سادات حسنی آشنایی با سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'می کرد' به 'می‌کرد'
جز (جایگزینی متن - 'می کند' به 'می‌کند')
جز (جایگزینی متن - 'می کرد' به 'می‌کرد')
خط ۴۳: خط ۴۳:
==همسران عبدالله محض==
==همسران عبدالله محض==
در منابع مختلف از چهار بانو به عنوان همسران عبدالله محض یادشده است. هند دختر ابو عبیده از قبیله سرشناس بنی اسد بن عبدالعزی قریش و دختر برادرش قریبه /قرشیه دختر رکیح و ام سلمه دختر محمد بن طلحه از قبیله بنی تمیم و عاتکه دختر عبدالملک بن حارث مخزومی. بیشتر فرزندان عبدالله از همسر محبوبش هند بود واز ام سلمه نواده طلحه بن عبیدالله فرزندی نداشت.  
در منابع مختلف از چهار بانو به عنوان همسران عبدالله محض یادشده است. هند دختر ابو عبیده از قبیله سرشناس بنی اسد بن عبدالعزی قریش و دختر برادرش قریبه /قرشیه دختر رکیح و ام سلمه دختر محمد بن طلحه از قبیله بنی تمیم و عاتکه دختر عبدالملک بن حارث مخزومی. بیشتر فرزندان عبدالله از همسر محبوبش هند بود واز ام سلمه نواده طلحه بن عبیدالله فرزندی نداشت.  
هند پیش از عبدالله محض،  به همسری عبدالله بن عبدالملک(فرزند خلیفه مقتدر اموی حک65ـ86) در آمده بود و پس از مرگ در سال 100 ق وی میراث بسیاری از او داشت. به گونه‌ای هنگامیکه عبدالله بن حسن از مادرش خواست تا او برا برایش خواستگاری کند،  مادرش با توجه به توانگری عروس و تهیدستی داماد از این کار خود داری کرد و عبدالله مجبور شد که خود مستقیما به خانه ابوعبیده رود و دخترش را خواستگاری نماید. برخلاف تصور مادر عبدالله ابو عبیده و دخترش با گشاده رویی‌این داماد مشهور با اصل نسب را به شوهری هند پذیرفتند و در همان روز با یکدیگرازدواج کردند در حالیکه مادر عبدالله هنوز اطلاعی نداشت. پس از اینکه عبدالله  یک هفته را در منزل عروس خود گذراند، با سرو رویی که حکایت از دامادی می‌کرد نزد مادرش آمد و در پاسخ مادر که از دلیل تغییر ظاهرش را می‌پرسید گفت که‌این لباس ها از سوی همان کسی است که گمان نمی کردی ازدواج با من را بپذیرد. اشعار معروفی از عبدالله بن حسن درسخن با هند باقیمانده که نشان‌دهنده محبوبیت هند نزد عبدالله محض است. <ref>أغانی،  ابوالفرج اصفهانى،  ج‏21،  ص: 85</ref> هند مادر محمد و ابراهیم و ادریس اکبر و موسی و هارون و فاطمه و زینب و کثوم و ام کلثوم از فرزندان عبدالله است. <ref>الطبقات‏الکبرى، ج‏5، ص:386؛ نساب‏الأشراف، ج‏3، ص:75</ref>  
هند پیش از عبدالله محض،  به همسری عبدالله بن عبدالملک(فرزند خلیفه مقتدر اموی حک65ـ86) در آمده بود و پس از مرگ در سال 100 ق وی میراث بسیاری از او داشت. به گونه‌ای هنگامیکه عبدالله بن حسن از مادرش خواست تا او برا برایش خواستگاری کند،  مادرش با توجه به توانگری عروس و تهیدستی داماد از این کار خود داری کرد و عبدالله مجبور شد که خود مستقیما به خانه ابوعبیده رود و دخترش را خواستگاری نماید. برخلاف تصور مادر عبدالله ابو عبیده و دخترش با گشاده رویی‌این داماد مشهور با اصل نسب را به شوهری هند پذیرفتند و در همان روز با یکدیگرازدواج کردند در حالیکه مادر عبدالله هنوز اطلاعی نداشت. پس از اینکه عبدالله  یک هفته را در منزل عروس خود گذراند، با سرو رویی که حکایت از دامادی می‌کرد نزد مادرش آمد و در پاسخ مادر که از دلیل تغییر ظاهرش را می‌پرسید گفت که‌این لباس ها از سوی همان کسی است که گمان نمی‌کردی ازدواج با من را بپذیرد. اشعار معروفی از عبدالله بن حسن درسخن با هند باقیمانده که نشان‌دهنده محبوبیت هند نزد عبدالله محض است. <ref>أغانی،  ابوالفرج اصفهانى،  ج‏21،  ص: 85</ref> هند مادر محمد و ابراهیم و ادریس اکبر و موسی و هارون و فاطمه و زینب و کثوم و ام کلثوم از فرزندان عبدالله است. <ref>الطبقات‏الکبرى، ج‏5، ص:386؛ نساب‏الأشراف، ج‏3، ص:75</ref>  
از ام سلمه دختر محمد بن طلحه همسر دیگر عبدالله نیز یاد شده که در عین تندخوئی اش نزد شوهرش بسیار عزیز بود. نقل شده ام سلمه بسیار با عبدالله تندی می‌کرد و با خشم با او سخن می‌گفت و عبدالله از او حساب می‌برد و با او مخالفت نمی کرد. گویند روزی عبدالله ام سلمه را سرخوش و شاد و دید و خواست تا با استفاده از فرصت از تند خوئی‌اش شکایت کند در همین حال به او گفت:ای دختر محمد به خدا آتش به قلبم می‌زند. . . هند درحالیکه با خشم به او خیره شده بود در میان سخنش گفت: چه چیزی قلبت را آتش می‌زند و عبدالله از او ترسید و به جای آنچه در دل داشت گفت:«دوستی ابوبکر صدیق.» ‌اینگونه از خشم ام سلمه نجات یافت. <ref>لأغانی،  ابوالفرج اصفهانى،  ج‏21،  ص: 79</ref>  
از ام سلمه دختر محمد بن طلحه همسر دیگر عبدالله نیز یاد شده که در عین تندخوئی اش نزد شوهرش بسیار عزیز بود. نقل شده ام سلمه بسیار با عبدالله تندی می‌کرد و با خشم با او سخن می‌گفت و عبدالله از او حساب می‌برد و با او مخالفت نمی‌کرد. گویند روزی عبدالله ام سلمه را سرخوش و شاد و دید و خواست تا با استفاده از فرصت از تند خوئی‌اش شکایت کند در همین حال به او گفت:ای دختر محمد به خدا آتش به قلبم می‌زند. . . هند درحالیکه با خشم به او خیره شده بود در میان سخنش گفت: چه چیزی قلبت را آتش می‌زند و عبدالله از او ترسید و به جای آنچه در دل داشت گفت:«دوستی ابوبکر صدیق.» ‌اینگونه از خشم ام سلمه نجات یافت. <ref>لأغانی،  ابوالفرج اصفهانى،  ج‏21،  ص: 79</ref>  
==فرزندان عبدالله محض==
==فرزندان عبدالله محض==
===1.1.محمد بن عبدالله محض: (93/100ـ145)===
===1.1.محمد بن عبدالله محض: (93/100ـ145)===
خط ۵۵: خط ۵۵:
فرزندانش شامل طاهر، ابراهیم، حسن،علی، یحیی، ابراهیم، فاطمه،زینب، ام کلثوم، ام سلمه، ام سلمه صغری بودند ولی نسل وی تنها از پسرش عبدالله باقیماند که ابومحمد الاشتر خواند می شود و پس از مرگ پدر خود را به سند رساند ولی آنجا کشته شد.<ref>مناهل الضرب،ص186</ref>  
فرزندانش شامل طاهر، ابراهیم، حسن،علی، یحیی، ابراهیم، فاطمه،زینب، ام کلثوم، ام سلمه، ام سلمه صغری بودند ولی نسل وی تنها از پسرش عبدالله باقیماند که ابومحمد الاشتر خواند می شود و پس از مرگ پدر خود را به سند رساند ولی آنجا کشته شد.<ref>مناهل الضرب،ص186</ref>  
ابراهیم بن عبدالله محض(97- 145 ه_):
ابراهیم بن عبدالله محض(97- 145 ه_):
یکی از امیران شجاع بنی هاشم و عالمان و شاعران آنان بود.در اول رمضان سال ه- 145در بصره علیه منصور عباسی قیام کرد و چهارهزار نفر با او بیعت کردند و صد هزار نفر در دیوانش ثبت نام نمودند. منصور از بیم شورش او به کوفه رفت. قیام ابراهیم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهای اطراف مانند اهواز و فارس  و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگیریی های شدیدی میان وی و لشکر عباسیان به فرماندهی حمید بن قحطه رخداد تا اینکه در 25 ذی القعده سال 145 بدست حمید به شهادت رسید وسرش را برای منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد.از جمله یاری دهندگان وی ابو حنیفه پیشوای احناف بود که همه مبلغی که نزد  خود نگهداری می کرد، برای وی فرستاد.. <ref>برای قیام ابراهیم رک: أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:123 ؛ الکامل،ج‏5،ص:566؛الأعلام،ج‏1،ص:49‏ ؛سفینة البحار ؛ ج‏1 ؛ ص292‏ و نیز کتاب ابراهیم بن عبدالله حسنی از همین نویسنده مراجعه کنید</ref>  
یکی از امیران شجاع بنی هاشم و عالمان و شاعران آنان بود.در اول رمضان سال ه- 145در بصره علیه منصور عباسی قیام کرد و چهارهزار نفر با او بیعت کردند و صد هزار نفر در دیوانش ثبت نام نمودند. منصور از بیم شورش او به کوفه رفت. قیام ابراهیم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهای اطراف مانند اهواز و فارس  و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگیریی های شدیدی میان وی و لشکر عباسیان به فرماندهی حمید بن قحطه رخداد تا اینکه در 25 ذی القعده سال 145 بدست حمید به شهادت رسید وسرش را برای منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد.از جمله یاری دهندگان وی ابو حنیفه پیشوای احناف بود که همه مبلغی که نزد  خود نگهداری می‌کرد، برای وی فرستاد.. <ref>برای قیام ابراهیم رک: أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:123 ؛ الکامل،ج‏5،ص:566؛الأعلام،ج‏1،ص:49‏ ؛سفینة البحار ؛ ج‏1 ؛ ص292‏ و نیز کتاب ابراهیم بن عبدالله حسنی از همین نویسنده مراجعه کنید</ref>  
===2.1. یحیی بن عبدالله محض===
===2.1. یحیی بن عبدالله محض===
او از بزرگان طالبیان در زمان موسی و هارون عباسی بود و امام صادق او را در مدینه پرورده بود و یحیی اهل حدیث و فقه بود. او در قیام فخ در سال 169 با حسین بن علی حسنی همراهی کرد و عامل شتاب زدگی او در قیامش شد <ref>تاریخ‏الطبری، ج‏8، ص:193</ref> ولی پس از شکست‌این قیام نجات یافت و خود به پا خواست و بسیاری از مردم حرمین و یمن و مصر با او بیعت کردند. پس از آن برای مدتی به یمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراء النهر رفت و در‌این مدت هارون تلاش بسیاری برای دست یابی به وی انجام داد ولی به یحیی که به همراه 170 تن از یارانش به مدت دو سال و نیم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقیمانده بود دست نیافت تا‌اینکه یحیی در سال 176/175 در طبرستان قیام کرد ولی پس از ناکامی در قیام امان نامه هارون که با خط او بود پذیرفت تا انیکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زندانی کرد <ref>الکامل، ج‏6، ص:125</ref> و به گزارشی در زندان از گرسنگی از پای در آمد<ref>تاریخ‏الیعقوبى، ج‏2، ص:408</ref> ؛الکامل، ج‏6، ص:125‏  یا به گزارشی دیگر ناپدید گشت.<ref>الأعلام، ج‏8، ص:154</ref>  بنابه گزارشی دیگر یحیی با توطئه حاکم زبیری مدینه بکار بن عبدالله زندانی و مسموم شده بود ولی با مباهله یا قسم دادنی که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. <ref>تاریخ بغداد ؛ ج‏14 ؛ ص115‏؛ تجارب‏الأمم، ج‏3، ص:511</ref> البته‌این حکایتی است که درباره موسی بن عبدالله برادر یحیی نیز ذکر شده.<ref>مروج‏ الذهب، ج‏3، ص:341</ref>  و با توجه به اختلافات فراوانی که در سرنوشت یحیی و عاقبت وی در دربار هارون دیده می‌شود،  به نظر می‌رسد در مورد موسی باشد.
او از بزرگان طالبیان در زمان موسی و هارون عباسی بود و امام صادق او را در مدینه پرورده بود و یحیی اهل حدیث و فقه بود. او در قیام فخ در سال 169 با حسین بن علی حسنی همراهی کرد و عامل شتاب زدگی او در قیامش شد <ref>تاریخ‏الطبری، ج‏8، ص:193</ref> ولی پس از شکست‌این قیام نجات یافت و خود به پا خواست و بسیاری از مردم حرمین و یمن و مصر با او بیعت کردند. پس از آن برای مدتی به یمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراء النهر رفت و در‌این مدت هارون تلاش بسیاری برای دست یابی به وی انجام داد ولی به یحیی که به همراه 170 تن از یارانش به مدت دو سال و نیم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقیمانده بود دست نیافت تا‌اینکه یحیی در سال 176/175 در طبرستان قیام کرد ولی پس از ناکامی در قیام امان نامه هارون که با خط او بود پذیرفت تا انیکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زندانی کرد <ref>الکامل، ج‏6، ص:125</ref> و به گزارشی در زندان از گرسنگی از پای در آمد<ref>تاریخ‏الیعقوبى، ج‏2، ص:408</ref> ؛الکامل، ج‏6، ص:125‏  یا به گزارشی دیگر ناپدید گشت.<ref>الأعلام، ج‏8، ص:154</ref>  بنابه گزارشی دیگر یحیی با توطئه حاکم زبیری مدینه بکار بن عبدالله زندانی و مسموم شده بود ولی با مباهله یا قسم دادنی که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. <ref>تاریخ بغداد ؛ ج‏14 ؛ ص115‏؛ تجارب‏الأمم، ج‏3، ص:511</ref> البته‌این حکایتی است که درباره موسی بن عبدالله برادر یحیی نیز ذکر شده.<ref>مروج‏ الذهب، ج‏3، ص:341</ref>  و با توجه به اختلافات فراوانی که در سرنوشت یحیی و عاقبت وی در دربار هارون دیده می‌شود،  به نظر می‌رسد در مورد موسی باشد.
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
درباره حضور قلب او در نماز گفته شده: در حالیکه در راه مکه نماز می‌گذاشت. ‏ناگهان یک افعى به‌سوى سجاده‏اش پیش رفت و از لباسش بیرون آمد ولی او همچنان به‌نماز ایستاده بود تا پس از چند دقیقه  آن افعى از گریبانش سر در آورد و راه خود گرفت و رفت. ‏على بن حسن در طى این مدت که افعى در پیراهنش مى‏لولید نه تنها نمازش را نبرید و ‏اضطراب و هراس نشان نداد بلکه آثار اضطراب و پریشانی نیز در چهره‏اش دیده نشد. <ref>‏الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان،  ص: 127</ref>   
درباره حضور قلب او در نماز گفته شده: در حالیکه در راه مکه نماز می‌گذاشت. ‏ناگهان یک افعى به‌سوى سجاده‏اش پیش رفت و از لباسش بیرون آمد ولی او همچنان به‌نماز ایستاده بود تا پس از چند دقیقه  آن افعى از گریبانش سر در آورد و راه خود گرفت و رفت. ‏على بن حسن در طى این مدت که افعى در پیراهنش مى‏لولید نه تنها نمازش را نبرید و ‏اضطراب و هراس نشان نداد بلکه آثار اضطراب و پریشانی نیز در چهره‏اش دیده نشد. <ref>‏الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان،  ص: 127</ref>   
علی در آغاز با سایر برادران و برادر زادگانش در مدینه دستگیر نشد. علت استثنا شدن علی از دستگیری مشخص نیست، ممکن است عباسیان با شناختی که نسبت به خلق و خوی او داشتند ابتدا از وی چشم پوشیدند یا  به سبب گوشه نشینی و عبادتش یا هردلیل دیگر بر وی دست نیافته بودند که این احتمال دوم با توجه به  نوع برخورد حاکم مدینه قویتر به نظر می‌رسد.
علی در آغاز با سایر برادران و برادر زادگانش در مدینه دستگیر نشد. علت استثنا شدن علی از دستگیری مشخص نیست، ممکن است عباسیان با شناختی که نسبت به خلق و خوی او داشتند ابتدا از وی چشم پوشیدند یا  به سبب گوشه نشینی و عبادتش یا هردلیل دیگر بر وی دست نیافته بودند که این احتمال دوم با توجه به  نوع برخورد حاکم مدینه قویتر به نظر می‌رسد.
عیسى بن عبداللَّه از پدرش روایت می‌کند:‏که ریاح بن مره،  حاکم مدینه که در آن وقت، زندانبانی آنان را نیز در دار مروان عهده دار بود، پس از نماز صبح من و قدامة بن موسى را به حضور می طلبید و با ما ‏ساعتى به گفتگو می‌نشست. ‏یک روز که مثل همیشه صبحگاهان با هم نشسته بوده و  صحبت می کردیم. مردى پشمینه پوش از در آمد و ‏ریاح کارش را پرسید.آن مرد گفت:« می‌خواهم با خانواده‏ام در زندان بسر ببرم. مرا هم زندانى کنید.» ‏او على بن الحسن بود. ‏
عیسى بن عبداللَّه از پدرش روایت می‌کند:‏که ریاح بن مره،  حاکم مدینه که در آن وقت، زندانبانی آنان را نیز در دار مروان عهده دار بود، پس از نماز صبح من و قدامة بن موسى را به حضور می طلبید و با ما ‏ساعتى به گفتگو می‌نشست. ‏یک روز که مثل همیشه صبحگاهان با هم نشسته بوده و  صحبت می‌کردیم. مردى پشمینه پوش از در آمد و ‏ریاح کارش را پرسید.آن مرد گفت:« می‌خواهم با خانواده‏ام در زندان بسر ببرم. مرا هم زندانى کنید.» ‏او على بن الحسن بود. ‏
ریاح گفت:‏«مسلم است که  امیرالمؤمنین منصور این تسلیم را درباره‏ى شما منظور خواهد داشت ( ‏در تعذیب و شکنجه به)شما تخفیف خواهد داد. ‏»و او را هم به زندان برد. <ref>‏الکامل فی التاریخ،  ابن الأثیر ، ج‏5، ص:522</ref>  
ریاح گفت:‏«مسلم است که  امیرالمؤمنین منصور این تسلیم را درباره‏ى شما منظور خواهد داشت ( ‏در تعذیب و شکنجه به)شما تخفیف خواهد داد. ‏»و او را هم به زندان برد. <ref>‏الکامل فی التاریخ،  ابن الأثیر ، ج‏5، ص:522</ref>  
وقتى می‌خواستند سادات بنى الحسن را زنجیر کنند تا آنان را به حضور منصور ببرند. ‏على بن الحسن به نماز ایستاده بود. در میان غل و زنجیرهائى که آماده شده بود،  زنجیرى بسیار سنگین و دردناک بود. که هیچکس طاقت فشارش را نداشت. همه از این زنجیر ‏شانه تهی کرده و فرارمی‌کردند. ‏در این وقت على بن الحسن نمازش را به پایان رسانید. ‏بی‌درنگ پاهایش دراز کرد و گفت:‏‏ از این زنجیر چقدر بی تابی می‌کنید. ‏بعد پاهایش را دراز کرد و گفت به‌اینها ببند.  
وقتى می‌خواستند سادات بنى الحسن را زنجیر کنند تا آنان را به حضور منصور ببرند. ‏على بن الحسن به نماز ایستاده بود. در میان غل و زنجیرهائى که آماده شده بود،  زنجیرى بسیار سنگین و دردناک بود. که هیچکس طاقت فشارش را نداشت. همه از این زنجیر ‏شانه تهی کرده و فرارمی‌کردند. ‏در این وقت على بن الحسن نمازش را به پایان رسانید. ‏بی‌درنگ پاهایش دراز کرد و گفت:‏‏ از این زنجیر چقدر بی تابی می‌کنید. ‏بعد پاهایش را دراز کرد و گفت به‌اینها ببند.  
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:
داود مسئولیت اداره اوقاف امیرمومنان را از طرف برادرش عبدالله محض عهده دار بود و به همراه برادران و فرزندانش به زندان هاشمیه محبوس شد. اما پس از توسل و دعایی که مادرش با تعلیم امام صادق (ع) انجام داد ( و اکنون با نام اعمال ام داود مشهور است) به شکلی خاص و معجزه آسا از زندان آزاد شدند، براساس این روایت  که سید بن طاوس که خود از نسل داود است نقل کرده، داود تا ماه رجب سال 146 یعنی اولین رجب پس از قیام محمد و ابراهیم در زندان منصور بود .  نقل شده که داود در شصت سالگی در مدینه از دنیا رفت.  ولی گزارش مسعودی دیگری از مرگ داود در زندان هاشمیه خبر می‌دهد که پس از‌اینکه جسد اسماعیل بن حسن که مدتی مرده بود در زندان رها شد تا متلاشی گشت، داود از هوش رفت و همانجا وفات کرد.  اما این گزارش مسعودی با روایات زنده ماندن اسماعیل بن حسن و داود بن حسن ناسازگار است و قابل پذیرش نیست.
داود مسئولیت اداره اوقاف امیرمومنان را از طرف برادرش عبدالله محض عهده دار بود و به همراه برادران و فرزندانش به زندان هاشمیه محبوس شد. اما پس از توسل و دعایی که مادرش با تعلیم امام صادق (ع) انجام داد ( و اکنون با نام اعمال ام داود مشهور است) به شکلی خاص و معجزه آسا از زندان آزاد شدند، براساس این روایت  که سید بن طاوس که خود از نسل داود است نقل کرده، داود تا ماه رجب سال 146 یعنی اولین رجب پس از قیام محمد و ابراهیم در زندان منصور بود .  نقل شده که داود در شصت سالگی در مدینه از دنیا رفت.  ولی گزارش مسعودی دیگری از مرگ داود در زندان هاشمیه خبر می‌دهد که پس از‌اینکه جسد اسماعیل بن حسن که مدتی مرده بود در زندان رها شد تا متلاشی گشت، داود از هوش رفت و همانجا وفات کرد.  اما این گزارش مسعودی با روایات زنده ماندن اسماعیل بن حسن و داود بن حسن ناسازگار است و قابل پذیرش نیست.
هنگامیکه منصور عباسی عبدالله بن حسن و گروهی از خویشانش را در زندان هاشمیه به زندان انداخت و پسران عبدالله یعنی محمد و ابراهیم را کشبت. داود را نیز دستگیر کرد و او را به نیز با غل و زنجیر به عراق(زندان هاشمیه کوفه) برد.
هنگامیکه منصور عباسی عبدالله بن حسن و گروهی از خویشانش را در زندان هاشمیه به زندان انداخت و پسران عبدالله یعنی محمد و ابراهیم را کشبت. داود را نیز دستگیر کرد و او را به نیز با غل و زنجیر به عراق(زندان هاشمیه کوفه) برد.
مادر داود نقل می‌کند: پس از دستگیری داود مدتی از او خبر نداشتم و دائم به درگاه خدا برای نجاتش دعا و زاری می کردن و از برادران متدین و اهل عبادت  خود می خواستم تا برای نجات او دعا کنند ولی اجابتی در دعای خود نمی دیدم. روزی به عیادت امام صادق(ع) که بیمار شده بود رفتم و از حال ایشان جویا شدمو برای سلامتی آن حضرت که، دعا کردم.آن حضرت نیز از داو احوال پرسی کرد و من که در کودکی به آن حضرت  شیر داده بودم، گفتم:«آقای من داود کجاست؟‌! زمان زیادی است که از من جدا شده و در عراق زندانی است. ایشان فرمود: «چرا دعای استفتاح نمی خوانی  که درهای آسمان با آن گشوده می شود و صاحبش همان لحظه اجابت را می یابد و خداوند پاداشی کمتر از بهشت برای صاحبش ندارد .؟»عرض کردم:«ای پسر راستگویان این دعا چگونه است؟»فرمود:«ای مادر داود ماه رجب نزدیک شده که ماهی است که دعا در آن قبول می‌شود .سه روز ایام البیض (13؛14 ؛15) را روزه بگیر و ردر پانزدهم به هنگام ظهر غسل کن و هشت رکعت نماز بخوان و در آن قنوت ها و رکوع و سجود ها را به نحو خوب و کامل ادا کن،سپس نماز ظهر را بخوان و بعد از آن دو رکعیت دیگر نماز بخوان و پس از این دو رکعت صدبار بگو«یا قاضی الحاجات»سپس هشت رکعت نماز بخوان و در هر رکعت بعد از حمد سه سوره توحید و یکبار سوره کوثر بخوان و سپس نماز عصر را بگزار و باید لباست به هنگام نماز لباس پاکیزه ای باشد و سعی کن با کسی دراین مدت سخن نگویی.پس از نماز عصردر حالیکه پاکیزه ترین لباس هایت را پوشیده ای در خانه ای پاکیزه بر حصیری پاک بنشین و تلاش کن  تا با کسی هم سخن نشوی.سپس رو به قبله کن و سوره حمد صدبار و توحید صدبار و آیه الکرسی را دهبار بخوان و سپس سوره های انعام و بنین اسرائیل و کهف و لقمان و یس و صافات و حم سجده  را تا آخر حم عسق و حم دخان و فتح و واقعه و سوره ملک و قلم و سوره انشقاق را تا آخر قرآن بخوان و اگر نمی‌توانی از روی قرآن بخوانی، هزار مرتبه سوره توحید بخوان و پس ازآن دعایی را بخوان و سربه سجده بگذار و.... ام داود می‌گوید:متن دستورالعملی که آن حضرت داده بود، نوشتم و صبرکردم تا ماه رجب رسید، پس از انجام دستور العملی که امام به من آموخته بود همان شب خوابیدم و در خواب پیامبراکرم و انبیاء الهی را و ملائکه را دیدم که می‌فرمود مژده بادت‌ای ام داود که همه‌این افرادی که می‌بینی برای حاجتت شفاعت کرده‌اند و به تو بشارت روا شدن نیازت را می‌دهند و خداوند تو را و فرزندت را حفظ می‌کند و او را به تو باز می‌گرداند. ام داود می‌گوید وقتی بیدار شدم،  تنها به اندازه طی شدن مسافت میان مدینه و عراق برای یک سوار چابک انتظار کشیدم تا‌اینکه داود بن حسن نزدم آمد و از حالش پرسیدم و او گفت: در زندان در تنگ ترین سلول ها و سنگین ترین غل و زنجیر ها بودم تا روز نیمه شعبان،  هنگامیکه شب شد در خواب دیدم که گویا زمین برای من نگهداشته شده و تو را بر روی حصیری که بر آن نماز می‌خوانی دیدم که مردانی در کنارت هستند که سرهایشان در آسمان و پاهایشان بر زمین است و تسبیح خدا می‌گویند. یکی از آنان که صورتی نیکو و لباسی پاکیزه و بوی خوشی داشت و خیال کردم جدم رسول الله است به من گفت: مژده‌ای پسر پیرزن نیکوکار که خدا دعای مادرت را در حق تو اجابت کرد. هنگامیکه بیدار شدم قاصدان منصور عباسی در دل شب بردر زندان بودند که دستور او را مبنی بر آزاد کردن من و نیکی کردن به من ابلاغ کردند و ده هزار درهم نقره به من دادند و سوار شتری تندرو کردند تا به سرعت به مدینه برسم.  
مادر داود نقل می‌کند: پس از دستگیری داود مدتی از او خبر نداشتم و دائم به درگاه خدا برای نجاتش دعا و زاری می‌کردن و از برادران متدین و اهل عبادت  خود می خواستم تا برای نجات او دعا کنند ولی اجابتی در دعای خود نمی دیدم. روزی به عیادت امام صادق(ع) که بیمار شده بود رفتم و از حال ایشان جویا شدمو برای سلامتی آن حضرت که، دعا کردم.آن حضرت نیز از داو احوال پرسی کرد و من که در کودکی به آن حضرت  شیر داده بودم، گفتم:«آقای من داود کجاست؟‌! زمان زیادی است که از من جدا شده و در عراق زندانی است. ایشان فرمود: «چرا دعای استفتاح نمی خوانی  که درهای آسمان با آن گشوده می شود و صاحبش همان لحظه اجابت را می یابد و خداوند پاداشی کمتر از بهشت برای صاحبش ندارد .؟»عرض کردم:«ای پسر راستگویان این دعا چگونه است؟»فرمود:«ای مادر داود ماه رجب نزدیک شده که ماهی است که دعا در آن قبول می‌شود .سه روز ایام البیض (13؛14 ؛15) را روزه بگیر و ردر پانزدهم به هنگام ظهر غسل کن و هشت رکعت نماز بخوان و در آن قنوت ها و رکوع و سجود ها را به نحو خوب و کامل ادا کن،سپس نماز ظهر را بخوان و بعد از آن دو رکعیت دیگر نماز بخوان و پس از این دو رکعت صدبار بگو«یا قاضی الحاجات»سپس هشت رکعت نماز بخوان و در هر رکعت بعد از حمد سه سوره توحید و یکبار سوره کوثر بخوان و سپس نماز عصر را بگزار و باید لباست به هنگام نماز لباس پاکیزه ای باشد و سعی کن با کسی دراین مدت سخن نگویی.پس از نماز عصردر حالیکه پاکیزه ترین لباس هایت را پوشیده ای در خانه ای پاکیزه بر حصیری پاک بنشین و تلاش کن  تا با کسی هم سخن نشوی.سپس رو به قبله کن و سوره حمد صدبار و توحید صدبار و آیه الکرسی را دهبار بخوان و سپس سوره های انعام و بنین اسرائیل و کهف و لقمان و یس و صافات و حم سجده  را تا آخر حم عسق و حم دخان و فتح و واقعه و سوره ملک و قلم و سوره انشقاق را تا آخر قرآن بخوان و اگر نمی‌توانی از روی قرآن بخوانی، هزار مرتبه سوره توحید بخوان و پس ازآن دعایی را بخوان و سربه سجده بگذار و.... ام داود می‌گوید:متن دستورالعملی که آن حضرت داده بود، نوشتم و صبرکردم تا ماه رجب رسید، پس از انجام دستور العملی که امام به من آموخته بود همان شب خوابیدم و در خواب پیامبراکرم و انبیاء الهی را و ملائکه را دیدم که می‌فرمود مژده بادت‌ای ام داود که همه‌این افرادی که می‌بینی برای حاجتت شفاعت کرده‌اند و به تو بشارت روا شدن نیازت را می‌دهند و خداوند تو را و فرزندت را حفظ می‌کند و او را به تو باز می‌گرداند. ام داود می‌گوید وقتی بیدار شدم،  تنها به اندازه طی شدن مسافت میان مدینه و عراق برای یک سوار چابک انتظار کشیدم تا‌اینکه داود بن حسن نزدم آمد و از حالش پرسیدم و او گفت: در زندان در تنگ ترین سلول ها و سنگین ترین غل و زنجیر ها بودم تا روز نیمه شعبان،  هنگامیکه شب شد در خواب دیدم که گویا زمین برای من نگهداشته شده و تو را بر روی حصیری که بر آن نماز می‌خوانی دیدم که مردانی در کنارت هستند که سرهایشان در آسمان و پاهایشان بر زمین است و تسبیح خدا می‌گویند. یکی از آنان که صورتی نیکو و لباسی پاکیزه و بوی خوشی داشت و خیال کردم جدم رسول الله است به من گفت: مژده‌ای پسر پیرزن نیکوکار که خدا دعای مادرت را در حق تو اجابت کرد. هنگامیکه بیدار شدم قاصدان منصور عباسی در دل شب بردر زندان بودند که دستور او را مبنی بر آزاد کردن من و نیکی کردن به من ابلاغ کردند و ده هزار درهم نقره به من دادند و سوار شتری تندرو کردند تا به سرعت به مدینه برسم.  
ام داود می‌گوید نزد امام صادق رفتم و امام فرمود: منصور عباسی امیرمومنان علی را در خواب دید که به او فرمود: پسرم را آزاد کن و الا تو را در آتش می‌اندازم و دید انگار که زیر پایش آتش است. در‌این حالت منصور نگران بیدار شد. ام داود می‌گوید به امام صادق گفتم:ای آقای من آیا ‌این دعا را در غیر ماه رجب نیز می‌توان خواند؟ فرمود:بله در روز عرفه و اگر‌این عرفه در روز جمعه بود،  صاحبش از‌این دعا فارغ نمی‌شود مگر‌اینکه خداوند او را بیامرزد و درهر ماه دیگر نیز اگر بخواهد‌این دعا را بخواند در‌ایام البیض روزه بگیرد و همانگونه که گفتم‌این اعمال را انجام دهد.   
ام داود می‌گوید نزد امام صادق رفتم و امام فرمود: منصور عباسی امیرمومنان علی را در خواب دید که به او فرمود: پسرم را آزاد کن و الا تو را در آتش می‌اندازم و دید انگار که زیر پایش آتش است. در‌این حالت منصور نگران بیدار شد. ام داود می‌گوید به امام صادق گفتم:ای آقای من آیا ‌این دعا را در غیر ماه رجب نیز می‌توان خواند؟ فرمود:بله در روز عرفه و اگر‌این عرفه در روز جمعه بود،  صاحبش از‌این دعا فارغ نمی‌شود مگر‌اینکه خداوند او را بیامرزد و درهر ماه دیگر نیز اگر بخواهد‌این دعا را بخواند در‌ایام البیض روزه بگیرد و همانگونه که گفتم‌این اعمال را انجام دهد.   
خاندان و نسل داود
خاندان و نسل داود
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش