سادات حسنی آشنایی با سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' :' به ':'
جز (جایگزینی متن - 'آیه الله' به 'آیت‌الله')
جز (جایگزینی متن - ' :' به ':')
خط ۵: خط ۵:
[[امام حسن]] علیه السلام پنج دختر و یازده پسر داشتند؛ اما نسل ایشان از اولاد ذکور تنها از دو پسرشان یعنی زید و حسن مثنی است. نسل زید بن حسن علیه السلام، از پسرش حسن و نسل او هم از 7 پسر به نام های؛ قاسم، علی، اسماعیل، ابراهیم، زید، عبدالله و اسحاق است. در میان این پسران، قاسم اهمیت بیشتری دارد ؛ زیرا از دو پسرش یعنی عبدالرحمن شجری و محمد بطحانی (بطحایی)، جمع کثیری از سادادت حسنی پدید آمده اند.
[[امام حسن]] علیه السلام پنج دختر و یازده پسر داشتند؛ اما نسل ایشان از اولاد ذکور تنها از دو پسرشان یعنی زید و حسن مثنی است. نسل زید بن حسن علیه السلام، از پسرش حسن و نسل او هم از 7 پسر به نام های؛ قاسم، علی، اسماعیل، ابراهیم، زید، عبدالله و اسحاق است. در میان این پسران، قاسم اهمیت بیشتری دارد ؛ زیرا از دو پسرش یعنی عبدالرحمن شجری و محمد بطحانی (بطحایی)، جمع کثیری از سادادت حسنی پدید آمده اند.
نسل حسن مثنی از 5 پسر است؛ عبدالله محض،ابراهیم غمر، حسن مثلّث(مادر این سه، فاطمه دختر امام حسین علیه السلام است)، داود و جعفر.
نسل حسن مثنی از 5 پسر است؛ عبدالله محض،ابراهیم غمر، حسن مثلّث(مادر این سه، فاطمه دختر امام حسین علیه السلام است)، داود و جعفر.
عبدالله محض پدر 6 پسر به این قرار است : موسی الجون، محمد نفس الزکیه، ابراهیم قتیل باخمری، یحیی صاحب الدیلم، سلیمان و ادریس. موسی الجون اعقاب بسیار دارد و نسلش از دو پسر به نام های عبدالله شیخ الصالح  و ابراهیم است.
عبدالله محض پدر 6 پسر به این قرار است: موسی الجون، محمد نفس الزکیه، ابراهیم قتیل باخمری، یحیی صاحب الدیلم، سلیمان و ادریس. موسی الجون اعقاب بسیار دارد و نسلش از دو پسر به نام های عبدالله شیخ الصالح  و ابراهیم است.
عبدالله محض، یکی از پر شمارترین نسل ها را در سادات حسنی دارا است، لذا مقاله حاضر به معرفی ویژگی‌های شخصیت.، احوال و سیره تاریخ زندگانی جناب عبدالله بن حسن مثنی معروف به «عبدالله محض»، خاندان و سادات منتسب به ایشان می‌پردازد.  
عبدالله محض، یکی از پر شمارترین نسل ها را در سادات حسنی دارا است، لذا مقاله حاضر به معرفی ویژگی‌های شخصیت.، احوال و سیره تاریخ زندگانی جناب عبدالله بن حسن مثنی معروف به «عبدالله محض»، خاندان و سادات منتسب به ایشان می‌پردازد.  
ابراهیم غمر، پسر حسن مثّنی، نسلش تنها از اسماعیل دیباج و او هم از دوپسر به نام های حسن التجّ و ابراهیم طباطبا است. ابراهیم طباطبا که پدر قاسم  رسی، احمد و حسن است. جد سادات طباطبایی محسوب می‌گردد.
ابراهیم غمر، پسر حسن مثّنی، نسلش تنها از اسماعیل دیباج و او هم از دوپسر به نام های حسن التجّ و ابراهیم طباطبا است. ابراهیم طباطبا که پدر قاسم  رسی، احمد و حسن است. جد سادات طباطبایی محسوب می‌گردد.
حسن مثلث، دیگر فرزند حسن مثنی، پدر علی عابد است واو هم پدر حسین بن علی، شهید فخ و نیز برادرش حسن مکفوف است. اولاد حسن مثلث بسیار کم بوده اند.
حسن مثلث، دیگر فرزند حسن مثنی، پدر علی عابد است واو هم پدر حسین بن علی، شهید فخ و نیز برادرش حسن مکفوف است. اولاد حسن مثلث بسیار کم بوده اند.
جعفر و داود نیز از دیگر فرزندان حسن مثنی بودند. جعفر از خطبای بنی هاشم به شمار می‌رفت و داود هم برادر رضاعی امام صادق علیه السلام بود. او همان کسی است که امام صادق علیه السلام به مادرش دعای معروف ام داود را تعلیم فرمودند.
جعفر و داود نیز از دیگر فرزندان حسن مثنی بودند. جعفر از خطبای بنی هاشم به شمار می‌رفت و داود هم برادر رضاعی امام صادق علیه السلام بود. او همان کسی است که امام صادق علیه السلام به مادرش دعای معروف ام داود را تعلیم فرمودند.
واژه های کلیدی : سادات حسنی، حسن مثنّی، فاطمه بنت الحسین (ع)، عبدالله محض، ابراهیم غمر، حسن مثلّث
واژه های کلیدی: سادات حسنی، حسن مثنّی، فاطمه بنت الحسین (ع)، عبدالله محض، ابراهیم غمر، حسن مثلّث


==حسن بن حسن پدر سادات حسنی==
==حسن بن حسن پدر سادات حسنی==
خط ۲۰: خط ۲۰:
==فاطمه بنت الحسین (ع)مادرسادات حسنی:==
==فاطمه بنت الحسین (ع)مادرسادات حسنی:==
مادر  و مادر بزرگ  سادات حسنی (عبدالله،  حسن و ابراهیم فرزندان حسن مثنی و فرزندانشان )،  فاطمه بزرگترین دختر امام حسین (ع ) <ref>الطبقات الکبری ،  ج 3،  ص 214؛ تاریخ الطبری،  ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ،  ج2،  ص577.</ref>  از ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است. <ref>الطبقات الکبری،  ج8،  ص473؛ مقاتل‏الطالبیین، ص:167-تاریخ دمشق،  ج70، ص 15؛ الارشاد،  ج ۲،  ص ۴۹۱ ؛ بحارالانوار،  ج ۴۵،  ص ۳۲۹.</ref>  ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد،  به نظر می‌رسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد.<ref>دانشنامه امام حسین(ع): ص351</ref> فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود.<ref>عمدة الطالب،  ص184؛ اعیان الشیعه،  ج5،  ص43-44؛ ؛ الارشاد،  ج 2،  ص 25.</ref> . وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی <ref>المعارف،  ص 213؛ تاریخ دمشق،  ج70،  ص17؛ الطبقات الکبری ج 8،  ص 473.</ref> ازدواج کرد و به همراه دیگر اعضاى خاندان امام حسین(ع)،  در حادثه عاشورا حضور داشت. <ref>الشجره المبارکه،  ص 18؛عمده الطالب،  ص 93؛ تهذیب الانساب،  ص 34.</ref>  به نقل از امام باقر(ع)،  سید الشهدا(ع) پیش از شهادتش ودایع و امانات و وصایای مکتوب خود را به دخترش فاطمه سپرد و او بعدا آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد. <ref>بصائر الدرجات،  ص 182ـ183؛ الکافی،  ج 1،  ص 303.</ref>  فاطمه پس از عاشورا در کاروان اسرا به کوفه و پس از آن به شام رفت و کشتار خاندان اهل بیت(ع) و وقایع غم بار دوران اسارت را با خطابه‌های خود در کوفه و شام خود آشکار و چهره کریه بنی امیه را به عنوان قاتلان اهل بیت (ع) برملا کرد و در پیام رسانی انقلاب عاشورا نقش مؤثری داشت. وی پس از بازگشت از‌این سفر در مدینه منوره به ادامه زندگی با شویش که از مرگ رسته بود ادامه داد از جمله فرزندان‌این دو عبدالله،  ابراهیم،  حسن و زینب بودند. <ref>الفخری،  المروزی الأزوارقانی ، الص:86</ref>   
مادر  و مادر بزرگ  سادات حسنی (عبدالله،  حسن و ابراهیم فرزندان حسن مثنی و فرزندانشان )،  فاطمه بزرگترین دختر امام حسین (ع ) <ref>الطبقات الکبری ،  ج 3،  ص 214؛ تاریخ الطبری،  ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ،  ج2،  ص577.</ref>  از ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است. <ref>الطبقات الکبری،  ج8،  ص473؛ مقاتل‏الطالبیین، ص:167-تاریخ دمشق،  ج70، ص 15؛ الارشاد،  ج ۲،  ص ۴۹۱ ؛ بحارالانوار،  ج ۴۵،  ص ۳۲۹.</ref>  ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد،  به نظر می‌رسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد.<ref>دانشنامه امام حسین(ع): ص351</ref> فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود.<ref>عمدة الطالب،  ص184؛ اعیان الشیعه،  ج5،  ص43-44؛ ؛ الارشاد،  ج 2،  ص 25.</ref> . وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی <ref>المعارف،  ص 213؛ تاریخ دمشق،  ج70،  ص17؛ الطبقات الکبری ج 8،  ص 473.</ref> ازدواج کرد و به همراه دیگر اعضاى خاندان امام حسین(ع)،  در حادثه عاشورا حضور داشت. <ref>الشجره المبارکه،  ص 18؛عمده الطالب،  ص 93؛ تهذیب الانساب،  ص 34.</ref>  به نقل از امام باقر(ع)،  سید الشهدا(ع) پیش از شهادتش ودایع و امانات و وصایای مکتوب خود را به دخترش فاطمه سپرد و او بعدا آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد. <ref>بصائر الدرجات،  ص 182ـ183؛ الکافی،  ج 1،  ص 303.</ref>  فاطمه پس از عاشورا در کاروان اسرا به کوفه و پس از آن به شام رفت و کشتار خاندان اهل بیت(ع) و وقایع غم بار دوران اسارت را با خطابه‌های خود در کوفه و شام خود آشکار و چهره کریه بنی امیه را به عنوان قاتلان اهل بیت (ع) برملا کرد و در پیام رسانی انقلاب عاشورا نقش مؤثری داشت. وی پس از بازگشت از‌این سفر در مدینه منوره به ادامه زندگی با شویش که از مرگ رسته بود ادامه داد از جمله فرزندان‌این دو عبدالله،  ابراهیم،  حسن و زینب بودند. <ref>الفخری،  المروزی الأزوارقانی ، الص:86</ref>   
پس از وفات حسن مثنی،  فاطمه یک سال بر مزار او سوگواری کرد و پس از مدتی به رغم تعهدی که به شوهرش داده بود،  به اصرار مادرش،  با عبدالله بن عمرو بن عثمان،  نواده خلیفه سوم ازدواج کرد. حاصل‌این ازدواج،  سه فرزند به نام‌های محمد دیباج،  قاسم و رقیه بود. شاید به همین دلیل بود که عبدالله بن حسن می‌گفت در آغاز از عبدالله بن عمرو بیزار بوده است. <ref>أنساب‏الأشراف، ج‏5، ص:؛606 کامل، ج‏5، ص:231؛ مقاتل‏الطالبیین،ص:183</ref>  ابن صوفی دلیل مخالفت حسن مثنی با ازدواج فاطمه همسرش با عبدالله عمرو بن عثمان را دشمنی خانوادگی بیان می کند و ضمن اشاره به اختلافی که در سبب این ازدواج پس از وفات حسن مثنی وجود دارد  آن را مورد اجماع می داند و از فاطمه کلامی  پر معنا را دراین مورد نقل می کند که گفته : (ما کنت بذیا و لا الحسن‏  نبیا )من زنی سلیطه و پر جرات نبودم و حسن هم پیامبر  نبود. <ref>المجدی،  ابن الصوفی،  ص:281</ref>   
پس از وفات حسن مثنی،  فاطمه یک سال بر مزار او سوگواری کرد و پس از مدتی به رغم تعهدی که به شوهرش داده بود،  به اصرار مادرش،  با عبدالله بن عمرو بن عثمان،  نواده خلیفه سوم ازدواج کرد. حاصل‌این ازدواج،  سه فرزند به نام‌های محمد دیباج،  قاسم و رقیه بود. شاید به همین دلیل بود که عبدالله بن حسن می‌گفت در آغاز از عبدالله بن عمرو بیزار بوده است. <ref>أنساب‏الأشراف، ج‏5، ص:؛606 کامل، ج‏5، ص:231؛ مقاتل‏الطالبیین،ص:183</ref>  ابن صوفی دلیل مخالفت حسن مثنی با ازدواج فاطمه همسرش با عبدالله عمرو بن عثمان را دشمنی خانوادگی بیان می کند و ضمن اشاره به اختلافی که در سبب این ازدواج پس از وفات حسن مثنی وجود دارد  آن را مورد اجماع می داند و از فاطمه کلامی  پر معنا را دراین مورد نقل می کند که گفته: (ما کنت بذیا و لا الحسن‏  نبیا )من زنی سلیطه و پر جرات نبودم و حسن هم پیامبر  نبود. <ref>المجدی،  ابن الصوفی،  ص:281</ref>   
در پی در گذشت عبداللّه بن عمرو بن عثمان،عبدالرحمان بن ضحاک فهری والی مدینه(حک: 101_104ه. ق. ) از فاطمه خواستگارى و حتی تهدید کرد که اگر تن به ازدواج با او ندهد،  پسرش عبدالله بن حسن را به تهمت شرب خمر تازیانه خواهد زد. اما دختر امام حسین(ع) دست رد به سینه او زد و به او پاسخ منفی داد. پس از آن دختر امام حسین(ع) فاطمه برای شکایت از حاکم مدینه نزد یزید بن عبدالملک بن مروان(حک: 101_105ق) رفت که نتیجه آن منجر به عزل عبدالرحمن بن ضحاک از امارت مدینه شد. <ref>انساب الاشراف،  ج2،  ص 197_198؛ تاریخ طبری، ؛ ج7،  ص 13.</ref>   
در پی در گذشت عبداللّه بن عمرو بن عثمان،عبدالرحمان بن ضحاک فهری والی مدینه(حک: 101_104ه. ق. ) از فاطمه خواستگارى و حتی تهدید کرد که اگر تن به ازدواج با او ندهد،  پسرش عبدالله بن حسن را به تهمت شرب خمر تازیانه خواهد زد. اما دختر امام حسین(ع) دست رد به سینه او زد و به او پاسخ منفی داد. پس از آن دختر امام حسین(ع) فاطمه برای شکایت از حاکم مدینه نزد یزید بن عبدالملک بن مروان(حک: 101_105ق) رفت که نتیجه آن منجر به عزل عبدالرحمن بن ضحاک از امارت مدینه شد. <ref>انساب الاشراف،  ج2،  ص 197_198؛ تاریخ طبری، ؛ ج7،  ص 13.</ref>   
گزارشی از ملاقات او با هشام بن عبدالملک (خلافت105ـ125 )  وجود دارد که در این ‌ملاقات به تقاضای هشام ویژگی‌های فرزندان هاشمی و امویش را وصف می کند او ابتدا فرزندان هاشمیش را اینگونه توصیف می کند: عبدالله آقای و شریف مطاع خاندان و حسن زبان و مدافع ما و ابراهیم شبیه ترین افراد به رسول خدا به خصوص در راه رفتن است  ودرباره  دو پسر امویش محمد  می گوید محمد جمال و زیبایی ما که به او می بالیم و قاسم چونان چهره ما و شبیه ترین مردم به ابی العاص بن امیه از لحاظ ظاهر و خلق و خوی است.<ref>التذکرة الحمدونیة؛  ج‏4؛  ص31‏</ref>   
گزارشی از ملاقات او با هشام بن عبدالملک (خلافت105ـ125 )  وجود دارد که در این ‌ملاقات به تقاضای هشام ویژگی‌های فرزندان هاشمی و امویش را وصف می کند او ابتدا فرزندان هاشمیش را اینگونه توصیف می کند: عبدالله آقای و شریف مطاع خاندان و حسن زبان و مدافع ما و ابراهیم شبیه ترین افراد به رسول خدا به خصوص در راه رفتن است  ودرباره  دو پسر امویش محمد  می گوید محمد جمال و زیبایی ما که به او می بالیم و قاسم چونان چهره ما و شبیه ترین مردم به ابی العاص بن امیه از لحاظ ظاهر و خلق و خوی است.<ref>التذکرة الحمدونیة؛  ج‏4؛  ص31‏</ref>   
‏ او از هر فرصتی برای تربیت فرزندانش بهره می برد چنانکه محمد از مادرش فاطمه بنت الحسین نقل می‌کند که مادرم ما فرزندانش را جمع کرد و گفت : پسرکانم به خدا قسم هیچ نابخردی با سفاهت خود چیزی را بدست نمی آورد و چیزی از لذت هایش را بدست نمی آورد مگر‌اینکه جوانمردان نیز با جوانمردی خود به آن دست می‌یابند،  پس با پرده پوشی الهی خود را بپوشانید.<ref>تاریخ بغداد،  ج‏3،  ص: 4‏ تاریخ مدینة دمشق،  ج‏53،  ص: 387‏ نثر الدر فی المحاضرات،  آبى؛  ج‏4؛  ص46‏</ref>   
‏ او از هر فرصتی برای تربیت فرزندانش بهره می برد چنانکه محمد از مادرش فاطمه بنت الحسین نقل می‌کند که مادرم ما فرزندانش را جمع کرد و گفت: پسرکانم به خدا قسم هیچ نابخردی با سفاهت خود چیزی را بدست نمی آورد و چیزی از لذت هایش را بدست نمی آورد مگر‌اینکه جوانمردان نیز با جوانمردی خود به آن دست می‌یابند،  پس با پرده پوشی الهی خود را بپوشانید.<ref>تاریخ بغداد،  ج‏3،  ص: 4‏ تاریخ مدینة دمشق،  ج‏53،  ص: 387‏ نثر الدر فی المحاضرات،  آبى؛  ج‏4؛  ص46‏</ref>   
سر انجام فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت <ref>تدکره الخواص،  ص280</ref>.وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. <ref>همان،  ص 280</ref>  [[ابن عساکر]] نیز به وفات او در خلافت هشام بن عبدالملک (حک:105_125. ه. ق. ) اشاره کرده است. <ref>تاریخ مدینه دمشق،  ج 70،  ص 17.</ref>  برخی مدت عمر فاطمه را 90 سال دانسته اند <ref>کتاب الثقات،  ج 5،  ص 301</ref> که بعید به نظر می‌رسد زیرا با توجه به سن کم او در واقعه عاشورا و احتمال تولد او در حدود سال 51 هجری،  می‌توان حدس زد که وی در حدود 70 سال سن داشته است.  
سر انجام فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت <ref>تدکره الخواص،  ص280</ref>.وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. <ref>همان،  ص 280</ref>  [[ابن عساکر]] نیز به وفات او در خلافت هشام بن عبدالملک (حک:105_125. ه. ق. ) اشاره کرده است. <ref>تاریخ مدینه دمشق،  ج 70،  ص 17.</ref>  برخی مدت عمر فاطمه را 90 سال دانسته اند <ref>کتاب الثقات،  ج 5،  ص 301</ref> که بعید به نظر می‌رسد زیرا با توجه به سن کم او در واقعه عاشورا و احتمال تولد او در حدود سال 51 هجری،  می‌توان حدس زد که وی در حدود 70 سال سن داشته است.  
==1.عبدالله بن الحسن:==
==1.عبدالله بن الحسن:==
خط ۳۳: خط ۳۳:
عبدالله محض با خلفای اموی و عباسی مراوده داشت. او در نوجوانی به محضر حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز راه داشت و عمر او را به پاس قرابتش با پیامبر احترام می‌کرد. در جوانی به دیدار سلیمان بن عبدالملک به دمشق رفت و تلاش کرد تا با نفوذ عمر بن عبدالعزیز در دربار سلیمان به خواست خود دست یابد. اما امویان از بیم تحت تاثیر قرار گرفتن شامیان از شخصیت با نفوذ و جذاب وی با لحنی تهدید آمیز او را روانه شهر خود مدینه منوره کردند <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص366</ref> او بعدها در خلافت یکساله عمر بن عبدالعزیز با او مراوده فراوانی داشت و پس از وی در دمشق به دیدار هشام بن عبدالملک رفت و هشام جویای فرزندانش شد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص365‏</ref>  
عبدالله محض با خلفای اموی و عباسی مراوده داشت. او در نوجوانی به محضر حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز راه داشت و عمر او را به پاس قرابتش با پیامبر احترام می‌کرد. در جوانی به دیدار سلیمان بن عبدالملک به دمشق رفت و تلاش کرد تا با نفوذ عمر بن عبدالعزیز در دربار سلیمان به خواست خود دست یابد. اما امویان از بیم تحت تاثیر قرار گرفتن شامیان از شخصیت با نفوذ و جذاب وی با لحنی تهدید آمیز او را روانه شهر خود مدینه منوره کردند <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص366</ref> او بعدها در خلافت یکساله عمر بن عبدالعزیز با او مراوده فراوانی داشت و پس از وی در دمشق به دیدار هشام بن عبدالملک رفت و هشام جویای فرزندانش شد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص365‏</ref>  
===برخوردکریمانه با حاکم اموی===
===برخوردکریمانه با حاکم اموی===
حاکم ولید بن عبدالملک در مدینه عثمان بن خالد بود که به عبدالله و برادرش اهانت بسیار کرد و قصد آزار جدی آنها را داشت. هنگامیکه عثمان عزل شد. عبدالله و برادرش نزد او آمدند و گفتند به مشکلاتی که پیش از‌این میان ما بوده نگاه نکن و کارت را به ما واگذار نما. عثمان نیز به آن دو پناهنده شد و از گرفتاری نجات یافت و به هرچه می‌خواست رسید. پس از‌این بود که عثمان می‌گفت :خداوند بهتر می‌داند رسالتش را در کجا قرار دهد. <ref>نثر الدر فی المحاضرات،  آبى ؛ ج‏1 ؛ ص254‏</ref>  
حاکم ولید بن عبدالملک در مدینه عثمان بن خالد بود که به عبدالله و برادرش اهانت بسیار کرد و قصد آزار جدی آنها را داشت. هنگامیکه عثمان عزل شد. عبدالله و برادرش نزد او آمدند و گفتند به مشکلاتی که پیش از‌این میان ما بوده نگاه نکن و کارت را به ما واگذار نما. عثمان نیز به آن دو پناهنده شد و از گرفتاری نجات یافت و به هرچه می‌خواست رسید. پس از‌این بود که عثمان می‌گفت:خداوند بهتر می‌داند رسالتش را در کجا قرار دهد. <ref>نثر الدر فی المحاضرات،  آبى ؛ ج‏1 ؛ ص254‏</ref>  
===مذاکره با فرمانده خوارج===
===مذاکره با فرمانده خوارج===
درسال 129 ق خوارج به فرماندهی ابوحمزه خارجی برای حج ازسوی عبدالله بن یحیی طالب الحق، از خوارج اباضی یمن، به عرفات آمدند. حاکم حرمین عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک تصمیم گرفت تا برای حفظ حرمت حرمین یا تامین فرصت برای آمادگی رزمی با آنان مذاکره کند از‌این رو از چهره ها و خاندان‌های سرشناس مدینه از جمله خاندان خلفای چهارگانه افرادی را برگزید و آنان را نزد ابوحمزه فرستاد. ابو حمزه با توجه به گرایش اعتقادی خود به فرزندان امام علی(ع)  و عثمان بی محلی کرده و رو ترش کرد اما بر عکس به نوادگان عمر و ابوبکر خندید و خوشامد گفت و اظهار کرد:به خدا قسم ما برای عمل به سیره پدران شما قیام کردیم. در‌این هنگام عبدالله بن حسن که از‌این اقدام وی آزرده به نظر می‌آمد گفت : ما‌اینجا نه برای افتخار بر سر پدران و اجداد که برای رساندن پیام امیر آمده‌ایم و‌این جمع پس از رساندن پیام امیر و آتش بس با ابوحمزه بازگشتند.<ref>تاریخ‏الطبری، ج‏7، ص:374؛ الکامل، ج‏5، ص:374</ref>   
درسال 129 ق خوارج به فرماندهی ابوحمزه خارجی برای حج ازسوی عبدالله بن یحیی طالب الحق، از خوارج اباضی یمن، به عرفات آمدند. حاکم حرمین عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک تصمیم گرفت تا برای حفظ حرمت حرمین یا تامین فرصت برای آمادگی رزمی با آنان مذاکره کند از‌این رو از چهره ها و خاندان‌های سرشناس مدینه از جمله خاندان خلفای چهارگانه افرادی را برگزید و آنان را نزد ابوحمزه فرستاد. ابو حمزه با توجه به گرایش اعتقادی خود به فرزندان امام علی(ع)  و عثمان بی محلی کرده و رو ترش کرد اما بر عکس به نوادگان عمر و ابوبکر خندید و خوشامد گفت و اظهار کرد:به خدا قسم ما برای عمل به سیره پدران شما قیام کردیم. در‌این هنگام عبدالله بن حسن که از‌این اقدام وی آزرده به نظر می‌آمد گفت: ما‌اینجا نه برای افتخار بر سر پدران و اجداد که برای رساندن پیام امیر آمده‌ایم و‌این جمع پس از رساندن پیام امیر و آتش بس با ابوحمزه بازگشتند.<ref>تاریخ‏الطبری، ج‏7، ص:374؛ الکامل، ج‏5، ص:374</ref>   
اختلافات عبدالله بن حسن با زید برسر بر تولیت اوقاف امام علی علیه السلام
اختلافات عبدالله بن حسن با زید برسر بر تولیت اوقاف امام علی علیه السلام
امیر‌مومنان املاک و مزارع کشاورزی بسیاری را با دستان خود درمناطق مختلف حجاز مانند ینبع و وادی‌القری و فقیرین و مناطق دیگر آباد و درآمد همه آنها را در راه خدا و برای رسیدگی به خویشاوندان و نیازمندان آل علی وقف کرد و تولیت آن را به فرزندان حضرت فاطمه(س) یعنی امام حسن(ع)و پس ازاو امام حسین(ع)  و بعد از آن حضرت  کسی که ایشان  تعیین کنند واگذار‌فرمود <ref>الکافی ،  ج‏7،  ص: 50؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ؛ ج‏15 ؛ ص146.</ref> پس از شهادت امام حسین(ع) میان شاخه‌های حسنی و حسینی بر سر تولیت اختلاف شد و امام سجاد(ع)  که بزرگ حسینیان بود به نفع سادات حسنی از ادعای خود دست برداشت. <ref>مناهل الضرب،  ص167،  سراج الانساب،  ص36</ref>  پس از آن حضرت ‌این اختلاف زنده شد و زید بن علی به عنوان نماینده امام باقر(ع) با جعفر پسر حسن مثنی به پیگیری و دادخواهی درباره اختلاف خود به حاکم وقت مدینه خالد بن عبدالملک مراجعه می‌کردند. <ref>الکامل، ج‏5، ص:231</ref>  در‌این اثنا با‌اینکه گزارش ها از تلاش عبدالله بن حسن برای حفظ احترام زید به عنوان یکی از شخصیت‌های بزرگتر بنی هاشم گزارش شده مانند‌ اینکه هر وقت جلسه دادرسی تمام می‌شد و عبدالله و زید باز می‌گشتند،  عبدالله بن حسن به سرعت به سمت مرکب جناب زید می‌رفت و برای او رکاب می‌گرفت. <ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبی‌طالب،  ص: 164‏</ref> با‌این حال گفتگوهای تندی میان‌این دو بزرگوار نقل شده است. <ref>نور الأبصار،  الشبلنجی ، ص:383 ؛الکامل، ج‏5، ص:231‏؛ أنساب الأشراف،  ج‏2، ص:199 و ج‏3، ص:231</ref>   
امیر‌مومنان املاک و مزارع کشاورزی بسیاری را با دستان خود درمناطق مختلف حجاز مانند ینبع و وادی‌القری و فقیرین و مناطق دیگر آباد و درآمد همه آنها را در راه خدا و برای رسیدگی به خویشاوندان و نیازمندان آل علی وقف کرد و تولیت آن را به فرزندان حضرت فاطمه(س) یعنی امام حسن(ع)و پس ازاو امام حسین(ع)  و بعد از آن حضرت  کسی که ایشان  تعیین کنند واگذار‌فرمود <ref>الکافی ،  ج‏7،  ص: 50؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ؛ ج‏15 ؛ ص146.</ref> پس از شهادت امام حسین(ع) میان شاخه‌های حسنی و حسینی بر سر تولیت اختلاف شد و امام سجاد(ع)  که بزرگ حسینیان بود به نفع سادات حسنی از ادعای خود دست برداشت. <ref>مناهل الضرب،  ص167،  سراج الانساب،  ص36</ref>  پس از آن حضرت ‌این اختلاف زنده شد و زید بن علی به عنوان نماینده امام باقر(ع) با جعفر پسر حسن مثنی به پیگیری و دادخواهی درباره اختلاف خود به حاکم وقت مدینه خالد بن عبدالملک مراجعه می‌کردند. <ref>الکامل، ج‏5، ص:231</ref>  در‌این اثنا با‌اینکه گزارش ها از تلاش عبدالله بن حسن برای حفظ احترام زید به عنوان یکی از شخصیت‌های بزرگتر بنی هاشم گزارش شده مانند‌ اینکه هر وقت جلسه دادرسی تمام می‌شد و عبدالله و زید باز می‌گشتند،  عبدالله بن حسن به سرعت به سمت مرکب جناب زید می‌رفت و برای او رکاب می‌گرفت. <ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبی‌طالب،  ص: 164‏</ref> با‌این حال گفتگوهای تندی میان‌این دو بزرگوار نقل شده است. <ref>نور الأبصار،  الشبلنجی ، ص:383 ؛الکامل، ج‏5، ص:231‏؛ أنساب الأشراف،  ج‏2، ص:199 و ج‏3، ص:231</ref>   
خط ۵۴: خط ۵۴:
وی سرانجام در 25 رجب یا رمضان سال 145 پس از قیام و جنگی شجاعانه و جوانمردانه با لشکرمنصور عباسی،پس از اینکه هفتاد نفر را با دست خود به هلاکت رساند و شجاعتش  به شجاعت حمزه سید الشهدا تشبیه می شد،در محلی به نام «احجار زیت» در مدینه کشته شد.<ref>الاعلام،6،ص220؛مقاتل 207</ref>  
وی سرانجام در 25 رجب یا رمضان سال 145 پس از قیام و جنگی شجاعانه و جوانمردانه با لشکرمنصور عباسی،پس از اینکه هفتاد نفر را با دست خود به هلاکت رساند و شجاعتش  به شجاعت حمزه سید الشهدا تشبیه می شد،در محلی به نام «احجار زیت» در مدینه کشته شد.<ref>الاعلام،6،ص220؛مقاتل 207</ref>  
فرزندانش شامل طاهر، ابراهیم، حسن،علی، یحیی، ابراهیم، فاطمه،زینب، ام کلثوم، ام سلمه، ام سلمه صغری بودند ولی نسل وی تنها از پسرش عبدالله باقیماند که ابومحمد الاشتر خواند می شود و پس از مرگ پدر خود را به سند رساند ولی آنجا کشته شد.<ref>مناهل الضرب،ص186</ref>  
فرزندانش شامل طاهر، ابراهیم، حسن،علی، یحیی، ابراهیم، فاطمه،زینب، ام کلثوم، ام سلمه، ام سلمه صغری بودند ولی نسل وی تنها از پسرش عبدالله باقیماند که ابومحمد الاشتر خواند می شود و پس از مرگ پدر خود را به سند رساند ولی آنجا کشته شد.<ref>مناهل الضرب،ص186</ref>  
ابراهیم بن عبدالله محض(97- 145 ه_) :
ابراهیم بن عبدالله محض(97- 145 ه_):
یکی از امیران شجاع بنی هاشم و عالمان و شاعران آنان بود.در اول رمضان سال ه- 145در بصره علیه منصور عباسی قیام کرد و چهارهزار نفر با او بیعت کردند و صد هزار نفر در دیوانش ثبت نام نمودند. منصور از بیم شورش او به کوفه رفت. قیام ابراهیم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهای اطراف مانند اهواز و فارس  و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگیریی های شدیدی میان وی و لشکر عباسیان به فرماندهی حمید بن قحطه رخداد تا اینکه در 25 ذی القعده سال 145 بدست حمید به شهادت رسید وسرش را برای منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد.از جمله یاری دهندگان وی ابو حنیفه پیشوای احناف بود که همه مبلغی که نزد  خود نگهداری می کرد، برای وی فرستاد.. <ref>برای قیام ابراهیم رک: أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:123 ؛ الکامل،ج‏5،ص:566؛الأعلام،ج‏1،ص:49‏ ؛سفینة البحار ؛ ج‏1 ؛ ص292‏ و نیز کتاب ابراهیم بن عبدالله حسنی از همین نویسنده مراجعه کنید</ref>  
یکی از امیران شجاع بنی هاشم و عالمان و شاعران آنان بود.در اول رمضان سال ه- 145در بصره علیه منصور عباسی قیام کرد و چهارهزار نفر با او بیعت کردند و صد هزار نفر در دیوانش ثبت نام نمودند. منصور از بیم شورش او به کوفه رفت. قیام ابراهیم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهای اطراف مانند اهواز و فارس  و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگیریی های شدیدی میان وی و لشکر عباسیان به فرماندهی حمید بن قحطه رخداد تا اینکه در 25 ذی القعده سال 145 بدست حمید به شهادت رسید وسرش را برای منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد.از جمله یاری دهندگان وی ابو حنیفه پیشوای احناف بود که همه مبلغی که نزد  خود نگهداری می کرد، برای وی فرستاد.. <ref>برای قیام ابراهیم رک: أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:123 ؛ الکامل،ج‏5،ص:566؛الأعلام،ج‏1،ص:49‏ ؛سفینة البحار ؛ ج‏1 ؛ ص292‏ و نیز کتاب ابراهیم بن عبدالله حسنی از همین نویسنده مراجعه کنید</ref>  
===2.1. یحیی بن عبدالله محض===
===2.1. یحیی بن عبدالله محض===
خط ۷۰: خط ۷۰:
بنا به گزارشی وی در بازگشت از شام به بصره رفت و با خیانت یکی از همراهانش توسط حاکم بصره محمد بن سلیمان دستگیر شد. حاکم دایی او بود ولی از بیم منصور او را نزد خلیفه فرستاد. پس از‌اینکه منصور دوباره به موسی دست یافت دستور داد تا بر او پانصد ضربه تازیانه زدند. بردباری موسی که بدون هیچ سخن و ناآرامی ضربه‌های تازیانه را تحمل می‌ کرد، شگفتی منصور را برانگیخت و گفت به دزدان وجنایتکاران در تحمل شکنجه حق می‌دهم ولی‌این جوان  که تا به حال خورشید بر او نتابیده چگونه صبرکرد؟
بنا به گزارشی وی در بازگشت از شام به بصره رفت و با خیانت یکی از همراهانش توسط حاکم بصره محمد بن سلیمان دستگیر شد. حاکم دایی او بود ولی از بیم منصور او را نزد خلیفه فرستاد. پس از‌اینکه منصور دوباره به موسی دست یافت دستور داد تا بر او پانصد ضربه تازیانه زدند. بردباری موسی که بدون هیچ سخن و ناآرامی ضربه‌های تازیانه را تحمل می‌ کرد، شگفتی منصور را برانگیخت و گفت به دزدان وجنایتکاران در تحمل شکنجه حق می‌دهم ولی‌این جوان  که تا به حال خورشید بر او نتابیده چگونه صبرکرد؟
موسی گفت‌ای امیر مومنان اگر اهل باطل بر باطلشان صبر می‌کنند پس ما شایسته تریم که در حق بردبار باشیم.  
موسی گفت‌ای امیر مومنان اگر اهل باطل بر باطلشان صبر می‌کنند پس ما شایسته تریم که در حق بردبار باشیم.  
ربیع حاجب منصور که سخنان موسی را شنید به او گفت : من پیش از‌این تو را از نجیبان خاندانت می‌دانستم اما بر خلاف آنچه می‌دانستم می‌بینم که در برابر دشمنت دوست داری که بیشتر شکنجه شوی و آزار بینی. موسی در پاسخ به او گفت : ما ازکسانی هستیم که شدت روزگار بر صبوری و استحکام آنان می‌افزاید.<ref>شرح الأخبار،  القاضی نعمان ، ج‏3، ص:327؛ مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:336‏</ref>   
ربیع حاجب منصور که سخنان موسی را شنید به او گفت: من پیش از‌این تو را از نجیبان خاندانت می‌دانستم اما بر خلاف آنچه می‌دانستم می‌بینم که در برابر دشمنت دوست داری که بیشتر شکنجه شوی و آزار بینی. موسی در پاسخ به او گفت: ما ازکسانی هستیم که شدت روزگار بر صبوری و استحکام آنان می‌افزاید.<ref>شرح الأخبار،  القاضی نعمان ، ج‏3، ص:327؛ مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:336‏</ref>   
در حالیکه ابوالفرج احتمال داده که موسی تا دوره مهدی عباسی در زندان بود یا‌اینکه پس دومین بار که بدست منصور افتاده بود فراری شد و دیگر او را نیافتند. با توجه به گزارش مورخانی چون طبری و ابن عساکر باید گفت او پس از دومین شکنجه به فرمان منصور،  یک روز پیش از قیام محمد به سوی هاشمیه اعزام شد و در راه زندان هاشمیه با کمک گروهی از یاران پسر برادرش محمد نفس زکیه به سرکردگی ابن خضیر از چنگال ماموران رها شد <ref>تاریخ‏ الطبری، ج‏7، ص:558تاریخ مدینة دمشق،  ج‏60،  ص: 444</ref> و پس از همراهی با محمد و ابراهیم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگی و دربدری در سفر حج مهدی عباسی از او امان گرفت و به زندگی طبیعی بازگشت و در بغداد ساکن شد. ‌این احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارش‌های متعددی است که از ادامه زندگی موسی وجود دارد.  
در حالیکه ابوالفرج احتمال داده که موسی تا دوره مهدی عباسی در زندان بود یا‌اینکه پس دومین بار که بدست منصور افتاده بود فراری شد و دیگر او را نیافتند. با توجه به گزارش مورخانی چون طبری و ابن عساکر باید گفت او پس از دومین شکنجه به فرمان منصور،  یک روز پیش از قیام محمد به سوی هاشمیه اعزام شد و در راه زندان هاشمیه با کمک گروهی از یاران پسر برادرش محمد نفس زکیه به سرکردگی ابن خضیر از چنگال ماموران رها شد <ref>تاریخ‏ الطبری، ج‏7، ص:558تاریخ مدینة دمشق،  ج‏60،  ص: 444</ref> و پس از همراهی با محمد و ابراهیم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگی و دربدری در سفر حج مهدی عباسی از او امان گرفت و به زندگی طبیعی بازگشت و در بغداد ساکن شد. ‌این احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارش‌های متعددی است که از ادامه زندگی موسی وجود دارد.  
موسی تا زمان هارون عباسی در بغداد زندگی کرد <ref>تاریخ بغداد ؛ ج‏13 ؛ ص27.</ref> جایگاه موسی و وجهه او رقیبان را به توطئه ضدش وا می‌داشت از جمله عبدالله بن مصعب زبیری که پس از سوگندی  که موسی به او القا کرد بطور ناگهانی از دنیا رفت و رسوا شد. آنچنان که  پس از دفن، بلافاصله جسد زبیری در حالیکه به شدت بوی تعفن می‌داد از قبر بیرون زد و‌این مساله بار دیگر تکرار شد تا‌ایکه در بار سوم تخته‌های ساج را بر بالای جسد گذاشته و سپس خاک را روی آن ریختند تا‌اینکه دفن شد.<ref>مروج‏ الذهب، ج‏3، ص:341؛ شرح مقامات الحریری،  ج‏1،  ص: 293؛</ref>  نظیر‌این حادثه در مورد یحیی بن عبدالله محض نیز نقل شده که به احتمال خطاست و  این ماجرا درباره موسی بن عبدالله صحیح تر به نظر می رسد.<ref>تاریخ‏ الیعقوبى، ج‏2، ص:408</ref>  ع  
موسی تا زمان هارون عباسی در بغداد زندگی کرد <ref>تاریخ بغداد ؛ ج‏13 ؛ ص27.</ref> جایگاه موسی و وجهه او رقیبان را به توطئه ضدش وا می‌داشت از جمله عبدالله بن مصعب زبیری که پس از سوگندی  که موسی به او القا کرد بطور ناگهانی از دنیا رفت و رسوا شد. آنچنان که  پس از دفن، بلافاصله جسد زبیری در حالیکه به شدت بوی تعفن می‌داد از قبر بیرون زد و‌این مساله بار دیگر تکرار شد تا‌ایکه در بار سوم تخته‌های ساج را بر بالای جسد گذاشته و سپس خاک را روی آن ریختند تا‌اینکه دفن شد.<ref>مروج‏ الذهب، ج‏3، ص:341؛ شرح مقامات الحریری،  ج‏1،  ص: 293؛</ref>  نظیر‌این حادثه در مورد یحیی بن عبدالله محض نیز نقل شده که به احتمال خطاست و  این ماجرا درباره موسی بن عبدالله صحیح تر به نظر می رسد.<ref>تاریخ‏ الیعقوبى، ج‏2، ص:408</ref>  ع  
خط ۹۴: خط ۹۴:
.  
.  
حسن را زبان گویای اهل بیت خوانده اند. <ref>التذکرة الحمدونیة؛  ج‏4؛  ص31‏</ref>   
حسن را زبان گویای اهل بیت خوانده اند. <ref>التذکرة الحمدونیة؛  ج‏4؛  ص31‏</ref>   
بلاذری او را دارای جلالت و بزرگی  توصیف می‌کند. <ref>أنساب الأشراف،  البلاذری ج‏3؛ص : 89</ref>  
بلاذری او را دارای جلالت و بزرگی  توصیف می‌کند. <ref>أنساب الأشراف،  البلاذری ج‏3؛ص: 89</ref>  
بیشتر سادات حسنی ازجمله حسن مثلث به عقاید زیدیه گرایش داشتند،  چنانکه ابوالفرج درباره او تصریح می‌کند . <ref>مقاتل‏الطالبیین، ص:171</ref>  اما نکته خاصی که زائد بر موارد دیگر ذکر شده،  روایت‌هایی است که انحراف اعتقاید حسن مثلث را بیان می کندامادر نقد ‌این روایت‌ها باید به ضعف سندی آنان اشاره کرد <ref>معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال،  ج‌5،  ص: 288</ref>  و تنها چیزی که از‌این روایات به قرینه روایات دیگر قابل استفاده است،  مشکل اعتقادیی است که حسن بن حسن مانند بسیاری از خاندانش داشت.  
بیشتر سادات حسنی ازجمله حسن مثلث به عقاید زیدیه گرایش داشتند،  چنانکه ابوالفرج درباره او تصریح می‌کند . <ref>مقاتل‏الطالبیین، ص:171</ref>  اما نکته خاصی که زائد بر موارد دیگر ذکر شده،  روایت‌هایی است که انحراف اعتقاید حسن مثلث را بیان می کندامادر نقد ‌این روایت‌ها باید به ضعف سندی آنان اشاره کرد <ref>معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال،  ج‌5،  ص: 288</ref>  و تنها چیزی که از‌این روایات به قرینه روایات دیگر قابل استفاده است،  مشکل اعتقادیی است که حسن بن حسن مانند بسیاری از خاندانش داشت.  
براساس روایت دیگری حسن مثلث به شیعیان ائمه  به دلیل  توجهشان به امامان معصوم شکایت و گله داشته و آن را جفا در حق خود می‌دیده  است.  <ref>رجال الکشی،  ص: 360ا</ref>و به همراه سایر افراد خاندانش مدتی پس از زندانی شدن عبدالله در مدینه به همراه او زندانی و سپس همه با هم به زندان هاشمیه منتقل شدند. در مدتی که عبدالله به تنهایی زندانی شده بود،  حسن بسیار غمگین و آزرده بود به گونه‌ای که قسم خورد تا وقتی که عبدالله در آن حالت قرار دارد نه بر خود روغنی بزند و نه سرمه‌ای بکشد و نه لباس نرمی بپوشد و نه غذای گوارایی بخورد.  <ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی،  ص : 171‏</ref> او از غم برادر موهایش را رنگ نکرد و برادرش ابراهیم را به خاطر پرداختن به کارهای جاری زندگی سرزنش کرد و برای همدری با برادر لباس‌های خشن می‌پوشید و با او نامه نگاری می‌کرد. هرگاه نامه او به تاخیر می‌افتاد عبدالله پیام می‌داد که من و فرزندانم اسیر و فراری هستیم ولی تو و فرزندانت در خانه‌های خودایمن نشسته‌اید اگر نمی توانید مرا یاری دهید لااقل با نوشتن نامه مرا تسلی دهید وقتی‌این پیام‌های عبدالله به حسن می‌رسید گریه می‌کرد و می‌گفت : به فدای ابو محمد که او هنوز مردم را برای امامان جمع می‌کند. <ref>الکامل فی التاریخ،  ابن الأثیر ، ج‏5، ص:523 ؛ مقاتل‏الطالبیین، ص:172 ‌</ref>این روند ادامه داشت تا ‌اینکه منصور به توصیه عبدالعزیز بن سعید که او را از شورش دیگر سادات حسنی برحذر داشته بود،  همه خاندان حسنی را به زندان انداخت. <ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی،  ص : 171</ref>  او به همراه سه فرزندش علی و عبدالله و عباس در زندان هاشمیه زندانی شد. <ref>المجدی،  ابن الصوفی ؛ 254</ref>  او در زندان بر جنازه برادرش عبدالله نماز خواند.  
براساس روایت دیگری حسن مثلث به شیعیان ائمه  به دلیل  توجهشان به امامان معصوم شکایت و گله داشته و آن را جفا در حق خود می‌دیده  است.  <ref>رجال الکشی،  ص: 360ا</ref>و به همراه سایر افراد خاندانش مدتی پس از زندانی شدن عبدالله در مدینه به همراه او زندانی و سپس همه با هم به زندان هاشمیه منتقل شدند. در مدتی که عبدالله به تنهایی زندانی شده بود،  حسن بسیار غمگین و آزرده بود به گونه‌ای که قسم خورد تا وقتی که عبدالله در آن حالت قرار دارد نه بر خود روغنی بزند و نه سرمه‌ای بکشد و نه لباس نرمی بپوشد و نه غذای گوارایی بخورد.  <ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی،  ص: 171‏</ref> او از غم برادر موهایش را رنگ نکرد و برادرش ابراهیم را به خاطر پرداختن به کارهای جاری زندگی سرزنش کرد و برای همدری با برادر لباس‌های خشن می‌پوشید و با او نامه نگاری می‌کرد. هرگاه نامه او به تاخیر می‌افتاد عبدالله پیام می‌داد که من و فرزندانم اسیر و فراری هستیم ولی تو و فرزندانت در خانه‌های خودایمن نشسته‌اید اگر نمی توانید مرا یاری دهید لااقل با نوشتن نامه مرا تسلی دهید وقتی‌این پیام‌های عبدالله به حسن می‌رسید گریه می‌کرد و می‌گفت: به فدای ابو محمد که او هنوز مردم را برای امامان جمع می‌کند. <ref>الکامل فی التاریخ،  ابن الأثیر ، ج‏5، ص:523 ؛ مقاتل‏الطالبیین، ص:172 ‌</ref>این روند ادامه داشت تا ‌اینکه منصور به توصیه عبدالعزیز بن سعید که او را از شورش دیگر سادات حسنی برحذر داشته بود،  همه خاندان حسنی را به زندان انداخت. <ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی،  ص: 171</ref>  او به همراه سه فرزندش علی و عبدالله و عباس در زندان هاشمیه زندانی شد. <ref>المجدی،  ابن الصوفی ؛ 254</ref>  او در زندان بر جنازه برادرش عبدالله نماز خواند.  
به گزارش ابوالفرج و شیخ طوسی وفات حسن را قبل از وفات برادرش در 68 سالگی و در ماه ذی القعده سال 145 در زندان هاشمیه پیش از وفات برادرش عبدالله محض رخداد. <ref>رجال الطوسی،  ص: 130؛ مقاتل‏الطالبیین، ص:172</ref>  
به گزارش ابوالفرج و شیخ طوسی وفات حسن را قبل از وفات برادرش در 68 سالگی و در ماه ذی القعده سال 145 در زندان هاشمیه پیش از وفات برادرش عبدالله محض رخداد. <ref>رجال الطوسی،  ص: 130؛ مقاتل‏الطالبیین، ص:172</ref>  
خاندان حسن مثلث  
خاندان حسن مثلث  
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
به نقل ابوالفرج،  سفاح به پدر علی (حسن مثلث چشمه‏اى)در «ذو خشب» کشیده بود و نام آن چشمه «چشمه‏ى مروان» ‏بود. ‏حسن پسرش على را گاه و بیگاه  برای سر کشى آن مزرعه می‌فرستاد. ‏
به نقل ابوالفرج،  سفاح به پدر علی (حسن مثلث چشمه‏اى)در «ذو خشب» کشیده بود و نام آن چشمه «چشمه‏ى مروان» ‏بود. ‏حسن پسرش على را گاه و بیگاه  برای سر کشى آن مزرعه می‌فرستاد. ‏
على از پدرش اطاعت می‌کرد و به‌سرکشى آنجا می‌رفت اما برای احتیاط در حلال و حرام آب آشامیدنى را از مدینه با خودش می‌برد ولی آب از چشمه‏ى مروان نمی نوشید.<ref>المجدی،  ابن الصوفی ، ص:254 ‏</ref>  
على از پدرش اطاعت می‌کرد و به‌سرکشى آنجا می‌رفت اما برای احتیاط در حلال و حرام آب آشامیدنى را از مدینه با خودش می‌برد ولی آب از چشمه‏ى مروان نمی نوشید.<ref>المجدی،  ابن الصوفی ، ص:254 ‏</ref>  
درباره حضور قلب او در نماز گفته شده : در حالیکه در راه مکه نماز می‌گذاشت. ‏ناگهان یک افعى به‌سوى سجاده‏اش پیش رفت و از لباسش بیرون آمد ولی او همچنان به‌نماز ایستاده بود تا پس از چند دقیقه  آن افعى از گریبانش سر در آورد و راه خود گرفت و رفت. ‏على بن حسن در طى این مدت که افعى در پیراهنش مى‏لولید نه تنها نمازش را نبرید و ‏اضطراب و هراس نشان نداد بلکه آثار اضطراب و پریشانی نیز در چهره‏اش دیده نشد. <ref>‏الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان،  ص: 127</ref>   
درباره حضور قلب او در نماز گفته شده: در حالیکه در راه مکه نماز می‌گذاشت. ‏ناگهان یک افعى به‌سوى سجاده‏اش پیش رفت و از لباسش بیرون آمد ولی او همچنان به‌نماز ایستاده بود تا پس از چند دقیقه  آن افعى از گریبانش سر در آورد و راه خود گرفت و رفت. ‏على بن حسن در طى این مدت که افعى در پیراهنش مى‏لولید نه تنها نمازش را نبرید و ‏اضطراب و هراس نشان نداد بلکه آثار اضطراب و پریشانی نیز در چهره‏اش دیده نشد. <ref>‏الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان،  ص: 127</ref>   
علی در آغاز با سایر برادران و برادر زادگانش در مدینه دستگیر نشد. علت استثنا شدن علی از دستگیری مشخص نیست، ممکن است عباسیان با شناختی که نسبت به خلق و خوی او داشتند ابتدا از وی چشم پوشیدند یا  به سبب گوشه نشینی و عبادتش یا هردلیل دیگر بر وی دست نیافته بودند که این احتمال دوم با توجه به  نوع برخورد حاکم مدینه قویتر به نظر می رسد.
علی در آغاز با سایر برادران و برادر زادگانش در مدینه دستگیر نشد. علت استثنا شدن علی از دستگیری مشخص نیست، ممکن است عباسیان با شناختی که نسبت به خلق و خوی او داشتند ابتدا از وی چشم پوشیدند یا  به سبب گوشه نشینی و عبادتش یا هردلیل دیگر بر وی دست نیافته بودند که این احتمال دوم با توجه به  نوع برخورد حاکم مدینه قویتر به نظر می رسد.
عیسى بن عبداللَّه از پدرش روایت می‌کند:‏که ریاح بن مره،  حاکم مدینه که در آن وقت، زندانبانی آنان را نیز در دار مروان عهده دار بود، پس از نماز صبح من و قدامة بن موسى را به حضور می طلبید و با ما ‏ساعتى به گفتگو می‌نشست. ‏یک روز که مثل همیشه صبحگاهان با هم نشسته بوده و  صحبت می کردیم. مردى پشمینه پوش از در آمد و ‏ریاح کارش را پرسید.آن مرد گفت:« می‌خواهم با خانواده‏ام در زندان بسر ببرم. مرا هم زندانى کنید.» ‏او على بن الحسن بود. ‏
عیسى بن عبداللَّه از پدرش روایت می‌کند:‏که ریاح بن مره،  حاکم مدینه که در آن وقت، زندانبانی آنان را نیز در دار مروان عهده دار بود، پس از نماز صبح من و قدامة بن موسى را به حضور می طلبید و با ما ‏ساعتى به گفتگو می‌نشست. ‏یک روز که مثل همیشه صبحگاهان با هم نشسته بوده و  صحبت می کردیم. مردى پشمینه پوش از در آمد و ‏ریاح کارش را پرسید.آن مرد گفت:« می‌خواهم با خانواده‏ام در زندان بسر ببرم. مرا هم زندانى کنید.» ‏او على بن الحسن بود. ‏
خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:
==خاندان ابراهیم==  
==خاندان ابراهیم==  
همسران ابراهیم جز رمیحه(ذبیحه) که از تیره بنی مخزوم قریش و آزاد بود،  بقیه کنیز بودند،  به نام های: عابده،  خریده،  عالیه(عافیه)،  مذهبه. ابراهیم غمر از خود یازده فرزند برجای گذاشت که نسلش فقط ازیکی از آنان به نام اسماعیل دیباج باقیماند.  برخی برای او هفت پسر و پنج دختر ثبت کرده اند. که عبارتند از:
همسران ابراهیم جز رمیحه(ذبیحه) که از تیره بنی مخزوم قریش و آزاد بود،  بقیه کنیز بودند،  به نام های: عابده،  خریده،  عالیه(عافیه)،  مذهبه. ابراهیم غمر از خود یازده فرزند برجای گذاشت که نسلش فقط ازیکی از آنان به نام اسماعیل دیباج باقیماند.  برخی برای او هفت پسر و پنج دختر ثبت کرده اند. که عبارتند از:
رقیه : نام مادر وی ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بودند.  ؛  همسر عموزاده اش ابراهیم بن عبدالله محض؛ خدیجه: مادر وی نیز همان ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بود.؛ حسنه؛ فاطمه؛  ام‌اسحاق.  یعقوب: از رمیحه دختر عبدالله بن ابی امیه مخزومی بود. که در کودکی درگذشت؛  محمداکبر؛  محمد دیباج اصغر: وی را از‌این رو به محمد دیباج می‌خواندند که فرد زیبایی بود.  ‏آنچنانکه دسته دسته به تماشاى محمد بن ابراهیم مى‏آمدند. مادر او أم ولد(کنیز) بود که به نام عالیه(عافیه) خوانده می‌شد.  مرقد محمد دیباج که به شیوه‌ای وحشیانه توسط منصور شهید شد در هاشمیه است.   
رقیه: نام مادر وی ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بودند.  ؛  همسر عموزاده اش ابراهیم بن عبدالله محض؛ خدیجه: مادر وی نیز همان ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بود.؛ حسنه؛ فاطمه؛  ام‌اسحاق.  یعقوب: از رمیحه دختر عبدالله بن ابی امیه مخزومی بود. که در کودکی درگذشت؛  محمداکبر؛  محمد دیباج اصغر: وی را از‌این رو به محمد دیباج می‌خواندند که فرد زیبایی بود.  ‏آنچنانکه دسته دسته به تماشاى محمد بن ابراهیم مى‏آمدند. مادر او أم ولد(کنیز) بود که به نام عالیه(عافیه) خوانده می‌شد.  مرقد محمد دیباج که به شیوه‌ای وحشیانه توسط منصور شهید شد در هاشمیه است.   
==5. داود بن حسن مثنی==
==5. داود بن حسن مثنی==
ابو سلیمان داود بن حسن مثنی برادر رضاعی (شیری) امام صادق(ع) محدثی امامی و معظم و ممدوح وبود  
ابو سلیمان داود بن حسن مثنی برادر رضاعی (شیری) امام صادق(ع) محدثی امامی و معظم و ممدوح وبود  
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:
داود مسئولیت اداره اوقاف امیرمومنان را از طرف برادرش عبدالله محض عهده دار بود و به همراه برادران و فرزندانش به زندان هاشمیه محبوس شد. اما پس از توسل و دعایی که مادرش با تعلیم امام صادق (ع) انجام داد ( و اکنون با نام اعمال ام داود مشهور است) به شکلی خاص و معجزه آسا از زندان آزاد شدند، براساس این روایت  که سید بن طاوس که خود از نسل داود است نقل کرده، داود تا ماه رجب سال 146 یعنی اولین رجب پس از قیام محمد و ابراهیم در زندان منصور بود .  نقل شده که داود در شصت سالگی در مدینه از دنیا رفت.  ولی گزارش مسعودی دیگری از مرگ داود در زندان هاشمیه خبر می‌دهد که پس از‌اینکه جسد اسماعیل بن حسن که مدتی مرده بود در زندان رها شد تا متلاشی گشت، داود از هوش رفت و همانجا وفات کرد.  اما این گزارش مسعودی با روایات زنده ماندن اسماعیل بن حسن و داود بن حسن ناسازگار است و قابل پذیرش نیست.
داود مسئولیت اداره اوقاف امیرمومنان را از طرف برادرش عبدالله محض عهده دار بود و به همراه برادران و فرزندانش به زندان هاشمیه محبوس شد. اما پس از توسل و دعایی که مادرش با تعلیم امام صادق (ع) انجام داد ( و اکنون با نام اعمال ام داود مشهور است) به شکلی خاص و معجزه آسا از زندان آزاد شدند، براساس این روایت  که سید بن طاوس که خود از نسل داود است نقل کرده، داود تا ماه رجب سال 146 یعنی اولین رجب پس از قیام محمد و ابراهیم در زندان منصور بود .  نقل شده که داود در شصت سالگی در مدینه از دنیا رفت.  ولی گزارش مسعودی دیگری از مرگ داود در زندان هاشمیه خبر می‌دهد که پس از‌اینکه جسد اسماعیل بن حسن که مدتی مرده بود در زندان رها شد تا متلاشی گشت، داود از هوش رفت و همانجا وفات کرد.  اما این گزارش مسعودی با روایات زنده ماندن اسماعیل بن حسن و داود بن حسن ناسازگار است و قابل پذیرش نیست.
هنگامیکه منصور عباسی عبدالله بن حسن و گروهی از خویشانش را در زندان هاشمیه به زندان انداخت و پسران عبدالله یعنی محمد و ابراهیم را کشبت. داود را نیز دستگیر کرد و او را به نیز با غل و زنجیر به عراق(زندان هاشمیه کوفه) برد.
هنگامیکه منصور عباسی عبدالله بن حسن و گروهی از خویشانش را در زندان هاشمیه به زندان انداخت و پسران عبدالله یعنی محمد و ابراهیم را کشبت. داود را نیز دستگیر کرد و او را به نیز با غل و زنجیر به عراق(زندان هاشمیه کوفه) برد.
مادر داود نقل می کند: پس از دستگیری داود مدتی از او خبر نداشتم و دائم به درگاه خدا برای نجاتش دعا و زاری می کردن و از برادران متدین و اهل عبادت  خود می خواستم تا برای نجات او دعا کنند ولی اجابتی در دعای خود نمی دیدم. روزی به عیادت امام صادق(ع) که بیمار شده بود رفتم و از حال ایشان جویا شدمو برای سلامتی آن حضرت که، دعا کردم.آن حضرت نیز از داو احوال پرسی کرد و من که در کودکی به آن حضرت  شیر داده بودم، گفتم:«آقای من داود کجاست؟‌! زمان زیادی است که از من جدا شده و در عراق زندانی است. ایشان فرمود : «چرا دعای استفتاح نمی خوانی  که درهای آسمان با آن گشوده می شود و صاحبش همان لحظه اجابت را می یابد و خداوند پاداشی کمتر از بهشت برای صاحبش ندارد .؟»عرض کردم :«ای پسر راستگویان این دعا چگونه است؟»فرمود:«ای مادر داود ماه رجب نزدیک شده که ماهی است که دعا در آن قبول می‌شود .سه روز ایام البیض (13؛14 ؛15) را روزه بگیر و ردر پانزدهم به هنگام ظهر غسل کن و هشت رکعت نماز بخوان و در آن قنوت ها و رکوع و سجود ها را به نحو خوب و کامل ادا کن،سپس نماز ظهر را بخوان و بعد از آن دو رکعیت دیگر نماز بخوان و پس از این دو رکعت صدبار بگو«یا قاضی الحاجات»سپس هشت رکعت نماز بخوان و در هر رکعت بعد از حمد سه سوره توحید و یکبار سوره کوثر بخوان و سپس نماز عصر را بگزار و باید لباست به هنگام نماز لباس پاکیزه ای باشد و سعی کن با کسی دراین مدت سخن نگویی.پس از نماز عصردر حالیکه پاکیزه ترین لباس هایت را پوشیده ای در خانه ای پاکیزه بر حصیری پاک بنشین و تلاش کن  تا با کسی هم سخن نشوی.سپس رو به قبله کن و سوره حمد صدبار و توحید صدبار و آیه الکرسی را دهبار بخوان و سپس سوره های انعام و بنین اسرائیل و کهف و لقمان و یس و صافات و حم سجده  را تا آخر حم عسق و حم دخان و فتح و واقعه و سوره ملک و قلم و سوره انشقاق را تا آخر قرآن بخوان و اگر نمی توانی از روی قرآن بخوانی، هزار مرتبه سوره توحید بخوان و پس ازآن دعایی را بخوان و سربه سجده بگذار و.... ام داود می‌گوید:متن دستورالعملی که آن حضرت داده بود، نوشتم و صبرکردم تا ماه رجب رسید، پس از انجام دستور العملی که امام به من آموخته بود همان شب خوابیدم و در خواب پیامبراکرم و انبیاء الهی را و ملائکه را دیدم که می‌فرمود مژده بادت‌ای ام داود که همه‌این افرادی که می‌بینی برای حاجتت شفاعت کرده اند و به تو بشارت روا شدن نیازت را می‌دهند و خداوند تو را و فرزندت را حفظ می‌کند و او را به تو باز می‌گرداند. ام داود می‌گوید وقتی بیدار شدم،  تنها به اندازه طی شدن مسافت میان مدینه و عراق برای یک سوار چابک انتظار کشیدم تا‌اینکه داود بن حسن نزدم آمد و از حالش پرسیدم و او گفت: در زندان در تنگ ترین سلول ها و سنگین ترین غل و زنجیر ها بودم تا روز نیمه شعبان،  هنگامیکه شب شد در خواب دیدم که گویا زمین برای من نگهداشته شده و تو را بر روی حصیری که بر آن نماز می‌خوانی دیدم که مردانی در کنارت هستند که سرهایشان در آسمان و پاهایشان بر زمین است و تسبیح خدا می‌گویند. یکی از آنان که صورتی نیکو و لباسی پاکیزه و بوی خوشی داشت و خیال کردم جدم رسول الله است به من گفت : مژده‌ای پسر پیرزن نیکوکار که خدا دعای مادرت را در حق تو اجابت کرد. هنگامیکه بیدار شدم قاصدان منصور عباسی در دل شب بردر زندان بودند که دستور او را مبنی بر آزاد کردن من و نیکی کردن به من ابلاغ کردند و ده هزار درهم نقره به من دادند و سوار شتری تندرو کردند تا به سرعت به مدینه برسم.  
مادر داود نقل می کند: پس از دستگیری داود مدتی از او خبر نداشتم و دائم به درگاه خدا برای نجاتش دعا و زاری می کردن و از برادران متدین و اهل عبادت  خود می خواستم تا برای نجات او دعا کنند ولی اجابتی در دعای خود نمی دیدم. روزی به عیادت امام صادق(ع) که بیمار شده بود رفتم و از حال ایشان جویا شدمو برای سلامتی آن حضرت که، دعا کردم.آن حضرت نیز از داو احوال پرسی کرد و من که در کودکی به آن حضرت  شیر داده بودم، گفتم:«آقای من داود کجاست؟‌! زمان زیادی است که از من جدا شده و در عراق زندانی است. ایشان فرمود: «چرا دعای استفتاح نمی خوانی  که درهای آسمان با آن گشوده می شود و صاحبش همان لحظه اجابت را می یابد و خداوند پاداشی کمتر از بهشت برای صاحبش ندارد .؟»عرض کردم:«ای پسر راستگویان این دعا چگونه است؟»فرمود:«ای مادر داود ماه رجب نزدیک شده که ماهی است که دعا در آن قبول می‌شود .سه روز ایام البیض (13؛14 ؛15) را روزه بگیر و ردر پانزدهم به هنگام ظهر غسل کن و هشت رکعت نماز بخوان و در آن قنوت ها و رکوع و سجود ها را به نحو خوب و کامل ادا کن،سپس نماز ظهر را بخوان و بعد از آن دو رکعیت دیگر نماز بخوان و پس از این دو رکعت صدبار بگو«یا قاضی الحاجات»سپس هشت رکعت نماز بخوان و در هر رکعت بعد از حمد سه سوره توحید و یکبار سوره کوثر بخوان و سپس نماز عصر را بگزار و باید لباست به هنگام نماز لباس پاکیزه ای باشد و سعی کن با کسی دراین مدت سخن نگویی.پس از نماز عصردر حالیکه پاکیزه ترین لباس هایت را پوشیده ای در خانه ای پاکیزه بر حصیری پاک بنشین و تلاش کن  تا با کسی هم سخن نشوی.سپس رو به قبله کن و سوره حمد صدبار و توحید صدبار و آیه الکرسی را دهبار بخوان و سپس سوره های انعام و بنین اسرائیل و کهف و لقمان و یس و صافات و حم سجده  را تا آخر حم عسق و حم دخان و فتح و واقعه و سوره ملک و قلم و سوره انشقاق را تا آخر قرآن بخوان و اگر نمی توانی از روی قرآن بخوانی، هزار مرتبه سوره توحید بخوان و پس ازآن دعایی را بخوان و سربه سجده بگذار و.... ام داود می‌گوید:متن دستورالعملی که آن حضرت داده بود، نوشتم و صبرکردم تا ماه رجب رسید، پس از انجام دستور العملی که امام به من آموخته بود همان شب خوابیدم و در خواب پیامبراکرم و انبیاء الهی را و ملائکه را دیدم که می‌فرمود مژده بادت‌ای ام داود که همه‌این افرادی که می‌بینی برای حاجتت شفاعت کرده اند و به تو بشارت روا شدن نیازت را می‌دهند و خداوند تو را و فرزندت را حفظ می‌کند و او را به تو باز می‌گرداند. ام داود می‌گوید وقتی بیدار شدم،  تنها به اندازه طی شدن مسافت میان مدینه و عراق برای یک سوار چابک انتظار کشیدم تا‌اینکه داود بن حسن نزدم آمد و از حالش پرسیدم و او گفت: در زندان در تنگ ترین سلول ها و سنگین ترین غل و زنجیر ها بودم تا روز نیمه شعبان،  هنگامیکه شب شد در خواب دیدم که گویا زمین برای من نگهداشته شده و تو را بر روی حصیری که بر آن نماز می‌خوانی دیدم که مردانی در کنارت هستند که سرهایشان در آسمان و پاهایشان بر زمین است و تسبیح خدا می‌گویند. یکی از آنان که صورتی نیکو و لباسی پاکیزه و بوی خوشی داشت و خیال کردم جدم رسول الله است به من گفت: مژده‌ای پسر پیرزن نیکوکار که خدا دعای مادرت را در حق تو اجابت کرد. هنگامیکه بیدار شدم قاصدان منصور عباسی در دل شب بردر زندان بودند که دستور او را مبنی بر آزاد کردن من و نیکی کردن به من ابلاغ کردند و ده هزار درهم نقره به من دادند و سوار شتری تندرو کردند تا به سرعت به مدینه برسم.  
ام داود می‌گوید نزد امام صادق رفتم و امام فرمود: منصور عباسی امیرمومنان علی را در خواب دید که به او فرمود: پسرم را آزاد کن و الا تو را در آتش می‌اندازم و دید انگار که زیر پایش آتش است. در‌این حالت منصور نگران بیدار شد. ام داود می‌گوید به امام صادق گفتم:ای آقای من آیا ‌این دعا را در غیر ماه رجب نیز می‌توان خواند؟ فرمود:بله در روز عرفه و اگر‌این عرفه در روز جمعه بود،  صاحبش از‌این دعا فارغ نمی‌شود مگر‌اینکه خداوند او را بیامرزد و درهر ماه دیگر نیز اگر بخواهد‌این دعا را بخواند در‌ایام البیض روزه بگیرد و همانگونه که گفتم‌این اعمال را انجام دهد.   
ام داود می‌گوید نزد امام صادق رفتم و امام فرمود: منصور عباسی امیرمومنان علی را در خواب دید که به او فرمود: پسرم را آزاد کن و الا تو را در آتش می‌اندازم و دید انگار که زیر پایش آتش است. در‌این حالت منصور نگران بیدار شد. ام داود می‌گوید به امام صادق گفتم:ای آقای من آیا ‌این دعا را در غیر ماه رجب نیز می‌توان خواند؟ فرمود:بله در روز عرفه و اگر‌این عرفه در روز جمعه بود،  صاحبش از‌این دعا فارغ نمی‌شود مگر‌اینکه خداوند او را بیامرزد و درهر ماه دیگر نیز اگر بخواهد‌این دعا را بخواند در‌ایام البیض روزه بگیرد و همانگونه که گفتم‌این اعمال را انجام دهد.   
خاندان و نسل داود
خاندان و نسل داود
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش