خود نقل كرده است، اما از ابن كثير در همين باب دروغ هاي ديگري نيز ديده ايم ! | مقصود اين است كه ذهبي به صحت اين روايت اعتراف كرده است، و حتي خود او مجموعه اين روايات را در يك مجموعه جمع آوري كرده است و همه آنها را تضعيف كرده است؛ اين مطلب را ابن كثير در تاريخ خود نقل كرده است، اما از ابن كثير در همين باب دروغ هاي ديگري نيز ديده ايم ! | ||
اما اين كتاب به دست ما نرسيده است، بله، ذهبي اين كتاب را در ترجمه بيش از 20 نفر از كتاب «ميزان» نقل میکند و همه اين روايات را تضعيف كرده و همه راويان را نيز تضعيف میکند، تنها بهخاطر اينكه آنها راوي اين روايتند ! با اين همه ابن كثير را تصديق نمي كنيم، زيرا او كذاب است ! | اما اين كتاب به دست ما نرسيده است، بله، ذهبي اين كتاب را در ترجمه بيش از 20 نفر از كتاب «ميزان» نقل میکند و همه اين روايات را تضعيف كرده و همه راويان را نيز تضعيف میکند، تنها بهخاطر اينكه آنها راوي اين روايتند ! با اين همه ابن كثير را تصديق نمي كنيم، زيرا او كذاب است ! | ||
جؤنة العطار في طُرف الفوائد ونوادر الأخبار، ص27 و 28. | <ref>جؤنة العطار في طُرف الفوائد ونوادر الأخبار، ص27 و 28.</ref> | ||
اشكالات اهلسنت به روايت: | اشكالات اهلسنت به روايت: | ||
ازآنجاییکه اين روايت، بساط همه مخالفان اهل بيت علیهمالسلام را جمع و بطلان مذهب آنها را ثابت میکند، خود را به آب و آتش زده اند كه حجيت اين روايت را زير سؤال ببرند و با اشكالات واهي و بي ارزش تلاش نموده اند كه از پذيرش اين روايت صحيح السند شانه خالي كنند. ابن تيميه حراني بيش از همه در نقد اين روايت كوشيده است. ما تمام اشكالات مطرح شده را ذكر و سپس پاسخ خواهيم داد. | ازآنجاییکه اين روايت، بساط همه مخالفان اهل بيت علیهمالسلام را جمع و بطلان مذهب آنها را ثابت میکند، خود را به آب و آتش زده اند كه حجيت اين روايت را زير سؤال ببرند و با اشكالات واهي و بي ارزش تلاش نموده اند كه از پذيرش اين روايت صحيح السند شانه خالي كنند. ابن تيميه حراني بيش از همه در نقد اين روايت كوشيده است. ما تمام اشكالات مطرح شده را ذكر و سپس پاسخ خواهيم داد. | ||
خط ۵۶۸: | خط ۵۳۴: | ||
جواب از چند طريق: | جواب از چند طريق: | ||
نخستين طريق، طلب كردن صحت نقل روايت است. اين گفته او (علامه حلي) كه تمام جمهور آن را نقل کردهاند، دروغ بر آنها است؛ چرا كه حديث طير را هيچ يك از اصحاب صحاح (سته) نقل نكرده اند؛ هيچ يك از پيشوايان حديث نيز آن را تصحيح ننموده اند. ولي برخي از مردم آن را نقل کردهاند؛ همان طوري كه شبيه آن را در باره غير علي نيز نقل نموده اند. بلكه در باره فضائل معاويه احاديث زيادي نقل کردهاند و کتابهای مستقلي نيز نوشته اند، اهل دانش حديث، نه آن را صحيح میدانند و نه اين را. | نخستين طريق، طلب كردن صحت نقل روايت است. اين گفته او (علامه حلي) كه تمام جمهور آن را نقل کردهاند، دروغ بر آنها است؛ چرا كه حديث طير را هيچ يك از اصحاب صحاح (سته) نقل نكرده اند؛ هيچ يك از پيشوايان حديث نيز آن را تصحيح ننموده اند. ولي برخي از مردم آن را نقل کردهاند؛ همان طوري كه شبيه آن را در باره غير علي نيز نقل نموده اند. بلكه در باره فضائل معاويه احاديث زيادي نقل کردهاند و کتابهای مستقلي نيز نوشته اند، اهل دانش حديث، نه آن را صحيح میدانند و نه اين را. | ||
طريق دوم: حديث طير از دروغ ها و جعليات در نزد اهل علم و آگاهان به علم حديث است. ابوموسي المديني گفته: چندين نفر از حفاظ طرق أحاديث طير را براي شناخت اعتبار آن جمع کردهاند؛ همانند حاكم نيسابوري، أبونعيم و إبن مروديه. | طريق دوم: حديث طير از دروغ ها و جعليات در نزد اهل علم و آگاهان به علم حديث است. ابوموسي المديني گفته: چندين نفر از حفاظ طرق أحاديث طير را براي شناخت اعتبار آن جمع کردهاند؛ همانند حاكم نيسابوري، أبونعيم و إبن مروديه.<ref>ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج7، ص371، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.</ref> | ||
از حاكم در باره حديث طير سؤال شد؛ پس گفت: اين روايت صحي نيست؛ با اين كه حاكم نيشابوري به شيعه نسبت داده میشود. به راستي كه از او خواستند تا روايتي را در باره فضائل معاويه نقل كند؛ پس گفت: دلم راضي نمیشود، دلم راضي نمیشود، او را كتك زدند؛ اما بازهم اين كار را نكرد. | از حاكم در باره حديث طير سؤال شد؛ پس گفت: اين روايت صحي نيست؛ با اين كه حاكم نيشابوري به شيعه نسبت داده میشود. به راستي كه از او خواستند تا روايتي را در باره فضائل معاويه نقل كند؛ پس گفت: دلم راضي نمیشود، دلم راضي نمیشود، او را كتك زدند؛ اما بازهم اين كار را نكرد. | ||
نكته مهم در گفتار ابن تيميه، اعتراف صريح او به جعل حديث توسط اهلسنت در فضائل معاويه و نوشتن کتابهای مستقل در باره آن است. اين قضيه اعتبار روايات اهلسنت را زير سؤال میبرد؛ چرا كه وقتي آنها به منظور گمراه كردن مردم روايات زيادي را در باره معاويه جعل کردهاند؛ تا جائي كه اين روايات جعلي کتابهای مستقلي شده اند، از كجا معلوم در جاهاي ديگر نيز همين كار را نكرده باشند؟ | نكته مهم در گفتار ابن تيميه، اعتراف صريح او به جعل حديث توسط اهلسنت در فضائل معاويه و نوشتن کتابهای مستقل در باره آن است. اين قضيه اعتبار روايات اهلسنت را زير سؤال میبرد؛ چرا كه وقتي آنها به منظور گمراه كردن مردم روايات زيادي را در باره معاويه جعل کردهاند؛ تا جائي كه اين روايات جعلي کتابهای مستقلي شده اند، از كجا معلوم در جاهاي ديگر نيز همين كار را نكرده باشند؟ | ||
خلاصه اشكالات ابن تيميه: | خلاصه اشكالات ابن تيميه: | ||
خط ۵۸۱: | خط ۵۴۷: | ||
سدي از مالك بن أنس نقل كرده است كه در نزد رسول خدا صلیالله عليه وآله مرغي بود؛ پس فرمود: خدايا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بياور تا با من از اين مرغ بخورد؛ پس علي (علیهالسلام) آمد و با رسول خدا صلیالله عليه وآله از آن نوشجان كرد. | سدي از مالك بن أنس نقل كرده است كه در نزد رسول خدا صلیالله عليه وآله مرغي بود؛ پس فرمود: خدايا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بياور تا با من از اين مرغ بخورد؛ پس علي (علیهالسلام) آمد و با رسول خدا صلیالله عليه وآله از آن نوشجان كرد. | ||
و سپس در ادامه میگوید: | و سپس در ادامه میگوید: | ||
قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ غَرِيبٌ لَا نَعْرِفُهُ من حديث السُّدِّيِّ إلا من هذا الْوَجْهِ وقد رُوِيَ من غَيْرِ وَجْهٍ عن أَنَسٍ وَعِيسَي بن عُمَرَ هو كُوفِيٌّ وَالسُّدِّيُّ إسماعيل بن عبد الرحمن وسمع من أَنَسَ بن مَالِكٍ وَرَأَي الْحُسَيْنَ بن عَلِيٍّ وَثَّقَهُ شُعْبَةُ وَسُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ وَزَائِدَةُ وَوَثَّقَهُ يحيي بن سَعِيدٍ الْقَطَّانُ. | قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ غَرِيبٌ لَا نَعْرِفُهُ من حديث السُّدِّيِّ إلا من هذا الْوَجْهِ وقد رُوِيَ من غَيْرِ وَجْهٍ عن أَنَسٍ وَعِيسَي بن عُمَرَ هو كُوفِيٌّ وَالسُّدِّيُّ إسماعيل بن عبد الرحمن وسمع من أَنَسَ بن مَالِكٍ وَرَأَي الْحُسَيْنَ بن عَلِيٍّ وَثَّقَهُ شُعْبَةُ وَسُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ وَزَائِدَةُ وَوَثَّقَهُ يحيي بن سَعِيدٍ الْقَطَّانُ.<ref>الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج5، ص636، ح3721، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.</ref> | ||
ابوعيسي (ترمذي صاحب كتاب) گفت: اين حديث غريب است، اين روايت را از طريق سدي، جز با همين سند نمي شناسم؛ البته اين روايت با سندهای ديگر نيز از أنس نقل شده است. عيسي بن عمر، همان كوفي است، سدي نيز اسماعيل بن عبد الرحمن است، از أنس بن مالك روايت نقل كرده، حسين بن علي عليهما السلام را ديده است، شعبة، سفيان و زائده و همچنين يحيي بن سعيد او را توثيق کردهاند. | ابوعيسي (ترمذي صاحب كتاب) گفت: اين حديث غريب است، اين روايت را از طريق سدي، جز با همين سند نمي شناسم؛ البته اين روايت با سندهای ديگر نيز از أنس نقل شده است. عيسي بن عمر، همان كوفي است، سدي نيز اسماعيل بن عبد الرحمن است، از أنس بن مالك روايت نقل كرده، حسين بن علي عليهما السلام را ديده است، شعبة، سفيان و زائده و همچنين يحيي بن سعيد او را توثيق کردهاند. | ||
البته چون علماي اهلسنت، به سفيان بن وكيع اشكال گرفته اند، ما آن را جزء روايات صحيح السند نياورديم. اما اين كه ابن تيميه گفته، هيچ يك از صحاح سته روايت را نقل نكرده اند، از عدم آگاهي او نشأت مي گيرد. | البته چون علماي اهلسنت، به سفيان بن وكيع اشكال گرفته اند، ما آن را جزء روايات صحيح السند نياورديم. اما اين كه ابن تيميه گفته، هيچ يك از صحاح سته روايت را نقل نكرده اند، از عدم آگاهي او نشأت مي گيرد. | ||
اما اين كه گفتند هيچ سند صحيحي ندارد، نشانه بغض و كينه او نسبت به اهل بيت علیهمالسلام است، اگر ايشان كمي به خود زحمت مي دادند و به کتابهای اهلسنت مراجعه مي كردند، سندهاي صحيح روايت طير را مي يافتند. | اما اين كه گفتند هيچ سند صحيحي ندارد، نشانه بغض و كينه او نسبت به اهل بيت علیهمالسلام است، اگر ايشان كمي به خود زحمت مي دادند و به کتابهای اهلسنت مراجعه مي كردند، سندهاي صحيح روايت طير را مي يافتند. | ||
جالب است كه ابن كثير دمشقي سلفي تصريح میکند كه روايت طير تنها از طريق أنس بن مالك بيش از 90 سند مختلف دارد: | جالب است كه ابن كثير دمشقي سلفي تصريح میکند كه روايت طير تنها از طريق أنس بن مالك بيش از 90 سند مختلف دارد: | ||
الجميع بضعة وتسعون نفسا | الجميع بضعة وتسعون نفسا<ref>ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص353، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.</ref> | ||
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص353، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت. | |||
روايتي كه 90 نفر راوي داشته باشد، چگونه مي تواند روايت دروغ و ضعيف باشد؟ درحالیکه خود ابن تيميه حرّاني در مجموع فتاوي مینویسد: | روايتي كه 90 نفر راوي داشته باشد، چگونه مي تواند روايت دروغ و ضعيف باشد؟ درحالیکه خود ابن تيميه حرّاني در مجموع فتاوي مینویسد: | ||
تعددُ الطرقِ وكثرتُها يُقَوِّي بعضُها بعضاً حتي قد يَحْصُلُ العِلْمُ بها ولو كان الناقلونَ فُجّاراً فُسّاقاً فكيف إذا كانوا علماءً عدولاً ولكن كَثُرَ في حديثِهِم الغلطُ. | تعددُ الطرقِ وكثرتُها يُقَوِّي بعضُها بعضاً حتي قد يَحْصُلُ العِلْمُ بها ولو كان الناقلونَ فُجّاراً فُسّاقاً فكيف إذا كانوا علماءً عدولاً ولكن كَثُرَ في حديثِهِم الغلطُ.<ref>ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم أبو العباس (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج18، ص26، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.</ref> | ||
زيادي و تعدد راه هاي نقل حديث برخي برخي ديگر را تقويت میکند كه خود زمينه علم به آن را فراهم میکند؛ اگر چه راويان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حديثي كه تمام راويان آن افراد عادلي باشند كه خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد. | زيادي و تعدد راه هاي نقل حديث برخي برخي ديگر را تقويت میکند كه خود زمينه علم به آن را فراهم میکند؛ اگر چه راويان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حديثي كه تمام راويان آن افراد عادلي باشند كه خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد. | ||
از طرف ديگر اگر روايتي در باره ابوبكر باشد، حتي اگر تمام سندهای آن ضعيف نيز باشند، علماي سني از قاعده «يقوي بعضها بعضعا» استفاده مي كنند؛ چنانچه محمد بن اسماعيل صنعاني در سبل السلام میگوید: | از طرف ديگر اگر روايتي در باره ابوبكر باشد، حتي اگر تمام سندهای آن ضعيف نيز باشند، علماي سني از قاعده «يقوي بعضها بعضعا» استفاده مي كنند؛ چنانچه محمد بن اسماعيل صنعاني در سبل السلام میگوید: | ||
ومثلُه حديثُ «اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر» أخرجه الترمذي وقال حسنٌ وأخرجه أحمد وبن ماجه وبن حبان وله طرق فيها مقالٌ إلا أنه يقوي بعضها بعضا. | ومثلُه حديثُ «اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر» أخرجه الترمذي وقال حسنٌ وأخرجه أحمد وبن ماجه وبن حبان وله طرق فيها مقالٌ إلا أنه يقوي بعضها بعضا. | ||
الأمير الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحكام، ج2، ص11، تحقيق: محمد عبد العزيز الخولي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1379 هـ. | <ref>الأمير الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحكام، ج2، ص11، تحقيق: محمد عبد العزيز الخولي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1379 هـ.</ref> | ||
همچنين علماي سني در باره روايت جعلي: «مروا أبا بكر فليصلّ بالناس» گفته اند كه متواتر است، با اين كه هشت سند بيشتر ندارد: | همچنين علماي سني در باره روايت جعلي: «مروا أبا بكر فليصلّ بالناس» گفته اند كه متواتر است، با اين كه هشت سند بيشتر ندارد: | ||
ابن حجر هيثمي بعد از نقل اين روايت میگوید: | ابن حجر هيثمي بعد از نقل اين روايت میگوید: | ||
اعلم أن هذا الحديث متواتر فإنه ورد من حديث عائشة وابن مسعود وابن عباس وابن عمر وعبد الله بن زمعة وأبي سعيد وعلي بن أبي طالب وحفصة | اعلم أن هذا الحديث متواتر فإنه ورد من حديث عائشة وابن مسعود وابن عباس وابن عمر وعبد الله بن زمعة وأبي سعيد وعلي بن أبي طالب وحفصة<ref>الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص59، تحقيق عبد الرحمن بن عبدالله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولي، 1417هـ - 1997م.</ref> | ||
بدان كه اين حديث متواتر است؛ چرا كه از طريق عائشه، ابن مسعود، ابن عباس، ابن عمر، عبدالله بن زمعه، ابن سعيد، علي بن أبي طالب و حفصه نقل شده است. | بدان كه اين حديث متواتر است؛ چرا كه از طريق عائشه، ابن مسعود، ابن عباس، ابن عمر، عبدالله بن زمعه، ابن سعيد، علي بن أبي طالب و حفصه نقل شده است. | ||
حديث طير بيش از نود سند دارد؛ اما ضعيف است؛ ولي ابن حزم اندلسي روايتي را كه تنها چهار سند دارد، متواتر دانسته و بعد از روايت: «لا تبيعوا الماء» كه از چهار نفر از اصحاب نقل شده میگوید: | حديث طير بيش از نود سند دارد؛ اما ضعيف است؛ ولي ابن حزم اندلسي روايتي را كه تنها چهار سند دارد، متواتر دانسته و بعد از روايت: «لا تبيعوا الماء» كه از چهار نفر از اصحاب نقل شده میگوید: | ||
فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ رضي الله عنهم فَهُوَ نَقْلٌ تَوَاتَرَ وَلاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ | فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ رضي الله عنهم فَهُوَ نَقْلٌ تَوَاتَرَ وَلاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ<ref>إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج9، ص7، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت.</ref> | ||
إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج9، ص7، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت. | |||
اما ادعاي سوم ابن تيميه در باره نظر حاكم نيشابوري كه گفتند حتي حاكم نيشابوري نيز گفته روايت طير صحيح نيست، از دروغ هاي بزرگ ابن تيميه است. كتاب حاكم نيشابوري الآن در اختيار همگان قرار دارد، پیشازاین نيز در اختيار خود او و ديگران بوده، ما نيز نظر حاكم را خوانديم كه بعد از نقل روايت طير گفته بود: | اما ادعاي سوم ابن تيميه در باره نظر حاكم نيشابوري كه گفتند حتي حاكم نيشابوري نيز گفته روايت طير صحيح نيست، از دروغ هاي بزرگ ابن تيميه است. كتاب حاكم نيشابوري الآن در اختيار همگان قرار دارد، پیشازاین نيز در اختيار خود او و ديگران بوده، ما نيز نظر حاكم را خوانديم كه بعد از نقل روايت طير گفته بود: | ||
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَي شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ. | هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَي شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ. | ||
وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِيَادَةً عَلَي ثَلاثِينَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَايَةُ عَنْ عَلِيٍّ، وَأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، وَسَفِينَةَ. | وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِيَادَةً عَلَي ثَلاثِينَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَايَةُ عَنْ عَلِيٍّ، وَأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، وَسَفِينَةَ.<ref>الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص141، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.</ref> | ||
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص141، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م. | |||
بنابراين اشكال اول و دوم ابن تيميه، وارد نيست؛ بلكه روايت طير با سندهای صحيح و حتي در صحاح سته اهلسنت نقل شده، حاكم نيشابوري نيز روايت را صحيح مي داند. | بنابراين اشكال اول و دوم ابن تيميه، وارد نيست؛ بلكه روايت طير با سندهای صحيح و حتي در صحاح سته اهلسنت نقل شده، حاكم نيشابوري نيز روايت را صحيح مي داند. | ||
=== اشكال دوم: ابن كثیر: قلب من شهادت میدهد كه روایت باطل است. === | === اشكال دوم: ابن كثیر: قلب من شهادت میدهد كه روایت باطل است. === | ||
ابن كثير: قلب من شهادت میدهد كه روايت باطل است: ابن كثير دمشقي سلفي بعد از نقل طرق روايت طير میگوید: | |||
وقد جَمَعَ الناسُ في هذا الحديثِ مصنفاتٌ مفردةٌ منهم أبو بكر بن مردويه والحافظ أبو طاهر محمد بن أحمد بن حمدان فيما رواه شيخنا أبو عبدالله الذهبي، ورايتُ فيه مجلّداً في جَمْعِ طُرُقِه والفاظِه لأبي جعفر بن جرير الطبري المفسر صاحب التاريخ؛ ثم وقفتُ علي مجلدٍ كبيرٍ في رده وتضعيفه سنداً ومتناً للقاضي أبي بكر الباقلاني المتكلم. | وقد جَمَعَ الناسُ في هذا الحديثِ مصنفاتٌ مفردةٌ منهم أبو بكر بن مردويه والحافظ أبو طاهر محمد بن أحمد بن حمدان فيما رواه شيخنا أبو عبدالله الذهبي، ورايتُ فيه مجلّداً في جَمْعِ طُرُقِه والفاظِه لأبي جعفر بن جرير الطبري المفسر صاحب التاريخ؛ ثم وقفتُ علي مجلدٍ كبيرٍ في رده وتضعيفه سنداً ومتناً للقاضي أبي بكر الباقلاني المتكلم. | ||
وبالجملةِ ففي القلبِ من صحةِ الحديثِ هذا نظرٌ وان كَثُرَتْ طُرُقُهُ والله اعلم. | وبالجملةِ ففي القلبِ من صحةِ الحديثِ هذا نظرٌ وان كَثُرَتْ طُرُقُهُ والله اعلم. | ||
مردم در باره اين روايت کتابهای مستقلي جمع آوري و نوشته اند؛ از جمله ابوبكر بن مردويه و حافظ ابوطاهر محمد بن أحمد بن حمدان ـ بنابر آن چه استنادم ابوعبد الله ذهبي نقل كرده ـ و من يك مجلد در باره طرق و الفاظ اين روايت را از ابوجعفر طبري، مفسر و صاحب تفسير ديدم. سپس به مجلد ديگري دسترسي يافتم در رد و تضعيف اين روايت از نظر سند و متن كه ابوبكر باقلاني متكلم آن را نوشته بود. | مردم در باره اين روايت کتابهای مستقلي جمع آوري و نوشته اند؛ از جمله ابوبكر بن مردويه و حافظ ابوطاهر محمد بن أحمد بن حمدان ـ بنابر آن چه استنادم ابوعبد الله ذهبي نقل كرده ـ و من يك مجلد در باره طرق و الفاظ اين روايت را از ابوجعفر طبري، مفسر و صاحب تفسير ديدم. سپس به مجلد ديگري دسترسي يافتم در رد و تضعيف اين روايت از نظر سند و متن كه ابوبكر باقلاني متكلم آن را نوشته بود. | ||
در يك كلام، در قلب من در صحت اين روايت اشكال است؛ اگر چه طرق بسياري دارد. خدا بهتر مي داند. | در يك كلام، در قلب من در صحت اين روايت اشكال است؛ اگر چه طرق بسياري دارد. خدا بهتر مي داند. | ||
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص354، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت. | ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، <ref>البداية والنهاية، ج7، ص354، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.</ref> | ||
پيش از ابن كثير، استادش شمسالدین ذهبي نيز در شرح حال أحمد بن الأزهر تصريح میکند كه او روايتي را در فضائل علي بن أبي طالب علیهالسلام نقل كرده است كه قلب او شهادت به بطلانش میدهد: | پيش از ابن كثير، استادش شمسالدین ذهبي نيز در شرح حال أحمد بن الأزهر تصريح میکند كه او روايتي را در فضائل علي بن أبي طالب علیهالسلام نقل كرده است كه قلب او شهادت به بطلانش میدهد: | ||
أحمد بن الازهر [ س ق ] النيسابوري الحافظ اتهمه يحيي بن معين في رواية ذلك الحديث عن عبد الرزاق ثم انه عذره قال ابن عدي هو بصورة اهل الصدق قلت بل هو كما قال أبو حاتم صدوق | أحمد بن الازهر [ س ق ] النيسابوري الحافظ اتهمه يحيي بن معين في رواية ذلك الحديث عن عبد الرزاق ثم انه عذره قال ابن عدي هو بصورة اهل الصدق قلت بل هو كما قال أبو حاتم صدوق | ||
وقال النسائي وغيره لا باس به وقد ادرك كبار مشيخة الكوفة عبدالله بن نمير وطبقته وحدث عنه جلة ولم يتكلموا فيه الا لروايته عن عبد الرزاق عن معمر حديثا في فضائل علي يشهد القلب انه باطل. | وقال النسائي وغيره لا باس به وقد ادرك كبار مشيخة الكوفة عبدالله بن نمير وطبقته وحدث عنه جلة ولم يتكلموا فيه الا لروايته عن عبد الرزاق عن معمر حديثا في فضائل علي يشهد القلب انه باطل.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج1، ص213، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.</ref> | ||
احمد بن ازهر نيشابوري حافظ، يحيي بن معين او را بهخاطر نقل روايتي از عبد الرزاق متهم كرده است، اما بعد از آن، توجيهي براي اين كار او آورده است؛ ابن عدي میگوید: او مانند اهل صدق است؛ من نيز مي گويم: صحيح همان است كه ابوحاتم گفته است؛ او راستگو است. | احمد بن ازهر نيشابوري حافظ، يحيي بن معين او را بهخاطر نقل روايتي از عبد الرزاق متهم كرده است، اما بعد از آن، توجيهي براي اين كار او آورده است؛ ابن عدي میگوید: او مانند اهل صدق است؛ من نيز مي گويم: صحيح همان است كه ابوحاتم گفته است؛ او راستگو است. | ||
نسائي و ديگران نيز گفته اند كه اشكالي ندارد، او بزرگان كوفه مثل عبدالله بن نمير و علماي هم طبقه او را درك كرده است و بزرگان نيز از او روايت نقل کردهاند، و به او اشكالي ندارند، جز روايتي كه از عبد الرزاق از معمر در مورد فضائل علي بن ابي طالب نقل كرده است و دل من شهادت میدهد كه اين روايت دروغ است ! | نسائي و ديگران نيز گفته اند كه اشكالي ندارد، او بزرگان كوفه مثل عبدالله بن نمير و علماي هم طبقه او را درك كرده است و بزرگان نيز از او روايت نقل کردهاند، و به او اشكالي ندارند، جز روايتي كه از عبد الرزاق از معمر در مورد فضائل علي بن ابي طالب نقل كرده است و دل من شهادت میدهد كه اين روايت دروغ است ! | ||
خط ۶۲۸: | خط ۵۹۲: | ||
طبيعي است كه قلب ابن كثير و ذهبي چنين رواياتي را نپذيرد؛ چون اين روايت تمام عقائد و افكار آنها و تمام آن چه را كه تا امروز حق مي دانسته اند، ابطال میکند. وقتي مي بينند كه در طول عمرش در اشتباه بودهاند و تمام همفكرانشان در طول هفت قرن پيش از آن اشتباه کردهاند، طبيعي است كه قلب هاي منحرف از حق را شاهد بگيرند. | طبيعي است كه قلب ابن كثير و ذهبي چنين رواياتي را نپذيرد؛ چون اين روايت تمام عقائد و افكار آنها و تمام آن چه را كه تا امروز حق مي دانسته اند، ابطال میکند. وقتي مي بينند كه در طول عمرش در اشتباه بودهاند و تمام همفكرانشان در طول هفت قرن پيش از آن اشتباه کردهاند، طبيعي است كه قلب هاي منحرف از حق را شاهد بگيرند. | ||
مرحوم علامه أميني رضوان الله تعالي عليه در باره اين سخن ابن كثير مینویسد: | مرحوم علامه أميني رضوان الله تعالي عليه در باره اين سخن ابن كثير مینویسد: | ||
هذا قلبٌ طبع اللهُ عليه وإلاّ فما وجهُ ذلك النظر بعدَ تمامِ شرايطِ الصحةِ فيه؟ ! | هذا قلبٌ طبع اللهُ عليه وإلاّ فما وجهُ ذلك النظر بعدَ تمامِ شرايطِ الصحةِ فيه؟ !<ref>الأميني، الشيخ عبد الحسين احمد (متوفاي 1392هـ)، الغدير في الكتاب والسنة والأدب، ج3، ص219، ناشر: دار الكتاب العربي بيروت، الطبعة: الرابعة، 1397هـ ـ 1977م.</ref> | ||
اين قلبي كه خداوند بر آن مهر نهاده؛ و گرنه دليل اين اشكال بعد از فراهم بودن تمام شرايط صحت، چيست؟ | اين قلبي كه خداوند بر آن مهر نهاده؛ و گرنه دليل اين اشكال بعد از فراهم بودن تمام شرايط صحت، چيست؟ | ||
مرحوم علامه اميني اشاره دارد به اين آيه قرآن كريم كه خداوند میفرماید: | مرحوم علامه اميني اشاره دارد به اين آيه قرآن كريم كه خداوند میفرماید: | ||
أُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ. النحل/108. | أُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ. <ref>النحل/108.</ref> | ||
آنها كساني هستند كه (بر اثر فزوني گناه،) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده (به همين دليل نمي فهمند،) و غافلان واقعي همانها هستند. | آنها كساني هستند كه (بر اثر فزوني گناه،) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده (به همين دليل نمي فهمند،) و غافلان واقعي همانها هستند. | ||
محمد حياة انصاري در المسند الصحيح بعد از نقل سخن ابن كثير میگوید: | محمد حياة انصاري در المسند الصحيح بعد از نقل سخن ابن كثير میگوید: | ||
(أقول) فلا قيمةَ لجرحِهِ في حِصَّةِ هذا الحديثِ لأنه هو ابنُ كثيرٍ. والله أعلم. | (أقول) فلا قيمةَ لجرحِهِ في حِصَّةِ هذا الحديثِ لأنه هو ابنُ كثيرٍ. والله أعلم.<ref>المسند الصحيح - محمد حياة الأنصاري -، ص125.</ref> | ||
من مي گويم: اشكال او در باره اين روايت، ارزشي ندارد؛ چرا كه او ابن كثير است. | من مي گويم: اشكال او در باره اين روايت، ارزشي ندارد؛ چرا كه او ابن كثير است. | ||
علامه ميلاني: | علامه ميلاني: أقول: فدليلُ إبنِ كثيرٍ علي ضعفِ هذا الحديثِ أن قلبَه لا يُساعد، قلبُ ابنِ كثيرٍ لا يساعد علي قبولِ هذا الحديث، كما أن قلبَ أبي جهلٍ لم يُساعد علي قبولِ القرآنِ والإسلام.<ref>حديث الطير - السيد علي الميلاني -، ص43</ref> | ||
أقول: فدليلُ إبنِ كثيرٍ علي ضعفِ هذا الحديثِ أن قلبَه لا يُساعد، قلبُ ابنِ كثيرٍ لا يساعد علي قبولِ هذا الحديث، كما أن قلبَ أبي جهلٍ لم يُساعد علي قبولِ القرآنِ والإسلام. | |||
من مي گويم: دليل ابن كثير براي ضعف اين روايت، اين است كه قلب نمي تواند بپذيرد، قلب ابن كثير از پذيرش آن عاجز است؛ همان طوري كه قلب ابوجهل براي قبول قرآن و اسلام عاجز بود. | من مي گويم: دليل ابن كثير براي ضعف اين روايت، اين است كه قلب نمي تواند بپذيرد، قلب ابن كثير از پذيرش آن عاجز است؛ همان طوري كه قلب ابوجهل براي قبول قرآن و اسلام عاجز بود. | ||
و مقاله ديگر مینویسد: | و مقاله ديگر مینویسد: | ||
أقول: هذا قلبٌ زاغَ عن الحقِ فأزاغَهُ اللهُ وطَبَعَ عليه، فلم تُطاوِعْهُ نَفْسَه علي تصحيحِ حديثٍ لا يُوافِق هواهُ ! أفرأيتَ مَنْ إتَّخَذَ إلهَهُ هواهُ وأضَلَّهُ اللهُ علي عِلْمٍ فلا يَصُدَنّك عنها من لا يُؤْمِنُ بها واتَّبَعَ هواهُ فَتَرَدَّي. | أقول: هذا قلبٌ زاغَ عن الحقِ فأزاغَهُ اللهُ وطَبَعَ عليه، فلم تُطاوِعْهُ نَفْسَه علي تصحيحِ حديثٍ لا يُوافِق هواهُ ! أفرأيتَ مَنْ إتَّخَذَ إلهَهُ هواهُ وأضَلَّهُ اللهُ علي عِلْمٍ فلا يَصُدَنّك عنها من لا يُؤْمِنُ بها واتَّبَعَ هواهُ فَتَرَدَّي.<ref>مجلة تراثنا - مؤسسة آل البيت - ج18، ص87.</ref> | ||
من مي گويم: اين قلبي است كه از حق منحرف گشته؛ و خداوند نيز آن را منحرف كرده و بر آن مهر نهاده است؛ پس قلب نمي تواند حديثي را كه با هواي نفس او سازگار نيست، تصحيح كند؛ آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده و خداوند او را گمراه كرده؛ پس مبادا كسي كه به آن ايمان ندارد و از هوسهاي خويش پيروي میکند، تو را از آن بازدارد كه هلاك خواهي شد! | من مي گويم: اين قلبي است كه از حق منحرف گشته؛ و خداوند نيز آن را منحرف كرده و بر آن مهر نهاده است؛ پس قلب نمي تواند حديثي را كه با هواي نفس او سازگار نيست، تصحيح كند؛ آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده و خداوند او را گمراه كرده؛ پس مبادا كسي كه به آن ايمان ندارد و از هوسهاي خويش پيروي میکند، تو را از آن بازدارد كه هلاك خواهي شد! | ||
آيت الله ميلاني اشاره دارد به دو آيه ذيل: | آيت الله ميلاني اشاره دارد به دو آيه ذيل: | ||
أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلي عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُون . الجاثية/23. | أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلي عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُون . <ref>الجاثية/23.</ref> | ||
آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهي (بر اينكه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده اي افكنده است؟! با اين حال چه كسي مي تواند غير از خدا او را هدايت كند؟! آيا متذكّر نمي شويد. | آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهي (بر اينكه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده اي افكنده است؟! با اين حال چه كسي مي تواند غير از خدا او را هدايت كند؟! آيا متذكّر نمي شويد. | ||
فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدي . طه/16. | فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدي . <ref>طه/16.</ref> | ||
پس مبادا كسي كه به آن ايمان ندارد و از هوسهاي خويش پيروي میکند، تو را از آن بازدارد كه هلاك خواهي شد! | پس مبادا كسي كه به آن ايمان ندارد و از هوسهاي خويش پيروي میکند، تو را از آن بازدارد كه هلاك خواهي شد! | ||
بلي، قلبي كه خالي از محبت خاندان اهلالبیت علیهمالسلام باشد و جاي آن را دشمنان آنها گرفته باشد، طبيعي است كه نمي تواند اين روايات را بپذيرد؛ چرا كه خداوند به انسان دو قلب نداده است كه با يكي اميرمؤمنان علیهالسلام و با ديگري دشمنانش را دوست داشته باشد، در يك قلب هم كه جاي دو شيء متضاد نيست. | بلي، قلبي كه خالي از محبت خاندان اهلالبیت علیهمالسلام باشد و جاي آن را دشمنان آنها گرفته باشد، طبيعي است كه نمي تواند اين روايات را بپذيرد؛ چرا كه خداوند به انسان دو قلب نداده است كه با يكي اميرمؤمنان علیهالسلام و با ديگري دشمنانش را دوست داشته باشد، در يك قلب هم كه جاي دو شيء متضاد نيست. | ||
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ. الأحزاب/4. | ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ. <ref>الأحزاب/4.</ref>خداوند براي هيچ كس دو دل در درونش نيافريده. | ||
خداوند براي هيچ كس دو دل در درونش نيافريده. | |||
=== اشكال سوم: صحت حدیث طیر مشوی، نبوت پیامبر را زیر سؤال میبرد. === | === اشكال سوم: صحت حدیث طیر مشوی، نبوت پیامبر را زیر سؤال میبرد. === | ||
خط ۶۶۹: | خط ۶۲۸: | ||
اين عبارت بسيار پستی است؛ چرا كه نبوت محمد صلیالله عليه وآله حق و قطعي است؛ چه خبر طير درست باشد يا درست نباشد؛ اين دو قضيه چه ارتباطي بايكديگر دارد؟ | اين عبارت بسيار پستی است؛ چرا كه نبوت محمد صلیالله عليه وآله حق و قطعي است؛ چه خبر طير درست باشد يا درست نباشد؛ اين دو قضيه چه ارتباطي بايكديگر دارد؟ | ||
أنس بن مالك قبل از بلوغ و قبل از تكليف به پيامبر خدمت مي كرده؛ پس امكان دارد كه داستان طير در اين زمان بوده باشد. فرض مي كنيم كه بعد از بلوغ او باشد، او معصوم از خيانت نيست؛ بلكه اين جنايت كوچك را انجام داده و اجتهاد كرده است؛ چرا كه او ورود علي جلوگيري كرده است؛ چنانچه گفته شده است. پس اين قضيه چه ربطي به دعوت و نبوت پيامبر دارد؛ درحالیکه نبوت آن حضرت پيش از آن انجام شده و اجابت شده بود؛ حتي اگر چندين بار جلوي او را مي گرفت قابل تصور نبود كه كسي ديگري وارد شود و با پيامبر غذا بخورد، غير از علي بن أبي طالب علیهالسلام. | أنس بن مالك قبل از بلوغ و قبل از تكليف به پيامبر خدمت مي كرده؛ پس امكان دارد كه داستان طير در اين زمان بوده باشد. فرض مي كنيم كه بعد از بلوغ او باشد، او معصوم از خيانت نيست؛ بلكه اين جنايت كوچك را انجام داده و اجتهاد كرده است؛ چرا كه او ورود علي جلوگيري كرده است؛ چنانچه گفته شده است. پس اين قضيه چه ربطي به دعوت و نبوت پيامبر دارد؛ درحالیکه نبوت آن حضرت پيش از آن انجام شده و اجابت شده بود؛ حتي اگر چندين بار جلوي او را مي گرفت قابل تصور نبود كه كسي ديگري وارد شود و با پيامبر غذا بخورد، غير از علي بن أبي طالب علیهالسلام. | ||
حديث طير با ضعفي كه دارد؛ اما از طرق مختلف نقل شده كه من آن را در يك جزء مستقل جمع آوري كرده ام. نه صحت آن براي من ثابت شده و نه اعتقاد به بطلان آن دارم. إبن أبي داود در اين عبارتش اشتباه كرده و او براي اين خطائي كه كرده است، يك پاداش نيز دارد، از شرايط وثاقت، اين نيست كه خطا و اشتباه و سهو نكند؛ درحالیکه اين شخص از بزرگان علماي اسلام و از معتبرترين حافظان است. | حديث طير با ضعفي كه دارد؛ اما از طرق مختلف نقل شده كه من آن را در يك جزء مستقل جمع آوري كرده ام. نه صحت آن براي من ثابت شده و نه اعتقاد به بطلان آن دارم. إبن أبي داود در اين عبارتش اشتباه كرده و او براي اين خطائي كه كرده است، يك پاداش نيز دارد، از شرايط وثاقت، اين نيست كه خطا و اشتباه و سهو نكند؛ درحالیکه اين شخص از بزرگان علماي اسلام و از معتبرترين حافظان است.<ref>الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج13، ص232 ـ233، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref> | ||
الذهبي الشافعي، شمسالدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج13، ص232 ـ233، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. | |||
البته كه جواب آقاي ذهبي براي رد گفتار ابن أبي داود كفايت میکند؛ اما نكته اي كه نبايد از قلم انداخت، دفاع غير منصفانه ذهبي از او است. بلي مجتهد اگر خطا كند، يك پاداش میبرد؛ اما به شرطي كه تلاش خود را براي پيدا كردن مدارك كرده باشد. درحالیکه ابن أبي داود اگر مقداري تلاش مي كرد و صدها مدرك و روايت معتبر را در باره حديث طير مي ديد، اين چنين سخن نمي گفت. روايتي كه همدوره هاي او در باره اش کتابهای مستقلي نوشته اند، نمي تواند از ديد او مخفي بوده باشد. | البته كه جواب آقاي ذهبي براي رد گفتار ابن أبي داود كفايت میکند؛ اما نكته اي كه نبايد از قلم انداخت، دفاع غير منصفانه ذهبي از او است. بلي مجتهد اگر خطا كند، يك پاداش میبرد؛ اما به شرطي كه تلاش خود را براي پيدا كردن مدارك كرده باشد. درحالیکه ابن أبي داود اگر مقداري تلاش مي كرد و صدها مدرك و روايت معتبر را در باره حديث طير مي ديد، اين چنين سخن نمي گفت. روايتي كه همدوره هاي او در باره اش کتابهای مستقلي نوشته اند، نمي تواند از ديد او مخفي بوده باشد. | ||
سخن ابن أبي داود نشانگر اين است كه او به خوبي تلاش و تحقيق نكرده است؛ پس چه دليلي دارد كه او براي تلاشي كه نكرده، پاداش نيز بگيرد؟ اگر تلاش كرده و پيدا نكرده؛ پس بايد در علم و دانش اين شخص ترديد كرد و اجتهاد او زير سؤال مي رود. | سخن ابن أبي داود نشانگر اين است كه او به خوبي تلاش و تحقيق نكرده است؛ پس چه دليلي دارد كه او براي تلاشي كه نكرده، پاداش نيز بگيرد؟ اگر تلاش كرده و پيدا نكرده؛ پس بايد در علم و دانش اين شخص ترديد كرد و اجتهاد او زير سؤال مي رود. | ||
=== اشكال چهارم: در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت. === | === اشكال چهارم: در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت. === | ||
در خوردن طير، چيز مهمي وجود نداشت: ابن تيميه در سومين اشكال بر حديث طير میگوید: | در خوردن طير، چيز مهمي وجود نداشت: ابن تيميه در سومين اشكال بر حديث طير میگوید: | ||
الثالث: إن أكل الطيرِ ليس فيه أمرٌ عظيمٌ يناسب إن يجيءَ احبُّ الخلقِ إلي الله ليأكلَ منه فان إطعامَ الطعامِ مشروعٌ للبِرِّ و الفاجِر و ليس في ذلك زيادةً و قربةً عند الله لهذا الآكلِ و لا معونةً علي مصلحةِ دينٍ و لا دنيا فأي أمرٍ عظيمٍ هنا يناسبُ جعلَ أحبُّ الخلقِ إلي الله يَفْعَلُهُ. | الثالث: إن أكل الطيرِ ليس فيه أمرٌ عظيمٌ يناسب إن يجيءَ احبُّ الخلقِ إلي الله ليأكلَ منه فان إطعامَ الطعامِ مشروعٌ للبِرِّ و الفاجِر و ليس في ذلك زيادةً و قربةً عند الله لهذا الآكلِ و لا معونةً علي مصلحةِ دينٍ و لا دنيا فأي أمرٍ عظيمٍ هنا يناسبُ جعلَ أحبُّ الخلقِ إلي الله يَفْعَلُهُ.<ref>ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج7، ص374، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.</ref> | ||
در آن پرنده امر مهمي وجود نداشت كه اقتضا كند كه محبوبترين خلق خدا بيايد و از آن بخورد، زيرا خورانيدن طعام براي نيكوكار و بدكار امر مشروعي است و در اين كار براي خورنده مايه افزوني و تقرب به خداوند نمیشود و هيچ كمكي براي مصلحت دين و دنيا ندارد، پس چه امر بزرگي وجود داشته تا مناسب باشد كه محبوبترين خلق خدا آن را انجام دهد؟. | در آن پرنده امر مهمي وجود نداشت كه اقتضا كند كه محبوبترين خلق خدا بيايد و از آن بخورد، زيرا خورانيدن طعام براي نيكوكار و بدكار امر مشروعي است و در اين كار براي خورنده مايه افزوني و تقرب به خداوند نمیشود و هيچ كمكي براي مصلحت دين و دنيا ندارد، پس چه امر بزرگي وجود داشته تا مناسب باشد كه محبوبترين خلق خدا آن را انجام دهد؟. | ||
==== جواب اشکال چهارم: ==== | ==== جواب اشکال چهارم: ==== | ||
مرحوم علامه مظفر رضوان الله تعالي عليه در جواب او مینویسد: | مرحوم علامه مظفر رضوان الله تعالي عليه در جواب او مینویسد: | ||
والجواب: أن الأمرَ العظيمِ تعريفُ الأحبِ إلي الله تعالي للناسِ بدليل وجداني؛ فإنه آكد من اللفظِ وأقوي في الحجةِ، كما عَرَفَهُم نبيُّ الهدي صلیالله عليه وآله وسلم أن علياً حبيبُ الله في قصة خيبر بإخبارهم أنه يعطي الرايةَ مَنْ يُحِبُّهُ اللهُ ورسولُه ويحب اللهَ ورسولَه، وأن الفتحَ علي يدِه، علي أنّه يكفي في المناسبة رغبةَ النبي صلیالله عليه وآله وسلم بأن يأكلَ مع أحبِّ الخلقِ إلي اللهِ وإليه. | والجواب: أن الأمرَ العظيمِ تعريفُ الأحبِ إلي الله تعالي للناسِ بدليل وجداني؛ فإنه آكد من اللفظِ وأقوي في الحجةِ، كما عَرَفَهُم نبيُّ الهدي صلیالله عليه وآله وسلم أن علياً حبيبُ الله في قصة خيبر بإخبارهم أنه يعطي الرايةَ مَنْ يُحِبُّهُ اللهُ ورسولُه ويحب اللهَ ورسولَه، وأن الفتحَ علي يدِه، علي أنّه يكفي في المناسبة رغبةَ النبي صلیالله عليه وآله وسلم بأن يأكلَ مع أحبِّ الخلقِ إلي اللهِ وإليه.<ref>دلائل الصدق، ج6، ص169.</ref> | ||
پاسخ: امر عظيم و مهم آن بود كه محبوبترين خلق در نظر خدا با دليلي عيني و وجداني به مردم معرفي شود، زيرا اين گونه معرفي از معرفي لفظي اكيدتر و در حجت آوردن قوي تر است، همان گونه كه پيامبر هدايت صلیالله عليه و آله به مردم شناساند كه علي علیهالسلام حبيب خداست آنجا كه در جنگ خيبر به مردم خبر داد كه پرچم را به دست كسي مي سپارد كه محبوب خدا و رسول و محب خدا و رسول است و پيروزي به دست او انجام مي گيرد. علاوه آن كه همين مناسبت كافي است كه رسول خدا صلیالله عليه و آله ميل داشته كه با محبوبترين خلق در نظر خدا و خودش غذا بخورد. | پاسخ: امر عظيم و مهم آن بود كه محبوبترين خلق در نظر خدا با دليلي عيني و وجداني به مردم معرفي شود، زيرا اين گونه معرفي از معرفي لفظي اكيدتر و در حجت آوردن قوي تر است، همان گونه كه پيامبر هدايت صلیالله عليه و آله به مردم شناساند كه علي علیهالسلام حبيب خداست آنجا كه در جنگ خيبر به مردم خبر داد كه پرچم را به دست كسي مي سپارد كه محبوب خدا و رسول و محب خدا و رسول است و پيروزي به دست او انجام مي گيرد. علاوه آن كه همين مناسبت كافي است كه رسول خدا صلیالله عليه و آله ميل داشته كه با محبوبترين خلق در نظر خدا و خودش غذا بخورد. | ||
=== اشكال پنجم: رسول خدا (ص) محبوبترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان (ع)؟ === | === اشكال پنجم: رسول خدا (ص) محبوبترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان (ع)؟ === | ||
رسول خدا صمحبوب ترين مخلوق خداوند يا اميرمؤمنان ع؟ يكي از اشكالاتي كه برخي از علماي سني به حديث طير گرفته اند اين است كه اگر اين روايت درست باشد، پس تكليف رسول خدا صلیالله عليه وآله چه میشود؟ اين روايت ثابت میکند كه او محبوبترین مخلوق خداوند ـ حتي برتر از پيامبر اسلام صلیالله عليه وآله ـ است؛ درحالیکه به اتفاق مسلمانان پيامبر اسلام از همه خلائق و قطعاً از علي بن أبي طالب علیهالسلام افضل است؛ پس روايت به اطلاق و عموم خود نمي تواند باقي بماند. | رسول خدا صمحبوب ترين مخلوق خداوند يا اميرمؤمنان ع؟ يكي از اشكالاتي كه برخي از علماي سني به حديث طير گرفته اند اين است كه اگر اين روايت درست باشد، پس تكليف رسول خدا صلیالله عليه وآله چه میشود؟ اين روايت ثابت میکند كه او محبوبترین مخلوق خداوند ـ حتي برتر از پيامبر اسلام صلیالله عليه وآله ـ است؛ درحالیکه به اتفاق مسلمانان پيامبر اسلام از همه خلائق و قطعاً از علي بن أبي طالب علیهالسلام افضل است؛ پس روايت به اطلاق و عموم خود نمي تواند باقي بماند. | ||
ملا علي هروي و محمد عبد الرحمن المباركفوري به نقل امام تُوْرِبِشْتي در اين باره مینویسد: | ملا علي هروي و محمد عبد الرحمن المباركفوري به نقل امام تُوْرِبِشْتي در اين باره مینویسد: | ||
ومما يُبَيِّنُ لك أنَّ حَمْلَهُ علي العمومِ غيرُ جائزٍ هو أن النبيَّ صلیالله عليه وسلم من جملةِ خلقِ اللهِ ولا جائزٌ أن يكونَ عليٌ أحبَّ إلي الله منه. | ومما يُبَيِّنُ لك أنَّ حَمْلَهُ علي العمومِ غيرُ جائزٍ هو أن النبيَّ صلیالله عليه وسلم من جملةِ خلقِ اللهِ ولا جائزٌ أن يكونَ عليٌ أحبَّ إلي الله منه.<ref>ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج11، ص250، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1422هـ - 2001م.</ref> | ||
از چيزهاي كه روشن میکند كه حمل روايت بر عموم جايز نيست، اين است كه رسول خدا صلیالله عليه وآله از جمله مخلوقات خداوند است و جايز نيست كه علي علیهالسلام محبوب تر از آن حضرت در نزد خداوند باشد. | از چيزهاي كه روشن میکند كه حمل روايت بر عموم جايز نيست، اين است كه رسول خدا صلیالله عليه وآله از جمله مخلوقات خداوند است و جايز نيست كه علي علیهالسلام محبوب تر از آن حضرت در نزد خداوند باشد. | ||
==== جواب اشکال پنجم: ==== | ==== جواب اشکال پنجم: ==== | ||
چنين اشكالاتي نشانه اين است كه محققان و دانشمندان سني دقت لازم را در فهم روايت نكرده اند و يا تعصب بيش از اندازه قدرت تفكر را از آنها سلب كرده است. ما در پاسخ او به چند نكته به صورت مختصر اشاره مي كنيم. | چنين اشكالاتي نشانه اين است كه محققان و دانشمندان سني دقت لازم را در فهم روايت نكرده اند و يا تعصب بيش از اندازه قدرت تفكر را از آنها سلب كرده است. ما در پاسخ او به چند نكته به صورت مختصر اشاره مي كنيم. | ||
خط ۷۰۰: | خط ۶۵۷: | ||
توضيح مطلب اين كه: ميان علماي علم اصول اختلاف است كه آيا عموم كلام شامل خود گوينده آن میشود يا خير. تعداد زيادي از اصوليين بر اين باور هستند كه عموم كلام شامل خود متكلم نمیشود. | توضيح مطلب اين كه: ميان علماي علم اصول اختلاف است كه آيا عموم كلام شامل خود گوينده آن میشود يا خير. تعداد زيادي از اصوليين بر اين باور هستند كه عموم كلام شامل خود متكلم نمیشود. | ||
تاج الدين سبكي دیدگاههای مختلف در اين باره را اين گونه مطرح كرده است: | تاج الدين سبكي دیدگاههای مختلف در اين باره را اين گونه مطرح كرده است: | ||
مسألةٌ: الشرح: المخاطِبُ بكسرِ الطاءِ اسمٌ فاعلٌ داخلٌ في عمومِ متعلقِ خطابِه إذا كان صالحاً له، ولم تَخْرُجُه القرينةُ عند الأكثر، سواءٌ كان الخطابُ أمراً أو نهياً أو خبراً. فالخبرُ مثلُ: «وهو بكل شيء عليم» [سورة الحديد: الآية 3]، وهو سبحانَهُ وتعالي عليم بذاتِه وصفاتِه، والأمرُ والنهيُ مثلُ: «مَنْ أحسنَ إليك فأكرمْه أو لا تَهِنْهُ». | مسألةٌ: الشرح: المخاطِبُ بكسرِ الطاءِ اسمٌ فاعلٌ داخلٌ في عمومِ متعلقِ خطابِه إذا كان صالحاً له، ولم تَخْرُجُه القرينةُ عند الأكثر، سواءٌ كان الخطابُ أمراً أو نهياً أو خبراً. فالخبرُ مثلُ: «وهو بكل شيء عليم» <ref>[سورة الحديد: الآية 3]</ref>، وهو سبحانَهُ وتعالي عليم بذاتِه وصفاتِه، والأمرُ والنهيُ مثلُ: «مَنْ أحسنَ إليك فأكرمْه أو لا تَهِنْهُ». | ||
وقيل: لا يدخل؛ لقرينة كونه مخاطبا، وهو الأصح عند أصحابنا كما ذكر النووي في الروضة، إلا أن أصحابنا لم يذكروا الخبر بل الأمر، والفرق بينهما واضح. | وقيل: لا يدخل؛ لقرينة كونه مخاطبا، وهو الأصح عند أصحابنا كما ذكر النووي في الروضة، إلا أن أصحابنا لم يذكروا الخبر بل الأمر، والفرق بينهما واضح. | ||
وقال الإمام الرازي: يشبه أن يكون كونه أمرا قرينة مخصصة مع جزمه في الخبر بالدخول. | وقال الإمام الرازي: يشبه أن يكون كونه أمرا قرينة مخصصة مع جزمه في الخبر بالدخول. | ||
وفصل إمام الحرمين فقال: اللفظ يتناوله صيغة، ولكنه خارج عنه عادة، وهذا في الأمر والنهي حيث لا يستلزم كون الأمر أمرا لنفسه، وإن استلزم مثل: ليقم الناس، فالصحيح لا يدخل، ولا يلزم كونه آمرا مأمورا، واجتماع العلو وضده؛ بناء علي اشتراط العلو في الآمر وضده في المأمور. والمانعون من دخول المتكلم في عموم كلامه ' قالوا ': لو دخل كان ' يلزم ' كون الرب خالقا نفسه؛ لقوله تعالي: «الله خالق كل شيء» [سورة الزمر: الآية 62]. | وفصل إمام الحرمين فقال: اللفظ يتناوله صيغة، ولكنه خارج عنه عادة، وهذا في الأمر والنهي حيث لا يستلزم كون الأمر أمرا لنفسه، وإن استلزم مثل: ليقم الناس، فالصحيح لا يدخل، ولا يلزم كونه آمرا مأمورا، واجتماع العلو وضده؛ بناء علي اشتراط العلو في الآمر وضده في المأمور. والمانعون من دخول المتكلم في عموم كلامه ' قالوا ': لو دخل كان ' يلزم ' كون الرب خالقا نفسه؛ لقوله تعالي: «الله خالق كل شيء» <ref>[سورة الزمر: الآية 62]</ref>. | ||
مخاطب به كسر حرف طاء، اسم فاعل است و داخل در عموم متعلق سخن خود میشود؛ در صورتي كه صلاحيت اين كار را داشته باشند و قرينه اي در كلام نباشد كه او را از اين عموم خارج كند؛ چه اين سخن عام، امر باشد يا نهي يا خبر. پس خبر مثل: «او (خداوند» به همه چيز آگاه است» پس خداوند به ذات و صفات خودش نيز علم دارد. امر و نهي مثل: «هر كس به تو نيكي كرد، او را گرامي بدار و خوار نكن». | مخاطب به كسر حرف طاء، اسم فاعل است و داخل در عموم متعلق سخن خود میشود؛ در صورتي كه صلاحيت اين كار را داشته باشند و قرينه اي در كلام نباشد كه او را از اين عموم خارج كند؛ چه اين سخن عام، امر باشد يا نهي يا خبر. پس خبر مثل: «او (خداوند» به همه چيز آگاه است» پس خداوند به ذات و صفات خودش نيز علم دارد. امر و نهي مثل: «هر كس به تو نيكي كرد، او را گرامي بدار و خوار نكن». | ||
گفته شده: داخل نمیشود؛ به قرينه اي كه خود او مخاطب است، و اين نظر از ديدگاه اصحاب ما صحيح است؛ چنانچه نويي در كتاب الروضه آن را آورده؛ البته اصحاب ما جمله خبريه را ذكر نكرده اند؛ بلكه فقط امر را آورده اند و فرق بين اين دو آشكار است. | گفته شده: داخل نمیشود؛ به قرينه اي كه خود او مخاطب است، و اين نظر از ديدگاه اصحاب ما صحيح است؛ چنانچه نويي در كتاب الروضه آن را آورده؛ البته اصحاب ما جمله خبريه را ذكر نكرده اند؛ بلكه فقط امر را آورده اند و فرق بين اين دو آشكار است. | ||
امام رازي گفته: چنين به نظر مي رسد كه «امر» قرينه مخصص باشد براي عدم شمول خود مخاطب در عموم كلامش؛ اما در خبر شمول آن قطعي است. | امام رازي گفته: چنين به نظر مي رسد كه «امر» قرينه مخصص باشد براي عدم شمول خود مخاطب در عموم كلامش؛ اما در خبر شمول آن قطعي است. | ||
امام الحرمين (غزالي) تفصيل داده و گفته: لفظ از نظر صيغه شامل خود متكلم میشود؛ ولي معمولا خارج از آن است. در امر و نهي عموم كلام متكلم شامل خودش نمیشود؛ چرا كه شخص نمي تواند به خودش امر كند؛ اگر چه در مواردي مثل «ليقم الناس» اين اتفاق مي افتد؛ پس صحيح اين است كه خود متكلم شامل عموم كلامش نمیشود كه به خودش نيز امر كرده باشد و علو (برتري) و ضد آن جمع شود؛ بنابر اين كه در آمر علو و در مأمور ضد آن شرط باشد. كساني كه گفته اند عموم كلام شامل خود متكلم نمیشود گفته اند: اگر شامل خود او بشود، لازم مي آيد كه خداوند خالق خودش نيز باشد؛ چرا كه خداوند فرموده: خداوند خالق همه چيز است. | امام الحرمين (غزالي) تفصيل داده و گفته: لفظ از نظر صيغه شامل خود متكلم میشود؛ ولي معمولا خارج از آن است. در امر و نهي عموم كلام متكلم شامل خودش نمیشود؛ چرا كه شخص نمي تواند به خودش امر كند؛ اگر چه در مواردي مثل «ليقم الناس» اين اتفاق مي افتد؛ پس صحيح اين است كه خود متكلم شامل عموم كلامش نمیشود كه به خودش نيز امر كرده باشد و علو (برتري) و ضد آن جمع شود؛ بنابر اين كه در آمر علو و در مأمور ضد آن شرط باشد. كساني كه گفته اند عموم كلام شامل خود متكلم نمیشود گفته اند: اگر شامل خود او بشود، لازم مي آيد كه خداوند خالق خودش نيز باشد؛ چرا كه خداوند فرموده: خداوند خالق همه چيز است. | ||
السبكي الشافعي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاي 771هـ)، رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب، ج3، ص221، تحقيق: علي محمد معوض، عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: عالم الكتب - لبنان / بيروت، الطبعة: الأولي، 1999م - 1419هـ | <ref>السبكي الشافعي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاي 771هـ)، رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب، ج3، ص221، تحقيق: علي محمد معوض، عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: عالم الكتب - لبنان / بيروت، الطبعة: الأولي، 1999م - 1419هـ</ref> | ||
تعدادي از علماي اهلسنت حتي در مسائل و فتاواي فقهي به اين قاعده استناد كرده وفتوا داده اند. عبد الرحيم أسنوي در التمهيد مینویسد: | تعدادي از علماي اهلسنت حتي در مسائل و فتاواي فقهي به اين قاعده استناد كرده وفتوا داده اند. عبد الرحيم أسنوي در التمهيد مینویسد: | ||
احدها إذا قال: نساءُ المسلمينَ طوالقٌ ففي طلاقِ زوجتِه وجهان: صَحَّحَ النوويُ من زوائِدِه أنه لا يَقَعُ وعلله بأن الأصحَ عند أصحابِنا في الأصولِ أنه لا يَدْخُلُ وجَزَمَ الرافعيُ بنحوِهِ أيضا فقال: إذا قال نساء العالمين طوالق وأنت يا زوجتي لا تَطْلُق زوجتُه لأنه عطف علي نسوةٍ لم يطلقن كذا ذكره في الكلام علي الكنايات وهو صريح في أن المتكلم لا يدخل في عموم كلامه وأن التصريح به بعد ذلك لا يفيد. | احدها إذا قال: نساءُ المسلمينَ طوالقٌ ففي طلاقِ زوجتِه وجهان: صَحَّحَ النوويُ من زوائِدِه أنه لا يَقَعُ وعلله بأن الأصحَ عند أصحابِنا في الأصولِ أنه لا يَدْخُلُ وجَزَمَ الرافعيُ بنحوِهِ أيضا فقال: إذا قال نساء العالمين طوالق وأنت يا زوجتي لا تَطْلُق زوجتُه لأنه عطف علي نسوةٍ لم يطلقن كذا ذكره في الكلام علي الكنايات وهو صريح في أن المتكلم لا يدخل في عموم كلامه وأن التصريح به بعد ذلك لا يفيد. | ||
يكي از آن موارد: زماني كه (حاكم» بگويد: زنان مسلمان ها طلاق داده شدند؛ پس در طلاق شدن زن خودش دو ديدگاه است. نووي تصحيح كرده است كه زن خودش طلاق نمیشود؛ به اين دليل كه ديدگاه صحيح در ميان اصحاب در علم اصول اين است كه خود متكلم شامل عام كلامش نمیشود. رافعي نيز به صورت قطعي همين فتوا را داده و گفته: «اگر بگويد كه زنان جهان طلاق شدند و تو اي همسر من » زن خود او طالق داده نمیشود؛ چرا كه گوينده همسر خود را به زناني كه طالق نشده اند، عطف كرده است و در كنايه ه ا از همين روش استفاده میشود. اين مطلب صراحت دارد بر اين كه متكلم شامل عموم كلام خودش نمیشود و تصريح بعد از آن نيز فايده اي ندارد. | يكي از آن موارد: زماني كه (حاكم» بگويد: زنان مسلمان ها طلاق داده شدند؛ پس در طلاق شدن زن خودش دو ديدگاه است. نووي تصحيح كرده است كه زن خودش طلاق نمیشود؛ به اين دليل كه ديدگاه صحيح در ميان اصحاب در علم اصول اين است كه خود متكلم شامل عام كلامش نمیشود. رافعي نيز به صورت قطعي همين فتوا را داده و گفته: «اگر بگويد كه زنان جهان طلاق شدند و تو اي همسر من » زن خود او طالق داده نمیشود؛ چرا كه گوينده همسر خود را به زناني كه طالق نشده اند، عطف كرده است و در كنايه ه ا از همين روش استفاده میشود. اين مطلب صراحت دارد بر اين كه متكلم شامل عموم كلام خودش نمیشود و تصريح بعد از آن نيز فايده اي ندارد. | ||
الأسنوي الأموي، عبد الرحيم بن الحسن بن علي بن عمر (جمال الدين) (متوفاي772هـ)، التمهيد في تخريج الفروع علي الأصول، ج1، ص346، تحقيق: د. محمد حسن هيتو، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة: الأولي، 1400هـ | <ref>الأسنوي الأموي، عبد الرحيم بن الحسن بن علي بن عمر (جمال الدين) (متوفاي772هـ)، التمهيد في تخريج الفروع علي الأصول، ج1، ص346، تحقيق: د. محمد حسن هيتو، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة: الأولي، 1400هـ</ref> | ||
و تعدادي از علماي سني مذهب در بحث ارث گفته اند: | و تعدادي از علماي سني مذهب در بحث ارث گفته اند: | ||
لو أَقَرَّ لِوَرَثَةِ أبيه بِمَالٍ وكان هو أَحَدَهُمْ لم يَدْخُلْ لِأَنَّ الْمُتَكَلِّمَ لَا يَدْخُلُ في عُمُومِ كَلَامِهِ. | لو أَقَرَّ لِوَرَثَةِ أبيه بِمَالٍ وكان هو أَحَدَهُمْ لم يَدْخُلْ لِأَنَّ الْمُتَكَلِّمَ لَا يَدْخُلُ في عُمُومِ كَلَامِهِ.<ref>التمهيد للأسنوي، ج1، ص351؛ الأنصاري الشافعي، أبويحيي زكريا (متوفاي926هـ)، أسني المطالب في شرح روض الطالب، ج2، ص317، تحقيق: د. محمد محمد تامر ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة: الأولي، 1422 هـ - 2000</ref> | ||
اگر كسي اقرار كند كه فلان چيز از اموال ورثه پدر من است و خودش نيز جزء همان ورثه باشد، خود آن شخص از اين مال نصيبي نمي برد؛ چرا كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمیشود.<ref>الشربيني الخطيب الشافعي، شمسالدین محمد (متوفاي977هـ)، مغني المحتاج إلي معرفة معاني ألفاظ المنهاج، ج2، ص258، ناشر: دار الفكر - بيروت.</ref> | |||
التمهيد للأسنوي، ج1، | |||
الأنصاري الشافعي، أبويحيي زكريا (متوفاي926هـ)، أسني المطالب في شرح روض الطالب، ج2، ص317، تحقيق: د. محمد محمد تامر ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة: الأولي، 1422 هـ - 2000 | |||
الشربيني الخطيب الشافعي، شمسالدین محمد (متوفاي977هـ)، مغني المحتاج إلي معرفة معاني ألفاظ المنهاج، ج2، ص258، ناشر: دار الفكر - بيروت. | |||
همچنين تعدادي از مجسمه براي اثبات اين كه مي توان در همين دنيا خداوند را ديد و رسول خدا صلیالله عليه وآله به اين امر نائل شده است و در رد اين روايت پيامبر كه «هيچ كس نمي تواند خداوند را پيش از مرگ ببيند» استدلال کردهاند كه اين عام شامل خود رسول خدا صلیالله عليه وآله نمیشود؛ چنانچه ابن حجر عسقلاني در فتح الباري نوشته است: | همچنين تعدادي از مجسمه براي اثبات اين كه مي توان در همين دنيا خداوند را ديد و رسول خدا صلیالله عليه وآله به اين امر نائل شده است و در رد اين روايت پيامبر كه «هيچ كس نمي تواند خداوند را پيش از مرگ ببيند» استدلال کردهاند كه اين عام شامل خود رسول خدا صلیالله عليه وآله نمیشود؛ چنانچه ابن حجر عسقلاني در فتح الباري نوشته است: | ||
قلتُ وَوَقَعَ في صحيحِ مسلمٍ ما يؤيد هذه التفرقةَ في حديثٍ مرفوعٌ فيه «واعلموا أنكم لن تروا ربَّكم حتي تموتوا» وأخرجه بنُ خزيمةَ أيضاً مِنْ حديثِ أبي أمامة ومن حديث عبادة بن الصامت فإن جازتِ الرؤيةُ في الدنيا عقلاً فقد إمْتَنَعَتْ سمعاً لكن مَنْ أثْبَتَها للنبي صلیالله عليه وسلم له أن يقولَ إنَّ المتكلمَ لا يَدْخُلُ في عمومِ كلامِه. | قلتُ وَوَقَعَ في صحيحِ مسلمٍ ما يؤيد هذه التفرقةَ في حديثٍ مرفوعٌ فيه «واعلموا أنكم لن تروا ربَّكم حتي تموتوا» وأخرجه بنُ خزيمةَ أيضاً مِنْ حديثِ أبي أمامة ومن حديث عبادة بن الصامت فإن جازتِ الرؤيةُ في الدنيا عقلاً فقد إمْتَنَعَتْ سمعاً لكن مَنْ أثْبَتَها للنبي صلیالله عليه وسلم له أن يقولَ إنَّ المتكلمَ لا يَدْخُلُ في عمومِ كلامِه.<ref>العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح، صحيح البخاري، ج8، ص608، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.</ref> | ||
من مي گويم: در صحيح روايتي وارد شده است كه اين اختلاف را تأييد میکند، در حديثي مرفوعي كه رسول خدا صلیالله عليه وآله فرمود: «بدانيد كه شما هرگز خدا را نخواهيد ديد، تا اين كه از دنيا برويد». همين روايت را ابن خزيمه نيز از ابوأمامه و عبادة بن صامت نقل كرده است. پس اگر از نظر عقل ديدن خدا در دنيا جايز باشد، از نظر روايت اين كار ممكن نيست؛ اما كساني كه ديدن خداوند را براي پيامبر ثابت میدانند، مي توانند به اين قاعده استناد كنند كه: عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمیشود. | من مي گويم: در صحيح روايتي وارد شده است كه اين اختلاف را تأييد میکند، در حديثي مرفوعي كه رسول خدا صلیالله عليه وآله فرمود: «بدانيد كه شما هرگز خدا را نخواهيد ديد، تا اين كه از دنيا برويد». همين روايت را ابن خزيمه نيز از ابوأمامه و عبادة بن صامت نقل كرده است. پس اگر از نظر عقل ديدن خدا در دنيا جايز باشد، از نظر روايت اين كار ممكن نيست؛ اما كساني كه ديدن خداوند را براي پيامبر ثابت میدانند، مي توانند به اين قاعده استناد كنند كه: عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمیشود. | ||
البته ما اين روايت را در صحيح مسلم نيافتيم و احتمالا توسط طرفداران رؤيت خداوند از صحيح مسلم حذف شده باشد. | البته ما اين روايت را در صحيح مسلم نيافتيم و احتمالا توسط طرفداران رؤيت خداوند از صحيح مسلم حذف شده باشد. | ||
علامه آلوسي بعد از روايت ذيل كه در صحيح بخاري نقل شده است، از همين قاعده استفاده كرده است: | علامه آلوسي بعد از روايت ذيل كه در صحيح بخاري نقل شده است، از همين قاعده استفاده كرده است: | ||
حدثني عبدالله بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِيِّ عن سَعِيدِ بن الْمُسَيَّبِ عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه أَنَّ النبي صلیالله عليه وسلم قال ما من مَوْلُودٍ يُولَدُ إلا وَالشَّيْطَانُ يَمَسُّهُ حين يُولَدُ فَيَسْتَهِلُّ صَارِخًا من مَسِّ الشَّيْطَانِ إِيَّاهُ إلا مَرْيَمَ وَابْنَهَا ثُمَّ يقول أبو هُرَيْرَةَ واقرؤوا إن شِئْتُمْ «وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا من الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ». | حدثني عبدالله بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِيِّ عن سَعِيدِ بن الْمُسَيَّبِ عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه أَنَّ النبي صلیالله عليه وسلم قال ما من مَوْلُودٍ يُولَدُ إلا وَالشَّيْطَانُ يَمَسُّهُ حين يُولَدُ فَيَسْتَهِلُّ صَارِخًا من مَسِّ الشَّيْطَانِ إِيَّاهُ إلا مَرْيَمَ وَابْنَهَا ثُمَّ يقول أبو هُرَيْرَةَ واقرؤوا إن شِئْتُمْ «وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا من الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ». | ||
ابوهريره از رسول خدا صلیالله عليه وآله نقل كرده است كه فرمود: هيچ نوزادي به دنيا نمیآید، مگر اين كه شيطان او را در هنگام به دنيا آمدن لمس میکند؛ پس نوزاد با صداي بلند از اين كار شيطان گريه میکند؛ غير از مريم و فرزندش. سپس ابوهريره مي گفت: تا مي توانيد اين آيه را بخوانيد: | ابوهريره از رسول خدا صلیالله عليه وآله نقل كرده است كه فرمود: هيچ نوزادي به دنيا نمیآید، مگر اين كه شيطان او را در هنگام به دنيا آمدن لمس میکند؛ پس نوزاد با صداي بلند از اين كار شيطان گريه میکند؛ غير از مريم و فرزندش. سپس ابوهريره مي گفت: تا مي توانيد اين آيه را بخوانيد: | ||
«و مريم و فرزندانش را از (وسوسه هاي) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مي دهم.» | «و مريم و فرزندانش را از (وسوسه هاي) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مي دهم.»<ref>صحيح البخاري ج4، ص1655، ح4274، كتاب التفسير بَاب «وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا من الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»</ref> | ||
صحيح البخاري ج4، ص1655، ح4274، كتاب التفسير بَاب «وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا من الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» | |||
وي پس از نقل اين روايت و روايات ديگري با همين مضمون گفته است: | وي پس از نقل اين روايت و روايات ديگري با همين مضمون گفته است: | ||
والاقتصارُ علي عيسي علیهالسلام وأمُّه إيذاناً باستجابةِ دعاءِ امرأةَ عمرانَ علي أتّم وجه ليتوجه ارباب الحاج إلي الله تعالي بشراشرهم أو يقدر له ما يخصصه وعلي التقديرين يَخْرُجُ النبيُّ صلیالله تعالي عليه وسلم من العمومِ فلا يَلْزِمُ تَفْضِيلُ عيسي عليه الصلاة والسلام في هذا المعني ويؤيّدُهُ خروجُ المتكلمِّ من عمومِ كلامِهِ وقد قال به جمع ويشهد له ماروي الجلال في البهجة السنية عن عكرمة قال: لما ولد النبي صلیالله تعالي عليه وسلم أشرقت الأرض نورا فقال إبليس: لقد ولد الليلة ولد يفسد علينا أمرنا فقالت له جنوده: لو ذهبت اليه فجاءه فركضه جبريل عليه والسلام فوقع بعدن. | والاقتصارُ علي عيسي علیهالسلام وأمُّه إيذاناً باستجابةِ دعاءِ امرأةَ عمرانَ علي أتّم وجه ليتوجه ارباب الحاج إلي الله تعالي بشراشرهم أو يقدر له ما يخصصه وعلي التقديرين يَخْرُجُ النبيُّ صلیالله تعالي عليه وسلم من العمومِ فلا يَلْزِمُ تَفْضِيلُ عيسي عليه الصلاة والسلام في هذا المعني ويؤيّدُهُ خروجُ المتكلمِّ من عمومِ كلامِهِ وقد قال به جمع ويشهد له ماروي الجلال في البهجة السنية عن عكرمة قال: لما ولد النبي صلیالله تعالي عليه وسلم أشرقت الأرض نورا فقال إبليس: لقد ولد الليلة ولد يفسد علينا أمرنا فقالت له جنوده: لو ذهبت اليه فجاءه فركضه جبريل عليه والسلام فوقع بعدن. | ||
خط ۷۴۰: | خط ۶۹۶: | ||
اگر كسي بگويد كه در اصول اين مطلب ثابت شده است كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش میشود؛ پس لازم مي آيد كه ابوبكر بر رسول خدا صلیالله عليه وآله نيز در امامت مقدم شود؛ در پاسخ مي گويم: در علم اصول تخصيص عام با عقل و شرع نيز ثابت شده است؛ چرا كه لفظ قوم مي تواند نكره در سياق نفي باشد؛ اگر چه عموم كلام در آن اعتبار نشود؛ پس اصلا اشكالي نيست. | اگر كسي بگويد كه در اصول اين مطلب ثابت شده است كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش میشود؛ پس لازم مي آيد كه ابوبكر بر رسول خدا صلیالله عليه وآله نيز در امامت مقدم شود؛ در پاسخ مي گويم: در علم اصول تخصيص عام با عقل و شرع نيز ثابت شده است؛ چرا كه لفظ قوم مي تواند نكره در سياق نفي باشد؛ اگر چه عموم كلام در آن اعتبار نشود؛ پس اصلا اشكالي نيست. | ||
به همين دليل بود كه رسول خدا صلیالله عليه وآله ابوبكر را در هنگام بيماري اش براي امامت در نماز تعيين كرد. | به همين دليل بود كه رسول خدا صلیالله عليه وآله ابوبكر را در هنگام بيماري اش براي امامت در نماز تعيين كرد. | ||
الخادمي، أبو سعيد محمد بن محمد (متوفاي 1156هـ) بريقة محمودية، ج2، ص15، طبق برنامه الجامع الكبير. | <ref>الخادمي، أبو سعيد محمد بن محمد (متوفاي 1156هـ) بريقة محمودية، ج2، ص15، طبق برنامه الجامع الكبير.</ref> | ||
البته واضح و روشن است كه هرگز نمي توان به صورت قطعي و مطلق گفت كه هيچگاه عموم كلام شامل متكلم میشود يا نمیشود؛ بلكه موارد فرق میکند؛ چنانچه در قرآن كريم از زبان خداوند عموماتي وجود دارد كه برخي از آنها شامل خداوند میشود و برخي ديگر نمیشود؛ مثلاً در آيه: «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليم . البقره/29» قطعاً شامل ذات خداوند میشود و خداوند به ذات خودش نيز عالم است؛ اما در مثل «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ء. الزمر/62» قابل تصور نيست كه اين عموم شامل خود خداوند نيز بشود. بنابراين بايد به اصل كلام و قرائن موجود در كلام توجه كرد و سپس قضاوت نمود كه آيا عموم آن كلام شامل متكلم میشود يا خير. | البته واضح و روشن است كه هرگز نمي توان به صورت قطعي و مطلق گفت كه هيچگاه عموم كلام شامل متكلم میشود يا نمیشود؛ بلكه موارد فرق میکند؛ چنانچه در قرآن كريم از زبان خداوند عموماتي وجود دارد كه برخي از آنها شامل خداوند میشود و برخي ديگر نمیشود؛ مثلاً در آيه: «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليم . البقره/29» قطعاً شامل ذات خداوند میشود و خداوند به ذات خودش نيز عالم است؛ اما در مثل «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ء. الزمر/62» قابل تصور نيست كه اين عموم شامل خود خداوند نيز بشود. بنابراين بايد به اصل كلام و قرائن موجود در كلام توجه كرد و سپس قضاوت نمود كه آيا عموم آن كلام شامل متكلم میشود يا خير. | ||
محمد أمير صنعاني در اين باره مینویسد: | محمد أمير صنعاني در اين باره مینویسد: | ||
وأقولُ تحقيقُ المسألةِ أن المتكلمَّ لا يخلو إما أن يَتَكَلَّمَ عن نفسِه كقوله «من لا يُكرم نفسَهُ لا يُكْرَم» وقول الآخر «مَنْ يَفْعَلِ الحسناتَ اللهُ يَشْكُرُها». | وأقولُ تحقيقُ المسألةِ أن المتكلمَّ لا يخلو إما أن يَتَكَلَّمَ عن نفسِه كقوله «من لا يُكرم نفسَهُ لا يُكْرَم» وقول الآخر «مَنْ يَفْعَلِ الحسناتَ اللهُ يَشْكُرُها». | ||
فالمتكلمُ مشمولٌ بكلامِه مخبرٌ لنفسِه ولغيرِه وليس الإخبارُ محصوراً في إفادةِ الخطابِ بل المعاني المفادةُ للإخباراتِ كثيرةٌ فإن الواعظَ مخاطَبٌ غيرَه بمواعظِهِ وهو داخلٌ في ذلك وإما أن يكونَ المتكلمُ رسولاً إلي المخاطبينِ مُتَكَلِّماً عن غيرِه فالظاهرُ خروجُه عن عمومِ الخطابِ مثلِ رُسُلِ السلطانِ إذا تَكَلَّمَتْ عنه وبَلَغَتْ أوامرَهُ ومن ذلك رُسُلُ اللهِ تعالي فإنّهم مبلغون عنه تعالي وقرينةُ الإرسالِ قاضيةٌ بخروجِهم عن اللفظِ وإن كان اللفظُ مِن حيثُ مادتِه يَصْدُقُ عليهم مثلُ: الناسُ والذين آمنوا. | فالمتكلمُ مشمولٌ بكلامِه مخبرٌ لنفسِه ولغيرِه وليس الإخبارُ محصوراً في إفادةِ الخطابِ بل المعاني المفادةُ للإخباراتِ كثيرةٌ فإن الواعظَ مخاطَبٌ غيرَه بمواعظِهِ وهو داخلٌ في ذلك وإما أن يكونَ المتكلمُ رسولاً إلي المخاطبينِ مُتَكَلِّماً عن غيرِه فالظاهرُ خروجُه عن عمومِ الخطابِ مثلِ رُسُلِ السلطانِ إذا تَكَلَّمَتْ عنه وبَلَغَتْ أوامرَهُ ومن ذلك رُسُلُ اللهِ تعالي فإنّهم مبلغون عنه تعالي وقرينةُ الإرسالِ قاضيةٌ بخروجِهم عن اللفظِ وإن كان اللفظُ مِن حيثُ مادتِه يَصْدُقُ عليهم مثلُ: الناسُ والذين آمنوا.<ref>الأمير الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، أصول الفقه المسمي إجابة السائل شرح بغية الآمل، ج1، ص305، تحقيق: القاضي حسين بن أحمدالسياغي و الدكتور حسن محمد مقبولي الأهدل، ناشر: مؤسسةالرسالة ـ بيروت ، الطبعة: الأولي، 1986م</ref> | ||
من مي گويم: تحقيق در اين باره اين است كه: متكلم يا از طرف خودش سخن میگوید: مثل اين كه: هر كس احترام خودش را نگه ندارد، احترام نمیشود» و يا «هر كس كارهاي نيك انجام دهد، خداوند از او سپاسگذاري میکند». در اين موارد خود متكلم نيز شامل اين كلام میشود، هم براي خودش گفته و هم براي ديگران. افاده خطاب، تنها فايده جملات خبريه نيست؛ بلكه براي جملات خبريه فوايد بسياري است؛ پس اگر واعظ ديگران را موعظه كند، خودش را نيز موعظه كرده است. | من مي گويم: تحقيق در اين باره اين است كه: متكلم يا از طرف خودش سخن میگوید: مثل اين كه: هر كس احترام خودش را نگه ندارد، احترام نمیشود» و يا «هر كس كارهاي نيك انجام دهد، خداوند از او سپاسگذاري میکند». در اين موارد خود متكلم نيز شامل اين كلام میشود، هم براي خودش گفته و هم براي ديگران. افاده خطاب، تنها فايده جملات خبريه نيست؛ بلكه براي جملات خبريه فوايد بسياري است؛ پس اگر واعظ ديگران را موعظه كند، خودش را نيز موعظه كرده است. | ||
اما اگر متكلم فرستاده كسي ديگري براي مخاطبين باشد و از طرف كس ديگري سخن بگويد، پس ظاهر اين است كه خود او از عموم كلامش خارج است؛ مثل فرستاده هاي سلطان تا زماني كه از سوي سلطان سخن بگويد و دستورات را براي مردم ابلاغ كند. از اين قسم است پيامبران خدا؛ چرا كه آنها از طرف خدا مأمور تبليغ هستند و قرينه ارسال، دليل است براي خروج خود آنها از لفظ؛ اگر چه الفاظ از نظر ماده بر خود او نيز صدق میکند؛ مثل «الناس» و «الذين آمنوا» و... | اما اگر متكلم فرستاده كسي ديگري براي مخاطبين باشد و از طرف كس ديگري سخن بگويد، پس ظاهر اين است كه خود او از عموم كلامش خارج است؛ مثل فرستاده هاي سلطان تا زماني كه از سوي سلطان سخن بگويد و دستورات را براي مردم ابلاغ كند. از اين قسم است پيامبران خدا؛ چرا كه آنها از طرف خدا مأمور تبليغ هستند و قرينه ارسال، دليل است براي خروج خود آنها از لفظ؛ اگر چه الفاظ از نظر ماده بر خود او نيز صدق میکند؛ مثل «الناس» و «الذين آمنوا» و... | ||
در روايت طير مشوي عموم «أحب الخلق اليك» نمي تواند شامل خود آن حضرت شود؛ چرا كه طبق قاعده امير الصنعاني رسول خدا از غير خودش با خداوند سخن گفته است. | در روايت طير مشوي عموم «أحب الخلق اليك» نمي تواند شامل خود آن حضرت شود؛ چرا كه طبق قاعده امير الصنعاني رسول خدا از غير خودش با خداوند سخن گفته است. | ||
همچنين آن حضرت از خداوند خواسته است كه «احب الخلق» را پيش او بياورد و او را در نزد آن حضرت حاضر كند تا هر دو از آن مرغ بريان نوشجان كنند؛ با اين حال چگونه معقول است كه پيغمر از خداوند خواسته باشد كه خود او را در آن جا حاضر كند تا با خودش از آن مرغ بريان بخورد؟! | همچنين آن حضرت از خداوند خواسته است كه «احب الخلق» را پيش او بياورد و او را در نزد آن حضرت حاضر كند تا هر دو از آن مرغ بريان نوشجان كنند؛ با اين حال چگونه معقول است كه پيغمر از خداوند خواسته باشد كه خود او را در آن جا حاضر كند تا با خودش از آن مرغ بريان بخورد؟! | ||
خط ۷۵۳: | خط ۷۰۹: | ||
البته حنفي ها و وهابي ها نمي توانند چنين اشكالي به شيعيان داشته باشند؛ چرا كه بخاري دوران آنها اعتقاد دارد كه هيچ دليلي وجود ندارد كه ثابت كند رسول خدا صلیالله عليه وآله محبوبترین مخلوق خداوند باشد. و همين مطلب را از امام أحناف نعمان بن ثابت نيز نقل كرده است: | البته حنفي ها و وهابي ها نمي توانند چنين اشكالي به شيعيان داشته باشند؛ چرا كه بخاري دوران آنها اعتقاد دارد كه هيچ دليلي وجود ندارد كه ثابت كند رسول خدا صلیالله عليه وآله محبوبترین مخلوق خداوند باشد. و همين مطلب را از امام أحناف نعمان بن ثابت نيز نقل كرده است: | ||
وأمرٌ ثالثٌ وأخيرُ أن الدكتورَ قد إدعي أنَّ النبيَّ صلیالله عليه وسلم أفضلُ الخلائقِ عند اللهِ علي الإطلاقِ. وهذه عقيدةٌ وهي لا تُثْبِتُ عندَه إلا بنصٍ قطعيِ الثبوتِ قطعيِ الدلالةِ أي بآيةٍ قطعيةِ الدلالةِ أو حديثٍ متواترٍ قطعيِ الدلالةِ، فأينَ هذا النصُ الذي يَثْبُتُ كونُه صلیالله عليه وسلم أفضلَ الخلائقِ عنده الله علي الإطلاقِ؟ | وأمرٌ ثالثٌ وأخيرُ أن الدكتورَ قد إدعي أنَّ النبيَّ صلیالله عليه وسلم أفضلُ الخلائقِ عند اللهِ علي الإطلاقِ. وهذه عقيدةٌ وهي لا تُثْبِتُ عندَه إلا بنصٍ قطعيِ الثبوتِ قطعيِ الدلالةِ أي بآيةٍ قطعيةِ الدلالةِ أو حديثٍ متواترٍ قطعيِ الدلالةِ، فأينَ هذا النصُ الذي يَثْبُتُ كونُه صلیالله عليه وسلم أفضلَ الخلائقِ عنده الله علي الإطلاقِ؟ | ||
ومن المعلومِ أنَّ هذه القضيةَ مختلفٌ فيها بينَ العلماءِ وقد تَوَقَّفَ فيها الإمامُ أبو حنيفة رحمه الله تعالي. | ومن المعلومِ أنَّ هذه القضيةَ مختلفٌ فيها بينَ العلماءِ وقد تَوَقَّفَ فيها الإمامُ أبو حنيفة رحمه الله تعالي.<ref>الألباني، محمد ناصر الدين (متوفاي1420هـ)، التوسل أنواعه وأحكامه، ج1، ص150، تحقيق: آلف بينها ونسقها محمد عيد العباسي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة.</ref> | ||
مطلب سوم و آخرين مطلب اين كه: دكتر (الدكتور البوطي) ادعا كرده است كه رسول خدا (ص) بي هيچ قيد و شرطي برترين خلق در نزد خداوند است. اين عقيده اي است كه جز با نص قطعي الثبوت (صحيح السند) و قطعي الدلالة؛ يعني يا با آيه قطعي الدلالة يا با حديث متواتر قطعي الدلاله ثابت نمیشود؛ كجاست اين نصي كه ثابت كند آن حضرت بي هيچ قيد و شرطي برترين خلق خدا است؟ | مطلب سوم و آخرين مطلب اين كه: دكتر (الدكتور البوطي) ادعا كرده است كه رسول خدا (ص) بي هيچ قيد و شرطي برترين خلق در نزد خداوند است. اين عقيده اي است كه جز با نص قطعي الثبوت (صحيح السند) و قطعي الدلالة؛ يعني يا با آيه قطعي الدلالة يا با حديث متواتر قطعي الدلاله ثابت نمیشود؛ كجاست اين نصي كه ثابت كند آن حضرت بي هيچ قيد و شرطي برترين خلق خدا است؟ | ||
روشن است كه اين قضيه در ميان علما اختلافي است و امام ابوحنيفه اين مطلب را قبول ندارد.... | روشن است كه اين قضيه در ميان علما اختلافي است و امام ابوحنيفه اين مطلب را قبول ندارد.... | ||
نتيجه: اميرمؤمنان علیهالسلام محبوبترین مخلوق خداوند است؛ اما بعد از رسول خدا صلیالله عليه وآله. | نتيجه: اميرمؤمنان علیهالسلام محبوبترین مخلوق خداوند است؛ اما بعد از رسول خدا صلیالله عليه وآله. | ||
=== اشكال ششم: رسول خدا (ص) محبوبترین مخلوق را نمیشناخت. === | === اشكال ششم: رسول خدا (ص) محبوبترین مخلوق را نمیشناخت. === | ||
رسول خدا (ص) محبوبترین مخلوق را نمیشناخت: ابن تيميه در چهارمين و پنجمين اشكال خود ادعا كرده است كه اين روايت مذهب شيعه را باطل میکند؛ چرا كه طبق اين روايت، رسول خدا صلیالله عليه وآله محبوبترین مخلوق خداوند را نمي شناخته: | |||
الرابعُ: إن هذا الحديثَ يناقضُ مذهبَ الرافضةِ فانّهم يقولون: أنَّ النبي صلیالله عليه و سلم كان يَعْلَمُ إن عليا احبُّ الخلقِ إلي اللهِ وأنّه جَعَلَهُ خليفةً من بعدِهِ و هذا الحديث يدلُّ علي انه ما كان يعرف إحبَّ الخلقِ إلي اللهِ... | الرابعُ: إن هذا الحديثَ يناقضُ مذهبَ الرافضةِ فانّهم يقولون: أنَّ النبي صلیالله عليه و سلم كان يَعْلَمُ إن عليا احبُّ الخلقِ إلي اللهِ وأنّه جَعَلَهُ خليفةً من بعدِهِ و هذا الحديث يدلُّ علي انه ما كان يعرف إحبَّ الخلقِ إلي اللهِ... | ||
اين حديث با مذهب رافضيان تناقض دارد، زيرا آنان مي گويند: پيامبر صلیالله عليه و آله و سلم مي دانست كه علي محبوبترين خلق به نزد خداست و او را جانشين خود ساخته بود، در صورتي كه اين حديث دلالت دارد كه آن حضرت محبوبترين خلق به نزد خدا را نمي شناخته است ! | اين حديث با مذهب رافضيان تناقض دارد، زيرا آنان مي گويند: پيامبر صلیالله عليه و آله و سلم مي دانست كه علي محبوبترين خلق به نزد خداست و او را جانشين خود ساخته بود، در صورتي كه اين حديث دلالت دارد كه آن حضرت محبوبترين خلق به نزد خدا را نمي شناخته است ! | ||
خط ۷۶۹: | خط ۷۲۶: | ||
ما نفهميديم وجه دلالت حديث بر اين كه حضرت او را نمیشناخت چيست؟ شما فكر مي كنيد اگر مي فرمود: ( علي را نزد من آر ) معنايش اين بود كه نمي دانست او محبوبترين خلق خداست؟ چگونه پيامبر صلیالله عليه و آله و سلم او را نمیشناخت در صورتي كه در برخي اخبار آمده كه گفت: ( خداوندا ! محبوبترين آفريدگانت در نظر خودت و مرا بياور )، و در خبر ديگري است كه به علي علیهالسلام فرمود: (چه چيز تو را از آمدن نزد من باز داشت)؟ و نيز در خبر ديگري است كه فرمود: ( چه سبب شد كه دير آمدي )؟ پس پيامبر صلیالله عليه و آله و سلم او را مي شناخت ولي به طور مبهم بيان كرد و نگفت: خدايا علي را بفرست، تا تعيين آن فرد از سوي خداي سبحان حاصل شود و مردم مستدلا بدانند كه علي علیهالسلام همان محبوبترين خلق به نزد خداست ). | ما نفهميديم وجه دلالت حديث بر اين كه حضرت او را نمیشناخت چيست؟ شما فكر مي كنيد اگر مي فرمود: ( علي را نزد من آر ) معنايش اين بود كه نمي دانست او محبوبترين خلق خداست؟ چگونه پيامبر صلیالله عليه و آله و سلم او را نمیشناخت در صورتي كه در برخي اخبار آمده كه گفت: ( خداوندا ! محبوبترين آفريدگانت در نظر خودت و مرا بياور )، و در خبر ديگري است كه به علي علیهالسلام فرمود: (چه چيز تو را از آمدن نزد من باز داشت)؟ و نيز در خبر ديگري است كه فرمود: ( چه سبب شد كه دير آمدي )؟ پس پيامبر صلیالله عليه و آله و سلم او را مي شناخت ولي به طور مبهم بيان كرد و نگفت: خدايا علي را بفرست، تا تعيين آن فرد از سوي خداي سبحان حاصل شود و مردم مستدلا بدانند كه علي علیهالسلام همان محبوبترين خلق به نزد خداست ). | ||
علامه مير حامد حسين نقوي در پاسخ اين ادعاي ابن تيميه میگوید: | علامه مير حامد حسين نقوي در پاسخ اين ادعاي ابن تيميه میگوید: | ||
إن النبيَّ صلیالله عليه وآله وسلم أرادَ أن يُعْلِمَ بأنَّ مِصداقَ هذا العنوانَ ليس إلا الإمامُ أميرَ المؤمنينَ علیهالسلام، وأن اللهَ عز وجل هو الذي جَعَل علياً أحبَّ الخلقِ إليه وإلي رسولِه، لا أنَّ النبيَّ صلیالله عليه وآله وسلم جَعَلَ علياً كذلك من عندِ نفسِه... ولو أرسَلَ بطلبِه أو قال: اللهم ائتني بعلي فإنه أحبُّ الخلقِ إليك لم تَتَبَيَّنْ هذه الحقيقةُ، ولَتَعَنَتِ المنافقونَ وقالوا بأن الذي قاله النبيُّ من عندِهِ لا مِنَ اللهِ عز وجل. | إن النبيَّ صلیالله عليه وآله وسلم أرادَ أن يُعْلِمَ بأنَّ مِصداقَ هذا العنوانَ ليس إلا الإمامُ أميرَ المؤمنينَ علیهالسلام، وأن اللهَ عز وجل هو الذي جَعَل علياً أحبَّ الخلقِ إليه وإلي رسولِه، لا أنَّ النبيَّ صلیالله عليه وآله وسلم جَعَلَ علياً كذلك من عندِ نفسِه... ولو أرسَلَ بطلبِه أو قال: اللهم ائتني بعلي فإنه أحبُّ الخلقِ إليك لم تَتَبَيَّنْ هذه الحقيقةُ، ولَتَعَنَتِ المنافقونَ وقالوا بأن الذي قاله النبيُّ من عندِهِ لا مِنَ اللهِ عز وجل.<ref>الميلاني، السيد علي الحسيني (معاصر)، نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آية الله السيد حامد حسين اللكهنوي، ج14، ص176، الطبعة الأولي، 1414هـ.</ref> | ||
رسول خدا صلیالله عليه وآله مي خواست كه فهميده شود كه مصداق اين عنوان كسي جزء امام اميرمؤمنان علیهالسلام كسي ديگري نيست و اين خداوند است كه او را محبوبترین مخلوق در نزد خود و رسولش قرار داده است، نه اين كه رسول خدا از پيش خود او را به چنين مقامي رسانده باشد. اگر به دنبال علي علیهالسلام مي فرستاد يا مي گفت كه خداوند علي را پيش من بياور، چرا كه او محبوبترین مخلوق در نزد تو است، اين حقيقت روشن نمي شد و منافقان ايراد مي گرفتند و مي گفتند كه اين گفته رسول خدا از پيش خود او است نه از طرف خداوند. | رسول خدا صلیالله عليه وآله مي خواست كه فهميده شود كه مصداق اين عنوان كسي جزء امام اميرمؤمنان علیهالسلام كسي ديگري نيست و اين خداوند است كه او را محبوبترین مخلوق در نزد خود و رسولش قرار داده است، نه اين كه رسول خدا از پيش خود او را به چنين مقامي رسانده باشد. اگر به دنبال علي علیهالسلام مي فرستاد يا مي گفت كه خداوند علي را پيش من بياور، چرا كه او محبوبترین مخلوق در نزد تو است، اين حقيقت روشن نمي شد و منافقان ايراد مي گرفتند و مي گفتند كه اين گفته رسول خدا از پيش خود او است نه از طرف خداوند. | ||
البته اين كلام علامه لكهنوي كاملا محتمل است؛ چرا كه وقتي عائشه مي فهمد كه رسول خدا صلیالله عليه وآله اميرمؤمنان و فاطمه زهرا عليهما السلام را بيش از او پدرش دوست دارد، پيش پيامبر مي آيد و به شدت و با صداي بلند اعتراض میکند: | البته اين كلام علامه لكهنوي كاملا محتمل است؛ چرا كه وقتي عائشه مي فهمد كه رسول خدا صلیالله عليه وآله اميرمؤمنان و فاطمه زهرا عليهما السلام را بيش از او پدرش دوست دارد، پيش پيامبر مي آيد و به شدت و با صداي بلند اعتراض میکند: | ||
احمد بن حنبل در مسند خود مینویسد: | احمد بن حنبل در مسند خود مینویسد: | ||
حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ حَدَّثَنَا يُونُسُ حَدَّثَنَا الْعِيزَارُ بْنُ حُرَيْثٍ قَالَ قَالَ النُّعْمَانُ بْنُ بَشِيرٍ قَالَ اسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِيًا وَهِيَ تَقُولُ وَاللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ عَلِيًّا أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ أَبِي وَمِنِّي مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثًا فَاسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ فَدَخَلَ فَأَهْوَي إِلَيْهَا فَقَالَ يَا بِنْتَ فُلَانَةَ أَلَا أَسْمَعُكِ تَرْفَعِينَ صَوْتَكِ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. | حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ حَدَّثَنَا يُونُسُ حَدَّثَنَا الْعِيزَارُ بْنُ حُرَيْثٍ قَالَ قَالَ النُّعْمَانُ بْنُ بَشِيرٍ قَالَ اسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِيًا وَهِيَ تَقُولُ وَاللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ عَلِيًّا أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ أَبِي وَمِنِّي مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثًا فَاسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ فَدَخَلَ فَأَهْوَي إِلَيْهَا فَقَالَ يَا بِنْتَ فُلَانَةَ أَلَا أَسْمَعُكِ تَرْفَعِينَ صَوْتَكِ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلیالله عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.<ref>الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص275، ح18444، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.</ref> | ||
نعمان بن بشير نقل كرده است كه در يكي از روزها، «ابو بكر» براي تشرّف به حضور رسول اكرم صلیالله عليه و آله اجازه مي خواست كه همزمان صداي «عايشه» را شنيد كه فرياد مي زند! به خدا سوگند! اينك متوجه شدم كه علي (علیهالسلام) از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است- و اين جمله را دو بار يا سه بار تكرار كرد-. | نعمان بن بشير نقل كرده است كه در يكي از روزها، «ابو بكر» براي تشرّف به حضور رسول اكرم صلیالله عليه و آله اجازه مي خواست كه همزمان صداي «عايشه» را شنيد كه فرياد مي زند! به خدا سوگند! اينك متوجه شدم كه علي (علیهالسلام) از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است- و اين جمله را دو بار يا سه بار تكرار كرد-. | ||
ابو بكر، پس از اذن ورود داخل منزل شد و به «عايشه» حمله برده و گفت: اي دختر فلانه! مبادا بشنوم كه صدايت را با فرياد بلند كرده و بر سر رسول خدا صلیالله عليه و آله داد مي زني! | ابو بكر، پس از اذن ورود داخل منزل شد و به «عايشه» حمله برده و گفت: اي دختر فلانه! مبادا بشنوم كه صدايت را با فرياد بلند كرده و بر سر رسول خدا صلیالله عليه و آله داد مي زني! | ||
ابوداود و نسائي نيز همين روايت را به صورت ذيل نقل كرده است: | ابوداود و نسائي نيز همين روايت را به صورت ذيل نقل كرده است: | ||
حَدَّثَنَا يَحْيَي بْنُ مَعِينٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَبِي إِسْحَاق، عَنْ أَبِي إِسْحَاق، عَنْ الْعَيْزَارِ بْنِ حُرَيْثٍ، عَنْ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ، قَالَ: " اسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَلَي النَّبِيِّ (ص) فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِيًا، فَلَمَّا دَخَلَ تَنَاوَلَهَا لِيَلْطِمَهَا، وَقَالَ: أَلَا أَرَاكِ تَرْفَعِينَ صَوْتَكِ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ.... | حَدَّثَنَا يَحْيَي بْنُ مَعِينٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَبِي إِسْحَاق، عَنْ أَبِي إِسْحَاق، عَنْ الْعَيْزَارِ بْنِ حُرَيْثٍ، عَنْ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ، قَالَ: " اسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَلَي النَّبِيِّ (ص) فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِيًا، فَلَمَّا دَخَلَ تَنَاوَلَهَا لِيَلْطِمَهَا، وَقَالَ: أَلَا أَرَاكِ تَرْفَعِينَ صَوْتَكِ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ....<ref>السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص300، ح4999، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج1، ص126، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ.</ref> | ||
نعمان بن بشير نقل كرده است كه در يكي از روزها، «ابو بكر» براي تشرّف به حضور رسول اكرم صلیالله عليه و آله اجازه مي خواست كه همزمان صداي «عايشه» را شنيد كه فرياد مي زند! به خدا سوگند! اينك متوجه شدم كه علي علیهالسلام از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است. | نعمان بن بشير نقل كرده است كه در يكي از روزها، «ابو بكر» براي تشرّف به حضور رسول اكرم صلیالله عليه و آله اجازه مي خواست كه همزمان صداي «عايشه» را شنيد كه فرياد مي زند! به خدا سوگند! اينك متوجه شدم كه علي علیهالسلام از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است. | ||
ابو بكر، به دخترش عايشه حمله برد تا سيلي به رخسارش بزند و به او گفت: اي دختر فلانه! مي بينم كه تو برسر رسول خدا فرياد مي زني! رسول خدا صلیالله عليه و آله در اين حالت جلوي ابو بكر را گرفت. ابو بكر، خشمگين شد و از منزل بيرون رفت. | ابو بكر، به دخترش عايشه حمله برد تا سيلي به رخسارش بزند و به او گفت: اي دختر فلانه! مي بينم كه تو برسر رسول خدا فرياد مي زني! رسول خدا صلیالله عليه و آله در اين حالت جلوي ابو بكر را گرفت. ابو بكر، خشمگين شد و از منزل بيرون رفت. | ||
سند اين روايت نيز كاملا صحيح است؛ چنانچه ابن حجر عسقلاني در باره اين روايت میگوید: | سند اين روايت نيز كاملا صحيح است؛ چنانچه ابن حجر عسقلاني در باره اين روايت میگوید: | ||
واَخرج أحمدُ وأبو داودَ والنسائيُ بسندٍ صحيحٍ عن النعمان بن بشير قال استأذن أبو بكر علي النبي صلیالله عليه وسلم فسمع صوت عائشة عاليا وهي تقول والله لقد علمت ان عليا احب إليك من أبي الحديث. | واَخرج أحمدُ وأبو داودَ والنسائيُ بسندٍ صحيحٍ عن النعمان بن بشير قال استأذن أبو بكر علي النبي صلیالله عليه وسلم فسمع صوت عائشة عاليا وهي تقول والله لقد علمت ان عليا احب إليك من أبي الحديث.<ref>العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح، صحيح البخاري، ج7، ص27، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.</ref> | ||
احمد، ابوداود و نسائي با سند صحيح از نعمان بن بشير نقل كرده است كه ابوبكر اجازه ورود مي خواست تا... | احمد، ابوداود و نسائي با سند صحيح از نعمان بن بشير نقل كرده است كه ابوبكر اجازه ورود مي خواست تا... | ||
هيثمي بعد از نقل اين روايت میگوید: | هيثمي بعد از نقل اين روايت میگوید: | ||
رواه البزارُ ورجالُهُ رجالُ الصحيح. | رواه البزارُ ورجالُهُ رجالُ الصحيح.<ref>الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص127، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.</ref> | ||
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص127، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ. | |||
البته به احتمال زياد، دادن مرغ بريان به اميرمؤمنان علیهالسلام در قضيه طير و رد ابوبكر دليل اصلي اين اعتراض عائشه به رسول خدا صلیالله عليه وآله باشد؛ چرا كه طبق روايتي كه بخاري نقل كرده، عائشه میگوید كه ما در زمان رسول خدا تنها از دو تكه نان سياه، خرما و آب سير مي شديم: | البته به احتمال زياد، دادن مرغ بريان به اميرمؤمنان علیهالسلام در قضيه طير و رد ابوبكر دليل اصلي اين اعتراض عائشه به رسول خدا صلیالله عليه وآله باشد؛ چرا كه طبق روايتي كه بخاري نقل كرده، عائشه میگوید كه ما در زمان رسول خدا تنها از دو تكه نان سياه، خرما و آب سير مي شديم: | ||
وقال محمد بن يُوسُفَ عن سُفْيَانَ عن مَنْصُورِ بن صَفِيَّةَ حَدَّثَتْنِي أُمِّي عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلیالله عليه وسلم وقد شَبِعْنَا من الْأَسْوَدَيْنِ التَّمْرِ وَالْمَاءِ. | وقال محمد بن يُوسُفَ عن سُفْيَانَ عن مَنْصُورِ بن صَفِيَّةَ حَدَّثَتْنِي أُمِّي عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلیالله عليه وسلم وقد شَبِعْنَا من الْأَسْوَدَيْنِ التَّمْرِ وَالْمَاءِ.<ref>صحيح البخاري ج5، ص2074، ح5127،كِتَاب الْأَطْعِمَةِ، بَاب الرُّطَبِ وَالتَّمْرِ</ref> | ||
عائشه گفت: رسول خدا از دنيا رفت؛ درحالیکه ما (فقط) از دو تكه نان سياه، خرما و آب سير مي شديم. | عائشه گفت: رسول خدا از دنيا رفت؛ درحالیکه ما (فقط) از دو تكه نان سياه، خرما و آب سير مي شديم. | ||
مسلم نيز همين روايت را نقل كرده و بعد از آن مي افزايد: | مسلم نيز همين روايت را نقل كرده و بعد از آن مي افزايد: | ||
وحدثنا أبو كُرَيْبٍ حدثنا الْأَشْجَعِيُّ وحدثنا نَصْرُ بنُ عَلِيٍّ حدثنا أبو أَحْمَدَ كلاهما عن سُفْيَانَ بهذا الإسناد غير أَنَّ في حَدِيثِهِمَا عن سُفْيَانَ وما شَبِعْنَا من الْأَسْوَدَيْنِ. | وحدثنا أبو كُرَيْبٍ حدثنا الْأَشْجَعِيُّ وحدثنا نَصْرُ بنُ عَلِيٍّ حدثنا أبو أَحْمَدَ كلاهما عن سُفْيَانَ بهذا الإسناد غير أَنَّ في حَدِيثِهِمَا عن سُفْيَانَ وما شَبِعْنَا من الْأَسْوَدَيْنِ.<ref>صحيح مسلم ج4، ص2284، ح2975، كِتَاب الزُّهْدِ وَالرَّقَائِقِ</ref> | ||
اين حديث را أبوكريب از أشجعي و همچنين نصر بن علي از أبوحمد از سفيان نقل کردهاند؛ تنها با يك تفاوت در حديث هر دوي آمده است كه عائشه گفت: ما از دو تكه نان سياه سير نمي شديم. | اين حديث را أبوكريب از أشجعي و همچنين نصر بن علي از أبوحمد از سفيان نقل کردهاند؛ تنها با يك تفاوت در حديث هر دوي آمده است كه عائشه گفت: ما از دو تكه نان سياه سير نمي شديم. | ||
طبيعي است كه عائشه از دادن مرغ به اميرمؤمنان علیهالسلام به شدت ناراحت شده باشد؛ بهویژه كه وقتي او دعا كرد و از خداوند خواست كه اين شخص را پدر من قرار دهد و اين مرغ نصيب پدر من شود؛ اما خداوند نپذيرفت و نيز وقتي ابوبكر به در خانه آمد تا از اين غذا بخورد، رسول خدا او را از در خانه اش دور كرد و اجازه ورود به او را نداد. خود عائشه نيز از اين غذا قطعاً نخورده است؛ بنابراين با داد و فرياد اعتراض كرده است كه چرا رسول خدا صلیالله عليه وآله، علي بن أبي طالب و صديقه طاهره سلام الله عليهما را از او و پدرش بيشتر دوست دارد.! | طبيعي است كه عائشه از دادن مرغ به اميرمؤمنان علیهالسلام به شدت ناراحت شده باشد؛ بهویژه كه وقتي او دعا كرد و از خداوند خواست كه اين شخص را پدر من قرار دهد و اين مرغ نصيب پدر من شود؛ اما خداوند نپذيرفت و نيز وقتي ابوبكر به در خانه آمد تا از اين غذا بخورد، رسول خدا او را از در خانه اش دور كرد و اجازه ورود به او را نداد. خود عائشه نيز از اين غذا قطعاً نخورده است؛ بنابراين با داد و فرياد اعتراض كرده است كه چرا رسول خدا صلیالله عليه وآله، علي بن أبي طالب و صديقه طاهره سلام الله عليهما را از او و پدرش بيشتر دوست دارد.! | ||
غافل از اين كه اين غذا تنها نصيب كسي مي شد كه محبوبترین مخلوق خداوند است و ديگران حق خوردن از آن را نداشته اند. | غافل از اين كه اين غذا تنها نصيب كسي مي شد كه محبوبترین مخلوق خداوند است و ديگران حق خوردن از آن را نداشته اند. | ||
همچنين طبق برخي از روايات رسول خدا دعا كرد كه خداوند غذاي از غذاهاي بهشت را نصيب او و اميرمؤمنان علیهالسلام نمايد. ابن عساكر دمشقي مینویسد: | همچنين طبق برخي از روايات رسول خدا دعا كرد كه خداوند غذاي از غذاهاي بهشت را نصيب او و اميرمؤمنان علیهالسلام نمايد. ابن عساكر دمشقي مینویسد: | ||
... حَدَّثَنِي أَنَسُ بنُ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ أَحْجُبُ النَّبِيَّ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: اللَّهُمَّ أَطْعِمْنَا مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ، فَأُتِيَ بِلَحْمِ طَيْرٍ مَشْوِيَ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ ائْتِنَا بِمَنْ تُحِبُّهُ وَيُحِبُّكَ وَيُحِبُّ نَبِيكَ قَالَ أَنَسٌ: فَخَرَجْتُ فَإِذَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْبَابِ، فَاسْتَأْذَنَنِي فَلَمْ آذَنْ لَهُ....پ | ... حَدَّثَنِي أَنَسُ بنُ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ أَحْجُبُ النَّبِيَّ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: اللَّهُمَّ أَطْعِمْنَا مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ، فَأُتِيَ بِلَحْمِ طَيْرٍ مَشْوِيَ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ ائْتِنَا بِمَنْ تُحِبُّهُ وَيُحِبُّكَ وَيُحِبُّ نَبِيكَ قَالَ أَنَسٌ: فَخَرَجْتُ فَإِذَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْبَابِ، فَاسْتَأْذَنَنِي فَلَمْ آذَنْ لَهُ....پ<ref>ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج15، ص200، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.</ref> | ||
از أنس بن مالك روايت شده است كه گفت: من دربان رسول خدا بوديم؛ پس از او شنيدم كه مي گفت: «خداوندا غذاي از غذاهاي بهشتي را نصيب ما بگردان» پس گوشت مرغ بريان شده اي آوردند و در جلوي آن حضرت قرار دادند؛ پس گفت: «خدايا كسي را بياور پيش من كه تو او را دوست دارد و او نيز تو و رسولت را دوست دارد». أنس گفت: پس خارج شدم ديدم كه علي علیهالسلام جلوي در است؛ اجازه ورود گرفت؛ ولي من اجازه ندادم..... | از أنس بن مالك روايت شده است كه گفت: من دربان رسول خدا بوديم؛ پس از او شنيدم كه مي گفت: «خداوندا غذاي از غذاهاي بهشتي را نصيب ما بگردان» پس گوشت مرغ بريان شده اي آوردند و در جلوي آن حضرت قرار دادند؛ پس گفت: «خدايا كسي را بياور پيش من كه تو او را دوست دارد و او نيز تو و رسولت را دوست دارد». أنس گفت: پس خارج شدم ديدم كه علي علیهالسلام جلوي در است؛ اجازه ورود گرفت؛ ولي من اجازه ندادم..... | ||
طبيعي است كه هر كس شايسته اين غذاي بهشتي نيست. | طبيعي است كه هر كس شايسته اين غذاي بهشتي نيست. | ||
ثانيا: متأسفانه ابن تيميه اصل روايات طير را نخوانده و يا اگر خوانده تعصب زياد، حجابي ضخيم جلوي عقل و فكر او كشيده و گرنه در اصل روايت به صراحت آمده است كه رسول خدا صلیالله عليه وآله منتظر اميرمؤمنان علیهالسلام بوده است. | ثانيا: متأسفانه ابن تيميه اصل روايات طير را نخوانده و يا اگر خوانده تعصب زياد، حجابي ضخيم جلوي عقل و فكر او كشيده و گرنه در اصل روايت به صراحت آمده است كه رسول خدا صلیالله عليه وآله منتظر اميرمؤمنان علیهالسلام بوده است. | ||
اگر رسول خدا صلیالله عليه وآله محبوبترین مخلوق نزد خدا را نمیشناخت، چرا ابوبكر و عمر را رد كرد؟ چنانچه پیشازاین ثابت كرديم كه با سند صحيح اين قضيه در منابع اهلسنت نقل شده است: | اگر رسول خدا صلیالله عليه وآله محبوبترین مخلوق نزد خدا را نمیشناخت، چرا ابوبكر و عمر را رد كرد؟ چنانچه پیشازاین ثابت كرديم كه با سند صحيح اين قضيه در منابع اهلسنت نقل شده است: | ||
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِيَّ (ص) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ. | حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِيَّ (ص) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ.<ref>مسند أبي يعلي ج7، ص105 | ||
مسند أبي يعلي ج7، ص105 | النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج1، ص29، ح10، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ.</ref> | ||
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج1، ص29، ح10، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ. | |||
ابن تيميه در اشكال پنجم نيز تقريبا همان اشكال چهارم را تكرار كرده و در ادامه میگوید: | ابن تيميه در اشكال پنجم نيز تقريبا همان اشكال چهارم را تكرار كرده و در ادامه میگوید: | ||
خط ۸۱۷: | خط ۷۷۱: | ||
علامه ميرحامد حسين نقوي در جواب اين سخن ابن تيميه میگوید: | علامه ميرحامد حسين نقوي در جواب اين سخن ابن تيميه میگوید: | ||
هذا، وقولُ إبنِ تيميةَ: «ولو سمي عليا لإستراحَ أنسٌ...» اعتراضٌ صريحٌ علي رسولِ الله صلیالله عليه وآله وسلم لا يَجْتَرِئُ عليه إلا هذا الرجلُ وأمثالُه ونعوذ بالله منه... ونشكرهُ سبحانه وتعالي علي أن عافانا مما ابتلي به هؤلاء.... | هذا، وقولُ إبنِ تيميةَ: «ولو سمي عليا لإستراحَ أنسٌ...» اعتراضٌ صريحٌ علي رسولِ الله صلیالله عليه وآله وسلم لا يَجْتَرِئُ عليه إلا هذا الرجلُ وأمثالُه ونعوذ بالله منه... ونشكرهُ سبحانه وتعالي علي أن عافانا مما ابتلي به هؤلاء.... | ||
اين سخن ابن تيميه كه گفته: «اگر نام علي را میبرد، أنس راحت مي شد...» اعتراض صريح به رسول خدا صلیالله عليه وآله است كه جز إبن تيميه و امثال او جرأت چنين جسارتي را ندارند. و ما خداوند بلند مرتبه را سپاس مي گوييم كه ما را از چنين بلاهايي كه آنها دچار شده اند، عافيت بخشيده است. | اين سخن ابن تيميه كه گفته: «اگر نام علي را میبرد، أنس راحت مي شد...» اعتراض صريح به رسول خدا صلیالله عليه وآله است كه جز إبن تيميه و امثال او جرأت چنين جسارتي را ندارند. و ما خداوند بلند مرتبه را سپاس مي گوييم كه ما را از چنين بلاهايي كه آنها دچار شده اند، عافيت بخشيده است.<ref>الميلاني، السيد علي الحسيني (معاصر)، نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آية الله السيد حامد حسين اللكهنوي، ج14، ص180، الطبعة الأولي، 1414هـ.</ref> | ||
الميلاني، السيد علي الحسيني (معاصر)، نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آية الله السيد حامد حسين اللكهنوي، ج14، ص180، الطبعة الأولي، 1414هـ. | |||
نتيجه آن كه رسول خدا صلیالله عليه وآله محبوبترین مخلوق خداوند را مي شناخته است؛ اما به صورت مبهم و بدون نام بردن از اميرمؤمنان علیهالسلام دعا كرد تا «احب الخلق» بودن اميرمؤمنان علیهالسلام توسط خداوند ثابت شود. | نتيجه آن كه رسول خدا صلیالله عليه وآله محبوبترین مخلوق خداوند را مي شناخته است؛ اما به صورت مبهم و بدون نام بردن از اميرمؤمنان علیهالسلام دعا كرد تا «احب الخلق» بودن اميرمؤمنان علیهالسلام توسط خداوند ثابت شود. | ||
خط ۸۲۷: | خط ۷۸۰: | ||
ابن تيميه اين روايات را در جواب علامه حلي رضوان الله تعالي عليه آورده است، اما آيا گفته بخاري و مسلم براي علامه حلي ارزشي دارد؟ | ابن تيميه اين روايات را در جواب علامه حلي رضوان الله تعالي عليه آورده است، اما آيا گفته بخاري و مسلم براي علامه حلي ارزشي دارد؟ | ||
متأسفانه ابن تيميه و همفكران او با ساده ترين قواعد گفتمان هاي ديني آشنا نيستند، ابن تيميه اگر مي خواهد علامه حلي را قانع كند بايد به روايتي استناد كند كه از نظر او حجت باشد و بتواند او را قانع كند؛ همان طوري كه ابن حزم اندلسي در اين باره گفته است: | متأسفانه ابن تيميه و همفكران او با ساده ترين قواعد گفتمان هاي ديني آشنا نيستند، ابن تيميه اگر مي خواهد علامه حلي را قانع كند بايد به روايتي استناد كند كه از نظر او حجت باشد و بتواند او را قانع كند؛ همان طوري كه ابن حزم اندلسي در اين باره گفته است: | ||
لا معني لاحتجاجِنا عليهم برواياتِنا، فهم لا يُصدّقونَها، ولا معني لاحتجاجِهم علينا برواياتِهم فنحنُ لا نُصدّقُها، وإنّما يجبُ أن يحتجَّ الخصومَ بعضُهم علي بعضٍ بما يُصدقّه الذي تُقامُ عليه الحجّةُ به. | لا معني لاحتجاجِنا عليهم برواياتِنا، فهم لا يُصدّقونَها، ولا معني لاحتجاجِهم علينا برواياتِهم فنحنُ لا نُصدّقُها، وإنّما يجبُ أن يحتجَّ الخصومَ بعضُهم علي بعضٍ بما يُصدقّه الذي تُقامُ عليه الحجّةُ به.<ref>إبن حزم الأندلسي الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (متوفاي456هـ)، الفصل في الملل والأهواء والنحل، ج4، ص159، ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.</ref> | ||
معنا ندارد كه ما عليه شيعيان به روايات خودمان استدلال كنيم؛ درحالیکه آنها قبول ندارند و نيز معنا ندارد كه آنها به روايات خودشان عليه ما استناد كنند؛ درحالیکه ما آن روايات را قبول نداريم. ازاینرو لازم است كه در برابر خصم به چيزي استناد شود كه او قبول دارد و براي او حجت است. | معنا ندارد كه ما عليه شيعيان به روايات خودمان استدلال كنيم؛ درحالیکه آنها قبول ندارند و نيز معنا ندارد كه آنها به روايات خودشان عليه ما استناد كنند؛ درحالیکه ما آن روايات را قبول نداريم. ازاینرو لازم است كه در برابر خصم به چيزي استناد شود كه او قبول دارد و براي او حجت است. | ||
=== اشكال هشتم: حدیث طیر مفید عموم نیست. === | === اشكال هشتم: حدیث طیر مفید عموم نیست. === | ||
خط ۸۳۷: | خط ۷۸۹: | ||
==== جواب اشکال هشتم: ==== | ==== جواب اشکال هشتم: ==== | ||
جواب مي دهیم که اين حديث نمي رساند كه آن حضرت در همه چيز محبوبترين بوده است، زيرا مي توان تقسيم كرد ولفظ (كل) و (بعض) را آورد. نمي بيني كه مي توان استفسار نمود و پرسيد: آيا او محبوبترين در همه چيزهاست يا در برخي چيزها؟ ازاینرو احتمال دارد كه او در يك چيز بيش از همه ثواب برده باشد؛ اما در ديگري اين چنين نباشد؛ بنابراين دلالت بر افضليت مطلق ندارد. | جواب مي دهیم که اين حديث نمي رساند كه آن حضرت در همه چيز محبوبترين بوده است، زيرا مي توان تقسيم كرد ولفظ (كل) و (بعض) را آورد. نمي بيني كه مي توان استفسار نمود و پرسيد: آيا او محبوبترين در همه چيزهاست يا در برخي چيزها؟ ازاینرو احتمال دارد كه او در يك چيز بيش از همه ثواب برده باشد؛ اما در ديگري اين چنين نباشد؛ بنابراين دلالت بر افضليت مطلق ندارد.<ref>الإيجي، عضد الدين (متوفاي756هـ)، كتاب المواقف، ج3، ص632، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولي، 1417هـ، 1997م.</ref> | ||
الإيجي، عضد الدين (متوفاي756هـ)، كتاب المواقف، ج3، ص632، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولي، 1417هـ، 1997م. | |||
اين اشكال از آن دسته اشكالات سستي است كه عجز و ناتواني بزرگان علم كلام اهلسنت را در برابر روايات فضائل اهل بيت علیهمالسلام و ادله امامت آن بزرگواران آشكارا فرياد مي زند. | اين اشكال از آن دسته اشكالات سستي است كه عجز و ناتواني بزرگان علم كلام اهلسنت را در برابر روايات فضائل اهل بيت علیهمالسلام و ادله امامت آن بزرگواران آشكارا فرياد مي زند. | ||
رسول خدا صلیالله عليه وآله به صورت مطلق فرمودند كه «خدايا محبوبترین مخلوقت را نزد بياور تا از اين مرغ نوشجان كند». اگر كسي بخواهد اين اطلاق را تخصيص بزنند بايد دليل و مدرك ارائه كند، بدون دليل و مدرك تخصيص اطلاق و تقييد عموم كلام رسول خدا صلیالله عليه وآله جايز نيست. | رسول خدا صلیالله عليه وآله به صورت مطلق فرمودند كه «خدايا محبوبترین مخلوقت را نزد بياور تا از اين مرغ نوشجان كند». اگر كسي بخواهد اين اطلاق را تخصيص بزنند بايد دليل و مدرك ارائه كند، بدون دليل و مدرك تخصيص اطلاق و تقييد عموم كلام رسول خدا صلیالله عليه وآله جايز نيست. | ||
خط ۸۵۵: | خط ۸۰۷: | ||
=== اشكال نهم: شاید ابوبكر در مدینه نبوده است! === | === اشكال نهم: شاید ابوبكر در مدینه نبوده است! === | ||
شايد ابوبكر در مدينه نبوده است ! شاه ولي الله دهلوي، يكي از كساني است كه اشكالاتي به روايت طير دارد، يكي از اشكالات او اين است كه شايد ابوبكر در مدينه نبوده. نص كلام ايشان در تحفه اثني عشريه اين چنين است: | شايد ابوبكر در مدينه نبوده است ! شاه ولي الله دهلوي، يكي از كساني است كه اشكالاتي به روايت طير دارد، يكي از اشكالات او اين است كه شايد ابوبكر در مدينه نبوده. نص كلام ايشان در تحفه اثني عشريه اين چنين است<ref>تحفة اثناعشری، ص443</ref>: | ||
و نيز محتمل است كه ابوبكر در آن وقت در مدينه منوره حاضر نباشد و دعا خاص به حاضرين بود نه به غائبين به دليل ان قول اللهم ايتني زيرا كه غايب را از مسافت دور آوردن در اين يك لمحه كه مجلس اكل و شرب بود به طريق خرق عادت متصور است و انبيا خرق عادت از حق تعالي طلب نمي كند مگر در وقت تحدي با كفار و الا جنگ و قتال و تهيه اسباب ظاهر نمي كردند و به خرق عادت كار خود از پيش مي بردند. | و نيز محتمل است كه ابوبكر در آن وقت در مدينه منوره حاضر نباشد و دعا خاص به حاضرين بود نه به غائبين به دليل ان قول اللهم ايتني زيرا كه غايب را از مسافت دور آوردن در اين يك لمحه كه مجلس اكل و شرب بود به طريق خرق عادت متصور است و انبيا خرق عادت از حق تعالي طلب نمي كند مگر در وقت تحدي با كفار و الا جنگ و قتال و تهيه اسباب ظاهر نمي كردند و به خرق عادت كار خود از پيش مي بردند. | ||
و در مختصر تحفة اثني عشريه آمده است: | و در مختصر تحفة اثني عشريه آمده است: | ||
وأيضاً يحتملُ أن أبا بكرٍ لعلّه لم يكن في ذلك الحينِ حاضراً في المدينةِ المنورةِ والدعاءُ كان خاصاً بالحاضرينَ دونُ الغائبينَ بدليلِ قوله «اللهم ائتني» لأن إحضارَ الغائبِ من مسافةٍ بعيدةٍ في آنٍ قصيرٍ لا يُعْقَلْ إلا بطريقِ خرقِ العادةِ والأنبياءُ لا يَسألُونَ اللهَ خرقَ العادةِ إلا في وقتِ التَحَدِّي وإلاّ لَما أحتاجوا في الحربِ والقتالِ الي تهيةِ الأسبابِ الظاهرةِ. | وأيضاً يحتملُ أن أبا بكرٍ لعلّه لم يكن في ذلك الحينِ حاضراً في المدينةِ المنورةِ والدعاءُ كان خاصاً بالحاضرينَ دونُ الغائبينَ بدليلِ قوله «اللهم ائتني» لأن إحضارَ الغائبِ من مسافةٍ بعيدةٍ في آنٍ قصيرٍ لا يُعْقَلْ إلا بطريقِ خرقِ العادةِ والأنبياءُ لا يَسألُونَ اللهَ خرقَ العادةِ إلا في وقتِ التَحَدِّي وإلاّ لَما أحتاجوا في الحربِ والقتالِ الي تهيةِ الأسبابِ الظاهرةِ.<ref>مختصر تحفة الإثني عشرية، ص183</ref> | ||
مختصر تحفة الإثني عشرية، ص183 | |||
==== جواب اشکال نهم: ==== | ==== جواب اشکال نهم: ==== | ||
پیشازاین روايت صحيح السندي را از مسند أبي يعلي خوانديم كه در آن آمده بود: | پیشازاین روايت صحيح السندي را از مسند أبي يعلي خوانديم كه در آن آمده بود: | ||
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِيَّ (ص) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ. | حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِيَّ (ص) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ.<ref>أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج7، ص105، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولي، 1404 هـ - 1984مالنسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج1، ص29، ح10، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ..</ref> | ||
انس گفته است كه نزد رسول خدا (ص) يك پرنده بود؛ فرمودند: خداوندا محبوبترین مخلوقت را بياور تا با من از اين پرنده بخورد؛ ابوبكر آمد و او را رد كرد، عمر نيز آمد و او را رد كرد، اما علي آمد و رسول خدا (ص) به او اجازه داد. | انس گفته است كه نزد رسول خدا (ص) يك پرنده بود؛ فرمودند: خداوندا محبوبترین مخلوقت را بياور تا با من از اين پرنده بخورد؛ ابوبكر آمد و او را رد كرد، عمر نيز آمد و او را رد كرد، اما علي آمد و رسول خدا (ص) به او اجازه داد. | ||
همچنين با سند صحيح نقل شده است كه عائشه و حفصه دعا كردند كه خدايا اين شخص را پدر من قرار بده؛ ولي خداوند به درخواست آنها توجهي نكرد: | همچنين با سند صحيح نقل شده است كه عائشه و حفصه دعا كردند كه خدايا اين شخص را پدر من قرار بده؛ ولي خداوند به درخواست آنها توجهي نكرد: | ||
وَقَالَ أَبُو يَعْلَي: ثنا قَطَنُ بْنُ نُسَيْرٍ، ثنا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ عبدالله بْنِ الْمُثَنَّي، عَنْ عبدالله بْنِ أَنَسٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُهْدِيَ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) حَجَلٌ مَشْوِيٌّ بِخُبْزَةٍ وَظَبَابَةٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّعَامِ» فَقَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي.... | وَقَالَ أَبُو يَعْلَي: ثنا قَطَنُ بْنُ نُسَيْرٍ، ثنا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ عبدالله بْنِ الْمُثَنَّي، عَنْ عبدالله بْنِ أَنَسٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُهْدِيَ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) حَجَلٌ مَشْوِيٌّ بِخُبْزَةٍ وَظَبَابَةٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّعَامِ» فَقَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي....<ref>ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت. | ||
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج16، ص108، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولي، السعودية - 1419هـ</ref> | |||
از أنس نقل شده است كه كبك بريان شده را همراه يك تكه نان و ظرف شيري خدمت رسول خدا صلیالله عليه وآله آوردند؛ پس رسول خدا صلیالله عليه وآله فرمود: «خدايا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بياور تا با من از اين غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدايا اين شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدايا آن را پدر من قرار بده... | از أنس نقل شده است كه كبك بريان شده را همراه يك تكه نان و ظرف شيري خدمت رسول خدا صلیالله عليه وآله آوردند؛ پس رسول خدا صلیالله عليه وآله فرمود: «خدايا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بياور تا با من از اين غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدايا اين شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدايا آن را پدر من قرار بده... | ||
اگر ابوبكر و عمر در مدينه نبودند، چه معنا داشت كه عائشه و حفصه چنين درخواستي را داشته باشند؛ آيا عائشه و حفصه به اندازه دهلوي نمي فهميدند كه در يك آن و يك لحظه نمیشود ابوبكر و عمر را از دور به مدينه آورد و پيامبران نيز جز در زمان تحدي از معجزه و قدرت الهي خود استفاده نمي كنند؟ | اگر ابوبكر و عمر در مدينه نبودند، چه معنا داشت كه عائشه و حفصه چنين درخواستي را داشته باشند؛ آيا عائشه و حفصه به اندازه دهلوي نمي فهميدند كه در يك آن و يك لحظه نمیشود ابوبكر و عمر را از دور به مدينه آورد و پيامبران نيز جز در زمان تحدي از معجزه و قدرت الهي خود استفاده نمي كنند؟ | ||
از اين گذشته، رسول خدا در همين قضيه از قدرت فوق بشري و مستجاب الدعوة بودن خود استفاده كرده است. | از اين گذشته، رسول خدا در همين قضيه از قدرت فوق بشري و مستجاب الدعوة بودن خود استفاده كرده است. | ||
خط ۸۷۹: | خط ۸۲۹: | ||
اما در قضيه طير، پيام آور خدا از قدرت مستجاب الدعوة بودن استفاده كرد و دعا نمود كه خداوند اميرمؤمنان علیهالسلام را هر جا كه هست، بياورد تا با آن حضرت همسفره شود. و خداوند بر پيامبرش منت نهاد و دعاي او را اجابت كرد. با اين كه أنس بن مالك سه بار اجازه ورود نداد؛ اما قرار نبود كه كسي ديگري غير از اميرمؤمنان علیهالسلام از آن غذا ميل نمايد. | اما در قضيه طير، پيام آور خدا از قدرت مستجاب الدعوة بودن استفاده كرد و دعا نمود كه خداوند اميرمؤمنان علیهالسلام را هر جا كه هست، بياورد تا با آن حضرت همسفره شود. و خداوند بر پيامبرش منت نهاد و دعاي او را اجابت كرد. با اين كه أنس بن مالك سه بار اجازه ورود نداد؛ اما قرار نبود كه كسي ديگري غير از اميرمؤمنان علیهالسلام از آن غذا ميل نمايد. | ||
پس بر خلاف سخن دهلوي، رسول خدا در همين جا نيز از قدرت اعجاز خودش استفاده كرده است؛ چون يا بايد دهلوي بپذيرد كه يا مردم مي دانستند كه علي بن أبي طالب علیهالسلام محبوبترین مخلوق خداوند است و به او خبر دادند كه بيايد، و اين تمام رشته هاي دهلوي را پنبه خواهد كرد، يا بايد بپذيرد كه پيامبر صلیالله عليه وآله از قدرت الهي و مستجاب الدعوة بودن خود استفاده نموده است. | پس بر خلاف سخن دهلوي، رسول خدا در همين جا نيز از قدرت اعجاز خودش استفاده كرده است؛ چون يا بايد دهلوي بپذيرد كه يا مردم مي دانستند كه علي بن أبي طالب علیهالسلام محبوبترین مخلوق خداوند است و به او خبر دادند كه بيايد، و اين تمام رشته هاي دهلوي را پنبه خواهد كرد، يا بايد بپذيرد كه پيامبر صلیالله عليه وآله از قدرت الهي و مستجاب الدعوة بودن خود استفاده نموده است. | ||
=== اشكال دهم: رسول خدا عادت نداشت كه تنها غذا بخورد. === | === اشكال دهم: رسول خدا عادت نداشت كه تنها غذا بخورد. === | ||
رسول خدا عادت نداشت كه تنها غذا بخورد: ملا علي هروي در ذيل روايت طير اشكال خنده داري را از حسين بن عبدالله طيبي شارح كتاب مشكاة المصابيح نقل میکند كه چون رسول خدا صلیالله عليه وآله دوست نداشت تنهائي غذا بخورد، از خداوند چنين درخواستي كرد؛ پس منظور رسول خدا محبوبترین فرد در نزد خداوند از ميان پسر عموهايش بوده: | رسول خدا عادت نداشت كه تنها غذا بخورد: ملا علي هروي در ذيل روايت طير اشكال خنده داري را از حسين بن عبدالله طيبي شارح كتاب مشكاة المصابيح نقل میکند كه چون رسول خدا صلیالله عليه وآله دوست نداشت تنهائي غذا بخورد، از خداوند چنين درخواستي كرد؛ پس منظور رسول خدا محبوبترین فرد در نزد خداوند از ميان پسر عموهايش بوده: | ||
خط ۸۸۴: | خط ۸۳۵: | ||
طيبي گفته: ديدگاهي كه شايسته اين روايت است، ديدگاه دوم است (يعني اين كه منظور رسول خدا محبوبترین مخلوق از بين پسر عموها و خانواده اش بوده)؛ چرا كه رسول خدا دوست نداشت، تنهائي غذا بخورد؛ زيرا اين كار از اخلاق اهل مروت نيست؛ پس رسول خدا از خداوند خواست تا كسي را بياورد تا با او غذا بخورد. و اين كار، نيكي و احسان از جانب آن حضرت به آن شخص بود، و برترين نيكي و احسان اين است كه به نزديكان و خانواده انسان باشد؛ مثل اين كه رسول خدا گفته باشد: خدايا محبوبترین مخلوق از ميان فاميل هاي نزديكم را كه از همه شایستهتر به نيكي و احسان من باشد، نزدم بياور.... | طيبي گفته: ديدگاهي كه شايسته اين روايت است، ديدگاه دوم است (يعني اين كه منظور رسول خدا محبوبترین مخلوق از بين پسر عموها و خانواده اش بوده)؛ چرا كه رسول خدا دوست نداشت، تنهائي غذا بخورد؛ زيرا اين كار از اخلاق اهل مروت نيست؛ پس رسول خدا از خداوند خواست تا كسي را بياورد تا با او غذا بخورد. و اين كار، نيكي و احسان از جانب آن حضرت به آن شخص بود، و برترين نيكي و احسان اين است كه به نزديكان و خانواده انسان باشد؛ مثل اين كه رسول خدا گفته باشد: خدايا محبوبترین مخلوق از ميان فاميل هاي نزديكم را كه از همه شایستهتر به نيكي و احسان من باشد، نزدم بياور.... | ||
بعد خود ملا علي هروي در پاسخ او مینویسد: | بعد خود ملا علي هروي در پاسخ او مینویسد: | ||
وفيه أن لا شكَّ أن العمَ أولي، من إبنِه وكذا البنتَ وأولادَها في أمرِ البِرِّ والإحسانِ، علي أن قولَ الطيبي هذا إنما يُتِمُّ إذا لم يكن أحدٌ هناك مِمَّن يؤاكِلُه ولا شكَّ في وجودِه، لا سيما وأنسُ حاضرٌ وهو خادِمُهُ ولم يكن من عادتِه أنه لا يَأكُلُ مَعَهُ. | وفيه أن لا شكَّ أن العمَ أولي، من إبنِه وكذا البنتَ وأولادَها في أمرِ البِرِّ والإحسانِ، علي أن قولَ الطيبي هذا إنما يُتِمُّ إذا لم يكن أحدٌ هناك مِمَّن يؤاكِلُه ولا شكَّ في وجودِه، لا سيما وأنسُ حاضرٌ وهو خادِمُهُ ولم يكن من عادتِه أنه لا يَأكُلُ مَعَهُ.<ref>ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج11، ص250، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1422هـ - 2001م. | ||
</ref> | |||
ترديدي نيست كه عمو شایستهتر از پسر عمو است؛ همچنين دختر و فرزندان او در نيكي و احسان شایستهتر هستند. البته سخن طيبي زماني درست است كه هيچ كس در آن جا نبوده باشد كه با آن حضرت غذا بخورد؛ در حالي ترديدي در وجود آن نيست؛ بهویژه كه أنس خادم آن حضرت در آن جا حاضر بوده؛ و پيامبر عادت نداشت كه با او غذا نخورد. | ترديدي نيست كه عمو شایستهتر از پسر عمو است؛ همچنين دختر و فرزندان او در نيكي و احسان شایستهتر هستند. البته سخن طيبي زماني درست است كه هيچ كس در آن جا نبوده باشد كه با آن حضرت غذا بخورد؛ در حالي ترديدي در وجود آن نيست؛ بهویژه كه أنس خادم آن حضرت در آن جا حاضر بوده؛ و پيامبر عادت نداشت كه با او غذا نخورد. | ||
==== جواب اشکال دهم: ==== | ==== جواب اشکال دهم: ==== | ||
اولاً: اگر دليل اين دعا و درخواست رسول خدا صلیالله عليه وآله اين بود كه آن حضرت دوست نداشت تنهائي غذا بخورد، چرا با أنس بن مالك و همچنين سفينه كه هر دو خادم رسول خدا صلیالله عليه وآله و در آن جا حاضر بودند، همسفره نشدند؟ | اولاً: اگر دليل اين دعا و درخواست رسول خدا صلیالله عليه وآله اين بود كه آن حضرت دوست نداشت تنهائي غذا بخورد، چرا با أنس بن مالك و همچنين سفينه كه هر دو خادم رسول خدا صلیالله عليه وآله و در آن جا حاضر بودند، همسفره نشدند؟ | ||
آيا شايسته است كه مرد كريمي همچون رسول خدا صلیالله عليه وآله، خادمش را دم در نگاه دارد و خودش به تنهائي غذا بخورد؟ | آيا شايسته است كه مرد كريمي همچون رسول خدا صلیالله عليه وآله، خادمش را دم در نگاه دارد و خودش به تنهائي غذا بخورد؟ | ||
خط ۹۰۰: | خط ۸۴۸: | ||
اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ. | اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ. | ||
آيا عائشه، حفصه و أنس بن مالك، به اندازه طيبي منظور رسول خدا صلیالله عليه وآله را متوجه نشده بودند و نمي دانستند كه علي بن أبي طالب از پدران آن دو سعد بن عباده شایستهتر است تا از اين غذاي بهشتي استفاده كند؟ | آيا عائشه، حفصه و أنس بن مالك، به اندازه طيبي منظور رسول خدا صلیالله عليه وآله را متوجه نشده بودند و نمي دانستند كه علي بن أبي طالب از پدران آن دو سعد بن عباده شایستهتر است تا از اين غذاي بهشتي استفاده كند؟ | ||
=== اشكال یازدهم: احب الناس در غذاخوردن با پیامبر. === | === اشكال یازدهم: احب الناس در غذاخوردن با پیامبر. === | ||
احب الناس در غذاخوردن با پيامبر دهلوي در آخرين جواب خود از حديث طير میگوید: | احب الناس در غذاخوردن با پيامبر دهلوي در آخرين جواب خود از حديث طير میگوید: | ||
و مع هذا مفيد مدعا هم نيست زيرا كه قرينه دلالت میکند بر آن كه احب الناس الي الله در اكل مع النبي مراد باشد و بي شهبه حضرت امير در اين وصف احب ناس بود به سوي خدا زيرا كه همکاسه شدن فرزند يا كسي كه در حكم فرزند باشد موجب تضاعف لذت طعام میشود. | و مع هذا مفيد مدعا هم نيست زيرا كه قرينه دلالت میکند بر آن كه احب الناس الي الله در اكل مع النبي مراد باشد و بي شهبه حضرت امير در اين وصف احب ناس بود به سوي خدا زيرا كه همکاسه شدن فرزند يا كسي كه در حكم فرزند باشد موجب تضاعف لذت طعام میشود.<ref>تحفة اثنا عشر، ص442</ref> | ||
تحفة اثنا عشر، ص442 | |||
و در مختصر تحفه اثني عشريه كه توسط شكري آلوسي خلاصه شده آمده است: | و در مختصر تحفه اثني عشريه كه توسط شكري آلوسي خلاصه شده آمده است: | ||
ومع هذا فهو غيرُ مفيدٍ للمدَّعي أيضاً، لأن القرينةَ تَدُلُّ علي أن المرادَ بأحبِ الناسِ الي الله في الأكْل مَعَ النبيِّ (ص) و لا شكَّ أن الأميرَ كان أحَبُّهم إلي الله في هذا الوصفِ، لأن أكلَ الولدَ و مَنْ في حُكمِه مع الأبِ يكون موجباً لتَضاعُفِ اللذةِ بالطعامِ. | ومع هذا فهو غيرُ مفيدٍ للمدَّعي أيضاً، لأن القرينةَ تَدُلُّ علي أن المرادَ بأحبِ الناسِ الي الله في الأكْل مَعَ النبيِّ (ص) و لا شكَّ أن الأميرَ كان أحَبُّهم إلي الله في هذا الوصفِ، لأن أكلَ الولدَ و مَنْ في حُكمِه مع الأبِ يكون موجباً لتَضاعُفِ اللذةِ بالطعامِ.<ref>مختصر التحفة الإثني عشرية، السيد محمد الشكري الآلوسي، ص182</ref> | ||
مختصر التحفة الإثني عشرية، السيد محمد الشكري الآلوسي، ص182 | |||
==== جواب اشکال یازدهم: ==== | ==== جواب اشکال یازدهم: ==== | ||
اولا: جناب دهلوي سخن پيامبر را تحريف كرده است؛ چرا كه در هيچ يك از روايات نقل شده، «احب الناس اليك» نيامده؛ بلكه در همه آنها «احب الخلق اليك» آمده. واضح است كه «احب الخلق» با «احب الناس» تفاوت اساسي دارد، تعبير اول برتري اميرمؤمنان علیهالسلام را بر تمامي خلايق؛ حتي ملائكه، انبياء، صلحا، صحابه و... ثابت میکند بر خلاف تعبير دوم. | اولا: جناب دهلوي سخن پيامبر را تحريف كرده است؛ چرا كه در هيچ يك از روايات نقل شده، «احب الناس اليك» نيامده؛ بلكه در همه آنها «احب الخلق اليك» آمده. واضح است كه «احب الخلق» با «احب الناس» تفاوت اساسي دارد، تعبير اول برتري اميرمؤمنان علیهالسلام را بر تمامي خلايق؛ حتي ملائكه، انبياء، صلحا، صحابه و... ثابت میکند بر خلاف تعبير دوم. | ||
خط ۹۱۷: | خط ۸۶۶: | ||
هركس محبوبترین مخلوق بود، حتماً صاحب رياست عامه نيست: دهلوي ادعا كرده است كه حتي اگر بپذيريم كه اميرمؤمنان علیهالسلام محبوبترین مخلوق خداوند باشد، بازهم امامت و خلافت آن حضرت ثابت نمیشود: | هركس محبوبترین مخلوق بود، حتماً صاحب رياست عامه نيست: دهلوي ادعا كرده است كه حتي اگر بپذيريم كه اميرمؤمنان علیهالسلام محبوبترین مخلوق خداوند باشد، بازهم امامت و خلافت آن حضرت ثابت نمیشود: | ||
و اگر احب مطلقاً مراد باشد نيز مفيد مدعا نيست زيرا كه احب الخلق الي الله چه لازم است كه صاحب رياست عام باشد بسا اولياء كبار و انبياء عالیمقدار كه احب الخلق الي الله بودهاند و صاحب رياست عامه نبودهاند مثل حضرت زكريا و حضرت يحيي بلكه حضرت شمويل كه در زمان ايشان طالوت به نص الهي رياست عام داشت. | و اگر احب مطلقاً مراد باشد نيز مفيد مدعا نيست زيرا كه احب الخلق الي الله چه لازم است كه صاحب رياست عام باشد بسا اولياء كبار و انبياء عالیمقدار كه احب الخلق الي الله بودهاند و صاحب رياست عامه نبودهاند مثل حضرت زكريا و حضرت يحيي بلكه حضرت شمويل كه در زمان ايشان طالوت به نص الهي رياست عام داشت. | ||
و إن سلمنا أن يكونَ المرادُ بأحبِّ الناسِ مطلقاً فإنه لا يُفيدُ المدّعي أيضاً، إذ لا يَلْزِمُ أن يكون أحبُّ الخلق إلي الله صاحبَ الرياسةِ العامةِ، فكأيِّنْ من أولياءٍ وأنبياءٍ كانوا أحبَّ الخلقِ إلي الله ولم يكونوا ذوي رياسةٍ عامةٍ، كزكرياءَ ويحيي و شمويلَ الذي كان طالوتُ في زمنه صاحبَ رياسةٍ عامةٍ بنصٍ الهيٍ. | و إن سلمنا أن يكونَ المرادُ بأحبِّ الناسِ مطلقاً فإنه لا يُفيدُ المدّعي أيضاً، إذ لا يَلْزِمُ أن يكون أحبُّ الخلق إلي الله صاحبَ الرياسةِ العامةِ، فكأيِّنْ من أولياءٍ وأنبياءٍ كانوا أحبَّ الخلقِ إلي الله ولم يكونوا ذوي رياسةٍ عامةٍ، كزكرياءَ ويحيي و شمويلَ الذي كان طالوتُ في زمنه صاحبَ رياسةٍ عامةٍ بنصٍ الهيٍ.<ref>تحفة اثناعشری، ص442 ـ 443</ref> | ||
==== جواب اشکال دوازدهم: ==== | ==== جواب اشکال دوازدهم: ==== | ||
در پاسخ دهلوي مي گوييم: | در پاسخ دهلوي مي گوييم: | ||
اولاً: اصل اين كه برخي از پيامبران بر برخي ديگر برتري داشتهاند، قطعي است؛ اما اين كه زكريا، شمويل و يحيي برتر از طالوت باشند، چه دليلي براي آن وجود دارد؟ | اولاً: اصل اين كه برخي از پيامبران بر برخي ديگر برتري داشتهاند، قطعي است؛ اما اين كه زكريا، شمويل و يحيي برتر از طالوت باشند، چه دليلي براي آن وجود دارد؟ | ||
آن چه از قرآن كريم استفاده میشود، برتري اين پيامبران بر ديگران مردم عالم است؛ اما برتري هر يك از آنها از آيات قرآن كريم استفاده نمیشود. | آن چه از قرآن كريم استفاده میشود، برتري اين پيامبران بر ديگران مردم عالم است؛ اما برتري هر يك از آنها از آيات قرآن كريم استفاده نمیشود. | ||
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسيَ وَهَرُونَ وَكَذَالِكَ نجَْزِي الْمُحْسِنِينَ. وَزَكَرِيَّا وَيحَْييَ وَعِيسيَ وَإِلْيَاسَ كلُ ٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ.وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَليَ الْعَلَمِينَ. الأنعام.84 ـ 86. | وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسيَ وَهَرُونَ وَكَذَالِكَ نجَْزِي الْمُحْسِنِينَ. وَزَكَرِيَّا وَيحَْييَ وَعِيسيَ وَإِلْيَاسَ كلُ ٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ.وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَليَ الْعَلَمِينَ. <ref>الأنعام.84 ـ 86.</ref> | ||
اتفاقاً اگر هم برتري داشته باشند، حضرت لوط كه هم پيامبر خدا بوده و هم حكومت و سلطنت الهي داشته است، امتياز بيشتري نسبت به زكريا و يحيي دارد. | اتفاقاً اگر هم برتري داشته باشند، حضرت لوط كه هم پيامبر خدا بوده و هم حكومت و سلطنت الهي داشته است، امتياز بيشتري نسبت به زكريا و يحيي دارد. | ||
ثانياً: قبح تقديم مفضول بر افضل، از مسائل عقلي است كه تمام عقلاي عالم بر آن اتفاق دارند و در زندگي روزمره خودشان نيز بر اين قاعده پايبند هستند. تمام تلاش مردم براي زندگي بهتر، خانه زيباتر، همسر زيباتر و... از همين قاعده عقلي نشئت میگیرد. تابهحال ديده نشده است كه بيماري در شرايط مساوي، دكتر حاذق و متخصص را رها كرده و به دكتر عمومي مراجعه كند. اگر اين كار را بكند و معالجه نشود، همه عقلاً او را مذمت میکنند كه از اول چرا پيش متخصص نرفتي. | ثانياً: قبح تقديم مفضول بر افضل، از مسائل عقلي است كه تمام عقلاي عالم بر آن اتفاق دارند و در زندگي روزمره خودشان نيز بر اين قاعده پايبند هستند. تمام تلاش مردم براي زندگي بهتر، خانه زيباتر، همسر زيباتر و... از همين قاعده عقلي نشئت میگیرد. تابهحال ديده نشده است كه بيماري در شرايط مساوي، دكتر حاذق و متخصص را رها كرده و به دكتر عمومي مراجعه كند. اگر اين كار را بكند و معالجه نشود، همه عقلاً او را مذمت میکنند كه از اول چرا پيش متخصص نرفتي. | ||
اما متأسفانه علماي سني بر خلاف عقل و وجدانشان اين قاعده عقلي را زير پا میگذارند و چون میدانند كه با وجود علي بن أبي طالب علیهالسلام كه محبوبترین مخلوق خداوند است، نوبت به ابوبكر، عمر و... نمیرسد؛ ازاینرو تلاش میکنند كه اين قاعده عقلي را نپذيرند. | اما متأسفانه علماي سني بر خلاف عقل و وجدانشان اين قاعده عقلي را زير پا میگذارند و چون میدانند كه با وجود علي بن أبي طالب علیهالسلام كه محبوبترین مخلوق خداوند است، نوبت به ابوبكر، عمر و... نمیرسد؛ ازاینرو تلاش میکنند كه اين قاعده عقلي را نپذيرند. | ||
ثالثاً: آيات قرآن كريم بهترين دليل بر اين است كه تقديم مفضول بر افضل جايز نيست، خداوند در آيات متعدد اين مطلب را گوشزد كرده است؛ چنانچه در آيات متعدد اين نكته را متذكر شده است: | ثالثاً: آيات قرآن كريم بهترين دليل بر اين است كه تقديم مفضول بر افضل جايز نيست، خداوند در آيات متعدد اين مطلب را گوشزد كرده است؛ چنانچه در آيات متعدد اين نكته را متذكر شده است: | ||
قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمي وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ. الرعد/16. | قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمي وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ. <ref>الرعد/16.</ref> | ||
بگو: «آيا نابينا و بينا یکساناند؟! يا ظلمتها و نور برابرند؟! | بگو: «آيا نابينا و بينا یکساناند؟! يا ظلمتها و نور برابرند؟! | ||
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلي شَيْ ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلي مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلي صِراطٍ مُسْتَقيم . النحل/76. | وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلي شَيْ ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلي مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلي صِراطٍ مُسْتَقيم . النحل/76. | ||
خداوند مثالي (ديگر) زده است: دو نفر را، كه يكي از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هيچ كاري نيست و سربار صاحبش مي باشد او را در پي هر كاري بفرستد، خوب انجام نمي دهد آيا چنين انساني، با كسي كه امر به عدل و داد میکند، و بر راهي راست قرار دارد، برابر است؟! | خداوند مثالي (ديگر) زده است: دو نفر را، كه يكي از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هيچ كاري نيست و سربار صاحبش مي باشد او را در پي هر كاري بفرستد، خوب انجام نمي دهد آيا چنين انساني، با كسي كه امر به عدل و داد میکند، و بر راهي راست قرار دارد، برابر است؟! | ||
قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب . الزمر/9. | قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب . <ref>الزمر/9.</ref> | ||
بگو: «آيا كساني كه میدانند با كساني كه نمیدانند یکساناند؟! تنها خردمندان متذكّر میشوند!» | بگو: «آيا كساني كه میدانند با كساني كه نمیدانند یکساناند؟! تنها خردمندان متذكّر میشوند!» | ||
و يا در آيه ديگر میفرماید: | و يا در آيه ديگر میفرماید: | ||
أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ. يونس/35. | أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ. <ref>يونس/35.</ref> | ||
آيا كسي كه هدايت به سوي حق میکند براي پيروي شایستهتر است، يا آن كس كه خود هدايت نمیشود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوري مي كنيد؟!» | آيا كسي كه هدايت به سوي حق میکند براي پيروي شایستهتر است، يا آن كس كه خود هدايت نمیشود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوري مي كنيد؟!» | ||
پیشازاین روايات زيادي را نيز از طريق اهلسنت نقل كرديم كه رسول خدا صراحتاً فرمود: | پیشازاین روايات زيادي را نيز از طريق اهلسنت نقل كرديم كه رسول خدا صراحتاً فرمود: | ||
خط ۹۴۲: | خط ۸۹۱: | ||
بنابراين، هم از نظر عقل، هم از نظر قرآن و هم از نظر روايات اهلسنت، تقديم مفضول بر افضل جايز نيست. | بنابراين، هم از نظر عقل، هم از نظر قرآن و هم از نظر روايات اهلسنت، تقديم مفضول بر افضل جايز نيست. | ||
شيخ طوسي در باره قبح تقديم مفضول بر فاضل مینویسد: | شيخ طوسي در باره قبح تقديم مفضول بر فاضل مینویسد: | ||
وأما الذي يدل علي أنه يجب أن يكون أفضل في الظاهر ما نعلمه ضرورة من قبح تقديم المفضول علي الفاضل. ألا تري أنه يقبح من ملك حكيم أن يجعل رئيسا في الخط علي مثل ابن مقلة ونظرائه من يكتب خطوط الصبيان والبقالين ويجعل رئيسا في الفقه علي مثل أبي حنيفة والشافعي وغيرهما. والعلم بقبح ذلك ضروري لا يختلف العقلاء فيه، ولا علة لذلك إلا أنه تقديم المفضول علي الفاضل فيما كان أفضل منه فيه.... | وأما الذي يدل علي أنه يجب أن يكون أفضل في الظاهر ما نعلمه ضرورة من قبح تقديم المفضول علي الفاضل. ألا تري أنه يقبح من ملك حكيم أن يجعل رئيسا في الخط علي مثل ابن مقلة ونظرائه من يكتب خطوط الصبيان والبقالين ويجعل رئيسا في الفقه علي مثل أبي حنيفة والشافعي وغيرهما. والعلم بقبح ذلك ضروري لا يختلف العقلاء فيه، ولا علة لذلك إلا أنه تقديم المفضول علي الفاضل فيما كان أفضل منه فيه....<ref>الطوسي، الشيخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الاقتصاد، ص191، ناشر: منشورات مكتبة جامع چهلستون ـ تهران، 1400هـ</ref> | ||
دليل اين كه امام بايد ظاهرا افضل باشد اين است كه ضرورتاً تقديم مفضول بر فاضل زشت است; چرا كه به عنوان مثال، زشت است كه يك پادشاه حكيم، كسي را رئيس خطاطان ماهر؛ مثل ابن مقلة و همانند او نمايد كه مانند كودكان و بقال ها مینویسد. و نيز زشت است كسي را رئيس فقهايي همانند ابوحنيفه و شافعي و... بكند كه در فقه از آنان ضعيفتر است. بلي، عقلاي عالم اين كار حاكم را زشت میشمارند؛ زيرا تقديم مفضول بر فاضل درهمان چيزي كه بر او برتري دارد، قبيح است. | دليل اين كه امام بايد ظاهرا افضل باشد اين است كه ضرورتاً تقديم مفضول بر فاضل زشت است; چرا كه به عنوان مثال، زشت است كه يك پادشاه حكيم، كسي را رئيس خطاطان ماهر؛ مثل ابن مقلة و همانند او نمايد كه مانند كودكان و بقال ها مینویسد. و نيز زشت است كسي را رئيس فقهايي همانند ابوحنيفه و شافعي و... بكند كه در فقه از آنان ضعيفتر است. بلي، عقلاي عالم اين كار حاكم را زشت میشمارند؛ زيرا تقديم مفضول بر فاضل درهمان چيزي كه بر او برتري دارد، قبيح است. | ||
== تذکر مهم == | == تذکر مهم == | ||
اینها مهمترین شبهاتي بود كه اهل سنت در رد حديث طير مطرح کردهاند؛ هرچند كه اشكالات ديگري نيز هست كه اهميت كمتري دارند و تمام آنها در كتاب نفحات الأزهار، تخليص عبقات الأنوار علامه لكنهوي پاسخ داده شده است. | اینها مهمترین شبهاتي بود كه اهل سنت در رد حديث طير مطرح کردهاند؛ هرچند كه اشكالات ديگري نيز هست كه اهميت كمتري دارند و تمام آنها در كتاب نفحات الأزهار، تخليص عبقات الأنوار علامه لكنهوي پاسخ داده شده است. | ||
== منابع == | == منابع == |