۲۱٬۸۹۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
'''سید روحالله موسوی خمینی''' (1281- | '''سید روحالله موسوی خمینی''' (1281 - 1368 ش)، معروف به '''امام خمینی،''' بنیانگذار [[جمهوری اسلامی ایران]]، فقیه و اصولی و یکی از [[مرجع تقلید|مراجع بزرگ تقلید]] [[مذهب شیعه|شیعه]] معاصر متولد بیستم جمادی الآخره و در روز ولادت دخت گرامی [[حضرت محمد|نبی مکرم اسلام]] حضرت [[فاطمه بنت محمد (زهرا)|فاطمه (سلاماللهعلیها)]] در سال 1320 ق، مطابق با اول مهر 1281 ش و 24 سپتامپر 1902 م، میباشد. جد اعلای او، «سید حیدر موسوی اردبیلی»، همراه با پدرزن خویش، «میر سید علی همدانی» برای تبلیغ [[اسلام|دین اسلام]] و آئین تشیع، در قرن هشتم هجری از [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] به [[کشمیر]] هجرت کرد<ref>علی قادری، «خمینی روحالله: زندگینامه [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی]](ره)، ص78</ref>. پدربزرگ او «سید احمد» که برای کسب علم به [[نجف]] مشرف شده بود، به دعوت اهالی خمین، وارد ایران شد و در خمین ساکن گردید<ref>همان، ص79 و 9</ref>. | ||
== دورۀ نخست زندگی (از 1281 - 1300 شمسی) == | == دورۀ نخست زندگی (از 1281 - 1300 شمسی) == | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
== کودکی و نوجوانی == | == کودکی و نوجوانی == | ||
روحالله با فراق پدر، در آغوش مادری مهربان (بانو هاجر) و سرپرستی عمهای دلسوز (صاحب خانم) و دایهای پرهیزگار پرورش یافت. دوران کودکی و نوجوانی روحالله همزمان با بحرانهای سیاسی و اجتماعی ایران سپری شد. وی از همان ابتدای زندگی، با درد و رنج مردم و مشکلات جامعه آشنا میشد و تأثر خود را با ترسیم خطوطی بهصورت نقاشی بروز میداد. شخصیت او در کنار خانواده و اطرافیان در سنگر دفاع، ساخته و پرداخته میگردید و آموزشهای اولیه سوارکاری، تفنگداری و تیراندازی را میگذراند و در کوران حوادث به مجاهدی تمامعیار تبدیل میگشت<ref>علی قادری، «خمینی روحالله: زندگینامه [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی]](ره)،، ص131</ref>. برخی از حوادث متأثرکننده این دوران، مثل بمبباران مجلس، در نقاشیها<ref>همان، ص150</ref> و مشقهای خوشنویسی<ref>همان، ص193</ref> دوران کودکی و نوجوانی او منعکس شده و در دسترس است<ref>همان، ص153</ref>. که | روحالله با فراق پدر، در آغوش مادری مهربان (بانو هاجر) و سرپرستی عمهای دلسوز (صاحب خانم) و دایهای پرهیزگار پرورش یافت. دوران کودکی و نوجوانی روحالله همزمان با بحرانهای سیاسی و اجتماعی [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] سپری شد. وی از همان ابتدای زندگی، با درد و رنج مردم و مشکلات جامعه آشنا میشد و تأثر خود را با ترسیم خطوطی بهصورت نقاشی بروز میداد. شخصیت او در کنار خانواده و اطرافیان در سنگر دفاع، ساخته و پرداخته میگردید و آموزشهای اولیه سوارکاری، تفنگداری و تیراندازی را میگذراند و در کوران حوادث به مجاهدی تمامعیار تبدیل میگشت<ref>علی قادری، «خمینی روحالله: زندگینامه [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی]](ره)،، ص131</ref>. برخی از حوادث متأثرکننده این دوران، مثل بمبباران مجلس، در نقاشیها<ref>همان، ص150</ref> و مشقهای خوشنویسی<ref>همان، ص193</ref> دوران کودکی و نوجوانی او منعکس شده و در دسترس است<ref>همان، ص153</ref>. که نمونۀ آن، قطعه شعری است در دفترچه یادداشت دوران نوجوانی (9 - 10 سالگی) با عنوان '''«غیرت اسلام کو جنبش ملی کجاست»'''، خطاب به ملت ایران<ref>کوثر(مجموعه سخنرانیهای حضرت امام...)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام... ، چاپ اول: 1371، جلد اول، ص615</ref>. | ||
میتوان از آن نوشته، بهعنوان اولین بیانیه سیاسی دوران نوجوانی روحالله یاد کرد و | میتوان از آن نوشته، بهعنوان اولین بیانیه سیاسی دوران نوجوانی روحالله یاد کرد و دغدغۀ ذهنی او را راجع به مسائل مملکتی فهمید. تمایلات روحالله نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدی بود که در نهضت جنگل، پا از حد بیان و سرودن شعر در وصف میرزا، فراتر نهاده، میخواست به نهضت جنگل بپیوندد و چون برای او میسر نشد، به درخواست او، مقداری آذوقه به نام خود و برادرانش راهی جنگل شد<ref>علی قادری، «خمینی روحالله: زندگینامه [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی]](ره)، ص232.</ref>. یک زمان نیز، مجالی پیدا کرده در راه بازگشت از [[مشهد]] به جنگل سفر میکند و پایگاه میرزا را از نزدیک میبیند<ref>همان، ص237.</ref>. | ||
=== تحصیلات | === تحصیلات === | ||
سیدروحالله از همان کودکی تحصیلات خود را آغاز نمود. معلمانی به نامهای میرزا محمود و میرزا محمدمهدی به خانه آمده و او را درس میدادند. پس از آن نزد معلم دیگری به نام ملا ابوالقاسم، «عم جزء»، «گلستان» و «بوستان سعدی» را فرا گرفت. سپس به مدرسه رفت تا از علوم جدید نیز بهرهمند گردد. مدتی نیز نزد برادر بزرگش (آقامرتضی) به فراگیری «خوشنویسی» و علوم مقدماتی (سیوطی، منطق و مطوّل) پرداخت<ref>همان، ص192 و 193</ref>. | |||
=== آغاز جوانی و هجرت === | === آغاز جوانی و هجرت === | ||
در سال | در سال 1300 ش برابر با سال 1339 ق، در 19 سالگی به اراک رفت تا از حوزه علمیه «سپهدار» که زیر نظر [[عبدالکریم حائری یزدی|حضرت آیتالله عبدالکریم حائری یزدی]] اداره میشد، بهرهمند گردد. علومی چون «منطق» را در محضر آقا شیخ محمد گلپایگانی، «مطول» را در محضر آقا میرزا محمدعلی بروجردی<ref>همان، ص 246</ref> و «شرح لمعه» را در محضر آقا عباس اراکی<ref>همان، ص259</ref> در آنجا آموخت. | ||
=== اولین خطابه رسمی | === اولین خطابه رسمی === | ||
روحالله ضمن تحصیل در اراک در مراسم بزرگداشت «رکن اعظم مشروطه»، آیتالله سید محمد طباطبائی، اولین خطابه خود را قرائت کرد و تحسین حاضران را برانگیخت. این خطابه در واقع بیانیهای سیاسی بود که به جهت قدردانی از زحمات و خدمات علمدار مشروطیت از جانب حوزه علمیه اراک از زبان یک طلبه جوان قرائت میشد. از قول وی نقل شده: «... پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب، کم خوابیدم؛ نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه به خود فکر میکردم فردا باید روی منبری بنشینم که متعلق به رسولالله است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت، هرگز سخنی نگویم که جملهای از آن را باور نداشته باشم و این خواستن، عهدی بود که با خدا بستم. اولین منبرم طولانی شد، اما کسی را خسته نکرد... و عدهای احسنت گفتند. وقتی به دل مراجعه کردم، از احسنتگوییها خوشم آمده بود؛ به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبری پا نگذاردم»<ref>همان</ref>. | روحالله ضمن تحصیل در اراک در مراسم بزرگداشت «رکن اعظم مشروطه»، آیتالله سید محمد طباطبائی، اولین خطابه خود را قرائت کرد و تحسین حاضران را برانگیخت. این خطابه در واقع بیانیهای سیاسی بود که به جهت قدردانی از زحمات و خدمات علمدار مشروطیت از جانب حوزه علمیه اراک از زبان یک طلبه جوان قرائت میشد. از قول وی نقل شده: «... پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب، کم خوابیدم؛ نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه به خود فکر میکردم فردا باید روی منبری بنشینم که متعلق به رسولالله است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت، هرگز سخنی نگویم که جملهای از آن را باور نداشته باشم و این خواستن، عهدی بود که با خدا بستم. اولین منبرم طولانی شد، اما کسی را خسته نکرد... و عدهای احسنت گفتند. وقتی به دل مراجعه کردم، از احسنتگوییها خوشم آمده بود؛ به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبری پا نگذاردم»<ref>همان</ref>. | ||