امام صادق پایه‌گذار علوم و حوزه‌های اسلامی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مى‏کردند' به 'می‌کردند'
جز (جایگزینی متن - 'مى‏دانستند' به 'می‌دانستند')
جز (جایگزینی متن - 'مى‏کردند' به 'می‌کردند')
خط ۱۶: خط ۱۶:




این ملل مختلف که آمدند، خود به خود اختلاف ملل و اختلاف نژادها زمینه را براى اینکه افکار تبادل شود فراهم کرد؛ و اینها هم که مسلمان شده بودند مى‏خواستند بیشتر از ماهیت اسلام سر درآورند؛ اعراب آن قدرها تعمق و تدبر و کاوش در قرآن نمى‏کردند، ولى ملت‌هاى دیگر آن‏چنان در اطراف قرآن و مسائل مربوط به آن کاوش مى‏کردند که حد نداشت، روى کلمه به کلمه قرآن فکر و حساب مى‏کردند.
این ملل مختلف که آمدند، خود به خود اختلاف ملل و اختلاف نژادها زمینه را براى اینکه افکار تبادل شود فراهم کرد؛ و اینها هم که مسلمان شده بودند مى‏خواستند بیشتر از ماهیت اسلام سر درآورند؛ اعراب آن قدرها تعمق و تدبر و کاوش در قرآن نمی‌کردند، ولى ملت‌هاى دیگر آن‏چنان در اطراف قرآن و مسائل مربوط به آن کاوش می‌کردند که حد نداشت، روى کلمه به کلمه قرآن فکر و حساب می‌کردند.


==جنگ عقاید==
==جنگ عقاید==
خط ۲۲: خط ۲۲:
در این زمان، ما مى‏بینیم که یک مرتبه بازار جنگ عقاید داغ مى‏شود و چگونه داغ مى‏شود! اولًا در زمینه خود تفسیر قرآن و قرائت آیات قرآنى بحثهایى شروع مى‏شود.
در این زمان، ما مى‏بینیم که یک مرتبه بازار جنگ عقاید داغ مى‏شود و چگونه داغ مى‏شود! اولًا در زمینه خود تفسیر قرآن و قرائت آیات قرآنى بحثهایى شروع مى‏شود.


طبقه‏ اى به وجود آمد به نام «قُرّاء» یعنى کسانى که قرآن را قرائت مى‏کردند و کلمات قرآن را به طرز صحیحى به مردم مى‏آموختند. (مثل امروز نبوده که قرآن به این شکل چاپ شده باشد.) یکى مى‏گفت من قرائت مى‏کنم و قرائت خودم را روایت مى‏کنم از فلان کس از فلان کس از فلان صحابى پیغمبر، که اغلب اینها به حضرت امیر مى‏رسند.
طبقه‏ اى به وجود آمد به نام «قُرّاء» یعنى کسانى که قرآن را قرائت می‌کردند و کلمات قرآن را به طرز صحیحى به مردم مى‏آموختند. (مثل امروز نبوده که قرآن به این شکل چاپ شده باشد.) یکى مى‏گفت من قرائت مى‏کنم و قرائت خودم را روایت مى‏کنم از فلان کس از فلان کس از فلان صحابى پیغمبر، که اغلب اینها به حضرت امیر مى‏رسند.




دیگرى مى‏گفت من [قرائت خودم را روایت مى‏کنم‏] از فلان کس از فلان کس از فلان کس. مى‏آمدند در مساجد مى‏نشستند و به دیگران تعلیم قرائت مى‏دادند، و غیر عربها بیشتر در حلقات این مساجد شرکت مى‏کردند، چون غیر عربها بودند که با زبان عربى آشنایى درستى نداشتند و علاقه وافرى به یاد گرفتن قرآن داشتند. یک استاد قرائت مى‏آمد در مسجد مى‏نشست و عده زیادى جمع می‌شدندکه از او قرائت بیاموزند.
دیگرى مى‏گفت من [قرائت خودم را روایت مى‏کنم‏] از فلان کس از فلان کس از فلان کس. مى‏آمدند در مساجد مى‏نشستند و به دیگران تعلیم قرائت مى‏دادند، و غیر عربها بیشتر در حلقات این مساجد شرکت می‌کردند، چون غیر عربها بودند که با زبان عربى آشنایى درستى نداشتند و علاقه وافرى به یاد گرفتن قرآن داشتند. یک استاد قرائت مى‏آمد در مسجد مى‏نشست و عده زیادى جمع می‌شدندکه از او قرائت بیاموزند.
احیاناً اختلاف قرائتى هم پیدا مى‏شد.
احیاناً اختلاف قرائتى هم پیدا مى‏شد.


خط ۴۲: خط ۴۲:




از همه اینها داغ‏تر- نه مهم‏تر- بحثهاى کلامى بود. از همان قرن اول طبقه‏اى به نام «متکلّم» پیدا شدند، که این تعبیرات را در کلمات امام صادق مى‏بینیم و حتى به بعضى از شاگردانشان مى‏فرمایند: «این متکلمین را بگویید بیایند.» متکلمین در اصول عقاید و مسائل اصولى بحث مى‏کردند: درباره خدا، درباره صفات خدا، درباره آیاتى از قرآن که مربوط به خداست؛ آیا فلان صفت خدا عین ذات اوست یا غیر ذات اوست؟
از همه اینها داغ‏تر- نه مهم‏تر- بحثهاى کلامى بود. از همان قرن اول طبقه‏اى به نام «متکلّم» پیدا شدند، که این تعبیرات را در کلمات امام صادق مى‏بینیم و حتى به بعضى از شاگردانشان مى‏فرمایند: «این متکلمین را بگویید بیایند.» متکلمین در اصول عقاید و مسائل اصولى بحث می‌کردند: درباره خدا، درباره صفات خدا، درباره آیاتى از قرآن که مربوط به خداست؛ آیا فلان صفت خدا عین ذات اوست یا غیر ذات اوست؟




آیا حادث است یا قدیم؟ درباره نبوت و حقیقت وحى بحث مى‏کردند، درباره شیطان بحث مى‏کردند، درباره توحید و ثنویّت بحث مى‏کردند، درباره اینکه آیا عمل رکن ایمان است که اگر عمل نبود ایمانى نیست، یا اینکه عمل در ایمان دخالتى ندارد بحث مى‏کردند، درباره قضا و قدر بحث مى‏کردند، درباره جبر و اختیار بحث مى‏کردند. یک بازار فوق‏العاده داغى متکلمین به وجود آورده بودند.
آیا حادث است یا قدیم؟ درباره نبوت و حقیقت وحى بحث می‌کردند، درباره شیطان بحث می‌کردند، درباره توحید و ثنویّت بحث می‌کردند، درباره اینکه آیا عمل رکن ایمان است که اگر عمل نبود ایمانى نیست، یا اینکه عمل در ایمان دخالتى ندارد بحث می‌کردند، درباره قضا و قدر بحث می‌کردند، درباره جبر و اختیار بحث می‌کردند. یک بازار فوق‏العاده داغى متکلمین به وجود آورده بودند.




خط ۵۴: خط ۵۴:




اینها یک روش خشکه‏مقدسى عجیبى پیشنهاد مى‏کردند و می‌گفتند اسلام نیز همین را مى‏گوید و همین، یک زاهدمآبى غیر قابل تحملى!.
اینها یک روش خشکه‏مقدسى عجیبى پیشنهاد می‌کردند و می‌گفتند اسلام نیز همین را مى‏گوید و همین، یک زاهدمآبى غیر قابل تحملى!.


خوارج و مُرجئه نیز هر یک نحله‏ اى بودند.
خوارج و مُرجئه نیز هر یک نحله‏ اى بودند.
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:




شبلى نعمان در تاریخ علم کلام مى‏نویسد احدى نمى‏توانست با أبوالهذیل مباحثه کند و او از تنها کسى که مى‏ترسید هشام بن الحکم بود. نَظّام که او را از نوابغ روزگار شمرده‏اند و نظریاتى داشته که امروز با نظریات جدید منطبق است (مثلًا در باب رنگ و بو معتقد است که رنگ و بو از جسم مستقل است، یعنى رنگ و بو آن‏طور که خیال مى‏کردند عرضى است براى جسم، عرضى براى جسم نیست؛ مخصوصاً در باب بو معتقد است که بو یک چیزى است که در فضا پخش مى‏شود) شاگرد هشام بوده (و نوشته‏اند که این رأى را از هشام بن الحکم گرفت) و هشام بن الحکم خودش شاگردى از شاگردان امام صادق است.
شبلى نعمان در تاریخ علم کلام مى‏نویسد احدى نمى‏توانست با أبوالهذیل مباحثه کند و او از تنها کسى که مى‏ترسید هشام بن الحکم بود. نَظّام که او را از نوابغ روزگار شمرده‏اند و نظریاتى داشته که امروز با نظریات جدید منطبق است (مثلًا در باب رنگ و بو معتقد است که رنگ و بو از جسم مستقل است، یعنى رنگ و بو آن‏طور که خیال می‌کردند عرضى است براى جسم، عرضى براى جسم نیست؛ مخصوصاً در باب بو معتقد است که بو یک چیزى است که در فضا پخش مى‏شود) شاگرد هشام بوده (و نوشته‏اند که این رأى را از هشام بن الحکم گرفت) و هشام بن الحکم خودش شاگردى از شاگردان امام صادق است.


حال، شما از مجموع اینها ببینید چه زمینه‏اى از نظر فرهنگى براى امام صادق فراهم بود و امام استفاده کرد، زمینه‏اى که نه قبلش براى هیچ امامى فراهم بود و نه بعدش به آن اندازه فراهم شد. به مقدار کمى براى حضرت رضا فراهم بود. براى حضرت موسى بن جعفر که دوباره وضع خیلى بد شد و مسأله زندان و غیره پیش آمد.
حال، شما از مجموع اینها ببینید چه زمینه‏اى از نظر فرهنگى براى امام صادق فراهم بود و امام استفاده کرد، زمینه‏اى که نه قبلش براى هیچ امامى فراهم بود و نه بعدش به آن اندازه فراهم شد. به مقدار کمى براى حضرت رضا فراهم بود. براى حضرت موسى بن جعفر که دوباره وضع خیلى بد شد و مسأله زندان و غیره پیش آمد.
خط ۱۸۳: خط ۱۸۳:
در عین حال امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد ولى همه می‌‏دانند که امام صادق با خلفا کنار هم نیامد، مبارزه مخفى مى‏کرد، نوعى جنگ سرد در میان بود، معایب و مثالب و مظالم خلفا، همه به وسیله امام صادق در دنیا پخش شد،
در عین حال امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد ولى همه می‌‏دانند که امام صادق با خلفا کنار هم نیامد، مبارزه مخفى مى‏کرد، نوعى جنگ سرد در میان بود، معایب و مثالب و مظالم خلفا، همه به وسیله امام صادق در دنیا پخش شد،


و لهذا منصور تعبیر عجیبى درباره ایشان دارد. <ref>منصور با امام صادق به یک وضع عجیبى رفتار مى‏کرد و ریشه‏اش هم خود امام صادق بود. گاهى بر حضرت سخت مى‏گرفت و گاهى آسان. البته ظاهراً هیچ وقت حضرت را زندان نبرده باشد ولى خیلى اوقات، ایشان را تحت نظر قرار مى‏داد و یک‏دفعه ظاهراً دو سال حضرت را در کوفه تحت نظر قرار داد، یعنى منزلى را به امام اختصاص داده بودند و مأمورینى آنجا بودند که رفت و آمدهاى منزل امام را کنترل مى‏کردند. چندین بار خودش امام را احضار کرد و فحّاشى و هتّاکى نمود که مى‏کشمت، گردنت را مى‏زنم، تو علیه من تبلیغ مى‏کنى، مردم را بر من مى‏شورانى، چنین مى‏کنى، چنان مى‏کنى، و امام خیلى با نرمش جواب مى‏داد.</ref>  مى‏گوید: «هذَا الشَّجى‏ مُعْتَرِضٌ فِى الْحَلْقِ...» جعفر بن محمد مثل یک استخوان است در گلوى من، نه مى‏توانم بیرونش بیاورم و نه مى‏توانم فرویش ببرم؛ نه مى‏توانم یک مدرکى از او به دست آورم کلکش را بکنم و نه مى‏توانم تحملش کنم،
و لهذا منصور تعبیر عجیبى درباره ایشان دارد. <ref>منصور با امام صادق به یک وضع عجیبى رفتار مى‏کرد و ریشه‏اش هم خود امام صادق بود. گاهى بر حضرت سخت مى‏گرفت و گاهى آسان. البته ظاهراً هیچ وقت حضرت را زندان نبرده باشد ولى خیلى اوقات، ایشان را تحت نظر قرار مى‏داد و یک‏دفعه ظاهراً دو سال حضرت را در کوفه تحت نظر قرار داد، یعنى منزلى را به امام اختصاص داده بودند و مأمورینى آنجا بودند که رفت و آمدهاى منزل امام را کنترل می‌کردند. چندین بار خودش امام را احضار کرد و فحّاشى و هتّاکى نمود که مى‏کشمت، گردنت را مى‏زنم، تو علیه من تبلیغ مى‏کنى، مردم را بر من مى‏شورانى، چنین مى‏کنى، چنان مى‏کنى، و امام خیلى با نرمش جواب مى‏داد.</ref>  مى‏گوید: «هذَا الشَّجى‏ مُعْتَرِضٌ فِى الْحَلْقِ...» جعفر بن محمد مثل یک استخوان است در گلوى من، نه مى‏توانم بیرونش بیاورم و نه مى‏توانم فرویش ببرم؛ نه مى‏توانم یک مدرکى از او به دست آورم کلکش را بکنم و نه مى‏توانم تحملش کنم،


چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بى‏طرفى که او انتخاب کرده علیه ماست، زیرا کسانى که از این مکتب به وجود مى‏آیند همه‏شان علیه ما هستند، ولى مدرکى هم از او به دست نمى‏آورم. آرى، این تعبیر از منصور است: استخوانِ گیر کرده در گلو، نه مى‏توانم بیرونش بیاورم و نه مى‏توانم فرویش ببرم.
چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بى‏طرفى که او انتخاب کرده علیه ماست، زیرا کسانى که از این مکتب به وجود مى‏آیند همه‏شان علیه ما هستند، ولى مدرکى هم از او به دست نمى‏آورم. آرى، این تعبیر از منصور است: استخوانِ گیر کرده در گلو، نه مى‏توانم بیرونش بیاورم و نه مى‏توانم فرویش ببرم.
خط ۱۹۸: خط ۱۹۸:
عامل دوم این بود که نژادهاى مختلف وارد دنیاى اسلام شده بودند که اینها سابقه فکرى و علمى داشتند.  
عامل دوم این بود که نژادهاى مختلف وارد دنیاى اسلام شده بودند که اینها سابقه فکرى و علمى داشتند.  


عامل سوم که زمینه را مساعد مى‏کرد جهان‏ وطنى اسلامى بود، یعنى اینکه اسلام با وطنهاى آب و خاکى مبارزه کرده بود و وطن را وطن اسلامى تعبیر مى‏کرد که هرجا اسلام هست آنجا وطن است و در نتیجه تعصبات نژادى تا حدود بسیار زیادى از میان رفته بود به طورى که نژادهاى مختلف با یکدیگر همزیستى داشتند و احساس اخوّت و برادرى مى‏کردند.  
عامل سوم که زمینه را مساعد مى‏کرد جهان‏ وطنى اسلامى بود، یعنى اینکه اسلام با وطنهاى آب و خاکى مبارزه کرده بود و وطن را وطن اسلامى تعبیر مى‏کرد که هرجا اسلام هست آنجا وطن است و در نتیجه تعصبات نژادى تا حدود بسیار زیادى از میان رفته بود به طورى که نژادهاى مختلف با یکدیگر همزیستى داشتند و احساس اخوّت و برادرى می‌کردند.  


مثلًا شاگرد، خراسانى بود و استاد مصرى، یا شاگرد مصرى بود و استاد خراسانى. حوزه درس تشکیل داده مى‏شد، آن که به عنوان استاد نشسته بود مثلًا یک غلام بربرى بود مثل «نافع» یا «عِکرِمه» غلام عبداللَّه بن عباس؛ یک غلام بربرى مى‏آمد مى‏نشست، بعد مى‏دید عراقى، سوریه‏اى، حجازى، مصرى، ایرانى و هندى پاى درس او شرکت کرده‏اند. این یک عامل بسیار بزرگى بوده براى اینکه زمینه این جهش و جنبش را فراهم کند.
مثلًا شاگرد، خراسانى بود و استاد مصرى، یا شاگرد مصرى بود و استاد خراسانى. حوزه درس تشکیل داده مى‏شد، آن که به عنوان استاد نشسته بود مثلًا یک غلام بربرى بود مثل «نافع» یا «عِکرِمه» غلام عبداللَّه بن عباس؛ یک غلام بربرى مى‏آمد مى‏نشست، بعد مى‏دید عراقى، سوریه‏اى، حجازى، مصرى، ایرانى و هندى پاى درس او شرکت کرده‏اند. این یک عامل بسیار بزرگى بوده براى اینکه زمینه این جهش و جنبش را فراهم کند.


و از این شاید بالاتر آن چیزى است که امروز اسمش را «تسامح و تساهل دینى» اصطلاح کرده‏اند و مقصود همزیستى با غیر مسلمانان است، مخصوصاً همزیستى با اهل کتاب؛ یعنى مسلمانان اهل کتاب را براى اینکه با آنها همزیستى کنند تحمل مى‏کردند و این را بر خلاف اصول دینى خودشان نمی‌دانستند. و در آن زمان اهل کتاب اهل علم بودند.  
و از این شاید بالاتر آن چیزى است که امروز اسمش را «تسامح و تساهل دینى» اصطلاح کرده‏اند و مقصود همزیستى با غیر مسلمانان است، مخصوصاً همزیستى با اهل کتاب؛ یعنى مسلمانان اهل کتاب را براى اینکه با آنها همزیستى کنند تحمل می‌کردند و این را بر خلاف اصول دینى خودشان نمی‌دانستند. و در آن زمان اهل کتاب اهل علم بودند.  


اینها وارد جامعه اسلامى شدند و مسلمین مقدم اینها را گرامى شمردند و در همان عصر اول، معلومات اینها را از ایشان گرفتند و در عصر دوم، دیگر در رأس جامعه علمى، خود مسلمین قرار گرفتند. مسأله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یک عامل فوق‏العاده مهمى بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثى دارد. ما احادیث زیادى در این زمینه داریم.  
اینها وارد جامعه اسلامى شدند و مسلمین مقدم اینها را گرامى شمردند و در همان عصر اول، معلومات اینها را از ایشان گرفتند و در عصر دوم، دیگر در رأس جامعه علمى، خود مسلمین قرار گرفتند. مسأله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یک عامل فوق‏العاده مهمى بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثى دارد. ما احادیث زیادى در این زمینه داریم.  
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۱۰

ویرایش