محبت در قرآن (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۲: خط ۴۲:


'''«محبت»''' از واژه‌های قرآنی است و واژهٔ «حب» در مقابل واژهٔ «بغض» می‌باشد که دارای مراتب شدت و ضعف است. اين حالت را همهٔ ما تجربه کرده‌ايم که برخي چيزها را دوست ‌داريم، اما اين دوست‌داشتن چنان نيست که قلب ما را پر کند و هميشه در فکر آن‌ باشيم؛ گاهي «محبت» به اندازه‌اي شديد مي‌شود که تمام قلب انسان را اشغال مي‌کند و انسان به چيز ديگري جز متعلق محبت فکر نمي‌کند.
'''«محبت»''' از واژه‌های قرآنی است و واژهٔ «حب» در مقابل واژهٔ «بغض» می‌باشد که دارای مراتب شدت و ضعف است. اين حالت را همهٔ ما تجربه کرده‌ايم که برخي چيزها را دوست ‌داريم، اما اين دوست‌داشتن چنان نيست که قلب ما را پر کند و هميشه در فکر آن‌ باشيم؛ گاهي «محبت» به اندازه‌اي شديد مي‌شود که تمام قلب انسان را اشغال مي‌کند و انسان به چيز ديگري جز متعلق محبت فکر نمي‌کند.
[[قرآن]] کريم در وصف مؤمنان مي‌فرمايد؛ «الَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِله» و از جملهٔ نزدیک‌ترین واژه‌هایی که در مقولهٔ [[عشق]] یافت می‌شود. در ادب و فرهنگ فارسی، جلوه‌ها و نمودهای عالی از توصیف، تحریک، و تشویق به داشتن محبت نسبت به دیگران فراوان یافت می‌شود.<br>
[[قرآن]] کريم در وصف مؤمنان مي‌فرمايد؛ «الَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِله» <ref>سورهٔ بقره:165</ref> و از جملهٔ نزدیک‌ترین واژه‌هایی که در مقولهٔ [[عشق]] یافت می‌شود. در ادب و فرهنگ فارسی، جلوه‌ها و نمودهای عالی از توصیف، تحریک، و تشویق به داشتن محبت نسبت به دیگران فراوان یافت می‌شود.<br>


= «محبت» در قرآن =
= «محبت» در قرآن =
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
=== «محبت» صادق ===
=== «محبت» صادق ===


«محبت» صادق آن است که انسان کمال را درست تشخیص بدهد و وقتی به کمال آگاهی پیدا کند به آن دل می‏‌بندد؛ مانند محبت ‏به خدا.  
«محبت» صادق آن است که انسان کمال را درست تشخیص بدهد و وقتی به کمال آگاهی پیدا کند به آن دل می‏‌بندد؛ مانند محبت ‏به خدا<ref>مراحل اخلاق در قرآن، آیت الله جوادی آملی، ج‏۱۱، ص‏۳۲۵.</ref>.  




خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:


کسی که مدعی حب پروردگار است، نخستین نشانهٔ آن این است که باید از پیامبر و فرستاده او پیروی کند.
کسی که مدعی حب پروردگار است، نخستین نشانهٔ آن این است که باید از پیامبر و فرستاده او پیروی کند.
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله...». «بگو ای پیامبر اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید که خدا شما را دوست دارد...».  
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله...»<ref>سورهٔ آل‌عمران:31</ref>؛ «بگو ای پیامبر اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید که خدا شما را دوست دارد...».  


«در حقیقت این اثر طبیعی محبت است که انسان را به سوی «محبوب‏» می‏‌کشاند و این‏گونه محبت آثار علمی دارد و دارنده آن را با محبوب پیوند می‏‌دهد و در مسیر خواسته‏‌های او به تلاش پرثمر وا می‏‌دارد. دلیل این موضوع روشن است؛ زیرا عشق و علاقه انسان به موجودی، حتما به خاطر این است که کمالی در آن یافته است.
«در حقیقت این اثر طبیعی محبت است که انسان را به سوی «محبوب‏» می‏‌کشاند و این‏گونه محبت آثار علمی دارد و دارنده آن را با محبوب پیوند می‏‌دهد و در مسیر خواسته‏‌های او به تلاش پرثمر وا می‏‌دارد. دلیل این موضوع روشن است؛ زیرا عشق و علاقه انسان به موجودی، حتما به خاطر این است که کمالی در آن یافته است.
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
آنها که شب و روز از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان دم می‏‌زنند، اما در عمل کمترین شباهتی به آنها ندارند، مدعیان دروغین بیش نیستند.
آنها که شب و روز از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان دم می‏‌زنند، اما در عمل کمترین شباهتی به آنها ندارند، مدعیان دروغین بیش نیستند.
آنها که سر تا پا آلودهٔ گناه هستند، با این حالٰ، قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر، امیرمؤمنان و پیشوایان بزرگ می‏‌دانند و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطی با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلی بیگانه‏‌اند؛ بنابراین، محبت‏ یک علاقه عملی است و کسی که خدا را دوست می‏‌دارد، از فرمان او پیروی می‏‌کند و خداوند هم او را دوست دارد و به دنبال این دوستی، آثارش در مناسبات او با انسان آشکار می‌‏گردد، گناهانش را می‏‌بخشد و او را مشمول رحت «رحمانیه‏» و رحیمیه‏» خویش قرار می‌‏دهد.
آنها که سر تا پا آلودهٔ گناه هستند، با این حالٰ، قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر، امیرمؤمنان و پیشوایان بزرگ می‏‌دانند و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطی با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلی بیگانه‏‌اند؛ بنابراین، محبت‏ یک علاقه عملی است و کسی که خدا را دوست می‏‌دارد، از فرمان او پیروی می‏‌کند و خداوند هم او را دوست دارد و به دنبال این دوستی، آثارش در مناسبات او با انسان آشکار می‌‏گردد، گناهانش را می‏‌بخشد و او را مشمول رحت «رحمانیه‏» و رحیمیه‏» خویش قرار می‌‏دهد.
دلیل دوستی متقابل خداوند نیز روشن است؛ زیرا او وجودی است از هر نظر کامل و بی‏‌پایان و به هر موجودی که در مسیر تکامل گام بردارد، بر اثر سنخیت، پیوند محبت‏‌خواهد داشت».  
دلیل دوستی متقابل خداوند نیز روشن است؛ زیرا او وجودی است از هر نظر کامل و بی‏‌پایان و به هر موجودی که در مسیر تکامل گام بردارد، بر اثر سنخیت، پیوند محبت‏‌خواهد داشت»<ref>تفسیر نمونه، ج‌۲، ص‌۵۱۳.</ref>.


و هرچه این پیوند قوی‏تر باشد، انسان را به سوی «محبوب‏» می‏‌کشاند؛ مخصوصا محبتی که انگیزه آن کمال محبوب است، احساس این کمال سبب می‌‏شود که انسان سعی کند خود را به آن مبدا کمال و اجرای خواسته‌‏های او نزدیکتر گرداند.  
و هرچه این پیوند قوی‏تر باشد، انسان را به سوی «محبوب‏» می‏‌کشاند؛ مخصوصا محبتی که انگیزه آن کمال محبوب است، احساس این کمال سبب می‌‏شود که انسان سعی کند خود را به آن مبدا کمال و اجرای خواسته‌‏های او نزدیکتر گرداند. <ref>تفسیر نمونه؛ ج‌۱۵، ص‌۱۳۸.</ref>


در حدیثی از [[امام صادق]] علیه السلام آمده است که فرمود: «هیچکس ایمانش به خدا خالص نمی‌‏شود مگر آن زمانی که خداوند در نظرش محبوب‏تر از جانش و پدر و مادر و فرزند و خانواده و مالش باشد».  
در حدیثی از [[امام صادق]] علیه السلام آمده است که فرمود: «هیچکس ایمانش به خدا خالص نمی‌‏شود مگر آن زمانی که خداوند در نظرش محبوب‏تر از جانش و پدر و مادر و فرزند و خانواده و مالش باشد».<ref>سفینة‏البحار، ج‏۱، ص‏۲۰۱.</ref>.  


در حقیقت اخلاص در دین هنگامی بطور کامل واقع می‌‏شود که قلب انسان به غیر خداوند متعال(حتی به منظورهای اخروی از قبیل رسیدن به نعمت ‏بهشت و یا خلاصی از آتش) بستگی پیدا نکند، بلکه تنها و تنها متعلق قلبش خداوند متعال باشد. پس اخلاص در دین تنها با حب الهی صورت می‏‌گیرد.
در حقیقت اخلاص در دین هنگامی بطور کامل واقع می‌‏شود که قلب انسان به غیر خداوند متعال(حتی به منظورهای اخروی از قبیل رسیدن به نعمت ‏بهشت و یا خلاصی از آتش) بستگی پیدا نکند، بلکه تنها و تنها متعلق قلبش خداوند متعال باشد. پس اخلاص در دین تنها با حب الهی صورت می‏‌گیرد.
خط ۱۴۶: خط ۱۴۶:
پس بنده‏ای که راه محبت الهی را طی می‏‌کند، آرزویی جز آنکه خداوند او را دوست داشته باشد، ندارد. او می‏‌خواهد چنانکه خدا را دوست دارد، خدا هم او را دوست داشته باشد و چنانکه او برای خداست، خدا هم برای او باشد. اما سخن در اینجاست که خدای متعال هر محبتی را لایق خود محسوب نمی‏‌دارد، بلکه محبتی را لایق خود می‏‌داند که صادق باشد و بنده صراط توحید را (به آن اندازه‏ای که در ادراکش می‌‏گنجد) طی کند و متدین به دین توحید و اسلام شود؛ همان اسلامی که تمام انبیا و سفرای الهی به آن دعوت کرده و در آخرین دین آسمانی یعنی «اسلام‏» به نحو احسن و اکمل بیان شده است.
پس بنده‏ای که راه محبت الهی را طی می‏‌کند، آرزویی جز آنکه خداوند او را دوست داشته باشد، ندارد. او می‏‌خواهد چنانکه خدا را دوست دارد، خدا هم او را دوست داشته باشد و چنانکه او برای خداست، خدا هم برای او باشد. اما سخن در اینجاست که خدای متعال هر محبتی را لایق خود محسوب نمی‏‌دارد، بلکه محبتی را لایق خود می‏‌داند که صادق باشد و بنده صراط توحید را (به آن اندازه‏ای که در ادراکش می‌‏گنجد) طی کند و متدین به دین توحید و اسلام شود؛ همان اسلامی که تمام انبیا و سفرای الهی به آن دعوت کرده و در آخرین دین آسمانی یعنی «اسلام‏» به نحو احسن و اکمل بیان شده است.
خود پیامبر اکرم (ص) راهی را که در طریق توحید و اخلاص طی کرده است، معرفی نموده که راه من دعوت به سوی خداوند از روی بصیرت کامل و اخلاص بدون شرک می‌‏باشد، پس راه پیامبر دعوت به سوی حق و اخلاص است و تابعین او هم چنان خواهند بود.
خود پیامبر اکرم (ص) راهی را که در طریق توحید و اخلاص طی کرده است، معرفی نموده که راه من دعوت به سوی خداوند از روی بصیرت کامل و اخلاص بدون شرک می‌‏باشد، پس راه پیامبر دعوت به سوی حق و اخلاص است و تابعین او هم چنان خواهند بود.
خدای متعال هم بیان داشته که شریعت این پیامبر، آیینهٔ تمام‏‌نمای همان راه؛ یعنی «دعوت به سوی حق و اخلاص‏» می‌‏باشد که بر پایهٔ اخلاص و حب خداوند پایه‏‌گذاری شده است.  
خدای متعال هم بیان داشته که شریعت این پیامبر، آیینهٔ تمام‏‌نمای همان راه؛ یعنی «دعوت به سوی حق و اخلاص‏» می‌‏باشد که بر پایهٔ اخلاص و حب خداوند پایه‏‌گذاری شده است <ref>ترجمه تفسیر المیزان، استاد عبدالکریم نیری بروجردی، ج‏۳، ص‏۲۸۹ - ۲۸۸.</ref>.
 


که این اخلاص و محبوبیت همان عشق حقیقی است که در جهان پاکی‏‌ها غلغله به پا می‏‌کند و عاشق را از خود بی‌خود می‌کند تا آنجا که جز او را نمی‏‌بیند و سودایی جز سودای او در دلش نیست و آنگاه وجود عاشق در آتش عشق معشوق شعله‌‏ور می‏‌گردد و در نتیجه عاشق هیچ نبیند، هیچ نخواهد، هیچ نپسندد و هیچ راه نپوید مگر حضرت دوست را.
که این اخلاص و محبوبیت همان عشق حقیقی است که در جهان پاکی‏‌ها غلغله به پا می‏‌کند و عاشق را از خود بی‌خود می‌کند تا آنجا که جز او را نمی‏‌بیند و سودایی جز سودای او در دلش نیست و آنگاه وجود عاشق در آتش عشق معشوق شعله‌‏ور می‏‌گردد و در نتیجه عاشق هیچ نبیند، هیچ نخواهد، هیچ نپسندد و هیچ راه نپوید مگر حضرت دوست را.
خط ۱۵۳: خط ۱۵۴:
=== «محبت» کاذب ===
=== «محبت» کاذب ===


«محبت» کاذب آن است که انسان، نقص را کمال بپندارد و بر اساس چنین پندار باطلی به آن کمال موهوم علاقه‏‌مند گردد؛ مانند محبت غیر خدا، مخصوصا محبت عالم طبیعت؛
«محبت» کاذب آن است که انسان، نقص را کمال بپندارد و بر اساس چنین پندار باطلی به آن کمال موهوم علاقه‏‌مند گردد؛ مانند محبت غیر خدا، مخصوصا محبت عالم طبیعت <ref>مراحل اخلاق در قرآن، ج‏۱۱، ص‏ ۳۲۵. </ref>.
 




خط ۱۶۰: خط ۱۶۰:


محبت کاذب، جاذبه‌ای است که عین دافعه است؛ چنانکه افعی‏‌ها با نفس‏‌‌کشیدن، برخی از حشرات را جذب می‏‌کنند، اما نه برای پرورش و کمال، بلکه برای هضم و نابود کردن. بنابراین، جذب آنان، جذب کاذب است.
محبت کاذب، جاذبه‌ای است که عین دافعه است؛ چنانکه افعی‏‌ها با نفس‏‌‌کشیدن، برخی از حشرات را جذب می‏‌کنند، اما نه برای پرورش و کمال، بلکه برای هضم و نابود کردن. بنابراین، جذب آنان، جذب کاذب است.
زرق و برق دنیا نیز چنین است. انسان اگر به دنیا دل ببندد، دنیا جاذبه دارد و او را به سوی خود جذب می‌‏کند، اما این جذب برای این است که او را درهم بکوبد و نابود کند؛ ولی ذات اقدس خداوند نه تنها محبوب مؤمنان است، بلکه محب آنان نیز هست و آنان را به سمت‏ خود جذب می‏‌کند تا آنها را بپروراند و احیا کند. از این رو هر محبتی غیر از محبت‏ خدا باطل و دروغین است.  
زرق و برق دنیا نیز چنین است. انسان اگر به دنیا دل ببندد، دنیا جاذبه دارد و او را به سوی خود جذب می‌‏کند، اما این جذب برای این است که او را درهم بکوبد و نابود کند؛ ولی ذات اقدس خداوند نه تنها محبوب مؤمنان است، بلکه محب آنان نیز هست و آنان را به سمت‏ خود جذب می‏‌کند تا آنها را بپروراند و احیا کند. از این رو هر محبتی غیر از محبت‏ خدا باطل و دروغین است. <ref>مراحل اخلاق در قرآن، ج‏۱۱، ص‏۳۲۶ - ۳۲۵.</ref>.


نظامی گنجوی در پایان داستان «لیلی و مجنون‏» می‏‌گوید:
نظامی گنجوی در پایان داستان «لیلی و مجنون‏» می‏‌گوید:
لیلی در اواخر عمر بیمار شد و طراوتش از بین رفت. او به مادرش وصیت کرد: «پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستی محبوبی برگزینی، دوستی مانند من مگیر که با یک بیماری همه طراوت خود را از دست ‏بدهد و نشاط او فرو بنشیند؛ بلکه محبوبی را انتخاب کن که زوال‏پذیر نباشد».
لیلی در اواخر عمر بیمار شد و طراوتش از بین رفت. او به مادرش وصیت کرد: «پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستی محبوبی برگزینی، دوستی مانند من مگیر که با یک بیماری همه طراوت خود را از دست ‏بدهد و نشاط او فرو بنشیند؛ بلکه محبوبی را انتخاب کن که زوال‏پذیر نباشد». <ref>مراحل اخلاق در قرآن، ج‏۱۱، ص۳۲۷.</ref>.
بنابراین شناخت و معرفت، محبت حقیقی می‏‌آورد و غفلت، محبت کاذب.  
بنابراین شناخت و معرفت، محبت حقیقی می‏‌آورد و غفلت، محبت کاذب.  


خط ۱۸۵: خط ۱۸۶:
   
   


خداوند مي‌فرمايد: قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ.سورهٔ توبه آيهٔ 24  در اين آيه، پدر، مادر، فرزندان، خواهرها، برادرها، خويشان، کاخ‌ها، تجارت‌خانه‌ها و مال‌التجاره‌ها در يک کفه است، و خداوند و جهاد در کفه ديگر. خداوند مي‌فرمايد: کدام يک را دوست‌تر ‌داريد؟ بسياري از ما مي‌گوييم خدا را بيشتر دوست داريم، اما هنگامي که انسان سر دو راهي قرار بگيرد، معلوم مي‌شود که کدام را بيشتر دوست مي‌دارد. اکنون که جنگ و جبهه‌اي در کار نيست، همه ما مي‌توانيم ادعا کنيم که البته ما خدا و جهاد را از همه چيز بيشتر دوست داريم، اما در شرايط جنگ است که صدق اين گفته آشکار مي‌شود. اگر به جهاد رفتم معلوم مي‌شود خدا را بيشتر دوست دارم، اما اگر عذر آوردم معلوم مي‌شود که چيزهاي ديگر را بيشتر دوست دارم.  
خداوند مي‌فرمايد: قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ.<ref>سورهٔ توبه آيهٔ 24</ref> در اين آيه، پدر، مادر، فرزندان، خواهرها، برادرها، خويشان، کاخ‌ها، تجارت‌خانه‌ها و مال‌التجاره‌ها در يک کفه است، و خداوند و جهاد در کفه ديگر. خداوند مي‌فرمايد: کدام يک را دوست‌تر ‌داريد؟ بسياري از ما مي‌گوييم خدا را بيشتر دوست داريم، اما هنگامي که انسان سر دو راهي قرار بگيرد، معلوم مي‌شود که کدام را بيشتر دوست مي‌دارد. اکنون که جنگ و جبهه‌اي در کار نيست، همه ما مي‌توانيم ادعا کنيم که البته ما خدا و جهاد را از همه چيز بيشتر دوست داريم، اما در شرايط جنگ است که صدق اين گفته آشکار مي‌شود. اگر به جهاد رفتم معلوم مي‌شود خدا را بيشتر دوست دارم، اما اگر عذر آوردم معلوم مي‌شود که چيزهاي ديگر را بيشتر دوست دارم.  
بنابراين يکي از نشانه‌هاي شدت دوستي اين است که براي آن مايه بگذاريم همان‌گونه که در زيارت‌نامه‌ها مي‌خوانيم: بابي انتم وامي ونفسي واهلي ومالي وولدي، مي‌گوييم همه چيزمان فداي شما، اما چقدر باورمان است و حاضريم که در عمل نشان دهيم خدا و اولياي او را از مال و جان‌مان بيشتر دوست داريم؟!
بنابراين يکي از نشانه‌هاي شدت دوستي اين است که براي آن مايه بگذاريم همان‌گونه که در زيارت‌نامه‌ها مي‌خوانيم: بابي انتم وامي ونفسي واهلي ومالي وولدي، مي‌گوييم همه چيزمان فداي شما، اما چقدر باورمان است و حاضريم که در عمل نشان دهيم خدا و اولياي او را از مال و جان‌مان بيشتر دوست داريم؟!