confirmed
۶٬۰۰۴
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «يحيويه پيروان يحيى بن زيد بن على بن الحسين بن على بن أبي طالب بودند. ==تاریخ...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
يحيى پس از كشته شدن پدرش به خراسان رفت و چون به سرخس رسيد، افرادی از «محكمه» و «خوارج» نزد او رفتند و از وى خواستند علیه بنی امیه خروج كند و وارد جنگ شود. | يحيى پس از كشته شدن پدرش به خراسان رفت و چون به سرخس رسيد، افرادی از «محكمه» و «خوارج» نزد او رفتند و از وى خواستند علیه بنی امیه خروج كند و وارد جنگ شود. | ||
يحيى از پذيرفتن پيشنهاد ايشان امتناع كرد و به بلخ رفت و در آن جا نزد حريش بن عمرو بن داوود اقامت گزيد.يوسف بن عمر ثقفى به نصر بن سيار عامل خراسان نامه نوشت و از او خواست كه يحيى را دستگير كند.نصر او را دستگير كرده و در قهندز مرو زندانی کرد.پس از مرگ هشام بن عبد الملک، جانشين او وليد بن عبد الملك به نصر بن سيار دستور داد كه يحيى را آزاد كند. | يحيى از پذيرفتن پيشنهاد ايشان امتناع كرد و به بلخ رفت و در آن جا نزد حريش بن عمرو بن داوود اقامت گزيد.يوسف بن عمر ثقفى به نصر بن سيار عامل خراسان نامه نوشت و از او خواست كه يحيى را دستگير كند.نصر او را دستگير كرده و در قهندز مرو زندانی کرد.پس از مرگ هشام بن عبد الملک، جانشين او وليد بن عبد الملك به نصر بن سيار دستور داد كه يحيى را آزاد كند. | ||
بعضى گفته اند: وى از زندان فرار کرد و به بیهق( سبزوار کنونی) رفت.يحيى از مرو به سرخس رفت، ولى نصر بن سيار به عاملان سرخس و توس دستور داد كه يحيى را به ابرشهر (نيشابور) برگرداند.چون يحيى نزد عمرو بن زراره حاكم ابرشهر رسيد، عمرو يك هزار درهم به او داد و وى را به جانب قومس روانه كرد.پس از آن، يحيى با صد و بيست نفر از ياران خود با عمرو بن زراره كه لشكرى فراوان داشت نبرد كرد و عمرو كشته شد.سپس يحيى به سوى هرات رفت. نصر بن سيار، سلم احوز مازنى را با هشت هزار سپاهى از مردمان شام به تعقيب وى فرستاد.سلم در روستايى از ولايت گوزگان به يحيى رسيد و سه روز نبرد كردند و سرانجام يحيى كشته شد و جسدش را بر دروازه گوزگان (جوزجان) به دار آويختند و همچنان بر دار بود تا اين كه سياه جامگان به آن جا رفتند و جسد یحیی را از دار پایین آورده دفن کردند. ابو مسلم خراسانى قاتلان يحيى را به چنگ آورد و کشت. | بعضى گفته اند: وى از زندان فرار کرد و به بیهق( سبزوار کنونی) رفت.يحيى از مرو به سرخس رفت، ولى نصر بن سيار به عاملان سرخس و توس دستور داد كه يحيى را به ابرشهر (نيشابور) برگرداند.چون يحيى نزد عمرو بن زراره حاكم ابرشهر رسيد، عمرو يك هزار درهم به او داد و وى را به جانب قومس روانه كرد.پس از آن، يحيى با صد و بيست نفر از ياران خود با عمرو بن زراره كه لشكرى فراوان داشت نبرد كرد و عمرو كشته شد.سپس يحيى به سوى هرات رفت. نصر بن سيار، سلم احوز مازنى را با هشت هزار سپاهى از مردمان شام به تعقيب وى فرستاد.سلم در روستايى از ولايت گوزگان به يحيى رسيد و سه روز نبرد كردند و سرانجام يحيى كشته شد و جسدش را بر دروازه گوزگان (جوزجان) به دار آويختند و همچنان بر دار بود تا اين كه سياه جامگان به آن جا رفتند و جسد یحیی را از دار پایین آورده دفن کردند. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 471 با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref> <ref>اصفهانی ابو الفرج، مقاتل الطالبیین، سال ۱۴۱۹ق، ص۱۵۰.</ref> | ||
ابو مسلم خراسانى قاتلان يحيى را به چنگ آورد و کشت. | |||
مسعودى مى نويسد: مردم خراسان كه از بيم بنى اميه رسته بودند، هفت روز براى يحيى عزادارى كردند و در آن سال تمام فرزندان پسری را که در خراسان به دنیا آمده بودند یحی نامیدند. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 471 با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref> | مسعودى مى نويسد: مردم خراسان كه از بيم بنى اميه رسته بودند، هفت روز براى يحيى عزادارى كردند و در آن سال تمام فرزندان پسری را که در خراسان به دنیا آمده بودند یحی نامیدند. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 471 با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref> | ||
==مذهب یحیی بن زید== | |||
علما و محققان در باره مذهب یحیی دچار اختلاف شدند. برخی او را امامی <ref>مامقانی، تنقیح المقال، مطبعه المرتضویه، ج۳، ص۳۱۶.</ref> | |||
مذهب و برخی او را زیدی مذهب می دانند. | |||
اما برخی دیگر نوشته اند:«شیعیان درباره یحیی سخن تندی بیان نکردند چه رسد به بدگویی، وی امامت امام صادق را پذیرفته و بود و وقتی او را شهید کردند حضرت برای او گریست و در حقش دعا کرد. <ref>علامه امینی، نظره فی کتاب السنه و الشیعه، نشر مشعر، ج۱، ص۲۱.</ref> | |||
بااین حال، برخی دیگر از بزرگان، معتقدند که وی تابع امام صادق نبوده بلکه به طور مستقل عمل می کرده است.<ref>خویی ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، سال ۱۴۰۳ق، ج۲۰، ص۵۰.</ref> | |||
==زمینه های قیام یحیی بن زید== | |||
نوشته اند که یحیی پس از شهادت و دفن پدرش زید بن علی در کوفه که پیش از رفتن به خراسان اتفاق افتاد، با شخصی به نام متوکل بن هارون از شیعیان و راویان امام صادق(ع) بود برخورد کرد. یحیی از او که از سفر حج بازگشته بود، اوضاع مدینه و نظر امام صادق(ع) را در مورد خود و پدرش پرسید. متوکل پیش گویی امام را در کشته شدن یحیی به او داد. یحیی سپس اوراق صحیفه سجادیه به خط پدرش، زید را به متوکل داد تا به مدینه برساند.<ref>مقدمه صحیفه سجادیه.</ref> این گفتگو هم از نظر کسانی که قایل به امامی بودن یحیی <ref>مامقانی، تنقیح المقال، نشر المرتضویه، ج۳، ص۳۱۶</ref> <ref>علامه امینی، نظرة فی کتاب السنه و الشیعه، نشر مشعر، ج۱، ص۲۱</ref> و هم کسانی که مخالف امامی بودن ایشان هستند <ref>خویی ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، ۱۴۰۳ق، ج۲۰، ص۵۰.</ref> مستنداست. | |||
==قیام یحیی بن زید== | |||
یحیی پس از شهادت پدرش همراه با ده نفر از یاران پدر ابتدا به زیارت مرقد امام حسین علیه السلام رفت <ref>بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۴، ص۹۶۳.</ref> و سپس به محلی در نزدیکی کوفه رفت و برخی از یارانش از دور وی پراکنده شدند از آن جا به بین النهرین و سپس به مداین رفت. وی از مداین عازم بلخ و در آن شهر دستگیر شد. نوشته اند که مردم بلخ و شهرهای دیگر خراسان، پس از آزادی یحیی، زنجیرهایی که با آن بدن یحیی را به بند کرده بودند را به قیمت بالایی خریدند و از حلقه حلقه آن انگشتر درست کردند.<ref>اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۳۸۵ق، ص۱۰۵.</ref> | |||
==تاریخ شهادت== | |||
یحیی بن زید همراه با یارانش در سال ۱۲۵ هجری در منطقه ای به نام جوزجان که قسمتی از افغانستان است، پس از جنگ سختی، به شهادت رسید.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، سال ۱۳۸۵ق، ج۵، ص۲۷۲.</ref> تاریخ شهادت وی را جمعه ماه شعبان ذکر کردهاند.<ref>منهاج سراج جوزجانی، طبقات ناصری، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۳۸۸؛ خراسانی، ص 355</ref> مطابق با منابع تاریخی بدن یحیی را بعد از شهادت از دروازه جوزجان آویزان کردند. <ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۵، ص۲۷۲</ref> <ref>قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۱۶۲</ref> <ref>اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۰۷.</ref> و سرش را نزد ولید بن عبدالملک فرستادند، وی نیز سر یحیی را برای مادرش فرستاد.<ref>حائری، شجره طوبی، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۲۶۰ </ref>گفته شده است که سر وی تا زمان ابومسلم خراسانی بالای دار بود تا اینکه ابومسلم پس از تسلط بر خراسان، جسد او را پایین آورد و بر او نماز خواند و او را دفن کرد و دستور داد برای او عزاداری کنند.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۵، ص۲۷۲.</ref> | |||
==پانویس== | ==پانویس== |