confirmed
۵٬۹۰۷
ویرایش
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
==شرح حال موسس== | ==شرح حال موسس== | ||
اَبومَنْصورِ عِجْلی، ملقب به کِسف، از غالیان مشهور شیعی در اوایل سده دوم هجری قمری | اَبومَنْصورِ عِجْلی، ملقب به کِسف، از غالیان مشهور شیعی در اوایل سده دوم هجری قمری بوده و پیروانش به [[منصوریه]] شهرت داشتند و چنان که از زندگی و تعالیم وی پیدا است، اهدافی سیاسی در سر داشته است و بدین جهت از سوی عمال [[امویان|حکومت اموی]] کشته شد. بعضی او را با عنوان منصور بن سعید یاد کردهاند. <ref>قلهاتی محمد، الفرق الاسلامیه من خلال الکشف و البیان، به کوشش محمد بن عبدالجلیل، چاپ تونس، سال 1984 میلادی، ص 288</ref> | ||
برخی <ref>اشعری سعد،المقالات و | برخی <ref>اشعری سعد،المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران،۱۳۶۱ شمسی، ص 46</ref> گفته اند که که وی از قبیله عبدالقیس بود در حالی که در منابع دیگر او را ابو منصور عجلی خواندهاند.<ref>بغدادی عبدالقاهر،الفرق بین الفرق، به کوشش عزت عطار حسینی ،قاهره،۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م، ص 149</ref> با توجه به این گزارش ها ثابت می شود که ابو منصور از موالی نبوده، بلکه عرب بادیه نشین و ساکن کوفه بوده است و از سواد خواندن و نوشتن بهره ای نداشته است.<ref>اشعری سعد،المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران،۱۳۶۱ش، ص۴۶</ref> | ||
==وجه تسمیه== | ==وجه تسمیه== | ||
به گزارش برخی از منابع <ref>جاحظ | به گزارش برخی از منابع <ref>جاحظ عمرو،الحیوان، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره،۱۳۵۷ق، ج۲، ص ۲۶۷</ref>ابومنصور در شمار افرادی بود که معروف به خنّاق بودند و حتی نقل کرده اند <ref>ر. ک. مسائل الامامة، منسوب به ناشئ اکبر، به کوشش یوزف فان اس، بیروت،۱۹۷۱م، ص 40</ref> | ||
اول شخصی که از میان غالیان شیعی به خنق یعنی خفه کردن مخالفان فتوا داد، ابو منصور بود. وی اصحابش را به کشتن غافلگیرانه مخالفان | اول شخصی که از میان غالیان شیعی به خنق یعنی خفه کردن مخالفان فتوا داد، ابو منصور بود. وی اصحابش را به کشتن غافلگیرانه مخالفان فرا میخواند. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 185</ref> | ||
<ref>اشعری سعد،المقالات و | <ref>اشعری سعد،المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران،۱۳۶۱ش، ص 47</ref>اینگونه کشتن مخالفان نیز که در گفتاری مربوط به واصل بن عطا به غالیان نسبت داده شده، در تفسیر کلام وی مراد از غالیان را منصوریه و مغیریه دانستهاند. | ||
<ref>جاحظ عمرو،البیان و | <ref>جاحظ عمرو،البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره،۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م، ج۱ص۳۰</ref> <ref>ابنندیم، الفهرست، ص ۲۰۲</ref> | ||
جاحظ عمرو،البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره،۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م. وی قتل مخالفانش را جهاد خفی میدانست. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 185</ref> <ref>اشعری سعد،المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران،۱۳۶۱ش، ص 47</ref> | |||
==شهرت ابو منصور به کسف== | ==شهرت ابو منصور به کسف== | ||
نقل شده است از آن جا که ابومنصور مدعی بود که به معراج رفته است،آیة «وَ اِنْ یرَوا کشفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً… » <ref>طور/۵۲/۴۴ </ref> | نقل شده است از آن جا که ابومنصور مدعی بود که به معراج رفته است،آیة «وَ اِنْ یرَوا کشفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً… » <ref>طور/۵۲/۴۴ </ref> | ||
را مربوط به خودش می دانسته و خود را همان قطعه افتاده از آسمان | را مربوط به خودش می دانسته و خود را همان قطعه افتاده از آسمان معرفی می کرد.<ref>ابن قتیبه عبدالله، تأویل مختلف الحدیث، قاهره،۱۳۲۶ق، ص 87</ref> <ref>اشعری،سعد،المقالات و الفرق،به کوشش محمدجواد مشکور،تهران،۱۳۶۱ش.ص۴7</ref>از همین روست که ابومنصور به کسف شهرت یافت.[۲۲] | ||
<ref>ابن قتیبه،عبدالله، | <ref>ابن قتیبه،عبدالله، عیونالاخبار، به کوشش احمد زکی عدوی، قاهره، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م. ج 2، ص 147</ref> | ||
در برخی از منابع <ref>ابن عبدربه،احمد،العقد الفرید،به کوشش احمد امین و | در برخی از منابع <ref>ابن عبدربه،احمد،العقد الفرید،به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ ق/۱۹۸۲م، ج ۲ص ۴۰۵</ref> آمده است که ابومنصور بر این باور بود که حضرت علی (ع) که کسف ساقط است و در سحاب (ابر) به سر می برد. <ref>ملطی محمد،التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، به کوشش عزت عطار حسینی،۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م، ص 150</ref>و اضافه کرده است که او نمرده و قبل از قیامت، خود و همراهانش به دنیا رجعت خواهند کرد. | ||
==اعتقادات== | ==اعتقادات== | ||
'''امامت و پیامبری''' | '''امامت و پیامبری''' | ||
ابو منصور مطابق با افکار غلو آمیزش خود را از منسوبین امام باقر علیه السلام می | ابو منصور مطابق با افکار غلو آمیزش خود را از منسوبین امام باقر علیه السلام می دانست، اما از طرف امام مطرود شد و حضرت از وی تبری جست. پس از آن بود که ادعای امامت کرد و بعد از شهادت حضرت اعلام کرد که امامت به او منتقل شده است. <ref>شهرستانی محمد،الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح الله بدران، قاهره،۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م، ج1، ص 158</ref> و نیز مدعی بود که امر امامت را شخص امام به وی تفویض کرده و او را وصی خویش خوانده است.<ref>اشعری سعد،المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران،۱۳۶۱ش، ص ۴۶ـ۴۷</ref> | ||
با این حال به نقل برخی از منابع <ref>ابن | با این حال به نقل برخی از منابع <ref>ابن جوزی،عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، قاهره، ۱۳۶۸ق، این جوزی ص۹۷ـ۹۸</ref> | ||
ابو منصور مدعی مهدویت امام باقر علیه السلام بوده و بر همین اساس خود را در زمان غیبت و انتظار، خلیفه حضرت معرفی می کرد. | ابو منصور مدعی مهدویت امام باقر علیه السلام بوده و بر همین اساس خود را در زمان غیبت و انتظار، خلیفه حضرت معرفی می کرد. | ||
همچنین می گفت که امام علی ع، امام حسن (ع)، امام حسین (ع)امام علی بن حسین(ع) و امام امام باقر (ع) و در ادامه خود وی به نبوت و رسالت رسیدهاند.او خود را همچون ابراهیم، خلیل الله میدانست. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 185</ref> <ref>اشعری سعد،المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران،۱۳۶۱ش، ص 46</ref> | |||
و گمان می کرد که جبرئیل بر وی نازل می شود و منزلت وی نزد رسول (ص) چون منزلت یوشع بن نون نزد موسی (ع) است. <ref> | و گمان می کرد که جبرئیل بر وی نازل می شود و منزلت وی نزد رسول (ص) چون منزلت یوشع بن نون نزد موسی (ع) است. <ref>اشعری سعد،المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران،۱۳۶۱ش، ص 47</ref> از دیگر اعتقادات وی این بود که می گفت سلسله رسولان الهی خاتمه نمی یابد. | ||
<ref> | <ref>اشعری ابو الحسن، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، بیروت،۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.ص9</ref> | ||
و | و نیز مدعی بود که پس از خودش امر رسالت در 6 تن از فرزندانش ادامه خواهد داشت که آخرین آن مهدی موعود است.<ref>اشعری سعد،المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران،۱۳۶۱ش، ص 47</ref> | ||
'''بهشت و دوزخ''' | '''بهشت و دوزخ''' | ||
ابومنصور معتقد بود که مراد از بهشت یعنی شخصی که مامور به دوستی و پیروی از او هستیم | ابومنصور معتقد بود که مراد از بهشت یعنی شخصی که مامور به دوستی و پیروی از او هستیم وشخص مورد نظر، امام حاضر و امام وقت است و مقصود از جهنم یعنی شخصی که با امام دشمنی دارد و همگی مأمورند تا با او دشمن باشند و به این نتیجه می رسد که اگر کسی به شناخت امام زمانش نایل شد، چون به بهشت کمال رسیده است، پس تمام تکالیف از او ساقط می شود. <ref>شهرستانی،محمد،الملل و النحل،به کوشش محمد بن فتح الله بدران،قاهره،۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م، ج۱، ص۱۵۸ـ۱۵۹</ref> | ||
'''حلال کردن محرمات''' | '''حلال کردن محرمات''' | ||
سعد بن عبدالله اشعری گزارش کرده است<ref> | سعد بن عبدالله اشعری گزارش کرده است <ref>اشعری سعد،المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران،۱۳۶۱ش، ص 47</ref> که ابومنصور برای پیروانش همه محرمات را حلال و واجبات و فرائض را از آنان ساقط کرده است. همان طور که ابوالحسن اشعری اشعری،<ref>ابو الحسن،مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م، ص 10</ref> از آن ها نقل کرده که از دیدگاه ابو منصور، همه محرمات اسامی کسانی است که خداوند دوستی و ولایت آنان را منع کرده است و واجبات اسماء رجالی است که ولایت آنان واجب و فرض است. | ||
'''تشبیه خدا''' | '''تشبیه خدا''' | ||
ابومنصور مدعی بود که خداوند با وی سخن گفته و دستش را بر سر او کشیده و به وی گفته است: «برو ای فرزند و مردم را به سوی من بخوان. | ابومنصور مدعی بود که خداوند با وی سخن گفته و دستش را بر سر او کشیده و به وی گفته است: «برو ای فرزند و مردم را به سوی من بخوان. | ||
<ref> | <ref>ابوالمعالی محمد، بیانالادیان، به کوشش هاشم رضی، تهران، ۱۳۴۲ش ص 56</ref>این عقیده ثابت می کند که ابومنصور مثل بسیاری از غالیان شیعی، تشبیه گرا بوده است. | ||
'''سخت گیری بر مخالفان''' | '''سخت گیری بر مخالفان''' | ||
ابومنصور بر مخالفانش سخت | ابومنصور بر مخالفانش سخت می گرفت.از احمد بن حنبل نقل می کنند این فرقه اعتقاد داشتند که اگر شخصی از این فرقه چهل نفر از مخالفان را بکشد، اهل بهشت است. <ref>ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابلة، به کوشش محمد حامد الفقی، قاهره،۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م،ج۱ص۳۳</ref> | ||
==سر انجام ابو منصور== | ==سر انجام ابو منصور== | ||
با توجه به آن چه درباره ابومنصور بیان شد، میتوان گفت که او و پیروانش یک هدف سیاسی را دنبال می کردهاند. از این رو، به گزارش منابع گروهی از منصوریه از قبیله بنیکنده در کوفه خروج کردند و یوسف بن عمر ثقفی، والی کوفه، ابومنصور را دربند کرد و او را به دار آویخت. <ref>https://fa.wikishia.net/view/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1_%D8%B9%D8%AC%D9%84%DB%8C</ref> | |||