confirmed، مدیران
۳۷٬۴۰۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
</div> | </div> | ||
'''سعد بن معاذ''' حدود 32 سال قبل از [[هجرت]]، در | '''سعد بن معاذ''' حدود 32 سال قبل از [[هجرت]]، در طایفه بنی عبد الاشهل از [[قبیله اوس]] در شهر [[مدینه]] در خانواده ای بزرگ به دنیا آمد. پدرش قبل از اسلام از دنیا رفت ولی مادرش تا زمان [[نبوت]] [[پیامبر اسلام]] زنده ماند و [[مسلمان]] شد. | ||
سعد مردی مدبر و شجاع و شخصیتی بانفوذ در میان قبیله خود بود. از این رو در همان دوران جوانی به مقام ریاست قبیله اوس برگزیده شد. سعد بن معاذ با هند، دختر سماک، ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نامهای عمرو و عبدالله شد. پس از [[پیمان اول عقبه]] و ماموریت | سعد مردی مدبر و شجاع و شخصیتی بانفوذ در میان قبیله خود بود. از این رو در همان دوران جوانی به مقام ریاست قبیله اوس برگزیده شد. سعد بن معاذ با هند، دختر سماک، ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نامهای عمرو و عبدالله شد. پس از [[پیمان اول عقبه]] و ماموریت مصعب بن عمیر به [[مدینه]]، رییس طایفه بنی عبدالاسهل، توسط مصعب [[مسلمان]] شد. | ||
مسلمانشدن سعد تاثیر شگرفی در گسترش آیین پیامبر در مدینه داشت؛ به گونه ای که با تدبیر وی در یک روز تمامی مردم | مسلمانشدن سعد تاثیر شگرفی در گسترش آیین پیامبر در مدینه داشت؛ به گونه ای که با تدبیر وی در یک روز تمامی مردم بنی الاسهل مسلمان شدند. او از آن هنگام تا زمان شهادت در راه گسترش و ترویج اسلام لحظهای از پا ننشست، تردیدی به دل راه نداد و در تمامی صحنهها حضور یافت . | ||
پس از نبرد [[بدر]]، در [[جنگ احد]]، [[غزوه بنی قینقاع]]، سریه قتل کعب بن الاشرف، [[غزوه بنی نضیر]] شرکت کرد. آخرین صحنه رزم وی، میدان [[جنگ خندق]] در [[یوم الاحزاب]] بود که بازویش آسیب دید و به مقام جانبازی نایل آمد. | پس از نبرد [[بدر]]، در [[جنگ احد]]، [[غزوه بنی قینقاع]]، سریه قتل کعب بن الاشرف، [[غزوه بنی نضیر]] شرکت کرد. آخرین صحنه رزم وی، میدان [[جنگ خندق]] در [[یوم الاحزاب]] بود که بازویش آسیب دید و به مقام جانبازی نایل آمد. | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
پس از ماجرای سر باز کردن زخم سعد، روزی صبح هنگام وقتی که رسول خدا(ص) از خواب برخاست، [[جبرئیل]] نازل شد و گفت: "یا رسول الله! بنده صالحی از امت شما از دنیا رفته است که درهای آسمان برای او باز شده و عرش الهی به لرزه افتاده است". حضرت فرمود: "سعد معاذ مریض بود". پیامبر(ص) به [[مسجد]] رفت و از حاضران پرسید: سعد چه شد؟ گفتند: وفات کرد. <ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۵۵۳</ref> | پس از ماجرای سر باز کردن زخم سعد، روزی صبح هنگام وقتی که رسول خدا(ص) از خواب برخاست، [[جبرئیل]] نازل شد و گفت: "یا رسول الله! بنده صالحی از امت شما از دنیا رفته است که درهای آسمان برای او باز شده و عرش الهی به لرزه افتاده است". حضرت فرمود: "سعد معاذ مریض بود". پیامبر(ص) به [[مسجد]] رفت و از حاضران پرسید: سعد چه شد؟ گفتند: وفات کرد. <ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۵۵۳</ref> | ||
لذا بستگانش او را به خانهاش بردند. حضرت [[نماز صبح]] را خواند و از مسجد بیرون رفت و جمعیت نیز در پشت سر ایشان به راه افتاد؛ پیامبر(ص) به اندازهای تند میرفت که مردم به زحمت افتادند؛ کفشها از پا در میآمد و عباها از دوش میافتاد. | لذا بستگانش او را به خانهاش بردند. حضرت [[نماز صبح]] را خواند و از [[مسجد]] بیرون رفت و جمعیت نیز در پشت سر ایشان به راه افتاد؛ پیامبر(ص) به اندازهای تند میرفت که مردم به زحمت افتادند؛ کفشها از پا در میآمد و عباها از دوش میافتاد. | ||
مردی گفت: "یا رسول الله! مردم را به زحمت انداختی!" حضرت فرمود: "از آن میترسم که [[ملائکه]] بر ما پیشی بگیرند و او را [[غسل]] دهند. چنان که در جنازۀ [[حنظله]] بر ما سبقت گرفتند و او را غسل دادند". <ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱، ص۲۸۷؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۳۲۶</ref> | مردی گفت: "یا رسول الله! مردم را به زحمت انداختی!" حضرت فرمود: "از آن میترسم که [[ملائکه]] بر ما پیشی بگیرند و او را [[غسل]] دهند. چنان که در جنازۀ [[حنظله]] بر ما سبقت گرفتند و او را غسل دادند". <ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱، ص۲۸۷؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۳۲۶</ref> |