۸۷٬۸۱۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
| عقیده = از سوفسطائیه و منکر حقیقت اشیاء. معتقدند که فهم اشیاء و لذتها و دردها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک میکند و حقیقتی در میان نیست. | | عقیده = از سوفسطائیه و منکر حقیقت اشیاء. معتقدند که فهم اشیاء و لذتها و دردها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک میکند و حقیقتی در میان نیست. | ||
}} | }} | ||
'''حسبانیه''' از «[[سوفسطائیه]]» [[اسلام]]<nowiki/>اند و ظاهرا حسابیه هم خوانده میشوند، ولی حسبانیه صحیحتر است | '''حسبانیه''' از «[[سوفسطائیه]]» [[اسلام]]<nowiki/>اند و ظاهرا حسابیه هم خوانده میشوند، ولی حسبانیه صحیحتر است<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 157</ref>. | ||
== تاریخچه == | == تاریخچه == | ||
حسبانیه یا همان سوفسطاییه اسلام، پیشینهای کهن دارند و بههمین سبب در منابع اسلامی سدههای نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به کار رفته است، که شامل لاادریه نیز میشود. نقل شده است که شخصی از حسبانیه روزی بر [[مأمون عباسی|مأمون]] | حسبانیه یا همان سوفسطاییه اسلام، پیشینهای کهن دارند و بههمین سبب در منابع اسلامی سدههای نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به کار رفته است، که شامل لاادریه نیز میشود. نقل شده است که شخصی از حسبانیه روزی بر [[مأمون عباسی|مأمون]] خلیفه [[عباسیان|عباسی]] وارد شد و ثمامةبنالاشرس (از بزرگان [[معتزله]]) نزد او نشسته بود. ثمامه از او پرسید که [[مذهب]] تو چیست؟ پاسخ داد که: من میگویم که همه چیزها توهم و پندار است! پس ثمامه برخاست و ضربهای سخت بر سر او زد چنانکه چهره وی سیاه گشت، مرد رو به مأمون کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین دیدی که این بیادب در این مجلس با من چه کرد! ثمامه گفت: من با تو کاری نکردم، من بر سر تو روغن درخت بان ریختم و تو گمان کردهای که بر سر تو زدهام؟! سپس این شعر را بسرود: | ||
و لعل آدم امّنا و الاب حوّا فی الحساب و لعلّ ما ابصرت من بیض الطیور هی الغراب | و لعل آدم امّنا و الاب حوّا فی الحساب و لعلّ ما ابصرت من بیض الطیور هی الغراب | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
و عساک تأکل من خبز و تظنه، تعمل کباب | و عساک تأکل من خبز و تظنه، تعمل کباب | ||
یعنی: شاید که خیال میکنی مادر ما باید آدم و پدرمان حوا باشد! شاید آن پرندگان سپیدی را که میبینی کلاغ باشد! شاید هنگامی که تو مینشینی، برخاسته و موقعی میآیی که رفته باشی! شاید بنفشه جیوه باشد و شاید آب فرج شتر از گیاه سداب باشد! شاید نانی را که میخوری، پنداری همان کباب است! پس مأمون در این هنگام خندهاش گرفت | یعنی: شاید که خیال میکنی مادر ما باید آدم و پدرمان حوا باشد! شاید آن پرندگان سپیدی را که میبینی کلاغ باشد! شاید هنگامی که تو مینشینی، برخاسته و موقعی میآیی که رفته باشی! شاید بنفشه جیوه باشد و شاید آب فرج شتر از گیاه سداب باشد! شاید نانی را که میخوری، پنداری همان کباب است! پس مأمون در این هنگام خندهاش گرفت<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 157 با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref><ref>الفرق و التواریخ، نسخه خطی آستان قدس رضوی، ص 157</ref>. | ||
همچنین به روایت | همچنین به روایت ابنندیم<ref>ابن ندیم ص 204</ref> وقتی صالحابنعبدالقدوس، زندیق معروف بعد از مرگ فرزندش بسیار بیتابی میکرد، ابوالهذیل علاف معتزلی (متوفی 226 ق) به او گفت: «دلیلی برای بیتابی تو نمیبینم، زیرا بهعقیدۀ تو انسان مانند علف روییده است.» صالح در جواب گفت: «بیتابی من برای آن است که فرزندم کتاب شکوک مرا نخواند.» ابوالهذیل از شکوک پرسید و صالح گفت: «آن کتابی است که من نوشتهام و هرکس آن را بخواند، در هر چه موجود است شک میکند، بهطوری که موجود را معدوم میانگارد و معدوم را موجود.» ابوالهذیل گفت: «پس تو هم در مرگ پسرت شک کن و بهنحوی رفتار کن که گویی او نمرده است هرچند مرده باشد و خیال کن که کتاب شکوک تو را خوانده است، اگرچه آن را نخوانده است». | ||
== معنای اصطلاحی حسبان == | == معنای اصطلاحی حسبان == | ||
در برخی آثار متقدم، بهندرت ادبی و غالباً کلامی، مانند العِقد الفرید <ref>احمدبن محمد ابن عبدربه احمد بن محمد، العقد الفرید، چاپ احمد امین و دیگران، قاهره، سال 1389 هجری قمری و 1969 میلادی، ج 2، ص 407-408</ref> مقالاتالاسلامیین | در برخی آثار متقدم، بهندرت ادبی و غالباً کلامی، مانند العِقد الفرید<ref>احمدبن محمد ابن عبدربه احمد بن محمد، العقد الفرید، چاپ احمد امین و دیگران، قاهره، سال 1389 هجری قمری و 1969 میلادی، ج 2، ص 407-408</ref> مقالاتالاسلامیین ابوالحسن اشعری<ref> اشعریابوالحسن، المقالاتالاسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، چاپ سوم، سال 1400 قمری و 1980 میلادی، ص 433ـ 434،</ref><ref>مطهربنطاهر، البدء والتاریخ، چاپ کلمانهوار، پاریس، سال 1899 میلادی، افست طهران، سال 1341ش، ج 1، ص 48</ref><ref>قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابوابالتوحید و العدل، چاپ ابراهیم مدکور، ج 12، ص 41</ref> اصطلاح حسبان بهمعنای «گمان و پنداشت» و لفظ حسبانیه بهمعنای «کسانی که بهیقین قائل نیستند» بهکار رفته است. در برخی دیگر، نظیر التوحید ماتریدی<ref>ماتریدی محمدبنمحمد، التوحید، نشر فتحالله خلیف، بیروت، سال 1986 میلادی، ص 153</ref>، اصولالدین بغدادی<ref>بغدادی عبدالقاهربنطاهر، اصولالدین، چاپ بیروت، سال 1401قمری و 1981 میلادی، ص 6</ref>، الفصل ابنحزم<ref>ابنحزم، الفصل فیالملل والاهواء، سال 1997 میلادی، ج 1، ص 43</ref>، اصولالدین بزدوی<ref>بزدوی محمدبنمحمد، اصولالدین، چاپ هانز بیترلنس، قاهره، سال 1383 قمری، ص 5</ref>، مقالات الاسلامیین اشعری<ref>اشعریابوالحسن، المقالاتالاسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، چاپ سوم، سال 1400 قمری و 1980 میلادی، ص 433ـ 434</ref> و البدء والتاریخ<ref>مقدسی مطهربنطاهر، البدءوالتاریخ، چاپ کلمانهوار، پاریس، سال 1899 میلادی، افست طهران، سال 1341 شمسی ج 1، ص 48،</ref>، واژۀ سوفسطاییه بهکار رفته است. اصطلاحی دیگر نیز در این راستا به نام لاادریه وجود دارد که در آثار نسبتاً متأخر آمده است، اما معنا و مفهوم آرای لاادریه در منابعاسلامی قدمت بیشتری دارد. | ||
== معنای اصطلاحی لاادریه == | == معنای اصطلاحی لاادریه == | ||
این اصطلاح در تاریخ اندیشۀ اسلامی با مفاهیم حسبانیه و سوفسطائیه پیوند معنایی دارد. واژۀ لاادریه مرکّب است از حرف نفی «لا» و صیغۀ متکلموحده «ادری» لاادری بهمعنای «نمیدانم» یا «به آن علم ندارم» است | این اصطلاح در تاریخ اندیشۀ اسلامی با مفاهیم حسبانیه و سوفسطائیه پیوند معنایی دارد. واژۀ لاادریه مرکّب است از حرف نفی «لا» و صیغۀ متکلموحده «ادری» لاادری بهمعنای «نمیدانم» یا «به آن علم ندارم» است<ref>ر. ک، ابنمنظور، ج 14، ص 254</ref> و اما لا ادریه در اینجا شامل کسانی میشود که منکر علم و شناخت دربارۀ واقعیت اشیاء، علیالخصوص امور ما بعدالطبیعیاند. اما از حیثتاریخی، مضمون و محتوای عقاید لاادریه که در پارهای از آثار کلامی و فلسفی ذکر شده، با آرای برخی از سوفسطاییان شکاک یونانی سازگار است و حتی میتوان گفت در اصل از آنان گرفته شده است. به همین سبب، در منابع اسلامی سدههای نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم بهکار رفته است که شامل لا ادریه نیز میشود. | ||
== اعتقادات == | == اعتقادات == | ||
حسبانیه معتقدند که فهم اشیاء و لذتها و دردها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک میکند و حقیقتی در میان نیست | حسبانیه معتقدند که فهم اشیاء و لذتها و دردها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک میکند و حقیقتی در میان نیست<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 157 | ||
با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref> در پارهای از آثار کلامی، اندیشههای سوفسطاییان به نحو مشخصی معرفی شده است. در برخی متون، مانند مقالاتالاسلامیین <ref>اشعری ابوالحسن، المقالات الاسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، چاپ سوم، سال 1400 قمری و 1980 میلادی، ص 433</ref> البدء و التاریخ | با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref>. در پارهای از آثار کلامی، اندیشههای سوفسطاییان به نحو مشخصی معرفی شده است. در برخی متون، مانند مقالاتالاسلامیین<ref>اشعری ابوالحسن، المقالات الاسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، چاپ سوم، سال 1400 قمری و 1980 میلادی، ص 433</ref>، البدء و التاریخ مقدسی<ref>مقدسی مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس، سال 1899 میلادی، افست طهران، سال 1341 شمسی ج 1، ص 48</ref>، المغنی قاضی عبدالجبار<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، چاپ ابراهیم مدکور، ج 12، ص 41-43</ref> و اصولالدین بزدوی<ref>بزدوی محمد بن محمد، اصولالدین، چاپ هانز بیترلنس، قاهره، سال 1383 قمری، ص 5</ref>، سوفسطایی کسی است که ظاهراً به تفاوتی میان خواب و بیداری قائل نیست و میگوید آنچه انسان در بیداری میبیند و درک میکند، وهم و خیالی («خیلوله و حسبان») بیش نیست، درست مثل چیزهایی که در خواب میبیند. به این معنا که هیچ چیز در این عالم واقعی نیست. آنچه موجود میدانیم، احتمالاً معدوم است و برعکس، آنچه شیرین مییابیم احتمالاً تلخ است و برعکس. کل آنچه علوم و معلومات میشماریم، صرفاً ظن و گمان است، پس در واقع، عالم سرابی است از پندارها. به گفتۀ شهرستانی <ref>شهرستانی محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، نشر احمد فهمی محمد، بیروت، سال 1367 قمری و 1948 میلادی، ج 2، ص 106</ref> | ||
سوفسطایی نه محسوس را قبول دارد و نه معقول را. | سوفسطایی نه محسوس را قبول دارد و نه معقول را. | ||