حمزیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۶ مهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می شود' به 'می‌شود')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:


==شرح حال==
==شرح حال==
نام او در منابع مختلف <ref> مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، نشر آستان قدس رضوی،ص 168</ref> حمزة بن اکرک آمده است. ظاهرا وى غیر از ابو حمزه خارجى [[مختار بن عوف ازدى]] است، که به نام [[ابو حمزه اباضى]] نام برده می‌شود. <ref> مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، نشر آستان قدس رضوی،ص 168</ref> اما ابو حمزه مختار بن عوف بن سلیمان بن مالک (درگذشته در 130 هجرى) در زمان [[مروان بن محمد]] علیه [[بنى امیه|بنى امیه]] شورش کرد و با [[عبدالله بن یحیى|عبدالله بن یحیى]] در سال 128 هجرى بیعت کرد و [[مدینه|مدینه]] را غارت نمود و در سال 130 هجرى به قتل رسید.نام حمزه بن آذرک در «تاریخ سیستان» امیر حمزه بن عبدالله خارجى از نسل زوطهماسب آمده و معلوم مى ‏شود که وى ایرانى الاصل بوده که به [[خوارج]] پیوسته است. [[طبری]] و [[ابن اثیر|ابن اثیر]]، او را سیستانى‏ دانسته‌اند.وى در زمان خلافت [[هارون الرشید|هارون الرشید]] علیه دولت عباسى شورش کرد. پس از پیروزى حمزه بر عمرویه عامل هرات، على بن ماهان فرمانرواى [[خراسان]] با وی جنگید و او را شکست داد. وى ناچار روى به جانب قهستان نهاد و شهرهاى خراسان را غارت کرد. چنان که در تاریخ سیستان آمده است او مردم سواد سیستان را فرا خواند و گفت که یک درم خراج بیش به سلطان ندهید چون نمی‌تواند شما را نگه دارد و من از شما هیچ چیزی نمی خواهم و نمی ستانم.در بعضى از متون عربى از جمله [[تاریخ طبری (کتاب)|تاریخ طبری]] لقب حمزه (شارى) ذکر شده و خوارج خود را شراة (یعنى فروشندگان جان خود به خداوند) مى‌دانستند. از این جهت او را بدین لقب که مفرد شراة است، شارى مى ‏خواندند. حمزه در حدود سال 180 هجرى به [[حج]] رفت و در این سفر با قطرى بن الفجأه آشنا شد و پیروان قطرى به وى بیعت کردند.<ref> مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، نشر آستان قدس رضوی،ص 168 با ویرایش و اصلاح عبارات </ref>
نام او در منابع مختلف <ref> مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، نشر آستان قدس رضوی،ص 168</ref> حمزة بن اکرک آمده است. ظاهرا وى غیر از ابو‌حمزه خارجى [[مختار بن عوف ازدى]] است، که به نام [[ابو حمزه اباضى|ابو‌حمزه اباضى]] نام برده می‌شود. <ref> مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، نشر آستان قدس رضوی،ص 168</ref> اما ابو‌حمزه مختار بن عوف بن سلیمان بن مالک (درگذشته در 130 هجرى) در زمان [[مروان بن محمد]] علیه [[بنى امیه|بنى امیه]] شورش کرد و با [[عبدالله بن یحیى|عبدالله بن یحیى]] در سال 128 هجرى بیعت کرد و [[مدینه|مدینه]] را غارت نمود و در سال 130 هجرى به قتل رسید. نام حمزه بن آذرک در «تاریخ سیستان» امیر حمزه بن عبدالله خارجى از نسل زوطهماسب آمده و معلوم مى ‏شود که وى ایرانى الاصل بوده که به [[خوارج]] پیوسته است. [[طبری]] و [[ابن اثیر|ابن اثیر]]، او را سیستانى‏ دانسته‌اند.وى در زمان خلافت [[هارون الرشید|هارون الرشید]] علیه دولت عباسى شورش کرد. پس از پیروزى حمزه بر عمرویه عامل هرات، على بن ماهان فرمانرواى [[خراسان]] با وی جنگید و او را شکست داد. وى ناچار روى به جانب قهستان نهاد و شهرهاى خراسان را غارت کرد. چنان که در تاریخ سیستان آمده است او مردم سواد سیستان را فرا خواند و گفت که یک درم خراج بیش به سلطان ندهید چون نمی‌تواند شما را نگه دارد و من از شما هیچ چیزی نمی‌خواهم و نمی‌ستانم.در بعضى از متون عربى از جمله [[تاریخ طبری (کتاب)|تاریخ طبری]] لقب حمزه (شارى) ذکر شده و خوارج خود را شراة (یعنى فروشندگان جان خود به خداوند) مى‌دانستند. از این جهت او را بدین لقب که مفرد شراة است، شارى مى ‏خواندند. حمزه در حدود سال 180 هجرى به [[حج]] رفت و در این سفر با قطرى بن الفجأه آشنا شد و پیروان قطرى به وى بیعت کردند.<ref> مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، نشر آستان قدس رضوی،ص 168 با ویرایش و اصلاح عبارات </ref>


==اعتقادات==
==اعتقادات==
خط ۸: خط ۸:


==دوره سرکشی==
==دوره سرکشی==
حمزه در کشتار مردم سخت بى ‏باک بود. مطابق با گزارش ابن اثیر وی در پوشنگ وارد دبستانی شده تعداد سی دانش آموز همراه با معلم شان را کشت.
حمزه در کشتار مردم سخت بى‌‏باک بود. مطابق با گزارش ابن اثیر وی در پوشنگ وارد دبستانی شده تعداد سی دانش آموز همراه با معلم شان را کشت.
طاهر بن حسین ذوالیمینین وقتی از این حادثه با خبر شد او را تعقیب کرده چون دستش به حمزه نرسید قعدیان (بازنشستگان) از خوارج را بگرفت و براى تنبه دیگران دستور می داد تا مردی از این طایفه را به دو شاخه درخت می بستند و شاخه را می کشیدند تا در اثر فشار، مرد قعدی به دو نیم می شد. قعدیان پس از این کشتار فجیع به حمزه نامه نوشتند و از او خواستند که از کشتار مردم دست بدارد. پس از آن هارون الرشید براى دفع حمزه به خراسان رفت و در [[طوس]] ساکن شد اما قبل از آن که بر او دست یابد در آن شهر درگذشت. حمزه سپس به [[هند]] رفت و در سال 195 به جنگ با کافران هند پرداخت، هنگامى که [[مأمون عباسى]] در خراسان امارت داشت به وى نامه نوشت و از او خواست ترک عصیان کند ولى نپذیرفت. مأمون، [[طاهر ذوالیمینین|طاهر ذوالیمینین]] را به دفع وى مأمور کرد، ولى حمزه در جمادى الآخره سال 213 به مرگ طبیعى درگذشت.
طاهر بن حسین ذوالیمینین وقتی از این حادثه با خبر شد او را تعقیب کرده چون دستش به حمزه نرسید قعدیان (بازنشستگان) از خوارج را بگرفت و براى تنبه دیگران دستور می‌داد تا مردی از این طایفه را به دو شاخه درخت می‌بستند و شاخه را می‌کشیدند تا در اثر فشار، مرد قعدی به دو نیم می‌شد. قعدیان پس از این کشتار فجیع به حمزه نامه نوشتند و از او خواستند که از کشتار مردم دست بدارد. پس از آن هارون الرشید براى دفع حمزه به خراسان رفت و در [[طوس]] ساکن شد اما قبل از آن که بر او دست یابد در آن شهر درگذشت. حمزه سپس به [[هند]] رفت و در سال 195 به جنگ با کافران هند پرداخت، هنگامى که [[مأمون عباسى]] در خراسان امارت داشت به وى نامه نوشت و از او خواست ترک عصیان کند ولى نپذیرفت. مأمون، [[طاهر ذوالیمینین|طاهر ذوالیمینین]] را به دفع وى مأمور کرد، ولى حمزه در جمادى الآخره سال 213 به مرگ طبیعى درگذشت.


==دینداری در عین بی رحمی==
==دینداری در عین بی رحمی==
ظاهرا حمزه با تمام شقاوت هایی که داشت، مردى دین دار بود. در «تاریخ سیستان» نوشته شده است که حمزه روزى در بامدادای تاریک، وارد شهری شد تا آن جا را غارت کند، اما صدای اذان بسیاری شنید در حالی که مى‌دانست آن دیار جمعیت فراوانی ندارد، در عجب شد و به یاران خود گفت بازگردید، بر شهرى که در آن چندان تکبیر و تهلیل بگویند، شمشیر نباید کشید. ابوالحسن بیهقى در «تاریخ بیهق» مى ‏نویسد که پدر حمزه دهقانى بود که آذرک نام داشت وقتی به دنیا آمد دهقان را به ولادتش مژده دادند، منجم با دیدن طالع او گفت که این پسر این پسر لشکرکش و سفاک باشد. ولی او مردم سیستان را آزار نداد و رعیت آن دیار از دست وی آسوده بودند. بعد از مرگ هارون الرشید در سال 193، حمزه دست از کشتار مردم مسلمان کشید و به فکر جنگ با غیر مسلمانان افتاد، شاید زهد و ورع و دین‏دارى بیش از اندازه وى را وادار کرد که از آن پس از جنگ با [[مسلمانان]] دست بردارد و به جبران خون هایى که در بلاد [[اسلام]] ریخت، به جنگ با کفار بپردازد.<ref> مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، نشر آستان قدس رضوی،ص 168 با ویرایش و اصلاح عبارات </ref>
ظاهرا حمزه با تمام شقاوت‌هایی که داشت، مردى دین‌دار بود. در «تاریخ سیستان» نوشته شده است که حمزه روزى در بامدادای تاریک، وارد شهری شد تا آن جا را غارت کند، اما صدای اذان بسیاری شنید در حالی که مى‌دانست آن دیار جمعیت فراوانی ندارد، در عجب شد و به یاران خود گفت بازگردید، بر شهرى که در آن چندان تکبیر و تهلیل بگویند، شمشیر نباید کشید. ابوالحسن بیهقى در «تاریخ بیهق» مى‌‏نویسد که پدر حمزه دهقانى بود که آذرک نام داشت وقتی به دنیا آمد دهقان را به ولادتش مژده دادند، منجم با دیدن طالع او گفت که این پسر این پسر لشکرکش و سفاک باشد. ولی او مردم سیستان را آزار نداد و رعیت آن دیار از دست وی آسوده بودند. بعد از مرگ هارون الرشید در سال 193، حمزه دست از کشتار مردم مسلمان کشید و به فکر جنگ با غیر مسلمانان افتاد، شاید زهد و ورع و دین‏دارى بیش از اندازه وى را وادار کرد که از آن پس از جنگ با [[مسلمانان]] دست بردارد و به جبران خون‌هایى که در بلاد [[اسلام]] ریخت، به جنگ با کفار بپردازد.<ref> مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، نشر آستان قدس رضوی،ص 168 با ویرایش و اصلاح عبارات </ref>
==پانویس==  
==پانویس==  


Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۳۶

ویرایش